أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً (4) إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً (6) إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً (7) وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً (9) وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً (10) وَ ذَرْنی وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً (11)﴾
سوره مبارکه «مزمل» که در اوایل بعثت نازل شد، محور اصلی آن تبیین عظمت قرآن، تشریح مبدأ نزول قرآن، تعلیم رهبران هادی و حامی این کتاب و کیفیت تحمّل این کتاب و مانند آن را به همراه دارد. فرمود این کتاب روی پایه خود ایستاده است. اگر کسی بخواهد این کتاب را تحمل کند باید با خود این کتاب، این کتاب را تحمل کند. اگر کسی خواست بنای محکمی بسازد باید با ابزار مناسب با آن بنا، این بنا را بسازد. فرمود قرآن را جز قرآن چیزی تحمل نمیکند. شما بخش اوّلتان باید قرآنی شود، وقتی قرآنی شد، مطالب بعد را میتوانید تحمل کنید. پایههای غیر قرآنی نمیتواند قرآن را روی دوش خود حمل کند. این کتاب صد درصد الهی است، برای اینکه پایه این کتاب از خود این کتاب باشد، امور دیگر نمیتواند این بار را تحمل بکند، بهترین زمان را که سحر هست انتخاب کن، از خواب برخیز! بخشی از این قرآن را به صورت نماز ارائه کن! نماز غیر از قرآن چیزی دیگر نیست. شما صدها بار اول تا آخر، آخر تا اول نماز را بشکافی، غیر از قرآن چیز دیگری از آن در نمیآید. «حمد» و سوره است که قرآن است، اذکار آن «عظیم و أعظم و أعلی» است که قرآن است، رکوع و سجود آن قرآن است، قصد قربتش که قرآن است.
الآن شما یک نخ با دوامی را با آن یک کاموایی درست کنید با این کاموا یک بلوز یا ژاکت ببافید، صدها بار این بلوز و ژاکت را بشکافی، غیر از این نخ چیز دیگری نیست. آن نقشهایش برای خود همین است، آن جلو و پشتش هم همین است. نماز غیر از قرآن چیز دیگری نیست. اگر گفته شد: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ»؛[1] یعنی «القرآن عمود الدین». اگر گفته شد: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَر﴾؛[2] یعنی «القرآن ینهی عن الفحشاء و المنکر»، چون چیزی در نماز غیر از قرآن نیست.
برای اینکه قرآن جا بگیرد، بخشی از این قرآن را به صورت نماز درآوردند که یک قرآن مجسّم و ممثّل است. فرمود بهترین زمان را که سحر است برخیز! بخشی از این کتاب را در خودت پیاده بکن به صورت نماز، برای اینکه ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾، اصلاً تعبیری کرده، نمیگوید نماز صبح؛ میگوید قرآن صبح. ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً﴾،[3] میفرماید نماز صبح بخوان، نماز ظهر بخوان، نماز عصر بخوان، قرآن صبح بخوان. اصلاً به جای اینکه بگوید نماز صبح، میگوید قرآن صبح، چون چیزی دیگر نیست. فرمود حالا که چنین است، اگر بخواهی این قول ثقیل را بتوانی تحمل کنی، باید پایهای از خودش داشته باشد. شما یک بنای سنگینی را روی پایههای غیرآهنی و غیرسیمانی که نمیگذارید. به هر حال این دیوار سنگین است، این دیوار پایهای از جنس خود میخواهد. این بنیان مرصوص پایهای از جنس خود میخواهد؛ لذا بخشی از این را به صورت نماز در بیاور و این را بخوان، البته هنوز نماز بر مردم واجب نشده بود، صلوات خمس واجب نشده بود؛ اما «صلاة اللیل»، عبادتهای ویژه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) محفوظ بود، فرمود این را داشته باش! بار سنگین را این میتواند تحمل کند. این دو تا کار میتواند بکند؛ جلوی یک سنگینی را میگیرد، نمیگذارد او بیاید. آن سنگینی بد و زشت. آن سنگینی محبوب و ممدوح را تحمل میکند. این قرآن ممثّل، یعنی این نماز این چهار تا کار میکند که تفصیلش به چهار کار است، اجمالش به دو کار است: یک بار سنگینی را برمیدارد، گناه، خلاف، دروغ، اختلاس و سرقت اینها سنگین است. برای اینکه به صورت باری درمیآید، این بار را در قیامت باید تحمل کند: ﴿أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾،[4] این بار سنگین است و روز قیامت هم که اصلاً وزر گفتند؛ یعنی سنگین. بار سبک را که نمیگویند وزر. وزیر کسی است که بار سنگین مملکت بر دوش اوست. اصلاً وزر یعنی سنگینی. وزیر یعنی آن کسی که بار سنگین مملکت روی دوش اوست.
وزر و گناه سنگین است، این طرد میکند کار سنگین را، اصلاً نمیگذارد به طرف آدم بیاید: ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَر﴾. آنهایی که گرفتار فحشا و منکر هستند: ﴿أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾، خودشان بیراهه رفتند، عدهای را به بیراههروی وادار کردند. دو تا بار سنگین دارند، این یک ثقل مذموم و مبغوض است. نماز جلوی این را میگیرد، ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَر﴾.
یک ثقل محمود و ممدوح است که نماز زیر بار آن میرود و آن را تحمل میکند که ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾، آنها که بارشان سنگین است، سنگینی مادی است؛ مثلاً فرمود ما اسب و استر را آفریدیم، برای اینکه بار سنگین شما را تحمل کند، اینکه ثقل معنوی نیست. فرمود این مرکوبها، حمار و بغال و امثال آنها، اینها ﴿تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ﴾؛[5] فرمود ما اسبها و اینها را آفریدیم بار شما را ببرد به جایی که خودتان به تنهایی بدون بار بخواهید به آنجا بروید، خسته میشوید. این آقایانی که سفرهای ییلاقی میکنند در دامنه کوه، خودشان به تنهایی بخواهند بروند، سخت است، فرمود این اسبها و استرها و حمارها را ما خلق کردیم که بار سنگین شما را ببرند جایی که خودتان با دست خالی بخواهید بروید، سخت است: ﴿تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ﴾ که ﴿لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ﴾. خودتان با دست خالی بخواهید بروید خسته میشوید. چگونه میتوانید بارتان را حمل بکنید؟! این بار شما را حمل میکند. این بار سنگین است. گناه اینطور است. یک اسب و استر و یک حمار باید آن بار را حمل کند. اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی گرفتار ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] شد، آن بار ﴿أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ را در قیامت باید حمل بکند. آن بار سنگین باربر آن هم حمار است که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾. آن بار سنگین، باربرش هم حمار، نماز جلوی این بار را میگیرد، نمیگذارد این بار پیدا شود. نمیگذارد این مشکلات تراکم پیدا کند و بار سنگین بشود: ﴿تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ﴾، این کار دفع نماز است.
اما کار جذب نماز: ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾، یک مطلب سنگین، وزین. این که وزن کیلو و خرمن و اینها را ندارد. این وزن معنوی را این نماز حمل میکند. فرمود سحر که برخیزی، اهل نماز شب باشی، این چند تا کار را میکند هم آن بار سنگین زشت را طرد میکند، راحت میشوید. هم این محتوای وزین و سنگین را نصیب شما میکند: ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾، اصلاً حق سنگین است. حق سنگین است، باطل سبک است. همان باطلی که در فضای حقیقت سبک است، در فضای ماده سنگین است. آن بار سنگین است، کار حمار است. کار حمار کار سنگینی است.
اینها را قرآن بررسی کرده، فرمود اگر بخواهید این کتاب را تحمل کنید، «این رخش باید تا رستم را ببرد». هر اسبی نمیتواند. یک بخش از قرآن میخواهد تا قرآن را تحمل بکند. با علوم دیگر، با مبانی دیگر، اول یک بخش از قرآن را انسان زیرسازی میکند، میفهمد، باور میکند، بعد پایههای آن روی این میآید، وگرنه با بخشهای دیگر، با علوم دیگر، با ابزار دیگر، با فهمهای عادی، با حرف بشری نمیشود حرف الهی را تحمل کرد. چون این کار، کار سنگینی است، پس بلند شو، اول برای اینکه خوب گرم شوی، این نخ را که من به شما دادم، یاد میدهم که چگونه ببافی، چگونه بدوزی، چگونه ژاکت درست کنی یا بلوز درست کنی، آن وقت بعد گرم میشدی. وقتی گرم شدی میتوانی بار را تحمل کنی.
اگر گفتند که صلات ﴿تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ﴾، بیتردید انسان میتواند بگوید: «القرآن ینهی عن الفحشاء و المنکر»، برای اینکه غیر از او چیزی دیگر نیست. اگر گفتند این ژاکت یا بلوز گرم میکند، آدم بیتردید میتواند بگوید که این نخ و این کاموا گرم کننده است، برای اینکه این بلوز غیر از این چیزی دیگر نیست. این نماز غیر از قرآن چیزی دیگر نیست؛ لذا در سوره مبارکه «اسراء» به جای اینکه بگوید نماز صبح، میگوید قرآن صبح: ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾، حالا که شد، پس ﴿قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً﴾ یا ثلثین یا ثلث یا نصف. اگر نصف شد، خواستی بیشتر کنی، میشود ثلثین. خواستی کمتر کنی، میشود ثلث. این تثلیث، یعنی «أی النصف و الثُلثان و الثُلث»، همه در بخش پایانی سوره مبارکه «مزمل» آمده است. فرمود این برابر حالات شماست؛ ولی به هر حال سَحر باید برخیزی، با قرآن تماس داشته باشید، برای اینکه ما میخواهیم بخشهای دیگری از قرآن را به شما بگوییم.
در سوره مبارکه «حشر» و امثال «حشر» هم قرآن را مشخص فرمود. فرمود که این کتاب لفظی دارد، مفهومی دارد، ما بشرهای عادی مکلّف به فهم و علم هستیم، همین! مکلّف به شهود و عرفان نیستیم، ما به برهان مکلّف هستیم. قرآن برهان اقامه میکند، ما هم مکلّف هستیم عمل هم میکنیم؛ اما اگر کسی اویس قرن خواست بشود، حارثة بن مالک بخواهد شود که راه خاص حضرت امیر را طی کند، آن راه خواص است، آن بر ما واجب نیست، آنچه بر ما واجب است، علم است. «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»،[7] نه «شهود الرّب فریضة».
اگر کسی آن راه اویس قرن را رفت و آنها «طوبی له و حسن مأب»! آنها جزء نوافل ماست؛ ولی آن که جزء فریضه ماست، برهان است. برهان یک وزن علمی دارد به اصطلاح ما، یک مقدار سخت است فهمیدن آن، اما آن حقیقت یک چیز دیگر است که آدم مشاهده کند. مشاهده آن حقیقت کار آسانی نیست، فرمود این حقیقت قرآن اگر بر کوه نازل بشود، کوه را ریز ریز میکند؛ اما قرآن بر ما نازل شد، همانطور که ذات أقدس الهی به حضرت فرمود قرآن بر تو نازل شد، به ما هم نازل شد، ﴿وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾؛[8] این قرآن برای ما هم نازل شد، در حد برهان، در حد علم، ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾،[9] قابل فهم است برای ما، اما آن محتوا و حقیقت قرآن را فرمود اگر ما به کوه بدهیم، ریز ریز میشود. این در سوره مبارکه «حشر» که فرمود: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ همین است. آیه 21 سوره مبارکه «حشر» این است: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ﴾؛ همین کتاب! لفظش نه، مفهومش نه، علم و استدلال و برهانش نه، اینها چون حصولی است، اینها با چند سال درس و بحث حوزه و دانشگاه حل میشود؛ اما حقیقت قرآن که بخواهد متمثّل بشود، این را اگر به کوه بدهیم کوه ریز ریز میشود. تو الآن باید آن حقیقت را تحمل کنی. اینطور نمیشود که بیسحر نمیشود، بدون نماز شب نمیشود: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾، این کتاب میخواهد نازل شود.
در سوره مبارکه «رعد» هم مشابه این را فرمود؛ آیه 31 سوره مبارکه «رعد» این است: ﴿وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمیعاً﴾؛ اگر بنا شد با کتابی کوه زیر و رو شود، همین کتاب است! اگر بنا شد که زمین با یک کتاب قطعه قطعه شود، با همین کتاب است! آن یک شهود دیگری است که حقیقت آن را آدم مشاهده میکند. بعضی از این علمای اخلاق اینها نقل کردند که دو نفر آمدند حضور مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مناسبتی حضرت مثلاً غذایی یا چیزی تعارف کرد، فرمود شما چند لحظه قبل گوشت خوردید. عرض کردند ما صبح تا الآن چیزی نخوردیم. حضرت دستور داد، ظرفی بیاورند، بعد فرمود بالا بیاورید، بالا آوردند، گوشت قی کردند. فرمود اینکه آبروی مردم را بردید و غیبت کردید همان است[10].
این یک سَحر میخواهد. اینکه ﴿لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً﴾،[11] حکم فقهی است. ﴿أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً﴾، دیگر حکم فقهی نیست. آن ﴿لا یَغْتَبْ﴾ نهی است، حرمتش فهمیده میشود؛ اما اینکه غیبت، گوشت مُرده است به آن صورت درمیآید، این در حوزه و دانشگاه نیست. این پیغمبر و اهلبیت میخواهد. این را غزالی در احیاء خود نقل کرد،[12] مرحوم فیض در محجّة نقل کرد[13] که به هر حال حضرت فرمود آنچه قی کردید شما، همین است! این اگر بخواهد ظهور پیدا کند، زمین تکهتکه میشود درست میشود، این هست. آن که فرمود: ﴿أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً﴾، اینکه نمیخواهد به کسی بد بگوید؛ میگوید حقیقت غیبت این است، حقیقت آبروی مردم بردن این است.
اگر بخواهید به کسی نصیحت بکنید، نصیحت غیر از بدگویی و آبروریزی است ـ قبلاً هم مسئله نصیحت مطرح شد ـ نصیحت که یک واژه عربی است به معنای موعظه، سفارش، هدایت، سخنرانی، سخنخوانی، اینها نیست. آن کسی که جامهای میدوزد و میبافد تا برهنهای را بپوشاند، آن خیاط را میگویند ناصح، آن سوزن خیاطی را میگویند منصحه، این جامهای که او پوشید و بدن دیگری گذاشت و آبروی او را حفظ کرد، به آن میگویند نصاح. نصیحت، یعنی این سه اصل؛ آن خیاط را میگویند ناصح، آن سوزنها را میگویند منصحه، این جامهای که این بافت و دوخت و روی پیکر کسی گذاشت تا آبروی او را حفظ میکند، میگویند نصاح. ما آبروریزی را میگوییم نصیحتِ ائمه مسلمین! اینکه نشد. ما منتظریم که ـ معاذالله ـ کسی بیفتد تا پای او را بگیریم! این مشکل ماست؛ اما اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی افتاد ما دستش را گرفتیم، این میشود نصیحت. اصلاً نصحیت برای ائمه مسلمین نه یعنی نقد، نه یعنی سخنرانی؛ یعنی جامه بافتن و آبروی دیگری را حفظ کردن. این یک حقیقت است واگر کسی بخواهد اینگونه از معارف را به صورت حقیقت دربیاورد، این سَحر میخواهد، آن هم پیغمبر میخواهد، آن هم نماز شب میخواهد، قول ثقیل میخواهد، این است. فرمود این الفاظ را خیلی آسان است کسی گوش بدهد یا مثلاً خیلی سخت نیست؛ اما ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾، آنچه به کوه بدهیم، متلاشی میشود، آنچه ﴿لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ﴾ همین قرآن است، این را میخواهیم به شما بدهیم، بنابراین این نمیشود که شما همینطور به صورت عادی بخواهید تلقّی کنید. باید برخیزید کاملاً حواستان جمع باشد!
در بحث دیروز به اینجا رسیدیم که کلّ عالم را رحمت دارد اداره میکنید؛ یعنی ذرّهای غضب در عالم نیست. این مهندسی عالم است، چرا؟ برای اینکه این دعای شریف «جوشن کبیر» یا سایر ادعیه اسمای حسنای خدا را مشخص کرد. حالا هزار اسم یا کمتر و بیشتر! آن اسم أعظم بعد از «الله»، که اعظم اسماست، نام مبارک «الرحمٰن» است. شما ببینید در هیچجا «الرحمٰن» صفت برای چیزی قرار نمیگیرد؛ اما «الرحیم، الرئوف، الودود، الشافی»، اینها صفت قرار میگیرد. «الرحمٰن» برای همیشه موصوف است، چون «الرحمن»، کار «الله» را میکند برای اینکه اسم اعظم است؛ یعنی مهندسی عالم به دست «الرحمٰن» است. عالم تمام خطکشیهای آن و تمام اضلاع آن و تمام مواد ساخت و سازش را «الرحمٰن» دارد اداره میکند. چیزی به نام غضب در عالم نیست. جهنم چیست؟ جهنم مظهر عدل است. اگر این استکبار را، این صهیونیسم را، این صدام را نسوزاند که عالم بینظم میشود. بهترین جا برای تنبیه تبهکاران همین جهنم است، عدل خداست. ـ معاذالله ـ عدل رحمت است یا غضب؟ عدل رحمت است.
خدای سبحان به پیغمبر فرمود تو در سحر برخیز! ببین من چه کار میکنم، تو همان کار را بکن! تو مظهر من هستی، خلیفه من هستی، خلیفه کار مستخلفعنه را میکند. این «نگار به مکتب نرفته»[14] را گفت من در عالم چه کار میکنم؟ من با «الرحمٰن» کار میکنم. این بیان نورانی امام سجاد در صحیفه از غرر بیانات است. حضرت نفرمود «یا من زادت رحمته غضبه»، آن «زادت رحمته غضبه» که در خیلی جاهاست، رحمت خدا بیش از غضب خداست بله؛ اما حضرت فرمود: «وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»؛[15] یعنی غضب در عالم هست؛ اما غضب مأموم است، یک امام میخواهد. امام غضب، غضب نیست؛ امام انتقام، انتقام نیست. امام غضب، امام انتقام، عدل و رحمت است. رحمت الهی پیشاپیش میرود، نقشه میکشد، میگوید اینجا جای سوخت و سوز صدامهاست، آنجا جای بهشت شهداست، این است. این رحمت است یا غضب است؟! اگر کسی بگوید هیچ غضبی در عالم نیست، حرف صحیح قرآنی زده است. نقشه این عالم را چه کسی کشیده است؟ رحمان. چه کسی گفته بسوز و چه کسی بساز؟ به چه چیزی گفته بسوز و به چه کسی گفته بساز؟ «الرحمٰن». «وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»، ما یک امام در عالم بیشتر نداریم و آن «الرحمٰن» است. «الرحمٰن» میگوید صهیونیسم و استکبار و صدام را بگیر و بسوزان، شهید را بگیر و بپروران! هر دو رحمت است. غضبی در کار نیست.
بله! آن یکی نسبت به دیگری بله، غضب است؛ اما هر دو عدل است. عدل که نمیشود رحمت نباشد. فرمود منِ خدا این گونه کار میکنم. نقشه عالم به دست من است: ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾،[16] «وَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»،[17] «دعای کمیل»؛ یعنی کلّ عالم را یک مهندس دارد اداره میکند به عنوان رحمت. فرمود من اینطور هستم، تو را میخواهم اینطور تربیت کنم. عدهای کافر هستند، ملحد هستند، مشرک هستند، جنگها را بر تو تحمیل میکنند؛ اما تو با این امت چه کار باید بکنی؟ مثل یونس قهر بکنی، این نه! ﴿وَ لاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾،[18] مبادا آنجا بروی. با اینها باش! ولی ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً﴾، هَجر جمیل این است که جامعه را به هَم نزنی، حرف همه را گوش بدهی، جنگ کردند، دفاع بکنی، اگر خودت پیروز شدی، بگویی: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»،[19] این میشود رهبر! این میشود خلیفه آن مستخلف، آن مستخلفعنه «رَحْمَتَه وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء»، تو هم ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾.[20]
این اختصاصی به ما مسلمانها ندارد. این در سه حوزه وجود مبارک حضرت رحمت است، مگر ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ را پیغمبر قرار نداد؟! مگر ما دو تا ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ داریم؟! یکی «الله» است که ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ است ـ معاذالله ـ یکی هم پیغمبر؟ یا یک ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ بالذات داریم «هو الله سبحانه و تعالی»، یک آینهای داریم که آن ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ را نشان میدهد، وگرنه درباره خود پیغمبر وارد شد که ﴿کَافَّةً﴾،[21] یک؛ ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾، دو. این ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ به صورت پیغمبر است. اینکه ـ معاذالله ـ در عرض او که نیست، یک آینه تمام قدی است که او ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ را نشان میدهد.
فرمود من با تبهکاران چه کار میکنم؟ تا آخرین فرصت به اینها مهلت میدهم. من با عدل با اینها رفتار میکنم. تو هم قهر نکن! ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً﴾، هَجر جمیل این است که با مردم بودن، اشکالات اینها را حل کردن، در رذایل از اینها فاصله گرفتن، در فواضل و فضایل با اینها بودن، هم منطقه ملی و محلی را اداره کردن؛ یعنی حوزه اسلامی، هم منطقه بینالمللی، یعنی موحدان اعم از مسلمین و مسیحیها و زرتشتیها و یهودیها، دو؛ هم منطقه انسانی یعنی کفار و ملحدان و مشرکان، برای همه برنامه دارد. فرمود این ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[22] ما با بشر کار داریم؛ چه مسلمان، چه مشرک ما برای اینها برنامه داریم. ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾،[23] ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾[24] حقوق بشر یعنی همین. ما در بخش سوم هم برنامه داریم، تو اگر بخواهی در هر سه بخش خلیفه من باشی، باید ببینی من با «الرحمٰن» دارم عالم را اداره میکنم. تو هم با عنوان ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ میتوانی آینه من باشی، همین! این کار، کار آسانی نیست. این یک سحر میخواهد، بیداری میخواهد، بار قرآن میخواهد، هَجر جمیل میخواهد، استعانت به صبر میخواهد. اینکه فرمود: ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾؛[25] یعنی چه؟ باز هم شما همین را بررسی بکنید، میبینید که چیزی غیر از قرآن از در نمیآید. صلات که قرآن ممثّل است، صبر که دستور نماز است. دستور قرآن کریم است. فرمود اگر یک حادثهای، مشکلی برای شما پیش آمد، خیلی جزع نکنید، با صبر مسئله را حل کنید. اینطور نباشد که جزع بکنید، شما میتوانید بر عالم مسلّط شوید. ما اصلاً برای شما مسخّر کردیم. اصلاً زمین را برای شما مسخّر کردیم، آسمان را برای شما مسخّر کردیم. چه هست که برای شما مسخّر نکردیم؛ منتها بیکاری ما و تنبلی ما و عدم توجه ما، این سیلها را، ما خانه رود را خراب کردیم، او هم خانه ما خراب کرد. رودخانه یعنی چه؟ رودخانه یعنی خانه رود. اینکه رفتند کنار رود، رود یک بستر میخواهد، آن کسی که عمداً یا با بررسیهای نابجا خانه رود را خراب میکند، رود هم خانه ما را خراب میکند. این حداقل صد متر جا برای آن است. هیچ یعنی هیچ أحدی حق ندارد حریم رودخانه را به هَم بزند. وقتی حریم رودخانه را به هم بزند، همه جا را به هَم گرفتند یا ویلا ساختند یا پارک ساختند، یا فلان ساختند، کسی که خانه رود را خراب بکند، او هم میآید خانه آدم را خراب میکند. این ظلم نکرده است، مگر به ما نگفتند حریم رودخانه یعنی حریم رودخانه! برای اوست، اصلاً خانه اوست، ما دلمان میخواهد خانه کسی را خراب بکنیم، او نیاید خانه ما را خراب بکند، این که نمیشود!
فرمود من جهان را با رحمت دارم اداره میکنم. تو اگر خلیفه من هستی، مظهر من هستی، باید با ابوسفیانها بسازی. با عموی خود که ﴿تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ﴾،[26] با او باید بسازی، ساخت. خیلی سخت است. آنطور پاهای مبارک حضرت را مجروح کردند، آن ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ را، فرمود باید بسازی، برای اینکه تو میخواهی مرا نشان بدهی، آینه من باید باشی. من ذرّهای غضب در عالم ندارم. هیچ!
پرسش: ...
پاسخ: بله، همین است، عدل است. قوم عاد، قوم ثمود، اینها کسانی بودند که ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾،[27] همه اینها بودند. چندین بار انبیایشان گفتند، اولیایشان گفتند، راهنمایی کردند، اینها طغیان ورزیدند: ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ﴾،[28] به آن ﴿فَتَعاطی فَعَقَرَ﴾،[29] فرمود این ناقهای که شما پیشنهاد دادید، از راه غیب برای شما آوردیم، همه برکات را دادیم، کاری به این ناقه نداشته باشید. توطئه کردند: ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها﴾،[30] ﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها﴾،[31] فرمود شما هر چه خواستید ما به شما دادیم. این ناقه غیبی که پر برکتترین حیوان بود برای شما، این را چرا عقر کردید؟ ما ذرّهای غضب در عالم نداریم. غضب البته نسبی است، رحمت رحیمیه درباره غضب، ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾،[32] این ﴿ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ﴾ برای مؤمنین، آن ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾ این در بخش داخلی است.
اما امام این اوصاف، رهبر او اوصاف، رحمانیت مطلقه است. همین را به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داد، فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ﴾، این رسالت جهانی است. ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾؛ یعنی مظهر ما هستی. برای این کار قرآن کتابی است که ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[33] در قیامت همین کتاب ظاهر میشود: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ﴾ میشود. ﴿وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ﴾ همین میشود؛ اما اگر به این فکر هستی که عدهای ناسازگار هستند عالم که تمام نشده است، ما که اینها را رها نکردیم، اگر عدهای به یاری دین قیام کردند: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ﴾،[34] اگر بخش ضعیفی هستند، ما ولایت آنها را تحمل میکنیم؛ اما اگر هیچ کسی نبود، من خودم تنها به میدان میآیم. این «ذرنی، ذرنی» که در قرآن هست، فرمود حواست جمع باشد! اگر یک وقت دیگران کمک نکردند، من تنها مشکل را حل میکنم.
درباره آن ولید فرمود: ﴿ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً﴾؛[35] این حالا خیلی تندروی میکند، بگذار من تنها خودم این مشکل را حل میکنم؛ این سوره مبارکه «مدثر» آیه ده به بعد فرمود: ﴿عَلَی الْکافِرینَ غَیْرُ یَسیرٍ ٭ ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً﴾، این بحثی که دیروز مطرح کردیم، این بحث برای اولین گروه آزادی آزادگان است. این حرف برای سی سال قبل است که هیچ کسی نسبت به این گروه اول، نه گروههای بعدی. گروههای بعدی در اثر ارتباط دو کشور ردّ و بدل شدن اسرای مقابل، ما اسیر پس دادیم، اسیر پس گرفتیم؛ اما این گروه اول هیچ کسی واسطه نشد، اینها را آزاد بکنند. اینها ممنون هیچ کسی نیستند، نه ممنون امام هستند، نه ممنون امت، برای اینکه هیچ کسی خبر نداشت که صدام به کویت حمله میکند آن وقت بیگانهها میآیند ناچار هستند که عدهای را آزاد کنند. بعدها که روابط دو کشور برقرار شد، دیپلماسی برقرار شد، وزرات امور خارجه بنا شد دخالت بکند، آن وقت استرداد اسرا شروع شد بله، آن گروههای دوم و سوم اینطور بودند.
پس گاهی خدای سبحان یکطوری میکند که أحدی دخالت نکرد. خیلی از ما شاید همین را تجربه داریم. یک وقتی که احدی به داد ما نرسید، مگر او. درباره انتقام هم فرمود، فرمود شما نگران چه هستید؟ این ولید اینطور دهنکجی میکند، مگر من میگذارم؟ «ذرنی» یعنی برو کنار، من خودم حل میکنم مسئله را. ﴿ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً ٭ وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً ٭ وَ بَنینَ شُهُوداً﴾ این «ذرنی، ذرنی»هایی که آمده از همین قبیل است.
در همین آیه محل بحث که الآن ما هستیم، اینجا هم یک کلمه «ذرنی» هست، فرمود: ﴿ذَرْنی وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ﴾، چند روزی به اینها مهلت میدهم، من خودم تنها حل میکنم. ببینیم چه کسی جهاد میکند، چه کسی حاضر است، چه کسی حاضر نیست. اینطور نیست که ـ معاذالله ـ عالم حساب و کتاب نداشته باشد. فرمود ما منتظریم: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ﴾، یک؛ جهاد بکنید، دو؛ وارد شدید ما شما را یاری میکنیم، سه؛ نشد من خودم مسئله را حل میکنم. همهجا همینطور است. فرمود اینطور نیست که ما حالا عالم را خلق کردیم به دست هر کسی بدهیم. این «ذرنی، ذرنی»ها یعنی این، یعنی بگذار من خودم حل میکنم. نگران هیچ چیزی نباش!
ولی چرا ما حالا تماشاچی باشیم؟ که بگذاریم کار به دست دیگری از راه فرشتهها حل بشود؟ چرا به دست ما حل نشود؟ این دعای نورانی ماه مبارک رمضان در بخش پایانی «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی»؛[36] خدایا شما بخواهی با فلان مَلک کار را حل کنی، چرا این کار را بکنی؟ به دست من حل کن! نه اینکه دیگری خورد من تماشاچی باشم. خدایا توفیقی بده که دین تو به دست من یاری شود! مرا کنار بگذاری و افرادی دیگر باشد، این کار را نکن! فرشتهها بیایند، این کار را نکن! به دست من دین خود را یاری کن! این کم مقامی نیست، «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی»! آن جایی که خدا میفرماید من خودم تنها حل میکنم؛ یعنی ملائکه هم در کار هستند، فرمود خدایا تو که میخواهی به دست ملائکه کار را حل بکنی به دست ما حل کن! این است که آدم وقتی مهمان او شد، به ما یاد میدهند که از میزبان خود چه بخواهید. این کم مقامی نیست! فرمود تو میخواهی دین خود را یاری کنی؟ بله، یاری بکن. حالا چرا ما نه و فلان فرشته باشد؟! فرشته فرشته است، بله خوب است؛ حالا او باید دین تو را یاری بکند و ما دین تو را یاری نکنیم، چرا؟! فلان آقا بیاید دین تو را یاری بکند، ما یاری نکنیم، چرا؟! او هم بکند؛ ولی ما را تو محروم نکن! من مهمان تو هستم، تو میزبان من هستی، من از تو میخواهم که دین خود را به دست من یاری کنی، «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ». اینکه حسد نیست! «وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی»، این را گفتند در شبهای ماه مبارک رمضان بخوانید.
پس معلوم میشود این راه باز است. فرشته کارهای فراوانی دارد، داشته باشد! اما حالا ما برویم کنار و ملائکه بیایند دین شما را یاری بکنند، چرا؟ ما هم بشویم مَلک. این بیان نورانی حضرت امیر است در نهج که انسان عفیف یک فرشته است: «لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَة»،[37] مگر ملائکه چه کار میکنند؟ پاک هستند. ما حالا یک موجود مادی هستیم که در زمین زندگی میکنیم، ما هم میتوانیم پاک باشیم. حالا از ما کسی نخواست که مثل انبیا و اولیا و پیغمبر و ائمه باشیم. ما همان مقداری که مقدور ماست، تکلیف ماست، میتوانیم پاک باشیم ـ إنشاءالله ـ توفیق نصیب ما شود!
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. المحاسن(برقی)، ج1، ص44.
[2]. سوره عنکبوت، آیه45.
[3]. سوره اسرا، آیه78.
[4]. سوره عنکبوت، آیه13.
[5]. سوره نحل، آیه7.
[6]. سوره فرقان، آیه44.
[7]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص30.
[8]. سوره نحل، آیه44.
[9]. سوره بقره، آیه129.
[10]. جوامع الجامع، ج4، ص158؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص203؛ « ... قَالا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَنَاوَلْنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا لَحْماً قَالَ ظَلَلْتُمْ تَأْکُلُونَ لَحْمَ سَلْمَانَ وَ أُسَامَة».
[11]. سوره حجرات، آیه12.
[12]. إحیاء علوم الدین، ج9، ص55.
[13]. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج5، ص260.
[14]. غزلیات حافظ، شماره167؛ «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد».
[15]. الصحیفة السجادیة، دعای16.
[16]. سوره اعراف، آیه156.
[17]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص72.
[18]. سوره قلم، آیه48.
[19]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص513.
[20]. سوره انبیاء، آیه107.
[21]. سوره سباء، آیه28.
[22]. سوره مدثر، آیه36.
[23]. سوره فرقان, آیه1.
[24]. سوره مدثر، آیه31.
[25]. سوره بقره، آیه45.
[26]. سوره مسد، آیه1.
[27]. سوره فجر, آیه8.
[28]. سوره شعرا, آیه141؛ سوره قمر، آیه23؛ سوره حاقه، آیه4؛ سوره شمس، آیه11.
[29]. سوره قمر, آیه29.
[30]. سوره شمس, آیه12.
[31]. سوره شمس, آیه14.
[32]. سوره سجده، آیه22.
[33]. سوره اعراف، آیه187.
[34]. سوره محمد، آیه7.
[35]. سوره مدّثّر, آیه11.
[36]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص568.
[37]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت478.