أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ الْفَجْرِ (1) وَ لَیالٍ عَشْرٍ (2) وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3) وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (4) هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ (5) أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7) الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9) وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (10) الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (11) فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ (12) فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (13) إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (14) فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (16) کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ (17) وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ (18) وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا (19) وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا (20)﴾.
سوره مبارکهای که «علم بالغلبه» آن «الفجر» است و در مکه نازل شد صدر آن با چند سوگند شروع میشود و این سوگند، سوگند عقلی و علمی و مهم است که فرمود: ﴿هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ﴾، بعد در قرآن کریم فرمود افرادی که مغرور هستند یا به ثروت غرور دارند یا به قدرت؛ هر دو را جداگانه بحث کرد و آن عناصر محوری سیاست را ذکر کرد عناصر محوری ثروت و قدرت را هم ذکر کرد، فرمود همه اینها را ما به خاک کشاندیم بعد برهان مسئله هم این است که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾. در قرآن کریم دو مؤید است دو کلام است دو نظر است و مانند آن. یک معیت عمومی است که ذات اقدس الهی «مع کل شیء»، چون خالق همه است محیط به همه است با هر چیزی هست احاطه دارد احاطه قیومیه دارد و یک معیت خاصه است این معیت خاصه هم دو قسم است: یک قسمت معیتی است با مؤمنین که مبادا اینها بلغزند اولاً؛ و اگر ـ خدای ناکرده ـ لغزیدند فوراً اینها را ترمیم بکند ثانیاً؛ این معیت خاصه نسبت به مؤمنین است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾.[1] یک معیت با کفار و منافقین و قدرتمندان و ظلممداران است که تا میخواهند نفس بکشند نفس اینها را میگیرد.
اینکه فرمود با فرعون بودیم اینها را در دریا ریختم، با آل ثمود بودیم، ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ﴾ بودید این است. فرمود ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾؛ در کمین است، دور نیست از هیچ چیزی دور نیست «مَعَ کُلِّ شَیْءٍ»[2] است ﴿وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾[3] است آن معیت قیومیه است که با همه «علی السواء» است؛ اما این معیتی است که چه وقت ـ خدای ناکرده ـ مؤمن میلغزد فوراً جبران کند یا چه وقت قدرتمند یا زورمدار بخواهد گردنکشی کند که گردن او را بشکند، این یک معیت خاصه است. این ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾ با اینکه «مَعَ کُلِّ شَیْءٍ» است. در جریان کلام و نظر و مانند آن هم این است او ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾[4] است و کلمات الهی هم که اگر دریا مرکّب شود درختها قلم بشوند این بخشهای گوناگون آیات قرآن کریم دارد که اگر آنچه ﴿ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ﴾[5] پس او متکلم مطلق است و کلامش نامحدود است؛ اما با یک عده حرف نمیزند ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾[6] یک عده را نگاه نمیکند ﴿لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾[7] این نگاه تشریفی است آن کلام تکریمی است، در این دعای ندبه[8] و امثال دعای ندبه[9] که به حضرت عرض میکنیم: «وَ انْظُرْ إِلَیَّ نَظْرَةً رَحِیمَةً کَرِیمَة» همین است وگرنه آنها «بإذن الله» ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ هستند.
بنابراین یک نظر تشریفی است که ذات اقدس الهی به آن مؤمنین دارد، یک کلام تشریفی است که ذات اقدس الهی به مؤمنین دارد، این کلام تشریفی و نظر تشریفی را نسبت به بیگانهها ندارد ﴿لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ﴾ با اینکه ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ است و با اینها حرف نمیزند با اینکه میفرماید: ﴿اخْسَؤُا﴾ این ﴿اخْسَؤُا﴾ را به کلب میگویند؛ خدا چنین کلامی هم با همین کفار و منافقین دارد، میفرماید با اینها حرف نمیزند یعنی آن کلام تشریفی.
«فتحصّل أنّ هیهُنا امورا»: یکی معیت مطلقه است که «مَعَ کُلِّ شَیْءٍ» است، یکی معیت ویژه رحمت رحمانیه و رحیمیه است که با مؤمنین است با متّقین است، یکی رحمت منتقمانه است که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ که این بخش دارد با عاد با ثمود با فرعون این کارها را کرد ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ در کمین اینها بود که چه وقت اینها گردنکشی میکنند گردن اینها را بشکند. هم از نظر ثروت قبلاً در سوره مبارکه «سبأ» ملاحظه فرمودید که سه طایفه و سه بخش را در نظام تاریخی مشخص کرد و هم در بحث قدرت. در بحث ثروت فرمود اینها که در مکه گردنکشی میکنند به ساحت مقدس حضرت ما اینها را خاک میکنیم ﴿وَ مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾[10] یعنی اینها که چیزی نیستند اینها یک دهم کسانی نیستند که ما قبلاً به آنها ثروت دادیم آنها را خاک کردیم؛ این سرمایهداران مکه که چیزی نیستند. «معشار» یعنی یک دهم؛ ﴿وَ مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ آنها که ما خاک کردیم، این یک گروه.
قبل از اینها چه کسانی بودند؟ جریان قارون را میشمارد که قارون ﴿آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾؛[11] یک عده قدرتمند باید که کلیدهای مخازن آنها را یا خود مخازن آنها را حمل و نقل میکردند، بعد آنها را از بین برده بودیم، این دو گروه.
در همان بخشی که درباره قارون سخن میگوید این آیه دارد که ما قبل از قارون، کسانی را خاک کردیم که اکثر بودند و أشدّ بودند.[12] پس سه گروه بودند: یک عده صنادید قریش بودند، یک عده قارونیها بودند، یک عده قبل از قارون. اینجا هم سه گروه قدرتمندان و سرمایهداران و حکّام روزگار بودند؛ ارَم بودند قوم عاد بود قوم ثمود بود و فرعون «ذی الأوتاد» بود. فرمود ما همه اینها را از بین بردیم این ﴿إِنَّ رَبَّکَ﴾ برهان مسئله است. اینکه فرمود: ﴿إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ٭ الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ﴾ که بحث آن در این روزها مبسوطاً گذشت این درباره ارَم. ﴿وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ﴾؛ ﴿وادِ﴾ هم آخر آن «دال» است و هم آخرش «یاء» یعنی وادی. این درّه را میگویند «وادی»؛ بین دو کوه که به وسیله سیل و باران شکاف پیدا میکند این درّه را میگویند «وادی». ﴿أَوْدِیَةٌ﴾ یعنی وادیها. ﴿فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا﴾[13] خود کوه و روی کوه و سینه کوه که آب جا نمیگیرد این درّه آب جا میگیرد. فرمود هر درّهای به اندازه عمق و گودی خودش آب میگرفت ﴿فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا﴾. طرف راست وادی، طرف چپ وادی که قبلاً گذشت؛ ما «وادی أیمن» نداریم، «أیمن وادی» یعنی به موسای کلیم گفتیم شما به کوه طور رسیدی این یک درّه دارد طرف راست بیا؛ نه اینکه ما یک وادی داریم به نام وادی أیمن! [14]این «أیمن» صفت است برای آن «جانب»، نه برای وادی. وادی چپ و راست ندارد درّه چپ و راست ندارد، طرف راست این درّه یا طرف چپ این درّه. فرمود در طرف راست این درّه؛ ﴿مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ﴾[15] این «أیمن» صفت «شاطئ» است نه صفت وادی. طرف راست این درّه بیا بالا.
فرمود اینها کسانی بودند که در این منطقههای وسیع زندگی میکردند و ﴿جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ﴾ تمام این سنگهای سنگین دامنه کوه را در این درّهها اینها ریز ریز میکردند و از کوه خانه میساختند ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهینَ﴾[16] نه اینکه در دامنه کوه ویلا میساختند آنکه مهم نیست. این قدر این سنگها را میتراشیدند که پذیرایی درست میکردند مهمانسرا درست میکردند، خودشان، خدمهشان، اسبهایشان، همهشان در همین کوه زندگی میکردند الآن هم بعضی از آثار تاریخی در کوه هست ﴿جابُوا﴾؛ یعنی قطع کردند سنگبُری کردند ﴿جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ﴾ اینها بودند اینها که الآن نصیب شما نمیشود، گوشههایی از اینها هم در اهرام مصر هست فرمود ما همه اینها را خاک کردیم عاد بود ثمود بود ﴿وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ﴾؛ این سه گروه را خاک کردیم چون ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾؛ آن سه گروه را خاک کردیم چون ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾. پس اگر بخواهد به ثروت بنازند بساطشان این است به قدرت بنازند بساطشان این است ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: نخیر، برای اینکه اینها در تورات و انجیل فراوان بود و یهودیها هم در بین اینها فراوان به سر میبردند، قصه عاد و ثمود برای اینها رایج بود؛ در تورات بود در انجیل بود بنیاسرائیل و یهودیهای خیبر و امثال خیبر با اینها رابطه مستقیم و تنگاتنگ داشتند. البته در بعضی از سور دیگر از همینها نام برده؛ نظیر آنچه در سوره مبارکه «احقاف» است. احقاف منطقهای است که اینها در آنجا به سر میبردند. ما یک احقاب داریم که آخر آن «باء» است جمع «حَقب» است یا «حَقَب» که تقریباً هشتاد سال یا یک قرن را میگویند «حَقب» که آن روز هم به عرض شما رسید که اولین بار سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) در درس خودشان این نصیحت را ذکر کردند که اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ با دین و با پیغمبر و اهل بیت رابطه اسلامی نداشته باشد این وقتی در تلقین میت میگویند بدان اگر فرشته آمد سؤال کرد که «مَنْ رَبُّک» بگو اصلاً گوش نمیدهد نمیفهمد او خواب است! این خواب است نمیفهمد! در دنیا که به او میگفتند اذان بگو اقامه بگو این حرفها را بگو او که نگفت! الآن هر چه هم ملقّن تلقین میکند نمیفهمد. ایشان میفرمودند که بعدها ما این روایت را هم پیدا کردیم. [17]ایشان فرمودند بعضیها بعد از احقابی یعنی هشتاد سال ـ «حَقب» یا «حَقَب» ـ بعد از هشتاد سال تقریباً یک قرن عذاب تازه یادشان میآید که میگویند پیغمبر ما کسی است که قرآن بر او نازل شد. هنوز نام مبارک حضرت یادشان نیست. این است!
اگر کسی اینها را نداشته باشد یادش میرود، مگر تامّه موت کار آسانی است؟ آن چنان به تمام اعضا و جوارح فشار میآورد که زنده زنده این روح بدن را رها میکند مگر جان کَندن کار آسانی است. الآن شما زنده زنده اگر کمی و مختصری این پوست را بخواهید بکَنید با قیچی خیلی درد میآید! زنده زنده این بدن را بیروح میکنند. چقدر ما باید تلاش کنیم آماده باشیم که به هر حال روح آماده پرواز باشد که درد نیاید و برای مؤمن به اندازه بوییدن یک دسته گل باشد این قبض روح. کسی که ـ معاذالله ـ با خدا و قیامت و اهل بیت کاری ندارد او یادش نیست. بعد از احقابی از عذاب وقتی گفتند: «مَنْ نَبِیُّک»[18] یادش نیست جواب بدهد تازه یادش میآید که پیامبر من کسی است که قرآن بر او نازل شده است.
اما وقتی کسی مؤمن باشد و اذان و اقامه و نماز و اینها باشد جواب او نقد است کاملاً نقد است این «احقاب» است. اما «احقاف» که آخر آن «قاف» است منطقهای است که ارَم و اینها در آنجا به سر میبردند. سورهای به نام «احقاب» نداریم؛ اما به نام «احقاف» چرا. در سوره «احقاف» که چهل و ششمین سوره قرآن کریم است آیه 21 آنجا دارد: ﴿وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ﴾ در بخشهای دیگر نام عاد و ثمود و اینها را هم کنار هم ذکر میکند؛ مثل سوره مبارکه «غافر». در سوره «غافر» آیه 36 دارد که ﴿وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ﴾ در آیه 31 دارد که ﴿مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ اینها را یکجا ذکر میکند.
بنابراین در تورات بود در انجیل بود قصه عاد و ثمود یک چیز رایجی بود، هم یهودیها هم مسیحیها کاملاً باخبر بودند و ارتباط تنگاتنگی که بین آنها با مشرکان قریش بود از این صحنه باخبر بودند. در آنجا که برای اولین بار است مثلاً در آیه 21 سوره «احقاف» میفرماید: ﴿وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ﴾ این قصه را برای اینها بازگو بکن. غرض این است که هم مسئله ثروت در اضلاع سهگانه را یاد میکند هم در مسئله قدرت اضلاح سهگانه را یاد میکند برهان مسئله این است که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.
این در کمین است که اینها را بگیرد، در کمین مؤمنین است که اگر ـ خدای ناکرده ـ میخواهد پایشان بلغزد اینها را حفظ کند؛ نه تنها در کمین مؤمنین است بلکه در خانه مؤمنین است. یک بیان نورانی دارد که شما در زمان معین مثل ماه مبارک رمضان مهمان خدا هستید «ضیوف الرّحمان» هستید انسان در مهمانی خدا خیلی چیزها میتواند از خدا بخواهد. در سرزمین مکه هم ایام حج میفرماید «ضیوف الرّحمان»[19] هستید. اگر کسی بخواهد مهمان خدا بشود همیشه نیست یک فرصتهای مناسبی است که «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[20] اما اگر بخواهد میزبانِ خدا بشود، آن وقت ندارد؛ فرمود هر وقت دعوت کردید من میآیم! بینید کسی بخواهد مهمان خدا بشود همیشه نیست یک زمان خاصی است به نام مبارک رمضان، یک مکان خاصی است مثل حج و مراسم عمره و اینها است. اما اگر بخواهید میزبان خدا بشود دعوت بکند خدا را و خدا مهمان او بشود او وقت ندارد، فرمود: «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُم»[21] هر وقت دلت شکست میتوانی از من دعوت کنی. این است! این دلِ شکسته چقدر میارزد خدا میداند! مگر اگر مختصر مشکلی پیدا کردیم شاید گله بکنیم فرصت، فرصت خوبی است. ببینید «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُم»؛ چرا وجود مبارک امام مجتبی فرمود آه مظلوم[22] این طور است یا سیدالشهداء(سلام الله علیه) در آن آخرین لحظه به امام سجاد وصیت کرد و وجود مبارک امام سجاد در آخرین لحظه به امام باقر(سلام الله علیهما) وصیت کرد و همه اینها فرمودند مبادا به کسی که پناهی جز خدا ندارد ستم بکنی! [23] برای اینکه آن دل که شکسته است مهمانی را دعوت میکند این است! «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُم»؛ این کتاب بوسیدنی نیست؟! فرمود دست خودت است بخواهی مهمان من بشوی من زیاد کار دارم، بخواهی مرا دعوت کنی هر وقت بخواهی من میآیم «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُم».
این ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ که در وسط قرار گرفت برهان مسئله است؛ یعنی تنها این حساب دنیا نیست آخرت هم هست. اما عظمتی که دین به ما داد به ما گفت تمدّن شما در تدین شما است، بخواهی متمدن باشی، شریف باشی عزیز باشی آقا باشی مولا باشی گرانقدر باشی، مؤمن باش!
ببینید خدا جهان را آفرید خودش را به وصف کرامت متصف کرد که خدا کریم است قرآن را به عنوان کتاب کریم معرفی کرد ملائکه را به عنوان ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[24] معرفی کرده است، بزرگان عالم را با کَرَم معرفی کرده است بعد آمده گفت ما میخواهیم شما را کریم بکنیم همین! به ما شرف داد ما را معرفی کرد حیثیت ما را ذکر کرد، فرمود شما با مرگ نمیپوسید از پوست به در میآیید، شما هستید که هستید که هستید که هستید! کدام مکتب است کدام دین است کدام حرف است از این بالاتر حرف بزند؟ بگوید شما برای همیشه هستید یک چند روزی در دنیا بعد برزخ بعد ساهره معاد بعد ـ إنشاءالله ـ بهشت برای ابد. در جهنم ممکن است برخیها حرفی داشته باشند ولی در ابدیت بهشت که کسی حرفی ندارد. هیچ کسی پیدا نشده درباره ابدیت بهشت حرف بزند هیچ کسی ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾[25] فرمود شما چنین موجودی هستید؛ نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید و کَرَم شما در این است که من شما را در مدرسه کَرَم دعوت کردم در کلاس کَرم دعوت کردم حالا ـ إنشاءالله ـ در سوره مبارکه «علق» میرسیم اولین سورهای که نازل شد سوره مبارکه «علق» است «إقرأ» است طبق مشهور. در آنجا خدا خود را به عنوان معلم معرفی کرد چه درسی میگوید؟ اگر گفتند در فلان کلاس، در فلان مدرَس، در فلان مسجد، یک فقیه دارد تدریس میکند یعنی فقه میگوید، یک اصولی تدریس میکند یعنی اصول میگوید، یک مفسّر تدریس میکند یعنی تفسیر میگوید، یک ادیب تدریس میکند یعنی ادبیات میگوید. در سوره مبارکه «علق» دارد که ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ﴾[26] اکرم دارد تدریس میکند یعنی درس کَرَم میدهد؛ ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ﴾ نگفت خدای علیم که فقط یاد دادن باشد! فرمود اکرم دارد تدریس میکند اکرم چه کسی را فرشتهها را تربیت میکند. در سوره مبارکه «أنبیاء» درباره فرشتهها دارد: ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ وجود مبارک حضرت هادی(سلام الله علیه) در همین زیارت «جامعه» دارد که اهل بیت این هستند «﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾»[27] وصف فرشتهها را دارد برای اهل بیت ذکر میکند؛ ما هم شاگردان اینها هستیم حالا آن مقام را کسی به ما نمیدهد و ما هم آن مقام را توقع نداریم، ولی میخواهیم کریمانه زندگی کنیم. کریمانه اینکه بدانیم موجود ابدی هستیم در مرز فرشتهها میتوانیم حرکت بکنیم، قلب کسی را نرنجانیم کسی از دست ما ننالد، کاری از دست ما برمیآید انجام بدهیم، از غیر خدا توقعی نداشته باشیم؛ این دعای نورانی که خدایا! «لَا تَکِلْنِی إِلَی غَیْرِک»[28] برای اینکه من دست دیگری را چرا نگاه بکنم؟ دیگری را تو دادی چرا من به غیر نگاه کنم؟
در این بخش که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ کمین است یعنی نه تنها در دنیا کمین اینها بود و اینها را خاک کرد بلکه در مرز آخرت هم کمین است و هر حرفی که اینها میزنند خدا در کمین است فرمود اینها خیال میکنند تمدنشان و کرامتشان در این است که چیزی داشته باشند این نیست ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ﴾، ﴿إِنَّ رَبَّکَ﴾ این در مرز است هم درباره دنیا ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ هم درباره آخرت ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ این برهان مسئله است که با «إنّ» شروع شده است.
بعد فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ﴾ این انسان عادی ﴿إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ ٭ کَلاَّ﴾ این بینش او و گرایش او و دانش او همین است که اگر یک وقت وضع مالی او خوب بود در سلامت بود در رفاه بود در نعمت بود میگوید خدا مرا گرامیداشت مرا محترم کرد و اگر یک آزمایش بشود امتحان بشود به بیماری یا به فقر یا مشکلات دیگر میگوید خدا مرا اهانت کرد. این معیار اهانت و اکرام را در ثروت میداند! در حالی که فرمود این چنین نیست هم ثروت ابتلاء و امتحان است هم نداشتن. هم سلامت ابتلاء و امتحان است هم بیماری. در هر دو حال ما داریم او را امتحان میکنیم. آنها که در بیمارستان هستند روی تخت هستند مبتلا به مرضاند کسانی که در منزل روی تخت سلامت آسایشی دارند سالم زندگی میکنند مبتلا به سلامت هستند مبتلا یعنی ممتحن «إبتلاه» یعنی «إمتحنه». در هر دو جا به إبتلا یاد کرده است. فرمود اگر او را ما به ثروت مبتلا بکنیم میگوید مرا احترام کرد اگر او را به فقر مبتلا بکنیم میگوید مرا اهانت کرد ﴿کَلاَّ﴾ ما کسی را اهانت نکردیم ما امتحان کردیم. کسی که دارد مبتلا به ثروت است کسی که مشکل مالی دارد مبتلا به فقر است مبتلا یعنی ممتحن. ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾.[29]
پرسش: ...
پاسخ: چون در کنار «أهان» و نعمت و فقر و این تقابل مفید مطلب است، یک؛ تقارن ﴿أَکْرَمَهُ﴾ با ﴿نَعَّمَهُ﴾ تأیید میکند، دو؛ درباره فرشتهها که فرمود: ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ﴾ نفرمود کرامت اینها به ثروت اینها است. یا در زیارت «جامعه» که حضرت هادی نسبت به اهل بیت میفرماید: ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ﴾ آنجا که قیدی ندارد؛ کرامت، کرامت است. اما این کرامتی که با نعمت است یعنی کریمانه زندگی کردن به حسب ظاهر. آنجا رنجها را با فقر ذکر میکند اینجا گنجها را با نعمت. فرمود این کرامت مادی است به زعم شما کرامت است ﴿کَلاَّ﴾ شما این طور خیال میکنید ما کسی را مال دادیم إکرام نکردیم اگر امتحان کردیم به فقر، إهانت نکردیم هر دو نزد ما محترم هستند انسان هستند.
این بینش را از ما گرفته، بینش بیدینی. ما یک تمدن داریم و یک تدیّن «و لا ثالث لهما» تمدن ما در تدیّن ماست. فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ﴾؛ این ﴿أَکْرَمَهُ﴾ هم مسبوق به إبتلاء است هم ملحوق به ﴿نَعَّمَهُ﴾ است معلوم میشود از این اکرام سوره مبارکه «انبیاء» نیست، از این إکرام زیارت «جامعه کبیره» نیست، او را ما مبتلا کردیم به ثروت، مبتلا کردیم به قدرت، خیال میکند که او را گرامی داشتیم، نه! این طور نیست ما امتحان کردیم.
﴿إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ﴾؛ این ﴿أَکْرَمَهُ﴾ هم مسبوق به إبتلاء است هم ملحوق به ﴿نَعَّمَهُ﴾. ﴿فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ﴾، ﴿کَلاَّ﴾ ما گرامی نداشتیم ما امتحان کردیم. ﴿وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ﴾ اگر او را ما به تنگدستی یا کمروزی مبتلا کردیم ﴿فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ﴾، ﴿کَلاَّ﴾ محترم است نزد ما، ما اهانت نکردیم به شما، شما را در روی صندلی آزمایش نشاندیم مگر نمیخواهید به کمال برسید؟ انسان تا امتحان ندهد که به کمال نمیرسد ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾.[30] مرحوم امین الاسلام نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیر یک کسالتی پیدا کردند بعضی رفتند به عیادت ایشان عرض کردند «کیف حالک» فرمود: «عَلی شَرّ»[31] چون اینها با قرآن زندگی میکنند خواست آیهای را تفسیر کند عرض کردند «یا امیرالمؤمنین» شما هم میفرمایید «علی شرّ»؟! فرمود مگر خدا در قرآن نفرمود: ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ این بیماری شرّ است به حسب ظاهر. این آزمایش الهی است ما گوش میدهیم؛ ولی ما یک شرّ داریم به نام مرض، یک خیر داریم به نام سلامت؛ ولی ﴿وَ نَبْلُوکُمْ﴾ من شما را امتحان میکنم به سلامت و مرض. او با همین بیماری در جلسه عیادت دارد قرآن را تفسیر میکند.
اینجا فرمود: ﴿کَلاَّ﴾؛ نه ما کسی را اهانت نکردیم، ما یک کلاس امتحان داریم به نام کلاس ثروت، یک کلاس امتحان داریم به نام کلاس فقر؛ هم گاهی آنها را اینجا مینشانیم گاهی اینها را آنجا مینشانیم این طور نیست که اگر کسی غنی است همیشه آبا و أجدادش غنی باشند خیلیها فقیرزاده هستند غنی میشوند، خیلیها غنیزادهاند فقیر میشوند خیلی فقیرزادهاند غنی میشوند؛ همینطور امتحان است فرمود ما امتحان میکنیم؛ ولی شما آن کار اساسی را نمیکنید ﴿کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ﴾؛ شما یتیم را گرامی نمیدارید. میدانید گرامی داشتن صدقه بالاتر از بخشش است بالاتر از هبه است بالاتر از هدیه است بالاتر از چشمروشنی است. هدیه هدیه است، هبه هبه است، مال دادن مال است شما مال بدهید ولو خودتان را هم بخواهید نشان بدهید یا قصد قربت هم نکنید به هر حال هدیه است هبه است؛ اما صدقه تا قصد قربت نکنی مقبول نیست صدقه عبادت است صدقه عقد است صدقه کجا هبه کجا! صدقه کجا هدیه کجا! صدقه کجا چشم روشنی کجا! آنها که عبادت نیست. قوام صدقه به «قربة إلی الله» است، مقبول نیست مگر اینکه «قربة الی الله» باشد.
حالا کسی میخواهد به فقیر کمک بکند، این اگر «قربة الی الله» قصد نکند یک هبه است یک هدیه است، مالی بخشیده به او؛ اینکه ثواب صدقه را ندارد. آن صدقهای که راهگشا است بیماری را حل میکند مشکل را حل میکند مثل نماز است. صدقه جزء عقود عبادی است؛ نظیر بیع و هبه و تجارت و اجاره و اینها که نیست صدقه عقد است، یک؛ عبادی است، دو؛ مثل صلات است، سه. اینها اثر دارد خدایا به نام تو برای رضای تو من این را دارم انجام میدهم. حالا این را خواه به مسجد بخواهد بدهد خواه به شخص بخواهد بدهد خواه به جبهه میخواهد بدهد عبادت است، این قصد قربت میکند و حرمت این و ارزش این به همان قصد قربت است. بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه را ملاحظه بفرمایید در آنجا حضرت دارد که «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»؛[32] یعنی اگر نیازمندی آمد درِ خانه شما این را بدان که کسی دیگر آدرس داد، «الله» آدرس داد؛ شما میخواهی صدقه بدهی، میخواهید قصد قربت بکنی این چه کسی آمد و اینها چیست؟ «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» مبادا این را رد کنی؟ رد کردی جواب مرسِل را باید بدهی! اینکه همین طور به خانه شما نیامد. اینجا هم فرمود: ﴿کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ﴾ شما چرا یتیمها را گرامی نداشتی؟ چون یتیم هیچ پناهگاهی ندارد. بخواهید هبه بدهید و اینها او خوشحال میشود ولی کار و رسالت اصلی تو این نیست، رسالت اصلی تو این است که «قربة إلی الله» این کار را انجام بدهی. میخواهی کریم بشوی باید إکرام کنی.
پرسش: بعضی افراد هستند که شغل آنها تکدّیگری است.
پاسخ: این را در مکاسب ملاحظه فرمودید که یکی از کسبهای حرام کسب گدایان حرفهای است؛ اینها که در سر چهارراه و اینها میایستند و بعد از مرگ معلوم میشود که موجودی فراوانی دارند کسبشان حرام است. مرحوم شیخ در مکاسب یکی از مکاسب محرّمه همینها را ذکر کرد. کسب حرامی که برای گدایان حرفهای است همین است برای اینکه خودش میگوید من فقیر هستم دروغ میگوید کاذبانه دارد مال مردم را غارت میکند اینها جزء مکاسب محرّمه است که مرحوم شیخ در مکاسب مطرح کرده است.
پرسش: ...
پاسخ: نه، هر کدام از ما همسایههای خود را ارحام خود را «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ»[33] خیلی از ما ارحامی داریم فقرایی داریم میشناسیم و همسایههایی داریم میشناسیم، اگر نداریم که به وسیله دوستان دیگر میتوانیم تحقیق کنیم و این مشکل هم هست. در قرآن کریم فرمود خیلیها از درون افراد بیخبر هستند؛ فرمود این بیخبری را همان طوری که تحصیل علم لازم است از این جهت هم تحصیل علم لازم است به کسانی کمک بکنید که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾[34] او چون عفیفانه زندگی بکند یک لباس سادهای میپوشد و اینها خیال میکنند که وضع مالی او خوب است آنها که واقعاً نیازمند هستند، یک؛ آبرومند زندگی میکنند، دو؛ جامعه از وضع اینها بیخبر است، سه؛ و گمان میکند که اینها وضع مالیشان خوب است، چهار؛ به اینها کمک بکنید. ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾؛ نه جاهل در قبال عالم، جاهل یعنی کسی که از وضع خانوادگی این آقا بیخبر است این آقا هم که عفیفانه زندگی میکند، هیچ وقت اظهار که نمیکند، از کسی هم چیزی نمیخواهند آبرومندانه زندگی میکنند و عفیفانه هم به سر میبرند اینها را فرمود کمک بکنید؛ ما باید باخبر باشیم اینکه گفتند از چهار طرف تا چهل خانه همسایه است؛ الآن که در اثر این وضع پیشرفت بُرجی از شش طرف ما همسایه داریم. قبلاً شمال و جنوب و شرق و غرب بود، الآن پایین و بالا هم هست؛ فرمود از همسایهها باید باخبر باشید. آگاه بودن از همسایهها این است که دیگر نگذارد که کسی جزء جاهلها باشد که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره نحل، آیه128.
[2]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه1.
[3]. سوره ق، آیه16.
[4]. سوره ملک, آیه19.
[5]. سوره لقمان, آیه27.
[6]. سوره بقره, آیه174.
[7]. سوره آل عمران, آیه77.
[8]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص584.
[9]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص149.
[10]. سوره سبأ، آیه45.
[11]. سوره قصص، آیه76.
[12]. سوره قصص، آیه78؛ ﴿أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً﴾.
[13]. سوره رعد, آیه17.
[14]. سوره مریم، آیه52؛ ﴿مِنْ جانِبِ الطّورِ الْأَیْمَنِ﴾.
[15]. سوره قصص، آیه30.
[16]. سوره شعراء، آیه149.
[17]. معانی الأخبار، النص، ص221.
[18]. تفسیر القمی، ج1، ص370.
[19]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص189؛ «...أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَام سُئِل ... قِیلَ لَهُ فَلِمَ حُرِّمَ الصِّیَامُ أَیَّامَ التَّشْرِیقِ قَالَ لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ وَ هُمْ فِی ضِیَافَتِهِ وَ لَا یَجْمُلُ بِمُضِیفٍ أَنْ یُصَوِّمَ أَضْیَافَه».
[20]. بحارالانوار، ج68, ص221.
[21]. ر.ک: الدعوات (راوندی), ص120; منیة المرید, ص123.
[22]. الغارات(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص188.
[23]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص331؛ «إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه».
[24]. سوره أنبیاء، آیات26 و 27.
[25]. سوره نساء، آیه169؛ سوره جن، آیه23.
[26]. سوره علق، آیه3.
[27]. المزار الکبیر(لابن المشهدی)، ص525.
[28]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحدیثة)، ج2، ص230.
[29]. سوره اعراف، آیه168.
[30]. سوره انبیاء، آیه35.
[31]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص74.
[32]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت304.
[33]. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص68.
[34]. سوره بقره، آیه273.