أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ إِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَ یَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلاَ یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ (۸) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلاَ تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَی وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیهِ تُحْشَرُونَ (۹) إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئاً إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۰)﴾
سوره مبارکه «مجادله» که در مدینه نازل شد، با بعضی از احکام فقهی همراه بود و هست. بخشی از آن احکام که جریان ظهار بود، گذشت. بخشی هم ابتلا به مسئله منافقین و یهود است. جریان نفاق و یهود در مکه بسیار کم بود، ولی در مدینه رایج بود؛ هم همسایههای یهودی داشتند، هم مجاورین منافق. اینها برای رنجاندن خودِ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنین، دست به هر کاری میزدند. قبلاً نجوایی داشتند که وجود مبارک حضرت نهی کرد. این آیه هشت سوره «مجادله» که دارد: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی﴾؛ معلوم میشود قبلاً این نهی بود حالا به صورت آیه نبود، به صورت روایت بود که اینها را از زیر گوشی هم گفتن در محفلهای عمومی باز داشتند. سرّش این بود که اصل نجوا ذاتاً نهی نیست؛ اما اگر دو گروه شدند در شهری، عدهای مسلمان عدهای یهودی، یا عدهای مؤمن عدهای منافق، آنها زیر گوش هم مطالبی میگفتند علیه اینها، باعث حزن اینها بود چه اینکه در آیه ده همین سوره فرمود: ﴿إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ و گرنه خود نجوا گفتن، زیر گوش هم مطلبی را گفتن، منهیّ نیست؛ حتی اگر دو نفر در جایی نشستند، سومی وارد شد و دید اینها دارند زیر گوش هم مطالبی میگویند، این شخص سوم حق ندارد مزاحم آنها بشود، برای اینکه آنها دارند درباره راز و رمز خودشان سخن میگویند. این طور نیست که نجوا ذاتاً محرَّم باشد. بر این شخص سوم لازم است که مزاحم آنها نشود. پس این ﴿إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ در جامعه مدنی بود که مثلث شده؛ از یک سو مسلمانها، از یک سو یهودیها، از یک سو هم منافقین داخل. این منافقین و آن یهودیها، یا با هم یا بیهم نجوایی داشتند و این نجوا برای محزون کردن مؤمنین بود، چون علیه اینها بود.
این را قبلاً وجود مبارک حضرت نهی کردند، به قرینه اینکه فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی﴾. این مطلب اوّل. پس نجوا و زیر گوش هم گفتن، ذاتاً منهیّ نیست؛ اما کاری که باعث حزن دیگری و رنجش دیگری باشد، این کار ممنوع است.
پرسش: اصلاً نمیشود، ما از کجا بفهمیم؟
پاسخ: چرا! ﴿لِیَحْزُنَ الَّذِینَ﴾ دلیلش است و گرنه زیر گوش هم مطلبی را گفتن که بد نیست. اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ﴾؛ چرا شیطانی است؟ برای اینکه باعث حزن مؤمنین است. مؤمنین «بما انه مؤمنون»، نه اینکه شخص خاصاند؛ فلان شخص میرنجد، این معیار نیست، شاید رنجش او درست نباشد؛ اما مؤمنین «بما انه مؤمنین»، مؤمنون «بما انه مؤمنون» که میرنجند؛ یعنی آنها دارند توطئه علیه ایمان میکنند. چون توطئه علیه ایمان میکنند، این کار میشود منهیّ. از همین جا تعدّی کردند گفتند اگر مؤمنی وارد شد، این دو نفر اهل یک زبانیاند، حالا شروع کردند به زبان خودشان حرف زدن، اینها نجوا ندارند، ولی شروع کردند به زبان محلّی خودشان حرف زدن، این باعث سوء ظن اوست. این هم در حکم نجوای نارواست. قسم سوم: اینها به زبان خودشان حرف نمیزنند، رمزی حرف میزنند که باز او را میرنجاند، چون این عموم تعلیل همه اینها را میگیرد. اینها کاری میکنند که مؤمنون «بما انه مؤمنون» رنج میبرند؛ خواه این به صورت نجوا باشد خواه به زبان محلّی باشد، خواه به زبان رمز و اشاره باشد، هر کاری که مؤمنون «بما انه مؤمنون» را میرنجاند نارواست. این برهان مسئله عام است.
پرسش: از آن طرف که شارع میفرماید باید حمل بر صحّت کنید.
پاسخ: بله، اما در جایی است که اینها دوستاناند، آدمهایی هستند مشغول کار خودشان هستند به ما کاری ندارند؛ اما این مثلث موجود در مدینه، مشکلآفرین بود. یک عده یهودی بودند، یک عده منافق بودند با مسلمانها همیشه درگیر بودند. این یهودیها با هم، این منافقین با هم؛ یا یهودی و منافق، منافق و یهودی با هم، هر کدام از این سه تا کار را بکنند منهیّ است، برای اینکه مؤمنون «بما انه مؤمنون» را میخواهند برنجانند. برهان مسئله این نیست که اینها دارند زیر گوش هم میگویند، یا فلان شخص میرنجد. رنجش اشخاص معیار نیست، رنجش مؤمنون «بما انه مؤمنون» معیار است.
در سوره مبارکه «نساء» دارد که ﴿مَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾،[1] قتل یک گناه بزرگی است قصاص هم دارد اگر عمدی بود و مانند آن. اما خلود در جهنم ندارد، ولی وقتی فرمود: ﴿مَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾، یعنی مؤمن را «بما انه مؤمن» بکُشد، نه مسائل مالی و اختلاف ارضی و سمائی و اینها. مؤمن را «بما انه مؤمن» ترور کند معلوم است که کفر است. مؤمن را «بما انه مؤمن» برنجاند، معلوم میشود که معصیت است. این برهان که در خصوص مسئله نجوا وارد شد، دلیلش عام است همه این سه مورد و مانند آن را میگیرد. اگر اینها دارند توطئه میکنند علیه مؤمنین، حالا یا به صورت نجوا، چون او آمده دارد میشنود شروع کردند به زبان محلّی حرف زدن! یا شروع کردند به رمزی گفتن! هر سه آنها میشود محرَّم، چون هر سه در صدد ایذای مؤمن است. ﴿إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾، مؤمنون را «بما انهم مؤمنون» بخواند آزار کنند، محرَّم است. یک وقت است کسی مشکل مالی دارد همسایه بد اوست این میرنجد، حالا غضب او مثل غضب معصوم که نیست. ممکن است رنجش او حرام نباشد؛ اما اگر مؤمنون «بما انهم مؤمنون» را کسی بخواهد برنجاند، کار محرَّمی است. قبلاً نهی شده است، به دلیل اینکه فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی﴾، این مطلب اوّل.
اینها با اینکه پیامبر نهی کرده است، «معصیةً للرسول» دارند نجوا میکنند. حالا هر چه میخواهند بگویند! آنچه را که آنها میگویند یا درباره معاصی شخصی است که فلان جا کنسرت است، فلان جا شرابخواری است، فلان جا مجلس قمار است، اینهاست یا فلان جا زمینخواری است، فلان جا کذا و کذاست که عدوان به بیتالمال و تعدّی به حق مردم است؛ در هر سه حال این معصیت رسول است. معصیت رسول هست، چرا؟ برای اینکه گفته این کار را نکنید. حالا آن مورد نجوا هر چه باشد، حرمت جدایی دارد؛ اما همین که حضرت فرمود شما در مسجد آمدید، یا در مکان عمومی، در حضور مؤمنین دارید زیر گوش هم میگویید این کار حرام است. اینها ﴿مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾ تعمداً برای بیاعتنایی به فرمان حضرت، این دست به نجوا میزنند.
بنابراین این اختصاصی به آن محتوا ندارد، اگر محتوایش حرام باشد، اینها دو تا گناه کردند، چون یک گناه مربوط به این است که حضرت فرمود اصلاً نجوا نکنید، یکی اینکه درباره آن امر محرَّم تصمیم گرفتند. فرمود: ﴿ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾، با اینکه پیغمبر نهی کرد، اینها دوباره برمیگردند برای دهنکجی کردن. آنگاه: ﴿یَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: نه، چون در سوره مبارکه «نساء» قبلاً گذشت که ما نجوای حلال هم داریم. آیه 114 سوره مبارکه «نساء» که قبلاً بحث آن گذشت، این بود: ﴿لاَ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجْوَاهُمْ﴾، نه جمیع نجوا. ﴿لاَ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجْوَاهُمْ إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ﴾، نجوایی است، چند نفر خیّر کنار هم نشستند دارند میگویند ما آن مدرسه را چگونه بسازیم؟ فلان دانشگاه را چگونه بسازیم؟ فلان دانشگاه را چگونه بسازیم؟ اینها زیر گوش هم دارند شما این قدر بده، من این قدر میدهم! اینها نجواست که دیگری متوجه نمیشود، اینها را فرمود عیب ندارد. ﴿إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَیْنَ النَّاسِ﴾، یا دارند به یکدیگر میگویند شما این کار را کردی خوب نبود، چرا این کار را کردی؟! دارد امر به معروف میکند زیر گوش هم میگوید. خود این عمل «فی نفسه» معصیت نیست.
پرسش: «فی نفسه» حرام است.
پاسخ: نه، ﴿فِی کَثِیرٍ﴾ است، نه «فی جمیع».
پرسش: ﴿فِی کَثِیرٍ﴾ که حلال شد.
پاسخ: نه، ﴿فِی کَثِیرٍ﴾ حرام است نه «فی نفسه». اگر «فی نفسه» بود کثیر و قلیل نداشت، مطلقا حرام بود. اما ﴿فِی کَثِیرٍ﴾ حرام است.
غرض این است که مثلاً کسی در خیابان بود اشتباهی کرده حالا آمده در مسجد این یواش زیر گوش او میگوید چرا آن اشتباه را کردی؟ این که حرام نیست. این امر به معروف است. فرمود: ﴿لاَ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجْوَاهُمْ إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ﴾.
پرسش: وقتی که نمیدانند این نجوا حلال است یا حرام ... .
پاسخ: الآن مؤمنین در آن جایی که مثلث بود میرنجیدند. اما الآن در این مسجد دو نفر آمدند و زیر گوش هم دارند میگویند که شما فلان کار را کردی اشتباه بود بیا جبران بکن! دیگران که نمیرنجند، چون میگویند اینها یک کار سرّی دارند ما لازم نیست بفهمیم. اما در فضای مثلثگونه مدینه که بخشی یهود بودند بخشی منافق بودند بخشی مسلمان بودند آنها کارشان همین زیر گوش هم گفتن علیه مسلمین بود، در آن فضا ﴿إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ بود. اما در اینجاها که این طور نیست؛ لذا فرمود اگر چند نفر با هم وارد مسجد شدند، در بین راه یکی اشتباهی کرده، دیگری زیر گوش او میگوید فلان کار اشتباه بود جبران بکن، این ﴿أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَیْنَ النَّاسِ﴾، اینجاها که حرام نیست.
غرض این است که اصل نجوا ذاتاً حرام نیست. برهان مسئله هم همین آیه سوره مبارکه «مجادله» است که فرمود: ﴿لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾. اگر ﴿لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شد، این دلیل هم توسعه میدهد هم تضییق؛ میگویند علت هم معمِّم است هم مخصِّص همین است. اگر گفتند: «لا تشرب الخمر لانه مسکر»؛ یعنی اگر چیز دیگری مسکر بود و شراب نبود، آن هم محرَّم است. اینجا اگر چیزی باعث حزن مؤمنین «بما انه مؤمنین» شد محرَّم است، ولو اینها تغییر زبان بدهند و به زبان محلّی حرف بزنند. یا با رمز حرف بزنند، به هر حال باعث رنجش مؤمنین است در فضای مثلثگونه مدینه. اما این عطف شیء بر نفس مستحضرید که فاقد نکته ادبی است. این سه کلمه حتماً آن جهت فارغشان معیار است. نباید بگوییم که اینها یک جهت مشترکی دارند. البته جهت مشترکی دارند؛ اثم و عدوان و معصیت، هر سه هم «معصیة الله»اند، هم عدواناند، هم «معصیة الرّسول»اند. جهت مشترک داشتن، مصحّح عطف نیست. آن جهت تغایر داشتن مصحّح عطف است وگرنه عطف شیء بر نفس است که فاقد نکته ادبی است.
در مسئله اثم و عدوان و ﴿مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾، با اینکه هر سه ذنب هستند و جامع مشترک دارند، آن محور افتراق معیار است که مصحّح عطف است. در جریان بِرّ و تقوایی هم که در بعد عطف شد همین طور است؛ برّ و تقوا دو تا لفظ به یک معنا نیست که بشود مترادف. بِرّ یک معنا دارد تقوا یک معنا دارد. بین آنها خیلی یعنی خیلی فرق است به هر عمل خیر که نمیگویند برّ. این بِرّ یک تناسبی با بَرّ دارد؛ یک آدم تنگنظری که چهار تا کار محدودی انجام میدهد، این حَسَن هست ثواب دارد، این بِرّ نیست. بِرّ آن دریادل و مشروح الصّدری است که مثل بیابانِ باز کار خیر میکند و گرنه کسی دست کسی را بگیرد که بِرّ نیست. اصلاً بِرّ تا با بَرّ؛ یعنی صحرای وسیع، دشت، تناسب نداشته باشد بِرّ نیست. ﴿وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾[2] کذا و کذا و کذا و کذا و کذا. مگر هر کار خیری را میگویند بِرّ؟ اینها یک فقه اللغة یعنی فقه اللغة میخواهد! خیال میکنند بِرّ و تقوا و اینها کنار هم هست هر دو به یک معناست. بله! بِرّ در تقوا هست تقوا هم در برّ هست؛ اما فرقهای فراوانی با هم دارند. تقوا که «تاء» آن اصلی نیست اصلش «وقوی» بود کاری که وقایه است جلوی معصیت را میگیرد آدم را حفظ میکند این را میگویند تقوا. اما آن کاری خیری که دریاگونه و دشتمنش است، آن را میگویند بِرّ، ﴿وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ﴾ بکذا و کذا و کذا، دشتی کار خیر میکند، بیابانی کار خیر میکند، او را بِرّ میگویند.
غرض این است که در عطف حتماً باید آن نکته فارغ ملحوظ باشد، وگرنه عطف شیء بر نفس است که فاقد نکته ادبی است. برّ به یک معنا، تقوا به یک معناست مشترک دارند و در عطف کردن حتماً آن نکته فارغ ملحوظ است. در اثم و عدوان و ﴿مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾ هم اینچنین است. با اینکه پیغمبر حالا دو روز قبل یا سه روز قبل در فلان جلسه گفت زیر گوش هم نگویید! با اینکه پیغمبر گفت، اینها ﴿مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾ کردند؛ لذا دو بار کلمه ﴿مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾ تکرار شده است. با اینکه ما قبلاً به شما گفتیم اینجا یک عده یهودی هستند یک عده منافق هستند یک عده مسلمان؛ شما حرف خصوصی دارید با هم بگویید، در جلسه عمومی که اینها هستند میرنجانید اینها را، شما که هر روز دارید توطئه میکنید.
بنابراین جلوی این نجواها را با این وضع گرفتند و از این طرف هم از اینکه فرمود اینها که زیر گوش هم میگویند، چند تا کار دیگر هم دارند، یکی از کارهای زشت آنها این است که ﴿إِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ﴾، این را درباره یهودیها گفتند، گفتند یهودیها وقتی که وارد شدند گفتند: «السّام علیکم». سام هم یعنی موت. منافقین این کار را نمیکردند. منافقین به حسب ظاهر مثل سایر مسلمانها سلام عرض میکردند. اینکه میگفتند: «السّام علیکم» که این روایت را از همان بعضی از صدر اسلامیها نقل کردند، معلوم میشود که اینها یهودیها بودند که برای جسارت این حرفها را به حضرت عرض میکردند و گرنه منافقین اگر میآمدند مثل افراد عادی به حسب ظاهر سلام میکردند و ظاهرشان را حفظ میکردند. همینها که زیر گوش هم میگفتند نجوا میکردند، ﴿بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾ فلان جا زمین است ما برویم بگیریم، فلان جا شرابخواری است برویم شرکت کنیم، اینهاست؛ یا گناه بود یا عدوان و تعدّی به بیتالمال بود تعدّی به حق مردم بود، یا ﴿مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾ بود که در آن بخش، جامع هر سه هم این ﴿مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾ است و بیادبی آنها هم این بود که ﴿وَ إِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ﴾ و بعد میگویند: ﴿وَ یَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلاَ یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ﴾؛ اگر این پیامبر باشد چرا عذاب نمیکند؟ این «لولا»، لولای تحضیضیه است. چرا عذاب نمیکند؟ ما که بیادبیها را کردیم، به او اهانت هم میکنیم، برخلاف دستور او هم که عمل میکنیم، نجوا هم که داریم، پس چرا عذاب نمیآید؟ فرمود: ﴿حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ﴾، جهنم برای اینها کافی است. اوّلاً اینها در ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ آن﴾،[3] اینها در جهنم دارند حرکت میکنند، ولی نمیفهمند. ﴿یَصْلَوْنَهَا﴾ همینها، ﴿فَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾؛ به تدریج دارند جهنمی میشوند. صیرورتشان جهنمی است؛ منتها تمام تلاش و کوشش این است که اینها در عین حال که هیزم میشوند انسانِ عاقلِ مدرکِ شاعرند که دارند این سوخت و سوز را درک میکنند، مثل اینکه اگر بوزینه شدند انسانی هستند که بوزینه شدند، نه بوزینه نوعی، چون اگر واقعاً بوزینه خارجی بشوند دیگر عذابی نیست برای آنها. یک بوزینه از بوزینه بودن رنجی نمیبرد. همان طوری که یک حیوان خوشمنظر مثل طاوس، آهو اینها از زندگیشان لذت میبرند، از تناسلشان، خوردنشان، خوابیدنشان لذت میبرند یک بوزینه هم لذت میبرد، این طور نیست که اگر بوزینه شد رنج ببرد، ولی این «انسانٌ قرِدٌ». آن هم این قرَد اگر نوع اخیر او باشد یک محذور عقلی دیگر دارد. به هر حال انسانی است که به صورت بوزینه درآمده و همه ادراکات انسان را دارد، با شرم و درد و رنجِ بوزینگی همراه است.
فرمود: ﴿فَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾. بعد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ﴾، دیگر آنجا یهودیها در کار نیستند منافقین در کار نیستند، این مثلث شده ضلع واحد. یهودیها در مدینه یک سمت، منافقین سمت دیگر، آنها مشکلشان این بود که ﴿بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾ بودند؛ اما اینجا فرمود شما اگر خواستید زیر گوش هم مطالب را بگویید محور حرف شما این باشد: ﴿فَلاَ تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ﴾، مثل آنها نباشید. ﴿وَ تَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَی﴾، دیگران میفهمند که شما دارید نصیحت میکنید به یکدیگر. بحثهای خیر میکنید، که نماز شب که میخوانی چه کار میکنی؟ فلان کار خیر میکنی چه کار میکنی؟ چقدر به فلان صندوق خیر دادی؟ اینها میدانند که در این مسائل است، این کسی را نمیرنجاند.
پرسش: کسی که میخواهد دشتمنش و دریاگونه کار خیر کند، چرا زیرگوشی حرف بزند؟
پاسخ: این «خوفاً من الرّیا» این کار را میکند. مبادا کسی بفهمد! مبادا کسی پیشنهاد بدهد! یا ببیند که فلان کار خیر را انجام داد بعد از چند سال ببیند که در فلان وقت این همه عظمت کار خیر برای اوست. این پرهیز میکند از فهمیدن دیگری. ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیهِ تُحْشَرُونَ ٭ إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ﴾؛ یعنی این نجوای معهودی که باعث حزن مؤمنین است، ﴿لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئاً﴾، البته توجیهی و یک اطمینان خاطری براساس ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[4] به مؤمنین میدهد؛ میفرماید درست است که اینها درصدد آزار مؤمنین و محزون کردن اهل ایماناند؛ لکن کار از دست اینها برنمیآید. اگر بخواهند به شما آسیب برسانند، تا ذات اقدس الهی نخواهد به شما آسیب نمیرسد. اذن مستحضرید که در قرآن کریم به دو قسم تقسیم شده است: یک اذن تشریعی است که دستور رسیده فلان کار را بکنید قبلاً این کار را مجاز نبودید؛ مثل آیه 39 سوره مبارکه «حج» فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ﴾؛ فرمود شما در مکه بساط رزمی نداشتید، نیروی کافی نداشتید، تجهیزات نظامی نداشتید؛ اما حالا که آمدید در مدینه این امکانات پیدا شد، مأذون هستید که بجنگید و دفاع کنید. جنگ در مدینه شروع شد و گرنه در مکه خورد بود، نه زد و خورد. اما در مدینه جنگ شروع شد از بدر شروع کرده و مانند آن. اینها بعد از اذن الهی بود. این اذن، اذن تشریعی بود؛ یعنی شما قبلاً حق جنگ نداشتید؛ اما الآن حق دفاع دارید.
اما یک اذن، اذن تکوینی است؛ در اذن تکوینی در سوره مبارکه «بقره» در جریان سِحر که اینها ساحر بودند فرمود اینها سِحر کردند؛ اما ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾،[5] این طور نیست که اشیا بالذّات مستقل باشند چه خدا بخواهد چه خدا نخواهد اثر بکنند. فرمودند سِحر با همه آن آثار سوئی که دارد، تا خدا نخواهد اثر نمیکند: ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾. اینها در صدد آزار هستند ضرر میرسانند، ولی تا خدا نخواهد نمیتوانند. هر کاری در نظام تکوین همین طور است، تفویض یعنی خدای سبحان ـ معاذالله ـ انسان، حیوان، سنگ، غیر سنگ این را خلق بکند بعد کار او را به او واگذار بکند بگوید تو مستقل هستی، چنین چیزی محال است. معنایش این است که یک ممکن بدون واجب میتواند کاری انجام بدهد. تفویض خطرش اگر بدتر از جبر نباشد، کمتر از جبر نیست. گرفتاری معتزله اگر بیشتر از اشاعره نباشد کمتر نیست. تفویض خطرش بدتر از خطر جبر است. «علیٰ أیّ حال» هر چه در عالم اثر میکند، به «اذن الله» است تکویناً. این درباره سِحر و امثال سِحر، ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾.
اینجا هم فرمود اینها اگر بخواهند ضرری به شما برسانند، این باید به «اذن الله» باشد، این طور نیست که اینها مستقل باشند، ﴿وَ لَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئاً إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾. بعد فرمود شما برای رفع این ضرر اگر به خدا تکیه کنید او را وکیل خودتان قرار بدهید، این وکیل خوبی است، شما کار را به وکیلتان بسپارید این وکیلِ شما از طرف شما مشکل را حلّ میکند.
حالا در اثنا چند سؤال شده، ممکن است که به تدریج به آن سؤالات پرداخته بشود؛ یکی اینکه زینت دادن یا قرآن را با طلا نوشتن، یا قرآن را طلایی کردن یا قرآن را مطلّا نمودن این جایز است یا جایز نیست؟
مستحضرید این یک حکم فقهی دارد؛ اما آنچه را که فعلاً در جامعه شیعه رواج دارد، این است که در این امر هیچ تردیدی نیست که اهل بیت عِدل قرآن کریماند به دلیل همین «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».[6] و خدا مرحوم صاحب جواهر را غریق رحمت کند! ایشان در جواهر در بحث مکان مصلّی این فرمایش را دارند که اسلام اسامی مبارک اهل بیت را ملحق به اسامی خدا که در قرآن آمده کرده که برخیها یا خیلیها یا همه فتوا دادند اگر کسی جُنب باشد نمیتواند دست روی نام مبارک پیغمبر یا مثلاً اهل بیت بگذارد. حالا بیوضو مطلبی دیگر است، این یک حرف است و حرم اینها با اینکه قبرستان است، حرم را ملحق به خانه خدا کردند. درجات ثواب حرم را هم در مکان مصلّی مشخص کردند. همان طوری که مسجد از مسجد محله و قبیله و جامع، تا مسجد النبی و مسجد الحرام تفاوتهای فراوانی دارد؛ حرمها هم این چنین است هر چه نزدیکتر باشد یا حرم امام و غیر امام فرق میکند حرم امام رضا با حرم حضرت معصومه(سلام الله علیهما) ممکن است فرق بکند. این را صاحب جواهر(رضوان الله تعالی علیه) در مکان مصلّی جواهر دارد که فقها حرم ائمه(علیهم السلام) را ملحق به خانه خدا کردند. در بعضی از حرمها یک رکعت دویست رکعت، در بعضی از حرمها بیشتر در بعضی از حرمها کمتر. [7]
بنابراین حرم حکم مسجد را پیدا کرده است نزد ما شیعهها، با اینکه در کنار قبر است. اگر برای حرم این گونه از تشریفات و تذهیبات و طلاکاریها جایز است، بیگانهها این قرآنی را که سوزاندند باعث شد که این شیعهها تحریک بشوند قرآن را با خط خوب بنویسند قرآن را مزیّن کنند مذهّب کنند. اگر حرم حکم مسجد را دارد که دارد و اگر ناپاک؛ کسی که غسل به عهده دارد نمیتواند وارد حرم بشود که نمیشود حکم مسجد را دارد، آن وقت این همه تذهیبات برای حرم بشود ما بگوییم این جایز است حالا اگر کسی یک قرآن را با یک خط طلا نوشته برای کوری چشم کسی که قرآنسوزی میکند بگوییم مثلاً این! حالا چند تا فرع است که براساس این ممکن است به تدریج بحث بشود، ولی فضا این فضاست. من وقتی مدینه مشرّف شدم وارد بقیع میخواستم بشوم کفشهایم را درآوردم اینها نگاه میکردند چرا کفش را اینجا درمیآوری؟ آن چهار امام(سلام الله علیهم) فرقی با ائمه دیگر ندارند. اینجا که شما میبینید با تشریفات میآیند کفش را از کفشداری میکَنند برای همان جلال و جبروت است ما گفتیم بقیع با مزارهای دیگر فرقی ندارد اینجا هم حرم است. شما مگر مشهد میروید با کفش وارد میشوید؟ چه تعجبی دارید؟ بعدها سایر زائران هم آنها هم این ادب را رعایت میکردند. وقتی وارد محدوده بقیع میشدند اینها هم کفشها را میگرفتند. اینها یک احترام عمومی است که به وسیله همین عناوین پیدا میشود. این حرمت یک امر قراردادی است بنای عقلا بر این است، شیعه این را مذموم نمیداند، این را فدای آن ذوات قدسی میداند؛ البته در اولویتها نیست جامعهای که فقیر است این جزء اولویت قرار نمیگیرد. اما این کاری نیست که حالا ما بگوییم شما حالا بیایید برای وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) صحنی در نجف به نام مبارک حضرت، مطلّا، این همه برای چیست؟ میدانید ما با این جهان روبهرو هستیم کسی این قرآن را به آن صورت دربیاورد نام مبارک ائمه را هم به صورتهای دیگر در بیاورد یا بقیع را یا حرم مطهر عسکریین را این داعش به آن صورت در بیاورد، یک نحوه بزرگداشتی هم برای اینها هست. اینها چیزی برای بقیع نگذاشتند چه اینکه میخواستند مسئله سامرّاء را هم به همان صورت دربیاورند؛ اما قیام شیعهها برای تجدید آن بارگاه و تذهیب آن بارگاه جلوی دهنکجیها را گرفته.
غرض این است که اینها جزء اولویتهای دین نیست، ولی نمیشود گفت که شما چرا مثلاً قرآن را به این صورت نوشتی؟! یا مثلاً حرم امام رضا را چرا این همه تذهیب میکنید. اینها جزء اولویتها نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»