أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿ وَ الضُّحی (1) وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی (2) ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی (3) وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی (4) وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی (5) أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی (6) وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی (7) وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی (8) فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ (9) وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ (10) وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (11)﴾.
سوره مبارکهای که «علم بالغلبه» آن «و الضحی» است که میتواند هم در مکه نازل شده باشد هم در مدینه و ظاهراً مکی بودن او اقرب است؛ برای اینکه این شأن نزولی که یاد کردهاند که چند مدتی وحی قطع شد، این در مکه اتفاق افتاد نه در مدینه، ممکن است در مدینه فاصلهای رخ داده باشد اما این سخن از ترک مقطعی وحی نبود تا عدهای اعتراض بکنند.
مطلب دیگر آن است که در بحثهای قرآنی قبلاً ملاحظه فرمودید وقتی تفسیر قرآن روشن میشود که سه مقطع بیان بشود: یکی درباره شأن نزول است، یکی شأن سوره است، یکی شأن خود قرآن. اگر کسی بخواهد خود آیه را متوجه بشود از شأن نزول آن حتماً باید باخبر باشد، اگر بخواهد پیام جامع سوره را باخبر باشد آن سوره اگر دفعتاً نازل شد ممکن است با همان شأن نزول همراه باشد ولی چون سورههای طولانی در مدت دو سال یا یک سال یا کمتر و بیشتر زمانبر هست وقتی پیام این سوره روشن میشد که انسان بداند در فضای اسلام در مکه یا در مدینه در طی این دو سال یا سه سال چه حادثهای رخ داد مخصوصاً سور مدنی که آیا جنگی اتفاق افتاد صلحی رخ داد مسافرتی، مهاجرتی و مانند آن و اگر بخواهد پیام کلّ قرآن را بفهمد الا و لابد باید از فضای کل قرآن در جهان باخبر باشد که رخدادهای اساسی جهان چه بود؟ در جریان ﴿وَ الضُّحی﴾ بعضیها نقل کردند مقداری بین قبلی و بعدی وحی فاصله شد مرحوم شیخ طوسی به پانزده روز نقل کرد، بعضی کمتر بعضی بیشتر. برخی از کجاندیشان فکر کردند که رابطه قطع شد، یک؛ و قطع رابطه نشانه عداوت و دشمنی و کینهورزی ـ معاذالله ـ خدا با بندهاش است، این دو. خدای سبحان اولاً به آینه خودش و سور مرآتی خودش سوگند یاد میکند که ما همواره حضور داریم همان طوری که ضحی حضور دارد. ضحی که روشنی روز است و روشنی شمس است در روز، این جزء آیت الهی است برای اینکه لیلی و نهار را خدا رسماً به صورت آیه معرفی کرد: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾،[1] اگر چند لحظهای چند روزی چند هفتهای کمتر یا بیشتر وحی قطع شد به صورت لیل است و این تاریکی را خدا به عنوان محو به خود اسناد میدهد که ما نور او را گرفتیم یعنی او را بینور خلق کردیم روز را با نور خلق کردیم. شب با اینکه تاریک است آینه شفاف ما است. یک تاریکی است که در آن نور مستتر است یک چشم دیگری میطلبد که در ظلمت لیل روشنی نور سماوات و أرض را ببیند و اگر کسی باصره ضعیف داشت و أعمی بود تقصیر آینه نیست.
اگر کسی خود را در آینه بد ببیند تقصیر آینه نیست تقصیر خود آدم است.
دلا خود را در آینه چو کژ بینی هر آیینه ٭٭٭ تو کژ باشی نه آینه تو خود را راست کن اول[2]
اگر کسی نتوانست در شب، روشن باشد از خود اوست، وگرنه آیه ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[3] نمیتواند تاریک باشد و این محو و امحای الهی است که امحای الهی نور است.
به هر تقدیر ذات اقدس الهی سوگند یاد کرد به آیت خودش. آیت مستحضرید که هیچ وجودی ندارد مگر نشانه «ذی الآیة»، بازگشت تمام قسمهایی که به آسمان و زمین و نظام سپهری و مانند آن است به خود خداست زیرا اگر کسی به صورت مرآتیه سوگند یاد کرد به صاحبصورت قسم یاد کرد در حقیقت به خود خدا است. اینکه اگر بفرماید: ﴿وَ الضُّحی﴾ مثل «و الله»، ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی﴾ مثل «و الله» است چرا؟ چون ضحی او را نشان میدهد گرچه ضحی ممکن است، مخلوق است زوالپذیر است، اما تا هست آیت اوست لیل این چنین است. «تودیع» یعنی فاصله گرفتن زماندار و «قلی» تقریباً گفتهاند فاصله گرفتن محدود است. فرمود نه ترک دائم بود نه ترک موقت بود، ترک نبود هر چیزی زمانمند است. اگر کسی گفت ذات اقدس الهی ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾[4] با اینکه چندین میلیارد سال ممکن است یا میلیون سال ممکن است فاصله باشد، این تأخیر نیست، تأنّی در کار به این معناست که هر کاری زمان خاص خودش را دارد.
در عالم امر سخن از زمان و زمین نیست: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون﴾[5] اما در عالم خلق که ﴿أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ﴾،[6] بنا بر اینکه منظور از این امر در برابر عالم خلق باشد نه به معنی تدبیر، عالم خلق عالم ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾[7] است ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخان﴾[8] است ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾[9] «فی یومین» است آن مجموعه ساختار آسمان و زمین ﴿فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ است. کار زمانمند به صورت تودیع در نمیآید به صورت قلی و دشمنی در نمیآید، به صورت ترک مِهر در نمیآید.
مطلب دیگر آن است که از این جریان معلوم میشود که ذات مقدس پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه بر او نازل میشد عرضه میکرد یا بلاواسطه یا مع الواسطه، جمعیت کم یا جمعیت زیاد باخبر بودند که وحی تازهای نازل شده است و مدتی که مثلاً پانزده روز کمتر یا بیشتر. بعضیها تا سه سال و اینها هم نقل کردند. یک مقداری فاصله شد اگر فاصله زیاد باشد بله، معلوم میشود که نمیشود آن تلازم را اثبات کرد که هر وقتی حضرت وحی نازل میشد سریعاً به مردم اعلام میکرد، اما وقتی فاصله زیاد باشد آن نشان میدهد که دلیلی نیست به اینکه حضرت هر چه مییافت سریعاً نقل میکرد.
«علی أیّ حال» نه ترک مستمر است نه ترک محدود، ترکی نیست، هر چیزی زمانمند است و زمان خاص خودش را دارد. اینکه «ما وَدَّعَکَ وَ ما قَلاک» نفرمود، ﴿وَ ما قَلی﴾ فرمود، برای اینکه این پایان آیات به همین سبک به صورت ﴿خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی﴾ است، ﴿فَتَرْضی﴾ است، ﴿فَآوی﴾ است ﴿فَهَدی﴾ است ﴿ فَأَغْنی﴾؛ لذا «و ما قلاک» نفرمود. این سوگندها نشان آن است. ﴿وَ الضُّحی ٭ وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی﴾ این «ضحی» گاهی به معنای درخشندهترین حالت شمس است در روز. گاهی به معنی مطلق حرارتی است که از آفتاب مشهود است؛ نظیر آنچه به وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) که ﴿یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی﴾[10] اگر وارد آن مُلک ﴿لا یَبْلی﴾ بشوی ﴿لا تَظْمَؤُا فیها وَ لا تَضْحی﴾؛[11] نه تشنه میشوی و نه حرارت شمس میگیری، آنجا ظاهراً به معنی ضحی و چاشت و ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾ نیست. به هر حال روز وقتی آفتاب میتابد یک حرارتی دارد؛ آن «تظمأ» مطلق تشنگی است، این «تضحی» هم مطلق حرارت و گرمای شمس است و این ﴿وَ الضُّحی﴾ با ﴿لا تَظْمَؤُا فیها وَ لا تَضْحی﴾ ظاهراً یکسان نیست چه اینکه ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾[12] هم با او یکسان نیست.
این سوگندها را ذات اقدس الهی یاد کرد. فرمود اولاً چیزی ما به تو دادیم که دنیا هم در کنار آن است بلکه در متن آن است ﴿وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی﴾ این را داد و میدهیم و «دائم الفضل» هستیم و بعد هم تحقیقاً چیزی خواهیم داد در آینده نزدیک که شما به آن راضی خواهید شد. پس اصل تودیع در کار نیست عداوتی در کار نیست قهر و چیز دیگری در کار نیست، نعمت ادامه دارد ما آن نعمتهای برین را دریغ نداشتیم به هر حال به مقام رضوان بار مییابی ﴿راضِیَةً مَرْضِیَّة﴾[13] میشوی و مانند آن.
اما بهرههای اخلاقی در قوس نزول ذات مقدسش برابر اینکه صادر اول است یا دقیقتر، ظاهر اول است؛ «اوّل مَا خَلَقَ الله نُورُ نَبِینَا(صلی الله علیه و آله و سلم)»،[14] یا فرمود «نور جدّنا»(علیهم آلاف التحیة و الثناء)؛ در قوس صعود بر اساس اینکه این نشئه، نشئه تکلیف است ﴿قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً﴾[15] در آن هست، ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً﴾[16] در آن هست تلاش و کوشش باید بکنی در جبهه و جهاد و هجرت بار سنگین را باید تحمل بکنی اینها در آن هست.
مطلب دیگر آن است که انسان که فقیر است، در نوبتهای قبل هم به عرض شما رسید یک مخمّس و پنج ضلعی ما داریم که در بین این اضلاع پنجگانه یک ضلع آن حق است چهار ضلع آن باطل. اگر گفته میشود ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[17] حمل فقیر بر انسان حمل اعتباری نیست، حقیقت است، یک؛ حقیقت که شد عرض مفارق نیست، دو؛ عرض لازم نیست، سه؛ ذاتی باب ماهیت نیست، چهار؛ ذاتی باب هویت است، پنج. کل هویت انسان فقر است هیچ چیزی نیست که فقر نداشته باشد وگرنه آیت حق نیست. اگر در انسان حیثیتی باشد که فقر نباشد از آن جهت آیت نیست و از آن جهت محتاج به «الله» نیست و چنین چیزی محال است. بنابراین انسان در تمام موارد آیت و نشانه حق است.
آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید اگر آینه شد «گفت آینه شو تا بردت سوی دوست روی دوست» آینه شد و شفاف شد باید جایی را نشان بدهد. فرمود: ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی﴾ بعد از اینکه حضرت پدرش را هم از دست داد مادرش را از دست داد به وسیله عمو و جدّش رشد کرد مأوا دادن گرچه به حسب ظاهر ابوطالب و عبدالمطّلب و امثال آنها دخیل بودند اما این دست بیدستی خدا بود که از آستین عبدالمطلب و ابوطالب و اینها درآمده است ﴿وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی﴾ فرمود ما قرآن دادیم نبوت دادیم ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِیمَانُ﴾ تو که ذاتاً نبی نبودی ذاتاً عالم و آگاه نبودی گرچه از بدأ ـ نه بدو ـ گرچه از بدأ تا ختم بنده خاص خدا بودی طرزی و لحظهای از یاد و نام حق فاصله نگرفتی اما این مربوط به ذات تو نبود این از ناحیه ذات اقدس الهی بود در مرآت هستی تو تابید وگرنه ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِیمَانُ﴾ و آنچه را که انبیای قبلی داشتند تو نمیدانستی ﴿تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ﴾ بود اگر ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِیمَانُ﴾ بود پس ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی﴾ چه مادی چه معنوی ﴿وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی ٭ وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی﴾، نیازمند بودید آن یتیم بودی سرپرست فراهم کردیم این گمراه بودی در مقام ذات ما هدایتت کردیم چون آنکه مهتدی بالذات است و نیازی به هدایت ندارد خداست ﴿أَ فَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی﴾ نفرمود کسی که به حق هدایت میکند و کسی که به باطل هدایت میکند کدام بهتر است فرمود هر دو به حق هدایت میکنند منتها یکی باید هدایت بشود تا هدایت کند و دیگری نیازی به هدایت ندارد این درباره ذات اقدس الهی است بالاصاله و درباره معصومین تطبیق شده است بالتّبع که آیت او هستند خدا بدون اینکه محتاج به هدایت باشد مهتدی بشود بالهدایة او هادی است ﴿أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی﴾ یعنی «لا یهتدی» مگر اینکه کسی هدایت بکند خدا این طور نیست که باید هدایتش بکنند تا هدایت بشود خدا بالذات هادی است او هادی بالذات است و انبیا و اولیا هادی بالعرض هستند نسبت به ذات اقدس الهی وگرنه نسبت به جامعه بشری همه اینها نگاران به مکتب نرفتهاند.
﴿وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی ٭ فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ﴾ این تنبیه است که شما دیگران را هم نرنجانی و دین آمده علم را واجب کرده در تمام سطوحش هم فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»[18] نه «فرض» این «تاء» تای تأنیث نیست چون مبتدا مذکر و خبر مؤنث که نمیشود. این «تاء» تای مبالغه است مثل تای «علامة» وقتی گفتند «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ» نه «فریضٌ» یعنی خیلی واجب است این «تاء» تای مبالغه است. انسان باید تحصیل علم کند اگر تعلُّم واجب بود یقیناً تعلیم هم واجب است این برهان را از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) مرحوم کلینی در کافی و دیگر بزرگان هم از ائمه دیگر نقل کردهاند که فرمودند ذات اقدس الهی هرگز تعلّم را بر مردم واجب نکرد مگر اینکه در رتبه سابقه تعلیم را بر علما واجب کرده است چرا؟ «لِأَنَ الْعِلْمَ کَانَ قَبْلَ الْجَهْلِ»؛[19] چون علم قبل از جهل است تعلیم مقدم بر تعلُّم است اول تعلیم را واجب کرد بعد تعلُّم را. دینی که طلب علم را فرض نمیداند واجب نمیداند فریضه میداند که این مبالغه در وجوب است یعنی خیلی خیلی واجب است هم تحصیل و ابتکار و اکتشاف را واجب میداند چه در مسئله علوم طبیعی چه در مسئله ریاضی، آنجا که به نفع جامعه است، تحصیلش واجب است طلبش واجب است کشفش واجب است و اگر کسی کشف کرد حق احتکار ندارد. فرمود: «مَنْ عَلِمَ عِلْماً وَ کَتَمَهُ أَلْجَمَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِلِجَامٍ مِنَ النَّار»؛ اگر کسی دارویی را کشف کرد صنعتی را کشف کرد در کشاورزی در دامداری در صنعت در اقتصاد یک مطلب علمی را کشف کرد که به سود جامعه است این حق کتمان ندارد اگر کتمان کرد «أَلْجَمَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِلِجَامٍ مِنَ النَّار»؛ دهنهای از آتش در قیامت به دهنش میزنند اگر کسی عالم شد حتماً باید آن را منتشر کند این ثانی.
ثالثاً گاهی کار واجب است رایگان، گاهی کار واجب است با اجرت. این واجبات نظامیه این تأمین امنیت مردم تأمین امانت مردم اینها همه واجب است اما حقوق هم میگیرند سرّش این است که در واجب عینی جای حقوق گرفتن نیست اما در واجب کفایی حقوق است. در بعضی از امور که انسان جزء واجبات کفایی است واجب عینی نیست یا بر فرض هم واجب عینی باشد در مورد تنگنا، آن گونه از موارد اگر بر خود انسان واجب باشد مثل نماز و روزه این تکلیف خود اوست. اما خدمتی به مردم میخواهد بکند گرچه واجب باشد گرفتن اجر، حق اکتشاف و مانند آن کاملاً مشروع است. غرض آن است که کسی نمیتواند جلوی نشر علم را بگیرد باید علم را منتشر بکند ولو با گرفتن حق کشف. این معنای ﴿فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ﴾ هر کسی که نیازمند است چه نیازمند مالی چه نیازمند صنعت چه نیازمند کشاورزی چه نیازمند فضاپیما هر چه که بر جامعه ضروری و نافع است؛ لذا فرمود: ﴿وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ﴾ کسی از شما چیزی خواست او را نرانید طردش نکنید بیمهری نکنید و او را از خود جدا نکنید.
یک بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه دارد که «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»؛ نیازمندی که به شما مراجعه کرده است این را خدا فرستاده است از طرفی به شما نعمت داد از طرفی محتاجی را به شما ارجاع داد این فرستاده خداست «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» اگر کسی پاسخ مثبت به این مسکین نداد در حقیقت پیام الهی را ارج ننهاد جواب مثبت نداد آن وقت ممکن است ذات اقدس الهی چنین نعمتی را از او سلب کند.
فرمود: ﴿فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ﴾ چه ظاهری چه باطنی و سائلی را نهر نکن و طرد نکن و آنچه جمعبندی همه مطالب است این است که ﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ بیان نورانی دارد که فرمود: «و لیرا علیه آثار النعمة» وقتی که خدا نعمتی به شما داد آثار آن نعمت باید دیده بشود اگر کسی وضع مالیاش متوسط است او لازم نیست ژندهپوشی کند فقیرنمایی کند نعمتی را که خدا به انسان داد انسان باید از آن نعمت بهره ببرد که این بهرهبرداری تحدیث نعمت است یعنی خدا این نعمت را به ما داد. در قلب باید شاکر و سپاسگزار حق تعالی باشد «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا أَنْعَمَ» در بهرهبرداری ظاهری آثار نعمت باید در انسان ظهور داشته باشد اما نه فخرفروشی. این فخرفروشی پیام شیطان است گفتند اگر لباسی تهیه کردید قبل از اینکه این لباس را در مراسم عادی بپوشید اولین باری که میپوشید شکر بکنید بگویید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کَسَانَا» و مانند آن و بهترین لباس را برای نمازتان بپوشید این بیان نورانی را مرحوم ابن بابویه قمی در کتاب من لا یحضر نقل کرد که اگر کسی دو لباس دارد یکی تمیز و شسته و یکی هم عادی، اگر موقع نماز آن لباس عادی را که مقداری هم مثلاً مندرس است یا نیازمند به رفو است آن را میپوشد و آن لباس نو را مضایقه دارد که موقع نماز بپوشد اگر کسی چنین کرد «لِغَیْرِ اللهِ إکْتَسَی»،[20] معلوم میشود کسوت او برای خدا نیست. إکتسا یعنی پوشیدن کسوه در بر کردن فرمود این معلوم میشود برای خدا نیست و اگر این برای لباس نو را و فاخر را و تمیز را برای خدا در عبادت پوشید این معلوم میشود «لِغَیْرِ اللهِ إکْتَسَی».
اینجا هم فرمود: ﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ بالاترین نعمت، نعمت قرآن کریم است نعمت علم است نعمت تقوا است این عالیترین نعمت است وگرنه نعمتهای گذرا را ذات اقدس الهی خیلی بها نمیدهد ذیل آیه نورانی ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم﴾[21] وجود مبارک امام هشتم امام رضا(سلام الله علیه) فرمود: «نَحْنُ النَّعِیم»[22] بعد اشاره کرد خدا برتر از آن است که از نعمتهای ظاهری نظیر گوشت و نان و امثال آن خیلی سؤال کند گرچه آنها هم زیر سؤال هستند و مورد سؤال هستند نعمت اساسی که انسان در برابر آن مسئول است نعمت ولایت است ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم﴾ حضرت فرمود: «نَحْنُ النَّعِیم».
اینجا هم فرمود: ﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ خود پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) نبوتش بهترین نعمت است این بهترین نعمت باید خود این متنعّم که عین نعمت است خود را تحدیث کند سخنگوی خود باشد آثار نعمت را خود متنعّم باید به دیگران منتقل کند آثار نبوت تربیت مردم است آثار نبوت هدایت مردم است آثار نبوت دادن تمدنی است که عین تدین مردم است تدینی است که مستلزم تمدّن مردم است اینها را ذات اقدس الهی از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به نحو أحسن مسئلت کرده است که فرمود: ﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾.
در آن قسمتهای دیگر که کتمان علم را منع کرده است نشان میدهد که انسان در تمام ابعاد باید عالمانه زندگی کند منتشر کند نشرش یا به طبع است یا به نشر و اقسام دیگر و مانند آن. ذکر نعمت هم از همین قبیل است و چیزی که مطابق با تعلیم نباشد و پرورش علم نباشد در اسلام نیست عصاره سوره مبارکه «ضحی» خودش ضحی است.
بنابراین بین قوس صعود و قوس نزول فرق است و اینکه فرمود: ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی﴾ ـ معاذالله ـ در صدد تحقیر آن حضرت نبود بیان سابقه ضعف آن حضرت نبود بلکه ناظر است که بشر از آن جهت که بشر است فقیر است و نیازمند به کمک الهی است و هیچ کمکی در کار نیست مگر کمک ذات اقدس الهی.
حالا اگر مطالبی در این سوره مانده باشد ممکن است در مطالب سورههای بعدی تبیین بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره إسراء، آیه12.
[2]. مولوی، دیوان شمس، غزل شماره1337.
[3]. سوره نور، آیه35.
[4]. سوره اعراف, آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره هود، آیه7؛ سوره فرقان، آیه59؛ سوره سجده، آیه4؛ سوره حدید، آیه4.
[5]. سوره یس، آیه82.
[6]. سوره اعراف، آیه54.
[7]. سوره فصلت، آیه10.
[8]. سوره فصلت، آیه11.
[9]. سوره نازعات، آیه30.
[10]. سوره طه، آیه120.
[11]. سوره طه، آیه119.
[12]. سوره شمس، آیه1.
[13]. سوره فجر، آیه28.
[14]. ر.ک: بحارالانوار، ج15، ص28؛ «فَأَوَّلُ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ... خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)».
[15]. سوره طه، آیه114.
[16]. سوره إسراء، آیه79.
[17]. سوره فاطر، آیه15.
[18]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص30.
[19]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص41؛ «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ قَالَ: قَرَأْتُ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامْ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَأْخُذْ عَلَی الْجُهَّالِ عَهْداً بِطَلَبِ الْعِلْمِ حَتَّی أَخَذَ عَلَی الْعُلَمَاءِ عَهْداً بِبَذْلِ الْعِلْمِ لِلْجُهَّالِ لِأَنَّ الْعِلْمَ کَانَ قَبْلَ الْجَهْلِ».
[20] . من لا یحضره الفقیه، ج1، ص206؛ «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنِ اتَّقَی عَلَی ثَوْبِهِ فِی صَلَاتِهِ فَلَیْسَ لِلَّهِ اکْتَسَی».
[21]. سوره تکاثر، آیه8.
[22]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج2، ص476.