10 03 2020 453175 شناسه:

تفسیر سوره لیل جلسه 3 (1398/12/21)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی (1) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی (2) وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی (3) إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی (4) فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‏ وَ اتَّقی‏ (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی‏ (6) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری‏ (7) وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی‏ (8) وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی‏ (9) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری‏ (10) وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی (11) إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی‏ (12) وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی‏ (13) فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی (14) لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی (15) الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (16) وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی (17) الَّذی یُؤْتی‏ مالَهُ یَتَزَکَّی (18) وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی‏ (19) إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی‏ (20) وَ لَسَوْفَ یَرْضی‏ (21)

سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبة» آن «اللیل» یا «و اللیل» است و می‌تواند در مکه یا مدینه نازل شده باشد با چند سوگند شروع می‌شود. سوگند ذات اقدس الهی به ظهورات خود و به تجلیات خودش است؛ فعل خدا ظهور خداست فعل خدا جلوه خداست. بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهج البلاغه این است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‏»[1] از هر گونه حلول، از هر گونه اتحاد و مانند آن منزه است، چون همه اینها مستحیل است.

خدا به فعل خود سوگند یاد می‌کند. مستحضرید که فعل خدا آیت اوست و آیت صورت مرآتیه است و صورت مرآتیه چیزی ندارد جز ارائه صاحب‌صورت؛ لذا صدر و ساقه عالم که آیت حق‌اند چیزی را نشان نمی‌دهند مگر خدا را، حرفی ندارند مگر «سبّوح و قدّوس»، پیامی ندارند جز سجده و تسبیح و تحمید و کاری ندارند جز اطاعت و انقیاد؛ خدا به اینها که سوگند یاد می‌کند به فعل خود سوگند یاد می‌کند.

مطلب دیگر این است که فرمود سعی شما شتّی و پراکنده است؛ این روشن است که هر کسی کاری دارد، بعضی کارهای یدی دارند، بعضی صنعتی دارند بعضی خدمات دارند بعضی کار فرهنگی دارند بعضی کارهای صنعتی هنری دارند این کار شتّی است. لازم نیست ذات اقدس الهی به آسمان یا به لیل و نهار و مانند آن سوگند یاد کند که شما کارهایتان پراکنده است. پراکندگی کار در این نیست که بعضی‌ها خدماتی‌اند بعضی‌ها فرهنگی‌اند بعضی‌ها هنری‌اند بعضی‌ها صنعتی‌اند و مانند آن؛ پراکندگی کار در زشتی و زیبایی آن، در حسن و قبح آن، خیر و شرّ آن و پایان کار اوست. فرمود به این امور سوگند که سعی شما پراکنده است.

واژه سعی اختصاصی به انسان ندارد، درباره کار حیوان هم به کار می‌رود؛ نظیر آنچه درباره کلیم الهی گفته شد که وقتی عصا را انداخت ﴿فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی﴾.[2] درباره انسان و حیوان نیز، قلمرو اطلاق آن وسیع‌تر است غیر اینها را شامل می‌شود؛ مثل اینکه فرمود در قیامت ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ﴾،[3] آنچه با سرعت حرکت می‌کند این می‌تواند مصداق سعی باشد، خواه در کار انسان، خواه در کار حیوان، خواه در کار غیر انسان و حیوان. این «یسعی» که درباره ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ﴾ و مانند آن آمده است مجاز نیست؛ سعی یعنی کوشش و تلاش اگر در انسان بود که با نیت و مانند آن همراه است.

اینکه فرمود سعی شما شتّی است درباره این است که کوشش و تلاش شما یا درباره عصیان است یا درباره اطاعت، یا درباره صنعت است یا درباره سرقت، یا درباره امانت است یا درباره خیانت، یا درباره خدمت است یا درباره زیان دادن به جامعه و مانند آن، از این جهت است وگرنه صورت کار یکسان است و از طرفی هم ممکن است پراکندگی سعی در بدنه عمل نباشد، در آغاز عمل یا در انجام عمل و خصوصیات آن باشد. بدنه کار یکی است لکن برخی‌ها «لله» است، برخی «للنفس» است، بعضی ریا است و مانند آن. در نیت گاهی ریا است گاهی غیر ریا، گاهی نفاق است گاهی وفاق. در کیفیت هدف اگر هر دو «لله» است بعضی‌ها «خوفا من العقاب» است بعضی «شوقاً إلی الثواب» است بعضی ﴿حُبًّا لِلَّهِ﴾[4] است. بنابراین هم در مبدأ عمل که نیت است، بعضی اخلاص است بعضی ریا. هم در متن عمل کارها فرق می‌کند درجات کار فرق می‌کند، بعضی‌ها تلاش و کوشش آنها با آن مال برتر و بهتر است که آن را در راه خدا صدقه می‌دهند، بعضی‌ها مال‌های مانده را صدقه می‌دهند که ﴿تُغْمِضُوا فیهِ﴾؛[5] فرمود اگر خواستید زکات بدهید در راه انفاق کنید آن مال‌های مانده را ندهید که خودتان به زحمت آنها را می‌پذیرید آن مال‌های خوب و شاداب را در راه خدا اعطا کنید که پاداش بهتری بگیرید.

پس صدر و ساقه و وسط عمل انحای گوناگون دارد و شتّی است. ذات اقدس الهی هم فرمود که ما نه تنها حدوثاً شما را هدایت کردیم، نه تنها در نهان شما این مطلب را نهادینه کردیم که شما به فجور و تقوایتان آگاه هستید و شما را علاقهمند به تقوا کردیم و بیزار از فجور، ولی شما ـ معاذالله ـ بیراهه می‌روید و حرف حس را بر عقل ترجیح می‌دهید بدون تحقیق حس‌گرا هستید، آنچه در کام شما شیرین است آن برای شما سعادت است، آنچه در گوش شما لذیذ است برای شما سعادت‌بخش است، آنچه در چشم شما زیبا است برای شما سعادت‌بخش است؛ حلال و حرام، زشت و زیبا حسن و قبیح، خیر و شرّ برای شما بی‌تفاوت است. فرمود: ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی﴾، ﴿وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبیلِ﴾[6] مکرّر در مکرّر با تعبیرات گوناگون فرمود بر ما هست که شما را راهنمایی کنیم، بر ما هست که در درون شما نوری ایجاد کنیم که شما را به خیر هدایت کند، بر ما هست که بین شما و مقصد راه مستقیم را تسطیح کنیم، بر ما هست که فرستاده‌های ما بیایند و این مطالب را به شما برسانند، بر ما هست که فرشته‌هایی را اعزام کنیم که اگر بلغزید دست شما را بگیرند و پای شما را بگیرند مبادا پای شما بلغزد یا دست شما خطا کند همه این کارها را ﴿إِنَّ عَلَیْنا﴾، ﴿إِنَّ عَلَیْنا﴾‏ بازگو کرد.

در خیلی از موارد به صورت فعل فرمود ما این کار را می‌کنیم در بعضی از موارد فرمود: ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی﴾، ﴿وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبیلِ﴾ و مانند آن. اگر درباره کار خیر فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[7] برای انجام کار خیر فرمود ما چندین برابر راهنمایی می‌کنیم رهبری می‌کنیم تسطیح می‌کنیم مشکلات را برطرف می‌کنیم ﴿إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی﴾. بعضی‌ها کسانی هستند که ﴿وَ سَعی‏ فی‏ خَرابِها﴾[8] کوشش و تلاش آنها در ویران کردن مراکز مذهب است نظیر بعضی از حکومت‌های گذشته؛ فرمود اینها کارشان ﴿وَ سَعی‏ فی‏ خَرابِها﴾ در خراب کردن مسجد و مراکز مذهب است. این تنها به جریان ابرهه و فیل ابرهه اختصاص ندارد که آمدند کعبه را ویران کنند و طیر ابابیل نگذاشت؛ خیلی‌ها بودند که مساجد را ویران کردند، خیلی‌ها بودند که مراکز مذهبی حسینیه‌ها و مانند آن را تخریب کردند، ﴿وَ سَعی‏ فی‏ خَرابِها﴾ اینها هستند.

اینکه فرمود سعی شما شتّی است، بعضی‌ها برای آن است که تلاش و کوشش آنها در تخریب مسجد است، بعضی‌ها هم ﴿إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ﴾[9] سعیشان در حفظ مراکز مذهب است. پس کار ذات اقدس الهی از نهاد و خارج نهاد مشخص است و کار افراد هم مشخص است، معنای سعی هم شعب گوناگون دارد؛ اما ذات اقدس الهی فرمود در این دو بخش قسمت مهم مسئله بخشودن مال است حق دیگران را دادن است حق خدا را دادن است و مانند آن.

برخی‌ها نقل کردند در جوامع روایی ما هم هست مخصوصاً یک روایت نورانی از وجود مبارک امام جواد(صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه و ابنائه» آمده که «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ».[10] اینکه فرمود: ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ این مصادیق فراوانی دارد. در این روایت نورانی که امام جواد(سلام الله علیه) فرمود، فرمود اگر کسی در راه خدا خیری انجام داد مالی را در راه خدا، وقتی در راه خدا، فکر و اندیشه‌ای را در راه خدا، راهنمایی و هدایتی داد در راه خدا، قلم و قدمی را در راه خدا، مکتوبات و مسطورات و کتاب‌های علمی که خدای سبحان به آن کتاب‌های علمی که رهبری جامعه را به عهده دارد سوگند یاد می‌کند می‌گوید به مرکّب عالم قسم، به قلم عالم قسم، به کتاب عالم قسم؛ ﴿ن﴾ یعنی مرکّب، ﴿وَ الْقَلَمِ﴾ که روشن است، ﴿وَ مَا یَسْطُرُونَ؛[11] وقتی به مقاله یک محقق و پژوهشگر قسم یاد می‌کند، به قلم یک محقق قسم یاد می‌کند، به مرکّب یک محقق که راهنمایی دیگران را رهبری جوان‌ها را هدایت مردم را به عهده دارد خدا سوگند یاد می‌کند قهراً به آنها چندین برابر پاداش می‌دهد. این سخن نورانی امام جواد(صلوات الله و سلامه علیه) این است: «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ»؛ فرمود در اینکه خدای سبحان پاداش می‌دهد حرفی در آن نیست؛ پاداش خدا گرچه در بعضی از امور دارد که ما بعداً انجام می‌دهیم ولی در بخش پاداش، پاداش می‌دهد، سریعاً هم انجام می‌دهد. معنای سرعت این نیست که کسی کار خیر انجام داد به فاصله یک ساعت یا دو ساعت یا یک لحظه آن پاداش می‌آید نخیر! خَلَف یعنی خَلَف! وجود مبارک امام جواد فرمود: کار خیری که شما کردید مالی که از خودتان برمی‌دارید در راه خدا می‌دهید در حقیقت مال خدا را در راه او مصرف می‌کنید این نظیر سنگی نیست که در باغی در اثر رطوبت و باران این سنگ فرو رفته، شما بخواهید این سنگ را بردارید که جای آن خالی است گود است تا جای او پر بشود مدتی طول می‌کشد. فرمود مالی که از اموال خود برمی‌دارید در راه خدا می‌دهید مثل آن است که یک سطل آب از رودخانه بردارید در راه خدا اعطا کنید، این برداشتن همان و پر شدن همان! اگر شما یک ظرف آب از رودخانه گرفتید این طور نیست که چند ماه صبر بشود تا جای او پر بشود. دیگر ممکن نیست جای این آب خالی باشد، آب که روان است، فیض خدا که روان است او «دائم الفیض» است، «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیَّة»[12] است همان لحظه جای آن پر می‌شود منتها تا شخص بفهمد و به او برسد ممکن است طول بکشد. شخص دیر می‌فهمد ولی هم‌اکنون جای آن پر شده است. این بیان نورانی است کسی یقین داشته باشد که خلف جای سلف را فوراً پر می‌کند «جَادَ بِالْعَطِیَّةِ»؛ جوادگونه بخشش می‌کند سخاوتمندانه می‌بخشد.

روایتی هم در جوامع روایی ما هم آمده در جوامع روایی دیگران هم آمده که از ذات مقدس پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) آمده است که فرمود: هر روز دو فرشته که سخنگوی الهی‌اند هم بشارت‌دهنده هستند هم انذار، هم از بهشت سخن می‌گویند هم از دوزخ، هم از عطا سخن می‌گویند هم از خطا سخن می‌گویند. فرمود: یکی می‌گوید: «اَللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقاً خَلَفاً»، دیگری می‌گوید: «اَللَّهُمَّ! أَعْطِ مُمْسِکاً تَلَفاً»؛[13] آن اولی می‌گوید خدایا! آنکه در راه تو قدم برداشت حالا عمری را دارد در تعلیم صرف می‌کند در تبلیغ صرف می‌کند در اقامه حدود الهی صرف می‌کند این کارها را انجام می‌دهد این شخص را خیری عطا بکن جبران بکن. مالی را در راه خدا می‌دهد پاداش به او بده! «أَعْطِ مُنْفِقاً خَلَفاً» جانشین کن. دیگری که بخل می‌ورزد مال خدا را در راه خدا صرف نمی‌کند «أَعْطِ» این بخیل را «مُمْسِکاً تَلَفاً»؛ مالش را تلف بکن! لذا ذات اقدس الهی می‌فرماید ما باید هدایت بکنیم کردیم سخنگویانی را باید بفرستیم فرستادیم، روش خودمان را باید داشته باشیم داریم، رهبران الهی روش ما را به شما باید بگویند گفتند. هیچ چیزی را ما کم نکردیم و کم نگذاشتیم؛ لذا اگر کسی با داشتن همه این امور بیراهه برود یا راه کسی را ببندد در روز سقوط هیچ کسی پناهگاه او نیست.

اینکه فرمود: ﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾‏ و در آن بخش فرمود: ﴿وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾، ﴿تَرَدَّی﴾؛ یعنی «هَلَکَ»؛ «متردّیه» یعنی هالک یعنی هلاکت یعنی سقوط و مرگ. در روز سقوط و زوال هیچ چیزی به یاد او و به داد او نمی‌رسد ﴿وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾ و «هَلَکَ»؛ برای اینکه اولاد و فرزندش که از او فرار می‌کنند و مانند آن. این بخش مال است که انفاقش چه اثر دارد؟ خلافش چه اثر دارد؟ و اختصاص به مال ندارد، کمترین آن درباره مال است، آن تبلیغ و تعلیم و نوشتن کتاب و هدایت فکری، آن از همه بالاتر است.

مطلب دیگر آن است که ما یک سلسله حواسی داریم که اینها گزارشگران ما هستند، این گزارشگر گاهی درست می‌گوید گاهی خلاف، گاهی دروغ است گاهی صدق، گاهی حق است گاهی باطل. عقلی به ما داده است که این عقل میزان حق و باطل و زشت و زیبا است. در قرآن هم فرمود اگر گزارشگری آمد به شما خبر داد شما تا اطمینان به صدقش نداشته باشید هم صدق خبری و صدق مخبری، به او اعتنا نکنید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾،[14] باصره ما به ما گزارش می‌دهد که این کار لذیذ است، ذائقه ما گزارش می‌دهد که این کار لذیذ است، سامعه ما گزارش می‌دهد که این کار لذیذ است، عقل ما باید بسنجد که آیا این باری جان من حق است یا باطل؟ زشت است یا زیبا؟ حلال است یا حرام؟ عقل یک میزان توزین حق و باطل و صدق و کذب و خیر و شرّ است. اگر چشم چیزی را پذیرفت و گزارش داد عقل باور نکند. اگر چشم چیزی را پذیرفت گوش چیزی را پذیرفت زبان چیزی را پذیرفت، ذائقه و باصره و لامسه و شامه و سامعه اینها اگر گزارش دادند عقل بررسی کند زشت و زیبا را ارزیابی کند و مانند آن و اگر این کار را کرده است حرف هر چشمی را حرف هر گوشی را نمی‌پذیرد، عاقلانه عمل می‌کند این یک نکته.

نکته دیگر این است که «عسر» یعنی دشواری. فرمود ما او را برای دشواری آسان می‌کنیم. مستحضرید که عسر در مقابل یسر است، چه اینکه بشارت در مقابل انذار است ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾،[15] ﴿مُبَشِّراً وَ نَذیراً﴾[16] و مانند آن. اما در امور جهنم اگر گفتند بشارت بدهید به عذاب الیم، نیازی به توضیح دارد. درباره کار خیر اگر گفتند ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾‏ نیاز به توضیح ندارد، اما اگر گفتند: ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾ محتاج به توضیح است، دشوار یعنی دشوار! جهنم یعنی جهنم! نمی‌شود گفت به فلان شخص تبهکار بشارت بدهید که شما را به جهنم می‌برند بشارت برای چیز خیر و خوشایند است.

در آن امور چند نکته بیانگر این توجیه است که ﴿بَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾[17] یعنی چه؟ آیا از باب تهکّم (تهکّم با هاء هوّز) از آن باب است؟ یا نه، معنای لغوی بشارت با این هماهنگ است؟ بشارت یعنی گزارشی که در بشره اثر می‌گذارد یا خوب یا بد. بنابراین اگر «بشّرهم  بالجنة» باشد درست است ﴿بَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ باشد هم درست است؛ زیرا این گزارش در اسراریر وجه و خطوط وجه و بشره وجه اثر می‌گذارد. «تیسیر» یعنی آسان کردن کار یک وقت خودش آسان است آن تیسیر آسان‌تر می‌کند. یک وقت کار، کار دشواری است اختلاس کردن کار دشواری است از زیر دست همه این مسئولان قانون‌سازی کردن، فرم‌سازی کردن، قانونی نشان دادن کار سخت حقوقی است فرمود ما همه مقدماتش را برای او آسان می‌کنیم. بنابراین معنایش این نیست که سخت سخت نیست، سخت سخت است ولی شدنی است، ما همه اسبابش را فراهم می‌کنیم. اسبابش را فراهم می‌کنیم یعنی مانع را برمی‌داریم راه را باز می‌کنیم، نه اینکه توفیق می‌دهیم که او اختلاس کند توفیق می‌دهیم سرقت کند! ما راه را برمی‌داریم هم‌چنان او آزاد است هم‌چنان راه باز است.

بنابراین هم تیسیر درباره یسر روا است هم تیسیر درباره عُسر روا است ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾؛‏ بعضی به آسانی دروغ می‌گویند بعضی به آسانی خلاف می‌کنند؛ به آسانی خلاف می‌کنند یعنی ما او را رها کردیم حالا که رها کردیم این به سوء اختیار خودش این بیراهه را می‌رود. در بخش‌هایی از روایت‌های دیگر آمده که این درباره اهل سقیفه و اینهاست در حالی که آنها کار خیری نداشتند که ﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾ و مانند آن باشد.

خدا مرحوم علامه طباطبایی و علامه امینی(رضوان الله تعالی علیهما) را غریق رحمت کند! سیدنا الاستاد مرحوم آقای طباطبایی می‌فرمودند که مرحوم آقای امینی گاهی نزد من می‌آمد، اینها همشهری بودند در نجف هم‌دوره بودند. مرحوم آقای امینی به مرحوم آقای طباطبایی(رضوان الله علیهما) فرمودند من هر فضیلتی که درباره حضرت امیر(صلوات الله و سلامه علیه) یافتم از راه حق، اطمینان پیدا می‌کنم که همین فضیلت را دیگران برای دیگران جعل کرده و دارند. بعد از مقداری جستجو می‌بینم که همین فضیلت برای دیگران هم ذکر شده است. اینها منتظر بودند که چه فضیلتی از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حضرت امیر(علیه السلام) آمده که درباره دیگران هم جعل کنند. این آیات که ﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾ که برای بعضی از رهبران سقیفه گفته‌اند این هم از همان قبیل است؛ وگرنه آنکه صدر و ساقه خیرش برای دیگران بود در درجه اول وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود بعد حضرت امیر. وجود مبارک پیغمبر در عصر جاهلیت قبل از اینکه به مقام نبوت برسد دید خشکسالی آمده گرانی آمده قحطی آمده. وجود مبارک حضرت عموهای خودش را جمع کرد عباس را و ابوطالب را ـ آن ابولهب که حساب دیگری داشت ـ آنها را جمع کرد؛ فرمود: «أَ لَا نَحْمِلُ ثِقْلَ أَبِی طَالِب‏»،[18] رفتند خدمت ابیطالب گفتند که ابوطالب، این عموی ما عائله‌مند است، فرزندان زیادی دارد الآن خشکسالی است گرانی است قحطی است ما عائله او را توزیع می‌کنیم؛ سایر عموها پذیرفتند که به برادرشان کمک کنند، وجود مبارک حضرت هم به عمویش کمک بکند. گفت من علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را به عنوان اینکه همراه من باشد با من باشد و از عائله ابیطالب کم بشود این را قبول می‌کنم. از همان روز قبل از بلوغ حضرت، وجود مبارک حضرت امیر را در کنار داشت؛ اینها کسانی بودند که ﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾‏، مصداق کاملش وجود مبارک حضرت بود، مصداق بعدش وجود مبارک حضرت امیر بود و همراهان اینها از اهل بیت(علیهم السلام).

بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾‏ این مربوط به اولیای الهی است. آنها هیچ چیزی نخواستند ﴿إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی﴾‏؛ نظیر اینکه در سوره مبارکه «انسان» هم وارد شد ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً ٭ إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾،[19] اینجا هم ﴿إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی﴾ است کاری که می‌کنند هدفشان این است. این ﴿إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی﴾ اینها هم کار خیر می‌کنند هم موحدانه کار خیر می‌کنند هم بدون منّت کار خیر می‌کنند، هم ﴿إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی﴾ است نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[20] یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ».[21] بعد هم ﴿وَ لَسَوْفَ یَرْضی﴾ اینها نفس مطمئنه هستند راضی هستند مرضی هستند به رضوان الهی بار می‌یابند به جایی می‌رسند که راضی‌اند به رضای الهی، نه به رضای نفس. چون خدا راضی است اینها راضی‌اند نه اینکه نفسی دارند خواسته‌ای دارند برابر آن راضی باشند؛ «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت»،[22] این بیان نورانی سید الشهداء(سلام الله علیه) در گودی، نه گودال! در گودی قتلگاه و مانند آن «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا» یعنی ما دنبال رضا هستیم و لاغیر و رضای خدا و لاغیر «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت» او راضی است که با این وضع دین یاری بشود و بساط اموی و مروانی برچیده شود ما هم راضی هستیم؛ ما هم راضی هستیم چون رضای ما فانی در رضای اوست نه اینکه ما هستیم و رضای مستقل داریم خدا هست و رضای مستقل دارد، نه اینکه ما راضی هستیم به رضای الهی، ما رضایی جز رضای الهی نداریم «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا»، «ما هو رضاکم»؟ «رِضَی اللَّهِ»؛ نه اینکه دو تا رضا باشد مطابق هم. رضای ما همان رضای خداست، ما جز رضای خدا چیز دیگری را نمی‌پذیریم ﴿وَ لَسَوْفَ یَرْضی﴾.

اینها عصاره‌ای از بحث‌های سوره مبارکه «لیل» بود که ـ إن‌شاءالله ـ در نوبت بعد سوره «ضحی» شروع می‌شود.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه108.

[2]. سوره طه، آیه20.

[3]. سوره تحریم، آیه8.

[4]. سوره بقره، آیه165.

[5]. سوره بقره، آیه267.

[6]. سوره نحل، آیه9.

[7]. سوره انعام، آیه160.

[8]. سوره بقره، آیه114.

[9]. سوره توبه، آیه18.

[10]. وسائل الشیعة، ج16، ص288.

[11]. سوره قلم, آیه1.

[12]. مصباح الکفعمی، ص647.

[13]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏15، ص262.

[14]. سوره حجرات، آیه6.

[15]. سوره مدثر، آیه2.

[16]. سوره إسراء، آیه105؛ سوره فرقان، آیه56؛ سوره أحزاب، آیه45؛ سوره فتح، آیه8.

[17]. سوره آلعمران، آیه21؛ سوره توبه، آیه34؛ سوره انشقاق، آیه24.

[18]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت), ج38, ص254.

[19]. سوره إنسان، آیات8 و 9.

[20]. علل الشرائع، ج1، ص57.

[21]. علل الشرائع، ج1، ص57.

[22]. اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص61.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق