أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (۱۶) وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدی وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ (۱۷) فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ (۱۸) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوَاکُمْ (۱۹) وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَی لَهُمْ (۲۰) طَاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الأمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ (۲۱) فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ (۲۲) أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ (۲۳)﴾
مقصود از تقیید نهر عسل در بهشت به ﴿مُصَفًّی﴾
در این بخش از سوره مبارکهای که به نام پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، بعد از اینکه فرمود «أنهار» چهارگانه در بهشت است و منظور از ﴿عَسَلٍ مُصَفًّی﴾[1] ـ که تعبیر به اسم مفعول کرده است ـ این نیست که این عسل با موم بود و بعد ما او را تصفیه کردیم؛ مثل اینکه میفرماید: ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ﴾،[2] معنایش این نیست که آسمانها پایین بودند و بعد خدا اینها را بالا برد؛ یعنی «خلق السّماوات مرتفعةً» و «خلق العسل مصفًّی». در جریان تطهیر اهل بیت(علیهم السلام) هم همینطور است، «طَهَّرَهُم»[3] نه اینکه ـ معاذالله ـ سابقه طهارت نداشتند و بعد خدا تطهیرشان کرد، بلکه «خَلَقَهُم مُطَهَّرین». پس «عسل مصفّی»، «رفع سماوات» و «تطهیر اهل بیت» به این معناست که حدوث اینها، پیدایش و پرورش اینها با این سبک بود.
تقسیم مستمعان وحی به جاهلان و عالمان
مسئله تقسیم مستمعان وحی ـ برابر سوره مبارکهٴ «انبیاء» و «انعام» و سایر سُوَر، خدای سبحان نسبت به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دو کار کرد ـ یکی تقسیم عمومی بود، زیرا افرادی که میآیند یکسان نیستند؛ دیگری هم تعیین افراد و خصوصیت بعضی از افراد را ذکر فرمودند که این شخص برای چه منظور میآید یا آن شخص برای چه منظوری میآید! اینکه فرمود: ﴿وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾، این شخص یا برای توهین و مسخره آمده یا به علت بیتفاوتی آمده است؛ این گروه در برابر علما و دانشمندان قرار گرفتند که قبلاً بحث آن اشاره شد: در سوره مبارکه «قصص» فرمود که دانشمندان در قبال افراد ساده و کوتهنظر هستند؛ آنها که قارون را دیدند یک عدّه گفتند: ﴿یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾[4] و یک عدّه هم گفتند: ﴿قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ و اما علما ﴿وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ لاَ یُلَقَّاهَا إِلاّ الصَّابِرُونَ﴾،[5] این دو نگاه است: نگاه عالمانه و نگاه جاهلانه! جاهلان آنطور میگویند: ﴿یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾ و عالمان هم میگویند: ﴿وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾؛ همین دو نگاه در محضر و مشهد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم بود، عدّهای بهرههای علمی میبردند، عالمانه میآمدند و علمشان زیاد میشد، متّقیانه میآمدند و تقوای اینها زیاد میشد؛ یعنی هم در بخش اندیشه رشد میکردند و هم در بخش عزم و تصمیم و اراده و انگیزه مصمّمتر میشدند. آنها که برای تحقیر و توهین و مانند آن میآمدند، جاهلانه وارد میشدند و جاهلانه و فاسقانه خارج میشدند: ﴿وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً﴾؛ یعنی دیروز یا دیشب در این جلسه چه گفت؟ به تازگی چه گفت؟ مستأنف هم از همین باب است؛ «أنف» هم چون پیش درآمد است و اوّل چیزی که ظهور میکند «أنف» است، «اوّلُ مَا یَبْدُوا» را میگفتند «آنِف». ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ﴾، در بخشهایی از سوره مبارکهٴ «انعام» مشابه این تعبیر آمده است؛ آیه 25 سوره مبارکهٴ «انعام» این بود: ﴿وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاّ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ﴾.
تبیین پیامد سوء رفت و آمد جاهلان وحی نزد پیامبر
آن وقت آثار سوء اینگونه از رفت و آمدها را هم ذکر میکند که ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾؛[6] اینها هم «نائی» هستند و هم «ناهی»؛ هم خودشان دور از معرفت دینی میباشند و هم نهی از معروف میکنند و دیگران را باز میدارند ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾. اینکه میگویند حج تمتّع برای «نائی» است، «نائی» یعنی دور در برابر «قریب»؛ اینها هم «نائی»اند و دور هستند، هم «ناهی»اند و دور میدارند؛ مثل ﴿الَّذِینَ یَصُدُّونَ﴾[7] که ﴿یَصُدُّونَ﴾ هم «یَنْصَرِفُون بِأنْفُسِهِم» و هم «یَصْرِفُون غَیرَهُم»، اینها هم «نائی»اند و هم «ناهی».
و اما آنچه در سوره مبارکهای که به نام پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میباشد آمده است، فقط افرادی بودند که «نائی» بودند؛ دیگر اینکه دیگران را نهی بکنند، در این سوره از نهی آنها سخنی به میان نیامده است، فقط میگفتند که چیست؟ خدا فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾؛ اینها نمیخواهند بفهمند و از همان اوّل برای استنکار میآیند، در بخش اندیشه جاهلانه به سر میبرند و در بخش انگیزه هوسرانانه ﴿وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ﴾، وقتی عقل و علم نباشد رهبری آنها را فقط هوا و میل به عهده میگیرد.
ازدیاد هدایت و اعطای تقوا، ثمره رفتن عالمان نزد پیامبر
در قبال اینها ﴿وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدی﴾ در بخشهای علمی ﴿وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ در بخشهای عملی که بارها ملاحظه فرمودید مسئول علم در درون ما چیزی است و مسئول عمل در درون ما چیزی دیگر که هیچ ارتباط ضروری بین اینها نیست! ممکن است انسان مطلبی را صد درصد بداند دینی است و حق است و عمل نکند، چون آن مسئول عمل یک قوّهٴ دیگر است که فلج شده است، این «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَی أَمِیر»[8] این است! عزم و اراده و تصمیم برای عقل عملی است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[9] و این همیشه در سنگر جنگ با هوس و هواست که گاهی شکست میخورد؛ اگر او شکست خورد، شما به این آقا مدام آیه بده! او خودش آیه گفته، تفسیر کرده و کتاب او هم چاپ شده است! او که مشکل علمی ندارد! آن عقلی که استدلال میکند قضیه و قیاس و تقریر و برهان و اینها را تشکیل میدهد مسئول اندیشه و جزم است، از مسئول جزم هیچ کار عملی ساخته نیست؛ مثل اینکه چشم و گوش موظف هستند که مار و عقرب را ببینند، میبینند! اما از چشم و گوش هیچ کاری ساخته نیست که فرار بکنند، فقط دست و پا است که فرار میکنند؛ اگر دست و پا فلج بود و شخص ویلچری بود، شما مدام عینک بده، دوربین بده، ذرّهبین بده، میکروسکوپ بده، تلسکوپ بده، او که مشکل علمی ندارد! مدام آیه و روایت بخوان! آیه و روایت مشکل کسی را حلّ میکند که او جاهل باشد و بخواهد عالِم بشود؛ اما کسی که عالِم شد، ولی آن نیرویی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان» در جهاد درونی از هوس شکست خورده است که «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَی أَمِیر»، هیچ کاری از او ساخته نیست! لذا عالماً و عامداً گناه میکند؛ این استدلال نورانی وجود مبارک حضرت موسای کلیم به فرعون همین است، فرمود برای تو مسلّم شد که حق با من است، دیگر چه مشکلی دارید؟ ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ﴾؛[10] برای تو مسلّم شد که اینها معجزه است، تو مشکل علمی نداری! این ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[11] هم همین است، با اینکه صد درصد برای فرعون روشن شده بود که حق با موسای کلیم است؛ اما علم نیمی از قضیه است؛ بخش وسیعی از کار در فضایل اخلاقی و تقوایی به عهده عقل عملی است، فرمود او را مواظب باشید که آسیب نبیند! لذا فرمود ما تقوای اینها را هم به اینها دادیم؛ یعنی «مزید تقوا» که برای یک عدّه «رجساً إلی رجسٍ» هست و برای یک عدّه هم «نوراً علی نور» هست؛ آنهایی که «رجساً إلی رجسٍ» هست در بخشهای دیگر ـ بخشهای پایانی سوره مبارکه «توبه» ـ فرمود: ﴿وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ﴾،[12] یک؛ ﴿وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾،[13] دو؛ کسی که بیماری گوارشی دارد، شما هر چه میوه خوب به او بدهی بیماری او افزوده میشود! شما هر چه برای او آیه بخوانی، روایت و دعا بخوانی، هر چه بگویی انکار او زیادتر میشود . گناه او بیشتر میشود که میشود ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ کَافِرُونَ﴾.
بنابراین در برابر آن گروهی که «یقولون» ﴿مَا ذَا قَالَ آنِفاً﴾، مردان الهی هستند که عالمانه وارد میشوند و عالمانه خارج میشوند؛ اینها هم بهرههای علمی میبرند که ایمان آنها اضافه میشود ﴿زَادَهُمْ هُدی﴾ و هم ﴿وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾.
تهدید جاهلان استهزاکننده مستمع وحی به فرا رسیدن ناگهانی قیامت
بعد فرمود این گروهی که جاهلاً و غافلاً وارد میشوند و جاهلاً و غافلاً و مستهزئاً خارج میشوند، اینها منتظر روز دردناک و روز سختی هستند، قیامت هم در پیش است؛ خطر این است که ﴿بَغْتَةً﴾ میآید، خیلی نزدیک است و کسی هم نمیداند که چه زمانی میآید و کسی هم پردهبرداری نمیکند «الّا الله». حالا قیامت کبری اگر وضع آن روشن نیست، قیامت صغری «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ»،[14] اما قیامت کبری سریع است و هیچکس هم نمیداند.
دفعی بودن وقوع قیامت و «أشراط الساعة» علامت آن
فرمود: ﴿فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ﴾؛ اینها منتظر قیامت، حالا یا قیامت صغری یا قیامت کبری، ﴿أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً﴾؛ قیامت یک امر تدریجی نیست. شئ تدریجی، اوّل و وسط و آخر دارد؛ اما حدوث قیامت اوّل و وسط و آخر ندارد، چون هم «چه زمانی» برداشته میشود و هم «کجا»! ما یک زمان داریم که وقتی از زمان میخواهیم سؤال بکنیم میگوییم: چه زمانی، کِی؟ یک مکان داریم که وقتی از مکان میخواهیم سؤال بکنیم میگوییم: کجا؟ این کِی و کجا که حرف استفهام است، برای تعیین زمان و زمین است؛ اگر زمانی در کار نباشد و زمینی در کار نباشد، نه جا برای کِی است و نه جا برای کجا، چون کلّ زمان و زمین عوض میشود! اینطور نیست که قیامت در تاریخ هجری شمسی یا هجری قمری یا میلادی باشد! تاریخ رخت برمیبندد! وقتی شمس و قمری در کار نیست ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[15] هست، ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[16] هست، ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾[17] هست که کلّ این مجموعه عوض میشود، ما دیگر زمان و زمین نداریم، شمس و قمر نداریم تا شب و روز داشته باشیم! کِی در کار نیست! کجایی در کار نیست! فرمود این «دفعةً» میآید و چیزی که «دفعةً» میآید اوّل و وسط و آخر ندارد؛ ولی علامتها و «اشراط» آن هست که «اشراط» قیامت ظهور میکند.
بیخبر بودن اکثری مردم از وقوع مرگ و انتقال آنها به برزخ
در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «نجم» فرمود: ﴿أَزِفَتِ الْآزِفَةُ﴾،[18] «آزفة» یعنی «قریب»، «اُزُوف» همان قُرب است؛ فرمود این مرگ دَم دست است، شما هر روز میبینید که هزارها نفر میمیرند! این «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ» که نزدیک است؛ حالا آن قیامت کبری را انسان از او خبری ندارد مطلبی دیگر است؛ ولی دفعةً صحنه عوض میشود و خیلیها اصلاً نمیدانند که مُردند، یک دفعه میبینند که وضع عوض شده و با افراد دیگری سر و کار دارند! بعد از مدتی میفهمند که مُردند، همه نمیفهمند که مُردند، یک گروه کمی میفهمند که دارند منتقل میشوند؛ اکثری دفعةً میبینند که اوضاع عوض شده است. اینکه در تلقین میّت میگویند بدان! «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ»[19] و «کذا حقٌّ»، یعنی تو مُردی بدان و این را یاد بگیر! اینطور نیست که حالا رفتی نزد یک عدّه دیگری، نخیر! وضع عوض شده است؛ او کاملاً هم میفهمد، این تلقین میّت تنها موعظه برای حاضران و تشییعکنندهها نیست، برای آن متوفّی هم اثر تعیینکننده دارد؛ یعنی این وضعی که برای تو پیش آمده مرگ است، دیگران هم میمیرند ولی تو الآن مُردی! «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤَالَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ» و کذا حق و کذا حق و کذا حق.
پرسش: زمان به عنوان بُعد چهارم چگونه رخت برمیبندد؟
پاسخ: چون وقتی که ابعاد سهگانه رخت بربندد، آن هم رخت برمیبندد ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾[20] سه بُعدش که طول و عرض و عمق است میرود کنار، این هم میرود کنار.
پرسش: فرمود که ﴿کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾![21]
پاسخ: این برای قیامت است که تشبیه میکند، وقتی وجود مبارک حضرت در منزل «زَیْدِ بْن أَرْقَم» جلسه تفسیری داشتند، یکی به حضرت عرض کرد که «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ»؛ چه روز طولانی است که پنجاه هزار سال است، فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ قسم به ذات اقدس الهی که جانم در دست اوست، این روز پنجاه هزار سال برای مؤمن به اندازه «صلاة مکتوبة» است.[22] یک نماز چهار رکعتی مگر چقدر وقت میخواهد؟ خیلی با طمأنینه بخواند ده الی پانزده دقیقه! فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمن هشت ـ ده دقیقه است، برای اینکه این راهها را قبلاً رفته، معطّل چیزی نبود! اینکه پنجاه هزار موقف داشته باشد، پنجاه هزار ایست و بازرسی داشته باشد؛ از بیتالمال جواب بده، از غیبت جواب بده، از فلان کار جواب بده، از تهمت جواب بده، از نگاه جواب بده، از خیال جواب بده؛ مؤمن این ایستگاههای فراوانی که سؤال میکنند را ندارد، همه اینها را طی کرده است، او برای چه معطّل بشود؟! فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ» این روز برای مؤمن مثل «صلاة مکتوبة» است. بنابراین برای زید پنجاه هزار سال، برای عمرو پنج روز است، برای بکر پنج دقیقه است و برای بعضیها هم یک ثانیه است، چنین زمانی است! ما هستیم و چنین روزی! فرمود «اشراط» آن آمده، ولی برای خیلیها که بخواهند آن روز اعمال آنها را بررسی بکنند و منتظر باشند خیلی سخت است!
منفعت نداشتن ایمان جاهلان یا عالمان بدون عمل هنگام مرگ
پایان سوره مبارکه «غافر» ـ از سوره «غافر» به عنوان سوره «مؤمن» هم یاد میشود، این غیر از سوره «مؤمنون» است که بعد از سوره «حج» است، سوره «غافر» که در جزء بیست و چهارم هست ـ آیه 85 آن این است: ﴿فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ﴾؛ وقتی «بأس» ما آمد که ایمان اینها فایده ندارد، حالا آن روز زمان ظهور حق است، چه اینکه در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این آمده که در سوره «انعام» در بخش پایانی آن فرمود اینها چگونه میتوانند برگردند و چه چیزی را میتوانند عوض بکنند؟ آیه 158 سوره مبارکه «انعام» این است: ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾؛ آن لحظه که آیات آمد، کسانی که ایمان نیاوردند یا ایمان آوردند ولی عمل صالح نداشتند مشکل آنها حلّ نمیشود، ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾، چه میشود آن روز؟ میفرماید: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ که دو گروه آسیب میبینند ، یک: ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ آن روز اگر بخواهد ایمان بیاورد ـ عند الاحتضار ـ آن روز ایمان او مقبول نیست. دو: ﴿أَوْ کَسَبَتْ﴾ ـ این عطف بر منفی است ـ یا ایمان نیاورد و آن روز بخواهد ایمان بیاورد کافی نیست، یا ایمان آورد ولی کاری انجام نداد، فقط یک مسلمان شناسنامهای بود ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾، این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف بر منفی است؛ یعنی «ما کسبت فی ایمانها خیرا»، ایمان داشت؛ ولی یک مسلمان شناسنامهای بود، کاری انجام نداد. این دو گروه «عند الاحتضار» بهرهای نمیبرند، اینجا هم تهدید کرد و فرمود: ﴿فَهَلْ یَنظُرُونَ﴾؛ یعنی اینها منتظر چنین روزی هستند که وقتی آمد هیچ کاری از اینها ساخته نیست و اینها گرفتار خطر هستند و باید آن خطر را تحمّل کنند.
مأموریت پیامبر بر ادامه راه و استغفار برای خود و مؤمنان
در چنین فضایی به وجود مبارک حضرت فرمود تو سه کار انجام بده! این راهی که داری ادامه بده! تو راه موحّدانه داری، تو اسمای حسنای او و اوصاف او و ذکر و وِرد و دعا داری، ﴿فَاعْلَمْ﴾؛ این علم را داشته باش؛ یعنی علم توحیدی که میگویند: «خیر العلم التوحید» و «خیر العمل الاستغفار». اوّل رابطه خود را با خدا محکم بکن که داری و همین را هم حفظ بکن!
دوم مشکل درونی خودت را هم خوب مواظب باش! ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ﴾، برای خودت استغفار بکن! مستحضرید که استغفار معصوم دفع است و نه رفع؛ یک وقتی به سمت انسان مگسی آمد که این مگس آمده را میپَراند، اما یک وقت بادبزن در دست اوست و نمیگذارد که مگس بیاید! استغفار برای اینها دفع خطر است، نه رفع خطر موجود. اینها همواره در حال استغفار هستند، در حال نیایش هستند و در حال ذکر هستند، این برای آن است که اصلاً گناه به طرف اینها نخواهد آمد، این میشود دفع گناه.
سوم اینکه مشکل جامعه را هم حلّ کن! اینها که پیرو تو هستند و ایمان دارند، لغزشهایی هم دارند، برای اینها هم طلب مغفرت بکن.
استجابت لازمه امر خدای سبحان به دعا و استغفار
مستحضرید وقتی که ذات اقدس الهی چیزی را امر کرد، یقیناً اگر کسی به آن امر مؤتمر بشود و امتثال بکند، خدا پاسخ مثبت میدهد! اگر فرمود دعا کنید: ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ﴾،[23] ﴿وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾،[24] دعا کنید؛ یعنی من جواب میدهم و اگر فرمود استغفار کنید؛ یعنی من مغفرت دارم. گاهی وعده میدهد و گاهی هم امر میکند، در هر دو حال اگر بندگان طبق وعدهٴ الهی و طبق دستور الهی عمل بکنند یقیناً خدا میبخشد.
ظهور رحمت واسعه الهی در دعای حیوانات و فرشتگان برای عالمان و مؤمنان
البته گاهی هم بدون امر، سخن از وعده است که فرمود فرشتهها برای مؤمنین طلب مغفرت میکنند. در آن بحثی که دارد برای علما، حیوانات دریا، حیوانات فضا و صحرا طلب مغفرت میکنند، این کم بهایی نیست که خدا به عالِمان دین میدهد و کم بهایی نیست که دین به علم میدهد! برای عالِم «یَسْتَغْفِرُ»[25] «حِیتان دریا» و «پرندگان فضا»، یعنی چه که اینها استغفار میکنند؟ انسان راهی برود که هم ماهی دریا به یاد او باشد و هم مرغ هوا، راه خوبی است! اگر ـ خدای ناکرده ـ آدم این راه را ارزان بفروشد، آن وقت نه آن دریایی به یاد آدم است و نه آن هوایی و صحرایی؛ در روایات هست که برای علما «حِیتان دریا» و «طیور سماء» طلب مغفرت میکنند و فرشتهها هم که ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الأرْضِ﴾؛[26] برای همه مؤمنین طلب مغفرت میکنند، مخصوصاً برای عالمان دین! در همان سوره مبارکه «مؤمن» آمده است که فرشتگان طلب مغفرت میکنند؛ البته برای مؤمنین! آیه هفت سوره مبارکهٴ «مؤمن» ـ همان سوره «غافر» ـ این است: ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾، برای مؤمنین! «سیّما» برای عالِمان دینی طلب مغفرت میکنند، میگویند: ﴿رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾،[27] پس دریا و صحرا، پرنده و خزنده و فرشتهها برای مؤمنان و عالِمان طلب مغفرت میکنند، یک چنین رحمت واسعهای است که نصیب انسان میشود؛ فرمود اگر این کار را بکنند به تو تأسّی کردند و رحمت واسعه الهی هم شامل حال آنها خواهد بود، این سه کار را انجام بده!
«دفع» بودن استغفار پیامبر برای خودش و «رافعیت» آن برای امت
در روایاتی که ذیل اینگونه از آیات هست آمده است که «خیر العلم التوحید و خیر العمل الاستغفار»،[28] ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ﴾، یک؛ ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ﴾، دو؛ ﴿وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾، سه؛ این استغفار، دفع است برای اهل بیت(علیهم السلام) که وجود مبارک حضرت روزانه هفتاد بار استغفار میکرد، مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در آن رساله شریف و آن کتاب لطیف خود به عنوان اربعین،[29] آنجا دارد که البته استغفار حضرت دفع است، این برای استغفار بود و برای دیگران هم از این استغفار سهمی تعیین کردهاند؛ اما آنچه در سوره مبارکهٴ «فتح» میآید: ﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ﴾[30] ـ إنشاءالله ـ آنجا خواهد آمد که این «ذَنب» به معنای گناه فقهی نیست، وگرنه فتح و پیروزی نعمتی است که خدا به پیغمبر و مسلمین داده است، آن وقت این فتح و نعمت باعث مغفرت «ذَنب» میشود و هیچ ارتباطی بین مقدم و تالی نیست! ما ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ﴾؛[31] ما مکّه را فتح کردیم تا گناهان تو را ببخشیم! این است که این بزرگان گفتند که فتح مکّه باعث جلال و شکوه حضرت بود و آن عفوِ عامی که حضرت کرد و فرمود: «اَلْیَومُ یومُ المَرْحَمَةِ»[32] است و خانه اباسفیان را هم خانه بَسط قرار داد که فرمود هر کس آنجا برود در اَمان است، این نشانه آن است که اگر آنها نسبت به حضرت گمان گناه داشتند، این دیگر برطرف میشود؛ نظیر آنکه وجود مبارک موسای کلیم به خدا عرض کرد من اگر بروم مصر، ﴿لَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾،[33] من نزد اینها گنهکارم، برای اینکه سابقه قتل دارم و اینها مرا مُذنب میدانند! مشرکان حجاز حضرت را گنهکار میدانستند، در جنگهایی که شرکت کردند و کشته دادند حضرت را متّهم میکردند، مُذنب میدانستند و ـ معاذالله ـ قاتل میدانستند؛ حضرت نزد مشرکان مُذنب بود، فرمود ما این فتح را به دست تو انجام دادیم که همه اینها را مورد رحمت خودت قرار بدهی و این گناه «مَزعوم» جاهلی کلاً برداشته خواهد شد، شرح آن ـ إنشاءالله ـ در سوره مبارکه «فتح» خواهد آمد؛ اما این «ذَنب» همان «ذَنب» فقهی و الهی است که با دفع حلّ میشود که فرمود: ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾.
اِخبار پیامبر از آگاهی خدای سبحان به آشکار و نهان اعمال انسان
و بدان که خدا تمام شئونتان را میداند، آیندهتان را هم میداند! فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾،[34] هم ﴿مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ﴾[35] را میداند، هم ﴿مَا تُخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ﴾[36] را میداند، ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾![37] هم آن صُوَر ذهنی و تصمیمات شما را میداند، هم اعمال روزانه شما را میداند، هم در شب با چه رهآوردی جان خود را تسلیم میکنید را میداند ﴿وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾! این روحِ بدبو را که شب به او تقدیم میکنید را هم میداند، این روح آلوده است! این انسان ﴿یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ﴾؛ هر شب انسان میمیرد؛ منتها یک مرگ خفیف است ﴿وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾. فرمود: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾؛[38] خدا دو بار انسان را توفّی میکند: یکی در مرگ و یکی هم در خواب، او ﴿وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾، یک؛ و هر نفسی در هر لحظهای هم که بمیرد خدای سبحان توفّی میکند و کسانی هم که نمردند «یتوفاکم فی المنام»، دو؛ در هر حال فرمود که تمام کارها را ذات اقدس الهی میداند.
توصیف مدّعیان دستور صریح مبارزه و حالت محتضرانه آنها بعد از آن
درباره افرادی که در صدر اسلام به سر میبردند، بعضیها میگفتند اگر دستوری برسد و سورهای بیاید که در آن آیهای محکم باشد، متشابه نباشد و صریحاً ما را به قتال و مبارزه و جهاد دعوت کند ما حاضر هستیم، فرمود: ﴿وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لاَ﴾، این «لولا»ی تحضیضیه است ﴿لَوْ لاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ﴾؛ چرا سورهای نمیآید که ما را صریحاً به جهاد دعوت کند؟! اما ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ﴾، این سوره محکم است، متشابه نیست، خیلی شفّاف است و دستور قتال هم در آن هست که فرمود: ﴿وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ﴾، همینهایی که میگویند چرا دستور مبارزه نمیآید ﴿رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾؛ یک عدّه مجاهد هستند، یک عدّه قاعد هستند، یک عدّه قائم هستند یک عدّه همینهایی هستند که میگفتند چرا دستور مبارزه نمیآید، وقتی دستور مبارزه آمده، اینها مثل حالت احتضار را دارند، مثل اینکه اینها را به طرف چوبهٴ اعدام دارند میبرند! ﴿یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾، کسی که در حال مرگ و انتظار و «غَشیه» و «غَشوه» است چگونه نگاه میکند؟ او نگاه محتضرانه دارد! فرمود یک عدّه نگاه محتضرانه دارند، در حالی که در حال اَمن و صلح مدام اصرار میکنند که چرا دستور صریح مبارزه نمیآید؟! ﴿یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَی لَهُمْ﴾؛ این حالت برای آنها اُولیٰ است. در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «قیامت» هم آیه 35 به بعد دارد: ﴿ثُمَّ ذَهَبَ إِلَی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی ٭ أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی ٭ ثُمَّ أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی﴾[39] و این حالت برای شما شایستهتر است، در اینجا هم ذات اقدس الهی میفرماید که این حالت «مغشیّ علیه» بودن برای شما شایستهتر است.
ترغیب به ایمان همراه با عمل و پیروی از رهبری الهی
ولی بدانید ﴿طَاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ﴾؛ عمل داشته باشید! حرف شناخته شده داشته باشید! حرفی است که عقل آن را به نیکی بپذیرد، نقل آن را به نیکی بپذیرد، شریعت بنا بر آن دستور صادر کرده باشد، این اساس کار است! ﴿فَإِذَا عَزَمَ الأمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ﴾؛ اگر تصمیم نهایی از طرف رهبری الهی صادر شد که جهاد بکنید و شما در برابر او مقاومت بکنید، آسیب میبینید و اگر اطاعت بکنید ﴿لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ﴾ و اگر اطاعت نکردید همان جاهلیت است و همان خونریزی و همان جنگ داخلی! ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ﴾؛ اگر اعراض کردید چه چیزی گیرتان میآید؟ اگر نظام اسلامی را نپذیرفتید، دوباره همان جاهلیت است و همان کفر است و همان شرک است و همان آدمکشی و همان راهزنی! اینطور نیست که اگر حالا شما دین را نپذیرفتید درِ بهشت را به روی شما باز کنند! ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ﴾ «عن القرآن و العترة، عن الحق و العمل الصالح» ﴿أَن تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ﴾؛ راهزنی داشتید، آدمکشی و قطع رحم داشتید ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ﴾؛ اینها نه از راه مشاهده خودشان مطلبی را میفهمند و نه گوش شنوا دارند که حرف دیگران را بشنوند. در قیامت یک عدّه میگویند: ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾،[40] اینجا هم میفرماید اینها نه گوش شنوا دارند که حرف دیگری را گوش بدهند و نه چشم بینا دارند که خودشان بفهمند! منشأ آن هم همان اعراض از دین است. ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ﴾ «عن الاسلام و عن القرآن و عن العترة»، اینکه ﴿أَن تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ﴾. «أَعَاذَنَا اللَّهُ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا»!
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره محمد، آیه15.
[2] . سوره رعد، آیه2.
[3]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص574؛ « ... الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیرا».
[4] . سوره قصص، آیه79.
[5] . سوره قصص، آیه80.
[6] . سوره انعام، آیه26.
[7] . سوره اعراف، آیه45.
[8] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت211.
[9] . الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.
[10]. سوره اسراء، آیه102.
[11]. سوره نمل، آیه14.
[12]. سوره توبه، آیه124.
[13]. سوره توبه، آیه125.
[14]. بحارالانوار، ج58، ص7.
[15]. سوره تکویر، آیه1.
[16]. سوره تکویر، آیه2.
[17]. سوره ابراهیم, آیه48.
[18]. سوره نجم، آیه57.
[19]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص353.
[20]. سوره ابراهیم, آیه48.
[21]. سوره معارج, آیه4.
[22]. بحار الأنوار،ج7، ص123؛ «وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا».
[23] . سوره اعراف، آیه55.
[24] . سوره بقره، آیه186.
[25]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، ج1، ص4؛ « ... عَن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ قَالَ طَالِبُ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ وَ الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ».
[26] . سوره شوری، آیه5.
[27]. سوره غافر, آیه7.
[28]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص505؛ «... عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ قَال قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم الِاسْتِغْفَارُ وَ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ خَیْرُ الْعِبَادَةِ قَالَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ».
[29]ـ الاربعون حدیثا، ص313؛ «و قد اقتفی أثره القاضی الفاضل البیضاوی فی شرح المصابیح عند شرح قوله صلی الله علیه و آله و سلم: إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الیَوْمٍ مَائةَ مَرَّةً، قال: الغین لغه فی الغیم و غان علی کذا: ای غطّی علیه».
[30] . سوره فتح، آیه2.
[31] . سوره فتح، آیات1 و2.
[32]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج17، ص272.
[33] . سوره شعراء، آیه14.
[34] . سوره انعام، آیه60.
[35] . سوره نحل، آیه19؛ سوره تغابن، آیه4.
[36] . سوره نمل، آیه25.
[37] . سوره بقره، آیه235.
[38] . سوره زمر، آیه42.
[39] . سوره قیامت، آیات33 ـ 35.
[40] . سوره ملک، آیه10.