أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلاّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَی مِن ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ (۷) أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ إِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَ یَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلاَ یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ (۸) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلاَ تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَی وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیهِ تُحْشَرُونَ (۹)﴾
سوره مبارکه «مجادله» که در مدینه نازل شد، بخشی از احکام فقهی را به همراه دارد، در جریان نجوا، چند تا مطلب دقیق را ارائه کردند؛ یکی اصل نجوا را شیء خوبی ندانستند. یک مشورت داریم و یک نجوا؛ مشورت را امضا کرده است، فرمود حوزه مشورت مشخص است که در عمل مردمی است، یک؛ و تشویق هم کرده به مشورت، این دو؛ در صورتی که ولیّ مسلمین حضور داشته باشد، عزم نهایی به عهده اوست، این سه، اینها حوزه مشورت است.
در جریان اصل مشورت فرمود: ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُم﴾،[1] نه «أمرُ الله». در احکام الهی جا برای مشورت نیست. احکام الهی را قرآن و سنّت الهی باید بیان کنند. در موضوعات، در تطبیق آن موضوعات بر عناوین خاص و یا عناوین بر موضوعات، اینها «أمر النّاس» است، یک؛ درباره «أمر النّاس» فرمود مشورت کنید، این دو، ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُورَی﴾، نه «أمر الله». در جریان مشورت اگر حضور حضرت نباشد که خودشان تصمیم میگیرند و اگر در محضر حضرت باشد، دارد که ﴿وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ﴾؛ اما ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ﴾؛[2] تصمیم نهایی با توست، این هم دو مطلب.
ولی نجوا، زیر گوشی حرف زدن، آرام حرف زدن، دیگران را نامحرم دانستن، این روا نیست. ممکن است کسی درباره مسائل خصوصی خود بخواهد مشورت کند، این را در منزل خود مشورت کند، چند نفر را دعوت کند؛ اما در حضور جمع، زیر گوشی گفتن این اصلاً مصلحت نیست. نجوا را خیلی ترغیب نکردند، این مطلب اوّل.
مطلب دوم این است که چون غالب اینها میخواستند در تصمیمگیری مشورت کنند و این را به صورت نجوا در میآوردند، نظر برخی از مفسّران این است که رقم زوج را اینجا مطرح نکرد، نفرمود: «ما من نجوی اربعةٍ الا هو خامس» یا «ستةٍ الا هو سابع»؛ زوج را مطرح نکرده است، فرد را مطرح کرده، برای اینکه در مشورت یک اکثریت و اقلیتی باید باشند. حتماً باید این اعضا و اعداد مشورت فرد باشند؛ یا سه یا پنج یا هفت و مانند آن که نظر نهایی را آن اکثریت بدهد و گرنه اگر زوج باشد، به نظر نهایی نمیرسند. این هم مطلب دیگر.
بعد در جریان سقیفه گفتند که چرا شش نفر بود؟ گفتند که آن صاحب سقیفه غیر از این شش نفر را پیدا نکرده است. گفت اینها هستند که خدا از آنها راضی است طبق گمان باطل آنها و حال اینکه حضرت فرمود: «کیف الشوری و المشیرون غُیّب»؛[3] به زعم باطل او غیر از این شش نفر کسی صلاحیت نداشت؛ لذا اعضای شورای خلافت را؛ خلافت شورایی نبود، یک شواری شش نفری تشکیل شد برای تعیین خلیفه. خلافت فردی است، آن شورا برای تعیین خلیفه بود، به هر تقدیر اینها شش نفر بودند. برای اینکه مشکلی پیش نیاید گفت هر طرفی که عبدالرحمن در آن هست مثلاً با او هماهنگ کنید که این کار فرد را انجام داد نه کار زوج را و اگر بیش از شش نفر میشناخت، مثلاً بیش از شش نفر قرار میداد، ولی برای اینکه این تحیّر پیش نیاید گفت اگر یک طرف اکثریت یک طرف اقلیت بود که روشن است؛ اما اگر اکثریتی نبود، هر طرفی که فلان شخص هست شما مثلاً نظر بدهید.
به هر تقدیر سرّ اینکه ذات اقدس الهی با همه هست و تحت عدد درنمیآید، برای این است که حالا اگر پنج نفر نشستند دارند مشورت میکنند پنج نفرند، سرشماری بکنید پنج نفرند. یک علم نامتناهی که در همه جا هست، اینجا هم هست. شما هر چه بخواهید بشمارید اینها شش نفر که نیستند. ذات اقدس الهی که علم نامتناهی است قدرت نامتناهی است احاطه نامتناهی دارد، همه جا حضور دارد، اینجا هم حضور دارد. آن وقت کسی بخواهد اینها را بشمارد هر چه بشمارند همان پنج نفرند؛ لذا خدا ششمی پنج نفر است نه ششمی شش نفر. هر کاری بکنند او تحت عدد در نمیآید، برای اینکه پنج نفر اینجا هستند، یک علم نامتناهی هم اینجا هست. این علم نامتناهی هم با اینها هست، قبلاً بود، بعداً هست، با هر فردی هست، با ادنیٰ هست، با اکثر هست و مانند آن؛ لذا این سه چهار نکته مربوط به آیه هفت سوره مبارکه «مجادله» بود که اشاره شد.
در جریان نجوا و اینها چون کار باطل و حرامی انجام میدادند ذات اقدس الهی به اینها خطاب نکرد، به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب کرد. فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ﴾؛ تو نمیبینی ﴿إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی﴾، مستحضرید که نجوا هم مصدر است؛ یعنی رازگویی و هم رازگویان را میگویند نجوا؛ آیه 47 سوره مبارکه «اسراء» این است: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوَی﴾، این نجوا یعنی رازگویان. این نجوا که در آیه سوره «مجادله» مطرح است یعنی راز. حالا یا مصدر است یا اسم مصدر است، حکم مصدری دارد. نجوایی که در آیه 47 سوره مبارکه «اسراء» است یعنی رازگویان؛ لذا فرمود: ﴿هُمْ نَجْوَی﴾؛ اینها مناجات کننده هستند، رازگویان هستند. نجوا هم به معنای مصدری آمده، هم به معنای رازگویان که اسم است، در این قسمت که فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی﴾، این نجوا مصدری است. آنجا هم که فرمود: ﴿مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلاّ هُوَ رَابِعُهُمْ﴾، معنای مصدری است. ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی﴾، که مبادا در حضور جمع رازگویی کنید! اینها دوباره برمیگردند زیر گوش هم میگویند، ولی مشکلشان این است که اینها در گناه دارند مشورت میکنند. گناه را ذات اقدس الهی گاهی در قرآن به صورت ذنب و امثال آن به صورت جامع یاد میکند. گاهی هم که لازم باشد تفصیل میدهد. زیر مجموعه این سه عنوانی که در سوره «مجادله» آمد، عناوین فراوانی هست.
«فتحصّل أن هاهنا اُموراً ثلاثة»؛ یک وقت است که اصل ذنب و گناه را مطرح میکند که فرقی بین معصیت خدا و معصیت خلق خدا؛ «حق الله» و «حق النّاس»، مسائل عبادی، مسائل مالی، اینها ندارد؛ جامع بین همه اینهاست به عنوان ذنب، اثم. گاهی تفصیل میدهد به سه قسم که یا «حق الله» است یا «حق النّاس» است یا مسائل سیاسی، اجتماعی و مانند آن است. بخش بعدی آن است که هر کدام از اینها زیر مجموعهای دارند که جداگانه قرآن یا سنّت آنها را طرح کردند. اینجا آن بخش میانی را مطرح کردند؛ یعنی ما سه نحوه گناه داریم: یک گناه «حق الله» داریم فردی؛ مثل اینکه کسی ـ معاذالله ـ نماز، روزه یا حجّ او، اینها مشکل دارد. یک گناه اجتماعی است، «حق الناس» است؛ مال مردم را یا ربا میگیرد یا کمفروشی میکند یا گرانفروشی میکند، حق مردم را ضایع میکند. یک گناه سومی هست که گناه سیاسی و ولایی است که از رهبر اطاعت نمیکند، این سه گناه را کنار هم ذکر کرده است. فرمود اینها که زیر گوش هم مطالبی را میگویند یا درباره گناههای شخصی است یا درباره گناهان اجتماعی و «حق النّاس» است یا یک گناهان سیاسی و اعتقادی است.
﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی ثُمَّ یَعُودُونَ ﴾، با اینکه خدا فرمود این کار را نکنید زیر گوشی نگویید. ﴿وَ یَتَنَاجَوْنَ﴾، به این سه مسئله یا ﴿بِالْإِثْمِ﴾ که میگساری و فلان جا مجلسِ حرام هست و فلان جا مجلسِ لهو و لعب هست و اینهاست که به آنجا یکدیگر را فرا میخوانند. یا حق مردم است زمینخواری هست و اختلاس هست، زیرمیزی است، نجومی است که اینها به عنوان عدوان و تعدّی حق مردم است. یا نه، نافرمانی رهبرشان است وجود مبارک حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْشِ أُسَامَة»،[4] اینها با نجوا و امثال نجوا از جیش اسامه در جریان تبوک، تخلّف کردند و نرفتند. در جریان جنگ اُحد هم تخلّف کردند و نرفتند. جامع همه اینها گناه است؛ منتها گاهی تفصیل میدهد. در قرآن کریم آنجا که رسول «بما أنه رسول» پیام الهی را میرساند، در عین حال که از دو نفر یاد میکند ضمیر را مفرد میآورد تثنیه نمیآورد. فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾؛[5] نه «دعواکم». فعل مفرد است، چون وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او هم هر چه دارد از طرف خدا دارد. این طور نیست که دو تا دعوت باشد؛ لذا در عین حال که نام حضرت را میبرد در کنار نام خدا، فعل را مفرد میآورد، چون حضرت حالا دارد آیه میخواند و به هر حال آیه کلام خداست این طور نیست که ـ معاذالله ـ از خود پیغمبر باشد. فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾، نه «دعواکم»؛ لذا فرمود: ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾[6] اما این تثلیث برای آن است که اگر آیهای، روایتی از طرف خدا نیامده؛ لکن رهبری اقتضا میکند که این شخص فرمانده جنگ باشد، فرمود الآن از طرف تبوک عدهای مزاحم و مهاجم ما داریم، شما باید اینها را سرجایشان بنشانید و فرمانده جنگ هم اسامه است، «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْشِ أُسَامَة». عدهای اطاعت کردند عدهای هم نرفتند. این میشود «معصیة الرّسول». یا در مسائل قضایی و محاکم فرمود: ﴿وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾،[7] آنجا در محکمه قضا، وجود مبارک پیامبر میشود قاضی. اینجاها تفصیل لازم است و گناه هم از این سه قسم بیرون نیست: یا «حق الله» است، مثل نماز و روزه و یا غیبت و شرب خمر، یا حق مردم است، مثل زمینخواری و کمفروشی و گرانفروشی و ربا و امثال آن یا حق رسول و ولیّ است که مسائل سیاسی را، مسائل اجتماعی را، مسائل مدنی را زیر پا میگذارد که فرمود: «و معصیة الرسول». فرمود عصاره نجوا و زیر گوشی گفتنِ آنها در همین سه امر است؛ ﴿وَ یَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ﴾، مثل اینکه در فلان زیر زمین کنسرت است ما باید برویم. این «معصیة الله» است گرچه حقوق اجتماعی در آن هست اشاعه فحشا در آن هست، ولی مستقیمش «معصیة الله» است. ﴿وَ الْعُدْوَانِ﴾، فلان جا زمینخواری است ما باید شرکت کنیم؛ فلان جا قاچاق است ما باید شرکت کنیم. این که در قرآن فرمود اینها دیوانهاند همین طور است. یک آدم تلاش و کوشش میکند برای خود مار و عقرب درست میکند، از این دیوانگی بدتر چیست؟ آقایان! جنون، حقیقت شرعیه ندارد که مثلاً یک آیه نازل بشود که «یا ایها الذین امنوا» کسی که قاچاق میآورد دیوانه است! آدم تلاش و کوشش بکند محصول عمر خودش را مار و عقرب درست بکند؟! ما هر چه گشتیم در روایات و اینها همین در میآید که مالِ مردمخوری به صورت مار درمیآید، گناه به صورت عقرب درمیآید، این است! فرمود مار و عقرب را انسان با خودش دارد میبرد؛ آیه مبارکه ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[8] ـ حالا ما از اسرار قیامت باخبر نیستیم، امیدواریم آن قسمت را هم ندانیم که چه خبر است آنجا ـ ولی این که هست فرمود جهنم هیزمش خود ظالمین هستند. حالا بیعقلی یعنی چه؟ جنون یعنی چه؟ آن آدمی که مجنون است کاری به کسی ندارد. او فقط از یک سلسله اموری محروم است؛ اما آدم تمام تلاش و کوشش خود را بکند که گُر بگیرد و هیچ چیزی هم او را خاموش نمیکند، ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾. این طور میشود! درخت جهنم هم با آتش رشد میکند، شجره زقّوم این است: ﴿أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾،[9] آنجا که آب نیست. اصلاً درخت، درخت نسوز است. مجنون به چه کسی میگویند؟ این است که در روایات دارد که دیوانه است، واقعاً کسی که به طرف گناه دست دراز میکند.
فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَنَاجَوْنَ﴾، به یکی از سه امر: ﴿بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾. حضرت که فرمود اسامه را تنها نگذارید این فرمانده جنگ تبوک است همراهش بروید، یک عده زیر گوش گفتند که مثلاً مصلحت نیست، فعلاً صلاح نیست یا او سنّش کم است از این حرفها! بعد فرمود اینها عصاره نجوایشان این است. وقتی هم که نزد تو میآیند ادب را رعایت نمیکنند. تو ادب را رعایت بکن، در سوره مبارکه «انعام» بحث آن گذشت که فرمود عدهای میآیند از تو میخواهند که احکام و آداب الهی را بشنوند: ﴿وَ إِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾،[10] قبلاً رسم بود که منبریها اوّل سلام میکردند الآن فقط خطبای نماز جمعه سلام میکنند. این دستور دینی بود که به حضرت فرمود اوّل به مردم بگو: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾. اوساطِ از محضر سلام را از تو دریافت میکنند که تو داری به اینها سلام میکنی. اوحدیِ از محفل سلام را از من دریافت میکنند، چون من میگویم سلام بکن! من میگویم سلام بکن؛ یعنی سلام مرا به آنها برسان، چون خودش در قرآن فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَ هَارُونَ﴾،[11] بعد فرمود ما این جزا را به مؤمنین هم میدهیم. این کم مقام است؟!
یک وقت هم به عرض شما رسید که مرحوم بحرالعلوم(رضوان الله علیه) در همین الفوائد الرجالیه که چهار جلد است، یک رجال مصطلح نیست بخش وسیعی از این الفوائد الرجالیه مرحوم بحرالعلوم شرح حال علما و بزرگان علمی و دینی ماست. ایشان در شرح حال مرحوم خواجه نصیر طوسی دارد که وقتی خواجه نصیر طوسی نام مبارک سید مرتضی را میخواست ببرد که سید مرتضی در این مطلب چنین گفت، میگفت: «قال السید المرتضی صلوات الله علیه»![12] شاگردان خواجه طوسی تعجب میکردند که چطور ایشان بر سید مرتضی صلوات میفرستد؟ فرمود شما تعجب نکنید، مگر در سوره مبارکه «احزاب» خدا دو تا صلوات نفرستاد؟ یکی مختصّ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ﴾،[13] یکی هم در همان سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾؛[14] خدا بر شما صلوات میفرستد. این کم مقام است؟! آدم این را از دست بدهد به دنبال این و آن بگردد؟! خدا درباره پیغمبر فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ﴾، ما هم موظّف هستیم. در همان سوره «احزاب» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾، ما که تنها با همین شناسنامه زندگی نمیکنیم، ما هستیم که هستیم که هستیم. اگر ابدی هستیم، باید کار ابدی بکنیم. چیزی که به این طرف یا آن طرف برمیگردد نمیماند، این آن قدرت را ندارد که بماند. فرمود که به اینها سلام بکن. حالا یا اینها سلام را از تو تلقّی میکنند یا جزء اوحدی هستند که «سلام الله» را تلقّی میکنند، ولی تو این کار را بکن، ﴿وَ إِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾. این ادب رسالت بود که ذات اقدس الهی به پیامبرش در سوره مبارکه «انعام» آموخت. فرمود اینها دیدند که تو سلام میکنی، ولی در کمال بیادبی به جای اینکه جواب بدهند بگویند «سلام علیک» یا «علیکم، میگویند «سام علیکم». «سام»، یعنی مرگ. آن بادِ مرگخیز. ﴿وَ إِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ﴾، خدا این تحیّت را نفرستاد.
خدا مرحوم آیت الله العظمیٰ بروجردی را غریق رحمت کند! ایشان در حاشیه خود بر این عروة الوثقی اگر ملاحظه فرمودید، این احتیاط را دارند میگویند قرآن کریم به ما فرمود اگر کسی نسبت به شما تحیّتی کرد، شما آن تحیّت یا بهتر از آن را ادا کنید: ﴿وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾. یکی از ادله وجوب جواب سلام و ردّ سلام هم همین آیه است. کسی نسبت به ما محبت کرد، تحیّتی فرستاد گفت «سلام علیک»، بر ما واجب است جواب بدهیم. ایشان احتیاط میکرد میگفت اگر گفت «سلامٌ علیکم صبّحکم الله»، احتیاط واجب این است که شما این «صبحکم الله» را هم جواب بدهید، برای اینکه آیه دارد که ﴿وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، شما یا بهتر از «صبّحکم الله» را جواب بدهید یا لااقل «صبّحکم الله» شما به تعلیقه مبارک ایشان در وجوب جواب سلام در حاشیه عروه ملاحظه بفرمایید، ایشان یک این چنین احتیاط واجبی را میکنند، این ادب اجتماعی ماست. این ادب را قرآن برای اینکه وداد را، محبت را، آن لطف و صفا و صمیمیت را زنده بکند. این سلام پیام دارد، سلامتی را از طرف ذات اقدس الهی میخواهند و آنها این بیادبی را داشتند ﴿حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ﴾. سرّش این بود که اینها به رسالت حضرت ایمان نداشتند. ﴿وَ یَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلاَ یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ﴾، چرا خدا عذاب نمیکند؟ چون معتقد نبودند به رسالت. اینها خیال میکردند هر کسی امروز معصیتی کرده فردا باید عذاب بیاید، درحالی که ذات اقدس الهی مهلت میدهد تا اینها برگردند. ﴿حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ﴾، یک وقت است که دفعتاً مُردند، «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ»،[15] ﴿یَصْلَوْنَهَا﴾، البته یک عده در حدّ «یصلون» است یک عده که بدتر هستند در حد ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ است که قبلاً بحث آن گذشت. یک عده ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾[16] هست، ﴿یَصْلَوْنَهَا﴾ هست، ﴿لَصَالُواْ﴾[17] هست، گاهی به صورت اسم فاعل، گاهی به صورت فعل ماضی، گاهی به صورت فعل مضارع که در اینجا آمده؛ گاهی به صورت باب تفعیل، آنجا که دارد: ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾، این هم روسوزی، هم درونسوزی، چون باب تفعیل این مبالغه را و این کثرت را میرساند. این «یصلون» برای اوایل امر است. یک سوخت و سوزی هست؛ اما اگر توبه نکردند گرفتار ﴿تَصْلِیَةُ﴾ میشوند. هم ﴿لَصَالُواْ﴾ داریم که ثلاثی مجرد است؛ هم ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ داریم که باز ثلاثی مجرد است؛ هم ﴿یَصْلَوْنَهَا﴾ داریم که ثلاثی مجرد است؛ هم ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ داریم که ثلاثی مزید است که باب تفعیل است.
پرسش: ...
پاسخ: ﴿فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلاَ یُعَذِّبُنَا اللَّهُ﴾ چرا، اما اوایل امر است. اگر ـ خدای ناکرده ـ این ملکه بشود، بله میشود: ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾.
﴿فَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾، ببینید سخن از مسیر با «سین» نیست، سخن از مصیر با «صاد» است. انسان آتش میشود، سخن از صیرورت است، نه سیر. سیرِ به طرف جهنم نیست، صیرورت جهنم است، آتش میشود. چه طور میشود آدم اینها را فکر بکند؟ حالا لازم نیست ما سلمان و اباذر باشیم، ولی «آن قدر هست که بانگ جرسی میآید»،[18] بله، آن توفیق نصیب هر کسی نمیشود که آن گونه امتحان بدهد. نمیدانم شما ربذه تشریف بردید یا نبردید! بین مکه و مدینه روستایی است که الآنش چهار پنج تا بز به زحمت میتوانند آنجا زندگی کنند! کمآب است ویرانه است که این را به عنوان ربذه حفظ کردند. اباذر(رضوان الله تعالی علیه) با چند تا بز در آنجا حبس کردند. قبر مطهّر اباذر هم الآن پر از این سنگهاست؛ یعنی اثر قبری ندارد این وهابیت چه کاری کرده با مظاهر اسلامی؛ منتها همان روستاییهای ربذه میدانند قبر شریف اباذر کجاست که ما آنجا زیارت کردیم و فاتحه خواندیم، خبری نیست. این اباذر آن طور امتحان داد. حالا از ما نخواستند که آن گونه باشیم، ولی همین مقدار که راهها باز هست آدم بیراهه نرود، همین! ما اگر به همین رساله عمل بکنیم نظام ما آسیب نمیبیند. مردم مسلماناند. مردم ما را میبینند. عمل به این رساله هم خیلی سخت نیست. حالا آن گونه نه از ما نماز شب خواستند نه آن گونه تهجّد خواستند نه آن گونه سلمان و اباذر خواستند. خیلیها هستند که اصلاً این مسائل را نشنیدند، همین مقداری که راست بگوییم، نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم، این نظام میماند؛ اما اگر ـ خدای ناکرده ـ خلاف بکنیم این فضای مجازی نمیشود دهنش را بست. این فضا، فضای حقیقی است، الآن صدها بار گفته شد، این فضا، فضای مجازی نیست. اگر سیم حقیقت بود بیسیم میشد مجاز. اگر چهره تلویزیون حقیقت بود بیشیشه میشود مجاز. هر جا اندیشه میآید حقیقت است. فضای مجازی یعنی چه؟ حرف میزنند، تبلیغ میکنند سوء تبلیغ، حُسن تبلیغ، درست، همه چیز را میگویند. اگر ما بهانه به دست بیگانه ندهیم، مطمئن باشید هیچ نقصی به ما نمیرسد و اوّلین کسی که به یاد ماست همین شهدای ما هستند.
مرحوم علامه یک وصیتنامهای دارد که وصیتنامهاش در پایان قواعد چاپ شده است. به پسرش فخرالمحققین میگوید که کنار قبر من بیا، ما هستیم، زنده هستیم، به یاد شما هستیم. این طور نیست که اینها زیر خاک باشند خبری نداشته باشند. این شهدا آن طوری که زنده بودند خیلی از مشکلات را حلّ کردند حالا چند برابر یقیناً مشکلات را حلّ میکنند. ما فقط به همین رساله عمل بکنیم، همین! آدم حلال زندگی کند، دروغ نگوید، خلاف نگوید، تظاهر نکند، ریا نکند، ظاهر و باطنش را دو گونه نکند، یقیناً این نظام میماند.
غرض این است که ﴿فَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ است. صیرورت است آدم بشود هیزم، این سخت است، آبی هم که بیاید آن آب این آتش را افزوده میکند. آن ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾،[19] این است. فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ﴾؛ حالا که میخواهید نجوا کنید، ﴿فَلاَ تَتَنَاجَوْا﴾؛ درباره این سه امر زیرگوشی نگویید. ببینید در مدینه این خیلی مهم بود دوبار است که الآن میگوید به هر حال این رهبر هست این ولیّ هست این پیغمبر هست، جامعه که بدون ولایت و رهبر که نمیشود. کسی باید باشد که مشکل جامعه را حلّ کند، مسئولیت را بپذیرد، نمیشود که رها باشد.
پرسش: وقتی که صیرورت صورت گرفت، آتش که از آتش بودن خودش عذاب نمیکشد ... .
پاسخ: بله، این قبلاً چندین بار همین جا گفته شد که انسان نوع متوسط است و جنس سافل. الآن تمام لذتهایی که طاوس در زندگی خود میبرد بوزینه هم میبرد. آن نکاح دارد، فرزندآوری دارد، تغذیه دارد، مگر او خجالت میکشد؟ انسان اگر ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾،[20] به صورت بوزینه درآمده، نه اینکه بوزینهای که در عرض انسان است این مسخ بشود مسخ مُلکی بشود، بشود بوزینه، اینکه عذاب نیست. مسخ ملکوتی است؛ یعنی انسان در قبال بوزینه نیست در طول بوزینه است. «انسانٌ قردٌ»، این انسان نوع متوسط است جنس سافل است. این طور نیست که حیوان جنس باشد تحت او چند نوع باشد؛ انسان، فرس، بقر، غنم، قرد. خیر! از حیوان که پایین آمدیم، به نوع نمیرسیم به جنس سافل میرسیم. انسان جنس سافل است اگر از نظر ابهام نگاه بشود. نوع متوسط است اگر در منطق یادتان باشد که بین جنس و نوع متوسط فرق است. تحت این انسان، چهار نوع است؛ یا فرشته میشود همین انسان با ملائکه است، شما میبینید درباره جعفر طیار دارد که خدا به او دو تا بال داد که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»،[21] «انسانٌ مَلَکٌ». الآن ما انسان را اگر تعریف بکنند میگوییم «الانسان ماهو»؟ میگویند: «جوهرٌ، جسمٌ، نامٍ، حساسٌ، متحرّکٌ بالارادة ناطقٌ» اینها را در طول هم ذکر میکنیم. حکمت متعالیه آمده گفته ما از قرآن و روایات یک مطلب دقیقتری استفاده میکنیم به اینکه یک عده با ملائکه محشور میشوند مثل جعفر طیار که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»، این «انسانٌ مَلَکٌ»، واقعاً انسان است، واقعاً هم فرشته است. فرشتهای که در طول انسانیت است، نه فرشته دیگر. عدهای هم قرده هستند، «انسانٌ قرَدٌ»، تمام خزی و رسوایی و خجالت را هم دارد، میفهمد که بوزینه شده است، همه خطرات را دارد، هر لحظه تقاضای مرگ میکند، ولی نصیبش نمیشود. این برای این! و اگر به صورت حیله و سیاستبازی و دوبهمزنی و اینها درآمد، «انسانٌ شیطانٌ»، میشود: ﴿شَیاطینَ الْإِنْسِ﴾[22] این تشبیه نیست، این براساس حرکت جوهری که لسان فلسفی است و مصیر و صیرورت که لسان قرآنی است، این «انسانٌ شیطانٌ» که «شیطانٌ» نوع اخیر اوست، واقعاً انسان است و دارد شیطنت میکند؛ یعنی شما خیال میکنید که ترامپ و صهیونیستها اینها انساناند؟ یا ﴿شَیاطین الْإِنْسِ﴾ هستند؟ ﴿شَیاطین الْإِنْسِ﴾ یعنی چه؟ یعنی «انسانٌ شیطانٌ»، انسان نوع متوسط است واقعاً شیطاناند؛ یعنی شیطان تمام تلاش و کوشش او جز حیله و نیرنگ و مکر چیزی دیگر نیست، اینها هم همین هستند؛ منتها در قیامت برای همه روشن و شفاف میشود. اینها فقط حرف میزنند یک عده هم که شهویاند «انسانٌ خنزیرٌ»، «انسانٌ» کذا و کذا، به این صورت هستند. آن وقت این به چه صورت درمیآید؟ این ابدیت میشود؛ یعنی همیشه رسواست! اگر مسخ مُلکی بود مگر بوزینه خجالت میکشد از اینکه بوزینه است؟ اینکه خجالتی ندارد و عذاب نیست. این همه بوزینههایی را که خدا آفریده، اینها لذت میبرند، بازی میکنند، مثل یک آهو؛ هیچ فرقی بین آهو و بوزینه نیست. هیچ فرقی بین طاوس و بوزینه نیست. او هم زندگی دارد، لذت دارد، ازدواج دارد، این هم همین؛ اما مشکل این است که این در طول اوست، «انسانٌ ابلیسٌ»، «انسانٌ قردٌ»، «انسانٌ شیطانٌ»، «انسانٌ خنزیرٌ». این خطر است، میشود صیرورت.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره شوری، آیه38.
[2]. سوره آلعمران، آیه159.
[3]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت181؛ «فإن کنت بالشوری ملکت أمورهم ٭٭٭ فکیف بهذا و المشیرون غیب»
[4]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص338.
[5]. سوره انفال, آیه24.
[6]. سوره نساء, آیه80.
[7]. سوره احزاب، آیه36.
[8]. سوره جن، آیه15.
[9]. سوره صافات، آیه64.
[11] . سوره صافات، آیه120.
[12] . فوائد الرجالیه(للبحر العلوم)، ج3، ص88.
[13]. سوره احزاب، آیه56.
[14] . سوره احزاب، آیه43.
[15]. بحارالانوار، ج58، ص7.
[16]. سوره أعلی، آیه12.
[17]. سوره أعلی، آیه12.
[18]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[19]. سوره کهف، آیه 29.
[20] . سوره بقره، آیه65؛ سوره اعراف، آیه166.
[21]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص463.
[22]. سوره انعام، آیه112.