02 11 2019 456224 شناسه:

تفسیر سوره مرسلات جلسه 5 (1398/08/12)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ (20) فَجَعَلْناهُ فی‏ قَرارٍ مَکینٍ (21) إِلی‏ قَدَرٍ مَعْلُومٍ (22) فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ (23) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (24) أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً (25) أَحْیاءً وَ أَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً (27) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (28) انْطَلِقُوا إِلی‏ ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (29) انْطَلِقُوا إِلی‏ ظِلٍّ ذی ثَلاثِ شُعَبٍ (30) لا ظَلیلٍ وَ لا یُغْنی‏ مِنَ اللَّهَبِ (31) إِنَّها تَرْمی‏ بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ (32) کَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ (33) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (34) هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ (35) وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ (36) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (37) هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلینَ (38) فَإِنْ کانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکیدُونِ (39) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (40).

سوره مبارکه «مرسلات» که در مکه نازل شد بخش مهم آن درباره اثبات معاد است و تبیین جریان معاد است. عده‏ای که منکر معادند، [قرآن] با برهان و جدال أحسن دلیل حقانیت معاد را ذکر می‏کند، آنها که باورمند هستند متّقین‏اند در بخش پایانی این سوره به عنوان ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ ظِلالٍ وَ عُیُونٍ﴾[1] پاداش حسنه اینها را ذکر می‏کند. بعد از سوگند‏های یاد شده که در چند بخش آن سوگند بیان شد سوگند یاد می‏کند که معاد حق است. برای اینکه از برهان تهی نباشد از ﴿أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾ و مانند آن شروع می‏کند، این گرچه برهان و حکمت است ولی از نظر قرآن کریم جدال أحسن است. در سوره «نحل» و امثال «نحل» فرمود که ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[2] این سه روش محاوره را در گفتگوی با مردم فراموش نکن برای یک عده برهان برای یک عده جدال أحسن برای یک عده موعظه. در احتجاجات مرحوم طبرسی هست که از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند آیا ذات اقدس الهی که دستور حکمت و جدال داد به این دستورها عمل شد یا نه؟ فرمود آری! پیغمبر در بخشی از آیات طبق دستور الهی با حکمت سخن گفت، در بخشی دیگر با جدال.[3]

جدال اگر ـ معاذالله ـ در صدد اثبات یک امر باطل یا ابطال یک امر حق باشد این همان مراء منفی و جدال محرَّم است اما اگر حق را با صبغه مقبولیت او بیان کنند این می‏شود جدال أحسن. استدلال حضرت که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جدال أحسن کرد، در بخش پایانی سوره مبارکه «یس» است فرمود خدا که فرمود: ﴿وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ پیغمبر به دستور خدا در آیات پایانی سوره مبارکه «یس» جدال کرد و آن جدال این بود که کسی گفت: ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾[4] اگر خدای سبحان در جواب بفرماید خدا چون قادر مطلق است می‏تواند این مرده را زنده کند این می‏شود برهان؛ اما اگر کسی بگوید شما که باور دارید قبول دارید که این قبلاً هیچ نبود و خدا این را موجود کرد اگر از این مقدمه که مقبولیت طرف محور استدلال قرار بگیرد می‏شود جدال. جدال حسن آن است که مقدمات قیاس از آن صبغه که طرف قبول دارد شروع بشود می‏شود جدال؛ اگر کسی با یک مسلمان دارد بحث می‏کند و از آیات قرآن کمک بگیرد درست است که برهان است اما از آن جهت که مخاطب باورمند است قرآن را قبول دارد و به قرآن اعتقاد دارد از آیات قرآن برای او شاهد بیاورد می‏شود جدال. حضرت فرمود بخش پایانی سوره مبارکه «یس» جدال است. اگر کسی بگوید ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾ کسی در پاسخ بگوید خدا قادر مطلق است و می‏تواند این برهان است اما اگر کسی بگوید نه، آنکه اول هیچ چیزی نبود خلق کرد شما که قبول دارید؛ شما که باور دارید انسان چیزی نبود ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً[5] همان خدا انسانی که هیچ نبود او را ایجاد کرد الآن که همه چیزش موجود است منتها پراکنده است ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[6] حضرت فرمود بخش پایانی سوره «یس» جدال أحسن است. پس اینکه در قرآن فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ این است. در این بخش‏های سوره «مرسلات» بخشی هم جدال است فرمود شما که ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه﴾[7] که قبول دارید. آن ملحدی که باور ندارد خدا آفریدگار است برای او برهان اقامه می‏کند مثل: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ﴾[8] یا انسان مثل علف خودرو است خودش پیدا شده یا مثل او، او را آفریده؛ نه اولی درست است نه دومی پس خالقی دارد این برهان است ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی فعل بی‏فاعل است معلول بی‏علت است حادث بدون آفریدگار است، این شدنی نیست؛ یا نه، مثل خود اینها خالق اینهاست خود اینها هم به هر حال علت می‏خواهد. این آیه برهان است. اما در این بخش که برای معاد استدلال می‏کنند نه برای مبدأ، برای کسانی که ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه﴾ برای او می‏شود جدال أحسن؛ لذا برابر احتجاجات طبرسی ذات اقدس الهی که فرمود ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ﴾، یک؛ ﴿وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ اخلاقیات و حقوق و اینهاست، دو؛ ﴿وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾، این سه. این بخشی که الآن داریم می‏خوانیم جدال است؛ شما که قبول دارید خالق آسمان و زمین خداست، قبول دارید که خالق انسان خداست معاد که چیز مهمی نیست. خدایی که انسان اصلاً نبود ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ او را آفرید الآن که همه چیزش موجود است روح که از بین نرفته بدن هم که متفرق شده ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ لذا این بخش می‏شود جدال أحسن.

 ﴿أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾ مگر باور ندارید از یک آب بی‏ارزش گندیده خلق شدید، این در بخش پایانی سوره مبارکه «قیامة» گذشت که ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی‏﴾[9] که آنجا گذشت؛ بعد هم فرمود حسابتان جمع باشد پدر کاره‏ای نیست مادر کاره‏ای نیست چه اینکه در همان سوره مبارکه «واقعه» فرمود کشاورز کاره‏ای نیست اینها اسبابی هستند که حرکت و جابجایی ماده را تا حدودی به عهده دارند اما آنکه حیات‏بخش است که اینها نیستند. در بخش کشاورزی فرمود از کشاورز چه ساخته است؟ این بذر را از انبار به مزرعه می‏آورد همین! اینکه کشاورزی نیست اینکه زرع نیست این حرث است ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[10] ببینید کاملاً سؤال و جواب فرق کرده است. فرمود کار کشاورز حرث است نه زرع ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ شما کارتان حرث است یعنی این گندم را جابجا می‏کنید؛ اما کار ما زرع است زرع این است که مرده را روح می‏دهیم، این گندم بیجان را زنده می‏کنیم هم ریشه به آن می‏دهیم برود درون خاک، هم خوشه به آن می‏دهیم بیاید بیرون خاک، این می‏شود زرع، ما می‏شویم زارع؛ ﴿أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ ما زارع هستیم. در همان سوره راجع به خلقت انسان چه می‏گوید؟ می‏گوید کار پدر امناء است؛ إمناء یعنی «نقل المنی من موضع الی موضع» همین! ﴿أَ فَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ این که مرده را زنده می‏کند خداست، کار پدر امناء است «نقل المنی من موضع الی موضع آخر». فرمود مگر برای شما ثابت نشد؟ مگر شما این را قبول نکرید؟ خدایی که همه این کارها را کرد و شما قبول دارید دوباره مرده را زنده میکند این مشکلی ندارد. ﴿أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾ ما خالقیم پدر مُمنی است. ﴿فَجَعَلْناهُ فی‏ قَرارٍ مَکینٍ﴾ زهدان مادر هم آماده است که این امانت را بپروراند ما هم تنظیم کردیم، چه موقع این نطفه علقه میشود چه موقع مضغه میشود چه موقع جنین میشود چه موقع عظام میشود چه موقع ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ میشود، چه موقع تحوّلی دیگر در او ایجاد میکنیم ﴿أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[11] اینها کار ماست. پس کار پدر امناء است، یک؛ اندازهای که چند ماه بماند و چند ماه شیر بخورد که ﴿وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً﴾،[12] دو؛ همه این کار را ما کردیم ﴿فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾؛ ما مهندس خوبی هستیم اندازهگیر خوبی هستیم قدر و قَدَر خوبی به دست ماست؛ آن وقت شما چه مشکلی دارید که دوباره ما اینها را زنده بکنیم.

 پس ﴿أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾ برای یک عده برهان است برای یک عده جدال أحسن. جدال بودن یا برهان بودن به این است که آن مقدمهای که در قیاس مأخوذ است با کدام صبغه أخذ بشود؟ همین معنا اگر نسبت به ملحد باشد میشود برهان، همین معنا نسبت به مشرک باشد میشود جدال؛ برای اینکه مشرک قبول دارد که ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه﴾ قبول دارد آن مقدمهای که مقبول طرف است اگر محور استدلال قرار بگیرد میشود جدال أحسن اگر مقبول او نیست ولی معقول هست میشود برهان. فرمود ﴿إِلی‏ قَدَرٍ مَعْلُومٍ ٭ فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾ ما تمام این اعضا و جوارح را از یک تکه آب درست کردیم؛ چشم درست کردیم که با بیانات نورانی حضرت امیر با آن هفت پرده و مانند آن دارد میبیند که محیر العقول است،[13] گوش درست کردیم قلب درست کردیم اعضا و جوارح درست کردیم همه را از آب درست کردیم و تازه اینها زمینه است برای ﴿أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ که ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾. پس ما هم اندازهگیر خوبی هستیم هم قَدَری داریم هم قدرتی داریم ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ وای به حال کسی که صحنه قیامت را تکذیب کند!

بعد برهان بیرون از انسان، میفرماید نظم جهان را شما میبینید: ﴿أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً ما این زمین را کفات و وسیله ضمّ و ضمیمه کردن و جمع کردن کردیم؛ تا زندهاید روی زمین هستید وقتی مُردید درون زمین هستید. این «کَفت» یعنی ضمّ یعنی شما را جمع میکند، زنده هستید روی زمین، مرده هستید درون زمین؛ پس زمین «کَفت» یعنی ضمّ یعنی جمع دارد «کِفات و کفت» به این معناست؛[14] ﴿أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً ٭ أَحْیاءً﴾؛ روی زمین هستید ﴿وَ أَمْواتاً﴾؛ زیر زمین هستید ﴿وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ﴾؛ ما کوههای بلندی روی این زمین گذاشتیم که روی این گسلها را مهار کند زلزلهای نیاید آرامش داشته باشد؛ «راسیه» کوهی را میگویند که جلوی اضطراب را میگیرد. در بیانات نورانی حضرت امیر در خطبه اول نهج البلاغه است که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ»[15] «مَیدان» یعنی اضطراب، «مَادَ» یعنی «إضطَرَبَ»؛ جلوی مَیدان، نوسان، اضطراب کره زمین را با این میخها و با این سنگها گرفته. «وَتَّدَ»؛ یعنی میخکوب کرد، «صخور» هم که جمع صخر و صخره و سنگ بزرگ است. با این سنگهای بزرگ زمین را میخکوب کرده که بیخود نلرزد «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ»؛ یعنی نوسان زمین را، این کار خداست درباره زمین که بتوانید روی آن زندگی کنید. ﴿وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ﴾، همین کوههای سر به فلک کشیده تمام تگرگها و برفها و بارانها را در خود ذخیره میکند در جان خود در باطن خود در دل خود جا میدهد از دامن آن چشمه و چاه در میآید که مشکل آشامیدنی شما و مزرعه و سایر نیازهای آبی شما را حل بکند، این شما را سیراب میکند وگرنه اگر کسی نباشد این آبها میرود زیر زمین هدر میرود. اینها کاملاً سینه را سپر کردند که تمام این برکات الهی را بگیرند و ذخیره کنند و از دامنشان به شما چشمه بدهند این کار کوههاست. فرمود این کار را کردیم ﴿وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً﴾ فُرات یعنی آب خالص و خوب. ما این کار را کردیم وای به حال کسی که قیامت را تکذیب کند و در قیامت ما به اینها چه میگوییم؟ میگوییم حالا هر طرف میخواهید بروید بروید شما که با برهان عقلی با برهان نقلی با معجزات با آیات انبیا و اولیا و اهل بیت(علیهم السلام) گفتیم چیزی را باور نکردید حالا هر طرف میخواهید بروید عذاب است.

 ﴿انْطَلِقُوا إِلی‏ ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ﴾؛ هر کسی به سراغ عملش میرود آنچه را که شما ساختید بروید همانجا. انسان شب و روز دارد میسازد یا چاه میسازد یا قصر میسازد یا جای ویل میسازد یا جای نیل، این کار شماست. آن وقت حتی به شما اجازه عذرخواهی هم نمیدهند. فرمود انسانی که تبهکار است اگر عذرخواهی بکند یک مقدار از نظر روانی سبک میشود فرمود: ﴿وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾؛ گاهی میبینید باب افتعال، مطاوعه «فَعَلَ» است میگوید ما این کار را کردیم «فَعَلتُهُ فَافتَعَلَ»؛ گاهی «فَعَلَ» مطاوعه «إفتَعَلَ» است مثل «إعتَذَرتُ فعَذَرَ»؛ یعنی من عذرخواهی کردم او قبول کرد، نمیگویند «عَذَرَ فَاعتَذَرَ»، میگویند «إعتَذَرَ فَعَذَرَ»؛ این شخص اعتذار کرد او هم عذر را پذیرفت که اگر سایر افعال آن باب افتعال میشود مفاعله «فَعَلَ»، در خصوص باب اعتذار و امثال اعتذار این ثلاثی مجرد، مطاوعه آن ثلاثی مزید است؛ یعنی «إعتَذَرتُ فَعَذَرَ»؛ یعنی من عذر آوردم او هم عذر را قبول کرد. فرمود کسی به اینها اجازه عذرخواهی نمیدهد تا یک مقدار از نظر روانی سبک بشوند این چنین نیست؛ بروید به همان طرفی که ساختید ﴿انْطَلِقُوا إِلی‏ ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ﴾ و مانند آن؛ آنجا کجاست؟ چه چیزی ساختید برای خودتان؟ خدا نکند ما برویم و آنجا را ببینیم آدم از اسرار آنجا باخبر باشد بد نیست؛ ولی در جهنم چه خبر است؟ موادّش را از چه جایی میآورند؟ اینکه «لست أدری»؛ اما «این قَدَر هست که بانگ جَرسی می‌آید»؛[16] این را صریحاً در قرآن فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[17] دیگر این گونه از آیات ندارد که ما از جنگل هیزم میآوریم؛ فرمود خود آدم رومیزیگیر و زیرمیزگیر و اختلاسی و نجومی خودش گُر میگیرد خودش هیزم جهنم است؛ حالا هیزم هم بیاورند و اینها هیچ استبعادی ندارد ما چه خبر داریم از آنجا؟ اما این قدر هست که فرمود خود ظالم گُر میگیرد. «حَطَب» یعنی هیزم؛ ما از جای دیگر هیزم نمیآوریم طبق این آیه. ما یک قَسط داریم که ظلم و جور است یعنی سهم دیگری را میبرد یک قِسط داریم که سهم دیگری را میدهد این قِسط به مُقسِط میرسد که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ،[18] ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[19] میرسد آن قَسط میشود «قاسط و مارق و ناکث» که در برابر امام زمانش میایستد. این کسی که قاسط است یعنی قَسط دارد یعنی سهم دیگری را میبرد. آنکه قِسط دارد سهم دیگری را میدهد آنکه قَسط دارد سهم دیگری را میبرد ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً هیزم جهنم همین شخص است که گُر میگیرد؛ حالا اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی هیزم شد این چه راهی برای نجات دارد؟ هیزم یک وقت میسوزد تمام میشود خاکستر میشود ذغال میشود؛ اما این ﴿ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی‏﴾ راهی برای سوخت و سوز ندارد، تمام شدنی نیست.

بنابراین فرمود حالا آنجا که ساختید بروید آنجا که ساختید چیست؟ جهنمی است که دودش و شعله آن هم مرتفع است مثل کوه است، هم مانند شترهای زردرنگ است که ﴿جِمالَتٌ صُفْرٌ﴾؛ یعنی شترهای زردموی، این رنگش است آن قَدرش است. این شعلههایی که از این جهنم برمیآید این به اندازه کوه است رنگش هم مثل «جماله صُفر» است فرمود: ﴿تَرْمی‏ بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ﴾؛ به اندازه این برجها شراره دارند، ﴿کَأَنَّهُ جِمالَتٌ﴾؛ شترهایی هستند که اصفر هستند زردرنگ هستند که «صُفر» جمع «اصفر» است. ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾.

 حالا اینها برای اینکه یک مقدار آرام بشوند به اینها فرصت عذرخواهی داده میشود؟ میگوید نه ما همه فرصتها را در دنیا به آنها دادیم. ﴿هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ﴾ میخواهند حرف بزنند ولی دهن بسته است ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾[20] ببینید از این لطیفتر ممکن نیست. فرمود دهن که بسته است، بر فرض هم دهن حرف بزند شهادت میدهد دست شهادت میدهد ﴿تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ این کسی که رومیزی گرفته با دست گرفته است، ولی قرآن میگوید دست بیچاره گناه نکرد، دست شهادت میدهد؛ چون اگر گناه برای دست باشد و دست دارد حرف میزند باید بگوید اقرار میکند. سخن از «تُقِرّ ُالأیدی» نیست سخن از «تشهد الأیدی» است؛ معلوم میشود دست چیزی دیگر است. وقتی خود گناهکار حرف میزند میگویند اقرار کرد، وقتی دیگری علیه او حرف میزند میگوید شهادت داد. تعبیر قرآن این است که دست شهادت میدهد نه اقرار کند؛ چشمی که نامحرم را دید شهادت میدهد نه اقرار کند، تمام کارها برای نفس است. اگر این چشم گناه میکرد که باید میفرمود اقرار میکند. حالا دهن بسته است حالا آن روزی هم که دهن باز است چون موقفها فرق میکند، همه موقفها که دهن بسته نیست در بعضی از مواقف بسته است . آنجا که ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[21] چیست؟ همین زبان فحش گفت همین زبان بد گفت همین زبان اهانت کرد. این زبان را میگوید شهادت میدهد معلوم میشود تمام کار برای این روح خبیث است که روح میتواند طیّب باشد، با همین زبان دروغ گفت حالا که زبان دارد حرف میزند قرآن میفرماید این زبان دارد شهادت میدهد؛ معلوم میشود کار برای زبان نیست اگر کار برای زبان بود که میفرمود اقرار کرد. ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾؛ همه مواقف ﴿نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾ نیست در بعضی از موقف این طور است در بعضی از موقف آن طور است در بعضی از موقف شهادت است سؤال است جواب است و مانند آن.

فرمود شما همه فرصتها را از دست دادید حالا چرا میخواهید عذرخواهی بکنید؟ ما برایتان همه آیات را گفتیم همه مواعظ را گفتیم؛ این همه رنجها را انبیا و اولیا تحمل کردند برای اینکه شما را هدایت کنند ولی گوش ندادید. صریحاً گفتید: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظین‏﴾[22] صریح گفتید یا نگفتید؟! گفتید برای ما فرق نمیکند چه بگویید چه نگویید شما بودید به انبیایتان گفتید چه بگویید چه نگویید ما باور نداریم الآن چه میخواهید بگویید؟ ﴿هذَا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ ٭ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾؛ ما اذن اعتذار نمیدهیم تا عذرپذیر باشیم «عاذرٌ من اعتذر» اینکه در الفیه آمده معلوم میشود که «إعتَذَرَ» زمینه قبول عذر است؛ آن وقت آن «عَذَرَ»، «زیدٌ عاذر من اعتَذَر». آن «عَذَرَ» و «عاذر» مطاوع «إعتَذَرَ» است فرمود کسی اجازه اعتذار نمیدهد تا دیگری عذرش را قبول بکند. ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ ٭ هذا یَوْمُ الْفَصْلِ﴾ جدا شد؛ در دنیا با هم بودید اما الآن مرزها مشخص شد. ﴿جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلینَ ٭ فَإِنْ کانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکیدُونِ﴾ حالا اگر نقشهای و حیلهای دارید انجام بدهید، کاری از دست شما ساخته نیست ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ همه این ادله چه آن بخشی که به حکمت برمیگردد چه آن بخشی که به جدال أحسن برمیگردد در بخشهای سُوَری نظیر سوره «قیامة» و سوره «نحل» و سایر سور مشخص شد. بخش پایانی مربوط به مردان متّقی باورمند است.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1] . سوره مرسلات، آیه41.

[2]. سوره نحل، آیه125.

[3]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص21.

[4]. سوره یس، آیه78.

[5]. سوره انسان، آیه1.

2.سوره یس، آیه79.

[7]. سوره لقمان، آیه25؛ سوره زمر، آیه38.

[8]. سوره طور، آیه35.

[9]. سوره قیامت، آیه37.

[10]. سوره واقعه، آیات63 و 64.

[11]. سوره مؤمنون، آیه14.

[12]. سوره أحقاف، آیه15.

[13]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت8؛ «اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْم‏».

[14]. لسان العرب، ج‏2، ص79.

[15]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه1.

[16]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.

[17]. سوره جن، آیه15.

[18]. سوره ممتحنه، آیه8.

[19]. سوره حدید، آیه25.

[20]. سوره یس، آیه65.

[21]. سوره نور، آیه24.

[22]. سوره شعرا، آیه136.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق