19 12 2016 462652 شناسه:

تفسیر سوره ق جلسه 14 (1395/09/30)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعیدِ (28) ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (29) یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ (30) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ (31) هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفیظٍ (32) مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ (33) ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (34) لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ (35)﴾

سوره مبارکه «ق» همانطوری که ملاحظه فرمودید گرچه اصول دین را به همراه دارد؛ ولی بخش اساسی آن نسبت به مسئله معاد است. شئون گوناگون مسئله معاد را ذکر فرمود, بعد فرمود یک انسان طاغی وقتی وارد صحنه قیامت می‌شود، به قرین خود که شیطان است اعتراض می‌کند; شیطان هم می‌گوید که من کاری جز وسوسه و دعوت نداشتم و هیچ حجت و سلطه‌ای بر تو نداشته و ندارم و تو «مختاراً» مرا انتخاب کردی. ذات اقدس الهی در آیه 28 همین سوره مبارکه «ق» می‌فرماید که اینجا جای اختصام نیست، إختصام در حقیقت؛ مثل باب «افتعال» گاهی بین دو نفر است؛ مثل اختلاف؛ گرچه باب «افتعال» برای دو نفر نیست, آن بابی که برای دو نفر است باب «مفاعله و تفاعل» و اینهاست؛ ولی گاهی باب «افتعال» برای دو نفر هم می‌آید؛ مثل اختلاف، چون اختلاف حتماً با دو نفر است. إختصام در آنجا راهی ندارد, مگر اینکه یک انسان جنگجو, یک انسان شرور, ملکات او در آنجا ظهور می‌کند، وگرنه آنجا جای دعوا و جای مخاصمه نیست، چون حق برای همه روشن است. وقتی حق روشن است جا برای اختلاف نیست تا کسی اختصام کند؛ لکن ملکات اینها آنجا ظهور می‌کند; مثل اینکه در قیامت جا برای کذب نیست، فرمود: ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾[1] روز قیامت چیزی مستور و مکتوم نیست: ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾؛[2] ولی باز هم مشرک می‌گوید: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکین.[3] جِدّ و کذب بهطور جِدّ متمشّی نمی‌شود; ولی یک آدم دروغگو که ملکه نفسانی او کذب شد، این در خواب هم که حرف می‌زند دروغ می‌گوید. انسان در زمان بیداری, زبان او در اختیار اراده اوست؛ ولی در خواب زبان او در اختیار ملکات نفسانی اوست; در عالم قیامت هم همینطور است. در اوایل سوره مبارکه «انعام» گذشت که اینها می‌گویند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکین﴾؛ خدای سبحان هم به رسول خود می‌فرماید: ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِم[4] کذب و بت‌پرستی آنها روشن است, عین آن عملشان الآن مجسّم است و می‌بینند; اما عادت به کذب این است, عادت به اختصام هم همین است, وگرنه در محکمه عدل, وقتی اعمال طرفین روشن است, جا برای اختصام نیست, جا برای فریب و دروغ و امثال آن نیست. فرمود: ﴿لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ﴾ من همه حرف‌ها را به شما گفتم, اتمام حجت را کردم, حتی آنهایی هم که نمی‌پذیرفتند: ﴿مَعْذِرَةً إِلی‏ رَبِّکُمْ﴾,[5] انبیای من اینها را گفتند: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة﴾;[6] آن وقت ما چیزی را مکتوم و مستور و امثال آن نکردیم. عمده آن است که ما در سطح نظام هستی چند کار کردیم؛ آنها که منزّه از تغییر و تبدّل هستند «عند الله»ی هستند, چون ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ﴾.[7] آنها که «عند الله» و ثابت هستند از آنها به عنوان ﴿أُمُّ الْکِتابِ﴾ یاد کردیم که تغییر و تبدّل در آنجا نیست، یک؛ آنها که در حوزه زمان و زمین هستند, در عالم حرکت و تغییرپذیر هستند, امور آنها را در کتاب محو و اثبات تنظیم کردیم: ﴿یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب[8] این حوزه زمان و زمین, قلمرو تغییر است و جای محو و اثبات است; دعا, صدقه و صله رحم, در اینجا برای شفا, برای طول عمر و مانند آن اثر دارد. قطع رحامت و قطع کارهایی که واجب است: ﴿وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ[9] عمر را کوتاه می‌کند, مال را کم می‌کند, این کم و زیاد در عالم حرکت و زمان است; اینها را هم گفتیم. وقتی این دو حوزه مشخص شد که کجا جای تغییر, توسّل, شفاعت, دعا, صدقه و اینهاست و کجا جای اینها نیست و کدام عالَم, جا برای تغیّر نیست و در کدام عالم جا برای تغیّر هست, وقتی این مجموعه را مشخص کردیم, گفتیم سنّت الهی این است که کجا جای تغییر است و کجا جای ثُبات است, کجا جای ﴿یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِت﴾ است, کجا جای ﴿أُمُّ الْکِتابِ﴾ است و مانند آن. بعد می‌گوییم: ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾[10] این با «لا»ی «نفی جنس» است, این نظام تغییرپذیر نیست. شفاعت حق است, توسل حق است, دعا حق است؛ اما یک قلمرو خاص دارد یک قضای «الَّذِی لَا یُرَدُّ وَ لَا یُبَدَّل‏»[11] آنجا جای تحویل نیست, بلکه ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ﴾؛ اما ﴿وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ﴾. وقتی قلمروها مشخص شد با «لا»ی نفی جنس در سوره مبارکه «فاطر» فرمود که ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾; آیه 43 سوره مبارکه «فاطر» این است: ﴿فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾ وگرنه تغییر و تبدیل او ﴿مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ﴾ هست, ﴿مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ‏﴾ است, ﴿مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ﴾[12] است؛ اما اینها در حوزه زمان و زمین است و در حوزه ماده و حرکت است؛ اما آنجا که ﴿أُمُّ الْکِتابِ﴾ است, تغییر و تبدیل نیست. درباره اصل خلقت نسبت به نظام کلّی با «لا» نفی جنس فرمود: ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه﴾;[13] فرمود این نظام عوض شدنی نیست، نه من عوض می‌کنم, چون به احسن وجه آفریدم و نه دیگری عوض می‌کند, چون قدرت ندارد؛ لذا با «لا» نفی جنس فرمود این نظام عوض شدنی نیست، برای اینکه خدای سبحان ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾.[14] همانطوری که «کان» تامه را او آفرید: ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ء; «کان» ناقصه را به زیباترین وجه آفرید: ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ این برای «کان» ناقصه است, آن برای «کان» تامه که از این زیباتر ممکن نیست. حالا که از این زیباتر ممکن نیست, جای تغیّر معلوم است, جای سواد معلوم است, جای توسل و دعا معلوم است, جای شفاعت معلوم است, «شفعاء» معلوم هستند, «مشفوعٌ له» معلوم است, همه اینها که مشخص شد فرمود: ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً﴾, ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾, ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه﴾, این «لا» نفی جنس برای این است نه من عوض می‌کنم چون به احسن وجه آفریدم؛ نه دیگری عوض می‌کند چون قدرت ندارد. در قیامت هم فرمود اینجا جای مخاصمه نیست ما همه حرف‌ها را گفتیم حجت را هم تأمین کردیم شفاعت هم که حق است؛ اما ﴿فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعینَ﴾[15] شفاعت شرایطی دارد این اصل کلّی است شفیع باید مأذون باشد، بله اهل بیت مأذون هستند؛ اما «مشفوعٌ له» باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی‏﴾;[16] برابر ﴿وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا﴾, اگر کسی ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْت﴾ را نپذیرفت, ﴿أَتْمَمْتُ عَلَیْکُم﴾ را نپذیرفت, ﴿وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا﴾ را نپذیرفت, «مرتضی المذهب» نیست. «مشفوعٌ له» هم باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی﴾[17] این یک اصل ثابت است; حالا اگر کسی مشرک بود, کافر بود, ملحد بود, توقّع شفاعت داشت, این اصل کلّی است, فرمود ما همه را گفتیم: ﴿لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ﴾، ﴿ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی﴾ اینجا جای تغییر و تبدیل نیست; پس اختصام آنها ظهور ملکات آنهاست.

پرسش: ...

پاسخ: بله، این در محدوده خاص خود است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ این هم هست؛ اما ﴿وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِک﴾[18] آن هم هست; اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ مشرک, ملحد, کافر و امثال اینها محروم از مغفرت هستند, چون در دنیا هر کاری که ممکن بود کردند, راه برای بازگشت باز بود, خیلی‌ها یک «لا اله الا الله» و شهادت به رسالت دادند و مُردند و به بهشت رفتند. در صدر اسلام همینطور بود, براساس «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ».[19] خیلی‌ها اینطور بودند که محضر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شدند, معجزه حضرت را دیدند, اسلام را شناختند و اسلام آوردند و هنوز تکلیفی نیامده, روزه‌ای نیامده, حجّی نیامده, زکات و خمسی نیامده و مُردند و وارد بهشت می‌شوند همه آنها بود؛ اما «الیوم»; یعنی معاد, کسی وارد صحنه معاد بشود با شرک, کفر و امثال آن در سوره مبارکه «سبأ» فرمود: ﴿فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعینَ﴾, برای اینکه این «مشفوعٌ له» شرط «مشفوعٌ له»ی را باید داشته باشد و باید «مرتضی المذهب» باشد; اما این که نیست. فرمود همه حرف‌ها را ما گفتیم, اینجا جای این حرف‌ها نیست: ﴿لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعید﴾, این دیگر اینجا جای تغییر و تبدیل و امثال آن نیست: ﴿ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی﴾, ما همه حرف‌ها را منظّماً گفتیم و با نظام أحسن هم جهان را اداره کردیم; حالا شما دلتان می‌خواهد ما این نظام أحسن را به هم بزنیم! این که نمی‌شود: ﴿وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ﴾.[20] در پنج جای قرآن کریم کلمه «ظَلاَّم» به ذات اقدس الهی اسناد داده شد, ما «ظَلاَّم» نیستیم; یعنی اهل ظلم نیستیم. حالا این «ظَلاَّم» یا صیغه مبالغه است یا حرفه است. اگر ذات اقدس الهی بخواهد به احدی ظلم بکند چون عبد که نیست عبید هستند, به هر کدام از اینها یک مختصر هم ظلم بکند می‌شود «ظَلاَّم»، این یک؛ اگر این قضیه، قضیه موجبه باشد بگویند «زید ظَلاَّم» یعنی «کثیر الظلم» است؛ اما اگر بگویند «زید لیس بظَلاَّم»; معنای آن این نیست: «لیس بظَلَّام و لکنه ظالم» این کلمه که مفهوم ندارد. اگر موجبه باشد کثرت را می‌رساند؛ اما اگر سالبه باشد که کثرت را نمی‌رساند. قرائن دیگری مشخص می‌کند که ذات اقدس الهی اصلاً به هیچ وجه ظلم نمی‌کند. در سوره «کهف» فرمود: ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾؛ این نکره در سیاق نفی است. هیچ کسی از طرف ذات اقدس الهی و از ناحیه او ظلم نمی‌بیند. در سوره مبارکه «یونس» در بخش‌های دیگر فرمود که اصلاً ذات اقدس الهی به کسی ظلم نمی‌کند, خدای سبحان ﴿لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا﴾; این ﴿النَّاسَ﴾ که همه را شامل می‌شود. آیه 44 سوره مبارکه «یونس» این است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا﴾; هم ﴿النَّاسَ﴾ عام است, هم «شیء» نکره در سیاق نفی است. به هیچ کس ظلم نمی‌کند، به هیچ اندازه ظلم نمی‌کند. شفاف‌تر از این در سوره مبارکه «نساء» است که می‌فرماید ذات اقدس الهی به احدی به مثقال ذره‌ای ظلم نمی‌کند: ﴿لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾, اصلاً به اندازه ذرّه‌ای ذات اقدس الهی به کسی ستم نمی‌کند، آیه چهل سوره مبارکه «نساء» است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾, پس ﴿لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا﴾ داریم, در سوره «کهف» ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ را داریم, در آیه چهل سوره «نساء» ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ را داریم. پس ظلم «بالقول المطلق» از ذات اقدس الهی منفی است؛ البته در خصوص معاد خصیصه‌ای هست; در دنیا ذات اقدس الهی به احدی ظلم نمی‌کند؛ اما ظلم در دنیا هست: «یظلم بعضهم بعضا»؛ ولی در آخرت به نحو نفی جنس فرمود: ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾؛[21] امروز جای ظلم نیست; اما ذات اقدس الهی که منزّه از ظلم است به همین چند آیه‌ای که اشاره شد. عقلاً هم همینطور است, نقلاً هم همینطور است; دیگری هم قدرت تجاوز ندارد, آنجا که جای تکلیف نیست, یا قدرت داشته باشد به کسی ستم بکند نیست؛ لذا نفی جنس را به خود معاد اسناد داد، فرمود امروز جای ظلم نیست: ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾؛ مثل «لا کذب الیوم».

پرسش: ...

پاسخ: جهنم هم که باشد هیچ کدام ظلم نمی‌کنند, هیچ کدام نسبت به دیگری ظلم نمی‌کنند; این فحش‌هایی که به هم می‌دهند, همان ظهور ملکات دنیاست که نسبت به هم بدرفتاری دارند; ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ در جهنم هم هیچ کس بیش از اندازه استحقاق خود نمی‌سوزد; فرمود: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾[22] که قبلاً هم بحث شد. این ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ در قرآن کریم یک بار آمده و درباره خصوص کیفر تبهکاران است, نه درباره پاداش بهشتیان، این دو؛ و این ﴿وِفاقاً﴾ معنای آن این نیست که به اندازه معصیت اینها ما اینها را کیفر می‌دهیم که دو طرف را نفی بکند: هم زیاده و هم نقیصه؛ بلکه ناظر به نفی زیاده است: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾؛ یعنی بیش از اندازه معصیت اینها ولو یک ذره ظلم نمی‌شود؛ اما کمتر می‌شود, عفو دارد, تخفیف دارد. اینکه فرمود: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ تحدید آن نسبت به زائد از استحقاق است, نه مادون استحقاق. در قیامت اصلاً ظلم فرض ندارد، چون کسی کاره‌ای نیست و کاری ندارد ﴿یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئا﴾; همه برده حق هستند, صحنه قدرت، آن روز روشن می‌شود: ﴿وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾. بنابراین دیگران قدرت ندارند که نسبت به کسی تجاوز بکنند, آن روز به نحو سالبه کلیه یا نفی جنس ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾.

«فتحصّل أن الله سبحانه تعالی» منزه از ظلم است: ﴿لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا﴾، یک؛ ﴿لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ ، دو؛ ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾، سه؛ در معاد هم که ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾. پس ﴿لَیْسَ بِظَلاَّمٍ﴾ که تقریباً چهار یا پنج مورد در قرآن کریم آمده ناظر به همین‌هاست.

پرسش: منشأ اینکه در خدا ظلم راه ندارد، همین است که عجز و جهل و احتیاج در خدا نیست، یا چیز دیگری است؟

پاسخ: دوتا حرف است: یکی اینکه عقل اینها را می‌فهمد یا نمی‌فهمد؟ امامیه می‌گویند عقل این را می‌فهمد, معتزله می‌گویند عقل می‌فهمد به اصطلاح عدلیه می‌گویند که عقل می‌فهمد که «العدل حسنٌ», «الظلم قبیحٌ» و امثال آن. اشعری می‌گوید که عقل، حُسن و قبح عقلی را نمی‌فهمد؛ لذا هر کاری را که خدا بکند عدل است و هر کاری را که خدا نمی‌کند نمی‌توانیم بگوییم عدل است. اگر ـ معاذالله ـ او مؤمن را به جهنم ببرد, این عدل است, خُلف وعده بکند عدل است, چون عقل این چیزها را نمی‌فهمد, چون منکر حُسن و قبح عقلی هستند; اینها از بحث دور است. عمده آن تفاوتی است که بین امامیه و معتزله است؛ معتزله قائل هستند که عقل حُسن و قبح را ادراک می‌کند، یک؛ و درباره ذات اقدس الهی هم فتوا می‌دهد، دو؛ منتها فتوای عقل درباره خدا این است که «یجب علی الله أن لا یظلم أحدا»; خدا محکوم به این است که به کسی ستم نکند، خدا موظف است که عدل را رعایت کند; این حرف معتزله است. اما امامیه می‌گوید که ذات اقدس الهی همه کارهای او بر نظام احسن و عدل است و هرگز ظلم نمی‌کند؛ اما نه از باب اینکه «یجب علی الله أن لا یظلم»؛ بلکه «یجب عن الله أنه لا یَظلم»; یعنی خدا یقیناً ظلم نمی‌کند، نه اینکه باید ظلم نکند. حرف معتزله ـ معاذالله ـ تکلیفی بیرون از عقل بر الله نازل می‌کند. حرف امامیه می‌گوید که بیرون از خدای سبحان قانونی نیست تا ما بگوییم برابر این قانون خدا موظف و محکوم است که عادل باشد و ظالم نباشد. چیزی در عالم نیست الا عدم محض. فرض ندارد که ما یک قانون نوشته یا نانوشته‌ای داشته باشیم و بگوییم برابر این قانون خدا موظف است که عادل باشد, خدا موظف است که ظلم نکند; «یجب علی الله» نداریم. این از تعبیرات بلند مرحوم بوعلی است که می‌گوید: «یجب عن الله» است, ما یقین داریم که ذات اقدس الهی عدل را اعمال می‌کند و ظلم را اعمال نمی‌کند, نه اینکه ما قانون ـ معاذالله ـ قانون نوشته‌ای در خارج داریم برابر آن قانون خدا را محکوم می‌کنیم.

بنابراین اینکه ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ وقتی اشعری بخواهد این آیه را معنا کند می‌گوید: «هر چه آن خسرو کند شیرین بود»;[23] اگر مؤمن را به جهنم ببرد هم عدل است. معتزله که بخواهد معنا کند می‌گوید حتماً خدا نباید ظلم بکند. امامیه که بخواهد معنا کند می‌گوید یقیناً ظلم نمی‌کند و یقیناً عدل را رعایت می‌کند.

پرسش: قوانین الهی شامل فعل نمیشود؟

پاسخ: قوانین الهی شامل فعل او می‌شود, فعل که بر فاعل حاکم نیست. ذات اقدس الهی قانون را براساس عقل و عدل آفرید. تمام اینها «حدوثاً و بقائاً» در تحت تدبیر ذات اقدس الهی هستند, بیاید یک فعل بر الله حکومت کند; این محال است. چیزی که «حدوثاً و بقائاً» به خود ذات اقدس الهی تکیه می‌کند, این فرض ندارد؛ لذا فرمود که ﴿ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ راز آن معلوم است, ﴿وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ﴾, سرّ آن هم معلوم است. درباره قیامت که احکام و آثار آن روز را ذکر میکند، می‌فرماید: ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ﴾; روزی است که ما به جهنم می‌گوییم آیا پُر شدی؟ جهنم می‌گوید: ﴿هَلْ مِنْ مَزیدٍ﴾. حالا این ﴿هَلْ﴾ به معنای استفهام است یا استفهام انکاری است؛ یعنی «ما من مزید» دیگر جا نیست، پُر شد و مانند آن; اما ظاهر آن آین است که ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ﴾, برخی‌ها گفتند که گفتمانی که بین خدا و جهنم است, در حقیقت گفتگو بین خدا و ملائکه‌ای است که مسئولان امور جهنم هستند: ﴿وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَة﴾,[24] آنها که مسئولان جهنم هستند ذات اقدس الهی با آن ملائکه سخن می‌گوید. برخی‌ها گفتند که این خلاف ظاهر است, ما چرا تقدیر بگیریم خود جهنم مراد است; منتها به نحو تمثیل که مرحوم شیخ طوسی در تبیان[25] و سایر متفکران گفتند این در حد تمثیل است؛ اما راهی که سیدنا الاستاد و بزرگان دیگر طی کردند, گفتند برابر آیات سوره مبارکه «فصّلت» که مشخص کرد ذات اقدس الهی که اعضا و جوارح حرف می‌زنند وقتی صاحب این اعضاء و جوارح به آنها گفت ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾;[26] معلوم می‌شود هر چیزی می‌تواند حرف بزند. اگر در آیه که آمده است ﴿قالُوا لِجُلُودِهِم لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾, پس معلوم می‌شود ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ شاعر و مدرِک هستند. اگر ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ تسبیح می‌گویند: ﴿إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[27] و اگر ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ اهل اسلام هستند: ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾,[28] اگر ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ ساجد «لله» هستند: ﴿وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾,[29] اگر ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ مطیع الله‌ هستند: ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾,[30] حرف هم می‌زنند. حالا ما حرف را نمی‌شنویم مطلب دیگری است وگرنه آنها کاملاً حرف می‌زنند, کاملاً ادراک می‌کنند; اینطور نیست که ما بخواهیم اینها را حمل بر تمثیل بکنیم.

پرسش: ...

پاسخ: سؤال و جواب می‌کنند; حالا برای دیگران اتمام حجت است که آیا پُر شدی یا نه؟ ایشان می‌گوید: ﴿هَلْ مِنْ مَزیدٍ﴾; این ﴿هَلْ﴾ را گفتند به معنای «ما» است; یعنی «ما من مزید»; یعنی پُر شد, برای اینکه شما خودتان گفتید که ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ﴾;[31] من پُر می‌کنم; با «لام» قسم هم ذکر کردی, حالا هم پُر شد. البته بهشت جای پُر شدن نیست, از بس وسیع است و بهشتی کم هستند; اما جهنم پُر می‌شود. فرمود: روزی است که خدای سبحان به جهنم می‌فرماید: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ﴾; پس خطاب جهنم ممکن است, جواب سؤال ممکن است و در سوره مبارکه «فرقان» گذشت که آتش جهنم مثل آتش دنیا نیست, بلکه درک می‌کند و تشخیص می‌دهد, فرمود: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیرا﴾;[32] در صحنه معاد با فاصله‌ها زیاد همین که جهنم این کفار و مشرکین را دید, از دور نعره می‌زند; این رؤیت را قرآن را به جهنم نسبت داد. یک مقدار رؤیت است که به خود انسان‌های جهنمی نسبت می‌دهد و به آنها نشان می‌دهند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُون﴾;[33] خدای سبحان جهنم را به اینها نشان می‌دهد می‌فرماید: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُون﴾; اما یک وقت است که رؤیت را به خود آتش نسبت می‌دهد: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیرا﴾; گویا «تمتازوا من الغیظ»; از شدّت غضب می‌خواهد تکه‌تکه بشود. می‌گویند در بین حیوانات غضبان و جنگلی، پلنگ از همه عصبانی‌تر است. این «تنمّر تنمّر» که می‌گویند خوی پلنگی; در حرف سعدی هم آمده که «پلنگان رها کرده خوی پلنگی».[34] «تنمّر» از شدّت غضب و عصبانیت این نَمِر حکایت می‌کند, می‌گویند او عصبانی‌تر از هر موجود درنده دیگری است; از گرگ از شیر و مانند آن. می‌گویند این پلنگ گاهی از شدّت غضب و عصبانیت ـ حالا درست یا نادرست ـ این خودش تکه‌تکه می‌شود, این حالت «تنمّر» است. این خوی و خشم که در «نَمِر» هست، در حیوانات جنگلی دیگر نیست. این خوی در جهنّم هست: ﴿تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾;[35] جهنم وقتی کفار را دید، از شدّت عصبانیت گویا دارد تکه‌تکه می‌شود. این همه اوصافی که ذات اقدس الهی برای جهنم ذکر کرد، اینکه نمی‌تواند مجاز باشد. بارها عنایت فرمودید اگر جهنم برابر آیه سوره مبارکه «جن», هیزم آن خود ظالم‌ هستند: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾;[36] خود ربا به صورت آتش در می‌آید, خود بی‌حجابی و بی‌عفافی به صورت آتش در می‌آید, این می‌تواند اینطور باشد. این سنگ و گِل که نیست آنجا که فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[37] نه تنها حطب آن انسان‌ هستند; «وَقود»; یعنی آتشزنه یا آتشگیره, «ما توقد به النار», آن هم انسان‌ است; سنگ‌هایی هم هست حالا سنگ‌هایی که به صورت بت و امثال آن در آمدند یا بعضی از احجار معدنی; ولی بخشی از «وَقود» خود انسان‌ هستند. این گناه از شدّت عصبانیت گناهکار را می‌خواهد جذب بکند. اگر چنین موجودی است, ما چه دلیلی داریم بگوییم این مجاز است! این فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان پذیرفتنی نیست; ظاهرش حق است, برای اینکه در آیه‌ای که فرمود آنها می‌گویند: ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ و همه چیز را ذات اقدس الهی به حرف در می‌آورد, وقتی که ﴿قالُوا لِجُلُودِهِم لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾, ما به چه دلیل بگوییم این حرف نمی‌زند، حالا ما نمی‌شنویم دلیل نیست که آنها حرف نمی‌زنند. پس ظاهر این معتبر است؛ البته گفتگو با «اصحاب النار» که ملائکه‌ هستند, آن هم ممکن است راه داشته باشد; ولی اینها مثبتین هستند, اینطور نیست که یکی را بر دیگری تقدیم بداریم یا حمل بکنیم. ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ; دیگر جا نیست برای کسی. یا قبل از اینکه ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ﴾ عملی بشود, قبل از ﴿لَأَمْلَأَنَّ﴾ ذات اقدس الهی به جهنم می‌فرماید: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ; جهنم هم می‌گوید: ﴿هَلْ مِنْ مَزیدٍ, آن‌گاه آن ﴿لَأَمْلَأَنَّ﴾ صورت می‌پذیرد. پس اگر قبل از ﴿لَأَمْلَأَنَّ﴾ باشد, این سؤال و جواب می‌تواند استفهام باشد، اگر همزمان یا بعد از ﴿لَأَمْلَأَنَّ﴾ باشد, این ﴿ هَلْ استفهام انکاری است; یعنی «ما من مزید» و جا برای اضافه نیست; اینها درباره غضب الهی است.

اما رحمت الهی؛ ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعید﴾; نه اینکه بهشت الآن آماده است, بلکه بهشت دم دست انسان است; «ازلاف»; یعنی نزدیک کردن, ﴿زلفی; یعنی درجه نزدیک، «وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْک‏»[38] که در دعای کمیل آمده; یعنی همین، یعنی درجه نزدیک. ﴿أُزْلِفَتِ﴾; یعنی نزدیک، دم دست شما است. گاهی همین که انسان از این دنیا رحلت کرد, وارد «رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ»[39] می‌شود; حالا اگر جنت برزخی باشد که دم دست است و اگر جنتی باشد که ﴿هُمْ فیها خالِدُون﴾[40] این بعد از جنت برزخی است. فرمود آماده است و دم دست شما است: ﴿أُزْلِفَتِ﴾; یعنی آماده شد. ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ﴾ برای متّقین دور نیست; البته نه زماناً دور نیست, مکاناً هم دور نیست, سخن از دیربودن نیست, سخن از دور بودن است; این دور نیست. گاهی انسان می‌بیند که این شخص مُرد و باید فردا تشییع کنند, پس فردا دفن کنند; این یکی دو روز طول می‌کشد; ولی هم اکنون این «رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ» است; اینطور نیست که حالا این سرگردان باشد, در سردخانه باشد. بدن او در سردخانه است; اما واقعیت او «رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ» است; اینطور نیست که در رنج باشد, بلکه ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ﴾، یک؛ ﴿غَیْرَ بَعید﴾، دو؛ آماده است و نزدیک هم هست. پس موجود است; طبق بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود: از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم الآن خلق شد. [41]حضرت هم در آن وجود مبارک حضرت امیر هم در آن خطبه فرمود مردان الهی بهشت را می‌بینند و جهنم را می‌بینند: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»;[42] پس این هست. ﴿أُزْلِفَتِ﴾ آماده شد, دور هم نیست, نزدیک هم هست: ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعید﴾. البته این تعبیرهای رحیمانه درباره جهنم نیست, جهنم حالا غیر بعید باشد و اینها، اینطور نیست, بلکه یک مقدار فاصله است.

﴿هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفیظٍ﴾ این بهشت برای کسی است که اهل «أوب و رجوع» باشد. در بحث دیروز گذشت که ما مشکل شرک داریم یا «بالمقابلة» یا «بالمعادلة. این نماز برای رفع همه خطرها کافی است, این عمود دین است; تمام اذکار آن همین است. حالا آن تعقیبات نماز, دعاهای نماز همین است, اذکار همین است, اصل آن که انسان مرتّب این نماز را که می‌خواند, مرتّب با توحید همراه است. اگر «سبحان الله» همین است, اگر «الله اکبر» همین است, اگر «لا اله الا الله» همین است, اگر «الحمد لله» است همین است, هم جلوی مقابله را می‌گیرد و هم جلوی معادله را می‌گیرد, آن وقت انسان راحت زندگی می‌کند. وقتی ببیند کار به دست دیگر است, او هم به احسن وجه دارد اداره می‌کند, نگران چیزی نیست. فرمود اگر کسی اهل «أوب و رجوع» بود، «آب»; یعنی «رَجَع»، ﴿اوّاب﴾; یعنی پُر رجوع. مرتّب دارد رجوع می‌کند; این کسی که دارد به طرف الله می‌رود دارد رجوع می‌کند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾[43] نه اینکه رفته و دارد بر می‌گردد. او «دائم الرجوع» است و حافظ هم هست, هم حافظ خودش است, هم حافظ نظام خودش است, هم حافظ جامعه خودش است; ﴿قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُم﴾[44] هم هست, حافظ زن و بچه خودش است, حافظ خانواده خودش است حافظ فامیل‌های خودش است.

﴿مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْب﴾, درست است که بعضی‌ها اهل شهادت و اهل حضور و ظهور هستند; اما کسی که از ﴿الرَّحْمنَ﴾ می‌ترسد, ﴿الرَّحْمنَ﴾ ترسی ندارد! چرا فرمود که ﴿إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾؟[45] ﴿الرَّحْمنَ﴾ خشیتی ندارد; ولی شما کاری نکنید که این ﴿الرَّحْمنَ﴾ به غضب بیافتد! و قبلاً هم گذشت که ﴿الرَّحْمنَ﴾ غیر از ﴿الرَّحیم﴾ است. ﴿الرَّحْمنَ﴾ گاهی نقشه جهنم می‌کشد, گاهی نقشه بهشت می‌کشد. ما یک رحمت رحیمیه داریم که در مقابل آن غضب است; غضب در مقابل رحمت رحیمیه است و رحمت رحیمیه در مقابل غضب است; اما ﴿الرَّحْمنَ﴾ مقابل ندارد. چقدر آن دعای نورانی امام سجاد لطیف است! قبلاً هم به عرض شما رسید که درست است رحمت خدا بیش از غضب خداست; اما این کلمات این ادعیه معنای آن این نیست که رحمت خدا بیش از غضب اوست. معنای این این دعای نورانی است که رحمت خدا پیش از غضب اوست, نه بیش از غضب او: «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه‏»،[46] «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»;[47] معنای هیچ کدام از این ادعیه این نیست که رحمت خدا بیش از غضب اوست, بلکه معنای همه این ادعیه این است که رحمت خدا پیش از غضب اوست. امام غضب رحمت است، غضب به رحمت اقتدا می‌کند. کجا باید غضب باشد, جهنم باشد; منتظر است که رحمت کجا نقشه می‌کشد. کجا باید زندانی باشد, کجا باید اعدام بشود; رحمت نقشه می‌کشد که اینجا جای تنبیه است. «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه» آن امام مقابل ندارد؛ یعنی کل عالم را رحمت رحمانیه دارد اداره می‌کند که ﴿رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾[48] که در قرآن آمده; «یَا مَنْ وَسِعَتْ رَحْمَتُهُ کُلَّ شَیْ‏ء»[49] که در دعاست. پس مهندس جناب رحمت است، این رحمت نقشه می‌کشد کجا جهنم باشد کجا بهشت. جهنم رحمت است یا نیست در کل نظام؟ کیفر دادنِ به ظالم خوب است یا نه؟ عدل است یا نه؟ عدل رحمت است. تنبیه متجاوز عدل است یا نه؟ این رحمت است. حق مظلوم را از ظالم گرفتن, این رحمت است، این رحمت را رحمت رحمانیه نقشه کشیده فرمود کجا بزن بزن, است و کجا برو برو است, کجا روح و ریحان است. لذا اگر کسی از ﴿الرَّحْمنَ﴾ بترسد, یقیناً می‌داند که این غضب, غضب عادلانه است; این غضب غضب بجاست و بی‌مورد نیست, نه اینکه از غضبان بترسد, بلکه از ﴿الرَّحْمنَ﴾ می‌ترسد: ﴿مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیب﴾.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. سوره نساء، آیه42.

[2]. سوره ق، آیه22.

[3]. سوره انعام، آیه23.

[4]. سوره انعام، آیه24.

[5]. سوره اعراف، آیه164.

[6]. سوره انفال، آیه42.

[7]. سوره نحل، آیه96.

[8]. سوره رعد، آیه39.

[9]. سوره بقره، آیه27.

[10]. سوره احزاب، آیه62؛ سوره فتح، آیه23.

[11]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏4، ص72.

[12]. زاد المعاد و مفتاح الجنان، ص328.

[13]. سوره روم، آیه30.

[14]. سوره سجده، آیه7.

[15]. سوره مدّثر، آیه48.

[16]. سوره أنبیا، آیه28.

[17]. سوره أنبیا، آیه28.

[18]. سوره نساء، آیات48 و 116.

[19]. المجازات النبویة، ص67.

[20]. سوره آلعمران، آیه182؛ سوره انفال، آیه52؛ سوره حج، آیه10؛ سوره فصلت، آیه46؛ سوره ق، آیه29.

[21]. سوره غافر، آیه17.

[22]. سوره نبأ، آیه26.

[23]. دیوان شمس مولوی، غزلیات، غزل820..

[24]. سوره مدّثر، آیه31.

[25]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص369.

[26]. سوره فصلت، آیه21.

[27]. سوره إسراء، آیه44.

[28]. سوره آلعمران، آیه83.

[29]. سوره رعد، آیه15.

[30]. سوره فصلت، آیه11.

[31]. سوره هود، آیه119؛ سوره سجده، آیه13.

[32]. سوره فرقان، آیه12.

[33]. سوره طور، آیه15.

[34]. .

[35]. سوره ملک، آیه8.

[36]. سوره جن، آیه15.

[37]. سوره بقره، آیه24؛ سوره تحریم، آیه6.

[38]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[39]. الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، ص170.

[40]. سوره بقره، آیات25و82و217.

[41]. الأمالی( للصدوق)، النص، ص461.

[42]. نهجالبلاغه، خطبه193.

[43]. سوره بقره، آیات156.

[44]. سوره تحریم، آیه6.

[45]. سوره فاطر، آیه28.

[46]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص696.

[47]. صحیفه سجادیه، دعای16.

[48]. سوره اعراف، آیه156.

[49]. البلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص10.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق