أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (38) فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (39) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (40) وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ (41) یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (42) إِنَّا نَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصیرُ (43) یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسیرٌ (44) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعیدِ (45)﴾
بخش پایانی سوره مبارکه «ق» به صدر آن بر میگردد, از باب «رد العجز الی الصدر» که از محسّنات بدیعی است و عصاره مضمون این سوره را هم به همراه دارد. با «لام» قسم میفرماید: ما آسمانها و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است را در شش روز خلق کردیم. مسئله ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾؛[1] در چند جای قرآن کریم مطرح است. مستحضرید که گاهی روز در برابر شب است, گاهی مجموعه شب و روز را روز یاد میکنند و میگویند «سنوات یومیّه»، گاهی هم از مجموع یک عصر به روز یاد میکنند میگویند: «الدَّهْرُ یَوْمَانِ یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْک»;[2] همه اینها تاریخبردار است. گاهی به اصل زمان «یوم» گفته میشود، چون در اصل خلقت آسمان و زمین سخن از روز در برابر شب نیست, سخن از مجموع روز و شب نیست, سخن از تاریخ دورهای نیست، زیرا هنوز نظامی صورت نپذیرفت, کرهای به نام زمین و کرهای به نام شمس پیدا نشد تا یکی در دور دیگری بگردد یا دور خودش بگردد; از حرکت وضعی او لیل و نهار پدید بیاید, از حرکت انتقالی او ماه و سال پدید بیاید, اینها نیست؛ لذا چون ماده و حرکت هست یقیناً زمان هست و «یوم» در آنجا به معنای اصل زمان است, نه به معنای یک عصر معین. این یک مطلب که فرمود ما آسمان و زمین را در شش روز خلق کردیم. حالا این شش دوره, شش میلیارد است یا شش هزار میلیارد است, آن را ذات اقدس الهی میداند؛ ولی این تطوّرات ششگانه صورت پذیرفت تا این نظام به این صورت در آمد.
مطلب دوم این است که فرمود این در شش دوره بود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾؛ «یوم» به این معنا؛ یعنی تطوّر زمانی، نه یوم در برابر شب. میلیاردها سال بود که از آن به روز یاد میشد, نه روز در مقابل شب. آن وقت این شش دوره باید مطرح بشود. قرآن کریم آیات آن درباره این زمان, چهار طایفه است: یک طایفه درباره اصل تطوّرات کلّ این نظام است که میفرماید: آفرینش آسمانها و زمین ﴿وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ است؛ این یک طایفه است که این همه در سوره «حدید» است[3] و هم در سوره «ق» است, هم در سایر سور هست. [4]
طایفه دوم آیاتی است که این شش دوره را ترسیم میکند, میفرماید دو دوره مربوط به آسمان است که ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾؛[5] بعد در بخشهای دیگر دارد: ﴿فی یَوْمَیْنِ﴾؛[6] پس کلّ آسمانها, تطوّرات دو دورهای را پشت سر گذاشت. درباره زمین هم فرمود: ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾؛[7] آنگاه کلّ آن را فرمود: ﴿فی یَوْمَیْنِ﴾؛ تطوّرات زمین, آنچه در عمق زمین است, آنچه به عنوان دریاها در زمین است, آنچه به عنوان رواسی و کوهها روی زمین است, این تا سامان بپذیرد دو دوره طول کشید. پس مجموع آن شش دوره, دو دوره برای آسمانهاست و دو دوره برای زمین؛ اما آن دو دورهای که مربوط به «بین الارض و السماء» است, این فضا, این هوا, این جاذبه و مانند آن که بین أرض و سماست, این هم دو دوره طول کشید که در قرآن تصریح نشده، این شده شش دوره.
اما طایفه چهارم آیاتی است که وضع زندگی مردم زمین را تبیین میکند; میفرماید: ﴿قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾؛[8] حالا که زمین صورت پذیرفت, مردم زمین و موجودات زمینی در زمین زندگی میکنند، برای تدبیر روزیِ اینها چهار فصل تنظیم شده است که این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ به فصول اربعه بر میگردد, نه به آن ﴿فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾؛ وگرنه مجموعاً هشت روز میشود, چون ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ را اوّل فرمود, درباره آسمانها دو روز، درباره زمین دو روز، درباره ﴿قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ چهار روز، اینکه میشود هشت روز. این چهار روز مربوط به فصول چهارگانه است و به هیچ وجه ارتباطی با آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد, چون قوت, روزی و غذای مردم زمین را در چهار روز تنظیم کرده است؛ یعنی چهار فصل. اگر همیشه زمستان بود یا همیشه تابستان بود, دیگر ارزاق مردم تأمین نمیشد.
بنابراین این چهار طایفهای که درباره زمان نظام هستی آسمان و زمین است, شش دوره مربوط به کلّ آسمان و زمین است, دو دوره تنظیم کردن آسمان، دو دوره تنظیم کردن زمین، دو دوره تنظیم کردن بین آسمان و زمین، این میشود: ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾. درباره تأمین روزی موجودات زمین، چهار فصل را مقرّر فرموده است. فرمود همه این کارها را ما کردیم و هیچ احساس خستگی نکردیم: گاهی تعبیر دارد «لغوب» و خستگی و سستی به ما دست نداد. در بخشی از آیات دارد: ﴿لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ﴾[9] خدا خسته نشد. در طایفه سوم دارد که ﴿أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ﴾؛[10] مگر ما در آفرینش اوّل خسته شدیم؟ که درباره معاد خسته بشویم؟ پس ﴿ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ﴾؛ یک طایفه; ﴿لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ﴾ طایفه دوم؛ ﴿أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ﴾ طایفه سوم؛ میفرماید خستگی در کار ما نیست؛ نه یهود و امثال یهود مجاز است بپندارد که ما کار را از روز یکشنبه شروع کردیم, بلکه یکشنبهای در کار نبود و زمان مشخصی در کار نبود تا به جمعه ختم بشود و شنبه برای استراحت ـ معاذالله ـ تعطیل بشود, «سَبْت» یعنی تعطیلی. این «سَبْت» و «سُبات» با «سین» در بیانات نورانی حضرت امیر هست که فرمود: «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْل»;[11] من به خدا پناه میبرم, از اینکه عقل مردم «سَبْت» و تعطیل بشود و جامعه عقل خود را تعطیل بکند, تعقل نکند: «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْل». اگر عقل جامعه تعطیل بشود, آن وقت بیگانه از باب ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ﴾[12] مسلّط خواهد شد.
مشکل برخی از متفکران غرب دو چیز است, در اثر مشکل آن دو چیز، جهانبینی ابتری دارند: اینها هم انسان را در همین بدن خلاصه میکنند، روح مجرد را برای انسان قائل نیستند و میگویند انسان همین است که در تالار تشریح خلاصه میشود. دوم آن است که مرگ را اینها پوسیدن میدانند و آخر خط میدانند; چنین متفکری چه جهانبینیای میتواند داشته باشد؟! اگر کسی ابزار کار او حسّ و تجربه و چشم و گوش اوست و هستی را هم تا قبر میداند; او دیگر فیلسوف نمیتواند باشد, او جهانبین نمیتواند باشد, او با وحی و نبوت اصلاً انسی ندارد, او با توحید و معاد انسی ندارد که با این ابزار یک وجبی انسان بتواند به معرفت عالم برود؟! اما دین آمده به ما این دو اصل را آموخت که انسان یک موجود ابدی است, ابدیت تاریخ ندارد. شما الآن اینجا که نشستهاید از اینجا یک عدد نُه بگذارید بعد تا کره مرّیخ صفر بگذارید; این باز متناهی است, حتی حساب نجومی هم بکنید باز متناهی است. ما هستیم که هستیم, ما چنین موجودی هستیم. اگر ما ابدی خواهیم بود و ابدیت با قدرت خدا هماهنگ است، زیرا ما ابدی «بالغیر» هستیم و خدا ابدی «بالذات» است. درباره جهنم ممکن است برخیها نظری داشته باشند; اما درباره بهشت احدی تردید نکرده که بهشت ابدی است و بهشتی ابدی است. ابد به ذهن نمیآید که ابد یعنی چه. عرض کردم الآن شما اینجا نشستهاید یک رقم نُه بنویسید, بعد تا کره مریخ کنار آن صفر بزنید, حتی با رقم نجومی, باز محدود است. بهشت از اینها هزار و هزار و هزارها بار بزرگتر است. دین آمده ما را ابدی کند و ابدیت ما را به ما نشان بدهد. آن وقت اگر کسی اینطور موجود متفکر شد, درباره جهانبینی او چه فتوایی میدهد, درباره جهانشناسی او چه نظری میدهد; فرمود ما که خسته نشدیم و شما هم ابدی خواهید بود. شما تنها همین یک متر و نیم قد نیستید که در یک گور یک متر و نیمی جا میگیرید, بلکه شما موجوداتی هستید که «علقه» بودید, «مُضغه» بودید و «عِظام» شدید, ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾؛ اما ما ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[13] کردیم, ما ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[14] کردیم, شما به لقای ما میآیید; شما نه تنها سیرتان به طرف بهشت است، صیرورت شما به طرف ماست: ﴿إِلَیْنَا الْمَصیرُ﴾؛ با «صاد». آن وقت چنین انسانی را چطور میشود شناخت؟ اگر کسی خود را بشناسد یقیناً خدا را میشناسد: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».[15] اصرار کتاب و سنّت بر معرفت نفس برای همین است. شما ببینید این متفکران غربی از دو عنصر اصلی دستشان خالی است: هم ابدیت انسان را درک نمیکنند، هم مرگ را پایان راه میدانند; اما دین مرگ را یک انتقال میداند. این بیان چقدر شیرین است! از وجود مبارک سید الشهداء(سلام الله علیه) در روز عاشورا «أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ کَأَنَّهَا الْقَطْر»،[16] فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ»;[17] مرگ روبهروی شما نیست, بلکه زیر پای شماست و پلی است که روی این مرگ پا میگذارید, آن طرف هر چه بخواهید هست. مرگ روبهروی شما نیست مرگ پلی زیر پای شما است: «مَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ». آن وقت یک موجود ابدی مگر میشود کالای زودگذرِ دنیا, زادِ راه او باشد؟! به هر حال اگر کسی رهتوشه نداشته باشد در زحمت است. فرمود ما آسمان و زمین و نظام را اینطور خلق کردیم و صیرورت شما, نه تنها سیرتان، صیرورت شما به طرف ماست. انسان اگر بخواهد صیرورت الهی داشته باشد چه میشود؟! مرحلهای از مراحل او در حدّ فرشتههاست, البته مرحله نازله او بدنی است که در ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[18] است؛ این برای مرحله نازله اوست که بدن او در ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است؛ اما مرحله او ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾[19] است; چنین موجودی است.
فرمود ما ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ خلق کردیم خسته نشدیم; به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود آنها حرفهای فراوانی دارند; اما ﴿فَاصْبِرْ﴾! در بخش پایانی سوره مبارکه «حجر» فرمود: ممکن است آنها حرفهای تندی بزنند و تو را غمگین بکنند؛ ولی تو اعتنا نکن! در بخش پایانی سوره مبارکه «حجر» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ ٭ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدینَ﴾؛[20] تو این ذکر را فراموش نکن، این تسبیح را فراموش نکن، هر تسبیح تو با تحمید همراه باشد. الآن در این بخش هم باز سخن از تسبیح است. اینکه فرمود: ﴿وَ إِن مِن شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾،[21] این که در اینجا میفرماید: ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾، این «باء» بای مصاحبت است, هر چه باشد; این تسبیح شما تنها نباشد, «سبحان الله» را تنها نگویید, بلکه یک «سبحان الله» بگویید به همراه «الحمد لله»; یعنی «سبحان الله و الحمد لله». چرا تسبیح با تحمید باید همراه باشد؟ برای اینکه ما سر تا پا نیاز هستیم، این یک؛ به کسی نیازمند هستیم که مشکل ما را حلّ کند، چون اگر به محتاجی نیازمند بودیم که مشکل ما حلّ نمیشد، پس احتیاج ما «امرٌ لا ریب فیه»; نیازمان به غنی بالذات این هم «امرٌ لا ریب فیه»; یک محتاج به غنی محتاج است نه به مثل خودش. چون به غنی محتاج است آن غنی هم سخی است و «بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ»[22] است, نیاز ما را برآورده میکند، این سه؛ وقتی حقشناس باشیم و نیاز ما را او برآورده کند, باید او را سپاسگزاری کنیم، این چهار. پس تسبیح ما الا و لابد با تحمید همراه است; اصلاً ما میگوییم: «سبحان الله»; یعنی چه؟ در بهشت در سوره مبارکه «یونس» که گذشت: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛[23] ما در بهشت محتاج هستیم, غذا میخواهیم, آسایش میخواهیم, همه چیز میخواهیم; وقتی میخواهیم چه میگوییم؟ میگوییم به ما غذا بده؟! بگوییم به ما آب بده؟! میگوییم: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛ یعنی آنچه میخواهند و ادّعا دارند، طلب میکنند، مثل دنیا ﴿رَبَّنا آتِنا﴾؛[24] کذا و کذا، این را نمیگویند. بهشتی وقتی به چیزی محتاج است میگوید: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛ نه؛ مثل دنیا بگوید: ﴿رَبَّنا آتِنا﴾؛ «اللهم اشفنا و کذا و کذا» اینطور نیست. ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛ یعنی خدایا! تو بینیاز هستی و میدانی ما به چه احتیاج داریم: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾. ﴿تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾؛[25] نسبت به یکدیگر با سلام برخورد میکنند و هیچ کس کینه دیگری را ندارد، ﴿وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.[26] خدا که نیازشان را برآورده میکند میگویند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ این حمد هم طلیعه قرآن و کتاب الهی است, هم آخرین جمله بهشتیهاست: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾. براساس این اصول کلّی هر جا تسبیح است, میفرماید تسبیح شما باید به حمد همراه باشد! همه موجودات اینطور هستند؛ ولی شما فراموشتان نشود: ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ﴾؛ اما با «باء» مصاحبه، ملابسه، مقارنه، ﴿بِحَمْدِهِ﴾، چون وقتی تسبیح میکنند یعنی تو منزّه از حاجت هستی و مشکل ما را برطرف کن! وقتی مشکل برطرف شد باید حمد بکنند, لذا تسبیح با تحمید آمیخته است.
پرسش: اگر ﴿لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ﴾[27] است دیگر ﴿دَعْوَاهُمْ﴾ چیست؟
پاسخ: بله، «لهم» هست; اما «بالذات» که نیست, چه کسی تملیک کرده؟ همان خدایی که فرمود: ﴿لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ﴾؛ اینها باید از «الله» بخواهند تا بدهد. اینطور نیست که مالک «بالذات» باشد, بلکه انسان عبد است چه در دنیا و چه در آخرت; اینطور نیست که حالا که بهشت شد بشود غنی، بلکه مستغنی میشود نه غنی. در دنیا فقیر است، در بهشت مستغنی است; اما غنی نیست, آنکه غنی است فقط ذات اقدس الهی است. فقیر آن است که نیاز دارد؛ ولی چیزی که مشکل او را حلّ بکند ندارد و باید تلاش و کوشش کند پیدا کند. مستغنی آن است که محتاج هست؛ ولی چیزی که نیاز او را برطرف کند, مقدور او هست و در اختیار او است; اما اصل ذات او و چیزی که نیاز ذات او را برطرف بکند براساس ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[28] مختص ذات اقدس الهی است; فرمود ما به شما دادیم. اینطور نیست که حالا مالک باشد. ﴿ یَوْم لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً﴾؛[29] آن روز روشن میشود که کارگردان فقط یک نفر است. اینجا هم فرمود که ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ﴾؛ آنها ممکن است درباره توحید, درباره معاد, درباره وحی و نبوت, حرفی داشته باشند; اما تو نگران نباش! من سوگند یاد میکنم که ﴿خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ و خسته نشدیم و برای آینده هم اینها آماده هستند, ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ﴾؛ آنها یا درباره مبدأ اعتراض دارند یا درباره معاد اعتراض دارند یا درباره آنچه بین مبدأ و معاد است به نام صراط و تو راهنمای این صراطی اعتراض دارند، ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ﴾؛ ولی ﴿وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ ٭ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُود﴾؛ ما یک وظیفه عمومی داریم که ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾؛ این مسبّحات هفتگانهای که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هر شب قبل از خواب میخواندند; همین ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی﴾[30] است, سوره «حدید» است و «صف» است, حالا بعضیها سوره «اسراء» را هم اضافه کردند; این تسبیحات گاهی به صورت امر است؛ مثل ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی﴾؛ گاهی فعل ماضی است: ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾؛[31] گاهی فعل مضارع است; نظیر «جمعه» ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض﴾؛[32] گاهی مصدر است؛ مثل ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْری﴾؛[33] این مسبّحات را حضرت هر شب قبل از خواب میخواندند. این یک تسبیح عمومی است و همه جا هست; اما این نمازهای پنجگانه را به تسبیح یاد میکنند.
از این روشنتر در سوره مبارکه «روم» هست که در آنجا به صورت بازتری این نمازهای پنجگانه را یاد کرد و از آنها به عنوان تسبیح و حمد یاد کرد. این صلوات پنجگانه را در آیه هفده و هجده سوره مبارکه «روم» به صورت مشخص بیان فرمود: ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ﴾؛ که «مغربَین» را حمل کردند و گفتند شب شد «مغربَین» میشود ﴿وَ عَشِیًّا﴾ که عصر است، ﴿وَ حِینَ تُظْهِرُون﴾ که ظهر است, آن ﴿وَ حینَ تُصْبِحُونَ﴾؛ هم که نماز صبح است. نماز صبح و مغربَین و ظهرَین، اینها تسبیحات الهی است. البته از صلوات به تسبیح یاد میکنند. گاهی به صورت جمعبندی شده میفرماید: ﴿حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی﴾؛[34] که در ذیل آن روایاتی است که نماز ظهر معیار است[35] که ﴿وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی﴾ آن است؛ گاهی پنج نماز را به این صورت باز و شفّاف ذکر میکنند. آن که در سوره مبارکه «روم» هست شفّافتر از همه است. آن که در سوره مبارکه «ق» است که محل بحث است به وضوحِ آیات سوره مبارکه «روم» نیست. آن که فرمود: ﴿حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی﴾؛ فقط به صلات وُسطا که نماز ظهر است اشاره شده، بقیه صلوات را جمعبندی کرده بیان فرمود. فرمود شما این کارها را انجام بدهید و نگران حرفهای آنها نباش: ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾؛ یعنی نماز صبح, ﴿وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ﴾ که ظهرَین است, ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ﴾ که مغربَین است. ﴿وَ أَدْبارَ السُّجُودِ﴾ را گفتند نوافل است, وُتَیْره است یا نماز شب است که بخش مستحبات است. بعد فرمود الآن گوش به زنگ باش که یک وقت میگویند برخیزید! بدانید این صدا از چه کسی هست! تو الآن مستمع باشد و آماده باش! وقتی که ما گفتیم برخیزید دیگر دستپاچه نباشید! یک عده دستپاچه هستند, وقتی که در نفخه دوم به همه گفته میشود برخیزید! اینها سرگردان هستند و نمیدانند کجا بروند و به کدام طرف بروند. آنها ﴿یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ﴾؛ ولی تو ﴿وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ﴾؛ ما نزدیک شما و زیر گوشتان میگوییم برخیزید! از قبر برخیزید! همه شما بر میخیزید; ما نزدیک هستیم, آن منادی هم نزدیک است و دور نیست که از راههای دور بگویند برخیزید! اینطور نیست, بلکه نزدیک است؛ ولی حالا که برخاستند نمیدانند کجا بروند. ﴿یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ﴾؛ ما به حق صدا داریم، نه اینکه «الصیحة حقٌ»; در سوره مبارکه «اعراف» این بحث گذشت; یک وقت میگوییم که میزان حق است: «وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ»; در تلقین میگوییم: «وَ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَق وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ», اینها حق است; یعنی اینها هست; اما وقتی در سوره مبارکه «اعراف» از ترازو نام میبرد میفرماید: ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾؛[36] نه «و الوزن حقٌ», نه اینکه ترازویی هست, بلکه ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾؛ یعنی ترازو را که شنیدید, ترازو یک وزن و موزونی دارد، الآن کسی میخواهد نان تهیه کند به مغازه نانفروشی میرود و نان را در یک کفه ترازو میگذارد, سنگ را در کفه دیگر میگذارد, وزن برای نان, سنگ است: «و الوزن للخبز حجر»; اگر پارچهای تهیه کند «و الوزن للثوب مساحة»; متر است؛ اما بخواهد نماز و روزه را بسنجد, عقاید را بسنجد, با چه چیزی بسنجد؟ با سنگ و متر که نمیسنجند. یک طرف را حقیقت میگذارند و یک طرف نماز و روزه را میگذارند. وزن در مقابل موزون است که هر دو، دو طرف میزان را تشکیل میدهند; «فهاهنا امور ثلاثة: المیزان، الوزن، الموزون». آن میزان را میگویند ترازو، اعمال و عقاید را میگویند موزون، این حقیقت را میگویند وزن: ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾. ﴿یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ﴾؛ این صدایِ حقیقت است که خیلیها را بیدار میکند; آن وقت همه هر چه هست میگویند: ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾؛[37] اصلاً آن روز دروغ ممکن نیست, شرّ ممکن نیست: ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾؛[38] که نفی جنس است; نه ستم ممکن است و نه دروغ ممکن است. ممکن است ظهور برخی از ملکات باشد؛ اما این صدا، صدای حقیقت است، نه اینکه داد میکشند که برخیزید! ﴿یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ﴾, این صیحه ﴿بِالْحَقِّ﴾ است؛ مثل ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾؛ «الصیحة یومئذ الحق» حقیقت داد میزند که برخیزید!
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید ٭٭٭ شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد[39]
﴿ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ﴾؛ اگر بخواهند از قبرها خارج بشوند با صدای حقیقت خارج میشوند و شیپوری در کار نیست آن شیپوری که هست, همین شیپور حقیقت است: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصیرُ﴾؛ که با «صاد» است. پس انسان بدنی دارد که این وارد بهشتی میشود که ـ إنشاءالله ـ ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾؛ این «یأکل و یشرب» این در نهری از شراب شنا میکند نهری از شیر در اختیار اوست: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ مُصَفًّی﴾, ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبین﴾, ﴿أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِن﴾؛[40] نهری از آب، نهری از شیر، نهری از شراب اینها هست؛ اما جان او ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾ و ﴿إِلَیْهِ الْمَصیرُ﴾؛[41] صیرورت او به طرف فرشته شدن است که موجود ابدی میشود. حالا اگر یک عده سرگردان بودند چه میشود؟
پرسش: امیرالمؤمنین که به عنوان میزان اعمال معرفی شده، این را هم ... .
پاسخ: بله، اعمال ما را به اینها میسنجند, حقیقت است. ما در این سلامی که به حضرت عرض میکنیم میگوییم: «السَّلَامُ عَلَی مِیزَانِ الْأَعْمَال»;[42] ولایت میزان است, حقیقت به صورت ولایت در میآید, به صورت نبوت در میآید, به صورت امامت در میآید.
پرسش: برای جهنمی چگونه است؟
پاسخ: درباره جهنم فرمود: ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنا﴾؛[43] این را اصلاً ما در کنار ترازو نمیآوریم. ما یک ترازو را نصب کردیم، یک؛ وزن را که حقیقت است اینجا گذاشتیم، دو؛ منتظر هستیم او کالای خود را بیاورد و ما بسنجیم، او نمیآورد ما چه کار بکنیم؟! فرمود او جلو نمیآید: ﴿فَلا﴾؛ این نکره در سیاق نفی است; ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنا﴾؛ ما نگفتیم ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾؛ ترازوی ما آماده است, حالا ما اینجا داریم اوراق را تصحیح میکنیم, اگر کسی چیزی را ننوشت, ما چه چیزی را تصحیح بکنیم؟! اما نه اینکه ما ترازو نداریم, بلکه یک ترازوی دیگری داریم که آنجا حساب و کتاب است، این مختص درجات است و آن مختص درکات است. درکه او نسبت به درکات جهنم کجاست, آن یک حساب خاصی دارد; آنجا ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار﴾؛[44] اینجا دیگر نمیآید برای اینکه دست او خالی است. ما حالا داریم کسی اینجا ورقههای صحیح را تنظیم میکنیم, این آقا چیزی را ننوشت, ما چه چیزی را تصحیح بکنیم؟ فرمود ما برای این نیرویی صرف نمیکنیم, برای اینکه ندارد, چه چیزی را ما بنویسیم؟ ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنا﴾؛ اما آنها که اعمال فراوان دارند, همه آن خیر است یا ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئا﴾؛[45] مسلمان و مؤمنی است که چهار تا گناه دارد و چهار تا ثواب دارد, ما اینجا میسنجیم؛ اما کسی که خالی محض است: ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾؛[46] خالی خالی است, ما چه چیزی را بسنجیم؟ اما آن درکات حساب دیگری دارد. فرمود که ﴿یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ ٭ إِنَّا نَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ ﴾؛ اما ﴿وَ إِلَیْنَا الْمَصیرُ﴾؛ چه وقت؟ ﴿یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً﴾؛ با سرعت همه اینها اولین و آخرین ﴿لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم﴾[47] بر میخیزند؛ اما ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسیرٌ﴾. در سوره مبارکه «واقعه» فرمود کلّ اینها ﴿حَشْرٌ عَلَیْنا یَسیرٌ﴾. در سوره مبارکه «لقمان» فرمود که کلّ آفرینش همه شما مثل یک نفر است. آیه 28 سوره مبارکه «لقمان» این است: ﴿ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَة﴾؛ ما یک نفر را بخواهیم خلق بکنیم, برای ما زحمت ندارد; این بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه است که ملاحظه فرمودید، فرمود: «وَ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَی حَرَکَةٍ»;[48] اگر ذات اقدس الهی با اراده کار میکند, الآن شما اوّلین و آخرین را تصور کنید و یک نفر به نام زید را تصور کنید, هر دو را تصور کردید; منتها مفهوم نزد ماست, حقیقت هستی نزد خداست. اگر کسی با اراده کار میکند, الآن ما اراده میکنیم مشرق و مغرب عالم را برویم, رفتیم; منتها مفهوم نزد ماست. اگر کسی با اراده کار میکند دیگر خستگی ندارد; مجموع با یک نفر فرقی ندارد, لذا در آیه 28 سوره مبارکه «لقمان» فرمود: ﴿ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَة إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ﴾؛ بنابراین خستگی در کار نیست و نگرانی در کار نیست. حالا مسئله گناه و اینها مسائل فسق جوارح, حرف دیگری است.
عمده در متفکران غرب این است که اینها جهانبینی نمیتوانند داشته باشند, با کدام عینک میخواهند جهان را ببینند; وقتی میگویند انسان همان است که در تالار تشریح ارباً اربا میشود. خروشچف[49] رئیس جمهور شوروی سابق, قبل از انقلاب ـ که روزنامهها همین حرف را نوشتند ـ میگفت که ـ معاذالله ـ خدایی نیست وگرنه ما هم میدیدیم. تفکر او این است که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً﴾؛[50] همان حرف بنیاسرائیل یا ﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة﴾؛[51] چون روح را نمیبینند, میگویند انسان همین است که در تالار تشریح تکه تکه میشود و غیر از این خبری نیست و مرگ هم آخر خط است; این دیگر نمیتواند جهانبینی داشته باشد. فرمود: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ﴾؛ شما نگران نباش! برهان اقامه بکن! قبول و نکول بیتفاوت باشد و تو جبّار نیستی ما جبّار هستیم. ﴿فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعیدِ﴾؛ تو مبلّغ هستی, تو معلم کتاب و حکمت هستی, تو مبشّر هستی, این کارها مختص تو هست; اما در سوره مبارکه «غاشیه» فرمود: ﴿فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر﴾، یک؛ ﴿لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر﴾؛[52] سیطره و سلطنت و اینها را که نداری; دیگر هر کسی راه خودش را طیّ میکند. شما مسئول هم نیستی; فقط باید با حکمت دعوت کنی, موعظه کنی, انذار کنی, ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة﴾ باشد, ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾[53] باشد, اینها باشد؛ اما جبّار نیستی, بلکه جبّار ذات اقدس الهی است. جبّار به دو وجه است: میگوییم ذات اقدس الهی جبّار است, در این دعاهای نورانی است: «یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیر»;[54] خدا جبّار است, این جبیره که میگویند همین است; کسی استخوان دست او شکسته است, جبیره میکنند; جبیره میکنند, یعنی چه؟ در این دعای شکستهبند این است که «یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیر»; این استخوانی که شکسته است, آن شکستهبند چه کار میکند؟ این را محکم میبندد که تکان نخورد, برای چه؟ این دارو ندارد, آن کسی که لحیمکاری میکند و این دو تکّه را یکی میکند, آن «الله» است: «یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیر» دارو ندارند که استخوان دو تکه بشود یک تکّه! آن کسی که لحیمکاری میکند و پیوند میدهد اوست; جبیره هم همین است: «یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیر», خدا جبّار است به این معنا جبران کننده است و اگر جبّار باشد به عنوان ﴿هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار﴾؛[55] آن وقت است که دماغ ظالمین را به خاک میمالد به آن معنا هم هست. فرمود نه تو آن جبّاری هستی که جبران کننده باشد، چون فیض ازطرف خداست و نه آن جباری هستی که بتوانی اینها را به قهر بکشانی, این هم کار ماست. تو مسیطر نیستی, تو جبّار نیستی, تو معلّم هستی, تو مزکّی هستی, تو مبشّر هستی, تو منذر هستی, اینها کار تو هست: ﴿فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعیدِ﴾. در سوره مبارکه «نازعات» هم فرمود که تو منذر هستی; آیه 45 سوره مبارکه «نازعات» دارد که ﴿ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾؛ نگران نباش! وظیفه تو فقط همین است و بیش از این وظیفه نداری, برای چه نگران میشوی؟ بقیه به عهده ماست.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره اعراف، آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره هود، آیه7.
[2]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت396.
[3]. سوره حدید، آیه4.
[4]. سوره اعراف، آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره هود، آیه7.
[5]. سوره بقره، آیه29.
[6]. سوره فصلت، آیه12.
[7]. سوره نازعات، آیه30.
[8]. سوره فصلت، آیه10.
[9]. سوره احقاف، آیه33.
[10]. سوره ق، آیه15.
[11]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه224.
[12]. سوره زخرف، آیه45.
[13]. سوره مؤمنون، آیه14.
[14]. سوره حجر، آیه29؛ سوره ص، آیه72.
[15]. مصباح الشریعة، ص13.
[16]. الخرائج و الجرائح، ج1، ص165.
[17]. معانی الأخبار، النص، ص289.
[18]. سوره آلعمران، آیه198؛ سوره نساء، آیات13 و 57.
[19]. سوره فجر، آیات29 و 30.
[20]. سوره حجر، آیات97 و 98.
[21]. سوره إسرا، آیه44.
[22]. المصباح للکفعمی(جنة الأمان الواقیة)، ص647.
[23]. سوره یونس، آیه10.
[24]. سوره بقره،آیات200 و 201؛ سوره کهف، آیه10.
[25]. سوره یونس، آیه10.
[26]. سوره یونس، آیه10.
[27]. سوره نحل، آیه31؛ سوره فرقان، آیه16.
[28]. سوره آلعمران، آیه189؛ سوره مائده، آیات17 ـ 18.
[29]. سوره انفطار، آیه19.
[30]. سوره أعلی، آیه1.
[31]. سوره حدید، آیه1.
[32]. سوره جمعه، آیه1؛ سوره تغابن، آیه1.
[33]. سوره إسراء، آیه1.
[34]. سوره بقره، آیه238.
[35]. الأصول الستة عشر(ط ـ دار الحدیث)، ص367.
[36]. سوره اعراف، آیه8.
[37]. سوره نساء، آیه42.
[38]. سوره غافر، آیه17.
[39]. دیوان حافظ، غزلیات، غزل133.
[40]. سوره محمد، آیه15.
[41]. سوره مائده، آیه18؛ سوره غافر، آیه3؛ سوره شوری، آیه15.
[42]. المزار(للشهید الاول)، ص46.
[43]. سوره کهف، آیه105.
[44]. سوره نساء، آیه145.
[45]. سوره توبه، آیه102.
[46]. سوره ابراهیم، آیه43.
[47]. سوره واقعه، آیه50.
[48]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه152.
[49] . نیکیتا سرگیویچ خروشچف (۱۷ آوریل۱۸۹۴ ـ ۱۱ سپتامبر۱۹۷۱) رهبر شوروی بعد از استالین و دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست در اتحاد جماهیر شوروی از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴ و در عین حال از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴ نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی بود.
[50]. سوره بقره، آیه55.
[51]. سوره نساء، آیه153.
[52]. سوره غاشیه، آیات21 و 22.
[53]. سوره بقره، آیه129.
[54]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص228.
[55]. سوره زمر،آیه4.