اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (۶) الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (۷) إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (8) قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ (9) وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلینَ (10) ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (12)﴾
فایده تحصیل علوم دینی در عصر غیبت
برخی از سؤالاتی که مربوط به مباحث قبل است این است که گاهی گفته میشود ما در عصر غیبت در ظلمت و تاریکی هستیم از این درس و بحث و علوم چه طرْفی میبندیم؟ مستحضرید که ائمه(علیهم السلام) عموماً و وجود مبارک ولیّ عصر خصوصاً اینها «خلیفه الله» هستند, این اصل مطلب و ذات اقدس الهی که «مستخلفعنه» هست «محیط بکلّ شیء»[1] است و «مَعَ کلّ شَیءٍ»[2] است با همه ما هست ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾[3] است, اصل دوم. پس اگر مشکلی هست در غیبت ماست نه در غیبت ولیّ ما؛ ما اگر از غیبت به حضور بیاییم, اگر از جهل به علم بیاییم مبدأ خود را میشناسیم و او را میپرستیم, خلیفه مبدأ خود را میشناسیم, ولایت او را میپذیریم و در روح و ریحانیم، وگرنه آن حضور فیزیکی برای بسیاری از افرادی که در صدر اسلام بودند و نمازهای پنجگانه را پشت سر بهترین امام جماعت دنیا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخواندند, در مسجدالنبی هم اقامه میکردند که بعد از مسجدالحرام بهترین مسجدهای روی زمین است با این وجود طرْفی نبستند. پس ما اگر از غیبت به در بیاییم بسیاری از مسائل برای ما حل است و این علوم دینی, زمینه است برای اینکه انسان به اینها عمل کند و از غیبت در بیاید و مشمول لطف حضرت بشود.
ایمان به مبدأ و خدمت به خلق دو اصل مورد اهتمام دین
مطلب دوم آن است که قرآن کریم آمده است عناصر محوری دین را ذکر کرده و در بین آنها به دو اصل خیلی اهمیت داد: یکی ایمان به مبدأ, یکی خدمت به خلق؛ چه از وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه)، چه از ائمه دیگر(علیهم السلام) و از وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ـ از این چهارده معصوم ـ این رسیده که دو چیز است بهتر از آنها فرض ندارد, دو چیز است که بدتر از آنها نیست: «خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَیْءٌ»[4] یکی ایمان به خدا, یکی خدمت به خلق خدا و دو چیز است که از آنها بدتر نیست: یکی کفر به خدا, یکی ضرر به خلق خدا. اینها در اوایل رسالت آمده است.
رسیدگی به مستمندان در زمان کمیابی دستور ثابت سُور مکی
شما این سُوَر مکّی را که ملاحظه بفرمایید، فضای مکه, جوّ نزول مکه, شأن نزول مکه، در بسیاری از سوَر مکّی سخن از کمک کردن به فقرا, تولید شغل, رفع بیکاری و اینها مطرح است. این سورههای مبارکی که در بخش پایانی قرآن کریم هست را ملاحظه بفرمایید. سوره مبارکه «بلد» که در مکه نازل شد، بعد از آن آیات توحیدی، میفرماید: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَکُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ ٭ یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ ٭ ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ﴾[5] این در مکه نازل شد. فرمود اینها چرا روی دشت راه میروند، روی مکان هموار راه میروند، صراط مستقیم یعنی مستقیم نه یعنی آسان! صراط مستقیم صراطی است که اگر انسان شروع کرد به رفتن, احتیاج ندارد که از دیگری آدرس سؤال کند، مستقیم به بهشت میرود؛ نه اختلاف در آن هست, و نه تخلف در آن هست، «بینهما فرقانٌ عظیم», اینجا پا گذاشتی آخرش بهشت هست؛ منتها اینجا کُتل دارد، صراط مستقیم نه یعنی هموار! یعنی صراطی است که کجراهه نیست, بیراهه نیست, خطر ندارد, گمراهی ندارد همین, اینجا پا گذاشتی آخرش بهشت است; ولی این عَقبه دارد, کُتل دارد، فرمود چرا اینها این کتلها را طی نمیکنند: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ بعد عَقبه را تفسیر کرده است، فرمود میدانید عَقبه چیست؟ عَقبه بنده آزاد کردن، یک؛ در زمان گرانی و کمیابی به داد فقرا رسیدن، این عقبه است. عقبه را وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) معنا کرده است؛ البته تفسیر روشن همین آیات است: ﴿فَکُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ ٭ یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ﴾ اینها که بیمسکن هستند، گرفتار تراب و خاکاند, زمینگیر هستند، به درد اینها برسید، مسکن اینها را تأمین کنید.
سیره امام رضا(علیه السلام) در کنار سفره غذا
وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در بین ائمه(علیهم السلام) از یک قدرت ظاهری برخوردار بود، سفرههای سنگینی به احترام حضرت پهن میشد، وجود مبارک حضرت قبل از اینکه شروع کنند ـ از ائمه دیگر هم نقل شده است که اگر چنین سفرهای بود آنها هم چنین کاری میکردند ـ یک ظرف خالی طلب میکرد و از بهترین غذاهای آن سفره، در این ظرف میریخت، پُر میکرد و این آیات را میخواند، بعد میفرمود: این را به مستمند بدهید. هر لقمهای که برمیداشت، در این ظرفهای کنار سفره و در این کاسه خالی میگذاشت و میفرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَکُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ ٭ یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ﴾ فرمود آن کسی که بخورد و تهمانده سفره را به دیگری بدهد که این اقتحام عقبه نیست, آنکه لباس نو را بپوشد، وقتی مندرس شد به دیگری بدهد، اینکه اقتحام عقبه نیست, آنکه کار حضرت علی(علیه السلام) را میکند، دوتا لباس تهیه میکند یکی را برای خودش و دیگری را به قنبر میدهد، آن اقتحام عقبه است. این کار امام رضا(سلام الله علیه) بود. [6]
رسیدگی به مستمندان، حرف بینالمللی دین و دال بر جهانی بودن آن
این آیه هم در مکه نازل شد، فرمود بسیار خوب, کافرید کافر باشید؛ ولی به درد فقرا برسید. این تولید شغل, رفع بیکاری, مشکل گرانی را حل کردن، اینها جزء دستورهای بینالمللی دین است؛ منتها حالا آن روز دستور نبود که برای روم نامه بنویسد یا برای امپراطوری ایران نامه بنویسد؛ ولی عمل این بود. همه این آیات در مکه نازل شد و فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَکُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ﴾ آن وقتی که گرانی است, کمیابی است ﴿یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ﴾؛ آنها که ارحام شما هستند، یا ﴿مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ﴾ اینها که حاشیهنشین شهرند و به تراب بسنده کردند، خاکنشیناند، فرمود رسیدن به اینها, جامه نو به اینها دادن, غذای تازه به اینها دادن، این اقتحام عقبه است. اصرار قرآن کریم بر این است که اولاً توحید, ثانیاً رسیدن به خلق; هم از امام عسکری(سلام الله علیه) رسیده است و هم از ائمه دیگر که «خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَیْءٌ» یک, «خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شَیْءٌ»؛ شرک و نرسیدن به امر فقرا و نیازمندان از بدترین کارهاست, ایمان به خدا و رسیدن به کار خَلق از بهترین کارهاست, بنابراین نمیشود گفت حالا اسلام که رشدی نکرده، چطور حرف بینالمللی میزند. پیامبر از همان اول فرمود: من برای جهان آمدم ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ﴾[7] این است, ﴿نَذِیراً لِلْبَشَر﴾ این است ذکری ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾[8] این است, ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾[9] این است؛ منتها دعوت اول سرّی بود، بعد ﴿أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ﴾[10] بود، بعد ﴿فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ﴾[11] بود؛ ولی حرف, حرف جهانی است.
حسب شدید به مال علت عدم رسیدگی به فقرا و مذمّت آن
در سوره مبارکه فجر که قبل از سوره مبارکه «بلد» است و در مکه نازل شد، فرمود: مشکلش این است که ﴿کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ ٭ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ ٭ وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا ٭ وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾[12]«جَمّ» یعنی انبوه, نه مال فراوان, دوستیتان فراوان است, حُبّ شما جمّ است، آن ﴿جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾[13] یک بحث دیگری است, ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[14] نه, همین مال کمی که دارید, مال فراوان نداری ید؛ ولی حبّ شما به این مال اندک, جَمّ است؛ یعنی انبوه است و این را باید کم کرد, بنابراین رسیدن به فقرا و تولید کار و تولید شغل و مانند آن از پیامهای اوّلی قرآن کریم است. اینجا هم فرمود: بسیار خوب, مشرکین گرفتار دوتا شرّند: یکی به <الله> ایمان ندارند, یکی به خلق خدا نمیرسند: ﴿وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ ٭ الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾؛ این زکات، زکات فقهی خاص نیست، زکات فقهی در مدینه نازل شد، آن عبادت است، قصد قربت میخواهد و از کسی که قصد قربت نکند قبول نیست؛ اما زکات به معنای انفاق و رسیدن به فقرا؛ همان مطلق خیرات است و از هر کسی مقبول است: ﴿وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ ٭ الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ﴾.
کیفرالهی بودن عدم درک سخنان پیامبر توسط مشرکان
مطلب دیگر اینکه آنها میگفتند شما ما را درک نمیکنید، ما هم شما را درک نمیکنیم برای اینکه ﴿مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ﴾[15] ذات اقدس الهی حرف اینها را تکذیب نکرد، آنها میگفتند ﴿قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ﴾[16] ما شما را درک نمیکنیم, معرفت نداریم؛ اما نمیدانند این پرده از کجا روی مدارک معرفتی اینها القا شده و آویخته شده؛ اینها با سیّئات اعمالشان تار و پود پرده را بافتند و ذات اقدس الهی فرمود: ﴿جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾[17] که این کیفر الهی است. آنها که گفتند: ﴿قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ﴾ خدا تکذیب نکرد؛ ولی نمیدانند که از کجا دارند چوب میخورند، این تار و پود آن پرده را خودشان بافتند بعد ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾.
ناروا بودن تصور مشرکان از عدم درک پیامبر از آنان
اینکه گفتند: ﴿مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ﴾ یعنی نه ـ معاذ الله ـ تو ما را درک میکنی نه ما, غافل از اینکه پیغمبر آنها را کاملاً درک میکرد، معنای ﴿بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ﴾ ممکن است از نظر بیحرمتی آنها این باشد؛ ولی واقعیّت این نیست آنها پیغمبر را درک نمیکردند؛ ولی حضرت کاملاً به آنها احاطه داشت و خصوصیاتشان را درک میکرد و راهنمایی هم میکرد؛ منتها از دو طرف حجاب بود; یعنی فیض تو به ما نمیرسد، چون ما خودمان جلویش را گرفتیم؛ خودمان هم جلوی خودمان را بستیم که به فیض شما دسترسی پیدا نکنیم. اگر اضافه شدن کلمه «من» که اصرار زمخشری بر این است، برای این نکته باشد.[18]
استقلال فکری، لازمه اولیه زندگی محققانه و رسیدگی به مستمندان
مطلب بعدی آن است که در فضای جاهلیت اینطور بود، در فضای اسلام هم همینطور است که انسان موظف است مستقل باشد، تا به دیگران برسد؛ اگر استقلال نداشته باشد، تابع زید و عمرو باشد؛ در ایمان و کفر, در حق و باطل, در صدق و کذب, در عدل و ظلم, در خیر و شرّ, در حَسَن و قبیح استقلال ندارد، این «یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیح» است, «أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ»[19] است و مانند آن; ولی وقتی مستقل بود، هم خودش مستقیم میرود؛ نه راه کسی را میبندد و نه بیراهه میرود و هم اجازه نمیدهد کسی کجراهه برود، تا آنجا که ممکن است دیگران را هدایت میکند. در آیه سه و هفت و هشت سوره مبارکه «حج» گذشت که فرمود اگر تابعی! محقّق باش, اگر متبوعی! محقّق باش, اگر مرجعی محقّق باش, اگر راجعی! محقّق باش. آیه سه و هفت و هشت سوره مبارکه «حج» این بود که ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَریدٍ﴾ یا ﴿ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ﴾؛ فرمود: تا محقّقانه حرکت نکردید، این مشکلات دامنگیرتان میشود که «یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیح».
پذیرش دین توسط غیرعرب ها دال بر استقلال و بین المللی بودن آن
بنابراین هم مسئله غیبت مشخص شد, هم مسئله استقلال انسان مشخص شد و هم رسالت دین در آغاز امرش همین است که هر دو امر را رعایت کند; یعنی وظیفه انسان نسبت به خالق و وظیفه انسان نسبت به خلق را رعایت کند و هم جهانی بودن آن. درست است نامهای که حضرت برای امپراطوری ایران و روم نوشت از مدینه بود; ولی اصل دعوت, دعوت جهانی بود، به دلیل اینکه در همان مکه صهیب رومی مسلمان شد, سلمان فارسی مسلمان شد, بلال حبشی مسلمان شد، معلوم میشود دین اختصاص به همین مسئله عرب و حجاز و مکه و مدینه و مانند آن نداشت, جهانی بود، چون اینها از اطراف عالم آمده بودند، اینها هیچ کدام عرب نبودند، اینها مخصوص مکه و مدینه نبودند, یکی از حبشه آمده, یکی از ایران رفته, یکی از روم آمده و این حرفها را پذیرفتند, این پذیرش نشان آن است که انسان مستقل است.
نفی هرگونه نقض و رنج و خستگی در بهشت از بهشتیان
اما اینکه انسان وقتی وارد بهشت شد، علم او زیاد میشود; ولی حسرت نمیبرد، برای آن است که آن نشئه, نشئه کمال است. الآن فرشتهها بعضیها مطاعاند, بعضی مطیعاند ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ﴾[20] یک عده زیرمجموعه جبرئیل(سلام الله علیه) هستند, یک عدّه زیرمجموعه اسرافیل و میکائیل و عزرائیل(سلام الله علیهم اجمعین) هستند، اما هیچ کدام غطبهای, حسرتی, افسوسی, حسدی ندارند که ما چرا به این مقام نرسیدیم. شئون داخلی ما هم همینطور است قوای بیرونی ما اینطور است, قوای درونی ما اینطور است در بیرون ما سمع و بصر داریم؛ ولی هیچ کدام حسد دیگری, حسرت دیگری را ندارند؛ در درون وَهم داریم, خیال داریم، هیچ کدام حسرت دیگری, حسد دیگری را ندارند. در بهشت اصلاً این نقصها نیست، این «لا», «لا»ی نفی جنس است؛ منتها در اثر تکرار این «لا» این کلمه لغو و تأثیم مرفوع ذکر شد: ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾،[21] وگرنه این «لا»ی نفی جنس نصب میداد. اینکه فرمود: ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ این اصلاً حسرت و حسد و زشتی و مانند آن نیست؛ لذا هیچ حسرتی در بهشت نیست، با اینکه انسان کمالات نامتناهی را یکی پس از دیگری طی میکند و خستگی هم در آن نیست، برای اینکه انسان بیکار نیست تا خسته شود؛ علوم نامتناهیه الهی یکی پس از دیگری ظهور میکند، اسمای حسنای نامتناهی الهی یکی پس از دیگری ظهور میکند، مگر این کمالات کم است, مگر تمامشدنی است؟! بنابراین نه خستگی هست, نه یکسان بودن هست, نه احساس ملال میشود، هر لحظه و هر حالتی فیضی از اسمای نامتناهی الهی, این هزار و یک اسم مبارک که در «جوشن کبیر» هست هر کدام اگر میلیاردها میلیارد درجه شما این را تفسیر الهی بدانید، میبینید که تمام شدنی نیست بنابراین انسان آنجا از یکسان بودن احساس خستگی نمیکند, احساس یکسان بودن نمیکند, ملالی در آن نیست, هیچ رنجی در آن نیست, خستگی و لغو و تأثیم و مانند آن در او نیست.
پرسش: در هر درجه بالاتر غبطه وجود ندارد؟
پاسخ: نه, غبطه وجود ندارد، مثل اینکه ملائکه الآن همینطورند، قوای درونی ما همینطورند, قوای درونی ما و قوای بیرونی ما همه در تحت رهبری نفس دارند کار میکنند، هیچگاه افسوسی برای قوّه وَهم و خیال نسبت به عقل نیست, هیچگاه افسوسی قوّه شهوت و خیال نسبت به عقل عمل نیست, هیچگاه افسوسی برای دست و پا نسبت به چشم و گوش نیست، هر کدام «کلٌّ یعمل وظیفته» نشئه, نشئهای است که به نحو نفی جنس, لغو و تأثیم و حسرت و حسد و مانند آن کلاً برداشته شد، این همه فرشتههایی که عددشان را جز ذات اقدس الهی نمیداند، هیچ کدام حسد دیگری یا حسرت دیگری را ندارند، چنین نشئهای است، فرمود چنین عالمی است، وقتی وارد شدید زندگی میکنید که دلیل بر جامعیت قرآن هم هست.
ربوبیت اداره نظم عالم و بی خبری بعضی انسان ها از آن
حالا برسیم به سراغ خلقت آسمان و زمین. فرمود این عالَم با این نظمی که شما دارید زندگی میکنید، این نظم محیّرالعقول را چه کسی دارد تأمین میکند؟ برخی انسانها اصلاً خواباند «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[22] خواباند، اصلاً فکر نمیکنند که چه کسی خلق کرده؟ چطور خلق کرده؟ برای چه خلق کرده؟ ما این دانشمندان را به چه مناسبت میگوییم دانشمند؟ برای اینکه گوشهای از اسرار عالم را دارند درک میکنند، آنکه این معلوم را آفرید: ﴿أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾؛[23] اگر تصادف در کار باشد، هیچ نظمی در کار نیست, علمی هم در کار نیست. شاید این کار را که شما کردید به نتیجه نرسیدید، چطور دارید پرواز میکنید، با کدام نظم؟ پس یک نظمی هست که شما خودتان را به این هواپیما یا آپولو سپردید، معلوم میشود نظمی در کار هست. اگر نظمی در کار نباشد چطور شما خودتان را به خطر میاندازید، عمق دریا را غوص میکنید, اوج سما را پرواز میکنید، بر اساس نظم علمی است. اگر ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر﴾[24] هست، آنکه این نظم دقیق ریاضی را آفرید آگاه است: ﴿أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾.[25] اگر دیگران علمشان به این است که گوشهای از اسرار خلقت را میفهمند، آنکه همه این اسرار نزد اوست و اسرارآفرین است، یقیناً عالِم است. پس خدا هست, علیم هست, حکیم هست, ناظم هست و مانند آن, امّا بسیاری از افراد خواباند، اصلاً نمیدانند کجا دارند زندگی میکنند: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا».[26]
ازلی بودن ذات الهی و ناروایی سؤال از زمان و مکان خلقت
در تبیین خلقت, فرمود ذات اقدس الهی ازلی است؛ این سؤال راه ندارد که خدا چه وقت خلق کرد؟ کجا خلق کرد؟ خود «چه وقت» که سؤال از تاریخ است, از زمان است، «کجا» که سؤال از مکان است, از جغرافیاست؛ «چه وقت» و «کجا» که دو واژه استفهامی هستند، بعد پیدا شدند. هیچ فرض ندارد که ذات اقدس الهی بوده, عدمِ محض بوده, فاصلهای معیّن بوده, بعد فیض الهی شروع شده, اگر کسی توانست چنین چیزی را تصور کند مختار است؛ اما در عدم محض نه سبق و لحوق معنا دارد, نه فصل و وصل معنا دارد, نه معیّت معنا دارد, اگر کسی توانست تصوّر کند آزاد است; ولی ما بگوییم <الله> بود، بعد یک مدت فاصله بود, بعد عالم را آفرید, در عدم محض, جلو و دنبال فرض ندارد. زمان با خود ماده حرکت میکند, <چه وقت> با پدید آمدن ماده به وجود میآید؛ <کجا> با پدید آمدن ماده به وجود میآید. ذات اقدس الهی مادهای خلق کرد حالا آن ماده اوّلی چه چیزی بود؛ البته ارواح انبیا و اولیا(علیهم السلام) نه متزمّناند نه متمکّن، آنها که سر جایشان محفوظ, اما سماوات و ارض و اینها؛ این موجود همین که یافت شد سیّال است و متحرّک, این موجودی که سیّال و متحرّک است، با یافت شدنش زمان و مکان پیدا میشود, «چه وقت» بعد پیدا میشود, «کجا» بعد پیدا میشود. بین عالَم و الله عدم محض است در عدم محض, سَبق, لحوق, معیّت, فصل, وصل اصلاً فرض ندارد، معنا ندارد. بگوییم قبلاً مصلحت نبود, قبلاً در کار نبود؛ مصلحتی در کار نبود, قبلاً مفسده داشت خب قبلی نبود, مفسدهای نبود. گاهی انسان, الهی حرف میزند ولی انسانی فکر میکند، انسان میگوید فعلاً مصلحت نیست من این کار را انجام بدهم، دو سال بعد یا سه سال بعد انجام میدهم، خودش هست, زمان هست, مکان هست, مصالح هست, مفاسد هست، بررسی میکند میگوید الآن مصلحت نیست دو سال بعد انجام میدهم، این راه دارد؛ اما اگر خود زید باشد و عدم محض این مصلحت و مفسدهای ندارد, این سبق و لحوقی ندارد, این جلو و دنبالی ندارد, این فصل و وصلی ندارد, اگر کسی توانست در عدم محض, سبق و لحوق و انفکاک و تأخّر فرض کند، درست است که خدا بود و هیچ چیزی نبود، بعد از مثلاً مراحلی جهان را آفرید؛ اما بعد فرض ندارد, قبل فرض ندارد. همه اینها حادث ذاتیاند، یک؛ همه اینها فقیر ذاتیاند، دو؛ همه اینها حدوثاً و بقائاً محتاج به ذات اقدس الهی هستند، سه؛ فرمود ما ماده را آفریدیم، این ماده اول بسته بود که ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً﴾، بعد ﴿فَفَتَقْناهُما﴾[27] برابر آیه سوره مبارکه «انبیاء»، ما اینها را باز کردیم و این بسته را باز کردن و به صورت «سماوات» و «ارض» و «ما بینهما» در آوردن شش دوره طول کشید; حالا هر دورهاش چند میلیارد سال است، آن را خدا میداند. همین که ماده حرکت کرد زمان پیدا میشود; حالا گاهی <یوم> و <لیل> است که عبارت از حرکت زمین به دور خود است در برابر شمس، این شبانهروز مصطلح است. امّا اصلِ زمان, مربوط به فلک و مَلَک نیست, اصلِ زمان مربوط به حرکت ماده است، هر جا حرکت هست زمان هست. زمان مقدار تدریجیِ حرکت است، چه اینکه مسافت مقدار متّصل و هندسه مکانی یا غیر مکانی حرکت است, اگر حرکت هست زمان هست, تدریج هست, تدریج همان زمان است که اجزایش سیّال است.
دلیل برخلقت زمین قبل از آسمان و قابل سکونت نبودن آن
حالا اول آسمان را خلق کرد بعد زمین را یا نه؟ از این قسمت پیداست که اول مقدمات خلقت زمین را آفرید، فرمود این کوهها را ما خلق کردیم، برای اینکه زمین را آرام کند، اینها نلرزند. این کوهها را اگر از زیر قرار میدادیم به عنوان ستون, شما میگفتید زمین دارای ستون هست. حالا بر فرض اگر ما این کوهها را زیر قرار میدادیم و زمین را رو قرار میدادیم، خود آن کوهها روی چه چیزی مستقر بود؟! کلّ این مجموعه با اراده الهی دارد کنترل میشود. اگر جاذبه است جاذبه را با اراده الهی تنظیم میکند. فرمود آن خدای سبحانی است که ﴿یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[28]، این پرندههایی که در فضا حرکت میکنند این حیوانات پرنده سنگینوزن، همه را ما داریم اداره میکنیم. الآن این دستِ ما که سنگین است چه کسی اینطور نگه میدارد؟ این اراده ماست که نگه میدارد بعد میآوریم پایین, بعد میبریم بالا, بعد حرکت میدهیم. اراده انسان است که این دست سنگین را حرکت میدهد، بالا میبرد, پایین میآورد, ساکن میکند, متحرّک میکند. فرمود اراده الهی است که ذات اقدس الهی اراده کرده زمین اینطور, زمان آنطور, پرنده اینطور. اینطور نیست که حالا اگر ما کوهها را زیر زمین قرار میدادیم، شما میگفتید این دارای ستون است، حالا این ستون روی چه چیزی مستقر است؛ ولی ما کوهها را روی زمین قرار دادیم که برکات فراوانی برای شما داشته باشد که در بحث دیروز گذشت. وقتی مقدمات ساختار زمین فراهم شده؛ اما هنوز زمین از زیر آب در نیامده که قابل سکونت باشد. بعد از اینکه آسمان را تنظیم کرد در سوره مبارکه «نازعات» دارد ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾؛[29] الآن اینجا فرمود: ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾ زمین را در دو روز؛ اما کارش هنوز تمام نشده, هنوز از زیر آب در نیامده به دلیل اینکه در سوره مبارکه «نازعات» دارد ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾؛ یعنی بعد از اینکه مسئله آسمان تمام شد, مسئله زمین به عنوان <دحوالأرض> که روز 25 ذیقعده است از اینجا شروع شده.
نکوهش مشرکان بر پذیرش خدایان بَدلی
فرمود: ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً﴾؛ شما آنکه خالق است نسبت به او کفر ورزیدید, آنکه فرستنده کتاب است نسبت به او کفر ورزیدید, آنکه فرستنده پیامبر است او را کفر ورزیدید، اینها برای او؛ بعد سنگ و چوب را شبیه او کردید، عالَم این است! عالَمی که سنگ و چوب را به جای <الله> مینشاند، معلوم میشود همه چیز در این عالم ممکن است! هم متنبّیان را به جای انبیا مینشانند, هم فراعنه را به جای <الله> مینشانند, هم سقیفه را به جای غدیر مینشانند, هم منافقان را به جای مؤمنان مینشانند همه چیز در این عالم هست؛ منتها اینها را خودِ انسان میسازد، وگرنه در جهان غیر از نظم چیز دیگر نیست. این پنج مرحله قبلاً مکرّر به عرضتان رسید این عالَم همه گونه ممکن است.
بدل قراردادن از خصوصیات این عالم و نمونه های آن
اصلاً کار این عالم برای یک عدّه بدلی درست کردن است؛ مانند خدای بدلی, فرعون گفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾,[30] ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾؛[31] اصنام و اوثان که ارباب و شرکای بدلیِ الهیاند، این درباره خدا، این بخش اول. متنبّیان, انبیای بدلیاند بدلِ آنها جعل شدند که آمار متنبّیان کمتر از آمار انبیا نیست؛ خلفا و ائمه بَدلی به جای غدیر مینشینند که کم نیست؛ علما و مشایخ سوء دربار به جای علما و روحانیون راستین مینشینند که کم نیست؛ منافقان به جای مؤمنین مینشینند که کم نیست, از توحید تا ایمان, از ایمان تا توحید در همه مراحل پنجگانه، جای بَدلی بافتن و بدلی ساختن است؛ انسان باید مواظب باشد گرفتار این بدلیها نشود نه در درون خود, نه گرفتار بدلی بشود و نه بدلی را تأیید کند. فرمود شما هم نسبت به ذات اقدس الهی که خالق است کفر ورزیدید او را نمیپرستید, وحی او را منکرید, فرستاده او را نمیپذیرید و هم اینکه سنگ و چوب را میپذیرید لذا اینها را عطف کرده و جدای از هم است ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾ این سه ـ چهار معصیت برای کفرِ <الله> ﴿وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً﴾؛ این سنگ و چوب را مقرِّب میدانید, این سنگ و چوب را شفیع میدانید, در برابر اینها کُرنش و خضوع میکنید، در حالی که <الله>, ربّالعالمین است.
مذمت گداپروری با توجّه به مهیّا بودن رزق انسان در زمین
خدای سبحان که زمین را در دو روز آفرید در زمین رواسی و راسیه و کوههای سخت و بلند از فوق او قرار داد و در این کوهها و زمین برکات فراوانی قرار داد و اقوات شما را در چهار فصل مشخص کرد ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾؛ منتها یک عده جلوی سؤالِ سائل را میگیرند، هر که برود کار کند به او میدهیم. یک وقت سؤال لفظی است که آن خیلی مطلوب نیست؛ در بیانات نورانی امام باقر(سلام الله علیه) هست که فرمود اگر کسی بداند در سؤال چه مذلّتی است «مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً»، اینها خاندان کَرَماند، فرمودند: اگر من دستم را برهنه کنم تا مِرفق به دهن افعی بگذارم، بهتر از آن است از کسی که نبود و بعد بود شد سؤال کنم، آیا این کَرم نیست؟! این خاندان, خاندان کَرَماند؛ فرمود امّا انسان از انسان سؤال میکند؟! حالا چه کسی به دیگری داد؟ همان <الله> به او داد، این <الله> که به ما از دیگری نزدیکتر است! فرمود اگر من دستم را تا آرنج برهنه کنم و در دهن افعی بگذارم، بهتر از آن است که سؤال کنم از کسی که «لم یکن ثمّ کان»؛ این روح عزّت است. فرمود اگر کسی بداند که در سؤال چه ذلّتی است «مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً» و اگر کسی بداند در اجابت دعای مؤمن چه کَرَم و شرافتی است «مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً»[32] فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ هر که بخواهد به او میدهیم, هر کسی کار کند به او میدهیم.
مقصود از «سائلین» در آیه
سائلین چه کسانیاند؟ در سوره مبارکه «الرحمان» فرمود: ﴿یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[33] این یک آیه, سؤال و جواب عمومی خداست ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ﴾[34] چرا؟ چون ﴿یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ مگر سؤال قطعشدنی است، هر لحظه هر موجودی میگوید <یا الله>، پس خدا در هر لحظه ظهوری دارد. این «یوم» نه به معنی 24 ساعت است نه «یوم» در برابر «شب» است «یَسْئَلُهُ کُلَّ یَوْمٍ» یعنی «کلّ ظهور» ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ﴾ چرا؟ چون ﴿یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ این یک آیه است که صدر و ذیل, سؤال و جواب را نشان میدهد. ﴿یَسْئَلُهُ﴾ مگر آنها روز سؤال میکنند, شب سؤال نمیکنند یا بالعکس است، یا هر لحظه در حال سؤالاند، هر لحظه «یا الله» مردم بلند است، پس هر لحظه او دارد جواب میدهد. فرمود هر که سؤال کرد ما به او میدهیم؛ منتها دیگران نمیدانند از چه کسی دارند سؤال میکنند؛ همان بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) است، فرمود: «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُونَه».[35]
این ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ یعنی هر که کار کرد ما به او میدهیم, هر که سؤال کرد ما به او میدهیم؛ سؤالِ لفظی، حداقل آن است آن کسی که دارد تولید میکند او هم دارد سؤال میکند. در سوره مبارکه «ابراهیم» در آیه 34 فرمود: ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾.
ضرورت قیام برای تأمین رزق باتوجه به مهیّا بودن آن
هر چه خواستید به شما داد, به ما داد؛ اما اینطور نیست که به ما بدهد و بیگانهای در کار نباشد و بدلی جعلکن هم در کار نباشد، باید اینها را از دست اینها گرفت و این مانع را برطرف کرد که ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ﴾[36] فرمود یک مقدار هم باید شما قیام کنید وگرنه اگر قیام نکنید, مبارزه نکنید, جهاد نکنید نه تنها مسجدِ شما نمیماند, بِیع و کلیسای ترسایان و کلیمیان نمیماند, صومعه راهب دیرنشین هم نمیماند، در زمان قدرت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق، در سراسر این خاک وسیع شوروی، یک جا برای اینکه چهارتا راهب بروند در صومعه بنشینند نبود، بساط اینها را به هم زدند، فرمود: ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ﴾ هر جا نام خدا و توحید و معرفت و قیامت و همه اینها را ویران کردند. فرمود یک مبارزهای باید شما انجام بدهید، ما ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ به همه دادیم؛ اما اینطور نیست که لقمه را آماده کنیم و در دهن شما بگذاریم، این در بهشت است در دنیا ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ﴾[37] روی دوش زمین راه بروید روزیِ خود را بگیرید.
مسئولیت صاحبان قدرت و تمکّن در برابر ایجاد استغال برای جوانان
تولید کنید, کار کنید, اشتغال ایجاد کنید، به این فکر نباشید که رایگان مصرف کنید و به این فکر نباشید بگویید به من چه؛ هم به من چه, هم به تو چه, هم به او چه, همه ما واقعاً «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه»[38] باشیم. چقدر این بیان لطیف و شیرین است، فرمود شما در برابر چشم و گوش خود مسئول هستید یا نیستید؟ به ما فرمود! فرمود شما دل، چشم و گوشی دارید, در برابر چشم و دل و گوش مسئول هستید یا نه؟ در سوره مبارکه «اسراء» فرمود: ﴿لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾[39], بعد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود همان طور که از چشمتان سؤال میشود, از گوشتان سؤال میشود از دلتان سؤال میشود از این مردم و جوانهای بیکار هم سؤال میشود«کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه»، این حرف بوسیدنی نیست؟! به ما بگویند چشمتان را چرا مواظب نبودید, به ما میگویند چرا مواظب نبودی، این جوان بیکار شود. این حرفِ همان کسی است که قرآن را آورده! آنکه قرآن را آورده فرمود چشمتان را مواظب باشید, گوشتان را مواظب باشید, دلتان را مواظب باشید, جوانها را هم مواظب باشید: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه» بنابراین ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ معنای باز و وسیعی دارد. اوایل نزول در مکه این فرمایش را فرمود مگر این سوره مبارکه «بلد» در مکه نازل نشد, ؟!مگر سوره «فجر» در مکه نازل نشد, ؟! غالب این سوَر مکّی چنین است که به داد فقرا برسید,! به یاد مردم باشید, ! به مردم کمک کنید, ! تولید کنید،! اینها همه در مکه نازل شد. این حرف، حرف جهانی است؛ منتها ابلاغ آن و تعلیم عمومی آن تدریجی است، وگرنه اصلِ مطلب, مطلب عمومی و جهانی است.
چگونگی«احسن الحدیث» بودن قرآن با توجه به آیات محکم و متشابه
در جریان متشابه و محکم در سوره مبارکه «آلعمران» آنجا مفصّل بحث شد، در اوایل سوره «آلعمران» دارد که آیات قرآن دو قسم است: یک قسمت محکم است و یک قسمت متشابه؛ بعد محکمات امّالکتاباند و متشابهات در سایه و در دامن امّالکتاب که مادرند پرورانده میشوند و اگر متشابهات در سایه امّالکتاب حل شد، یکدست جهان و کتاب الهی میشود متشابه; یعنی شبیه هم، نه شُبه هم. در سوره مبارکه «زمر» آیه23 این بحث مبسوطاً مطرح شد، فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً﴾ سر تا پای قرآن یکدست است, چرا؟ برای اینکه آن متشابهات به محکمات برگشت وقتی محکمات, امّالکتاب بود، تفسیر قرآن به قرآن شد، متشابهات به دامن محکم برگشت، این کودکان به دامن مادرشان رفتند، سرتاسر قرآن یکدست میشود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً﴾ چرا متشابه است؟ چون مثانیاند. مستحضرید تثنیه را که میگویند تثنیه، هر دو چیز را نمیشود گفت تثنیه, حَجرِ موضوع به جَنب انسان را که نمیگویند تثنیه؛ دوتا سنگ تثنیه است, دوتا انسان تثنیه است، مگر اینکه انسان و سنگ را از جهت جسم, تثنیه بدانیم، وگرنه تثنیه یعنی اِنثنا, یعنی انعطاف, این دو چیز باید گرایش به هم داشته باشند؛ مُنثَنی, منعطف, همگرا باشند تا بشود تثنیه، وگرنه حَجرِ موضوع به جنب انسان که تثنیه نیست. فرمود تمام آیات قرآن مُنثنیاند, مُنعطفاند؛ منتها کسی باید آشنا باشد، مثل خود اهل بیت(علیهم السلام) که این سلطه را دارند، چون خودشان قرآن ناطقاند، اِنثنا و انعطاف و همگرایی آیات را درک کنند، وگرنه یک سلسله محکماتاند یک سلسله متشابهات, این متشابهات فرزندان آن محکماتاند, آن محکمات مادر این متشابهاتاند، این فرزندان در دامن مادرشان رشد میکنند سرتاسر آیه میشود متشابه, چون اِنثنا دارند هیچ ابهامی در آن نیست, هیچ اشکالی در آن نیست, هیچ اغلاقی در آن نیست, روان است, سهل است و مانند آن, این جریان متشابه و محکمات.
آفرینش زمین مقدمه خلقت آسمان
بعد فرمود جریان زمین که به این صورت تمام شد، ما به آسمان پرداختیم آسمان را به آن «سماوات» برگرداندیم در سوره مبارکه «نازعات» فرمود: ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾ آیه 27 به بعد سوره مبارکه «نازعات» این است ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها ٭ رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها﴾ سمک یعنی ارتفاع در برابر عمق, میگویند جسم, طول و عرض و سَمک دارد اگر ارتفاع را ملاحظه کنیم, طول و عرض و عمق دارد اگر پایین را ملاحظه کنیم ﴿رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها ٭ وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها ٭ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها ٭ أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها ٭ وَ الْجِبالَ أَرْساها﴾ این را سیدناالاستاد اصرار دارند که این به خلقت برمیگردد،[40] قهراً آن کلمه ﴿ثُمَّ﴾ که در سوره مبارکه «فُصّلت» و مانند آن آمده این ﴿ثُمَّ﴾ تأخیر در بیان است، نه تأخیر در زمان وقوع, به هر تقدیر مقدّمات خلقت فراهم شد، بعد آسمان تنظیم شده است و راههای شیری فراهم شده است، بعد زمین سامان پذیرفت که <دحوالأرض> شروع شده است.
حالا ادامه بحثها انشاءالله بعد از تعطیلات فروردین.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . ر.ک: سوره فصلّت، آیه 54؛ ﴿إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحیطٌ﴾.
[2] . نهج البلاغة، خطبه 1.
[3] . سوره ق، آیه16.
[4] . بحار الأنوار؛ ج74 ؛ ص137. تحف العقول، ص35؛ «خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَیْءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللَّهِ وَ خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شَیْءٌ الشِّرْکُ بِاللَّهِ وَ الضَّرُّ لِعِبَادِ اللَّهِ».
[5] . سوره بلد، آیات11-17.
[6] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج4، ص52؛ «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ کَانَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) إِذَا أَکَلَ أُتِیَ بِصَحْفَةٍ فَتُوضَعُ بِقُرْبِ مَائِدَتِهِ فَیَعْمِدُ إِلَی أَطْیَبِ الطَّعَامِ مِمَّا یُؤْتَی بِهِ فَیَأْخُذُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ شَیْئاً فَیَضَعُ فِی تِلْکَ الصَّحْفَةِ ثُمَّ یَأْمُرُ بِهَا لِلْمَسَاکِینِ ثُمَّ یَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ ﴿فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ ثُمَّ یَقُولُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ لَیْسَ کُلُّ إِنْسَانٍ یَقْدِرُ عَلَی عِتْقِ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْجَنَّةِ».
[7] . سوره سبأ، آیه 28.
[8] . سوره فرقان، آیه1.
[9] . سوره مدثر، آیه31.
[10] . سوره شعراء، آیه214.
[11] . سوره حجر، آیه94.
[12] . سوره فجر، آیات17ـ20.
[13] . سوره همزه، آیه2.
[14] . سوره همزه، آیه3.
[15] . سوره فصّلت، آیه5.
[16] . سوره فصّلت، آیه 5.
[17] . سوره انعام، آیه25؛ سوره اسراء، آیه 46؛ سوره کهف، آیه 57.
[18]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص185؛ «هل لزیادة مِنْ فی قوله ﴿وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ﴾ فائدة؟ قلت: نعم، لأنه لو قیل: و بیننا و بینک حجاب: لکان المعنی: أن حجابا حاصل وسط الجهتین، و أما بزیادة مِنْ فالمعنی: أن حجابا ابتدأ منا و ابتدأ منک...».
[19] . نهج البلاغة، خطبه 147.
[20] . سوره تکویر، آیه21.
[21] . سوره طور، آیه 23.
[22] . بحار الانوار، ج4، ص43.
[23] . سوره ملک، آیه 14.
[24] . سوره حجر، آیه21.
[25]. سوره ملک، آیه14.
[26]. مرآة العقول، ج8، ص293.
[27] . سوره انبیاء، آیه 30.
[28] . سوره فاطر، آیه41.
[29] . سوره نازعات، آیه 30.
[30] . سوره نازعات، آیه24.
[31] . سوره قصص، آیه38.
[32] . الکافی، ج4، ص20؛ «لَوْ یَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَ لَوْ یَعْلَمُ الْمُعْطِی مَا فِی الْعَطِیَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً».
[33] . سوره الرحمن، آیه29.
[34] . سوره الرحمن، آیه29
[35] . بحار الانوار، ج90، ص368. التوحید (للصدوق)، ص289.
[36] . سوره حج، آیه40.
[37] . سوره ملک، آیه 15.
[38] . جامع الأخبار(للشعیری)، ص119.
[39] . سوره اسراء، آیه36.
[40] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص191.