26 04 2015 449286 شناسه:

تفسیر سوره فصلت جلسه 19 (1394/02/06)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتی‏ إِنَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (39) إِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی‏ آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقی‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتی‏ آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (40) إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ (41) لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ (42) ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلیمٍ (43)﴾

ابطال سخن توهینکنندگان به قرآن با بیان اوصاف آن

سوره مبارکه «فصّلت» که در مکّه نازل شد، بعد از اقامه براهین تام بر مسئله مبدأ و معاد, وحی و نبوّت و مانند آن, کسانی که نسبت به این معارف دهن‌کجی کرده و می‌کنند، جریان آنها را ذکر فرمود و خطری که دامنگیر آنهاست را هم ذکر کرد و بطلان حرف‌های آنها را با بررسی اوصاف قرآن کریم و مانند آن ثابت کرد. یک وقت است قرآن کریم می‌فرماید اینها حرف باطلی می‌زنند و بطلان آن هم به این جهت است؛ یک وقت است که قرآن را به اوصافی معرفی می‌کند، بعد می‌فرماید اینها درباره قرآن می‌گویند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾.[1] هر وصفی را که ذات اقدس الهی برای قرآن کریم ذکر می‌کند، آن وصف حدّ وسط استدلال بر عظمت قرآن است، یک؛ حدّ وسط استدلال بر بطلان و یاوه‌گویی اینهاست، دو؛ مثلاً اگر گفتند فلان شخص عالِم است، این علم حدِّ وسط برای دلیل بزرگداشت اوست که چرا او را باید اکرام کنیم؟ چون عالم است؛ اگر شخصی به این شخص اهانت کند، همین علم که حدّ وسط آن استدلال بود، حدّ وسط محکومیت این اهانت‌کننده است. این شخص کار بدی کرد، چرا؟ چون به عالم اهانت کرد و هر کس که به عالم اهانت کند کار بدی کرده است، پس این شخص کار بدی کرده است. در این آیات شش وصف را تقریباً برای قرآن کریم ذکر کرد که همه این اوصاف «ستّة» حدّ وسط استدلال است، تا ما در برابر قرآن خاضع باشیم و همچنین تمام این اوصاف «ستّه» حدّ وسط است برای محکومیت کسانی که گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾. اگر گفتند این قرآن حکیم است، به کسی که می‌گوید: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾، می‌گویند او سفیه است؛ اگر گفتند این قرآن حق است، کسی که می‌گویند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾ معلوم می‌شود حرف باطلی می‌زند؛ اگر فرمود این قرآن عزیز است، کسی که درباره قرآن می‌گوید: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾ معلوم می‌شود او ذلیل است؛ اگر درباره قرآن آمده است: ﴿تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ﴾، معلوم می‌شود کسی که درباره قرآن می‌گوید: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾ او از نزول رحمت الهی بی‌خبر است, او از حکمت الهی بی‌خبر است, او از حمد و ثنا و ستایش الهی بی‌خبر است. این شش وصفی که خدای سبحان برای قرآن کریم ذکر کرد همه اینها حدّ وسط هستند برای گرامیداشت قرآن از یک نظر و حدّ وسط محکومیت کسانی‌ است که گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾.

تحقیرآمیز بودن سخن کافران نسبت به قرآن

مطلب دیگر این است که آنها با همین تعبیر قرآن را اهانت کردند. گاهی می‌گوییم این شخص می‌تواند حرف بزند؟! تعبیر این شخص, مثل این است که فرعون درباره موسای کلیم گفت: ﴿أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذی هُوَ مَهینٌ﴾[2] درباره انبیای دیگر گفتند: ﴿أَ هذَا الَّذی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ﴾؛[3] در این دو آیه که از پیغمبر خودشان تعبیر به ﴿هذَا﴾ کردند، این تعبیر تحقیرآمیز است. ما هم در ادبیات فارسی می‌گوییم این‌ شخص چنین حرفی را زده؟! فرعون گفت: ﴿هذَا الَّذی هُوَ مَهینٌ﴾ یا دیگری گفت: ﴿هذَا الَّذی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ﴾ این ﴿هذَا﴾ برای اهانت است و آنها هم که گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾ مقصودشان همین اهانت بود. پس این ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾ که صبغه اهانت داشت، با ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ﴾ محکوم به این شش برهان است.

وجوه محترم بودن قرآن

فرمود این یاد است. برای مسائل اخلاقی, فقهی, معرفتی این یاد خداست؛ از نظر مسائل سیاسی, اجتماعی, این ملت را زنده و نام‌آور می‌کند، یک عرب جاهلی فراموش‌شده را به یادها می‌آورد وقتی می‌گویند این یاد شماست؛ یعنی غرور ملّی شما را حفظ کرده، شما که نام‌آور نبودی! کسی اسم شما را نمی‌آورد! به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ﴾،[4] ما شما را برجسته کردیم، از مکّه و امثال آن خبری نبود. یک امپراطوری بود در شرق حجاز و یک امپراطوری بود در غرب حجاز، این وسط یک حیات خلوتی برای این دو امپراطوری بود، کسی برای شما حساب باز نمی‌کرد! ما شما را با نام و با شرف کردیم ﴿إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ﴾.

پس از آن جهت که نام و یاد خداست, قرآن محترم است؛ از آن جهت که ملتی را پرآوازه, سرفراز و نام‌آور می‌کند, محترم است. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ﴾ یک, ﴿لَمَّا جاءَهُمْ﴾ دو، هم نام خداست, هم یاد خداست و هم شما را سرفراز می‌کند! ﴿لَمَّا جاءَهُمْ﴾، وگرنه قرآن برای همه جهانیان آمده است؛ ولی اول فرمود: ﴿وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ﴾؛ سوم کتاب است، شما که اصلاً نوشتن و امثال آن در بین شما مطرح نبود، ما به شما فرهنگ دادیم و عزیز و نفوذناپذیر است. چهارم: چون نفوذناپذیر است نه از درون بطلان می‌پذیرد و نه از بیرون بطلان می‌پذیرد.

وجوه اقتدار قرآن

بعضی از کتاب‌ها و مقاله‌ها هستند که تاریخ مصرف آنها می‌گذرد، آن از درون می‌پوسد؛ بعضی از امور هستند که فعلاً رونقی دارند؛ ولی علل و عواملی می‌آید که آنها را سرکوب می‌کند. فرمود قرآن نه از درون تهی می‌شود و نه از بیرون، چون درون کتابی است حق و عزیز, بیرون هم که احدی توان آن را ندارد؛ بیرون اختصاصی به ﴿مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ﴾[5] ندارد. این تعبیر ﴿مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ یا کنایه از جهات هشت‌گانه و شش‌گانه است یا فقط نمونه‌ای در برابر درون است؛ یعنی این شیء نه از درون فاسد می‌شود و نه از بیرون؛ اگر اشکالی در درون آن باشد، کمکم ظهور پیدا می‌کند؛ اگر هم قصوری در درون آن باشد، ظهور پیدا می‌کند و تاریخ مصرف آن می‌گذرد و اگر از بیرون بخواهند او را برطرف کنند که این هم مقدور نیست.

مقصود از ﴿الْغَوْا فیهِ﴾ در آیه

آنها که گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾، احتمال این است که ﴿وَ الْغَوْا فیهِ﴾ نظیر همان تصدیه و مُکائی که احیاناً در اطراف کعبه به پا می‌کردند باشد: ﴿ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾؛[6] همان کف زدن‌ها و هو کردن‌ها و با همان صداها با همان وضع درباره قرآن کریم لغو را روا داشتند, پس یا هوچی‌گری‌ها یا حرف‌های دیگر یا این هوسه‌کردن‌ها[7] که ﴿ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ که مضمون آن آیه است. فرمود این ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾ با این مبادی مطرح می‌شود.

قول مؤمنین به ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ نشان دهنده منطق عملی آنان

منظور از ﴿قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾ در آیه سی و منظور از ﴿قالَ إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ در آیه 33 ﴿قالَ﴾؛ یعنی منطق آنها این باشد، نه اینکه این حرف را می‌زنند. ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾؛ یعنی منطق آنها این است؛ یعنی حرف, فعل, گفتار, روش و منش آنها این است که ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾، نه اینکه فقط حرف می‌زنند و می‌گویند ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾. ما وقتی می‌گوییم حرف این آقا چیست؛ یعنی طرز فکرش چیست، این‌جا هم در آیه 33 که فرمود آنها می‌گویند: ﴿وَ قالَ إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾؛ یعنی حرفشان این است، نه قول در مقابل فعل باشد! بلکه این قول مثل اینکه ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾[8] این قول که در مقابل فعل نیست. اینکه فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِراماً کاتِبینَ﴾[9] آنها نیامدند که فقط حرف‌ها را بنویسند آنها همه چیز را می‌نویسند؛ اینکه فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ﴾ برای اینکه بهترین و رایج‌ترین اثر انسان, حرف اوست؛ لذا ما می‌گوییم ببین حرف این آقا چیست؛ یعنی خطّ مشی‌, فکر, نظر و اندیشه آنها چیست؟ پس آن ﴿قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾ به معنای قول در برابر فعل نیست, این ﴿قالَ إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ هم قول در مقابل فعل نیست، چه اینکه ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ قول در مقابل فعل نیست؛ یعنی ببینید حرف این آقا, فکر این آقا, روش این آقا چیست، هر چه هست بنویسید.

     شمول الحاد کافران بر آیات تدوینی و تکوینی خدای سبحان

مطلب بعدی آن است که خداوند هم در آیه 37 که سجده واجب داشت، مسئله آیات خود را مطرح فرمود و هم در آیه 39 فرمود: ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ﴾؛ اینها درباره آیات تکوینی و نظام هستی است، چه اینکه درباره قرآن که آیات تدوینی بود گذشت. درباره آیات تدوینی عدّه‌ای گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾،[10] درباره آیات تکوینی که در آیه 37 و 39 ذکر شد که ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ﴾، درباره مجموع این بحث‌ها فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی‏ آیاتِنا﴾ چه آیات تدوینی که درباره آن گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾ چه آیات تکوینی که ﴿مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ﴾ اینها الحاد ورزیدند, ﴿إِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی‏ آیاتِنا﴾ بنابراین هم آیات تکوینی, هم آیات تدوینی هر دو مشمول این الحاد است.

استفاده صنعت أدبی «احتباک» در آیه تحدید ملحدان

در جریان الحاد که پنج ـ شش تحدید کرد، فرمود: ﴿لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا﴾ یک, ﴿أَ فَمَنْ یُلْقی‏ فِی النَّارِ﴾ دو, ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾ سه, ﴿إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ چهار, و آیات دیگری هم که عذاب هست به دنبال این است. یکی از محسّنات ادبی که ملاحظه فرمودید صنعت «احتباک» است، صنعت «احتباک» این است که تمثیلاً نه تعییناً، اگر کسی چهار جمله می‌خواهد بگوید که چهار ضلع دارد، یک در بین بگوید و بقیه آن را مخاطب می‌فهمد، لازم نیست آن اضلاع چهارگانه را بگوید. نمونه آن در سوره «یس» خیلی تکرار شد؛ در سوره «یس» دارد: ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾.[11] برابر این آیه انسان دو گروه است: یا زنده است یا کافر, خب زنده که در مقابل کافر نیست، کافر هم که در مقابل زنده نیست. تقسیم چهارگانه اوّلی این است که انسان یا زنده است یا مُرده و انسانِ زنده یا مؤمن است یا کافر, پس انسان یا مؤمن است یا کافر, یا زنده است یا مُرده. آیه در بین این اضلاع چهارگانه فقط کافر و زنده را ذکر می‌کند که کافر در مقابل زنده است؛ یعنی کافر مُرده است، فرمود: ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ انبیا به وسیله قرآن کریم, اهل بیت به وسیله قرآن کریم, وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) به وسیله قرآن کریم, کسانی که زنده‌اند حرف را به آنها می‌رسانند و کسانی که کافرند حرف را نمی‌پذیرند؛ قرار دادن کافر در مقابل زنده؛ یعنی او مُرده است و این براساس صنعت «احتباک» است که انسان یا زنده است یا مرده, آن زنده یا مؤمن است یا کافر در بین این اضلاع چهارگانه دو ضلع را ذکر می‌کنند تا دو ضلع دیگر را مخاطب بفهمد. در این آیه هم بر اساس صنعت «احتباک» این‌چنین فرمود: ﴿أَ فَمَنْ یُلْقی‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتی‏ آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾. افراد در صحنه قیامت چهار گروه‌اند: عده‌ای خائفاً وارد می‌شوند, عده‌ای آمناً وارد می‌شوند این برای ورود به صحنه قیامت است؛ وقتی محاکمه شدند و محکمه حُکم داد: عده‌ای ﴿یُلْقی‏ فِی النَّارِ﴾ هستند, عده‌ای ﴿یَدْخُلَ الْجَنَّةَ﴾[12] هستند، هرگز بین ﴿مَنْ یَأْتی‏ آمِناً﴾ با ﴿یُلْقی‏ فِی النَّارِ﴾ تقابل نیست ﴿مَنْ یَأْتی‏ آمِناً﴾ مقابل آن «من یأتی خائفاً» است, ﴿أَ فَمَنْ یُلْقی‏ فِی النَّارِ﴾ مقابل آن «من یدخل الجنة» است. این اضلاع چهارگانه دو ضلع آن ذکر شد و دو ضلع دیگر آن ذکر نشد، تا خود مخاطب خوب بررسی کند. فرمود: ﴿أَ فَمَنْ یُلْقی‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتی﴾؛ نظیر ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ ؛ مگر کافر در مقابل زنده است یا زنده در مقابل کافر است؟ معلوم می‌شود که چیزی حذف شد، این‌جا هم دخول در نار مگر در مقابل ﴿مَنْ یَأْتی‏ آمِناً﴾ است؟ ورود در صحنه قیامت دو قسم است: بعضی «خائفاً» وارد می‌شوند و بعضی «آمناً» وارد می‌شوند، وقتی محاکمه شدند و محکمه رأی صادر کرد، بعضی ﴿یُلْقی‏ فِی النَّارِ﴾ هستند و بعضی ﴿یَدْخُلَ الْجَنَّةَ﴾ هستند؛ امّا در این‌جا یکی را به نام القای در نار ذکر کرد و یکی را هم به عنوان ﴿مَنْ یَأْتی‏ آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ ذکر کرد تا آن دو ضلع دیگر را خود مخاطب بررسی کند که مردم چهار گروه‌اند: در ورود دو گروه‌اند و در نتیجه هم دو گروه؛ در ورود بعضی‌ها «یأتی خائفاً یوم القیامة» هراسناک‌اند, بعضی‌ها ﴿‏آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾؛ اینها همان‌هایی هستند که فرشتگان گفتند: ﴿فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾، این برای ورود در صحنه معاد است؛ وقتی محاکمه شدند و محکوم شدند: بعضی ﴿یُلْقی‏ فِی النَّارِ﴾ هستند و بعضی ﴿یَدْخُلَ الْجَنَّةَ﴾ هستند؛ لذا بر اساس آن صنعت «احتباک» که از صنایع بدیعی است، این آیه به همان سبک تنظیم شده است، این از بهترین چهره‌های فصاحت قرآن کریم است: ﴿أَ فَمَنْ یُلْقی‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتی‏ آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾.

نفی جنسِ باطل از حریم قرآن

بعد از گذشت آن صنعت «احتباک» می‌فرماید: ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾ که ﴿إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾. این ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾ اشاره شد که کار شماها گذشته است و دستور تقوا ندارید. ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ﴾ این دو دلیل است: یکی قرآن شرف دارد, یکی اینکه شرف شماست ﴿إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ﴾، ﴿وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ ٭ لا یَأْتیهِ الْباطِلُ﴾ قبل از ﴿مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ﴾ خود ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ﴾ که به منزله نفی جنس است، نه نفی جنس باطل، به هیچ وجه به سراغ او نمی‌آید؛ نه از درون می‌پوسد و نه از بیرون مورد تهدید قرار می‌گیرد: ﴿مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾ چرا؟ چون ﴿تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ﴾.

نزول فرشتگان همراه با پیام الهی بر مؤمنین و محتوای آن

در آیه‌ای که قبلاً فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾،[13] «انزال» غیر از «ارسال» است. «انزال»؛ یعنی نازل کردن و «ارسال»؛ یعنی پیام دادن به وسیله رسول؛ امّا انزالِ ملائکه با ارسال همراه است، اینها پیام می‌آورند. اصولاً هیچ فرشته‌ای نیست که به زمین نازل شود و نزول او بدون امر الهی باشد؛ در سوره مبارکه مریم آیه 64 حرف فرشته‌ها این است که ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾[14] ما هرگز تنزّل نداریم و پایین نمی‌آییم، مگر به دستور خدا؛ خدا که می‌گوید پایین بروید پیام دارد؛ یعنی پیام را برسانید! انزال فرشته‌ها با ارسالِ پیام همراه است، این‌جا هم که در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾؛ یعنی ذات اقدس الهی فرشته‌ها را به عنوان پیام‌آورِ خود برای مؤمنان می‌فرستد, پس اینها رسول‌های الهی‌اند و آنچه هم که می‌آورند وحی است و آنچه در دل‌های مردان با ایمان قرار می‌گیرد «کلام الله» است, چرا؟ برای اینکه فرشته آمده؛ حالا فرشته آمده حرف خودش را بزند یا حرف «الله» را؟ فرشته‌ای که می‌گوید: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ از خودش حرفی ندارد. برابر آیه سوره مبارکه «انبیاء» فرشته‌های معصوم کلاً این‌طور هستند که ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾؛[15] هیچ حرفی را بدون اذن خدا نمی‌زنند. پس ذات اقدس الهی که فرشته‌ها را نازل کرده، اینها پیام الهی را می‌رسانند، پیام الهی هم این است که ﴿أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾؛ در دنیا این‌طور است, در آخرت این‌طور است, بخش پایانی‌ آیه مربوط به آخرت است که می‌فرماید: ﴿وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾.[16]

تبیین کلام الهی بودن پیام فرشته‌ها به مؤمنین و امکان آن

اینکه در پایان سوره «شوری» و امثال آن فرمود: خدا با هیچ کسی حرف نمی‌زند ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾،[17]  لازم نیست همه کلمات الهی وحی باشد، وحی تشریعی که مخصوص انبیاست، برای ائمه و اولیای دیگر وحی‌های علم غیبی و مانند آن که مقام والایی دارد نصیب می‌شود، برای مؤمنین هم یک نحو کلام الهی است که به آنها می‌رسد. این فرشته‌ها که می‌آیند قلب یک عدّه را مطمئن می‌کنند، اینها رسالت الهی را به عهده دارند، چون خودشان گفتند: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾، در سوره «مریم» گفتند ما هیچ گاه نازل نمی‌شویم مگر به دستور خدا، آیه 64 سوره مبارکه «مریم» ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾.

تفسیر اعتراف فرشتگان به عدم استقلال و اختیار

این ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾[18] یک پیام دقیقی داشت که آن‌جا بحث شد؛ یعنی فرشته‌ها نه تنها می‌گویند ما به دستور خدا حرکت می‌کنیم و به دستور خودمان نمی‌آییم، بلکه چیزی برای ما نمانده برای اینکه علل قبلی ما که ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا﴾, معالیل بعدی ما که ﴿وَ ما خَلْفَنا﴾, بین علل قبلی و معالیل بعدی خود ما هستیم ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا﴾ پس چیزی برای ما بیچاره‌ها نمی‌ماند؛ امّا غالب مفسّران این را به درون خود فرشته‌ها نمی‌زنند، به حوادث و رخدادهای اصلی می‌زنند، چون اینها ادیبانه فکر می‌کنند نه مفسّرانه؛ لذا می‌گویند ما ماضی داریم و حال داریم و مستقبل: ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَیْنَ ذٰلِکَ﴾؛ یعنی ماضی و حال و گذشته نزد خداست، فرشته‌ها این را نمی‌خواهند بگویند: ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا﴾ علل ما مقهور خداست، ﴿وَ ما خَلْفَنا﴾ آثار ما هم برای اوست, بین علل گذشته و معالیل آینده, هویّت خود ماست و این درون ما هم در اختیار اوست، مثل یک حوض و استخری که در وسط نهر روان است، اگر این استخری که در وسط نهر روان است بخواهد حرف بزند چه چیزی می‌گوید؟ می‌گوید آب‌هایی که قبل از اینکه به این استخر بیایند، این از فلان چشمه است, آب‌هایی که از این استخر می‌گذرند از فلان چشمه است, آب‌هایی که بین گذشته و آینده هستند هم از آن چشمه است؛ یعنی ما از خودمان چیزی نداریم، حرف فرشته‌ها این است که گذشته‌های ما مِلک و مُلک خداست, آینده‌های ما مِلک و مُلک خداست, بین گذشته و آینده که هویّت ماست هم برای اوست، این‌چنین نیست که ما خودمان اختیار داشته باشیم؛ بخواهیم برویم, بخواهیم پرواز کنیم, بخواهیم نرویم ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾، با انضمام آیه سوره مبارکه «انبیاء» که اینها هرگز بدون اذن خدا سخن نمی‌گویند، آیه سی محلّ بحث سوره «فصّلت» که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا﴾ این کلام, «کلام الله» است، اینها حرف خودشان را می‌آیند بزنند یا آمدند که حرف «الله» را برسانند؟ اگر آمدند حرف خودشان را بزنند، پس خیلی استقلال دارند، آن وقت انزال به معنای ارسال نخواهد بود، یا می‌آیند حرف «الله» را به ما برسانند. از اینجا معلوم می‌شود خیلی از مؤمنین‌ هستند که کلمات الهی را می‌شنوند؛ ولی عده‌ای گوش می‌دهند و عده‌ای گوش نمی‌دهند؛ خدا که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ با خیلی‌ها حرف می‌زند، به وسیله فرشته‌ها به خیلی‌ها پیام می‌دهد، این‌چنین نیست حادثه‌ای که در قلب انسان رخ دهد این اتفاقی باشد، به هر حال اثری است که از مؤثّری حکایت می‌کند.

برابر آیه سی سوره مبارکه «فصّلت» که محلّ بحث است، این کلام, کلام الهی است، از خود فرشته‌ها نیست، کلام الهی که باشد طمأنینه‌آور است: ﴿أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾.[19] وقتی متکلّمی به نام «الله» با انسان سخن بگوید، این آرامش می‌آورد، انسان را آرام می‌کند: ﴿أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾، این‌جا هم که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ﴾ در برابر آنهاست.

شباهت پیام قرآن و مخالفان آن با پیام و مخالفان کتب آسمانی دیگر

مطلب دیگر اینکه در بحث ﴿ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قیلَ﴾ سه وجه گفته شد, در تکمیل همان وجوه سه‌گانه بعضی از آیات را می‌شود مطرح کرد، اینها وجه دیگری نیستند، اینها به همان وجوه سه‌گانه یا دو وجه از وجوه سه‌گانه برمی‌گردند. ﴿ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ﴾؛ یعنی ما هر مطلبی که برای شما نازل کردیم به انبیای دیگر هم گفتیم؛ نظیر اینکه فرمود: ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی‏ ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی‏﴾؛[20] اینکه گفتیم شما دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهید، چون عده‌ای هستند که اهل تزکیه‌اند, عده‌ای هستند که اهل تزکیه نیستند، این حرف قرآن و مخصوص قرآن نیست: ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی‏ ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی‏﴾، پس ﴿ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ﴾، اینکه درباره قرآن گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾ این بر اساس آیه سوره مبارکه «بقره» که فرمود: ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[21] همین است؛ یعنی کسانی که گذشته بودند یا فعلاً هستند اینها قلب‌هایشان شبیه هم است؛ یعنی طرز فکرشان شبیه هم است، اگر نسبت به انبیای دیگر دهن‌کجی داشتند، نسبت به تو هم همین دهن‌کجی را دارند: ﴿ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلیمٍ﴾.

فرق اساسی حلم و صبر

فرق اساسی حلم و صبر هم در این است، صبر کاری است که در بیرون بر انسان وارد می‌شود و انسان باید در برابر آن خویشتن‌داری کند؛ یعنی مشکل را حل کند که یا صبر «عَلَی الطَّاعَةِ» است، یا صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» است، یا صبر «عَنِ الْمَعْصِیَة»؛[22] یعنی یا باید طاعتی را انجام دهد که دشوار است، این صبر می‌کند در طاعت, روزه ماه مبارک رمضان را می‌گیرد, اعتکاف را دارد و مانند آن, این صبر در طاعت است. یک وقت است ـ خدای ناکرده ـ یک مصیبت سختی وارد می‌شود که این صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» است. کسانی که ﴿إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾[23] اینها کسانی هستند که ﴿أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾،[24]  صبرِ «عَنِ الْمَعْصِیَة» نه «عِند الْمَعْصِیَة»، جوانی است، خیال کرده خطری در پیش هست، فوراً صبر کرده، ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ﴾[25] را رعایت کرده، این صبر «عَنِ الْمَعْصِیَة» است. آن وسطی صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ»  است، اوّلی هم صبر «عَلَی الطَّاعَةِ» این معنی صبر است؛ امّا اگر حادثه‌ای پیش آمد و او عصبانی شد، این جزء صبر نیست، این جزء حلم است. بار سنگین غضبی بر روی او پیدا شد، اگر این غضب او را وادار کرد که خلاف بگوید, دست به خلاف بزند، معلوم می‌شود حلیم نیست، این بار را نتوانست ببرد؛ امّا اگر نه, «عندالغضب» آن «طیش» و حمله و اینها را مهار کرده است، آن خشم را مهار کرده است، این بار سنگین غضب را بُرد، می‌گویند حلیم است؛ در تعبیرات فارسی می‌گویند بردبار است. کلمه‌ای که به تنهایی معنای حلم را برساند ما در فارسی نداریم، یا پیدا نکردیم، این نظیر صبر نیست، صبر کاملاً از مسئله حلم بیرون است، حلم کاملاً از مسئله صبر جداست. این شخص عصبانی شد، حالا می‌خواهد حرفی بزند خلاف است, این بچه را بزند می‌بیند خلاف است, بتواند خودش را کنترل کند و این بار سنگین غضب را ببرد، به چنین انسانی می‌گویند حلیم.

حلم از اوصاف برجسته الهی و معنای وزیر بودن آن

حلم از اوصاف برجسته و اسمای حسنای ذات اقدس الهی است که خدا حلیم است، حلم از اوصاف برجسته ذات اقدس الهی است. درباره انبیا همین‌طور است, درباره اهل بیت(علیهم السلام) این است و به عالمان دین هم دستور دادند که علم فراهم کنید و وزیر علم را که حلم است تهیه کنید. حلم وزیر علم است، وزیر به کسی می‌گویند که وِزر, سنگینی آن بار را به دوش بکشد. در بخش پایانی سوره مبارکه «فتح» فرمود ملّت مسلمان ملّتی است که وزیر سرِ خود دارد، وزیرِ او از خود اوست، مثل خوشه گندم، این خوشه گندم وزیرش از خودش است، فرمود: ما امّت اسلامی را در تورات معرفی کردیم, در انجیل معرفی کردیم که امت اسلامی چگونه هستند گفتیم: ﴿کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی‏ عَلی‏ سُوقِهِ﴾،[26] مثل یک خوشه گندم هستند، این خوشه گندم؛ نظیر خوشه گُل نیست که به فکر ظرافت و شَفّافی باشد، این می‌گوید من می‌خواهم بار بدهم, می‌خواهم میوه بدهم, می‌خواهم روی پای خودم بایستم، باید ساق داشته باشم، من تا کمربند از خودم نداشته باشم که نمی‌توانم بایستم و میوه بدهم، آن‌که می‌خواهد گُل دهد خیلی به این فکر نیست که حالا کمربند داشته باشد، می‌بینید این شاخه صاف می‌رود بالا؛ امّا خوشه گندم و جو و برنج و اینها بعد از چند سانت فوراً کمربند محکمی از خودشان می‌زنند این را می‌گویند وزیر, فرمود: ﴿فَآزَرَهُ﴾ این ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ یعنی وزیر درست کرده، ثِقل و وزانت و سنگینی خود را خودش تهیه کرده، از خود وزیر دارد، وزیرِ خودی دارد نه بیگانه, به چوب و به قیّم و مانند آن تکیه نمی‌کند، تا اگر باد وزید و آنها کنار رفتند این بیفتد، این تا کمربند نداشته باشد, خودکفا نباشد، ممکن است کسی تحریمش کند، آن چوب را از او بگیرد؛ ولی این کار را می‌کند از خود کمربند دارد، روی خود می‌ایستد، چون می‌خواهد میوه دهد. ﴿فَآزَرَهُ﴾ وقتی وزیر از خود داشت, کمربند از خود داشت, گِره از خود داشت، ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾ نیرومند می‌شود، آن وقت ﴿فَاسْتَوی‏ عَلی‏ سُوقِهِ﴾ روی ساق خودش می‌ایستد، آن وقت میوه خودش را می‌دهد. فرمود ما مسلمان‌ها را در تورات و انجیل این‌چنین معرفی کردیم؛ این یک جمله خبریه است که به داعی انشا القا شده؛ یعنی مسلمانان این‌چنین باشید، ما شما را این‌چنین معرفی کردیم؛ یعنی مسلمان آن است که روی پای خودش بایستد. به هر تقدیر حلم و بردباری چیزی است که کاملاً مرز آن از صبر جداست، این حادثه سنگینی که در درون انسان غضب کرده پیدا شد، بتواند این بار را ببرد؛ در چنین حالتی می‌گویند این شخص حلیم است؛ پس صبر چیز دیگر است و حلم چیز دیگر.

پرسش: ببخشید حلیم و کریم..

پاسخ: آن «کظیم» «کظم غیظ» است، «غیظ» با همان حلم سازگارتر است، آن فرونشاندن حرف دیگر است, بردن این بار که به مقصد برساند و به‌جا مصرف کند، حرف دیگر است. یک وقت است کسی از هر نظری بی‌تفاوت است، یک وقت است نه, این خشم خود را به کار می‌برد، فرمود: ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾[27] یا به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾،[28] کجا این خشم را به کار ببرد، کجا به کار نبرد، این با حلم سازگار است.

«و الحمد لله ربّ العالمین»

 



[1]. سوره فصلت, آیه26.

[2]. سوره زخرف, آیه52.

[3]. سوره انبیاء, آیه36.

[4]. سوره زخرف, آیه44.

[5]. سوره رعد, آیه11.

[6]. سوره انفال, آیه35.

[7]. هوسه یا یَزِلَه نوعی شعر است که اغلب درون مایه حماسی دارد و در مراسمهای مختلف مردم عرب ایران از جمله در عروسی، عزا، بدرقه، مشایعت و... خوانده میشود. هنگام یَزِلَه کردن جمعی دور یَزِلَه کننده گرد می‌آیند و پس از آن شاعر یا یَزِلَه کننده هوسه‌ خود (متن شعرش) را میخواند، در زمان خواندن شعر، سایرین به حالت سکوت مانده تا آخرین مصرع را گوش میدهند و بعد از کوبیدن پا، هوسهکنندگان آن مصرع را با خواننده همسرایی می‌کنند و با شیوههای گونهگون پا را بر زمین میکوبند.

[8]. سوره ق, آیه18.

[9]. سوره انفطار, آیات10 و 11.

[10]. سوره فصلت, آیه26.

[11]. سوره یس, آیه70.

[12]. سوره بقره, آیه111.

[13]. سوره فصلت, آیه30.

[14]. سوره مریم, آیه64.

[15]. سوره انبیاء, آیه27.

[16]. سوره فصلت, آیه30.

[17]. سوره شوری, آیه51.

[18]. سوره مریم, آیه64.

[19]. سوره رعد, آیه28.

[20]. سوره اعلیٰ, آیات18 و 19.

[21]. سوره بقره, آیه118.

[22]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج 2، ص91.

[23]. سوره بقره, آیه156.

[24]. سوره بقره, آیه157.

[25]. سوره نور, آیه30.

[26]. سوره فتح, آیه29.

[27]. سوره توبه, آیه123.

[28]. سوره توبه, آیه73؛ سوره تحریم, آیه9.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق