أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (33) یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ (34) وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ (35) وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ (36) لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ (37) وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (39) وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (40) تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (41) أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (42)﴾
بخش پایانی سوره مبارکهای که به نام «عبس» از باب «عَلَم بالغَلَبة» شهرت یافت، تذکره مسئله معاد است. فرمود طلیعه معاد یک صدای جهانی است که ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شیْءٌ عَظِیمٌ﴾[1] است و نفخ صور است و ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾[2] است و مانند آن. آن صدایی که با خروش خود همه را مرعوب میکند وقتی ظهور کرد و پیدا شد همه از قبر برمیخیزند یک عده با اغلاق و مانند آن برمیخیزند با اشتعالی از نار برمیخیزند میخواهند فرار کنند در درجه اول، از همه بستگانشان میخواهند فرار کنند میبینند راه نیست میگویند: ﴿أَیْنَ الْمَفَرُّ﴾[3] بعد خیال میکنند حالا که راه نیست فرار ممکن نیست فدیه بدهند حاضر هستند برادرانشان فرزندانشان ارحامشان همه را فدیه بدهند و حاضرند اگر تمام کره زمین برای آنها باشد فدیه بدهند و اگر آنچه مثل کره زمین است باز هم در اختیار داشته باشند یعنی زمین و آنچه در زمین است یک، مثل زمین است و مثل آنچه در زمین است دو، اگر زمین با همه ذخائر را داشته باشند یک، مثل زمین و مثل همه ذخائر را داشته باشند دو، این را فدیه بدهند و فداء بدهند از آنها پذیرفته نمیشود چرا؟ برای اینکه این عذاب درونی است، یک؛ و تحملناپذیر است، دو؛ لذا تمام این تلاشها و کوششهای اینها بیثمر است چون ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[4] اما آنها که مردان الهیاند امروز فرار کردند فردا اهل فرار نیستند. در قرآن کریم فرمود شما امروز از آتش فرار کنید گناه همان آتش است امروز از آتش فرار کنید فردا راحتاید کدام طرف فرار کنیم؟ به طرف اله. در سوره مبارکه «ذاریات» فرمود: مگر شما گناه را آتش نمیدانید؟ مگر طرف ذات اقدس الهی مصون هر گونه از سوخت و سوز نیست ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ﴾[5] امروز فرار کنید که امروز راه باز است، گناه از طرفی دارد میآید، شما «إلی الله» هم فرار کنید راحت هستید.
در آیه پنجاه سوره مبارکه «ذاریات» به این صورت فرمود: ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ﴾ من امروز دارم فریاد میزنم که گناه آتش است نمونه آن همان کاری که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) با برادرش عقیل کرد که به هر حال آن آهن را گداخته کرد روی دستش گذاشت، یعنی این حقیقت است گناه آتش است ـ خدای ناکرده ـ حضرت نخواست به برادرش آسیب برساند خواست به برادرش بفهماند که گناه آتش است همان طوری که تو نمیتوانی من هم نمیتوانم تحمّل کنم. اینکه گناه آتش است امروز آدم از گناه فرار کند راحت است فرمود امروز راه است، اما فردا چون ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾[6] راه فرار بسته است، نه تنها راه فرار بسته است انسان از برادرش فرار میکند بلکه حاضر است برادرش را قربانی خود کند. اینها سه مرحله است: مرحله اول وقتی که آن صاخّه ظهور کرد اینها در وحشتاند و به این سمت و آن سمت دلنگراناند که فرار کنند، بعد اگر بخواهند فرار کنند از تمام بستگانشان باید فرار کنند بعد میبینند راه نیست میگویند: ﴿أَیْنَ الْمَفَرُّ﴾، چون ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ بعد حاضرند تمام بستگانشان را فدا کنند فدیه بدهند و تمام آنچه را که دارند اگر هم مشابه آن را داشته باشند فدیه بدهند تا نجات پیدا کنند این شدنی نیست چرا؟ برای اینکه این یک غدّه بدخیم درونی است. شما قصه حضرت نوح را نگاه کنید میفرماید که سالیان متمادی بیش از نُه قرن اینها را هدایت کرد ولی یک عده زیادی قبول نکردند یک گروه کمی پذیرفتند وقتی که طوفان آمد اینها غرق شدند کجا رفتند؟ فرمودند: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً﴾[7] طوفان آمد همه اینها را غرق کرد، با «فاء» تفریع فرمود اینها غرق شدند بلافاصله رفتند در آتش، یعنی آتش جهنم در آب هم هست مثل فرعون؛ این کفاری که در دریا غرق شدند برزخ دارند یا نه؟ «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَان»[8] دارند؟ بله دارند در آتش هم میروند؟ بله در آتش هم میروند چون آن آتش که نظیر این آتش جنگلی نیست که در آب نباشد دیگر نفرمود «ثم» که مثلاً آبها خشک شده ما اینها را سوزاندیم، با «واو» هم عطف نکرد که انسان احتمال بدهد فاصله باشد با «فاء» تفریع که دومی فرع بر اولی است فاصله هم ندارد ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً﴾ یعنی آن آتش در آب هم هست در طوفان هم هست اگر کسی گرفتار شعله درونی باشد که ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾[9] یک انسان غمگین غصهدار که در رنج و عذاب است این در دریا هم غرق بشود در عذاب است منتها آن به صورت آتش در میآید و این آتش چون از ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾ در آب هم هست اگر این هیزم را از جنگل میآوردند بله در آب نبود، اما ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ یعنی این ظالم گُر میگیرد، این در آب هم هست، اصلاً جهنم درختی دارد که آب آن همان آتش است این درختی که از جهنم رشد میکند این از کجا تغذیه میشود؟ ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾[10] درخت است، درختی است که آب آن آتش است.
بنابرین ما نباید مسئله قیامت و جهنم را مثل همین دنیا بدانیم نه، درخت است ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾ منتها درخت دنیا آب میخواهد درخت جهنم آتش میخواهد، درختی است که با آتش درست کردند ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾ از درون جهنم یک چنین درختی رشد میکند شاخههای فراوانی هم دارد پس این مراحل هست.
فرمود وقتی صاخّه آن زلزله آن صدا و آن خروش جهانی آمد و اینها بیدار شدند سراسیمه شدند چون دیدند بار سنگینی روی دوششان است میخواهند فرار کنند از همه بستگانشان فرار کنند چون فرار متقابل است؛ یعنی اینکه فرمود: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ﴾، آن برادر هم از این برادر فرار میکند اگر انسان از پدر و مادر فرار میکند در آیه بعد هم فرمود که ﴿وَ بَنیهِ﴾ پدر و مادر هم از فرزندان فرار میکنند همه اهل فرار هستند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، این دارد میسوزد، به هر حال میخواهد کسی مشکل او را حل کند نه، میگوید به من چه، تو مشکل خودت را حل کن، تو مشکل خودت را حل کن، تو مشکل خودت را حل کن، من کار تو را نمیتوانم انجام بدهم از من کاری نخواه! او هم میگوید از من کاری نخواه. اینکه فرمود ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ﴾ نه یعنی این از آن برادر فرار میکند ولی آن برادر از این فرار نمیکند، نخیر! فرار متقابل است نگفت زید از عمرو فرار میکند، گفت انسان از برادرش فرار میکند اگر زید از عمرو فرار بکند عمرو هم از زید فرار میکند، اگر از پدر و مادر فرار میکند از آن طرف هم فرمود: ﴿وَ بَنیهِ﴾ پدر و مادر هم از فرزندان فرار میکنند پس همه اهل فرار هستند چون وقتی آتش دارد میآید که کسی رفیق و دوست نمیشناسد. ذات اقدس الهی در سوره «ذاریات» فرمود امروز از آتش فرار کنید ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ﴾ راه باز است خیلی هم وسیع است ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾[11] است ﴿سَابِقُوا﴾[12] است ﴿سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾[13] است آنها که امروز فرار کردند در فردا که عده زیادی ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ﴾، ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ٭ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ﴾ یک عده خیلی خوشحال و خنداناند همان روز! مثل دنیا نیست دنیا اگر زلزله بیاید برای همه است، یک خروش فراوانی بیاید برای همه است؛ اما یک خروش فراوانی است که مؤمنین اصلاً نمیشنوند زلزلهای است که اصلاً اینها تکان نمیخورند همان طوری که در دنیا یک کسی گرفتار میشود آن دیگری که مؤمن است راحت است در آخرت هم همین طور است. در بحثهای قبل هم به عرض شما رسید که در سوره مبارکه «طه» که اینها در قیامت ﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی﴾[14] فرمود همین تبهکاران را ما در قیامت کور محشور میکنیم این در قیامت سؤال میکند که خدایا هر کسی بنا بود آن طور که در دنیا هست محشور بشود من در دنیا چشم داشتم ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾[15] سؤالی است که میکند. خدا در همان سوره مبارکه «طه» جواب میدهد ما همان طوری که در دنیا بودید محشور کردیم ما کاری نکردیم ﴿کَذلِکَ﴾ یعنی ﴿کَذلِکَ﴾! ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها﴾[16] در دنیا چه طور بودید؟ دنیا حرم و مسجد و مراکز مذهب و قرآن و عترت را نمیدیدید مراکز فساد را میبینی الآن هم همین طور است الآن جهنم را به خوبی میبینید کفار را به خوبی میبینید. ما نشان میدهیم میگوییم ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا﴾[17] میبریم لبه جهنم، میگوییم این سحر است؟ بعد میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا﴾[18] همین کورها میگویند میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا﴾ بله جهنم هست، فرمود پس ما کار خلافی نکردیم هر طوری بودی همان طور محشور کردیم. در دنیا این مراکز مذهب را نمیدیدید مراکز فساد را میدیدید الآن هم همین طور است، بهشت را نمیبینید ولی جهنم را به خوبی میبینی.
پرسش: ظاهر بعضی از آیات این طور است که عذاب برزخ منقطع شده مثل ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾.[19]
پاسخ: ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ﴾ برای اینکه آنجا دارد که ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾[20] چرا؟ چون حسابشان را رسیدیم. الآن درّندهای را شما ببینید معلوم میشود که از حساب گذشت. از شخصی سؤال کنی که آیا به این حمله کردی به آن حمله کردی اینجا اغتشاش کردی آنجا را آتش زدی این سؤال میکنند؛ بعد کیفرش هم این است که این علامت جُرم در او هست. چرا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾؛ «سیما» یعنی علامت نه سیما یعنی صورت. این «وَسَمَ» که مثال واوی است «وَسمه، وَسَمَ، سیما» یعنی علامت. «موسوم» یعنی نشاندار سیما هم به همین معناست. موسوم است یعنی نشان دارد این وسمه و این سیما این علامت دارد؛ معلوم است که این شخص سرقت کرده است. چرا ﴿لاَ یُسْأَلُ﴾؟ دلیل آن وگرنه در جای دیگر فرمود ﴿وَ﴾ این «واو» جداست ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[21] اینها را بازداشت کنید ما سؤال کنیم؛ سؤال کردند برای اینها روشن است که تبهکارند، آثار جُرم هم در پیشانو و مانند آن روشن شد از آن به بعد در مقطع دیگر فرمود اینجا ایست و بازرسی نیست ما سؤال نمیکنیم ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ معلوم است که این شخص در آنجا حساب و کتابش را داده این هم پیشانویش را داغ کردند. برخیها وقتی به صورت حیوان در میآیند ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ معلوم میشود که این درّنده بود، همین زید است که به صورت گرگ در میآید به صورت کلب در میآید حالا شما سؤال بکنید که آیا درّنده بود بله، درّنده بود این درّنده است که به این صورت درآمد.
پرسش: فرارش به خاطر این علامتی که دارد نیست؟
پاسخ: نه، میخواهد از آتش فرار کند بعد در آنجا دارد که چون ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ راه برای فرار نیست، آنجا از چه چیزی میخواهد فرار کند؟ جا برای فرار نیست رسواست که هر جا برود یک کلب هر جا برود کلب است. در سوره مبارکه «الرحمن» سخن از فرار نیست، فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ﴾، یعنی این موقِف چون پنجاه موقف دارد آن پنجاه هزار سال است. این موقف، غیر از آن موقف قبلی است، در موقف قبلی فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾؛ وقتی که سؤال و جواب شد معلوم شد که این درّنده است و علامت درّندگی در چهره او و بدن او ظاهر شد در موقف دیگر میگویند: ﴿یَوْمَئِذٍ﴾، یعنی اینجا جای ایست و بازرسی نیست چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ علامت دارد.
بنابراین همه این پنجاه هزار سال که روشن است برای مردان الهی هیچ خطری نیست آن زید بن أرقم است وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مجالس خصوصی هم گویا این حادثه بود، چند نفری هم جمع شدند یا ساکت میشدند که حضرت مطالبی بفرماید یا سؤالات خوبی میکردند، این طور نبود که حرفهای این و آن را بزنند، امروز هوا سرد است فردا هوا گرم است، این همه مهملات باشد؛ نه، مجلس مجلس علم بود؛ وقتی حضرت فرمود آن روز پنجاه هزار سال است، عرض کرد «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ»؟ خیلی روز طولانی است! حضرت فرمود «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، این پنجاه هزار سال برای مؤمن به اندازه صلات مکتوبه است.[22] صلات مکتوبه یک نماز ظهر را آدم با نافله مثلاً بخواند یک ربع طول میکشد، خیلی طول بکشد، چنین روزی است برای زید پنجاه هزار سال است برای عمرو پنج دقیقه است؛ معلوم میشود که آدم با خودش میبرد فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ» برای مؤمن «کصلاة مکتوبة».
در همین جا هم فرمود: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ٭ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ﴾ خیلیها خوشحالاند برای اینکه اینها یک وقت باید فرار بکنند کردند، اینها برابر سوره مبارکه «ذاریات» فرار کردند. ببینید بعضیها نه اهل بازیاند نه میشود اینها را بازی داد؛ اهل بازی نیستند چون برابر سوره مبارکه «مؤمنون» ﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾؛[23] نه میشود به وسیله دوستان و بستگان و ارحام و فرزندان و قبیلهشان اینها را بازی داد ﴿رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ﴾ این باب «إفعال» است آنها خودشان اهل بازی نیستند مردانی هم هستند که نمیشود اینها را بازی داد این معلوم میشود ﴿ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ﴾ کسی که نه بازیگر است نه میشود او را بازی داد معلوم میشود که راهش مشخص است او دارد برابر سوره «ذاریات» عمل میکند ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ﴾ این از گناه دارد فرار میکند فرار کرد حالا آمد به «مأمَن». اصلاً ایمان را چرا ایمان میگویند؟ ما الآن میگوییم فلان شخص مؤمن است یعنی معتقد است؛ درست است این معنا معنای عرفی هم هست، اما معنای علمی آن که این نیست «آمَنَ» که باب إفعال است «آمَنَ» یعنی «دَخَلَ فی المَأمَن»، در قلعه رفت؛ رفتن در قلعه این است که معتقد باشد و عمل صالح هم داشته باشد وگرنه «آمَنَ» که به معنی «إعتَقَدَ» نیست این «أمن، ایمان، مأمَن» یعنی قلعه. «آمَنَ» یعنی «دَخَلَ فی المَأمَن». این را وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) مفسرانه تفسیر کرد فرمود «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»[24] مأمن من است قلعه من است و من دژبان این قلعه هستم «فَمَنْ قَالَهَا» بگوید و ایمان بیاورد «دَخَلَ حِصْنِی». «آمَنَ» یعنی همین! «آمَنَ» یعنی «دَخَلَ فِی حِصن الله».
درباره ولایت حضرت امیر هم وارد شده است که «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی»[25] «دَخَلَ فِی حِصن الولایة». کسی که وارد مأمن بشود میگویند ایمان آورده است چگونه وارد میشود؟ به اعتقاد و عمل صالح وگرنه «آمَنَ» که به معنی «إعتَقَد» که نیست. الآن اگر کسی «آمَنَ»، او برابر سوره «ذاریات» عمل کرد ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ﴾ فرار کرد نه یعنی فرار مکانی کرد جهاد یعنی چه؟ فرار کردن از گناه است. این درون که آدم را فشار میآورد آنکه گفت ﴿هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ﴾[26] یعنی فرار کرد؛ منتها حالا آن هفت دَر را اینها در فیلم و اینها نشان میدهند این فرار، آن فرار که نیست؛ آن همین که میگوید: ﴿هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ﴾ این فرار کرد از گناه به ثواب! فرمود الآن فرار کنید، امروز کسی فرار نکرد فردا جا برای فرار نیست فرمود: ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ﴾. مسئله سرعت درست است مسئله سبقت درست است اما اساس کار این است که آدم دفعتاً فریاد بیاورد ناله کند به طرف الله برود، او هم جا میدهد، یقیناً جا میدهد. اگر کسی امروز فرار نکرد فردا جا برای فرار نیست آنها که امروز فرار کردند برابر سوره «ذاریات» که فرمود: ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ﴾؛ آیه پنجاه سوره مبارکه «ذاریات» قبلش این است که ﴿وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾[27] بعدش این است که ﴿وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ﴾[28] وسطش این است که ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ﴾[29] این فرار کرد حالا که فرار کرد فردا که اهل فرار نیست. در همین سوره مبارکهای که به نام «عبس» است فرمود عدهای در زحمت هستند و دارند فرار میکنند ولی راه پیدا نمیکنند اما ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ ٭ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ﴾؛ چهره اینها خیلی شفاف است، اینها عمری وضو گرفتند و در هنگام شستن صورت گفتند «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ الْوُجُوه»،[30] آن روز که ما پنج قارّه نداریم یک قارّه سفیدپوست یک قارّه رنگینپوست و اینها را نداریم؛ این نماز قارّه سفیدپوست است. آنجا اگر مثلاً قارّهای باشد و اختلافات قارّه باشد، بعضی سفیدپوست هستند بعضی سیاهپوست، اما الآن ما میخواهیم در قارّه سفیدپوست باشیم، وضو گرفتن همین است، دعای وضو این است.
آن روز برای اینکه ما نلغزیم امروز اگر وضو میگیریم در هنگام مسح به ما گفتند این را بگویید: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَیَّ عَلَی الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ»[31] آن روزی که خیلیها میلغزند من نلغزم راهش همین است ما راه دیگری نداریم «اللَّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَیَّ عَلَی الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَام» پس ما به هر رنگی میخواهیم در بیاوریم خودمان را باید بسازیم ـ خدای ناکرده ـ اگر به صورتهای تلخ و زشت بخواهیم در بیاوریم داریم خودمان را میسازیم و ـ إنشاءالله ـ به صورت فرشتهها در بیاییم خودمان را داریم میسازیم. امروز اگر فرار کردیم فردا جای فرار نیست نفرمود همه فرار میکنند فرمود هر کسی مشغول کار خودش است یک عده فرار میکنند یک عده در رفاه هستند در قرار هستند آنها که اهل قرار هستند که فرار نمیکنند ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ٭ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ﴾ خیلی خوشحالاند چون نتیجه اعمالشان را میبینند.
بنابراین ما اگر باور کردیم حرف قرآن کریم را که این از درون ما در میآید ـ خدای ناکرده ـ کسی اهل آلودگی باشد درجا هم غرق بشود میرود در آتش؛ فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً﴾ اگر با «واو» بود احتمال میدادیم که مثلاً فاصله بشود یعنی وقتی آب خشک میشد اینها مثلاً سوخت و سوزشان شروع میشود یا اگر «ثم» بود میگفتیم در آب نیست ولی بعدها سوخت و سوز شروع میشود؛ اما با «فاء» است تفریع است، یعنی فاصله نیست همین که در آب رفتند در آتش رفتند، چنین آتشی است. این برابر سوره مبارکه «فجر» که حالا ـ إنشاءالله ـ به خواست خدا به آن میرسیم معلوم میشود که جهنم منقول است جهنم را میآورند. بارها به عرض شما رسید که هزارها حکم در آنجا است ما خبر نداریم ولی «آن قَدَر هست که بانگ جَرسی میآید».[32] در سوره «فجر» فرمود جهنم را میآورند: ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[33] بعضی از روایات هم دارد که فرشتگان کشان کشان جهنم را میآورند، جهنم معلوم میشود شیء منقول است؛ پس همه اسرار آخرت مثل دنیا نیست حالا آنجا یک جهنم کورهای باشد غیر منقول آنها سرجایش محفوظ است این که اینجا دارد این را ما نمیتوانیم انکار کنیم این هم هست.
بنابراین اگر ـ إنشاءالله ـ کسی امروز اهل فرار ﴿إِلَی اللَّهِ﴾ بود، فردا خوشحال است اصلاً عدل خوشحالی میآورد انسان اگر مشکل کسی را حل کند چقدر لذت میبرد؟ اگر ـ خدای ناکرده ـ قلب کسی را درد بیاورد به هر حال شب خوابش نمیبرد؛ معلوم میشود سازگار نیست با هستی ما. بنابراین در سوره مبارکه «ذاریات» فرمود: ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ﴾، در اینجا فرمود اینها بعضیها فرار میکنند چون ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ﴾ این فرار هم متقابل است؛ یعنی اگر زید از برادر خود فرار میکند برادر او هم از او فرار میکند مگر اینکه «أحد الطرفین» جزء ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ٭ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ﴾ باشند که اهل قرار هستند. ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است و اول قصد فرار است، بعد میبینند که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾، بعد میگویند ﴿أَیْنَ الْمَفَرُّ﴾ بعد اهل فداء هستند و إفتداء هستند و حاضرند همه چیز را قربانی کنند که خودشان نجات پیدا کنند میبینند خبری نیست.
پرسش: ...
پاسخ: ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است سرگرم کار خودش است دسترسی به دیگری ندارد یا به دیگری توجه نمیکند، چون گرفتار کار خودش است، شأنی دارد که او را بینیاز میکند از اینکه به غیر بپردازد یعنی تمام وقتش را گرفته است که مشکل خودش را حل کند به دیگری اصلاً نمیرسد. اما آنها که ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ٭ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ﴾ اینها کسانی بودند که فرارشان را کردند کارشان را در دنیا کردند. چرا فرار میکنند؟ برای اینکه این گناه جاذبه دارد و مدام آدم را میکشد این شخص میگوید آن شخص میگوید با دو «آمن»: یا خود آدم را در درون به بازی میگیرند یا عدهای از بستگان و دوستان و فامیلان و ارحام و قبایل و عشایر و حزب و دسته آنها را میخواهند به بازی در بیاورند. در سوره «مؤمنون» فرمود این شخص که به طرف خدا فرار کرده اهل بازی نیست ﴿هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[34] در سوره «نور» فرمود: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾[35] نه اهل لهو هستند نه گرفتار إلهاء، نه اهل لغو هستند نه گرفتار الغاء، نه اهل باطلاند نه گرفتار ابطال، نه خودشان گرایش به طرف بازی دارند نه میشود اینها را بازی داد.
اما اینکه گاهی سؤال میشود که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این طور است و خدا با انبیا این طور رفتار میکند چرا با حضرت نوح آن طور رفتار کرد؟ مستحضرید که حضرت نوح کاری با مردم نداشت مستقیماً سؤالی داشت که این سؤال بوی اعتراض میداد. ائمه و انبیا(علیهم السلام) عالماند به آنچه را که در جهان تکلیف برای همه مکلفان «بعلم الله» عالماند اما این طور نیست که ـ معاذالله ـ مثل «الله» علمشان ذاتی باشد. وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) سؤالی کرد که به حسب ظاهر این سؤال وارد بود؛ چون یک صغری و کبرایی را خدای سبحان در همان وحی نوحی به حضرت نوح(سلام الله علیه) اعلام کرد که این عذاب که میآید هر کس اهل تو است از عذاب مصون است. بعد وقتی جریان پسر نوح که شد ﴿یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا﴾[36] او گفت ﴿سَآوی إِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ﴾[37] و غرق شد این سؤال علمی است این درخواست که نیست چون غرق شد و تمام شد و رفت! این حالا میخواهد چیزی بفهمد برای او حل نشد برای اینکه به خدا عرض میکند که اهل تو را من نجات میدهم این پسر من هم که اهل من بود مشکل چه بود؟ این درخواستی نبود فقط درخواست علمی است حالا او که تمام شد.
پرسش: تشخیص این که مشکل نیست، چون اهل است.
پاسخ: الآن بعد از گذشت چندین قرن که خدا فرمود: ﴿لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ و همه گفتند و شنیدند و ما شنیدیم برای ما روشن نیست اما آن روز که برای اولین بار خدای سبحان به نوح فرمود که اهل تو مصون هستند و این هم درخواستی نمیکند فقط استعلام میکند، میخواهد بفهمد وگرنه پسر که غرق شد، او درخواست نجات پسر را ندارد پسر که غرق شد، او فقط میخواهد بفهمد در فضایی که میخواهد بفهمد آن استاد به این شاگرد میفرمود باید خوب گوش بدهید درس را ما گفتیم اهل تو، این اهل تو نبود «و الصغری ممنوعة»، شما یک صغری و کبری درست کردی گفتی ﴿إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی﴾،؛ ﴿وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ﴾ وعد تو چه بود؟ اینکه هر کس اهل توست مصون است و این اهل من مصون نبود من چه جوابی بدهم؟ جواب مردم را چه بگویم؟ فرمود «الصغری ممنوعةٌ» ما گفتیم هر کس اهل توست مصون است این که اهل تو نبود؛ این حرف علمی است این یک سؤال و جواب علمی است و مردم هم شنیده بودند و اگر مردم اعتراض میکردند وجود مبارک نوح باید جوابی داشته باشد. صغرایی است که نوح گفت: ﴿إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی﴾، ﴿وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ﴾، این ﴿وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ﴾ به منزله کبری است یعنی تو گفتی اهل تو مصون هستند این کبری، این هم که اهل من است صغری، پاسخ الهی این بود که «الصغری ممنوعة»، این اهل تو نیست.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا که وحی و اینها هست مسئله اهلیت است، اینکه ما میگوییم اهل بیت اهل بیت، عموی پیغمبر هم ﴿تَبَّتْ یَدا﴾ میآید برای او، این نزدیک است به او از ارحام اوست بسته اوست اهل او نیست؛ اما دیگران مثل سلمان میشود «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت»[38] خیلی فرق است. این «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت» تنها درباره سلمان نیست بعضی از زنها هستند بعضی از مردها هستند بخشی هم از محدّثان قم هستند[39] که ائمه(علیهم السلام) درباره اینها فرمودند اینها «من أهلی».[40] اگر این چند نفری که در روایات آمده، بعضی زنها هستند بعضی مردها هست که «من أهلی»، این نشان میدهد به اینکه منظور از أهل، آن أهلیت معنوی است؛ اینها بعد از اینکه جریان ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ روشن شد حالا ما فهمیدیم وگرنه آن روز برای همه معاصران حضرت نوح سؤال بود که خدا به تو وعده داد اهل تو را نجات میدهد در حالی که پسرت غرق شد! این هم سؤال کرد خدا فرمود که نه ﴿إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾[41] تو باید اینها را قبلاً از ما یاد میگرفتی این اهل تو نیست، او باید اهل نبوت باشد، اهل ولایت باشد و وجود مبارک نوح هم که دعا کرد که خدایا! من و بستگان من ﴿وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ﴾ این «بیت النّبوة» است «بیت الولایة» است «بیت النور» است وگرنه هر کسی که وارد حضرت نوح بشود که مشمول دعای آن حضرت نیست، وارد «بیت النّبوة» بشود، «بیت الولایة» بشود این طور است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره حج، آیه1.
[2]. سوره نازعات، آیه7.
[3]. سوره قیامت، آیه10.
[4]. سوره جن، آیه15.
[5]. سوره ذاریات، آیه50.
[7]. سوره نوح، آیه25.
[8]. تفسیر القمی، ج2، ص94.
[9]. سوره همزة، آیات6 و7.
[11]. سوره بقره، آیه148؛ سوره مائده، آیه48.
[12]. سوره حدید، آیه21.
[13]. سوره آلعمران، آیه133.
[14]. سوره طه، آیه124.
[15]. سوره طه، آیه125.
[16]. سوره طه، آیه126.
[17]. سوره طور، آیه15.
[18]. سوره سجده، آیه12.
[19]. سوره الرحمن، آیه41.
[20]. سوره الرحمن، آیه39.
[21]. سوره صافات، آیه24.
[22]. بحار الأنوار،ج7، ص123؛ «وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا».
[23]. سوره مؤمنون، آیه3.
[24]. عیون الاخبار، ج 2، ص 134؛ بحار الانوار(ط ـ بیروت)، ج49، ص127.
[25]. معانی الأخبار، النص، ص371؛ الأمالی(للصدوق)، النص، ص235؛ بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج39، ص246.
[26]. سوره یوسف، آیه23.
[27]. سوره ذاریات، آیه49.
[28]. سوره ذاریات، آیه51.
[29]. سوره ذاریات، آیه50.
[31]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص71.
[32]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[33]. سوره فجر، آیه23.
[34]. سوره مؤمنون، آیه3.
[35]. سوره نور، آیه37.
[36]. سوره هود، آیه42.
[37]. سوره هود، آیه43.
[38]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص64.
[39]. الإختصاص، النص، ص68.
[40]. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص905.
[41]. سوره هود، آیه46.