اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (19) حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (20) وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (21) وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (22) وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ (23) فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبینَ (24)﴾
پرسش: آیه ﴿أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه﴾ دلالت نمیکند بر ... .
پاسخ: اگر ذات اقدس الهی حیلوله دارد، در تمام اشیا این حیلوله هست؛ البته ناظر به مقام فصل سوم است. فصل اول و دوم که منطقه ممنوعه است، هیچ! در فصل سوم که فعل حق و ظهور حق است و او «هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَی غَیْرِ مُمَازَجَة»،[1] پس چیزی برای غیر فعل حق نمیماند؛ اگر در فصل سوم ذات اقدس الهی داخل در اشیاست «عَلَی غَیْرِ مُمَازَجَة»، این اشیا که جمع محلّیٰ به الف و لام هست، عام است. اگر ما کاغذی را دو نیم کنیم، فیض خدا و فعل خدا در فصل سوم «فِی الْأَشْیَاءِ عَلَی غَیْرِ مُمَازَجَة» است، چون اشیا عام است، اگر آن دو نیم ابتدایی را هم دو نیم دیگر کنیم: «فِی الْأَشْیَاءِ عَلَی غَیْرِ مُمَازَجَة»؛ آن چهار نیم را هم به هشت نیم تقسیم کنیم: «فِی الْأَشْیَاءِ عَلَی غَیْرِ مُمَازَجَة»؛ آن هشت نیم را هم به شانزده نیم تقسیم کنیم و همچنین ادامه یابد تا به جایی میرسیم که جز فعل حق چیزی نمیماند که فهم آن کار آسانی نیست، چه رسد به تصدیق آن!
پرسش: از حیث فیض معلوم است که «فِی الْأَشْیَاءِ عَلَی غَیْرِ مُمَازَجَة» است.
پاسخ: آن وقت اشیا میشود فیض و مفیض که فرق آنها اعتباری میشود, آن وقت چیزی برای اشیا نمیماند. وقتی فیض ذات اقدس الهی ظهور کرده است، وقتی آن فیض تابید، میبینید که چیزی در عالم نمیماند. اگر در سوره مبارکه «فرقان» فرمود: جهان مثل «ظلّ» است و شمس که تابید آن «ظلّ» کمکم پیدا میشود، وقتی به استوا رسید چیزی برای «ظلّ» نمیماند؛ ما در فعل خدا غرق هستیم و خودمان فعل خدا میباشیم. به هر حال چیزی که فهم آن مشکل است، سؤال آن هم جایز نیست، چه رسد به تصدیق آن!
دوزخ پیامد آُخروی کجراهه رفتن «اعداء الله»
فرمود اینهایی که بیراهه رفتند، اهل «ثمود» آنطور شد و اهل «عاد» اینطور شد؛ ولی اینطور نیست که کار الهی فقط در دنیا تمام شود. ما «عاد» را به آن سرنوشت تلخ محکوم کردیم و گرفتار شدند, «ثمود» را به سرنوشت تلخ گرفتار کردیم و تمام شدند. همه این اقوام و مللی که کجراهه رفتند و بیراهه رفتند و راه عدّهای را بستند، به عنوان «اعداء الله» هستند که ما این «اعداء الله» را در قیامت جمع میکنیم. عدّهای اصلاً معتقد به «الله» نبودند، حکم آنها باید در اینجا مشخص شود؛ عدّهای به «الله» معتقد بودند؛ ولی میگفتند «الله» فقط در دنیا کارساز است و آخرت خبری نیست و «صنم» و «وثن» را پرستیدند، میگفتند: ﴿هٰؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ﴾؛[2] آنها هم باید بررسی شود.
فرمود کار «ثمود» و «عاد» و امثال اینها در دنیا تمامشدنی نیست، کار آنها در آخرت ختم میشود. جمعبندی آن در آیه نوزده «فصّلت» این است که ﴿وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ﴾؛ «حشر» بعضی از آنها ﴿إِلَی النَّارِ﴾ است، «حشر» بعضی از آنها «إِلَی الْجَنَّةِ» است و «حشر» بعضی از آنها هم «إِلَی اللَّه سُبحانَه و تَعالی»[3] است؛ حشر اینها ﴿إِلَی النَّارِ﴾ است، پس آن مُلحد و منکری که مبدأ و معاد را نمیپذیرد او هم حشری دارد. در قیامت معلوم میشود هم مبدأیی بود، هم معادی بود و هم وحی و نبوّتی بود و جهان روزی دارد که در آن روز حق ظاهر میشود و خداوند از قیامت به عنوان «یَوْمُ الْحَقُّ»[4] یاد کرده است که همه اختلافات ملّت و «نحله»[5] و مکاتیب در آن روز برطرف میشود، دیگر شک در آن روز نیست؛ روزی است که ﴿رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ﴾.[6] این ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ گرچه به معنای ضرورت است، گاهی به این معناست که در تحقّق آن شکّی نیست، این یک؛ دیگر اینکه آن روز, روزِ شک نیست، این دو؛ در آن روز نمیشود شک کرد، انسان به هر چه که هست یقین پیدا میکند، شبهه و شک و امثال آن در کار نیست که قهراً هم علم حصولی رخت برمیبندد و به علم حضوری میرسد و علم حضوری هم که شکبردار نیست، اصلاً روزی است که شکبردار نیست ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾. ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾،[7] آن روز که «یَوْمُ الْحَقُّ» است، هیچ شکّی نیست؛ هم ملحدِ مارکسیستِ کمونیسم میفهمد که خدایی هست، نبوّت، وحی و امامتی هست و هم مشرک «صنمی» و «وثنی» میفهمد غیر از اینکه خدا در دنیا حاکم است، در آخرت هم حاکم است و وحی و نبوّتی هست و هم دیگران میفهمند؛ لذا «اعداء الله بالقول الجامع» حشر آنها ﴿إِلَی النَّارِ﴾ است, این مطلب اول.
توزیع عذاب دوزخ و تناسب آن با تبهکاری «اعداءُ الله»
چون «اعداءُ الله» فِرَق گوناگونی هستند، درست است که به طرف دوزخ میروند؛ امّا ﴿فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾؛ توزیعی دارند: بعضیها اصلاً ملحد هستند, بعضیها مشرک, بعضیها ظالم و مانند آن میباشند؛ لذا وضع هر کدام باید مشخص شود، بعد هم از آنها سؤال میشود که اول منکر هستند؛ همانطوری که در دنیا کار آنها سوگند خوردن بود، در آخرت هم سوگند یاد میکنند. در سوره مبارکه «انعام» آیه 22 این بود: ﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾؛ شما آن «صنم» و «وثنی» را که میپرستیدید کجا هستند؟ ﴿ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکینَ﴾.[8]
سوگند دروغ ترفند تبهکاران در قیامت برای فرار از شرک
ترفند این تبهکاران مشرک در معاد سوگند بود که قسم میخورند ما مشرک نبودیم، آنگاه خدا به رسول خود میفرماید: ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾؛[9] آن بتها رخت برمیبندد، چون اینها اسم بیمسمّا بودند. ذات اقدس الهی فرمود شما از این سنگ و گِل به عنوان «ارباب» و «آلهه» و «اسماء» یاد میکنید: ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ﴾،[10] شما که میگویید اینها «ارباب» و «آلهه» هستند، این لفظها را میگویید، یک؛ این مفاهیم در ذهن شما هست، دو؛ امّا زیر این مفاهیم و عناوین خالی است و چیزی که مصداق آلهه باشد، ارباب باشد، در خارج وجود ندارد، تنها ذات اقدس الهی است که «رَبِّ الْعَالَمِین» است: ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها﴾؛ یعنی اسمی بیمسمّاست! این برای دنیا بود. در آخرت این ترفند آنها ظهور میکند و سوگند یاد میکنند که ما مشرک نبودیم، آن وقت خدا به رسول خود(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ که این در سوره «انعام» است، در سوره «مجادله» کار سوگند یاد کردن دروغین اینها را اول در آیه چهارده بیان میکند و بعد میفرماید در معاد هم مثل دنیا قسمهای دروغ یاد میکنند. در سوره «مجادله» آیه چهارده میفرماید: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ اینها منافقانه و کافرانه و مانند آن سوگند دروغ یاد میکنند. در سوره «مجادله» آیه چهارده که این مطلب را فرمود, در آیه هجده میفرماید: ﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ﴾؛ در قیامت هم مثل دنیا سوگند دروغ یاد میکنند، منتها سوگند آنها در دنیا برای شماست که شما را قانع کنند و در قیامت سوگند آنها برای «الله» است که «الله» آن را بپذیرد: ﴿فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ﴾؛ این صحنه, صحنهای است که دهان آنها باز است، آنگاه هم اصل مطلب را انکار میکنند که میگویند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکینَ﴾ و هم سوگند یاد میکنند که میگویند: ﴿وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکینَ﴾.
مواقف چهارگانه در باز و بسته بودن دهان تبهکاران و شهادت اعضا
این صحنه که گذشت، برابر سوره مبارکه «یس» میفرماید کمکم یا در همان موقِف یا در موقِف بعدی یا در همان سؤال یا در سؤال بعدی ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾؛[11] دهان آنها را میبندیم که دیگر نمیتوانند حرف بزنند یا دروغ بگویند یا سوگند دروغ یاد کنند. دهان آنها را که بستیم، آن وقت از «اعضاء» و «جوارح» آنها سؤال میکنیم و اعضای آنها آنچه حق است را شهادت میدهند؛ بعد در موقِف بعدی دهان آنها را باز میکنیم، وقتی دهان آنها را باز کردیم، اینها به «اعضاء» و «جوارح» اعتراض میکنند که ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾. پس آیه سوره «انعام» موقِفی دارد, آیه سوره «مجادله» موقِفی دارد, آیه سوره «یس» موقِفی دارد و آیه سوره مبارکه «فصلت» هم موقِف چهارمی دارد. کجا دهان باز است؟ کجا دهان را میبندند؟ کجا «جُلود» شهادت میدهند؟ کجا دهان دوباره باز میشود؟ کجا اینها به «جُلود» اعتراض میکنند؟ این صحنه را کاملاً مشخص میکند.
از باب تذکر بودن بازگویی مواقف قیامت
بعد میفرماید شما چنین روزی را در پیش دارید! او کسی که ﴿خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾، ذیل آیه محلّ بحث ـ سوره مبارکه «فصلت» ـ این کلام ذات اقدس الهی است که فرمود این صحنههایی را که میبینید، این صحنهها برای آن است که تذکرهای برای شما باشد. آیه 21 سوره محلّ بحث این است که فرمود: ﴿هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾، در دنیا به «اعداء الله» خطاب میکنند که چنین صحنهای در پیش دارید.
جهل انسان سبب بیحیایی او در برابر خدا و اعضا
مطلب بعد آن است که انسان از کسی حیا میکند که مبادا او بگوید و آبروی او برود. ـ کسی که خود را «مسلوب الحیثیة» در جامعه احساس میکند یا برای جامعه حرمتی قائل نیست، او «متجاهر بالفسق» است و چون «متجاهر بالفسق» است، برای خود و برای جامعه, حریم و حرمت و حیثیتی قائل نیست؛ لذا غیبت این گروه را گفتند جایز است؛ یعنی آن کسی که «متجاهر بالفسق» است؛ امّا آنکه «متجاهر بالفسق» نیست، برای حفظ آبروی خود مخفیانه گناه میکند که این خفا از مردم هست ـ. ذات اقدس الهی میفرماید شما از مردم خودتان را مخفی میکنید; ولی از «اعضاء» و «جوارح» خود را مخفی نمیکنید که «علیه» شما شهادت میدهند، یک؛ از من خودتان را مخفی نمیکنید، در حالی که من همه جا هستم ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾،[12] دو؛ این مراحل را شما چرا درست ارزیابی نمیکنید؟ فرمود: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ﴾؛ اینها در خفا سعی میکنند که مردم اینها را نبینند و کار خلاف میکنند؛ امّا دیگر نمیدانند که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾, ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾؛ فرمود اینکه پشت درهای بسته تصمیم میگیرند و اینکه «تبییت»؛ یعنی بیتوته میکنند و شبنشینیهایی دارند که کسی نباشد، خیال میکنند ما آنجا حضور نداریم، ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ﴾؛ ولی ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾.[13] در آن «تبییت» و شبنشینیها و پشت درهای بسته، هر چه بگویند ما آنجا حضور داریم! اینها از مردم مخفی میکنند، برای اینکه آبرویشان محفوظ باشد؛ از «اعضاء» و «جوارح» خودشان مخفی نمیکنند، برای اینکه نمیدانند «اعضاء» و «جوارح» باخبر هستند و «علیه» اینها شهادت میدهند و از ما هم مخفی نمیکنند! پس اینها در چند مرحله بین «سِرّ» و «عَلَن» دارند فرق میگذارند.
دیدگاه امام سجاد(علیه السلام) در تفاوت حیای انسان از گناه در خفا و عَلَن
یک بیان نورانی از امام سجاد(سلام الله علیه) در دعای «ابوحمزه ثمالی» است که عرض میکند: خدایا! اگر ما در «عَلَن» گناه میکنیم و از مردم خودمان را حفظ میکنیم؛ ولی از شما حفظ نمیکنیم، نه برای آن است که ـ معاذ الله ـ شما نمیبینید یا ما خیال میکنیم که شما نمیبینید، اینطور نیست! ما از مردم خودمان را حفظ میکنیم، برای اینکه آنها همین که دیدند آبروی ما را میبرند؛ امّا تو با همه اِشرافی که داری میبینی و پردهپوشی میکنی، ما به این جهت است که گاهی اوقات خودمان را آلوده میکنیم ـ معاذ الله ـ برای آن نیست که ـ خدای ناکرده ـ شما نمیبینید. نه! شما میبینید و ستّار هستید و با ستّاری دارید با ما رفتار میکنید.[14] این دید, دیدی است که اگر کسی هم با این دید نگاه کند، امید توبه هست و این شخص یک روز برمیگردد؛ امّا اگر کسی گناهش ﴿ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ﴾ که ـ معاذ الله ـ اصلاً «الله» را نمیبیند، پایان کار او همان ﴿یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إلَیَ النّار﴾ است.
جمع نمودن همه مشرکان و ملحدان در صحنه قیامت و تقسیم آنها
بنابراین قصه «عاد» و «ثمود» که فرمود صاعقهای آمد، یا ﴿أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَراً فی أَیَّامٍ نَحِساتٍ﴾؛[15] فرمود این هنوز تمام نشده است و درباره «ثمود» هم که فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ﴾[16] تمام نشده است؛ لذا فرمود ما همه تبهکاران، ـ اعم از ملحدانی که منکر مبدأ و وحی و نبوّت هستند و مشرکانی که منکر وحی و نبوّت و معاد میباشند، گرچه مبدأ را قبول دارند؛ ولی با حفظ اینکه مبدأ را قبول دارند گرفتار شرک ربوبی هستند ـ و دشمنان الهی را در قیامت جمع میکنیم: ﴿وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ﴾ که آن وقت اینها را تقسیم میکنیم، البته همانطور که در آغاز سوره مبارکه «واقعه» هست یک تقسیم عمومی است: ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾[17] که افراد فرق میکنند.
تبیین اقسام سه گانه انسانها در صحنه قیامت
فرمود: ﴿وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً﴾؛[18] سه گروه میشوید: «مقرّبان» هستند, «اصحاب یمین» هستند و «اصحاب شمال» که اینها همه جزء «اصحاب شمال» میباشند و «مقرّبان» یک حساب دیگری دارند. «اصحاب میمنه» که با «یُمن» و برکت کار کردند و نامه اعمال آنها به دست راست هست، اگر هم بخواهند از «اعضاء» شهادت طلب کنند، تمام «اعضاء» و «جوارح» شهادت به حقانیّت و صِدق و تقوا و عدل اینها میدهند؛ هیچ جُرمی نیست تا اینکه «علیه» اینها شاهدی بیاید و شهادت دهد، پس «اعضاء» و «جوارح» شهود اینها نیستند؛ یعنی «علیه» اینها شهادت نمیدهند؛ «مقرّبان» مستثنا هستند و «اصحاب یمین»؛ یعنی کتاب آنها به «یمین» داده میشود مستثنا هستند؛ امّا «اصحاب شمال» که گروه فراوانی از مُلحد و مشرک و امثال آن میباشند، اینها ﴿إِلَی النَّارِ﴾ که ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾؛[19] اینها را به طرف جهنم «سُوق» میدهند, آنطوری که حیوانات را از پشت سر هِی میکنند.
تفاوت سوق دادن مؤمنین به بهشت و مجرمین به جهنم
این «سُوق» در سوره مبارکه «غافر» و «زمر» هم گذشت که دو نحو «سُوق»در قیامت هست: یکی «سُوق» از پشت سر نسبت به مؤمنان است که فرشتهها «نَسُوقُ المتّقینَ» آنها را بدرقه میکنند که فرشتهها پشت سر اهل تقوا «سائق» هستند و از پشت سر «سُوق» میدهند و اینها را بدرقه میکنند. درباره تبهکاران که ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾، همانطور که یک دامدار حیوانات را از پشت سر هِی میکند، این ملائکه عذاب هم اینها را از پشت سر هی میکنند، پس دو «سُوق» است که کاملاً از هم جدا هستند. اینها که ﴿وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ﴾ هستند، وقتی به آن محدوده محکمه رسیدند یا هنگام سؤال استیضاحی و توبیخی فرشتگان رسیدند که ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾،[20] در آن مقطع «اعضاء» و «جوارح» شهادت میدهند.
«نفس» مسئول افعالِ انسان، نه اعضا و جوارح
در بحثهای قبل معلوم شد که «اعضاء» و «جوارح» «مُدرِک» و «ناطق» هستند. نطق تنها فصلِ مقوّم انسان نیست «کلّ شیء ناطق» است و انسانیّت را باید در مرحله دیگری جستجو کرد و «مُنطق» هر ناطقی هم ذات اقدس الهی است؛ امّا نه «مُدرِک» بودن مسئولیت میآورد و نه ناطق بودن مسئولیت میآورد, بلکه ارتکاب مسئولیت میآورد. «اعضاء» و «جوارح» مرتکب نیستند، فاعل نیستند، بلکه ابزار کار میباشند و چون ابزار کار هستند، از یک طرف میفهمند که کار, کارِ بدی است و از طرف دیگر میتوانند سخن بگویند که چرا این کار را میکنید، همیشه نسبت به این کار اعتراض دارند؛ لذا اینها اگر هم به دوزخ بروند نمیسوزند؛ مثل خود آتش, آتش «ناطق» است, «مسبّح» است, سخنگوست و از دور وقتی تبهکاران را میبیند عصبانی میشود، چون ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ﴾؛[21] هر موجودی که در صحنه آخرت حضور پیدا میکند درک میکند. آتش وقتی تبهکار را از دور میبیند: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾،[22] این رؤیت را در این آیه به آتش نسبت میدهند، نه «رأوها»! آتش درک دارد و میفهمد که چه کسی و چه گروهی را دارند میآورند. آتش «مُدرِک» است، حرف میزند، هر مُدرک و ناطقی که عذاب نمیبیند! بنابراین «اعضاء» و «جوارح» اگر هم سوخت و سوز داشته باشند، عذابی در کار نیست؛ مثل خود آتش که این ﴿تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾؛[23] از بس شعلههای جهنم نسبت به تبهکاران و «اعداء الله» عصبانی هستند، نزدیک است که تکّهتکّه شوند! این از غضب تکّهتکّه شدن حالا یا مبالغه است یا واقعیّتی دارد. در بین این حیوانها میگویند پلنگ از همه عصبانیتر است و این «تنمّر»[24] و حالت نمیری که میگویند؛ یعنی پلنگی! اینکه سعدی گفت: «پلنگان رها کرده خوی پلنگی»،[25] چون پلنگ از هر حیوانی عصبانیتر و خشنتر است، ممکن است دیگری شجاعتر باشد؛ ولی او غیظ و غضبناکتر است؛ میگویند ـ حالا یا در افسانه است یا در واقعیّت ـ که گاهی ممکن است این «نَمِر»[26] از شدّت غضب و عصبانیت تکّهتکّه شود و این حالت «تنمّر»ی هم مخصوص اوست. امّا در قرآن راجع به آتش قیامت این تعبیر را دارد که ﴿تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾؛ این شعلههای آتش جهنم از شدّت عصبانیت میخواهد تکّهتکّه شود؛ امّا این غیظ و درک را آن دارد و ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾[27] را دارد، لکن این درک داشتن که مستلزم عذاب نیست. بنابراین به نحو «سالبه کلیه»، «اعضاء» و «جوارح» و اینها هیچ مسئول نیستند؛ تنها کسی مسئول است که مکلّف است و عمل میکند، اینها «اعضاء» و «جوارح» هستند که نفس اینها را به کار میبرد، تنها کسی که مسئول میباشد نفس است.
پرسش: ﴿تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾[28] که فرمود: دست تکلّم میکند و پا شهادت میدهد؛ اما چرا اعتراض به «جلود» است؟
پاسخ: چون «جُلود» جامع همه اینهاست، در آیه 21 که اعتراض میکنند ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ﴾ که این شامل دست و پا و چشم و گوش و همه میشود، پس به پوست که مفروش در تمام بدن است میگویند؛ حالا آنها به عنوان تمثیل است نه به عنوان تعیین! «ذائقه» و «شامّه» هم اینطور است! اگر فرمودند: «أَیُّمَا امْرَأَةٍ اسْتَعْطَرَتْ وَ خَرَجَتْ لِیُوجَدَ رِیحُهَا فَهِیَ زَانِیَةٌ وَ کُلُّ عَیْنٍ زَانِیَة»؛[29] حالا اگر کسی بوی عطر نامحرمی را نامحرمانه استشمام کرده است، این شامّه او هم همینطور است! اینطور نیست که اینها فقط مخصوص چشم و گوش باشد! اینها تمثیل است و نه تعیین که جامع آن همان «جُلود» است و این «جُلود» گاهی در «شامّه» است و گاهی در «ذائقه» است؛ آنکه مِی نوشیده, مال حرام خورده و در فضای دهان مال حرام را فرو برده، او هم همینطور است، گرچه از دهان سخنی به میان نیامده یا از «ذائقه» و «شامّه» سخن به میان نیامده است، امّا منحصر به آن «سمع» و «بصر» نیست؛ منتها چون اکثر گناهان در «سمع» و «بصر» است، آنها را ذکر کردند؛ جامع آنها همین «جُلود» است که ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾؛ یعنی در آن موقِفی که این دهان را باز کردند. آنجا که دهان بسته است ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾[30] اعتراضی ندارند; حالا یک مشکل ادبی یا غیر ادبی وجود دارد که اگر دهان بسته است، چگونه زبان شهادت میدهد؟ مرحوم امینالاسلام و برخی از مفسّران برای پاسخگویی «احتیالی» کردند که زبان را از فضای کام بیرون میآورند، یک؛ کام و دهان را میبندند، دو؛ زبان در بیرون از فضای کام سخن میگوید و شهادت میدهد، سه؛ این راهی است که اینها تصوّر کردند.[31] به هر حال یا «مقطع», «موقِف» و «کیفیات» فرق میکنند یا راهی که ایشان و امثال ایشان پیشنهاد دادند فرق میکند. آن لحظهای که ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾ آن لحظه ندارد که «تکلّمها السنتهم» در آیه سوره «یس» که فرمود: ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾ آنجا دارد ﴿وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾؛ امّا در مقطع دیگری که دارد ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾،[32] آن را با خَتم و مُهر کردن دهان باید به نحوی جمع کرد. به هر تقدیر اینجا که خصوص برخی از اعضا ذکر میشود به عنوان تمثیل است، نه به عنوان تعیین, جامع آن هم که همان ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾ است, پس هیچ اختصاصی برای «سمع» و «بصر» و امثال آن نیست؛ منتها چون سمع و بصر جزء مهمترین اعضای ادراکی انسان هستند از «سمع» و «بصر» یاد میشود ﴿شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛ معلوم میشود «جُلود» و «سمع» و «بصر» کاری نکردند، بلکه ﴿بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛ یعنی خود آن اشخاص عمل کردند. هیچ نحوه ارتباطی عمل نسبت به اعضا ندارد.
بنابراین اعضا به دو دلیل که قبلاً گذشت به هیچ وجه مسئول نیستند: یکی عنوان شهادت و دیگری اینکه عمل را قرآن کریم به آن افراد اِسناد میدهد، نه به این «اعضاء» و «جوارح». ﴿وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾؛ اینچنین نیست که ما تازه عالِم شده باشیم یا تازه قدرت نطق پیدا کرده باشیم، بلکه تازه به ما اجازه حرف زدن دادند.
پرسش: نفس را هم به تنهایی میشود عذاب کرد در جهنم، چه لزومی دارد که حتماً جوارح و جلود باشد؟
پاسخ: برای اینکه انسان با «جوارح» زندگی میکند، انسان که روحِ به تنهایی نیست. آن ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾[33] برای عذاب روح است؛ امّا همین گناهی که با بدن انجام شد، باید با همین اعضای بدنی هم گرفتار و تنبیه شود. اگر انسان مرکّب از نفس و بدن است، همین است! در روایات معاد دارد که طرزی انسان در قیامت محشور میشود که کاملاً اینها را میشناسید: «فِی الْجَنَّةِ عَلَی صُورَةِ أَبْدَانِهِمْ لَوْ رَأَیْتَهُ لَقُلْتَ فُلَاناً».[34]
این ﴿وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾؛ جملهای است که ذات اقدس الهی به همه «اعداء الله» میفرماید اصل بر این است که دنیا پایان راه شما نیست و خبر اساسی بعد از مرگ است و همه اعمال شما در آنجا ظهور میکند.
عدم شناخت توحید، علت اصلی بیحیایی انسان در تبهکاری
بعد فرمود: ﴿وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ﴾ که این ﴿أَنْ یَشْهَدَ﴾، نظیر این است که ﴿إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا﴾؛[35] یعنی مبادا ﴿أَنْ تُصیبُوا﴾ و «کراهةَ ﴿أَنْ تُصیبُوا﴾». فرمود: ﴿وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ﴾؛ یعنی شما مخفی نمیشوید، برای اینکه شما «اعضاء» و «جوارح» را عالِم نمیدانید, ناطق نمیدانید و برای اینها حساب باز نمیکنید؛ اگر به مخفیگاه میروید، برای این است که ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾؛[36] فرمود همین که میروید پشت درهای بسته که مردم شما را نبینند، برای اینکه خیال میکنید که مردم فقط بیننده هستند و خدا بیننده نیست؛ لذا پشت درهای بسته ﴿یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ بیتوته میکنید, حرفهای خلاف رضای الهی میزنید و خیال میکنید که «الله» نمیبیند. مشکل شما این نیست که برای چشم و گوش حرمت قائل نشدید، تا ما بگوییم چرا برای چشم و گوش حرمت قائل نمیشوید! مشکل شما این است که چرا برای «الله» حرمت قائل نشدید و الآن حرف همین است؛ حالا بر فرض چشم و گوش شهادت ندهند، ما که خودمان حضور داشتیم! ﴿وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ﴾ مبادا! «مخافةَ أَنْ تشهَد»؛ مثل ﴿إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا﴾؛ یعنی «لعلّیٰ تصیبوا»، مبادا این کار را کنید! شما مخفی نمیشوید، برای اینکه مبادا چشم و گوش «علیه» شما شهادت دهند، برای این نیست! زیرا شما برای چشم و گوش که حرمت قائل نیستید، لکن مخفی میشوید و پشت درهای بسته حرف میزنید ﴿ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾، برای اینکه میگویید خدا پشت درهای بسته را ـ معاذ الله ـ نمیبیند: ﴿وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ کارهای علنی شما را میبیند، امّا کارهای مخفی شما را نمیبیند؟! اینکه ذات اقدس الهی فرمود هم ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾، یک؛ هم پشت درهای بسته کاری را انجام دهید او باخبر است، دو؛ هم فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾؛[37] ﴿وَ إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ﴾؛[38] فرمود چه در «عَلَن» و چه در«سرّ» خودتان هر کاری کنید او میداند! هم ﴿یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ﴾,[39] هم ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾، هم ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾, هم ﴿هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾؛ فرمود مشکل اصلی شما در مسئله توحید است! حالا بر فرض اگر کسی نداند که چشم و گوش درک میکنند، مثل اینکه خیلیها هم نمیدانند! این مشکل اساسی نیست که بدانند حالا «اعضاء» و «جوارح» درک میکنند, «اعضاء» و «جوارح» ناطق هستند, «اعضاء» و «جوارح» مثل سایر موجودات «حیّ« میباشند، اینها را بر فرض نداند مشکلی نیست؛ امّا مشکل اساسی این است که نداند ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾, نداند که ذات اقدس الهی در همه حالات با او هست و همه کارها را چه در درهای بسته و چه در درهای باز میبیند ﴿وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ﴾.
اصلاح گمان باطل تبهکاران بر دیده نشدن تبهکاری در مخفیگاه
پس مشکل این نیست! ﴿وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ از کارهای علنی سعی میکنید مثلاً پرهیز کنید؛ امّا پشت درهای بسته ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾؛ هر کاری که خواستید میکنید، ﴿وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ﴾ که اینگونه خداشناسی باعث سقوط شما شد و شما را به این روز سیاه نشانده است؛ همین که جلسه خصوصی تشکیل میدهید و خیال میکنید که کسی نیست، اوایل آیه هفت و هشت سوره «مجادله» هست که فرمود: ﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ﴾؛[40] فرمود شما در جلسات باشید اگر دو نفر هستید، سومی آن خداست؛ سه نفر هستید، چهارمی آن خداست؛ پنج نفر هستید، ششمیآن خداست؛ چه کم و چه زیاد, «اکبر» یا «اصغر» هر چه باشد، ذات اقدس الهی با شما هست.
بارها به عرض شما رسید مباحث تفسیری، مثل رسائل و مکاسب نیست که کسی با چند سال درس خواندن بفهمد. قرآن دارد که «تثلیث» کفر است, «ثالث ثلاثه» گفتن کفر است, لکن «رابع ثلاثه» توحید محض است! این یک جان کَندن میخواهد که آدم بفهمد چطور «ثالث ثلاثة» کفر است و «رابع ثلاثه» ایمان و توحید محض است! تفسیر یعنی این!
فرمود: ﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ﴾؛ خدا «رابعِ ثلاثه» است و نه «ثالثِ ثلاثه» که «ثالث ثلاثه» کفر است و «رابع ثلاثه» ایمان است. ﴿وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ﴾؛ «خامسِ خمسه» کفر است و «سادس خمسه» ایمان و توحید است. ﴿وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا﴾؛ چه پشت درهای باز و چه پشت درهای بسته، ﴿هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾؛ هر کاری که کردند، در «یوم القیامة» خودش میگوید من حاضر بودم و شما این کار را کردی که عمل را هم به آنها نشان میدهد؛ حالا حدود ده یا کمتر و بیشتر شهودی که در قیامت هست: نامه عمل هست که ﴿مَا لِهٰذَا الْکِتَابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها﴾؛[41] یا ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾[42] که تبهکاران عمل را هم میبینند؛ «اعضاء» و «جوارح» حرف میزنند و مهمتر از همه خود انسان وقتی به صورت یک گرگ درآمده، این انسان نمیتواند بگوید که من درنده نبودم، این خوی درندگی و چپاول او را به صورت گرگ در میآورد؛ تمام «اعضاء» و «جوارح» گرگ شهادت میدهد که این گرگ است و از گرگ که سؤال نمیکنند به چه دلیل تو گرگ هستی, مادامی که به صورت انسان درآمده، این دست و پا حرف میزند؛ امّا وقتی به صورت حیوان درآمده، دیگر «اعضاء» و «جوارح» لازم نیست که حرف بزنند و بگویند تو گرگ هستی, تمام حیثیّت این دست و پای گرگ شهادت میدهد که تو گرگ میباشی! مگر اینها به صورت حیوان در نمیآیند؟! بعضیها به صورتی در میآیند که «یُحْشَرُ بَعْضٌ عَلی صُوَرٍ تَحْسُنُ عِنْدها الْقِرَدَةُ و الْخَنازِیر».[43] به برکت امام زمان؛ یعنی امام سجاد[44] و به برکت امام زمان؛ یعنی امام باقر[45] (سلام الله علیهما)، این دو امام زمان در صحنه عرفات به دو نفر از شاگردان خودشان «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ» را نشان دادند. کسی که در برابر امام زمان خود بایستد همانطور میشود! خب مگر ندید که در صحنه عرفات حیوانات فراوان هستند؟! یک گوشه از این پرده کنار رفت و دیدند, فرقی بین ائمه(علیهم السلام) که نیست! چه درباره امام سجاد و چه درباره امام باقر(سلام الله علیهما) نقل شد که گفت: «مَا أَکْثَرَ الْحَجِیجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِیجِ»؛ حضرت فرمود اشتباه میکنی, «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ»؛ ما حاجی نداریم! عرض کرد چطور؟ صحرا پر از مردم هست! فرمود حالا ببین! دید صحنه پر از حیوانات است.
الآن مشکل بزرگواران ما این بوده و هست که چندین ماه حرف میزنند و خون دل میخورند، امّا باور کنید اینها حیوان هستند! صبح یکطور حرف میزنند, عصر یکطور دیگر حرف میزنند و فردا هم یکطور دیگر حرف میزنند! مشکل این آقایان این است که با یک مُشت حیوانات دارند حرف میزنند؛ حرف, استدلال و منطق آنها روبهراه نیست. خون دلی که انبیا خوردند و اولیا میخورند، برای این است که با یک مُشت حیوان دارند حرف میزنند! فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾،[46] ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً﴾؛[47] این بیان نورانی ذات اقدس الهی در قرآن کریم است! آن هم دو بیان و عمل امام زمانِ چهارم و پنجم بود که دیگر نشان دادند. شما بخواهید با اینها حرف بزنید، چطور حرف میزنید؟ یک گرگ بخواهد با شما حرف بزند, این تحقیر نیست! اینکه فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ﴾ تحقیر نیست! قرآن کتاب تحقیق است، نه تحقیر! فرمود سه راه دارد یا چشم باز کن ببین, یا حرف ما را گوش بده, یا دو روز صبر کن ببین اینها به چه صورتی در میآیند. فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾. وقتی وجود مبارک امام سجاد و امام باقر(سلام الله علیهما) صحنه عرفات را نشان دادند، آنها گفتند بله حق با شماست «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ»؛ ناله زیاد است و حاجی خیلی کم, اینطور است! حالا اگر کسی به صورت گرگ درآمد، شهادت او دیگر شهادت «أنطق» و لفظ نیست! هرگز گرگ به دست نمیگوید که چرا تو علیه من شهادت دادی که من درنده هستم، این دیگر چیز مشخصی است و این برای قبل از آن است که به صورت حیوانی در بیایند.
اختصاص مقاطع پرسش از تبهکاران به قبل از حشر حیوانگونه آنان
این سه ـ چهار مقطع را ملاحظه فرمودید که با نظم حسابشده مشخص شد؛ اول دهان باز بود و اینها دروغ گفتند، یک؛ ﴿فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ﴾[48] با سوگند، دو؛ بعد دهان اینها را بستند، سه؛ از «اعضاء» و «جوارح» خواستند، چهار؛ آنها هم شهادت دادند، پنج؛ بعد دهن اینها را باز کردند، شش؛ ببینند اینها اعتراف میکنند یا اعتراض میکنند؛ دهان اینها را که باز کردند، با اعتراض شروع کردند و به «اعضاء» و «جوارح» گفتند: ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾. این شش مقطع ریاضی را که قرآن مشخص کرده است، برای آن وقتی است که هنوز اینها به صورت حیوانات درنیامدند. در سوره مبارکه «الرحمن» که آمده، در اینجا دیگر از کسی سؤال نمیشود, جواب خواسته نمیشود, استشهاد نمیشود و شهادت گرفته نمیشود, ﴿لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾,[49] چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾.[50] اگر کسی با یک سیما و چهره و علامت حیوانی درآمده است، دیگر سؤال کنی که شما چه کاره بودی؟! اینجا جای سؤال نیست؛ اینجا نه جای استشهاد است, نه جای استنطاق است, نه جای اعتراض است, جای هیچ چیزی نیست! چون در این وقت کار تمام شده است! اگر فرمود: ﴿لا یُسْئَلُ﴾ پاسخ آن در آیه بعد است که چرا ﴿لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾، چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾. سیما یعنی علامت، نه سیما یعنی صورت! «وَسْمه», «موسوم» و «سِمه»؛ یعنی علامت؛ موسوم است؛ یعنی علامتدار است. علامت گرگ چیست؟ معلوم است! اگر کسی به صورت گرگ درآمد، از او سؤال میکند که چرا تو درندهای؟ به چه دلیل تو گرگی؟ این چنین که نیست! این ﴿شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾،[51] البته برای این مقطع میتواند باشد و گذشته از اینکه ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ﴾,[52] این هم میتواند باشد که ﴿شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾، گرگ با تمام هویّت خود شهادت میدهد که درنده است؛ اگر عدّهای به صورت حیوان درآمدند، آن یک شهادت دیگری است که «اعضاء» و «جوارح» همه تکویناً شهادت میدهند. «اَعاذَنَا اللّه مِنْ شُرورِ اَنْفُسِنا وَ سَیئاتِ اَعمالِنا»!
«وا لحمد لله ربّ العالمین»
[1]. الأمالی( للصدوق)، ص342.
[2]. سوره یونس, آیه18.
[3]. سوره آل عمران, آیه158؛ ﴿وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ﴾.
[4]. سوره نبأ, آیه39؛ ﴿ذٰلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَی رَبِّهِ مَآباً﴾.
[5]. لغتنامه معین، (نُ یا نِ لِ): 1ـ عطیه، بخشش. 2ـ مذهب، کیش. ج. نحل.
[6]. سوره آل عمران, آیه9.
[7]. سوره نور, آیه25.
[8]. سوره انعام, آیه23.
[9]. سوره انعام, آیه24.
[10]. سوره نجم, آیه23.
[11]. سوره یس, آیه65.
[12]. سوره حدید, آیه4.
[13]. سوره نساء, آیه108.
[14]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص584؛ «فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلَی ذَنْبِی غَیْرُکَ مَا فَعَلْتُهُ وَ لَوْ خِفْتُ تَعْجِیلَ الْعُقُوبَةِ لَاجْتَنَبْتُهُ لَا لِأَنَّکَ أَهْوَنُ النَّاظِرِینَ إِلَیَّ وَ أَخَفُّ الْمُطَّلِعِینَ عَلَیَ بَلْ لِأَنَّکَ یَا رَبِّ خَیْرُ السَّاتِرِینَ وَ ﴿أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ﴾ وَ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ سَتَّارُ الْعُیُوبِ غَفَّارُ الذُّنُوبِ ﴿عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِکَرَمِکَ وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةَ بِحِلْمِک».
[15]. سوره فصلت, آیه16.
[16]. سوره فصلت, آیه17.
[17]. سوره واقعه, آیه3.
[18]. سوره واقعه, آیه7.
[19]. سوره مریم, آیه86.
[20]. سوره ملک, آیه8.
[21]. سوره عنکبوت, آیه64.
[22]. سوره فرقان, آیه12.
[23]. سوره ملک, آیه8.
[24]. لغتنامه دهخدا، تنمر: [ت َ ن َم ْ م ُ] دراز کشیدن آواز وقت ترسانیدن و بیم کردن، پلنگی نمودن، تشبه به پلنگ در خلق و رنگ.
[25]. دیوان سعدی، قصیده58؛ «به نام ایزد آباد و پر ناز و نعمت ٭٭٭ پلنگان رها کرده خوی پلنگی».
[26]. لغتنامه دهخدا، نمر: [ن َ م ِ / ن َ / ن ِ] پلنگ.
[27]. سوره فرقان, آیه12.
[28]. سوره یس, آیه65.
[29]. مجموعة ورام، ج1، ص28.
[30]. سوره یس, آیه65.
[31]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص211؛ «فإنه یجوز أن تخرج الألسنة و یختم علی الأفواه و یجوز أن یکون الختم علی الأفواه فی حال شهادة الأیدی و الأرجل».
[32]. سوره نور, آیه24.
[33]. سوره همزه, آیات6 و 7.
[34]. جامع الأخبار(للشعیری)؛ ص172.
[35]. سوره حجرات, آیه6.
[36]. سوره نساء, آیه108.
[37]. سوره بقره, آیه235.
[38]. سوره بقره, آیه284.
[39]. سوره مائده, آیه99؛ سوره نور, آیه29.
[40]. سوره مجادله, آیه7.
[41]. سوره کهف, آیه49.
[42]. سوره زلزال, آیات7 و 8.
[43]. علم الیقین فی أصول الدین، ج 2، ص 1099.
[44]. التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری(علیه السلام)، ص606 و 607؛ «قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) وَ هُوَ وَاقِفٌ بِعَرَفَاتٍ لِلزُّهْرِیِّ: کَمْ تُقَدِّرُ هَاهُنَا مِنَ النَّاسِ. قَالَ: أُقَدِّرُ أَرْبَعَةَ آلَافِ أَلْفٍ وَ خَمْسَمِائَةِ أَلْفٍ کُلُّهُمْ حُجَّاجٌ قَصَدُوا اللَّهَ بِآمَالِهِمْ وَ یَدْعُونَهُ بِضَجِیجِ أَصْوَاتِهِمْ. فَقَالَ لَهُ: یَا زُهْرِیُ مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ! فَقَالَ الزُّهْرِیُّ: کُلُّهُمْ حُجَّاجٌ، أَ فَهُمْ قَلِیلٌ فَقَالَ لَهُ: یَا زُهْرِیُّ أَدْنِ لِی وَجْهَکَ. فَأَدْنَاهُ إِلَیْهِ، فَمَسَحَ بِیَدِهِ وَجْهَهُ، ثُمَّ قَالَ: انْظُرْ. [فَنَظَرَ] إِلَی النَّاسِ، قَالَ الزُّهْرِیُّ: فَرَأَیْتُ أُولَئِکَ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ قِرَدَةً، لَا أَرَی فِیهِمْ إِنْسَاناً إِلَّا فِی کُلِّ عَشَرَةِ آلَافٍ وَاحِداً مِنَ النَّاسِ...».
[45]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج4، ص184؛ «قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لِلْبَاقِرِ(علیه السلام) مَا أَکْثَرَ الْحَجِیجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِیجِ فَقَالَ بَلْ مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِیَاناً فَمَسَحَ عَلَی عَیْنَیْهِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِیراً فَقَالَ انْظُرْ یَا أَبَا بَصِیرٍ إِلَی الْحَجِیجِ قَالَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَکْثَرُ النَّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِیرُ وَ الْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ کَالْکَوْکَبِ اللَّامِعِ فِی الظَّلْمَاءِ...».
[46]. سوره فرقان, آیه44.
[47]. سوره نساء, آیه122.
[48]. سوره مجادله, آیه18.
[49]. سوره الرحمن, آیه39.
[50]. سوره الرحمن, آیه41.
[51]. سوره توبه, آیه17.
[52]. سوره ملک, آیه11.