15 03 2015 449558 شناسه:

تفسیر سوره فصلت جلسه 2 (1393/12/24)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿حم (۱) تَنزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۳) بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ (٤) وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ (۵) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (۶) الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (۷) إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیرُْ مَمْنُون (8) قُلْ أَ ئنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فیِ یَوْمَینْ‏ِ وَ تجَْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ (9) وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسی‏َ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَکَ فِیهَا وَ قَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتهََا فیِ أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائلِین (10) ثمُ‏َّ اسْتَوَی إِلیَ السَّمَاءِ وَ هِی دُخَانٌ فَقَالَ لهََا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائعِین (11)﴾

    نام قرآن قبل از نزول و بعد از آن

سوره مبارکه «فصلت» همانطوری که  ملاحظه فرمودید در مکه نازل شد و این «حم» مانند سایر «حوامیم» است. این «حوامیم سبعه» محور اصلی آنها تبیین وحی و قرآن کریم است و آنچه از این قسمت استفاده میشود آن است که این قرآن از طرف خدایی که رحمانِ رحیم است نازل شده است، بعد به صورت تفصیل، آیاتش از هم جدا شد. حال این سؤال مطرح میشود، آنجا که نزد رحمانِ رحیم بود، قبل از اینکه نازل شود چه نامی داشت؟ در سوره مبارکهٴ «هود» مشخص کرد و فرمود که آنجا «محکم» بود و اینجا «مفصّل» است، آنجا متن بود و اینجا شرح است؛ در ابتدای سوره مبارکهٴ «هود» دارد: ﴿الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت﴾.[1]

    مقصود از «محکم» و «مفصّل» بودن قرآن

این کتاب، اوّل محکم و مَتنی بود، بعد تفصیل شد؛ تفصیل آن هم به این است که حکمت آن از موعظه و جدال اَحسن جدا شد؛ تفصیل آن به این است که قصص آن از امثال آن جدا شد، اوامر آن هم از نواهی جدا شد، تبشیر آن از انذار جدا شد، مباحث توحیدی آن از مباحث وحی و نبوت، مباحث وحی و نبوت از مسئلهٴ معاد، اینها همه از هم جدا شد؛ احکام اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی همه جداگانه معیّن شد و براساس تفسیر آیات نسبت به یکدیگر، اگر یک جا مَتنی بیان شد در و جای دیگر شرح شد.

     اذن الهی شرط تفسیر قرآن توسط پیامبر

البته قرآن به عنوان «جامع الکلم» که از «جوامع الکلمِ» الهی به حساب میآید، وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم از این عطیه برخوردار شد که گفت: «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ‏ الْکَلِم‏»[2] تفصیل قانون اساسی در همین حد است؛ منتها تفصیل فرعی را به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) ارجاع داد که فرمود: ِ ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم﴾[3]، فرمود: تو مبیّن، مفسّر، شارح و تبیینکننده هستی؛ اما به اذن ما تبیین میکنی.

     فرق شرح و تفسیر قرآن با کتب علمی دیگر

قرآن کتابی نیست که شرح آن کتاب نظیر شرح متون دیگر از سنخ شرح «مَزجی»، یا شرح «قال أقولُ» باشد؛ کتابهای بشری شرح آنها از این قبیل است که میگویند: «قال الماتن» و شارح میگوید: «أقولُ» که یا شرحِ «قال اقول» است یا شرحِ مَزجی است؛ شرح مَزجی مثل جواهر است که شرایع را شرح مَزجی کرده، با «قولُهُ کذا، قولُهُ کذا» حرف محقق حلّی را نقل کرده و حرف خودش را بعد از آن نقل میکند. شرحِ «قال أقولُ» نظیر کاری است که مرحوم علامه حلّی  نسبت به تجرید مرحوم خواجه طوسی کرد که مَتن آن برای «خواجه» است و شرح آن برای علامه است، آن «قال» است و این «أقولُ».

اما تفسیر، علمی نیست که شرح «مَزجی» یا شرح «قال أقولُ» داشته باشد؛ یعنی مفسّر بگوید: «قال الله» و بعد بگوید: «أقولُ». تفسیر از سنخ «قال أقولُ» نیست، بلکه تفسیر از سنخ «قال، قال، قال» است، نه «قالَ و أقولُ»؛ نه شرح «مَزجی» در آن هست و نه شرح «قال أقولُ». آن کسی که حرف خودش را نقل میکند، این دیگر تفسیر نیست، این دیگر شرح شرایع نیست که متن آن برای شرایع باشد و شرح آن برای صاحب جواهر باشد، بگوید شرایع اینطور گفته من اینطور میگویم، از آن سنخ نیست. به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو باید تبیین کنی؛ اما فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾[4] آن علومی که ما به شما یاد دادیم، با همان علوم کتاب ما را شرح کن! بنابراین تفسیر قرآن نظیر شرح سایر متون نیست.

پرسش: آنچه در لوح محفوظ است، مرحله محکم است، یا مرحله تفصیل است، یا هر دو؟

پاسخ: مرحله «محکم» است، چون در اول سوره «هود» دارد: ﴿کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیر﴾؛[5] یعنی اول به صورت مُتقن و بسته بود، ﴿کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیر﴾، آنجا که هست مُتقن و جامع است؛ نظیر آنچه در سوره مبارکه «حجر» فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾؛[6] آنجا مخزون است، وقتی تنزّل میکند، به حدّ «قَدَر» میرسد.

    مطابقت تفسیر پیامبر با انزال الهی، علّت دستور به اطاعت از او

بنابراین شرح آن در اینجا  که فرمود: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم﴾ آن ﴿أَنْزَلْنا إِلَیْکَ﴾ نشان میدهد، که تبیین پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برابر انزال الهی است، ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم﴾. بعد هم در سوره «حشر» به ما فرمود: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾؛[7] در سوره حشر هم به ما فرمود: هر چه او فرمود شما بگیرید، او هم به ما فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ‏ فِیکُمُ‏ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی‏»،[8] معلوم میشود مفسّران، حرف «الله» را میزنند، نه اینکه حرف خودشان را بزنند و اگر دیگران تفسیر میکنند؛ یعنی ما با سراج و چراغِ عقل میبینیم که خدا چه میگوید، نه اینکه خدا این چنین فرمود و ما این چنین میگوییم! پس تفصیل قرآن تفصیل قانون اساسی است و تفسیر آن تفسیر متن است، در متن بودن و قانون اساسی بودن مفصّل است؛ اما فروع جزئیه را به وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) واگذار کرده است. فرمود: ﴿تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَانِ الرَّحِیم ٭ کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَایَاتُهُ قُرْءَانًا﴾؛ یعنی جمعاً که به صورت عربی است؛ اما برای کسی که قائم به علم باشد.

    «عربیِ مُبین»، راه رسیدن به مقام «علیّ حکیم» قرآن

همین معنا را به یک وضع دیگری در اوایل سوره مبارکهٴ «زخرف» به این صورت بیان کرد، چون همه این «حوامیم سبعه» درباره قرآن کریم است، در اول «زخرف» هم دارد که ﴿حم ٭  وَ الْکِتَابِ الْمُبِین ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُون ٭ وَ إِنَّهُ فیِ أُمّ‏ِ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلیِ‏ٌّ حَکِیم﴾؛[9] اینجا که شما دسترسی به آن دارید «عربیِ مُبین» است و آنجا که نزد ماست «علیِّ حکیم» است و چون «حبل متین» است، بالای این طنابِ مستحکم «علیِّ حکیم» است و پایین آن «عربیِّ مُبین» است؛ اگر بخواهید به آن «علیِّ حکیم» نزدیک شوید، آن «عربیِّ مُبین» نباید یادتان برود، این اصل است که نردبان است و از این نردبان به آن علیِّ حکیم نزدیک میشوید. البته «کُلٌّ بِحَسَبِهِ»؛ آنکه خودِ «علیِّ حکیم» را درک میکند کسی است که ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾[10] نصیب او شده است و دیگران به آن مرحله بار نمییابند؛ ولی از این «عربیِّ مُبین» میتوانند به آنجا نزدیک شوند، این میشود «حبل متین». در قبال این «حبل متین»، «حبل مَنِین» است؛ «حبل مَنین» یعنی طناب پوسیده و مقطوع؛ «ممنون» یعنی مقطوع. فرمود: دیگران اگر طنابی دارند «حبل منین» است، مقطوع و پوسیده است، ما اگر طنابی داریم «حبل متین» است، مستحکم و غیر مقطوع و مانند آن است و چون خودِ این حبل به دست ذات اقدس الهی است که «اَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالَی»[11] و چون آن طرفِ بالای قرآن حکیم که «علیِّ حکیم» است «عند الله» است و برابرِ سوره مبارکهٴ «نحل»: ﴿ما عِنْدَ اللَّهِ باق﴾،[12] آنجا دیگر تغییرپذیر نیست، زوالپذیر و نسخپذیر نیست. آن طرفش که «علیِّ حکیم» است «عند الله» است و اگر «عند الله» است، «مَا عِندَهُ بَاقٍ» است، پس یک طرف آن ثابت است و یک طرف آن که «عربیِّ مُبین» است در دسترس ماست که ما از این «عربی مبین» باید ترقّی کنیم، تا به آنجا برسیم.

پرسش: ...

پاسخ: آن آیاتش محکمات است و خودِ این کتاب محکمات است. آنجا بعضی از آیاتش محکم است و بعضی از آیاتش متشابه؛ ولی نزد ذات اقدس الهی کُلاً محکم است و جا برای متشابه نیست، وقتی که تنزّل کرد و عربیِّ مُبین و الفاظ شد، محتملات و احتمالها در آن راه پیدا کرده از آن و متشابهات در میآید. فرمود: ﴿وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾.

    فعّال بودن راههای سهگانه کسب معرفت، شرط بهرهمندی از قرآن

بنابراین آنچه در آغاز سوره «هود» و آنچه در آغاز سوره مبارکهٴ «زخرف» آمده، آن مرحلهٴ اُولی را نشان میدهد و آنچه در محل بحث است؛ یعنی سوره مبارکه «فصلت»، مرحله دوم است که مرحلهٴ تفصیل است: ﴿کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُون﴾؛ آن قومی که عالِم باشد؛ یعنی به علم قیام کند، باید هر سه ضلع آن زنده و فعال باشد؛ هم در بخش نقلی، هم در بخش عقلی و هم در بخش شهودی. در بخش نقلی باید فعال باشد، گوش شنوا داشته باشد، ﴿لِقَوْمٍ یَسْمَعُون﴾[13] باشد. آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در وصف متّقیان که فرمود: اینها درسهایی میخوانند که نافع است، حرفهایی میزنند که نافع است، حرفهایی گوش میدهند که نافع است: «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی‏ الْعِلْمِ‏ النَّافِع‏»؛[14] مدتی کتابی را بخواند بعد به او بگویند فایدهٴ آن چیست؟ آیا این جهانبینی است؟ این فقه است؟ این اخلاق است؟ این حقوق است؟ میگوید: «تَشحِیذاً لِلأذهَان»، خیلی از علوم است که هم تشحیذ اذهان دارد، هم عقیده است، هم اخلاق است، هم فقه است و هم حقوق، علمی که یک گوشهٴ آن نافع باشد. فرمود مردان الهی درسی میخوانند که به درد آنها بخورد: «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی‏ الْعِلْمِ‏ النَّافِع‏». این کف باسواد شدن است؛ یعنی از راه گوش و چشم، از این کف قدری بالاتر که برویم میشود تعقّلات و تأمّلاتِ عقلی؛ قدری درونتر که برویم پرده کنار برود و بدون حجاب، خود را دیدن است. اگر کسی واقعاً خودش را مشاهده کند، میبیند که فقیر «الی الله» است که قبلاً هم بحث شد که فقر برای انسان از قبیل عَرَض مفارق نیست، از قبیل لازم نیست، فقر برای انسان از قبیل ذاتی ماهُوی نیست؛ وقتی میگوییم: «الانسانُ فقیرٌ»؛ نظیر «الانسانُ حیوانٌ» یا «الانسانُ ناطقٌ» نیست، چون ذاتی با ماهُویّت همراه نیست، بلکه فقر برای انسان در مرحله چهارمقرار دارد، چون وقتی میگوییم: «الانسانُ فقیرٌ»؛ یعنی «الانسانُ موجودٌ» و وقتی میگوییم: «الانسانُ موجودٌ»؛ یعنی «الانسانُ فقیرٌ». اگر کسی ذات خود را با این وصف مشاهده کند، یقیناً ارتباطش را با حق میبیند، چون ذات او وابسته به «الله» است. اینکه فرمود: ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّه﴾[15]، این ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ﴾ یک مبتدا و یک خبر دارد؛ یعنی «الانسانُ فقیرٌ» که این فقر؛ نظیر حرارت و برودت نیست که عَرَضِ خارج باشد یا؛ نظیر زوجیّت أربعه نیست که عَرَضِ ذاتی باشد یا؛ نظیر جنس و فصل نیست که ذاتی ماهُوی باشد، بلکه این فقر عین هویّتِ اوست و اگر کسی خود را با این وضع مشاهده کند، «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏»[16]، یقیناً «عَرَفَ رَبَّه».

     بسته بودن راههای کسب معرفت، علّت اعراض اکثریت از قرآن

اما اینها کسانی هستند که هر سه مشکل دامنگیر آنها شد؛ نه درسی میخوانند، نه گوش شنوایی دارند: ﴿هُمْ لا یَسْمَعُون﴾ ﴿فِی آذَانِهِمْ وَقْراً﴾[17] و نه اهل تعقّل هستند، چون ﴿قُلُوبُنا فی‏ أَکِنَّة﴾ و نه اهل کشف و شهودند: ﴿وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجاب﴾، تمام راههای معرفتی بسته است؛ لذا ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون﴾،[18] اینها از چه راهی تعقّل کنند؟! فرمود که ما اینها را آوردیم و به اینها گفتیم که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معلّم خوبی است: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتاب﴾ یک، ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾ دو، ﴿وَ یُزَکِّیهِم﴾[19] سه؛ این کارها را میکند. شما باید گوش بدهید گوش که نمیدهید، باید برنامههای او را ارزیابی کنید این کار را هم که انجام نمیدهید، اهل شهود باطنی هم که نیستید تا حجابهای درونی را خَرق کنید، پس تمام راهها را بستید، راههای معرفتی را بستید، ﴿وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فی‏ أَکِنَّة﴾.

    اعتراف اعراضکنندگان از قرآن به عدم درک آن

ذات اقدس الهی در چند جای قرآن، وقتی خودش علّت اعراض را نقل میکند، میفرماید: ﴿جَعَلْنا عَلی‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّة﴾؛[20] ما روی دل اینها پرده انداختیم که البته این کار کیفری است نه کار ابتدایی؛ نظیر اضلال کیفری؛ اما هر جا خود اعراض کنندگان علّت اعراض را تعبیر کردند، با «فی» تعبیر میکنند: ﴿قُلُوبُنا فی‏ أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْه﴾؛ دل ما در این گودال فرو رفته و بیرون نمیآید، گوش ما هم سنگین است و حرفهای شما را نمیشنود و بین ما و بین شما هم پردهای است که ما حرف و معارف شما را ادراک نمیکنیم. پس هر سه راه بسته است. اینکه میگویند: بعضیها جامع معقول و محسوساند، بعضیها جامع معقول و منقولاند و بعضیها جامع معقول و منقول و مشهود هستند؛ یعنی همین! بعضیها هم حکیم­اند فقیه و محدّثاند و هم عارف که جامع بین علوم ثلاثه هستند؛ اما اینها فاقد علوم ثلاثهاند؛ نه راه درون دارند، نه راه تعقّل مفهومی دارند و نه راه حس و تجربه را دارا هستند، فرمود: ﴿قُلُوبُنا فی‏ أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی‏ آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجاب﴾.

    ضرورت پناه بردن به خدا از علم غیر نافع

در برابر «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی‏ الْعِلْمِ‏ النَّافِع‏» یک گروه دیگری هستند که به دنبال حرفهای غیر نافع هستند و در دعاها؛ چه در نماز و چه در تعقیب نماز، هم به ما دستور دادند که از خدا علم نافع را طلب کنید و هم به ما گفتند که به خدا پناه ببرید از علم نافع: «أَعُوذُ بِکَ» کذا و کذا و کذا «مِنْ عِلْمٍ‏ لَا یَنْفَعُ‏ وَ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ وَ نَفْسٍ لَا تَشْبَع‏».[21] ما این را تطبیق کنیم بر این درسهایی که روزانه میخوانیم، کدام یک از اینها برای ما نافع است؟ ما خیلی چیزها داریم که هم تشحیذ اذهان است، هم معارف اعتقادی است، اخلاقی است، فقهی و حقوقی است؛ اما یک سلسله بحثهایی که هیچ فایده فقهی ندارد، هیچ فایده اخلاقی ندارد، هیچ فایده علمی ندارد، انسان داعی ندارد که روی اینها سرمایهگذاری کند؟ چیزهایی را میخواند که نافعتر باشد.

    تقاضای ناروای اعراضکنندگان قرآن از پیامبر و پاسخ منفی او

فرمود: ﴿وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجاب﴾؛ بعد ما کار خودمان را میکنیم تو هم کار خودت را بکن؛ یعنی اگر توانستی این «کِنان» قلوب ما را برداری بردار! آن  ﴿وَقْراً﴾ را برداری بردار! این حجاب را برداری بردار! جواب داده شد که من بشری هستم مثل شما و هر کاری که میخواهم بکنم باید به اذن الهی باشد، خدای سبحان هم که به شما فطرت داد، به شما لوح نانوشته که نداد، بلکه یک کتاب زرّینی به شما داد که همه فجور و تقوا را در آن با دست خودش نوشت و به شما داد: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾،[22] شما این را دفن کردید، شما وقتی این کتاب را دفن نکنید و از درون دل بیرون بیاورید، همه چیز در آن هست، شما را راهنمایی میکند که از چه کسی مدد بگیرید و از چه کسی استفاده کنید و مانند آن. در عهدنامه مسئلهٴ ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّک﴾[23] ما تعهد الهی را به شما یادآور شدیم، ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِد﴾، این وحی است که من توحید را مشاهده میکنم و شما هم هر وقت سخن از توحید شد میرمید: ﴿إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُون﴾[24] که در سوره مبارکه «زمر» گذشت.

     تبیین منافع انفاق و انذار مشرکان به عدم پرداخت آن

﴿فَاسْتَقِیمُواْ إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ  وَ وَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِین ٭ الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُم بِالاَْخِرَةِ هُمْ کَافِرُون﴾؛ شما گذشته از اینکه در خدمت «الله» نیستید، در خدمت خلق خدا هم نیستید ـ که در بحث دیروز اهمیت انفاق گذشت ـ قرآن کریم وقتی مسئلهٴ انفاق را نقل میکند، در بخشهای فراوانی عمل صالح را این چنین ذکر میکند؛ منتها دربارهٴ خودِ انفاق به این صورت بیان میکند، در سوره مبارکه «بقره» میفرماید که انفاق به گونهای است که ﴿تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾[25] هست، اینطور نیست که اگر کسی مالی را به دیگری کمک کند، فقط بهرهٴ اُخروی داشته باشد و کمک عاطفی باشد، اینطور نیست. آیه 265 سوره مبارکه «بقره» را ملاحظه بفرمایید که فرمود: ﴿وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾؛ یک مَثَل است، فرمود: اگر این درخت پا میداشت و میتوانست حرکت کند، میرفت کنار این نهر و یک ظرف از آبِ نهر میگرفت به پای خودش میریخت، این درخت به چه کسی خدمت میکرد؟ جز به خودش به کسی دیگر خدمت نمیکرد و این یک ظرف آب، موقعیت این درخت را تثبیت میکند. فرمود: این انفاقی که میکنید، شما را تثبیت میکند و نمیگذارد در حوادث بلرزید. آخرت که ثوابش معلوم است؛ اما در دنیا نباید بلرزید، حادثهای پیش میآید، یا این طرف یا آن طرف، آدم میلغزد، فرمود: ﴿وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾؛ این تثبیت، تنها دربارهٴ «صراطِ بعدَ الموت» نیست، انسان در حوادث زیادی که در عالم است ثابتقدم میشود. برخی از کارهاست که کار آب حیات را میکند که به پای ریشهٴ خودِ آدم میریزد، فرمود: رسیدن به نوای فقرا آدم را ثابت میکند و نمیگذارد بلرزد، نمیگذارد هر بادی او را ریشهکن کند، ﴿وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها﴾ کذا و کذا.

غرض این است که اینطور نیست که اگر کسی به فکر فقرا بود و در جشن عاطفه ها یا غیر عاطفه ها شرکت کرد یا تلاش کرد کاری ایجاد کند، تولید کند و مشکلات فقر مردم را برطرف کند، این شخص فقط در آخرت ثواب ببرد، اینطور نیست. فرمود: ﴿وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾. بخشهای دیگر هم همینطور است، اینطور نیست که منحصراً در این آیه باشد و منحصر به مسئلهٴ انفاق هم نیست، هر کاری که به نفع جامعه باشد؛ حالا گاهی انفاق است، گاهی احداث راه است، سدّسازی است و دهها مشکل دیگری است که اگر کسی در این راه قَدَم بردارد، مثل آن است که یک ظرف آب به پای خودش بریزد، بر هیچ کسی منّتی هم ندارد: ﴿وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾، اینکه فرمود نمیگذارد بلغزد برای همین است. به مشرکین هم فرمود: آیا شما در دنیا میخواهید راحت زندگی کنید یا نه؟ اگر در دنیا هم لرزان باشید که زندگی به سود شما نیست و اگر هم بخواهید در دنیا از امنیت و آرامش برخوردار باشید، باید به فکر فقرا باشید: ﴿وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکین ٭ الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُم بِالاَْخِرَةِ هُمْ کَافِرُون﴾.

    دو شرط ورود به بهشت و بهرهمندی از منافع آن

تا این قسمت برای انذار بود؛ اما درباره تبشیر فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا﴾ که اعتقاد صحیح است، ﴿وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات﴾، چون برای ورود به بهشت حتماً این دو عنصر لازم است: یکی عقیدهٴ سالم و دیگری عمل صالح. ﴿لَهُمْ أَجْرٌ غَیرُ مَمْنُون﴾؛ «منّ» یعنی «قطع». ﴿عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ﴾؛[26] یعنی «غیر مقطوع»، «مَنَّهُ» یعنی «قَطَعهُ»، «حبلٌ مَنِین» یعنی طناب پوسیده و مقطوع، در قبال «حبلٌ مَتین» که طناب سالم است. فرمود: اَجر آنها قطع نمیشود، دائمی است.

    علّت ملالآور نبودن ابدیّت انسان در بهشت

اما برخیها میپرسند حالا که ما در بهشت رفتیم، چه قدر بخوریم و آنجا آرام باشیم؟ غافل از اینکه مگر علوم الهی تمام میشود!؟ آنجا یک مکتب نامتناهی است، گرچه از عمل خبری نیست که انسان کاری انجام دهد و ثواب ببرد؛ اما کشفیات نامتناهی است، چه قدر انسان از علوم الهی یکی پس از دیگری بخواهد برخوردار باشد!؟ مگر تمام شدنی است!؟ تنها در بهشت سخن از خوردن و آرامش نیست تا انسان بگوید آنجا میرویم که چه بشود؟! بر فرض چند سال در بهشت خورد و خوابید! بعد چه خواهد شد؟ خدا غریق رحمت کند بعضی از اساتید ما را! میگفتند که وجود مبارک سید الشهداء(سلام الله علیه) آن‌طوری که بعضی از مراجع نجف(رضوان الله علیهم) در عالَم رؤیا دیدند، آن حضرت فقط سالی یک‌روز و یکبار برای اهل بهشت تجلّی میکند، اینطور نیست که حالا آدم هر وقت خواست خدمت حضرت برسد، آنجا چنین عالَمی است. اگر علوم نامنتاهی است و اگر کمالاتِ علمی و شهودات نامتناهی است، آدم خسته نمیشود، اینطور نیست که بگوییم حالا که در بهشت رفت، چند سال میخواهد بماند آدم خسته میشود! در حالی که خستگی ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: آثار علمی دارد و حقایق یکی پس از دیگری در صورتی که آدم زمینهاش را فراهم کند، برای آدم روشن میشود.

بنابراین ﴿الَّذینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ﴾ اینطور است؛ اما ﴿إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا﴾ که عقیده سالم است، ﴿وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات﴾، این دو عنصر برای بهشتی شدن حتماً لازم است. ﴿لَهُمْ أَجْرٌ﴾ که تمام شدنی نیست.

    ارائه برهان بر توحید با استفاده از نظم در خلقت عالَم

بعد چون این سوره در مکه نازل شد، براهین توحید را از طریق خلقت عالَم و نظم در آن ذکر میکند. البته اینها جزء «علوم القرآن» است، «علوم القرآن» همانطوری که قبلاً ملاحظه فرمودید، بخشی مربوط به خود قرآن است، مثل اینکه معجزه چیست؟ سوره مکی چیست؟ مدنی چیست؟ وحی چیست؟ انزال چیست؟ تنزیل چیست؟ رابطهٴ معجزه و صِدق نبوّت چیست؟ آیات نَسخ چیست؟ قرائات آیا متواترند یا متواتر نیستند؟ اینها جزء علوم قرآن هستند که بحث میشود؛ اما بخشی به عنوان «علوم القرآن» است که تفسیر موضوعی عهدهدار آنهاست. علومی را که قرآن مطرح میکند که زمین را چگونه خلق کرده؟ آسمان را چگونه خلق کرده؟ بین آسمان و زمین را چگونه خلق کرده؟ هر چیز زندهای از آب است یعنی چه؟ آسمان و زمین و همهٴ کرات قبلاً «رَتق» و بسته بودند، بعد «فَتق» شدند، اینها جزء علوم قرآنی است که قرآن اینها را مطرح میکند و همانطوری که این قواعد فقهی وقتی به دست فقها و بزرگان افتاد، بارها عرض شد که از این کلمهٴ «لَا تَنْقُضِ‏ الْیَقِینَ‏ أَبَداً بِالشَّک‏»[27] که پنج کلمه بیشتر نیست، حداقل پنجاه جلد کتاب با حذف مکرّرات نوشته شده است. این آیات نیز اگر به دست اهل آن بیفتد، از راه حسّ و تجربه حسّی و از راههای عقلی و مانند آن، چندین جلد کتاب نوشته میشود. کسی نمیگوید این پنجاه جلد کتاب جزء علوم دینی نیست، حتماً علم دینی است! ولو اصل آن پنج کلمه بیشتر نیست؛ آن «رُفِعَ ... مَا لا یَعلَمُونَ» [28] همینطور است، «اَلمُؤمِنُونَ عِندَ شُرُوطِهِم»[29] اینطور است؛ اینها یک سطر هستند که برای همه اینها چندین رساله نوشته شده است. اینها جزء علوم دینی است که یک سطرِ آن چند جلد کتاب شده است، اینها علوم قرآنیاند. قرآن در سوره مبارکه «انبیاء» میفرماید: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما﴾؛[30] اینها اول بسته بودند، ما اینها را باز کردیم و تطوّرات ششگانه را در پنج، شش سوره قرآن مشخص کرد، فرمود: ما اینها را در شش دوره چون زمان به آن معنای «روز» و به معنای 24 ساعت یا «روز» در مقابل «شب» نبود؛ اگر زمینی باشد و اگر شمسی باشد و زمین به دور خود بگردد، شب و روز پیدا می‌شود و اگر به دور شمس بگردد، سال و ماه پیدا می‌شود؛ اما وقتی شمس و قمر به این صورت نباشد، روزی به این صورت نیست، مثل اینکه: «الدَّهْرَ یَوْمَانِ یَوْمٌ‏ لَکَ‏ وَ یَوْمٌ عَلَیْک‏»،[31] این «یوم» یعنی روزگار؛ یعنی تطوّراتِ روزگار؛ یعنی تاریخ اینطور است. چند جای قرآن دارد که خدای سبحان آسمان و زمین را در شش روز خلق کرده است و در دو جای قرآن دارد که این آسمان و زمین ﴿وَ ما بَیْنَهُما﴾[32] را در شش روز خلق کرده که این شش روز، شش تطوّر و شش دوره است. حالا هر دورهای ده میلیارد سال یا بیست میلیارد سال است، آن‌را باید تجربهٴ حسی با یک پیشفرضهایی بگوید، اول به عنوان احتمال شروع کند تا به یک بارگاه علمی برسد؛ اینطور نیست که اول آدم بتواند جزم پیدا کند، جزم پیدا کردن درباره چنین چیزی هم کار آسانی نیست، حداکثر باید مظنّهای پیدا شود.

بعد این را هم تفصیل داد؛ آن‌گاه فرمود: اینکه در چند سوره گفتیم آسمان و زمین را در شش روز خلق کردیم، در بعضی از سور هم فرمود که آسمان و زمین ﴿وَ ما بَیْنَهُما﴾ را در شش روز خلق کردیم که ظاهراً در سوره مبارکه «فرقان» اشاره کرده است؛ یعنی تنها آسمان و زمین در این شش روز نبود، خلقت ﴿ما بَیْنَهُما﴾ هم در این شش روز است. آیه 59 سوره مبارکه «فرقان» این است: ﴿الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾، این شش روز را حالا دارند تفصیل میدهند که چگونه این شش روز سامان پذیرفت. فرمود: ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی‏ یَوْمَیْن﴾؛ این نظم «محیّر العقولی» که در جهان حاکم است، یک ناظم «نامتناهی النَّظمی» را میطلبد. ﴿بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی‏ یَوْمَیْن﴾؛ از این شش روز، آنچه درباره آفرینش زمین وضع شده دو طور است: یک دوره چند میلیارد ساله به این صورت بود که دخان بود یا به صورت گاز بود یا به صورت مایع بود یا به صورت چیز دیگری بود و یک دورهٴ چند میلیارد سالهٴ دیگر هم به این صورت درآمد که کُرِه شد و از زیر آب بیرون آمد و مانند آن. ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فی‏ یَوْمَیْن﴾، بعد فرمود: ﴿وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدادا﴾؛ شما برای کسی که خالق زمین است نِدّ و مِثل و شریک قرار دادید. آن کسی که خالق زمین است و با دو تا چند میلیارد سال زمین را آفرید، او ﴿رَبُّ الْعالَمینَ﴾ است این یک.

بعد به آن چهار روز دیگر میرسد: ﴿وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسی﴾، این انفجارها و کوههای آتشفشانی که ذات اقدس الهی در درون آن مستقر کرده است، این همیشه شناور و لرزان خواهد بود؛ لذا برای آن وسیلهٴ آرامش قرار داد و این کوهها و سلسله جبال را وسیلهٴ ثبات و آرامش زمین قرار داد: ﴿وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسی﴾. این همان بیان نورانی حضرت امیر در خطبه اول نهج البلاغه است که فرمود: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ‏ أَرْضِه‏»؛ «مَیَدان» یعنی نَوَسان و اضطراب و حرکت. ذات اقدس الهی «تَوتِید» کرده؛ «تَوتِید» یعنی «وَتَدَ» و میخکوبی. با سلسله جبال، زمین را میخکوب کرده و جلوی مَیَدان و اضطراب آن را گرفته: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ‏ أَرْضِه‏»؛ یعنی اضطراب. فرمود: ﴿وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها﴾. حالا ممکن بود که این سلسله جبال را از زیر قرار بدهد تا به منزله ستون باشد یا کاملاً در درون آن قرار بدهد، مثل میخی که در درون چوب فرو میرود؛ اما فرمود: ما بخشی از این را در درون قرار دادیم و بخشی را بیرون قرار دادیم تا منافع فراوان شما را به عهده بگیرد؛ تمام این برفها و بارانها و تگرگها را این سلسله جبال به سینه میخرند، تمام این طوفانها و بادها را به سینه میخرند، همه این بارشها و بارانها را به سینه میخرند، بعد در درون خود ذخیره میکنند، بعد در دامن خودشان به عنوان چشمه در اختیار شما قرار میدهند؛ این صدر و ساقهاش برای شما برکت است، این آثار را دارد: ﴿وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها﴾ برای این نکات.

     تدبیر تأمین ارزاق با فصول چهارگانه دلیل دیگری بر توحید

﴿وَ بارَکَ فیها﴾؛ در همین زمین، ﴿وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی‏ أَرْبَعَةِ أَیَّام﴾ که دیگر سخن از خلقت نیست، سخن از تأمین رزق است. این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّام﴾ هیچ ارتباطی با آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ نمیتواند داشته باشد، چون آنها مربوط به خلقت بود و تطوّرات خلقت زمین و آسمان؛ اما این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّام﴾ مربوط به تدبیرِ تأمین رزق است که این رزق را در فصول چهارگانه مشخص کرده است؛ اگر حرکت طرزی بود که همه این دوازده ماه یک فصل بود، دیگر اَرزاقی روی زمین نبود، زمستانی لازم است، بهاری لازم است، تابستان و پاییزی لازم است که اَرزاق سامان بپذیرد. در بخشهایی فرمود که اگر همیشه شب بود زندگی مقدورتان نبود، اگر همیشه روز بود زندگی مقدورتان نبود، اگر همیشه بهار بود زندگی مقدورتان نبود، اگر همیشه زمستان بود زندگی مقدورتان نبود، پس فصول چهارگانه را تنظیم کرده تا قوُت و روزی شما تأمین شود، این کاری با خلقت آسمان و زمین ندارد و هیچ ارتباطی بین ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّام﴾ با آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ نیست. پس این دو روز مربوط به خود زمین است.

زمخشری و امثال زمخشری بسیار تلاش و کوشش کردند که بگویند سازماندهی زمین دو روز و خلقت اصل زمین هم دو روز طول کشید که جمعاً شده ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّام﴾؛ در حالی که مربوط به قوُت و روزی و غذاخوردن و اینهاست.

    خلقت آسمان از دود، دلیل دیگری بر توحید

بعد فرمود: ﴿ثمُ‏َّ اسْتَوَی إِلیَ السَّمَاءِ وَ هِیَ دُخَان﴾، البته کار زمین همچنان که قابل سکونت باشد هنوز فراهم نشده است، چون بعد دارد که ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾؛[33] از زیر آب درآمد گسترش داد. این زمینها در اثر تلاشها و کوششهای قهرآمیز اقیانوسها بخشی از آن که زیر آب بود بیرون آمد که یک چهارم این کُرِه قابل سکونت است که به آن «رُبع مسکون» میگویند و سه چهارم کُره زمین آب است. فرمود این کره زمین به این صورت خلق شد؛ ولی هنوز وضع آسمان روبهراه نشد: ﴿ثُمَّ اسْتَوی‏ إِلَی السَّماءِ﴾ که آسمان را ترتیب بدهد، ﴿وَ هِیَ دُخَان﴾، این آسمان زیبایی که میبینید که ﴿وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِب﴾،[34] اینکه میبینید راه شیری هست، اینکه میبینید شمس و قمر دارد، کلّ این مجموعه را ما از یک مشت دود درست کردیم، از یک گاز درست کردیم، از دخان درست کردیم، بعد هم بساطش را برمیچینیم و ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت﴾[35] میشود. اینطور نیست که حالا ما شمس و قمر را از برلیان درست کرده باشیم، از گاز درست کردیم. ما هستیم که دود را شمس میکنیم، ما هستیم که دود را قمر درست میکنیم، این خداست. ﴿ثُمَّ اسْتَوی‏ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَان﴾.

    امرِ الهی بر اطاعت آسمان و زمین و ادب این دو در برابر آن

بعد به اینها گفتیم مطیع امر ما هستید یا نیستید؟ (خدا مرحوم آقا سید عبدالحسین شرف الدین جبل العاملی را غریق رحمت کند!  ایشان رسالهای دارد «حول التَّمثیل و الرؤیه» که در غالب این فرمایشات اینگونه از آیات را حمل بر تمثیل کرده است که خدا با زمین سخن میگوید این تمثیل است؛ اما در حقیقت «خویش را تأویل کن نه ذکر را»،[36] این کلام حقیقی است، این زمین زنده است، آسمان زنده است، حرف میزنند و حرف میشنوند، شهادت میدهند. اگر زمین خبری نداشته باشد چگونه شهادت میدهد؟ این مسجد چگونه شهادت میدهد که فلان همسایه میآمد و فلان همسایه نمیآمد یا فلان کس در مسجد نماز خوانده و فلان کس نخوانده است! هر گناهی که در هر زمین بشود آن زمین شهادت میدهد؛ اینها حیّ هستند، اینها مُدرِکاند، اینها حرف میزنند؛ منتها ما توان آن را نداریم که با اینها همزبانی کنیم). خدای سبحان به آسمان و زمین فرمود: بیایید! هر دو گفتند: چشم. فرمود: خواه و ناخواه چه میل داشته باشید و چه میل نداشته باشید، باید بیایید! اینها عرض کردند: نه تنها ما ـ آسمان و زمین ـ که دو موجودیم و شما به صورت تثنیه امر کردی، بلکه ما دو موجودی هستیم که به همراه سلسلهٴ موجودات میآییم، ما تابع هستیم. این عبارت را ملاحظه بفرمایید، ادب آسمان و زمین را نگاه کنید: ﴿فَقالَ لَها﴾؛ به این سما، یک؛ ﴿وَ لِلْأَرْض﴾، دو؛ ﴿ائْتِیا﴾ که تثنیه است، ﴿ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا﴾ که اینها تثنیه است، ﴿أَتَیْنا﴾ که این دیگر تثنیه نیست، چرا؟ برای اینکه نگفتند «طائعَین»، گفتند: ﴿طائِعین﴾. عرض کردند ما همراه همه موجودات در خدمت هستیم، چون در درگاه تو عین بردگی و بندگی تو را داریم، غیر از تو چیز دیگری نیست، مصالح همه ما، حیات همه ما، وجود همه ما، به عنایت توست. ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ که این ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾؛ یعنی این حوادث تلخی که در روزگار پیش میآید، همه اینها میفهمند که نظام، نظامی است که باید تحمل کنند؛ این درخت تلاش و کوشش آن این است که چند ماه میخوابد تا آسایش داشته باشد، وقتی بهار شد به عنایت الهی بیدار میشود، منتظر آب است و هر آبی که برسد، هر کودی که برسد، هر تقویتی که برسد، فوراً این را از راه ریشه جذب میکند و بالا میآورد، تمام تلاش و کوشش آن این است که میوه درست کند و سَرِ میوه را هم به شاخه بسپارد که به دست رهگذر باشد و ذیل میوه را خودش نگه میدارد و آن سَرِ میوه را به صاحبش میدهد. اگر تگرگ بزند و تمام زحمات آن را هدر بدهد، این درخت چه کار میکند؟ میگوید: «رِضَا اللهِ رِضَانَا»؛ حرف همه برگها، حرف همه درختها این است که «رِضَا اللهِ رِضَانَا». این ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾؛ یعنی آنجا که شاخه شما میشکند، آنجا که سرما میزند، آنجا به حسب شما «کَرْه» است، چه آنجایی که سال آنها تَرسالی و خشکسالی است؛ چه خشکسالی باشد و چه تَرسالی باشد، چه آنجا که برای شما ناخوشایند است و چه آنجا که برای شما خوشایند است، همه عرض کردند که برای ما خوشایند است، ما ناخوشایند نداریم، چون هر چه تو میپسندی همان برای نظام مؤثر است. ﴿أَتَیْنا طائِعین﴾، نه «طائعَین»، ما همانند همه موجودات دیگر، همانند فرشتهها، طوع و بردگی شما را خواهیم داشت: ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین﴾. آنگاه به خاطر این جهت، از اینجا با «فاء تفریع» یاد کرده و فرمود: این آسمان که یک مُشت دود بود، ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾؛ آسمانهای هفتگانه با این دود، در دو روز ساختیم. این دو روز برای آسمانها، دو روز هم برای زمین و دو روز هم برای بین ارض و سماست که در سوره مبارکه «فرقان» به آن اشاره شده است: ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فیِ یَوْمَینْ‏ِ وَ أَوْحَی‏ فیِ کلُ‏ِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَ حِفْظًا  ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم﴾.

«و الحمد لله رب العالمین»

 



[1] . سوره هود، آیه1.

[2] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج2، ص529.

[3] . سوره نحل، آیه44.

[4] . سوره نساء، آیه113.

[5] . سوره هود، آیه1.

[6] . سوره حجر، آیه21.

[7] . سوره حشر، آیه7.

[8] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، ص255.

[9] . سوره زخرف، آیات1 ـ 4.

[10] . سوره نجم، آیه8.

[11] . ر.ک: غرر الاخبار، ص62.

[12] . سوره نحل، آیه96.

[13] . سوره نحل، آیه65؛ سوره یونس، آیه67؛ سوره روم، آیه23.

[14] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه193.

[15] . سوره فاطر، آیه15.

[16] . مصباح الشریعه، ص14.

[17] . سوره انعام، آیه25.

[18] . سوره بقره، آیه171.

       [19] . سوره بقره، آیه129.

[20] . سوره اسراء، آیه46.

[21] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص70. «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَدْعُو فِی أَثَرِ الصَّلَاةِ فَیَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ‏ لَا یَنْفَعُ‏ وَ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ وَ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ دُعَاءٍ لَا یُسْمَعُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَع‏».

[22] . سوره شمس، آیه8.

[23] . سوره اعراف، آیه172.

[24] . سوره زمر، آیه45.

[25] . سوره بقره، آیه265.

[26] . سوره هود، آیه108.

[27] . وسائل الشیعه، ج1، ص246.

[28]. وسائل الشیعة، ج‌15، ص369.

[29] . وسائل الشیعه، ج21، ص276.

[30] . سوره انبیاء، آیه30.

[31] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص463.

[32] . سوره فرقان، آیه59؛ سوره سجده، آیه4؛ سوره ق، آیه38.

[33] . سوره نازعات، آیه30.

[34] . سوره صافات، آیه6.

[35] . سوره تکویر، آیه1.

[36] . مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش59. «کرده‌ای تأویل حرف بکر را ٭٭٭ خویش را تأویل کن نه ذکر را».

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق