أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ (1) الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ (2) وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ (3) أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4) لِیَوْمٍ عَظیمٍ (5) یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ (6) کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ (7) وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ (8) کِتابٌ مَرْقُومٌ (9) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (10) الَّذینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (11) وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ (12) إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (13) کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (14) کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحیمِ (16) ثُمَّ یُقالُ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (17)﴾.
سوره مبارکه «مطفّفین» که صدر آن در مدینه نازل شد، در آیه دوم که دارد: ﴿الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ﴾ با حرف «جَر» شروع شد، معلوم میشود در آیه سوم که دارد ﴿وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ﴾ حرف «جر» محذوف است زیرا مردم را که کیل و وزن نمیکنند خریدار یا مشتری را کیل و وزن نمیکنند، کالای اینها را کیل و وزن میکنند؛ پس حتماً در ﴿کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ﴾ حرف «جر» محذوف است که «إِذا کالُو لَهُمْ أَوْ وَزَنُو لَهُم» و مانند آن و شاهد اینکه حرف «جر» محذوف است آن است که در آیه قبل فرمود: ﴿إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ﴾؛ پس هم قرینه قبلی در کار است هم قرینه لُبّی.
مطلب بعدی آن است که جریان کیل و وزن آن طوری که برخی از اهل تفسیر نقل کردند در مکه و در مدینه فرق بود، بعضیها فقط کیل داشتند بعضیها وزن داشتند و مهاجرانی که از کشورهای دیگر یا از شهرهای دیگر آمده بودند در این دو شهر، آنها هم کیل داشتند هم وزن و قصه کیل و وزن کالافروشان یا کالاخریدار نظیر قاضی هستند که قاضی به چهار قسم تقسیم شده است: یک قسم آن اهل بهشت است سه قسم آن اهل جهنم، اینها هم سه قسمشان اهل جهنماند یک قسم اهل بهشت. در قاضی آنکه حق را نمیداند و به ناحق حکم میکند هم جهل علمی دارد هم فسق عملی «فَهُوَ فِی النَّارِ» آنکه حق را میداند ولی به آن در اثر رشاء و ارتشاء عمل نمیکند و خلاف حکم میکند «فَهُوَ فِی النَّارِ» آنکه به حق حکم میکند ولی ندانسته است جاهل است اتّفاقاً به حق حکم کرده «فَهُوَ فِی النَّارِ» اما آنکه به حق عالم است و به حق حکم میکند «فَهُوَ فِی الْجَنَّة».[1] در مسئله کیل و وزن هم همین طور است برخیها هم در خریدن و هم در فروختن اضافه میگیرند و کم میدهند این یک قسم «فَهُوَ فِی النَّارِ»، بعضیها در خریدن اضافه میگیرند ولی در فروختن عادیاند «فَهُوَ فِی النَّارِ» بعضیها در خریدن عادیاند در فروختن کم میدهند «فَهُوَ فِی النَّارِ» قسم چهارم است که «فَهُوَ فِی الْجَنَّة» که «الکاسب حبیب الله»[2] آن است که به حق میگیرد و به حق هم میدهد.
مطلب بعدی آن است که در آیات قبل گفته شد دنیا فریب نمیدهد، ولی در بعضی از سور قرآن آمده است که ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾[3] اگر نظر شریف شما باشد خطبه نهج البلاغه که خوانده شد آن شرح تفصیلی این حیات دنیا غَرور است در آن خطبه، هم خطاب میکند و هم دستور کلی که «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْت»[4] به شخص میگوید که دنیا تو را فریب نداد تو به دنیا فریب خوردی؛ این یک تحقیق و تفسیر خوبی از آیه است، چون دنیا یک متاع زرق و برق است همین! در فریب دادن شعوری ملحوظ است دنیا یک چیز زیبا و زرق و برقی است اینکه فریب نمیدهد این ابزار فریب است انسان با این فریب میخورد؛ آن وقت شیطان این ابزار را وسیله غُرور قرار میدهد که گفت: ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾،[5] ﴿لَأُضِلَّنَّهُم﴾[6] و مانند آن این بیان نورانی حضرت امیر یک بیان جامعی است فرمود: «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْت»؛ آن وقت این تفسیر آیه شریفهای که دارد: ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ آن را به خوبی بیان میکند.
مطلب بعدی آن است که سؤال شد فرق بین عُجب و غُرور چیست؟ البته «عُجب» شبیه غُرور است لکن «عَجَب»؛ یعنی چیز شگفتآور آن بد نیست قرآن کریم جریان اصحاب کهف و رقیم را فرمود به اینکه آیا خیال کردید این از آیات عجیب ماست؟ ما از این آیات زیاد داریم؛ «عَجَب و عجیب»؛ یعنی چیز شگفتآور.«عُجب» وصف خود انسان است و انسان با آن فریب میخورد؛ لکن «عَجَب» یعنی چیز شگفتآور ولو انسان با آن فریب نخورد. صاحب کنز الفوائد در آن رساله، داستان عجیب و شگفت را نقل میکند در آنجا میگوید به اینکه یکی از شگفتیهای عالم این است که بعد از رحلت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین زنان عالم وجود مبارک صدیقه کبری(سلام الله علیها) برای بهترین مردان عالم وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهما) مردم را دعوت کرد مهاجر و انصار را دعوت کرد بیایید علی بن ابیطالب را یاری کنید که این غدیر را احیا کند و سقیفه را امضا نکند شب، روز، مهاجر و انصار اینها را دعوت کرد سخنرانی کرد پیام داد هیچ اثر نکرد. در همین مدینه زنی بلند شد گفت بیایید علی بن ابیطالب را ـ معاذالله ـ از بین ببرید، هزار نفر یا بیش از هزار نفر دست به شمشیر بردند «العجب»![7] اصلاً اسم آن رساله «عجب» است، تفسیر نمیدهد؛ مثل اینکه این کتاب قوانین مرحوم میرزا به قوانین معروف است چون اصلاً فصل فصل آن «قانون، قانون» است «قانونٌ، قانونٌ، قانونٌ». فصول مرحوم صاحب فصول را که میگویند فصول، برای اینکه تمام مطالب آن به فصل فصل بسته است «فصلٌ، فصلٌ». این رساله هم به نام «عجبٌ» است ایشان تحلیل نمیکند، «عجبٌ» این قصه را نقل میکند، «عجبٌ» آن قصه را نقل میکند. میگویند یکی از عجایب این عالم این است که اصلاً قابل تحلیل نیست شما چگونه میخواهید این دو قصه را باهم جمع بکنید؟ فرق آن زن با این زن مشخص است، علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) با دیگران وضعش مشخص است، یاری علی یاری غدیر است وضعش مشخص است، قتل علی جهنّم أبدی را در بر دارد این وضعش مشخص است؛ چه طور شد شما مردم مدینه، آن بانوی اولین و آخرین شما را دعوت کرد به یاری علی بن ابیطالب جواب ندادید، این زن شما را دعوت کرد به کشتن علی بن ابیطالب همه شمشیر کشیدید، چه شده است؟ «العجب»!
این «عَجَب» یعنی داستان شگفتانگیزی که تحلیل آن خیلی آسان نیست و دنیا این چیزها را هم دیده و هست و ما در چنین دنیایی زندگی میکنیم باید بدانیم که به هر حال اگر چیزی شگفتآور بود ما نلغزیم دنیا از این قبیل داستان خیلی دارد. غرض این است که بین عُجب و غُرور تناسبی هست اما بین عَجَب و غُرور این تناسب نیست.
مطلب دیگر در جریان شهادت است در شهادت در بحثهای قبلی داشتیم به اینکه اعضا و جوارح گناه نمیکنند برای اینکه اگر اعضا و جوارح گناه میکردند در قیامت وقتی که دست شهادت میدهد یا پا شهادت میدهد که فلان جا رفته است، باید بگوییم اقرار کرد؛ در حالی که قرآن دارد که ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾،[8] ﴿وَ جُلُودُهُمْ﴾[9] پس معلوم میشود آن کسی که رومیزی میگیرد زیرمیزی میگیرد و مانند آن با آن دست میگیرد دست گناه نکرده خود شخص گناه کرده دست ابزار اوست؛ مثل اینکه با وسیلهای گرفته است به دلیل اینکه تعبیر قرآن این است که ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾. سؤالی که شده است این است که گاهی شهادت درباره خود انسان است که خود انسان علیه خود شهادت میدهد ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾،[10] ﴿شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾[11] گاهی در طرف فضیلت میبینیم ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾[12] خدا خودش مدّعی توحید است شاهد توحید هم است. پس صِرف شهادت دلیل این نیست که اینها مغایر هماند، این سؤال بود.
پاسخ آن این است که شهادت گاهی به معنی اقرار است، گاهی به معنای تعدّد و مستلزم تعدّد نیست. فارق آن این است آنجا که شهادت، شهادت بیگانه است اعتراض هم در کنارش هست؛ لذا انسان به دست و پا اعتراض میکند که ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا﴾[13] اما آنجا که خود انسان اقرار میکند این شهادت به معنی اقرار است؛ لذا به خودش اعتراض نمیکند که چرا تو کردی! پس شهادت ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ با شهادت ﴿شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾ فرق دارد؛ شاهدش هم آن «قرینه اعتراضیه» است. در ﴿شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾ این شهادت عملی است که همان اقرار است، اما آن شهادت بیگانه است برای اینکه این اعتراض میکند که چرا علیه من شهادت دادید؟
مطلب دیگر این است که آنها که قدری دقیقتر این آیات ﴿شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾ را معنا کردند این است که ـ معاذالله ـ کسی که براساس ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾[14] به صورت کَلب درآمده یا به صورت خنزیر درآمده تمام هویتش شاهد است که او آدم درّندهای است. این ﴿شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ این شهادت میدهد که باطن این شخص که در دنیا انسان بود، این درّنده بود چرا؟ برای اینکه الآن هیکل، هیکل خوک است هیکل کلب است و مانند آن. آنها که این آیه را معنا کردند نیازی به قرینه و امثال قرینه ندارند.
پرسش: ...
پاسخ: انسان است یعنی صورتاً، حیوان است یعنی سیرتاً؛ باطن او حیوان است برای اینکه درّندهخو است. آن وقت این باطن وقتی که به صورت ظاهر درآمده است شهادت میدهد که این شخص در دنیا حیوان بود که در بخشهایی از قرآن فرمود که اینها ﴿کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[15] هستند. غرض این است که این شهادت عملی است اگر انسانی که در ظاهر بدنی انسان است و در قیامت به صورت حیوان درآمد، این شهادت میدهد که درونش این طور بود.
مطلب بعدی آن است که اگر در قرآن کریم آمده است: ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ با اینها منافات ندارد چرا؟ برای اینکه آیه دارد که آنکه جزء ﴿اَلنَّاسُ﴾ است «یَقُومُ رَبَّ الْعَالَمِینَ»؛ اما آنکه حیوان است که جزء ﴿اَلنَّاسُ﴾ نبود چون واقع او حیوان بود در ردیف ﴿إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ در میآید.
«فتحصّل أن ههُنا اصلین»: یک اصل این است آنکه انسان است ﴿یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، یکی آنکه واقعش حیوان است ﴿إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾. این ﴿یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که نمیگوید هر کسی که در قیامت محشور میشود انسان است میگوید هر کس انسان است محشور میشود ﴿لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ نه اینکه هر کس محشور میشود انسان است تا اشکال بشود پس اینهایی که حیوانسیرت هستند حکم آن چیست؟
مطلب بعدی آن است که در جریان شهادت یک تغایر اعتباری هست. درباره ذات اقدس الهی که میگوییم: «یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِه»[16] همان طوری که شاهد و «مشهودٌله» یا «مشهودٌعلیه» تفاوتی دارند دلیل و مدلول تغایری دارند؛ اما «یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِه» یعنی تغایر اعتباری کافی است وگرنه شاهد و مشهود با دلیل و مدلول فرقی نمیکنند دلیل غیر مدلول است در حالی که در آن تعبیر نورانی داریم که «یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِه». پس شهادتی که یک تغایر اعتباری داشته باشد کافی است میتواند شاهد با «مشهودله» یکی باشد و تغایرشان هم اعتباری باشد. در جریان ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾، ذات اقدس الهی قولاً ادّعا دارد که ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا﴾؛ فعلاً شهادت میدهد که خدا بیش از یکی نیست، چرا؟ برای اینکه نظم عالم شهادت میدهد که آفریننده و ناظم و خالق یکی است ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[17] پس خدا با قولش شهادت میدهد که ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا﴾ با فعلش شهادت میدهد که خدای دیگری نیست چون ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ تغایر شاهد و مشهود در اینجا هم ملحوظ است یک تغایری باید باشد یا تغایر قول و فعل، یا تغایر وصف و موصوف، یا تغایر نور و تجلی و متجلی و مانند آن باید باشد وگرنه وحدت شاهد و مشهود وحدت دلیل و مدلول و مانند آن معنا ندارد.
اما سؤال شده است که چطور ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ﴾[18] آنجا سه چهار مرحله بود. یک وقت است که انسان که سر از خاک برمیدارد سراسیمه است گرفتار کار خودش است مبادا بستگان او از او کمکی بخواهند، میشود ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ﴾، این مرحله اول است. بعد وقتی حساب خودش را دارند میرسند گرفتار شد دید که به سختی بتواند جواب بدهد، آن وقت آنجا آرزو دارد که ای کاش بستگانش نزدیک او بودند و در اختیار او بودند اینها را فدیه قرار میداد و آزاد میشد؛[19] این تفاوتها که یک جا ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ﴾ است یکی ﴿لَوْ یَفْتَدی﴾ و مانند آن است، اما اولیای الهی که مصون از این حول و ولا هستند اینها کسانیاند که هیچ فشاری نه در برزخ دارند نه در ساهره قیامت دارند، نه در حساب دارند نه در صراط دارند نه در میزان دارند اینها روح و ریحان الهیاند وارد بهشت میشوند ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾[20] فرمود برای اینکه یک محفل خوبی داشته باشند یک لذت خوبی ببرند آنها که فرزندانشان را در دنیا خوب تربیت کردند و به آیه ﴿قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[21] خوب عمل کردند و وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) شبهای قدر که میشد مرتّب با دست مبارکشان آب را به صورت بچههایشان میپاشیدند که خوابشان نبرد که مبادا از قرآن به سر و سایر مسائل محروم بمانند بخش قابل توجه شب را بیدار باشند این طور کار کردن که به صورت بچهها آب پاشیدن که اینها نخوابند این ﴿قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ است؛ اینها کسانیاند که بچهها را خوب تربیت کردند برای اینکه لذت بیشتری ببرند خدای سبحان فرمود که ما بچههای اینها را به اینها ملحق میکنیم بدون اینکه از عمل اینها کم بکنیم ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُمْ﴾؛ یعنی «ما أنقضناهم» ﴿مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾؛ ما چیزی از عمل آنها کم نکردیم.
بنابراین آنکه وضعش روشن نیست اول که سر از قبر برداشت از بستگانش فرار میکند که مبادا از او کمک بخواهند بعد موقع حساب که میبیند مشکل دارد میگوید ای کاش بستگان من در اختیار من بودند من آنها را فدیه قرار میدادم؛ اما مردان الهی که هیچ فشاری ندارند و این پنجاه هزار سال برای اینها به اندازه «صَلَاةٍ مَکْتُوبَة»[22] است اینها مستقیماً اهل بهشتاند و این مراحل را به سرعت طی میکنند و فرزندانی را که اینها خوب تربیت کردند در قیامت در کنار اینها در بهشت مستقر هستند ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ ولی ﴿وَ مَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾ چیزی ما از عملشان کم نمیگذاریم نمیگوییم حالا که ما بچههای شما را به شما ملحق کردیم مقداری از درجات شما کم میکنیم نه خیر، این طور نیست. عمل، درجه، فیض و فوز آنها هیچ کم نمیشود. اینها مراحلی است که مربوط به این است.
اما سؤال میشود که در قرآن کریم آمده ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ﴾[23] و مانند آن چگونه است؟ این قبلاً گذشت که ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که اینها در قوس نزول مستحضرید که اینها یک حقیقتاند در روایات هم هست که این چهارده نفر نور واحد هستند؛ گرچه وجود مبارک پیغمبر در همه مراحل فضیلتی دارد، اما اینها نور واحدند[24] و وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) میفرماید: «اوّل مَا خَلَقَ الله نُورُ نَبِینَا»[25] این تعبیرها است، اینها صادر اول هستند در آنجا همه چیز را میدانند، چون هر چه که در جهان است بعد از اینهاست، یقیناً تحت علم اینهاست این در قوس نزول است.
اما در قوس صعود که باید یکی پس از دیگری این مراحل را طی کنند این را هم میفرماید به اینکه شما یک بچه یتیمی بودید هیچ مأوایی نداشتید ما شما را مأوا دادیم ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی﴾؛[26] بعد فرمود که اینها را یاد بگیر و مرتّب بگو ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾[27] در قوس صعود یکی پس از دیگری دارد یاد میگیرد. بعد میفرماید چیزهایی که ما به شما یاد میدهیم در هیچ جای عالم نیست، به انسانها یعنی به جامعه بشری هم فرمود که ما درست است به شما گوش دادیم عقل دادیم سمع دادیم بصر دادیم همه چیز دادیم و این قلب و هوش و اینها را دادیم ﴿وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ﴾[28] شما را سمیع قرار دادیم بصیر قرار دادیم به شما فؤاد دادیم که اینها را بفهمید، ولی اما چیزهایی است که شما نه در آسمان پیدا میکنید نه در زمین، برای اینکه جزء غیب عالم است. این ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾[29] ممکن است کسی بگوید آنها که اهل دین نیستند هم این مسائل عدل و مسائل حقوقی و پرهیز از اکتیال باطل و اتّزان باطل و اعتداد باطل را ممکن است بفهمند؛ حالا البته آنها هم از انبیا شنیدند؛ چون اول کسی که به این عالم آمد و حرف تازه آورد انبیا و رهبران الهی بودند وجود مبارک حضرت آدم بود، اول انسان پیغمبر بود این حرف را در جهان آوردند؛ حالا اگر این حرفها در کتابها به دست اینها رسید، معنایش این نیست که اینها خودشان کشف کردند؛ حالا بر فرض انسان بتواند بعضی از مطالب را کشف کند در قرآن هم به جامعه بشری فرمود، هم به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که ما یک حرفهای تازه داریم که در هیچ جای عالم نیست، شما ولو بر فرض خودتان با مطالعه بخواهید حل کنید کجا میخواهید حل کنید؟ به انسانها فرمود این ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾، یک؛ ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾، دو؛ بعد فرمود چیزهای تازه ما به شما میگوییم ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.[30]
یک بیان نورانی مرحوم کلینی از امام(سلام الله علیه) نقل میکند، به دو نفر از اصحاب فرمود، فرمود که «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا» مشرق عالم بروید مغرب عالم بروید حرفهایی نزد ماست که در جای دیگر نیست[31] شما با کدام تلسکوپ با کدام میکروسکوپ با کدام عینک با کدام ذرّهبین میخواهید از جهنم و بهشت و اسرار عالم باخبر بشوید؟ آن اصلاً محسوس نیست، چگونه میخواهید یاد بگیرید؟ ابزار شما حس است آزمایش است چیزهایی نزد ما است که در هیچ کجای عالم نیست فرمود: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»؛ مشرق بروید مغرب بروید آن حرف نهایی نزد ماست و خدا هم فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ شما نمیدانید از کجا آمدید و نمیدانید به کجا میروید! شما فقط چالهای میبینید و میروید در قبرستان، اما بعد چه خبر است چیست؟ با چه چیزی میخواهید آزمایش کنید؟ ابزار کار شما چیست؟ ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی شما آن نیستید که بدانید؛ اولین و آخرین جمع بشوند بگویند آنکه رفته در چاله بعد در آنجا چه میشود؟! با چه ابزاری میخواهد بفهمد؟ هیچ چیزی! و وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم همین تعبیر را دارد فرمود به هر حال تو را باهوش و بااستعداد خلق کردیم اما ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[32] ما چیزهایی یادت دادیم که تو خودت اگر بودی ممکن نبود یاد بگیری ولو خیلی باهوشی؛ چون ابزار کار نداری، از کجا آمدی به کجا میروی آن دو طرف برای تو مجهول است؛ لذا این وسط باید چه کار بکنی را نمیدانی.
در جریان ارث قرآن کریم فرمود دست به این سهام ارث نزنید شما از آینده چه خبری دارید؟ شمایی که نمیدانید که آینده چه خبر است ما میدانیم آینده چه خبر است اینها را آدم از کجا میتواند بفهمد؟ لذا فرمود ما چیزهایی را به بشر میگوییم که اینها چه مشرق بروند چه مغرب بروند جایی پیدا نمیکنند چون ابزارش را ندارند فرمود شما نمیدانید که ﴿أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾[33] عاقبت کدام یک از این بچهها خوب در میآید این دختر خوب در میآید یا آن پسر عاقبت خوب در میآید؟ کدام یک! شما تا آخر باید ببینید از این دختر نوههایی پیدا میشود از آن پسر نوههایی پیدا میشود چه چیزی به حال شما نافع است آن ولو نوه دهم و بیستم باشد چه کسی از آن در میآید را شما چه میدانید؟ شما دست به سهام ارث نزنید نگویید چرا این ارث کم است چرا آن ارث کم است گرچه ما اگر جایی کم دادیم از جای دیگر جبران کردیم ولی شما دست به اینها نزنید نمیدانید ﴿أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾.
پرسش: ... اگر فرمودند «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا» چرا در جای دیگر فرمودند: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین»؟[34]
پاسخ: آن علمهایی که مربوط به حسی و اینهاست که زندگی جامعه را تأمین بکند بله آن است اما همانها فرمودند که چین و غیر چین این حرفهایی که نزد ما است نیست. الآن هم شما ببینید چین با اینکه بیست برابر ماست ما هشتاد میلیون هستیم اینها یک میلیارد و ششصد میلیون جمعیتاند که همه اینها بیراهه دارند میروند؛ یعنی مارکس و انگلس اینها آمدند ـ معاذالله ـ میگویند خدایی نیست و قیامتی نیست و بهشت و جهنمی نیست؛ کارهای دنیاییتان را بله، آنجا میخواهید بروید یاد بگیرید اما آنچه اساس کار شما با ابدیت شماست به حریم شخصی شما وابسته است شما هستید که هستید که هستید که هستید این را ما باید بگوییم. انسان اگر یک میلیارد دو میلیارد سه میلیارد، نظیر این سیاهچالهها بود، به هر حال عاقبتی داشت؛ اما وقتی که ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾[35] در بهشت رفت ـ إنشاءالله ـ میشود ثابت و نه ساکن، تاریخ ندارد جغرافیا هم ندارد. حالا درباره جهنم صحبتهایی است اما درباره بهشت که احدی حرفی نزد ابدیت است؛ ابدیت با سال و ماه حل نمیشود. حرفهای ابدی را اهل بیت که ابدی میاندیشند باید بگویند فرمود: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»، «فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ».[36] اینجا هم ذات اقدس الهی به انسانها میفرماید ما به شما چیزهایی میگوییم که در هیچ کجای عالم نیست ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ تو را باهوش و بااستعداد آفریدیم اما به هر حال استعداد تو محدود است آن چیزی که غیب است که اصلاً تو خبر نداری از آن و اینها در قوس صعود است که ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ در آن هست.
غرض این است که در این قسمت که حالا حرف «جَر» چیست، یقیناً یک حرف «جرّ»ی محذوف است برای اینکه به شهادت آیه قبل خود آیه بعد هم پیام روشنی دارد که حرف «جر» محذوف است حالا یا «لام» است یا نیست، برای اینکه دیگران را که کیل نمیکنند دیگران را که وزن نمیکنند ﴿وَ إِذا کالُوهُمْ﴾ مگر مشتری را کیل میکنند؟ ﴿أَوْ وَزَنُوهُمْ﴾ مگر مشتری را وزن میکنند؟
پرسش: مردم را سبک و سنگین میکند تا ببیند ... .
پاسخ: نه، آن طور نیست این ارزش معنوی نیست، این ارزش همین اقتصادی است خرید و فروش است کیل است فعل است مردم را سبک و سنگین کردن این ناظر به آن نیست که مثلاً چه کسی برتر است چه کسی برتر نیست یک عده گفتند اشرافاند آنها حساب دیگری دارد.
پرسش: ...
پاسخ: نه غرض این است که ﴿کالُوهُمْ﴾ یعنی متاع کیلی میخواهند به اینها بفروشند یا متاع وزنی. اینها را که کیل و وزن نمیکنند این است که مفسران گفتند «کالوا لهم أو وزنوا لهم»، یک چیز تازهای نیاوردند برای اینکه آیه قبل دارد که ﴿إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ﴾ معلوم میشود که خرید و فروش پیمانه است. آنجایی که حرف «جر» است «و حذف ما یعلم منه جایز» این حرف ابن مالک برای همیشه است. این جمله قبل گفت: ﴿عَلَی﴾ این معلوم است که اینجا حرف «جر» حذف شده است؛ اما ﴿سِجِّینٍ﴾ را معرفی میکند که خدا نکند کسی گرفتار بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، ص260.
[2]. ر.ک: الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص113؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُ الْمُحْتَرِفَ الْأَمِینَ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُحِبُّ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِفَ».
[3]. سوره أنعام، آیات70 و130؛ سوره أعراف، آیه51.
[4]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه223.
[5]. سوره نساء، آیه119.
[6]. سوره نساء، آیه119.
[7]. التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ج1، ص128؛ «فمن عجیب الأمور و طریفها: أن تخرج فاطمة الزهراء البتول سیّدة نساء العالمین، ابنة خاتم النبیّین، تندب أباها و تستغیث بامّته، و من هداهم إلی شریعته، فی منع أبی بکر من ظلمها فلا یساعدها أحد، و لا یتکلّم معها بشر، مع قرب العهد برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و مع ما یدخل القلوب من الرّقة فی مثل هذا الفعل إذا ورد من مثلها حتّی تحمل الناس أنفسهم علی الظلم فضلا عن غیره، ثمّ تخرج عائشة بنت أبی بکر إلی البصرة تحرّض الناس علی قتال أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، و قتال من معه من خیار الناس، ساعیة فی سفک دمه و دماء أولاده، و أهله و شیعته ، فتجیبها عشرة آلاف من الناس، و یقاتلون أمامها، إلی أن هلک أکثرهم بین یدیها، إنّ هذا لمن الأمر العجیب!»
[8]. سوره نور، آیه24.
[9]. سوره فصّلت، آیه20.
[10]. سوره أنعام، آیه130.
[11]. سوره توبه، آیه17.
[12]. سوره آلعمران، آیه18.
[13]. سوره فصّلت، آیه21.
[14]. سوره تکویر، آیه5.
[15]. سوره فرقان، آیه44.
[16]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج91، ص243.
[17]. سوره انبیاء، آیه22.
[18]. سوره عبس، آیات34و35.
[19]. سوره معارج، آیه11؛ ﴿یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیه﴾.
[20]. سوره طور، آیه21.
[21]. سوره تحریم، آیه6.
[22]. بحار الأنوار، ج7، ص123؛ «وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا».
[24]. ر.ک: الغیبة(للنعمانی)، ص93؛ «یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِد...».
[25]. ر.ک: بحارالانوار، ج15، ص28؛ «فَأَوَّلُ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ... خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)».
[26]. سوره ضحی، آیه6.
[27]. سوره طه، آیه114.
[28]. سوره نحل، آیه78؛ سوره سجده، آیه9؛ سوره ملک، آیه23.
[29]. سوره بقره، آیه129.
[30]. سوره بقره، آیه151.
[31]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص399؛ «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا».
[32]. سوره نساء، آیه113.
[33]. سوره نساء، آیه11؛ ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾.
[34]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج1، ص177.
[35]. سوره نساء، آیه169؛ سوره جن، آیه23.
[36]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص399.