اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ (9) وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلینَ (10) ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)﴾
تقسیم قرآنی انسان به لحاظ درون و بیرون
قرآن کریم در تقسیم, گاهی جهان را ملاحظه میکند و گاهی هم افراد زندگیکننده در جهان را ملاحظه میکند و همچنین تقسیمات گوناگونی دارد. از لحاظ انسان, یک سلسله تقسیمهایی در قرآن به لحاظ اعتقاد هست که فرمود بعضی مؤمن و بعضی کافر هستند،[1] کفر هم یا به صورت «الحاد» است یا به صورت «شِرک» است یا به صورت «نفاق» است و مانند آن؛ این تقسیم انسانها از لحاظ عقیده است. گاهی انسانها را از نظر معرفت و اندیشه تقسیم میکند و میفرماید که بعضی ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾[2] شامل حال آنها میشود و بعضیها هم ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾،[3] پس برخیها «عاقل» و برخی «مُختال» هستند; عاقل بر اساس استدلال حرکت میکند و «مُختال» بر اساس خیال حرکت میکند، برخیها خیالمحور و بعضی عقلمدار میباشند; البته هیچکدام از اینها خالصِ محض نیستند، آن کسی که عاقل است احیاناً در حاشیه زندگیِ او تخیّلهایی هم کم و بیش راه پیدا میکند و آنکه «مُختال» است گاهی هم ممکن است در حاشیه زندگی او عقل و خرد راه پیدا کند; ولی مدار اصلی زندگی بعضیها عقل و استدلال است, محور اصلی زندگی بعضیها تخیّل است که این شخص «مُختال» میشود, پس انسانها از نظر عقیده یا مؤمن هستند یا کافر و از نظر معرفت و علم و اندیشه یا عاقل هستند یا «مُختال» که این برای انسان است.
امّا آنچه بیرون از انسان است، گاهی تقسیم به لحاظ زمین است و آسمان که خدا زمین را چه وقت خلق کرد؟ چطور خلق کرد؟ مجموعه زمین و آسمان را چند روز آفرید؟ که این نظام هستی در «سماوات» و «أرض» است. گاهی هم تقسیم به لحاظ دنیاست که دنیا را در پنج مرحله خلاصه میکند و گاهی هم در دو مرحله خلاصه میکند.
ابتکار قرآن در تقسیم زندگی بعضی از انسانها در زمین و بعضی در دنیا
آنکه عاقل است، در زمین زندگی میکند, زیر آسمان زندگی میکند و با نظام طبیعی و فراطبیعی ارتباط دارد; یعنی با «تکوین» و حقیقت مرتبط است، دیگر تفکّر پوچی و قراردادی و اعتباری و امثال آن نیست، مگر اینکه در حاشیهٴ زندگی او قرار بگیرد. برخیها در دنیا زندگی میکنند و نه روی زمین, این از ابتکارات قرآن کریم است! زمین, آسمان, «شمس» و «قمر» در حاشیهٴ زندگی آنهاست، این شخص در دنیاست! دنیا غیر از زمین است, دنیا غیر از آسمان است, دنیا غیر از آب و هوا و دریا و صحراست. این از ابتکارات قرآن کریم است که بعضی در دنیا زندگی میکنند، آن وقت زمین و آسمان در حاشیه زندگی آنهاست.
بازگشت زندگی بعضی از انسانها به دو مرحله از زندگی دنیوی
بحث در آسمان و زمین که هنوز ادامه دارد و به خواست خدا به پایان میرسد; ولی درباره دنیا در سوره مبارکه «حدید» آیه بیستم فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾؛[4] دنیا پنج مرحله دارد، انسان در کودکی یا نوجوانی یکطور زندگی میکند, در جوانی یکطور زندگی میکند, در میانسالی یکطور زندگی میکند, در سالمندی یکطور زندگی میکند, در فرتوتی و کهنسالی هم یکطور زندگی میکند، این دنیاست! این مراحل پنجگانه با حصر ذکر شده است که حیات دنیا همین است: «لعب» است و «لهو» است و «زینت» است و «تفاخر» است و «تکاثر» در اموال و اولاد است. در چند آیه دیگر این پنج مرحله را خلاصه کرده است به اینکه بیش از دو مرحله نیست؛ فرمود دنیا غیر از «لهو» و «لعب» چیز دیگری نخواهد بود: ﴿إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾،[5] بیش از دو مرحله نیست که در سوره مبارکه «انعام»[6] هم آمده و در سایر سوَر هم آمده که دنیا بیش از دو مرحله نیست.
تبیین در دنیا بودن زندگی بعضی از انسانها
زندگی و دین برخیها طبق آیه هفتاد سوره مبارکه «انعام» این است: ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾؛ اینها عقیدهشان بازی است. شما نگاه کنید کسی که از نوجوانی رفته به سراغ بازی، این شخص وقتی پیر شود و تازه به مقاماتی در فیفا هم برسد، در دنیا زندگی میکند! این هرگز در زمین زندگی نمیکند! این اگر میگوید زمین فوتبال باید اینقدر باشد، این بازی را میطلبد و زمین در حاشیه زندگی اوست! بازی میدانید با قرارداد است که مثلاً فاصله این بازیها با آن بازیها چقدر باشد, در دو نوبت و نود دقیقه باید باشد یا افراد باید چند نفر باشند که همه قرارداد است، چون اینها هیچکدام واقعیت ندارد؛ همچنین فاصله بین دو دروازه این قدر باشد و اگر این توپ آن طرف رفت حساب نیست و از این طرف وارد شود حساب است، اینها همه قرارداد است و اینها که واقعیت ندارد؛ کسی که در این مدار زندگی میکند، تا آن آخرین مرحله هم که پیشکسوت این کار بشود و برای او جشن بگیرند، در تمام این مدت در دنیا زندگی کرده و زمین برای او در حاشیه بود؛ این شخص مختالی است که در دنیا زندگی کرده و اگر هم گاهی از عقل سخن گفت در حاشیه زندگی اوست و اگر گاهی درباره آسمان و زمین فکر کرد در حاشیه زندگی اوست؛ البته این تنها برای بازی نیست، بلکه کسی که از همان اول نوجوانی رفته در کسب و به جای «کوثر» به فکر «تکاثر» بود؛ یعنی به جای اینکه «کوثر» طلب کند رفته به دنبال «تکاثر» که این مال برای من است, آن مغازه برای من است, آن کالا برای من است, آن کشتی برای من است، همه اینها جزء عناوین اعتباری است و واقعیتی که ندارد.
پرسش: این مورد اعتباری چگونه اثر تکوینی دارد؟
پاسخ: اثر تکوینی ندارد؛ لذا در موقعی که میخواهد برود دست او خالی است، اگر اثر تکوینی داشت به همراه خود میبرد.
بنابراین این شخص در دنیا زندگی میکند، اصلاً اهل زمین و آسمان نیست، بلکه زمین و آسمان در حاشیه زندگی اوست.
ناتمامی احتمال مسخره نمودن دین در آیه ﴿اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾
اینکه در سوره مبارکه «انعام» فرمود: ﴿اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾،[7] به این معنا نیست که نماز و روزه را مسخره کردند ـ آن یکی از محتملات است ـ اصلاً دینِ او بازی است! مثلاً از این جوان فوتبالیست سؤال بکن که نماز میخوانی؟ میگوید نه! روزه میگیری؟ میگوید نه! مکّه میروی؟ میگوید نه! نامحرم و محرم برای تو فرق میکند؟ میگوید نه! پس دین تو چیست؟ میگوید گُل بزنم و ببرم! دین او همان بازی است، البته برای کسی که اهل «تکاثر» است همینطور است، برای کسی که هنرِ غیر دینی دارد همینطور است, برای کسی که بازیهای سیاسی, اجتماعی, فرهنگی و اقتصادی دارد و بازیگر این رشتههاست ـ نه واقعاً سیاستمدار ـ همینطور است. یک وقت است مرحوم مدرّس و امام و آقای کاشانی است، این سیاست مطابق با شریعت است و دین است؛ امّا یک وقت است که میخواهد برنده شود! این شخص در دنیا دارد زندگی میکند، دین دارد، امّا دینِ او همین بازی است، نه اینکه قرآن را به بازی گرفته است ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾.
بنابراین یک تقسیم به لحاظ اشخاص از نظر اعتقاد است که انسان یا مؤمن است یا کافر و زیرمجموعه فراوانی دارد که این یک فصل بود و یک تقسیم به لحاظ اندیشه و خرد و تفکّر است که برخی عاقل و بعضی «مُختال» هستند که زیرمجموعه فراوانی دارند، این هم دو فصل که این مربوط به انسان است. درباره حقیقتهای خارجی چندین آیه است که مربوط به آسمان است, مربوط به زمین است, مربوط به «بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» است که اینها حقیقتهای خارجی، آیات الهی و مخلوق الهی است که زیرمجموعه فراوانی دارند و این هم فصل سوم است. بخش وسیعی از آیات و روایات مربوط به دنیاست و دنیا هم یعنی بازیچه! در حوزه اگر آمد به این فکر است که کدام لقب پیدا کند, چه وقت شود «آیت الله», چه وقت شود «عُظمی» و چه وقت میشود که به دستبوسی او بروند، این شخص همین است! او فرقی با آن بازی فوتبال ندارد، بازی حالا انحای آن فرق میکند، وگرنه بازی, بازی است؛ پس این شخص در دنیا دارد زندگی میکند!
شما این بحث را بینید آیا کسی فرق گذاشته که بعضی در زمین زندگی میکنند و بعضی در دنیا زندگی میکنند؟ این حرفهای تازه قرآن است که بزرگان به ما گفتند؛ دینشان بازی است، اگر از آنها سؤال کنید شما مراسم دینی دارید؟ میگویند نه! عمل میکنید؟ نه, باور دارید؟ میگویند نه! برای شما تفاوت میکند؟ میگویند نه! فقط گُل بزند و پول بگیرد، همین! دین او بازی است.
توحید ثمره زندگی در طبیعت با اندیشه فراطبیعی
بنابراین بعضیها در دنیا زندگی میکنند ـ نه در عالَم طبیعت ـ و بعضی در طبیعت هستند؛ ولی فراطبیعی زندگی میکنند. آنکه در طبیعت و نظام طبیعی است و فراطبیعی زندگی میکند، میگوید این آسمان است, این زمین است, این حقیقت است, آفریدگاری دارد, خالقی دارد؛ امّا آنکه در بازی زندگی میکند، میگوید ما خودمان ساختیم! مثلاً ما هیئت مدیره جمع میشویم و تصمیم میگیریم که بازی فلانطور باشد، همین! این با قرارداد خود آنهاست؛ امّا آنکه در نظام طبیعی زندگی میکند، میگوید این حقیقت است و این حقیقت یک حقیقتآفرین میخواهد و آن خداست؛ لذا در اول آیه محلّ بحث امروز دارد که آیا کفر میورزید به کسی که زمین را خلق کرد؟! بنابراین اینها از نظر بحثی جای توسعهٴ بیشتری دارد که «الانسان إمّا مؤمن أو کافر» با زیرمجموعهای که دارد, «الانسان إمّا عاقلٌ أو مختال» با زیرمجموعهای که دارد، این دو فصل که کاملاً از هم جدا هستند. موجود خارجی یا حقیقی است یا قراردادی؛ حقیقی مثل زمین, آسمان, آب, هوا, دریا و صحرا که اینها حقیقت و آیات الهی هستند. بازی ـ لهو و لعب ـ انحا و اقسامی دارد؛ از شطرنج گرفته تا فوتبال تا بازیهای دیگر تا مُشتزنی! نماز میخوانی؟ میگوید نه! روزه میگیری؟ میگوید نه! کار شما چیست؟ مشت بزنم و پول بگیرم. این یک قرارداد است که اگر اینطور مشت زدی و او را اینطور لِه کردی برنده میشوی؛ این قرارداد است و واقعیتی که ندارد. بنابراین بعضیها در دنیا زندگی میکنند، نه روی زمین! آن وقت زمین و آسمان برای اینها, «أرض» و «سماء» و هوا و دریا در حاشیه زندگی اینهاست؛ امّا آنها که عاقل هستند روی زمین زندگی میکنند و میگویند آیات الهی است؛ زیر آسمان زندگی میکنند و وقتی باران میآید خدا را شکر میکنند، وقتی باران میآید میگویند دعا هنگام باران مستجاب است و میگویند: «صَبّاً هَنِیئاً»،[8] دیگر نمیگویند این امر عادی است، بلکه میگویند این فیض الهی است، دعا هنگام نزول باران مستجاب است؛ این شخص با باران زندگی میکند, با زمین زندگی میکند, با هوا زندگی میکند, با فضا زندگی میکند, با واقعیت زندگی میکند؛ لذا قرآن کریم میفرماید شما که روی زمین زندگی میکنید باید به خالق زمین معتقد باشید؛ امّا در مورد آنهایی که در سوره مبارکه «انعام» دارد دینشان بازی است، قرارداد است و هر کشوری هم قراردادی دارد و قرارداد مشترکی هم هست.
ضرورت نگرش امور قراردادی در تفسیر لهو و لعب بودن دنیا
بنابراین آنچه در سوره «انعام» آیه هفتاد آمده که ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾ یا تعبیرات دیگری که باز در همان سوره مبارکه «انعام» درآیه 32 سوره مبارکه «انعام» آمده و این است ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾، این آیه کجا را میخواهد در بر بگیرد؟ زمین «لهو و لعب» است؟ زمین که آیه الهی و مخلوق خداست! آسمان «لهو و لعب» است؟ دریا و صحرا و باران «لهو و لعب» است؟ اینها همه فیض الهی آیات الهی هستند، پس غیر از زمین و آسمان که حقیقت هستند و آیات الهی میباشند، یک امور قراردادی هم هست که این امور قراردادی همه جا هست؛ من بالا بنشینم, من اول بروم, نام مرا ببرند, این القاب را به من بدهند، پس فرقی نمیکند؛ حالا انحای این «لهو و لعب» و بازی فرق میکند. بنابراین قرآن کاملاً این چهار فصل را از هم جدا کرده است؛ فصل «ایمان» و «کفر» را جدا کرده؛ فصل «عقل» و «اختیال» را جدا کرده؛ فصل «أرض» و «سماء» را جدا کرده؛ فصل دنیا را هم جدا کرده است.
یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که فرمود دنیا و آخرت فرزندانی دارند: «وَ لْیَکُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ»،[9] شما شناسنامه میخواهید بگیرید، چرا شناسنامه دنیایی گرفتید؟! شما فرزندان آخرت باشید! برای اینکه «مِنْهَا قَدِمَ» شما از آنجا آمدید. پس معلوم میشود ما حقیقیتی داریم، آخرت که اعتباری نیست، آخرت عدل محض و عقل صِرف است. فرمود: «وَ لْیَکُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ»، برای اینکه از آنجا آمدید! اینجا قرارداد هست که اعتباری است. کار اساسی قرآن و مخصوصاً روایات این است که واقعیت دنیا را به ما نشان دادند. انرژی هستهای و امثال هستهای را چهار دانشجو بعد از چند سال خوب میتوانند درس بخوانند و یاد بگیرند، مثل همین عزیزان که به لطف الهی یاد گرفتند؛ امّا دنیا را نمیشود فهمید. شما هر جا با روایات اهل بیت که بخواهید تماس بگیرید، میبینید که آنها ما را از دنیا میترسانند؛ الآن هم وقتی بررسی کنید خیال میکنید دنیا یعنی آسمان و زمین! این گونه علم است که کم است و این علم است که پیدا نمیشود، وگرنه علوم دیگر را به ما گفتند بروید درس بخوانید یاد بگیرید و خیلی هم آسان است! خطوط کلّی آن را که به ما گفتند و بعد از چند سال هم دیدید که درس خواندند و یاد گرفتند. آنچه اساس کار است و جهان را حفظ میکند، تشخیص دنیا از آسمان و زمین است، یک؛ تشخیص «اختیال» از «عقل» است، دو؛ عقلمحور بودن است، سه؛ در دنیا زندگی نکردن است، چهار؛ با آسمان و زمین مأنوس بودن است، پنج؛ یعنی با آیات الهی، در این صورت است که این زندگی اَمن میشود.
پرسش: استاد در ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ .
پاسخ: بله، ﴿فِی الدُّنْیا﴾، ﴿حَسَنَة﴾ دادند، نه دنیا بدهد؛ یعنی در این دنیا که ما هستیم، ما اهل «لهو و لعب» نیستیم، ما را منزّه کنید و «حسنه» بدهید! ﴿وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾.[10] اینجا که در این نشئه داریم زندگی میکنیم ما «لهو و لعب» نمیخواهیم، «حسنه» به ما بده! مثل اینکه در آخرت به ما «حسنه» بده! بعضی میگویند: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ در کنار آن, همین آیه دوم است ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ که دیگر «حسنه» را نمیگویند, فرمود: ﴿وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾،[11] «خَلاق» یعنی نصیب, اینها دنیا میخواهند نه «حسنه»! اینها چون دنیا میخواهند در قیامت بهرهای ندارند، بلکه آنها که میگویند: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ﴾[12] اهل نجات هستند؛ امّا ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾، دیگر نمیگویند که «حَسنه» بدهید؛ چه «حسنه» و چه «سیّئه»؛ چه حلال و چه حرام, برای اینها فرق نمیکند؛ این «حذف متعلّق یَدلّ عَلی العُموم» همین است! ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ چه چیزی بدهند؟ هر چیزی که شد، چه حلال و چه حرام؛ لذا فرمود: ﴿وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾، «خَلاق» یعنی حظّ و بهره ندارند, اگر این چند فصل کاملاً از هم جدا شود، معلوم میشود که چرا قرآن کریم اصرار دارد دنیا جز بازی چیز دیگر نیست و شما شناسنامه خود را فرزند آخرت قرار دهید.
تفصیل آیات مجمل دال بر خلقت زمین و آسمان در شش روز
در این قسمت فرمود خلقت آسمان و زمین در شش روز بود. آیات مربوط به خلقت آسمان و زمین که زیاد هست؛ ولی این قسمت سه طایفه است: یک طایفه که بیشتر از طایفه دیگر است که خدا آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد و شش روز یعنی شش دوره و تطوّر؛ حالا چند میلیارد سال بود خود خدای سبحان میداند که فاصله چقدر بود، ما که نمیدانیم، این ﴿فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ است که این در چند سوره هست که فرمود آسمان و زمین را در ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ خلق کردیم. در سه سوره هم فرمود خدا آسمان و زمین ﴿وَ ما بَیْنَهُما﴾[13] را در شش روز خلق کرد که معلوم میشود آن مجمل بود و این مفصّل. سوره مبارکه «فصّلت» تفصیل آن از همه سورهها بیشتر است و توضیح میدهد که این شش روز چطور بود؛ چند روز برای زمین بود و چند روز برای آسمان بود. این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ آیا به فصول چهارگانه نظر دارد یا به مجموع آنچه به زمین برمیگردد نظر دارد که جمعاً هشت روز نشود، بلکه جمعاً شش روز شود که این نیاز به تأمّلِ «مستأنف» دارد؛ حالا این را ملاحظه بفرمایید.
آیه نُه سوره مبارکه «فصلت» این است: ﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾؛ یعنی در چند سوره خدا فرمود: ﴿فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ که الآن دارد این شش روز را بر اساس «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»[14] تفصیل میدهد. ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾، پس دو روز از این شش روز برای زمین شد ﴿وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ﴾، «نِدْ» یعنی مِثل و «نَدید» یعنی مَثیل؛ اینکه بزرگان ادب فارسی میگفتند: «احدی ندیدی برای خدا ندید», «نَدید» یعنی شریک و مثیل که آن «ندید» عربی است و این «ندید» دوم فارسی است ﴿وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً﴾؛ برای او «نِدّ» و مثل قرار میدهید، ﴿ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ﴾ که این معنایش روشن است. خدا زمین را در دو روز آفرید.
حکمت کوهها در زمین و برکت بودن آن
﴿وَ جَعَلَ فیها﴾ در زمین ﴿رَواسِیَ﴾؛ این کوههای بلند که به منزله میخ است را در زمین قرار داد تا برکات این کوهها نصیب شما شود؛ این کوهها را اگر به منزله پایه قرار میداد و زمین را روی این کوهها قرار میداد، برکاتی که هماکنون از کوهها میبرید دیگر نمیبردید. این کوهها سینه ستبر خود را در برابر طوفانها, بادها, برفها, تگرگها, بارانها آماده میکنند که همه اینها را به سینه میخرند و بعد به درون خودشان میبرند، جاسازی میکنند، از دامن خودشان به عنوان چشمه سرازیر میکنند که همه مشکلات شما را حلّ میکنند، پس سر تا پای این سلسله جبال برای شما برکت است. اگر این میرفت زیر زمین و زمین روی او بود و این به منزله پایه زمین بود، دیگر آن برکاتی که دارد نصیب شما نمیشد. ﴿وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها﴾؛ در این ﴿رَواسِیَ﴾ و در زمین.
مقدّر شدن ارزاق در زمین و معنای فاصله چهار روز آن
﴿وَ قَدَّرَ فیها﴾؛ در این زمین ﴿أَقْواتَها﴾؛ روزیهای این زمین را ﴿فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ که این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ را برخی مثل زمخشری و پیروان زمخشری اینها گفتند که این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی دو روز برای تنظیم کوهها و رزقها، زمین را آماده کردن, نهرها را آماده کردن, فصول چهارگانه را آماده کردن است که همه اینها دو روز طول کشید و دو روز هم برای خود زمین که مجموعاً چهار روز شده است، [15] ﴿وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾. امّا نظر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی این است که این چهار روز، کاری به آن شش روز ندارد، بلکه این مربوط به فصول چهارگانه است،[16] البته این مطلب به برکت همان روایتی است که در نورالثقلین[17] به آن اشاره شده است و این همان اصرار مرحوم علامه است که در آن تاریکیها و تنگناهای تفسیری که از آیه قرآن چیزی به صورت شفاف برنمیآید و روایت راهگشاست از آنجا کمک میگیرند که صدر و ذیل همه تفسیر المیزان ـ اگر توجه کرده باشید ـ بر این قسمت است؛ جایی که چند احتمال است و راهی مشخص نیست، فوراً از روایت کمک میگیرند. در آنجا دارد این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ فصول چهارگانه است، ﴿وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها﴾ که به نظر شریف سیدناالاستاد این ﴿وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ راجع به فصول چهارگانه است آنچه این فرمایش را فعلاً ـ حالا تا نظر نهایی شود ـ تأیید میکند، یکی همان روایتی است که در نورالثقلین آمده است و یکی هم این ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ است که این ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ نشان میدهد که مربوط به مسائل اقتصادی و قوت است; یعنی هر که رفت و بهره برد میتواند, ما زمین را برای همه آماده کردیم؛ حالا برخیها نمیروند, بعضی دیر میروند, بعضی کم میروند مطلب دیگری است؛ هر که برود آبِ زمین, هوای زمین, خود زمین اینها آماده است که برکات خودش را تقدیم کند هر کشاورزی, هر دامداری برود زمین آماده است!
پرسش: ببخشید روایت فرمود ... .
پاسخ: نه, منظور این است که روایت نشان میدهد؛ اینکه تعبّد نیست، این یک راه است و قرینه هم این ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ است. اگر این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ مربوط به اصل ساختار خلقت بود، اینجا ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ معنا نداشت! این «أَقْواتَ» آن ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ که وصل به این است؛ یعنی تقدیر «أَقْواتَ» در چهار روز ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ است، نه اینکه این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ به مجموع بخورد و ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ برای خصوص «أَقْواتَ» باشد. ایشان میفرمایند: ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ و ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ که کنار هم هستند همه مربوط به ﴿أَقْواتَها﴾ است؛ یعنی تأمین قوت و روزی چهار فصل دارد و هر که خواست میتواند بهره بگیرد، وگرنه ما جدا کنیم و بگوییم این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ برای مجموع خلقت زمین و ﴿بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها﴾ است، آن وقت این ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ مربوط به ﴿أَقْواتَها﴾ است این تفکیک نارواست.
عدم دلالت ﴿ثُمَّ﴾ بر تأخیر زمانی آسمان از زمین
این یک تأیید بر فرمایش ایشان و بعد میرسیم به اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾. یک بحث درباره ﴿ثُمَّ﴾ است که ظاهر ﴿ثُمَّ﴾ این است که اول زمین و بعد آسمان خلق شد؛ در حالی که در سوره مبارکه «نازعات» دارد که ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾[18] و آن به خواست خدا خواهد آمد که جمع بین آیات سوره «نازعات» که فرمود: ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾ با این آیه چگونه خواهد بود؟ در سوره مبارکه «نازعات» آیه 27 به بعد دارد: ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها ٭ رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها ٭ وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها ٭ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾[19] اول آسمان را ذکر میکند که ﴿أَمِ السَّماءُ بَناها﴾ و ﴿رَفَعَ سَمْکَها﴾، «سَمْک» یعنی ارتفاع که در برابر عمق است, ﴿فَسَوَّاها﴾ بعد فرمود: ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾، بعد این نکته مطرح است که آیا «دحو الأرض» همان «خَلْقُ الأرض» است یا «دحو» غیر از خَلق است؟ خلق زمین اول شد, خلق و تنظیم آسمان بعد شد, «دحو الأرض من تحت الماء» بعد پیدا شد که این بحث هنوز ناتمام است و به خواست خدا بعداً در همین مقطع روشن خواهد شد؛ اما در این قسمت سوره مبارکه «فصلت» فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ﴾ که این ﴿ثُمَّ﴾ به دلیل سوره «نازعات» تأخیر زمانی نیست.
خلقت خورشید و ماه و ستارگان از دود در دو روز و اطاعتپذیری آنان
وقتی خواست آسمان را خلق کند ﴿وَ هِیَ دُخانٌ﴾؛ حالا یا گازی بود، ﴿دُخان﴾ به اصطلاح قرآن همان دود است یا گاز است یا ماده دیگر بالأخره چنین مادهای بود. از یک مشت دود، شمس و قمر و راه شیری را درست کرد، اینطور نیست که حالا برلیان باشد از آن آفتاب و ماه درست کرده باشد، بعد هم بساطش را برمیدارد که ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[20] میشود، اینطور نیست که حالا شمس همیشه روشن باشد. ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾؛ وقتی خواست آسمان را تنظیم کند به آسمان و زمین فرمود چه با میل و چه بیمیل بیایید که عرض کردند ما با مِیل و اراده اطاعت میکنیم که این بحث هم باید برگردیم و آن را تتمیم کنیم.
تنظیم خلقت در شش روز با تفسیر چهار روز آن به فصول
الآن فعلاً در تنظیم این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ هستیم: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ﴾؛ این دخان و این گاز را به صورت هفت آسمان در دو روز قرار داد, پس زمین را در دو روز, آسمان را در دو روز قرار داد. آن چهار روز اگر جداگانه باشد که میشود هشت روز, اگر مربوط به خصوص زمین و مجموعه زمین باشد که تکرار کرده, حرفی که فخر رازی در تفسیر دارد؛[21] کسی میگوید من از نجف تا فلان منطقه را دو روز رفتم, تا کربلا را چهار روز, نه یعنی اینکه از آنجا تا کربلا را چهار روز; یعنی از نجف تا کربلا را چهار روز, دو روز آن برای آن مقطع است و دو روز آن برای مقطع دیگر؛ اینجا هم دیگر هشت روز نمیشود؛ این چهار روز, دو روز آن برای زمین و دو روز آن برای «رواسی» و «بارک فیها» و «قدّر فیها» و اینهاست، این جمعاً میشود چهار روز, دو روز هم که برای آسمان است میشود شش روز, این جمعبندی کشّاف, فخررازی و مرحوم امینالاسلام تا بعضی از متأخّرین است، در حالی که آن سؤالی که میماند این است که آیات مربوط به آسمان و زمین سه طایفه بود: یک طایفه که از همه بیشتر است که هفت سوره در آن شرکت دارد، این است که آسمان و زمین در شش روز است، این یک؛ طایفه دیگر این تفصیلی است که مشخص کرده دو روز برای زمین, دو روز برای آسمان و دو روز هم احیاناً برای ﴿ما بَیْنَهُما﴾؛ امّا طایفه سوم آیهای است که میگوید زمین و آسمانها و ﴿ما بَیْنَهُما﴾؛ یعنی فضا و هوا، اینکه در «جوشن کبیر» دارد «یا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ»[22] مشخص نشده که این آقایان چه میخواهند بگویند؟ این فضا و هوا چه وقت خلق شده؟ اینکه سیدناالاستاد میفرماید این ﴿قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ برای فصول چهارگانه است؛ آن دو روز که فرمود: ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾ برای زمین است؛ آن دو روزی که فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ﴾ برای آسمانهاست و آن دو روز دیگر میماند برای فضا و هوا و جاذبهها، برای اینکه در سوره «فرقان»، در سورهای که به نام پیغمبر است و در سوره «ق» ـ در این سه سوره ـ دارد که خدا آسمان و زمین و ﴿ما بَیْنَهُما﴾ را در شش روز خلق کرده است، این ﴿ما بَیْنَهُما﴾ که موجودات فراوانی دارد, اگر جاذبه است همینجاست! اگر فضاست همینجاست! اگر جوّ است همینجاست! اگر فاصله منظّم هندسیشده است همینجاست! اینها را چه وقت خلق کرده؟ پس دو روز باید بگذارید برای اینها که این فرمایش سیدناالاستاد است. بنابراین دو روز برای زمین است, دو روز برای آسمان است, دو روز برای «بینهما» است. این طایفه سوم, سه سوره است که ﴿ما بَیْنَهُما﴾ را مطرح کرده؛ سوره مبارکه «فرقان» آیه 59 این است که ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما﴾, در ﴿ما بَیْنَهُما﴾ موجودات فراوانی است! این «جوشن کبیر» که میگوید: «یا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ» فضا و هوا کجاست؟ «یا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ» این جاذبه کجاست؟ بین ما و منظومه شمسی، موجودات فراوان حسابشده هندسی است، کجا حرکت میکنید؟! در سوره مبارکه «ق» هم همین مضمون هست که ﴿وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾، این ﴿ما بَیْنَهُما﴾ را این آقایان مشخص نکردند که این ﴿ما بَیْنَهُما﴾ چند روز فرصت میطلبد. آیه 38 سوره مبارکه «ق» این است که ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾، در بعضی از سوَر دیگر هم همین جریان ﴿فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ هست.
بنابراین زمین دو روز, آسمان دو روز, ﴿ما بَیْنَهُما﴾ هم دو روز, این ﴿قَدَّرَ فیها أَقْواتَها﴾ به قرینه کلمه «قوت» و به قرینه کلمه ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ ناظر به فصول چهارگانه است و کاری به آن خلقت آسمان و زمین ندارد, اگر مربوط به خصوص زمین بود آن وقت لازمه ﴿ما بَیْنَهُما﴾این بود که این سوره مبارکه «فصلت» که در صدد تبیین ساختار آسمان و زمین است و در جای دیگر هم نیست، از خلقت «مَا بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» که چقدر است و چقدر طول کشید ساکت باشد در حالی که اینچنین نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره تغابن, آیه2؛ ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾.
[2]. سوره بقره, آیه164.
[3]. سوره لقمان, آیه18.
[4]. سوره حدید, آیه20.
[5]. سوره محمد, آیه36.
[6]. سوره انعام, آیه32؛ ﴿وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.
[7]. سوره انعام, آیه70.
[8]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص550.
[9]. نهج البلاغه, خطبه154.
[10]. سوره بقره, آیه201.
[11]. سوره بقره, آیه200.
[12]. سوره بقره, آیه201.
[13]. سوره فرقان, آیه59؛ سوره سجده، آیه4؛ سوره ق، آیه38.
[14]. کامل بهایی(طبری)، ص390.
[15]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص188؛ «إذا قال فی أربعة أیام و قد ذکر أن الأرض خلقت فی یومین، علم أن ما فیها خلق فی یومین، فبقیت المخایرة بین أن تقول فی یومین و أن تقول فی أربعة أیام سواء، فکانت فی أربعة أیام سواء فائدة لیست فی یومین، و هی الدلالة علی أنها کانت أیاما کاملة بغیر زیادة و لا نقصان».
[16]. تفسیر المیزان، ج17، ص364؛ «ظاهرة فی غیر ما ذکروه و القرائن الحافة بها تؤید کون المراد بها تقدیر أقواتها فی الفصول الأربعة التی یکونها میل الشمس الشمالی و الجنوبی بحسب ظاهر الحس فالأیام الأربعة هی الفصول الأربعة».
[17]. تفسیر نور الثقلین، ج4، ص538 و 539؛ «أخبرنا احمد بن إدریس عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن أبی جمیلة عن أبان بن تغلب قال: قال لی أبو عبد الله(علیه السلام): یا أبان أ تری ان الله ـ عز و جل ـ طلب من المشرکین زکوة أموالهم و هم یشرکون به حیث یقول ﴿وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ﴾ قلت له: جعلت فداک فسره لی، فقال: ویل للمشرکین الذین أشرکوا بالإمام الاول و هم بالأئمة الآخرین کافرون، یا أبان انما دعا الله العباد إلی الایمان به، فاذا آمنوا بالله و برسوله افترض علیهم الفرایض ثم خاطب نبیه(صلی الله علیه و آله) فقال: قل لهم یا محمد: ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ ای وقتین ابتداء الخلق و انقضاؤه وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها﴾ ای لا تزول و لا تفنی ﴿فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ﴾ یعنی فی اربعة أوقات، و هی التی یخرج الله ـ عز و جل ـ فیها أقوات العالم من الناس و البهائم و الطیر و حشرات الأرض و ما فی البر و البحر من الخلق من الثمار و النبات و الشجر و ما یکون فیه معاش الحیوان کله و هو الربیع و الصیف و الخریف و الشتاء، إلی قوله: ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِین﴾ یعنی المحتاجین، لان کل محتاج سائل، و فی العالم من خلق الله من لا یسئل و لا یقدر علیه من الحیوان کثیر، فهم سائلون و ان لم یسألوا».
[18]. سوره نازعات, آیه30.
[19]. سوره نازعات, آیات27 ـ 30.
[20]. سوره تکویر, آیه1.
[21]. مفاتیح الغیب، ج27، ص547؛ «السؤال الأول: أنه تعالی ذکر أنه خلق الأرض فی یومین، و ذکر أنه أصلح هذه الأنواع الثلاثة فی أربعة أیام أخر و ذکر أنه خلق السموات فی یومین، فیکون المجموع ثمانیة أیام، لکنه ذکر فی سائر الآیات أنه خلق السموات و الأرض فی ستة أیام فلزم التناقض...».
[22]. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص407.