أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ الضُّحی (1) وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی (2) ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی (3) وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی (4) وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی (5) أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی (6) وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی (7) وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی (8) فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ (9) وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ (10) وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (11)﴾
این سوره مبارکهای که «علم بالغلبة» آن «الضحی» است میتواند مکی باشد و میتواند مدنی؛ چون مطالب مشترک بین این دو شهر را به همراه دارد. خدای سبحان چون «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّه»[1] طرزی با مردم سخن میگوید که محاورانه باشد؛ منتها آن حکمت را در این حوار ادبی تزریق میکند. گرچه دیگران سوگند یاد میکنند برای تحکیم دعوای خود و اثبات مدعای خود و مانند آن، ولی سوگند ذات اقدس الهی چنانچه مراراً گذشت به دلیل است نه در قبال بیّنه. منتها این دلیل گاهی شفاف و روشن است؛ نظیر ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾[2] که به بیّنه و معجزه که دلیل نبوت است سوگند یاد میکند میفرماید: به دلیل قسم تو پیغمبر هستی! گاهی هم به اموری سوگند یاد میکند که بینه بودن آنها و دلیل بودن آنها نیاز به تأمل دارد.
لیل و نهار دو آیت و دو علامت و نشانه الهی است؛ قبلاً هم به عرض شما رسید که ذات اقدس الهی صدر و ساقه عالم را آیات خود میداند مخصوصاً حرم خود را، مکه خود را که فرمود: ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾.[3] مسئله آیت و علامت بودنِ ماسوا نسبت به ذات اقدس الهی یک مخمّس و پنج ضلعی داشت و دارد که چهار ضلعش باطل است و یک ضلعش حق. اگر گفته میشود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾،[4] «اللیل آیةٌ و النهار آیةٌ»؛ حمل آیت بر لیل حمل آیت بر نهار از پنج قسم بیرون نیست که چهار قسم آن باطل است و یک قسم آن حق. گاهی یک بنِر مشکی یا بنِر رنگی در جایی نصب میشود که این آیت و علامت سوگ یا جشن است این آیت بودن که بر این پارچه حمل میشود و میگوییم این علامت است، این امر اعتباری است در بعضی از زمانها هست در بعضی از زمینها نیست و مانند آن.
پس وقتی فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾ از سنخ آیت بودن این بنِرها یا فلزها و مانند آن نیست. گاهی محمولی بر موضوعی حمل میشود که عرض مفارق آن است میگوییم این آب سرد است یا این هوا گرم است که حرارت و برودت که بر آب و هوا حمل میشوند عرض مفارقاند. آیت بودن بر لیل و نهار حمل میشود ولی عرض مفارق نیست که گاهی آیت باشد گاهی نباشد، این دو ضلع. وقتی گفته میشود ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾ یعنی «اللیل آیةٌ و النهار آیةٌ» از سنخ عرض ذاتی نیست نظیر «الأربعة زوجٌ» از این سنخ نیست؛ زیرا گرچه زوجیت اربعه را رها نمیکند و عرض لازم است اما به هر حال عرض است در مقام ذات اربعه نیست. ولی آیت بودنِ لیل و نهار برای ذات اقدس الهی عرض نیست، چه مفارق چه لازم؛ بلکه رها نمیکند حتماً هر لیلی و هر نهاری آیت حق است، این ضلع سوم هم باطل است. ضلع چهارم آن است که آیت بودن برای لیل و نهار نظیر ناطق بودن برای انسان باشد بگوییم «الانسان ناطقٌ» که این ذاتی انسان است. آیت بودن ذاتی لیل و نهار به این معنا که جزء ماهیت او باشد و ذاتی ماهوی او باشد نیست؛ زیرا ماهیت بعد از هستی تعیّن پیدا میکند. شیئی که موجود است یا انسان است یا غیر انسان، وقتی موجود نباشد نه انسان است و نه غیر انسان. لذا وقتی «الانسان موجودٌ» را به یک ادیب بدهید میگوید «الانسان» مبتدا «موجودٌ» خبر است، ولی وقتی به یک حکیم بدهید میگوید «الانسان» خبر مقدم است و «موجود» مبتدای مؤخر است؛ زیرا هستی است که تعیّن دارد هستی اصل است این تعیّنات تابع آن هستیاند. آیت بودنِ لیل و نهار بر ذات اقدس الهی این قسم پنجم است؛ یعنی شب در هستیاش آیت حق است، روز در هستیاش آیت حق است؛ چون در تمام هویت آیت حق است پس از خود چیزی ندارد فقط نشانه حق و اگر ذات اقدس الهی به لیل و نهار و مانند آن سوگند یاد میکند در حقیقت به خودش و به فعل خودش سوگند یاد کرده است. این بحث مشترک بین سوره «شمس» و سوره «لیل» و سوره «ضحی» و سوره «فجر» و مانند آن است.
در سوگند به لیل گاهی هم به لیالی عشر سوگند یاد میشود هم به ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ﴾؛ شب خصیصهای دارد که سوگند او «علی حده» است که ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾.[5] گاهی در سوگند لیل را بر نهار مقدم میدارند گاهی نهار را بر لیل. در بحث قبلی سورهای که به نام «لیل» بود ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی ٭ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾[6] اول لیل بود. در سورهای که به نام «ضحی» است اول ضحی است بعد لیل. قبلاً هم ملاحظه فرمودید اینها چون زمین کروی است و به دور شمس حرکت میکند و با انتقال وضعی آن، لیل و نهار است، لیل و نهار یعنی لیل و نهار! یعنی باهم، هیچ کدام مقدم بر دیگری نیستند. فرض ندارد که کرهای دور شمس حرکت کند یک چهرهاش روشن یک چهرهاش تاریک، بعد بگوییم یکی بر دیگری مقدم است! زمان را این حرکت تولید کرد، حرکت شش امر میخواهد یکی از امور ششگانه حرکت زمان است، این زمان با حرکت هست. وقتی زمین به دور خود حرکت میکند یک چهرهاش روشن و یک چهرهاش تاریک است. نه شمس میتواند مقدم بر قمر باشد و نه روز میتواند مقدم بر شب[7] «أو بالعکس»، اینها باهم هستند؛ لکن هر کدام از این دو آیت و علامت خصیصهای دارند که باعث سوگند یاد کردن است.
در این سوره مبارکهای که به نام «ضحی» است ﴿وَ الضُّحی﴾، اول به ضحی سوگند یاد کرد بعد به لیل. قسم گاهی به خود لیل و نهار است گاهی به آن حالت خاص لیل و خاص نهار. خصوصیت روز در آن روشن بودنش است مخصوصاً حالت ضحی. خصوصیت شب در تاریک بودنش است مخصوصاً در آن بحبوحه شب که هم از طلوع گذشته و هم غروب نیامده و مانند آن؛ لذا میفرماید که ﴿غاسِقٍ إِذا وَقَبَ﴾[8] دارد، ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی﴾ دارد ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾[9] دارد آن بحبوحه شب که تاریک میشود برای آرامش و آسایش آماده است، در آن وقت که همه خواب هستند و آرام، رابطه بین عبد و مولا میتواند قوی باشد چون هیچ چیزی مانع نیست لذا در بخش پایانی که خواب سنگین شد فرمود: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾؛[10] لذا نفرمود «و النهار»، فرمود: ﴿وَ الضُّحی﴾ آن حالت برجستگی روز. نفرمود «و اللیل» فرمود: ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی﴾؛ مادامی که پرده تاریکی را روی اشیاء و امور پهن کند و همه را این ظلمت در بر بگیرد که ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها﴾[11] هم در سوره مبارکه «شمس» گذشت. از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که ذات اقدس الهی حق دارد به هر چیزی از مخلوقات خود سوگند یاد کند چون مخلوق او آیت اوست و جلوه اوست و او را نشان میدهد و لاغیر! مخلوق خدا هیچ چهرهای و اساسی ندارد مگر ارائه حق؛ چون آیت بودن طبق این اضلاع پنجگانه، ذاتی هویت اشیاء است؛ اما دیگران حق ندارند سوگند یاد کنند مگر به ذات اقدس الهی.
شأن نزول این سوره را برخی بر آن هستند که وقتی بخشی از آیات الهی در صدر بعثت نازل شده است، یک چند مدتی آیات نازل نشده، تبهکاران و دشمنان گفتند که ـ معاذالله ـ این کسی که مدعی نبوت است رابطه او با مولایش قطع شده و وحیای نمیآید! بعد از گذشت مدت کوتاهی که وحی آمد این سوره نازل شد که ﴿وَ الضُّحی ٭ وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی ٭ ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی﴾ خدا تودیع نکرد خداحافظی نکرد وداع نکرد تو را رها نکرد، دشمن تو هم نیست بیمِهری هم ندارد. این کلمه «وداع» در برابر جمع است روزی که با هماند جمع هستند مثل خود این کلمه جمع که «جیم و میم و عین» متصل است. در روز تودیع و خداحافظی مثل خود کلمه «وداع» که «واو و دال و الف و عین» از هم جدا هستند، این جدایی با وداع یاد میشود که کلماتش از هم جدا هستند آن باهم بودن و دور هم بودن جمع یاد میشود که سه حرفش باهم متصلاند. فرمود ذات اقدس الهی نه بیمهری کرده است، نه رابطهاش را کم کرده است، نه مودّتش را تقلیل داده است، نه عنایتش را صرف نظر کرده است و مانند آن.
پس وداع نکرد خداحافظی نکرد، یک؛ بیمهری هم نخواهد کرد، این دو؛ و آنچه ذات اقدس الهی به تو داد و میدهد و امر مستمر است که هیچ زوالی ندارد که پایان است که آن آخرت است برای تو خیر است از دنیا ﴿وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی﴾ که به تو آخرت داده است؛ منتها رسیدنش بعد است وگرنه هماکنون تو موفق به آخرت هستی و اگر مورد مهر ذات اقدس الهی نبودی آخرت و بهشت ابد به تو نمیداد آن بخش ابدی تو را تأمین کرده است؛ بنابراین هیچ دشمنی، هیچ تودیعی، هیچ خداحافظی، هیچ بیمهری و هیچ کممهری در کار نیست. پس تودیع نکرد، یک؛ ـ معاذالله ـ دشمنی نورزید و بیمهری را روا نداشت، دو؛ چیزی به تو داد که بهتر از تمام دنیا است، این سه؛ بعد هم طولی نمیکشد که ﴿وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی﴾ چیزی به تو عطا میکند که به رضوان بار یابی، راضی بشوی، کمکم زمینه رهتوشه ﴿راضِیَةً مَرْضِیَّة﴾[12] را فراهم بکنی، چون دارای نفس مطمئنه هستی. آن قدر به تو عطا میکند که راضی بشوی، چیزی به تو عطا میکند که مورد رضای تو باشد ﴿وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی﴾. از گذشته خبر دادن ـ چون این گذشتهها محقق الوقوع است ـ در حکم ماضی است، گاهی از آنها به فعل ماضی یاد میکند.
درباره آینده به طور اجمال این سخنان را فرمود؛ فرمود همان طوری که در گذشته تو را مورد مهر و صفا و وفای خاص خود قرار داد در آینده هم این چنین است. در جریان رضا که نفس مطمئنه پیدا میکنی راضی مرضیه میشوی فرمود: ﴿فَتَرْضی﴾؛ اما درباره گذشته، گرچه در قوس نزول وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) صادر اول بلکه ظاهر اول است، یک؛ و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نور واحد هستند که اگر «اوّل مَا خَلَقَ الله نُورُ نَبِینَا(صلی الله علیه و آله و سلم)»[13] یا «نور جدّنا» آنجا مسئله اهل بیت(علیهم السلام) که نور واحد هستند مخصوصاً درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) که آیه: ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾[14] نشانه قُرب ناگسستنی و پیوند ناگسستنی اهل بیت مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهم) نسبت به ذات مقدس پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است اینها همه بیانگر تحکیم پیوند است که ﴿ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی﴾. لکن فرمود شما از نظر ظاهر بررسی کنید دشمنان شما هم بدانند شماتتگران شما هم بدانند ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی﴾ تو را بیسرپرست یافت؛ چون وجود مبارک حضرت مادامی که متولد نشده بود پدر را از دست داد، مادامی که دو ساله بود مادر را از دست داد، فوز و فیض پدر و مادر را نچشید اما ذات اقدس الهی به خوبی او را پروراند، این یتیم را مأوا داد در تحت تدبیر عمویش و جدّش عبد المطلب اینها او را حمایت کردند خوب پروراندند. فرمود کار ما بود که قلب اینها را به طرف شما معتقد کردیم، یک؛ امکاناتی را به آنها دادیم که بتوانند نیاز تو را برطرف کنند، دو؛ هم جای پدر رحلت کردهات را بگیرند، سه؛ هم جای مادر از دست رفته را بگیرند، چهار؛ که تو هیچ احساس رنج و درد و فراق و ترس نکنی. ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی ٭ وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی﴾ به هر حال انسان که موجود ممکن است طبعاً نیازمند به هادی است؛ صریحاً به وجود مبارک حضرت فرمود من این کتاب آسمانی را به تو آموختم و گرنه تو ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِیمَانُ﴾ نمیدانستی قرآن یعنی چه، کتابت یعنی چه، کتاب یعنی چه، ایمان یعنی چه؛ ما این حرفها را به تو فهماندیم در اثر اعجاز و پیوند ناگسستنی خلق با خالق اینها را به تو فهماندیم تو دوران یتر و یتیمی خود را در کمال عقلانیت گذراندی، ما مربی تو بودیم ما معلم تو بودیم ما وسیله را فراهم کردیم ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی﴾ مأوا دادیم. ﴿وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی﴾ تو را گمراه یافته است برای اینکه گفتیم ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِیمَانُ﴾ تو اصلاً نمیدانستی قرآن چیست ایمان چیست، ما به تو قرآن دادیم ایمان را یاد دادیم تو ایمان آوردی. «آمَنَ» یعنی «دَخَلَ فی المأمَن»، تو وارد مَأمن شدی؛ منتها دخول در مَأمن، داشتن اعتقاد است وگرنه «آمَنَ» به معنای «إعتَقَدَ» نیست، مؤمن به معنی معتقد نیست، مؤمن یعنی وارد آن مدخل أمن و قلعه أمن شد؛ لذا وجود مبارک امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) آن حدیث معروف را نقل کرد که حضرت فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی»؛[15] اگر کسی «لا اله الا الله» بگوید مؤمن است، «آمَنَ» یعنی «دَخَلَ فی المَأمَن» یعنی داخل در این حصن شد. به هر حال فرمود سابقه تو این بود ﴿وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ﴾ و لذا ذات اقدس الهی همه اینها را به شما تفهیم کرد؛ البته از راهی که خود میداند به شما تلقی کردهایم.
پس ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی ٭ وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی﴾ دیگری تو را ضال نیافت، از همان دوران کودکی هر که تو را یافت گفت این شاگرد جبرئیل(سلام الله علیه) و پیامآوران الهی است. ﴿وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی﴾ قحطی که در مکه پیش آمد سنگینی و گرانی که در مکه پیش آمد، به وسیله عموی او به وسیله جدّ او، او را کاملاً تأمین کرده است بعد هم به وسیله خدیجه، بسیاری از امکانات مالی را برای ذات مقدّس او فراهم کرده است که او بینیاز شد احساس نیاز نمیکرد فرمود اینها وسایلی بود که ذات اقدس الهی فراهم کرده است.
﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی ٭ وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی﴾؛ البته ضلالت به این معنا که ـ معاذالله ـ او بیراهه رفته بود راه توحید را نگرفته بود این چنین نیست! همان ضلالت به این معنا که انسان در مقام ذات خود این حرف را ندارد به عنایت الهی این حرفها را پیدا میکند. ﴿وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی﴾ او را نیازمند و محتاج یافت و وسیله بینیازی تو را فراهم کرد؛ گرچه به حسب ظاهر عمو و جدّ و امثال اینها کوشیدند تا او را از رنج یتیمی به در آوردند، اما در حقیقت آنچه اثربخش بود ورود خود حضرت در قلعه ایمان بود. ﴿وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی﴾ او شما را بینیاز کرد لذا بیگانهای از هر سو رخت بربست و تو با غنا ماندهای. اما حالا وظیفهات در برابر یتیم چیست؟ در برابر سائل چیست؟ که آنها باید محترمانه در کنار سفره رحمت و برکت باشند و خدای سبحان را شاکر و متشکر باشند و باشیم که توانست این در را به روی ما باز کند.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. الصحیفة السجادیة، دعای47.
[2]. سوره یس، آیات1 ـ 3.
[3]. سوره آل عمران، آیه97.
[4]. سوره إسراء، آیه12.
[5]. سوره مزمل، آیه6.
[6]. سوره لیل، آیات1 و 2.
[7]. سوره یس، آیه40؛ ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾.
[8]. سوره فلق، آیه3.
[9]. سوره لیل، آیه1.
[10]. سوره مزمل، آیه6.
[11]. سوره شمس، آیه4.
[12]. سوره فجر، آیه28.
[13]. ر.ک: بحارالانوار، ج15، ص28؛ «فَأَوَّلُ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ... خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)».
[14]. سوره آل عمران, آیه61.
[15]. عیون الاخبار، ج 2، ص 134؛ بحار الانوار(ط ـ بیروت)، ج49، ص127.