14 12 2018 460286 شناسه:

تفسیر سوره قلم جلسه 7 (1397/09/24)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ (17) وَ لا یَسْتَثْنُونَ (18) فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ (19) فَأَصْبَحَتْ کَالصَّریمِ (20) فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ (21) أَنِ اغْدُوا عَلی‏ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ (22) فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ (23) أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ (24) وَ غَدَوْا عَلی‏ حَرْدٍ قادِرینَ (25) فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (27) قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ (28) قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ (29) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ (30) قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ (31) عَسی‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلی‏ رَبِّنا راغِبُونَ (32) کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (33) إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ (34) أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ (35) ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (36)﴾

سوره مبارکه «قلم» که با سوگند به قلم و مکتوبات قلمی یاد شد، فرمود جریان حق و باطل را، هم تو شهود می‌کنی و هم اینها می‌فهمند: ﴿فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ﴾. این هم در معاد مطرح است، هم در دنیا نمونه‌هایی دارد. نمونه‌های دنیایی آن از آیه هفده به بعد همین سوره آمده است. فرمود ما مردم مکه را گرفتار بلیه کردیم و می‌کنیم، همان طوری که اصحاب جنّت را گرفتار کردیم. یک وقت است قصّه‌ای است که واقع نشده و در حد مَثَل است، فرمود: ﴿مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ﴾[1] کذا. یک وقت است نه، واقع شده و همه آنها از نزدیک اطلاع دارند، مثل همین آیه هفده سوره مبارکه «قلم» که مورد بحث است فرمود ما مردم مکه را به بلیه گرفتار کردیم و می‌کنیم، چنانچه باغداران یمنی را که نزدیک مکه بودند و قصّه آنها را همه شما مکی‌ها می‌دانید، مبتلا کردیم. نفرمود مثل آن داستان. در سوره «قصص» و مانند آن سخن از تمثیل و مانند آن مطرح است؛ اما اینجا سخن از تمثیل و مَثل و مثال و اینها نیست. فرمود: ﴿إِنَّا بَلَوْنا﴾ مردم مکه را ﴿کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ﴾ را. پس معلوم می‌شود باغی بود معروف، باغدارانی بودند معروف و طولی نکشید که در کوتاه‌ترین مدت، شبانه عذاب الهی به تمام میوه‌های آن درختان خاتمه داد؛ لذا سخن از مَثل و مثال و اینها نیست و این اصحاب جنت را هم گفتند نزدیک مکه بود و اینها آگاه بودند وضعشان را می‌دانستند، ﴿إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ﴾.

حالا داستان او از اینجا شروع می‌شود که اینها سوگند یاد کردند که ﴿لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ﴾، آنها باید می‌فرمود: «لنَصرمُنّها»، با متکلم مع الغیر بفرماید، اما از آنها به فعل غایب یاد کرد، چون ﴿أَقْسَمُوا﴾ فعل غایب است؛ وگرنه اینها می‌گفتند «لَنَصرمُنَّها»؛ وقتی که صبح شد ما می‌رویم میوه‌ها می‌چینیم. ﴿لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ﴾ و دیگر استثنا نکردند؛ نه ـ إن‌شاءالله ـ گفتند، نه ادای حق فقرا را مطرح کردند، هیچ چیزی را استثنا نکردند.

در این تفسیرها آمده است که اینها «مِنجَل» را به فقرا می‌دادند. «مِنجَل» همان است که ما در محاورات می‌گوییم: «بُنجل». یعنی آن میوه‌های فاسد دورریز را که ما می‌گوییم بُنجل، عرب می‌گوید مِنجَل. اینها منجل را به فقرا می‌دادند، آن دورریزها و فاسدها را.

﴿وَ لا یَسْتَثْنُونَ ٭ فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ﴾، طائف به آن چیزی می‌گویند که بتواند دور آن را اداره کند. اگر به یک گوشه برسد، دیگر طائف نیست. طواف‌کننده برای همین کارش را طواف می‌گویند که دور کعبه می‌گردد و شیطان هم کارش طوف کردن است؛ یعنی دور کعبه دل می‌گردد تا ببیند چه وقت درِ دل باز می‌شود که وارد شود. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾،[2] این شیطان طواف می‌کند دور دل، هر وقت روزنه‌ای پیدا کرد که نفوذ کند نفوذ می‌کند. ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾، مردان الهی کسانی‌اند که ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾؛ می‌فهمند که این حرامی است که احرام بسته است، فوراً او را از حریم دل طرد می‌کنند با استعاذه به خدا و استغفار.

اینجا هم فرمود عذابی که به همه بخش‌های این باغ اصابت کرده است و کلّ باغ را ﴿کَالصَّریمِ﴾، مثل باغی که تمام میوه‌هایش چیده شده باشد قرار داد، ﴿فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ﴾؛ آنها گفتند قبل از اینکه فقرا از منزل‌ها حرکت کنند بیایند به طرف ما، ما این میوه را بچینیم. ﴿فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ﴾؛ یعنی «قبل أن تخرج المساکین» که زود بچینیم. ﴿أَنِ اغْدُوا عَلی‏ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ﴾، در آن جریان ﴿فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ﴾، خیلی از این آیات برنمی‌آید که اینها آدم‌های خوبی بودند فقط یک بار تصمیم خلاف گرفتند و خدا عذاب را نازل کرد. برخی‌ها خواستند بگویند که گاهی خدا با یک نیت گروهی را می‌گیرد یا خانواده‌ای را می‌گیرد. اینها نیت سوء داشتند. درست است که کار تا به عمل نرسد اثری ندارد، اما به هر حال قرآن کریم فرمود: ﴿إِنْ تُبْدُوا ما فی‏ أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ﴾؛[3] ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ؛[4] اینها درست است در قیامت به تمام ذرّات و نیت‌ها حساب می‌شود. فرمود: ﴿إِنْ تُبْدُوا ما فی‏ أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ﴾، از نظر کلامی، نیت‌ها این چنین است ممکن است در فقه اصغر و فقه عادی نیت گناه گناه شمرده نشود، ولی از خُبث سریره به تعبیر این آقایان حکایت می‌کند.

بعید است که به صرف نیت، ذات اقدس الهی به حیات این باغ و ثروت این اصحاب جنّت خاتمه داده باشد. اینها معلوم می‌شود که مدت‌ها کارشان این بود و آن روز که رفتند به دور از چشم محرومان میوه را بچینند، شبانه این عذاب آمد. این محتمل هست. اما در بعضی از موارد است که صرف اراده گناه ممکن است ذات اقدس الهی به حیات آنها خاتمه بدهد. در جریان حرمت کعبه این طور است؛ در سوره مبارکه «حج» در جریان حرمت به کعبه و اینها، آیه 25 سوره «حج» این است: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾، ممکن است اگر کسی قصد داشته باشد و تصمیم داشته باشد که در مکه فساد کند، حرمت کعبه را رعایت نکند، ظلم بکند، خدای سبحان به حیات آنها خاتمه بدهد. البته این تهدیدها به عنوان انشاست، یک؛ انشا هم مستحضرید که صدق و کذب ندارد، چون خبر نیست، این دو؛ تخلّف وعده خلاف حکمت است، سه؛ تخلّف وعید مخالف حکمت نیست، چهار؛ ولی این «فی الجمله» خطر را به همراه دارد که اگر کسی حرمت کعبه را پاس ندارد و در خود مکه اراده ظلم بکند، ممکن است ذات اقدس الهی به حیات آنها خاتمه بدهد. اما در گناهان عادی اگر کسی یک بار تصمیم گرفت که حق فقرا را ندهد، بعید است که عذابی برسد به حیات آن باغ خاتمه بدهد. معلوم می‌شود که اینها سابقه این کار را هم داشتند؛ لذا اوسط اینها به آنها گفته بود که چرا این تصمیم را گرفتید؟ معلوم می‌شود در بین اینها یک عاقلی بود دیگران به حرف او گوش نمی‌دادند.

«علی أی حال» احتمال اینکه گاهی خدای سبحان با یک نیت بد، آدم را بگیرد هست. عده‌ای این طور فهمیدند از آیه؛ ﴿فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ﴾، این اصحاب جنّت سوابق سوء داشته باشند همواره فقرا را طرد کرده باشند، در قرآن نیست و احتمال هم هست؛ اما انسان جزم پیدا کند که به صرف خطای یکباره، خدا به حیات جمعیتی خاتمه بدهد یا به حیات اقتصادی آنها، یک مقدار خلاف است؛ اما قول هم داریم قائل هم داریم که گفتند اینها قبلاً این تصمیم را نداشتند، همان تصمیم یک شبه، باعث ویران شدن باغ شد، ﴿فَطافَ عَلَیْها﴾.

در بعضی از روایات از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِی النَّار»؛[5] اگر دو برادر مسلمان شمشیر گرفتند به جنگ یکدیگر، هر دو اهل آتش هستند. به حضرت عرض کردند قاتل اهل نار است، مقتول چرا؟ فرمود او هم در صدد کشتن این بود، قصد داشت این را بکشد.

پس گاهی ممکن است ذات اقدس الهی در اثر اراده آن گناهی که آن گناه مهم است براساس آن اراده، تبهکار ارادی را به عذاب گرفتار کند. فرمود: ﴿أَنِ اغْدُوا عَلی‏ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ﴾، اینها آمدند بامداد که میوه‌ها را بچینند و فقط مِنجَل‌ها را به فقرا بدهند، گفتند: ﴿فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ﴾ که قبل آن گذشت، «خَفِی، خَفَتَ، خَفَدَ» هر سه مقارن هم و مقارب هم‌اند در یک معنا. ﴿أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ ٭ وَ غَدَوْا عَلی‏ حَرْدٍ﴾،  که معنای حَرد روشن شد. ﴿فَلَمَّا رَأَوْها﴾؛ این باغ را سوخته دیدند گفتند ما یا راه را گم کردیم یا نه، احتمال اینکه ما چرا چنین تصمیمی داشتیم؟! آنهایی که گفتند خدا دوباره جبران کرد و باغی به اینها داد، آنها مایل‌اند که این ﴿لَضَالُّونَ﴾ را یعنی ما گمراه بودیم کار بدی کردیم و از این فیض الهی محروم شدیم؛ اما دیگران می‌گویند به قرینه ﴿بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ﴾، می‌گویند نه، باغ را گم نکردیم، همین باغ خود ماست. ما بیراهه نیامدیم راه را گم نکردیم این همان باغ است و آن کسی که در بین اینها عاقل بود: ﴿قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ﴾، معلوم می‌شود که اینها سابقه داشتند.

حالا یک بار را نمی‌گویند که ما قبلاً می‌گفتیم. حالا از این به بعد اینها توبه کردند: ﴿قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ﴾، آن‌گاه ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ ٭ قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ﴾ که برخی از مفسّران می‌گویند ذات اقدس الهی جبران کرد و به این اینها وضع مالی‌شان را برگرداند و باغشان سرسبز و خرّم شد. این ﴿عَسی‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلی‏ رَبِّنا راغِبُونَ﴾، نشانه توبه اینها و امید اینها به آینده بود که خدا جبران کرد.

بعد ذات اقدس الهی فرمود این نه اختصاصی به مردم مکه دارد، نه اختصاصی به آن همسایه‌های مکی دارد: ﴿کَذلِکَ الْعَذابُ﴾، این برای دنیا. ﴿وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾، آن‌گاه ﴿فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ﴾ به «کلا النّشأتین» برمی‌گردد. چه در دنیا چه در آخرت این صحنه است.

مطلب بعدی این سوره آن است که همواره تبشیر در کنار انذار است. برخی‌ها خواستند بگویند این آیه 34 به بعد که بخش پایانی سوره مبارکه «قلم» است این در مدینه نازل شد، چون سیاقش و سبکش و سباقش سباق مدنی است. ﴿إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾، یعنی مردان باتقوا آنها که تقوایشان کامل است، ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾، هست؛ یعنی هم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾،[6] هم «جنّة اللّقاء». در آیه پایانی سوره مبارکه «قمر» آمده است که ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾،[7] «واو» ندارد که دو چیز باشد. اینها هم در مشهد و محضر ذات اقدس الهی‌اند، به حسب لذّت روحی؛ و هم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ را دارند به حسب لذّت جسمانی. مثل کسی که در باغی نشسته که میوه‌های فراوانی دارد و دارد معارف الهی را بحث می‌کند. این از آن جهت که معارف الهی را بحث می‌کند، لذت روحی دارد و از آن جهت که در باغ سرسبز و خرّم و پرمیوه است لذت جسمی دارد.

اینجا هم از همان قبیل است؛ هم «عند ربّ» هستند هم ﴿جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾ هستند. این ﴿جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾ بالاتر از ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[8] است. به تعبیر سیدناالاستاد «نعیم» هر جا به طور مطلق ذکر شد نه به طور خاص؛ یک وقت دارد که فلان نعمت باران را دادیم، فلان نعمت میوه را دادیم، فلان نعمت اولاد را دادیم، اینها ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾،[9] اینها معلوم است که نعمت‌های خاص است. اما اگر نعمت بالقول المطلق در قرآن ذکر بشود، ایشان نظر شریفشان این است که منظور نعمت ولایت است. همان طوری که در اوائل سوره مبارکه «مائده» آمده: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی.[10] اینجا هیچ صحبت از باران و میوه و رزق و اینها نیست. این همان نعمت ولایت حضرت امیر بود. نظر شریفشان این است که اگر نعمت مقیّد ذکر بشود، مثل نعمت باران، نعمت فرزند، نعمت مال و مانند آن، مشخص است و اگر مطلق ذکر شد نعمت ولایت است.

در اینجا هم فرمود: ﴿جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾، حالا معلوم می‌شود هم «عند الله»ی هستند هم «عند رسول» هستند، هم «عند ولیّ» هستند، هم «عند عترت» هستند، با اینها محشور خواهند بود. این البته تقوای کامل باید باشد. همان طوری که آیه پایانی سوره مبارکه «قمر» دارد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾، مخصوص متقیان خاص است، اینجا هم مخصوص متقیان خاص است. یک سلسله تقوای عمومی است که آن تقوای عمومی ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ را دارد؛ اما «عند رب» باشند که هر دو را داشته باشند مخصوص متقیان خاص است. ﴿إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ ٭ أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ﴾، مستحضرید که مسلم گاهی در مقابل کافر است، گاهی در مقابل مجرم. مسلم یعنی کسی که اهل سِلم و تسلیم امر الهی است. اگر کسی تسلیم در برابر امر الهی باشد او مسلم است و مطیع است و در مقابلش مجرم است که سرکشی دارد. بعضی حرفشان این بود ـ معاذالله ـ اگر آخرتی باشد ما همان طوری که در دنیا متنعّم هستیم در آخرت هم متنعّم هستیم. بخش‌هایی هم از سوره مبارکه «کهف» هم همین طور بود که آن دومی به رفیقش می‌گفت: ﴿وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ﴾، ایشان در جواب گفت که ﴿فَعَسی‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ﴾، او گفت که ﴿ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً﴾، آنکه وضع مالی‌اش خوب بود و شاکر نبود. در آیه 36 سوره «کهف» گفت فکر نکنم قیامتی باشد ـ معاذالله ـ. بر فرض هم باشد همان طوری که ما در دنیا سرمایه‌دار و مرفّه بودیم آنجا هم هستیم. ﴿وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی‏ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً﴾؛ همان طور در دنیا به ما داد، در آخرت هم به ما می‌دهد. این وهم باطل و آفل یک گروه مستکبر مغرور است. این را در چند جای قرآن نقل می‌کند و رد می‌کند. در این بخش هم رد می‌کند می‌فرماید سند حرف شما چیست؟ ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ﴾، سند شما چیست؟ ﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ﴾، یا دلیل عقلی باید بیاورید یا کتاب آسمانی بیاورید یا حرف پیغمبری باید باشد. ﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ٭ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ﴾، یعنی در کتابی از کتاب‌های آسمانی چنین حرفی آمده؟ اینکه نیست. دلیل عقلی دارید؟ نیست. نشانه‌های علمی دارید؟ نیست. این احتجاج چند ضلعی را ذات اقدس الهی در چند جای قرآن با کفّار در میان می‌گذارد. ﴿أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ﴾، اینکه نیست. ﴿إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ﴾، مگر کلید بهشت و جهنم دست شماست؟ این هم که نیست. ﴿أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾، ما چنین سوگندی یا برگ سفیدی به شما دادیم که شما را به بهشت ببریم؟! این هم نیست. چرا این حرف را می‌زنید؟ چرا می‌گویید اگر قیامتی باشد حساب ما در قیامت مثل دنیاست؟

مشابه این احتجاج‌ها را در سوره مبارکه «احقاف» فرمود این طور که شما داوری می‌کنید دلیل شما یا باید عقلی باشد یا باید نقلی باشد. یک آثار علمی باید داشته باشید. ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾، شما بت‌ها را می‌پرستید روش خاص دارید. ﴿أَرُونی﴾‏، یعنی «أخبرونی». ﴿أَرُونی‏ ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾، از این بت‌ها چه کاری ساخته است؟ این یک؛ ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ﴾،[11] اینها یا باید مستقلاً کاری کرده باشند ذره‌ای را بالاستقلال مالک باشند، یا شریک الهی باشند در آفرینش ـ معاذالله ـ. اینها نه مستقلاً ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ که در سوره «سبأ» آمده. ﴿وَ مَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾؛[12] نه شریک بارئ هستند در ساختن. نه ظهیر هستند و پشتوانه کار خدا هستند که این سه قِسم را در سوره «سبأ» مشخص کرد. فرمود از این بت‌ها چه کاری ساخته است؟ کاری کردند؟ نه. شریک خدا هستند؟ نه. دلیل عقلی دارید؟ نه. در کتابی از کتاب‌های آسمانی آمده یعنی دلیل نقلی دارید؟ نه. اگر نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی دارید، پس چرا به اینها احترام می‌کنید؟ این می‌شود استدلال قرآنی.

﴿أَرُونی﴾؛ یعنی «أخبرونی». ﴿ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾، اینکه منفی است. ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ﴾، این هم که منفی است. یا ﴿ائْتُونی‏ بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا﴾،[13] حالا این را که ندارید. یا دلیل نقلی بیاورید که مثلاً ـ معاذالله ـ در فلان کتاب آسمانی چنین مطلبی آمده، این را هم که ندارید. ﴿أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾،[14] یا برهان علمی و عقلی بیاورید، این هم که دستتان خالی است. چرا می‌گویید اگر قیامتی باشد مثل دنیا ما راحت هستیم. به هر حال تکیه‌گاهی باید باشد. حرف اگر نه معقول بود نه منقول، گفتنی نیست، قبول کردنی هم نیست. این را چند جای قرآنی بیان می‌کند که حرف یا باید به دلیل عقلی تکیه کند یا به دلیل نقلی. یا باید به حرف پیغمبر و امام(علیهما السلام) تکیه کند یا یک عقل محض تکیه کند و برهان باشد.

اینجا هم می‌فرماید که یا ﴿ائْتُونی‏ بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا﴾، یا ﴿أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾، لذا چون هیچ کدام از اینها در دستتان نیست، ﴿وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجیبُ﴾.[15]

اینجا هم می‌فرماید آیا حکم معاد دست شماست؟ اینکه نیست. کتابی از کتاب‌های آسمانی این حرف را زده که اگر شما در دنیا مرفه هستید در آخرت هم مرفه باشید؟ این هم که نیست. دلیل عقلی دارید که آخرت هم مثل دنیا با زور و ظلم می‌شود مالک شد؟ این هم که نیست. ﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ٭ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ﴾، که در آن کتاب آسمانی این حرف‌ها هست، ﴿تَدْرُسُونَ﴾ اینکه نیست. ﴿إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ﴾، آنچه را که انتخاب می‌کنید کلید به دست شماست؟ آن هم که نیست. ﴿أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾، ما چنین سوگندی یاد کردیم که همیشه شما را مرفّه نگه بداریم؟ این هم که نیست. شما چه حرفی دارید؟ چه طلبی از ما دارید؟ چگونه داوری می‌کنید که اگر قیامتی باشد همان طور که ما در دنیا راحت هستیم آخرت هم راحت هستیم؟ ﴿إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ﴾، بعد می‌فرماید: ﴿سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعیمٌ﴾؛ از اینها سؤال کن چه کسی مسئول این کار است؟ چه کسی این حرف را می‌زند؟ چه کسی سخن بی‌محتوا دارد؟ ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ﴾ آیا این بت‌ها سمتی دارند؟ ﴿فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقینَ﴾، این گونه با مردم مکه دارد احتجاج می‌کند که چرا شما این اوهام را می‌پرستید؟ چرا به دنبال اینها راه افتادید؟ ولی بعد بدانید: ﴿یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُونَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. سوره بقره، آیه17.

[2]. سوره اعراف، آیه201.

[3]. سوره بقره، آیه284.

[4]. سوره بقره، آیه235.

[5]. تهذیب الأحکام (تحقیق خراسان)، ج‏6، ص174.

[6]. سوره بروج، آیه11.

[7]. سوره قمر, آیات54 و 55.

[8]. سوره بقره، آیه25؛ سوره آلعمران، آیات15و136.

[9]. سوره لقمان، آیه20.

[10]. سوره مائده، آیه3.

[11]. سوره احقاف، آیه4.

[12]. سوره سبأ، آیه22.

[13]. سوره احقاف، آیه4.

[14]. سوره احقاف، آیه4.

[15]. سوره احقاف، آیه5.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق