21 03 2020 452952 شناسه:

تفسیر سوره علق جلسه 4 (1399/01/03)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2) إِقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (3) الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (5) کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‏ (6) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‏ (7) إِنَّ إِلی‏ رَبِّکَ الرُّجْعی‏ (8) أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهی (9) عَبْداً إِذا صَلَّی (10) أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَی الْهُدی (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی‏ (12) أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (13) أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری‏ (14) کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (15) ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16) فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (17) سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (18) کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (19)﴾

روز مبعث وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که در دعای شب مبعث یعنی 27 رجب حتماً قرائت کردید که به خدا عرض می‌کنیم، تجلی اعظم در این زمان رخ داده است.[1] همان طوری که از بیانات نورانی امیر المؤمنین(سلام الله علیه) در نهج البلاغه برمی‌آید قول او تجلی اوست فعل او تجلی اوست؛ در فعل فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»[2] و در قول فرمود: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِه»[3] و قول خدا با اراده او نشأت می‌گیرد. در دعای نورانی صحیفه سجادیه امام سجاد(سلام الله علیه) آمده است که صدر و ساقه عالم «فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ»؛[4] گرچه شما فرمودید: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون﴾[5] می‌گوید، لکن گفتن او همان اراده فعلی اوست.

در بیانات نورانی نهج البلاغه آمده است که «لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُون‏ لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ‏ وَ إِنَّمَا کَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ»[6] و مانند آن. حرف خدا فعل اوست و فعل خدا قول اوست؛ لذا همان که اراده کرد اشیاء کار را امتثال می‌کنند لازم نیست که سخن بگوید و سخن گفتن او به ایجاد کلمات است، چه کلمه ایجاد کند لفظ ایجاد کند، چه ارض و سما ایجاد کند در هر دو تجلی است؛ هم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» در فعل، هم «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِه» در قول. صدر و ساقه عالم جلوه کسی است که ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[7] است؛ لکن «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»[8] لکن از ذهب و فضه باید گذشت به مُلک و ملکوت و بالاتر از ملکوت رسید که بعثت وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که امروز مصادف با بعثت اوست؛ یعنی 27 رجب 1441 هجری قمری و سوم فروردین 1399 هجری شمسی، این تجلی اعظم است که در دعای شب مبعث آمده است که این روز را به امت اسلامی بلکه به جوامع بشری تهنیت عرض می‌کنیم.

قرائت گاهی به این است که انسان مکتوبی دارد، گاهی به اینکه مسموعی دارد که برابر آن مسموع می‌خواند. فرمود بخوان! یعنی آنچه من می‌گویم بخوان! اگر مکتوبی باشد بر لوحی، نوشته خود یا دیگری باشد این قرائت است مسموعی باشد که برابر آن مسموع، کلمه کلمه همان را بخواند این هم می‌شود قرائت. خدای سبحان انشاء می‌کند این کلمات را و وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همان را می‌خواند. اگر خدا فرمود «قُل»، پیامبر هم می‌گوید «قُل»! اگر خدا فرمود: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ﴾، پیغمبر هم می‌گوید: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ﴾! قرائت پیغمبر برابر کلام الهی است که ایجاد کرده است و این وحی است.

نکته دیگر آن است که وحی «مما لا ریب فیه» است؛ مستحضرید که قضایای بدیهی جهتی دارد یعنی غیر از موضوع و محمول برای تحکیم پیوند و بیان کیفیت پیوند موضوع و محمول جهتی را ذکر می‌کنند اگر جهت امکانی باشد می‌گویند «الف»، «باء» است «بالإمکان» و اگر ناگسستنی باشد می‌گویند «الف»، «باء» است «بالضرورة»، می‌گویند دو دو تا چهار تا است «بالضرورة». این کلمه «بالضرورة» که جهت است بیان کننده کیفیت پیوند محمول و موضوع قضیه است در قرآن کریم به صورت «لا ریب فیه» ذکر می‌شود یعنی شک‌بردار نیست. در جریان معاد ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ[9] قیامت حق است شک‌بردار نیست. ﴿الم‏ ٭ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقین‏﴾[10] است این «لا ریب فیه» است.

وحی «لا ریب فیه» است وحی شهودی است نه حصولی و شک‌بردار نیست برای اینکه در حریم و حَرَم وحی شیء ثانی نیست. شک در جایی است که دو شیء باشد انسان از دور یکی را ببیند و نداند که اولی است یا دومی! اگر در کتابخانه‌ای غیر از قرآن کتابی نباشد ما یقین داریم که در این کتابخانه میلیونی، هیچ کتابی غیر از قرآن نیست، هر کتابی را در هر قطعی که چاپ شده باشد ببینیم از دور یا نزدیک، یقین داریم این قرآن است؛ چون شک فرع بر وجود ثانی است اگر «الف» باشد و «باء» باشد و ما چیزی را از دور ببینیم می‌شود شک کرد که آیا این چیزی که ما از دور می‌بینیم «الف» است یا «باء»! اما اگر در منطقه‌ای غیر از «الف» چیزی دیگر نباشد ما هر چه می‌بینیم «الف» است. در حرَم امن وحی جز کلام الهی چیزی دیگر نیست، نه کلام خود آدم است نه کلام شخص دیگر است؛ لذا وحی شک‌بردار نیست، نه ساخت و باخت خیال و وهم است از درون، نه ساخت و بافت شیطان و غیر شیطان است از بیرون. اگر در محدوده صراط مستقیم وحی، غیر از کلام خدا هیچ نیست «بالضرورة»، ما هر چه می‌شنویم وحی است هیچ شک‌بردار نیست.

بنابراین آنچه را که ذات اقدس الهی انشاء کرده است همان را پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) می‌شنود و همان را تلفّظ می‌کند که هم سامعه او مصون از اشتباه است، هم حافظه او محفوظ از اشتباه است، هم ناطقه او منزه از خلط و اشتباه. بارها به عرض شما رسید که این اضلاع سه‌گانه مثلث معصوم است؛ یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه را فرا می‌گیرد «مما لا ریب فیه» است، آنچه را به خاطر می‌سپارد «مما لا ریب فیه» است، آنچه را از حریم و حرم زبان انشاء و ابلاغ  و املاء می‌کند «مما لا ریب فیه» است، آنچه را که فرا می‌گیرد فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾؛[11] لدنّی یعنی نزد. علم لدنّی علمی در قبال علوم دیگر نیست؛ مثلاً ما علمی داشته باشیم فقه، اصول، فلسفه، کلام، ریاضیات، طبیعیات! «لدن» بالاتر از «عند» است؛ ما در فارسی آن هنر ادبی را نداریم که بین مراتب قُرب فرق بگذاریم؛ اگر کتابی نزد ماست و پیش ماست، هم نزد تعبیر می‌کنیم هم پیش تعبیر می‌کنیم می‌گوییم پیش ماست نزد ماست دست ماست؛ حالا چه فعلاً در دست ما باشد چه در منزل در قفسه کتابخانه باشد؛ اما در واژه‌های عربی بین «لدن» که نزدیک‌تر است از «عند» و «عند» که دورتر از «لدن» است فرق است. قرآن «من عند الله» نیست «من لدی الله» است که بالاتر از «عند» است و وجود مبارک حضرت بالاتر از «عند» یعنی در لدن این حرف‌ها را می‌شنود. اگر یک وقت به «عند» تعبیر شده است نظیر مع الواسطه بودن است که آن لدن هم چنان محفوظ است در سوره مبارکه زخرف فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾؛[12] این «لدی الله» بودن جا برای شک نیست، در محضر ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[13] جا برای ثانی نیست تا انسان شک کند که این را می‌بیند آیا اولی است یا دومی! جریان ورقه نوفل و آن یهودی و آن کلیمی و آن سخن بعضی از زنان و اینها هیچ اصلی ندارد، وجود مبارک حضرت شکی نکرده است و شکی نمی‌کرد.

بنابراین آنچه را که ذات اقدس الهی إنشاء می‌کرد به منزله متن بود و آنچه را که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرائت می‌کرد بر اساس آن متن بود؛ لذا همان کلمات را ایراد می‌کرد که اگر خدا فرمود: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ﴾،[14] «قل یا أیها الرسول»، ﴿قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ﴾[15] حضرت هم می‌گفت: «قل یا أیها الرسول»، ﴿قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ برابر همان مشهود وجودی‌اش قرائت می‌کرد؛ لذا در مقام تلقی فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾ این مقام دریافت است که معصومانه است در صیانت و حفظ هم فرمود: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾؛[16] حافظه‌ات مصون از گزند سهو و نسیان است، در منطقه لب و قرائت و تکلم هم فرمود: ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی[17] حرم امن زبان معصوم است، حرم امن حافظه معصوم است، حرم امن عاقله معصوم. در هر سه بخش یک نحوه قرائتی می‌شود ترسیم و تصویر کرد. «علی أیّ حالٍ» در آن محدوده شهود شیئی غیر از کلام الهی نیست، وقتی شیئی غیر از کلام الهی نبود شک وجود ندارد. شک همواره در جایی است که دو شیء باشد اولاً؛ فاصله علمی باشد ثانیاً؛ این شخص نداند آنچه را که دید اولی است یا دومی است ثالثاً، این تصویر شک است. در جایی که غیر از شیء واحد نیست شک فرض ندارد، نه اینکه شک فرض دارد ولی راه ندارد. به اصطلاح «لیس»ی تامّه است، نه «لیس»ی ناقصه.

در نوبت‌های قبل صدر این سوره مبارکه مشخص شد؛ انسان فطرتی دارد که فرمود: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[18] علوم الهی در او نهادینه شده است، در آنجا هم اعلام خطر شد که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[19] اگر کسی با اغراض و غرائز این ملکه الهی را دفن کند، تدسیس کند که خطرناک‌تر از دسیسه است، آن دسیسه کامل را می‌گویند تدسیس، این شخص وقتی آن غریزه را و آن فطرت را دفن کرده است خود را بی‌نیاز می‌بیند وقتی بی‌نیاز دید طغیان می‌کند. طغیان او هم به این است که به رهبران الهی پرخاش می‌کند ﴿أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهی‏ ٭ عَبْداً إِذا صَلَّی﴾؛ گفتند وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از اینکه نماز در معراج ترسیم بشود و تصویر بشود نماز داشتند؛ منتها نماز صورت‌های گوناگونی قبل از معراج داشت، معراج نماز‌های پنجگانه و رکعات هفده‌گانه تنظیم شده بود؛ حالا بخشی «فرض النبی»، بخشی «فرض الله»، همه‌شان به «فرض الله» برمی‌گردد و زمزمه‌هایی از وحی به نام نبوت ممکن بود قبل از رسالت نصیب حضرت بشود، ولی حضرت آنچه را که می‌یافت مصون از شک و ریب بود نیازی به ورقه و امثال ورقه نداشت. کسی وقتی می‌دید وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عبادت می‌کند او را نهی می‌کرد؛ حالا آن اباجهل بود یا دیگری وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را تهدید می‌کرد، خدای سبحان می‌فرماید که: ﴿أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهی ٭ عَبْداً إِذا صَلَّی﴾ حضرت را وقتی می‌دید در پیشگاه خدا مشغول عبادت است سجده است، نه وثن و صنم، او را باز می‌داشت و تهدید می‌کرد خدا می‌فرماید اگر او در هدایت باشد شما در ضلالت چه می‌کنید؟ اگر او برابر عقل کار کند شما برابر سفه چه می‌کنید؟ اگر او برابر تقوا امر کند شما به طغوی و طغیان عمل کنید چه می‌کنید؟ ﴿أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی‏﴾؛ ﴿أَ رَأَیْتَ﴾؛ یعنی «أخبرنی»، ﴿أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی﴾ این شخصی که نهی از معروف کرده است نهی از صلات کرده است در اثر طغیان خود نهی از تقوا و پرهیزکاری کرده است ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾ اینها که خدا را به عنوان خالق آسمان و زمین پذیرفتند، «ربّ العالمین» پذیرفتند، «ربّ الارباب» پذیرفتند؛ منتها گرفتار ارباب متفرقون و جزئی شدند این ادب قرآن کریم است که ما را به حیا دعوت می‌کند قبل از اینکه مسئله جهنم و ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه﴾[20]‏ و امثال آن مطرح بشود انسان را و جوامع بشری را به حیا دعوت کرده است فرمود: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾، انسان نمی‌داند که در مشهد و در محضر و در مظهر ذات اقدس الهی دارد خلاف می‌کند ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾.

اگر این کم‌حیایی را اعمال کرد با اینکه می‌داند خدا او را می‌بیند رفتار بی‌ادبانه دارد، اگر تکرار کرد و اگر نهی از منکر ما را عمل نکرد ﴿کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ﴾ با نهی از منکر ما منتهی نشد ﴿لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ﴾؛ «ناصیة» آن قدرت فرمانروایی هر کس است، پیشانی و پیشانوی هر کسی را می‌گویند «ناصیة» و آن قسمت مهم هر جانوری را هم می‌گویند «ناصیة»؛ ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾؛[21]‏ فرمود ما آن قسمت مهم هسته مرکزی فرمانروایی او را جذب می‌کنیم. «نسف» یعنی جذب، یعنی کشیدن و محکم گرفتن، ﴿لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ﴾. این ناصیه چون قسمت مهم فرمانروایی اوست، هم در بحث‌های علمی دروغ می‌گوید هم در بحث‌های عملی اشتباه می‌کند، هم در معرفت‌شناسی آنچه را که خبر داد باطل بود کذب بود، هم در هستی‌شناسی آنچه را که انجام می‌دهد خطا و گزاف و تعدّی است.

﴿ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ﴾ بخواهد سخنی بگوید دروغ است، اندیشه‌ای داشته باشد مطابق با واقع نیست؛ پس در بخش معرفت‌شناسی و علم و آگاهی و تحقیق دستش خالی است، در بخش عمل هم به جای ثواب خطا می‌کند، به جای صراط سبیل غیر را می‌پیماد، به جای هدف‌گیری صالح لعب و لهو را انتخاب کرده است این در بخش علم و عمل ﴿کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ﴾؛ لذا «کلتا یدیه شمال»، چنین کسی را فرمود ما وقتی پیشانی او را و زمامداری او را و قدرت مرکزی او را جذب کردیم، اگر او به همفکرانش پناهنده بشود؛ «نادی» یعنی مجلس، «انتدی»؛ یعنی اجتماع، ﴿فی‏ نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾[22] یعنی در مجلس خود خلاف می‌کنید؛ «مَنتدی»؛ یعنی کنگره‌ها و نشست‌ها و امثال اینها. فرمود ما وقتی پیشانی او را جذب کردیم و فشار دادیم، او هر که را بخواهد از همفکرانش، همکیشانش، هم‌مذهبی‌هایش و هم‌حزبی‌هایش همه آنها را بخواند، ما هم مأموران عذاب را می‌خوانیم. او نادی خود و اعضای کنگره خود و اعضای انجمن و حزب و مذهب خود را بخواند ﴿فَلْیَدْعُ نادِیَهُ﴾، ما هم ﴿سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ﴾ این مأموران و شُرطه‌ها را می‌گویند زبانیه. مأمورین جهنم را هم می‌گویند زبانیه. فرمود ما اینها را می‌خوانیم آنها چه می‌توانند در برابر مأموران الهی که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ[23] مقاومت کنند! این تهدید هست، هر وقتی که ذات اقدس الهی بخواهد این هست اختصاصی به قیامت ندارد، خیلی‌ها را در دنیا گرفته است ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ﴾[24] فرمود اینها در دنیا خزی دارند، در آخرت خزی دارند، چه اینکه گروهی در دنیا حسنه دارند در آخرت حسنه دارند.

آنکه در بخش معرفت‌شناسی صادق است، در بخش عمل و هستی‌شناسی و عمل صائب است و صالح است بین صدق معرفتی و ثواب عملی جمع کرده است، با کسی که بین کذب معرفتی و خطای عملی جمع کرده است فرق دارد. این «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِین»[25] آن «کلتا یدیه شمال». او از آن طرف نادی خود را بخواند ما از این طرف شرطه‌ها و مأموران جهنم را می‌خوانیم و اما رهبران الهی و کسانی که به طرف نماز، به طرف سجده، به طرف اقتراب، به طرف طی صراط مستقیم، رهبری دیگران و جامعه حرکت می‌کنند، کسانی‌اند که روح و ریحان به انتظار اینها است.

در بخش پایانی این سوره مبارکه «علق» آیه‌ای است که تلاوت آن سجده واجب دارد؛ مستحضرید که اصل سجده بهترین عامل تقرب بنده به پیشگاه خدای سبحان است و ذکر سجده هم نشان می‌دهد که برتر از ذکر رکوع است گرچه این ذکرها را هم می‌شود جابهجا کرد. بهترین حال انسان در حال سجود است، وقتی خیلی تواضع می‌کند عظمت و شکوه و جلال ذات اقدس الهی را بهتر درک می‌کند. گاهی سجده در نماز است، گاهی سجده تلاوت است که اگر آیه‌ای از این چهار سوره قرآن کریم را بخواند سجده تلاوت است، گاهی سجده سهو است که اگر در نماز کم و زیادی رخ داد سجده سهو دارد، گاهی هم سجده شکر است. سجده تلاوت آن واجبش محدود است به این چهار سوره، مستحب آن هم چند سوره دیگر است. سجده نماز که مشخص است، سجده سهو هم که محدود است؛ اما سجده شکر محدود نیست هر نعمتی از خدا به انسان برسد و هر نعمتی را که انسان متذکر بشود سجده کند بجاست با سجده کردن نعمت افزون می‌شود.

غرض آن است که وحی شک‌بردار نیست، یک؛ زمزمه‌های وحی قبل از رسالت بود، دو؛ هیچ کسی در حرم امن وحی شک نمی‌کند، سه؛ چون منشأ شک دو شیء بودن است، چهار؛ در حریم وحی دو شیء نیست تا کسی چیزی را شنید یا دید شک بکند که اولی است یا دومی! در توحید محض، در وحدت صرف اینکه گفته می‌شود «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ»[26] تکرار نیست تأسیس است، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ ذاتاً وَحْدَهُ وصفاً وَحْدَهُ فعلاً». اگر کسی به بارگاه توحید بار یافت؛ به حرم امن وحی بار یافت آن «وَحْدَهُ»ی اول که ذات «لا شریک له»، «وَحْدَهُ»ی دوم یعنی اوصاف الهی «لا شریک له»، «وَحْدَهُ»ی سوم یعنی فعل الهی «لا شریک له». اگر «لا شریک للذات و لا للوصف و لا للفعل»، کسی که به مقام وحی بار یافت دیگری و شیء ثانی را نمی‌بیند تا شک کند که آیا این که می‌بیند از قسم اول است یا قسم دوم.

بنابراین شک در حرم امن وحی راه ندارد از باب سالبه به انتفاء موضوع، نه سالبه به انتفاء محمول و اگر هم ـ معاذالله ـ شکی باشد با علوم وحیانی حل می‌شود نه با «ورقة بن نوفل» و مانند آن. حالا اگر قیود دیگری در این سوره مبارکه باشد در طی سوره‌های بعدی ـ إن‌شاءالله ـ روشن‌تر خواهد شد.

مجدّداً این عید سعید را به امت اسلامی تهنیت عرض می‌کنیم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم جامعه اسلامی و جامعه بشری را به روح و ریحان برسد و این بیماری و ویروس خطرناک «کرونا» را از جامعه انسانی به بهترین وجه برطرف کند تا جوامع بشری در روح و ریحان الهی به سر ببرند.

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. البلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص183؛ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالتَّجَلِّی الْأَعْظَمِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّم‏».

[2]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه108.

[3]. نهج ‌البلاغة(للصبحی صالح), خطبه147.

[4]. الصحیفة السجادیة، دعای هفتم.

[5]. سوره یس، آیه82.

[6]. نهج البلاغه، خطبه186.

[7]. سوره نور، آیه35.

[8]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص177.

[9]. سوره آل عمران، آیه9.

[10]. سوره بقره، آیات1و2.

[11]. سوره نمل، آیه6.

[12]. سوره زخرف، آیه3.

[13]. سوره نور، آیه35.

[14]. سوره إخلاص، آیه1.

[15]. سوره أعراف، آیه158؛ سوره یونس، آیات104 و 108؛ سوره حج، آیه49.

[16]. سوره أعلی، آیه6.

[17]. سوره نجم, آیات3 و 4.

[18]. سوره شمس، آیه8.

[19]. سوره شمس، آیه10.

[20]. سوره حاقه، آیه30.

[21]. سوره هود، آیه56.

[22]. سوره عنکبوت، آیه29.

[23]. سوره حاقة, آیات30 و 31.

[24]. سوره مائده، آیه33.

[25]. تفسیر القمی، ج1، ص37.

[26]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص517.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق