اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کَذلِکَ یُوحی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (3) لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ (4) تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (5) وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ (6) وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیرِ (7)﴾
سوره مبارکه «شوریٰ» مثل سایر «حوامیم»[1] که در مکّه نازل شد، گرچه عناصر محوری آنها اصول دین است; ولی صدر این سوَر درباره وحی الهی است. ﴿کَذلِکَ﴾ یعنی این وحی مستمرّی که بر شما نازل میشود که با فعل مضارع یاد شد و از استمرار آن خبر میدهد، همچنین بر انبیای دیگر هم نازل شده است که اشاره به همین وحی مستمرّ است که مشترک بین همه انبیاست. از چنین وحیای با قرینه ممکن است کلمه الهام اطلاق شود، ولی معمولاً الهام در قبال اینگونه از وحیهای خاصّ انبیا و مرسلین است که مربوط به عقاید و شرایع و امثال آن است. فرمود: ﴿کَذلِکَ یُوحی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ﴾، این ﴿یُوحی﴾ که فعل مضارع است، به لحاظ مخاطب است، گرچه نسبت به گذشته ماضی بود؛ ولی از بالا که نگاه کنیم، میفرماید کارِ خدا استمرار داشت و مرتب بر انبیا وحی میفرستد، این تعبیر فعل مضارع به این لحاظ است. بعد فرمود آنچه در آسمان و زمین است مِلک و مُلک اوست و او «علیّ عظیم» است و در نزول این وحی ممکن است که سماوات «متفطّر» شوند. در بخشی از آیات سوره مبارکه «سبأ» از عظمت نزول وحی خبر داد، آیه 23 سوره مبارکه «سبأ» این بود: ﴿وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ﴾؛ یعنی وقتی وحی نازل میشود، فرشتهها در اضطراب هستند و تحمّل این وحی برای فرشتهها دشوار است، وقتی آرام شدند ﴿قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ﴾؛[2] سؤال میکنند این وحی که آمده در چه زمینهای بود, مطالب و رهآورد آن چه بود؟ پاسخ میدهند که حق نازل شده است. آنچه در سوره مبارکه «آلعمران» و جای دیگر آمده که ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾،[3] حق اگر بخواهد از عرش تنزّل کند با دشواری و سختی و سنگینی همراه است و هر چیزی که در مسیر این حق باشد آسیب میبیند؛ اگر کوه و امثال کوه هم باشند متلاشی میشوند، مگر انسان کاملی که بتواند تحمل کند ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾، آنگاه فرشتهها وقتی این حق عبور کرد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾,[4] ﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾؛[5] این امینِ وحی, این وحیِ وزین و سنگین را که ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾[6] آورد، وقتی این خروش و جنب و جوش افتاد، فرشتهها سؤال میکنند: ﴿ما ذا قالَ رَبُّکُمْ﴾؛ این برکتی که خدا نازل کرد چه چیزی بود؟ در چه زمینی آمد؟ ﴿قالُوا الْحَقَّ﴾. بنابراین اگر یک وقت دلیل معتبری باشد که هنگام نزول وحی حضرت(سلام الله علیه) بر مرکب نشسته بودند، دشواری و سنگینی در آن مرکب اثر کرد قابل باور هست، عمده همان روایتی است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرده است که دیگر وجود مبارک پیغمبر نمیتوانست تحمل کند و حالت «غشیه» و مدهوشی به ایشان دست میداد، نه بیهوشی که زراره از حضرت سؤال میکند: «جُعِلْتُ فِدَاکَ الْغَشْیَةُ الَّتِی کَانَتْ تُصِیبُ رَسُولَ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» که حضرت فرمود: در هر وحیای اینچنین نبود «ذَاکَ إِذَا تَجَلَّی اللَّهُ لَه»؛ آنجا که خدا «بلاواسطه» تجلّی میکرد و «بلاواسطه» کلام داشت و «بلاواسطه» وجود مبارک حضرت کلام الهی را تحمل میکرد، آن وقت بود که تحمّل آن برای پیغمبر دشوار بود، آن وقت حضرت که خودش این روایت را نقل میکند در همان حال دارد «وَ أَقْبَلَ بِتَخَشُّع»؛[7] خود وجود مبارک امّام صادق هم در حالت خضوع و خشوع قرار گرفت؛ این روایت نورانی را مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید نقل کردند.
پرسش: حضرت استاد بزرگواری که فرمود چون نزول دفعی بوده... .
پاسخ: چه دفعی و چه تدریجی, هر چه که «بلاواسطه» باشد سنگین است؛ اگر دفعی باشد, «معالواسطه» باشد و به وساطت فرشتهها باشد آن «ثِقل» را ندارد؛ امّا اگر تدریجی باشد, «بلاواسطه» باشد و خود ذات اقدس الهی بخواهد سخن بگوید این دشواری را دارد، عمده همان بیان نورانی امّام صادق(سلام الله علیه) است در توحید صدوق که معیار شهود متکلّم است، نه آورندهٴ وحی؛ آورندهٴ وحی اگر ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾[8] باشد تحمّلپذیر است و همچنین ﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ اگر در مراحل نازله باشد تحمّلپذیر است؛ امّا ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾،[9] آنجا که بلاواسطه باشد تحمّل آن دشوار است. اصلاً در این روایت نورانی که مرحوم صدوق نقل کرد، دلیل آن را هم ذکر میکند، فرمود: «ذَاکَ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَحَدٌ ذَاکَ إِذَا تَجَلَّی اللَّهُ لَهُ»، این جملههای نورانی را وجود امّام صادق طبق نقل مرحوم صدوق در توحید صدوق میفرماید آن وقتی که بین متکلّم و مخاطب واسطهای نبود برای پیغمبر دشوار بود.
در این قسمت فرمود وحیای که بر آن حضرت نازل شده است از همین قبیل بود و ذات اقدس الهی این وحی را با این وزن و سنگینی نازل کرده است. درباره ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ تقریباً چهارـ پنج نکته دیگر وجود دارد؛ از اینکه فرمود: ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ و بعد از آن هم دارد که ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ﴾ معلوم میشود این استغفار را خدا پذیرفت و جواب مثبت داد، ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ﴾ و دیگر نفرمود «و الله فعال لما یشاء»؛ هر چه او خودش بخواهد برابر حکمت انجام میدهد، این ﴿أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ﴾ اجابت آن استغفار است، پس این استغفار باید طوری باشد که اجابتپذیر باشد. تقریباً پنج نکته درباره همین جمله مطرح است که بخشی از آنها قبلاً بازگو شد؛ یک نکته این است که بین آیه محلّ بحث سوره «شوریٰ» با آیه سوره «غافر» که قبلاً بحث شد، اینها مطلق و مقیّد هستند؛ در سوره «شوریٰ» که محلّ بحث است فرمود: ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ و در سوره مبارکه «غافر» دارد: ﴿الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾،[10] این مطلب اول که این دو آیه مطلق و مقیّد یا عام و خاص هستند که اطلاق و تقیید اینجا راه پیدا میکند.
مطلب دوم آن است که برخی اهل معرفت به این فکر افتادند که آیه را بر اساس «رحمت رحمانیه» و «رحمت رحیمیه» تقسیم کنند و بگویند این ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ برای «رحمت رحمانیه» است که شامل همه، یعنی چه مؤمن و چه کافر خواهد شد و آن آیه سوره مبارکه «غافر» که فرمود: ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ برای «رحمت رحیمیه» است و اطلاق و تقیید به لحاظ مورد است نه به لحاظ هیئت, بنابراین آن مطلق و مقیّد سر جای خودشان محفوظ و آن عام و خاص هم سر جای خودشان محفوظ هستند, سخن از تخصیص عام یا تقیید مطلق نیست، آنچه در سوره «شوریٰ» است مربوط به «رحمت رحمانیه» است و آنچه در سوره «غافر» است مربوط به «رحمت رحیمیه» است.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی استغفار را برای انبیا نسبت به ملحدان و مشرکان منع و قدغن کرد، چه اینکه برای مؤمنین هم قدغن است و خودشان هم مغفرت را بهرهٴ ملحدان و مشرکان نمیدانند؛ فرمود خدا مشرک را مورد مغفرت قرار نمیدهد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾،[11] در سوره مبارکه «نساء» فرمود غفران الهی شامل حال مشرکین نمیشود در بخشهایی که از شرح حال پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین شرح حال وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیهما) است، به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود شما نمیتوانید برای منافقین طلب مغفرت کنید و اگر هم چند بار طلب مغفرت کنید ﴿إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾،[12] بعد به عنوان جواب سؤال مقدّر که چرا وجود مبارک ابراهیم برای عموی خود طلب مغفرت کرد، آنجا پاسخ داد که قبلاً وعده داده بود که اگر شما به راه بیفتید من برای شما طلب مغفرت میکنم، بعد هم ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾،[13] پس این سه مطلب باید در کنار مطالب قبلی ملحوظ باشد:
یک: سنّت الهی این است که مشرک را نمیآمرزد ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾.
دو: به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود حق نداری برای منافقین و مشرکین و امثال آنها طلب مغفرت بکنی.
سه: استغفار وجود مبارک ابراهیم را هم توجیه کرد که این در چه مقطع زمانی بود و آن وقت روا بود.
طبق این مطالب, استغفار برای غیر مؤمن ممکن نیست؛ حالا ما چگونه بگوییم این برای «رحمت رحمانیه» است و آن برای «رحمت رحیمیه» است؟ محلّ بحث، یعنی سوره مبارکه «شوریٰ» برای «رحمت رحیمیه» است، به دلیل اینکه فرمود: ﴿أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ﴾، آن وقت ما بیاییم آیه سوره «شوریٰ» را «رحمت رحمانیه» بدانیم با اینکه ﴿أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ﴾ که در کنار آن ذکر شده است «رحمت رحیمیه» را ذکر میکند، دیگر نمیشود گفت صدر آن آیه مربوط به «رحمت رحمانیه» است؛ آن بزرگواری هم که آمده این را بر «رحمت رحمانیه» حمل کرده است عنایت نکردند که پاسخ آن ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾, ﴿الْغَفُورُ الرَّحیمُ﴾ بودن اوست، نه «غفور و رحمان» بودن خدا! اگر سخن از «رحمان» بود در پاسخ میفرمود: «هو الرحمان الغفور»، پس سخن از «رحمت رحیمیه» است و این لعنت فرشتهها هم که در سوره مبارکه «آلعمران» و در سوره مبارکه «بقره» نسبت به کفّار آمده است که ﴿عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ﴾،[14] اگر ملائکه این گروه را لعن میکنند چگونه برای اینها استغفار میکنند؟!
یک مطلب نهایی که برخی از آنها ذکر کردند این است که این «رحمت رحمانیه» با جهنم هم سازگار است، ما منظورمان این نیست که اینها سوخت و سوزی ندارند و به جهنم نمیروند، منظورمان آن جمعبندی نهایی عالَم است که بالأخره عالَم کجا میخواهد برود؟ حالا بر فرض میلیاردها سال اینها سوخت و سوز شدند ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾،[15] بعد از میلیاردها سال که این کافر سوخت و سوز شد کجا میخواهد برود و سرانجام او چیست؟ میپذیرید سرانجام جهان رحمت الهی است یا نه؟ این کسی که ده بار, صد بار, یک میلیون بار, یک میلیارد بار سوخت و سوز شود عادت میکند ناری میشود و دیگر از «نار» رنج نمیبرد. میگوید ما نمیگوییم جهنم تمام میشود, نمیگوییم سوخت و سوز تمام میشود, نمیگوییم اینها خاکستر نمیشوند و دوباره برنمیگردند، حالا این شخص مشرک بود و هفتاد سال گناه کرد, شما هفتاد میلیارد سال این را عذاب کنید و بگویید عدل است، ما هم قبول داریم؛ ولی این دیگر عذاب نمیبیند، بلکه به آتش عادت میکند! اینکه گفت:
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق ٭٭٭ این است سرّ عشق که حیران کند عقول[16]
آنها که این حرف را میزنند فکر میلیاردها میلیارد سال را میکنند، میگویند بالأخره پایان آن «رحمت رحمانیه» است که ﴿وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾[17] جهنم هست, ابدیّت هست, ازلیّت هست, سرمدیّت هست, سوخت و سوز هست که میلیاردها بار این شخص میسوزد، ولی پایانش این است که او احساس عذاب نمیکند! اگر یک موجود ده بار بسوزد, صد بار بسوزد, یک میلیون بار بسوزد ناری میشود، وقتی ناری شد سوخت و سوز را قبول دارد و عذاب هم در آن نیست. میبینید این فکر, فکر مفسّران عادی نظیر شیخ طوسی و امینالاسلام طبرسی و اینها نیست، فکر میلیاردها, میلیاردها, میلیارد سال الهی است، این فکر هر کسی نیست و در هر تفسیری هم نیست؛ آنها که میگویند عاقبت کار رحمت است طور دیگری میاندیشند، وگرنه همه این ظواهر را قبول دارند؛ آن ﴿عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ﴾ را قبول دارند, یک میلیارد سال سوخت و سوز او را قبول دارند, این هفتاد سال گناه کرده هفتاد میلیون سال سوخت و سوز دارد، این را هم قبول دارند؛ امّا حالا بعد چطور میشود، روی آن بعد را دارند فکر میکنند، آنهاست که میگویند:
مویی نجبند از سر ما جز به اختیار ٭٭٭ آن اختیار هم به کف اختیار اوست
گر وعده دوزخ است و یا خُلد غم مخور ٭٭٭ بیرون نمیبرند تو را از دیار دوست[18]
این فکر, فکرِ شیخ طوسیها نیست، فکری است که میلیاردها, میلیاردها, میلیاردها سال را پشت سر گذاشته و آن قلّه را دارد فکر میکند.
پرسش: آیا کلمه «خالدٌ» بعد از این سازگار است؟ بعد از «خالد» چه چیزی هست؟
پاسخ: جهنم «خالد» است, جهنمی «خالد» است, سوخت و سوز «خالد» است، همه اینها «خلود» است؛ امّا آیا این عادت میشود یا نه؟ موجودی که میلیاردها سال بسوزد و دوباره برگردد و بسوزد آیا این ناری میشود یا نه؟ «نار» «خالد» است, تعذیب «خالد» است, سوخت و سوز «خالد» است, جهنمی «خالد» است؛ امّا وقتی موجودی میلیاردها سال مرتب بسوزد دوباره خاکستر شود آیا این ناری میشود یا نمیشود؟ این بحثها که در این کتابهای تفسیر نیست، در همه اینها «خلود» هست ما چون فکرمان به آنجاها نمیرسد با همین ظواهر بحث میکنیم.
پرسش: اگر عادت را بپذیریم برای بهشتیان هم عادت میشود؛ ولی اصلاً عادتی وجود ندارد چون دائم نو به نو میشود.
پاسخ: بله, برای بهشتیها چون لذّت دائمی است، هر لحظه تازه میرسد؛ امّا اینجا اینچنین نیست که «اَلَم» نو به نو شود، «اَلَم» همان «اَلَم» قبلی است، در بهشت به «لقاء الله» است که «لا حدّ له» است، فیض هر وقت برسد ﴿أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً﴾[19] است، هر لحظه تازه است و یک چیز جدیدی از طرف «الله» میرسد؛ امّا عذاب منقطع است، آن «رحمت رحمانیه» است که نامتناهی است، وگرنه «رحمت رحیمیه» در مقابلش غضب است؛ غضب در مقابل «رحمت رحیمیه» است، این هر دو مقابل دارند و چیزی که مقابل دارد متناهی است، آنکه مقابل ندارد نامتناهی است.
پرسش: اگر عادت بشود گرچه محال است ولی آن وقت از عذاب بودن در میآید در حالی که در قرآن تصریح میکند عذاب «خالد» است.
پاسخ: بله آنها میگویند این عذابی که هست عذابهای محدودی است که ما میگوییم، وگرنه «رحمت رحمانیه» که ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ آن را باید چه کار کنیم؟ اگر قرآن کریم از «رحمت رحمانیه» سخن میگوید و میگوید: ﴿کُلَّ شَیْءٍ﴾ مورد «رحمت رحمانیه» است ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ این را باید چه کار کرد؟ اگر «رحمت رحمانیه» مطرح است آن وقت برابر «رحمت رحمانیه» جهنم را یک نحو معنا میکنند, بهشت را یک نحو معنا میکنند؛ غضب در مقابل «رحمت رحیمیه» محدود است، چیزی که مقابل دارد محدود است و چیزی که مقابل ندارد نامتناهی است. غرض این است که این حرفهایی که ماها داریم برابر این تفسیرهای مصطلح ماست، آنها همین را قبول دارند و میگویند این رحمانی که هست ﴿وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ این بالأخره باید یک روز ظهور کند؛ ظهور آنکه حاکمیّت است و در قبال «الله» است، «الرحمن» است ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ﴾،[20] عالَم با «الله» اداره میشود, عالم با «الرحمن» اداره میشود؛ حالا زیرمجموعه «الرحمان» یک بخش آن جهنم است, یک بخش آن بهشت است, یکی «رحمت رحیمیه» است و یکی هم غضب است که ﴿عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ﴾ و مانند آن.
بنابراین ما که با همین ظاهری که همه مفسّرین شیخ طوسی به بعد تفسیر میکنند با همین روال تفسیر میکنیم و به آن حرفها دسترسی نداریم؛ ولی گروهی قلّهای فکر میکنند بر ابدیّت ابد. میبینید وقتی از خود ائمه(علیهم السلام) سؤال میکنند که این بدن اوّلی سوخت و سوز شد، تقصیر دومی چیست؟ فرمود: «وَیْحَکَ هِیَ هِیَ، وَ هِیَ غَیْرُهَا»؛[21] حالا این پاسخی که مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) «وفاقاً للروایة» در رسائل نقل کرد، این میتواند حکم کلامی را تأیید کند؟ وقتی از حضرت سؤال کردند که این شخص با آن بدن مثلاً هفتاد سال معصیت کرد، حالا هفتاد بار در آتش بسوزد و دوباره خاکسترش برگردد و ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ﴾ شود، بعد از هفتاد سال چرا این شخص عذاب میبیند؟ این روایتی که مرحوم شیخ انصاری در رسائل[22] نقل کرد، حضرت فرمود چون نیّت او این بود که اگر بماند معصیت کند. همه فقها گفتند بر اساس نیّت کسی را عِقاب نمیکنند، عِقاب برای فعل است! حالا اگر کسی قصد کرده که حرامی را انجام بدهد و بعد نشد، این دیگر عِقاب ندارد. نیت بد آن هم بر فرض عِقاب داشته باشد، چه اندازه عقاب داشته باشد؟ حالا هفتاد سال عذاب داشته باشد, یک هفتاد سال دیگر هم به آن اضافه شود و او را سوخت و سوز کنند، بعد این با ابدیّت چطور هماهنگ درمیآید؟ چون ابد حد ندارد! این با این روایت به این صورت قابل حل است که چون نیّتش این بود, با اینکه شیخ انصاری و همه فقها میگویند اگر کسی نیّت کرده نامحرم را نگاه کند و نکرد یا آن نامحرم نبود، برای او دیگر گناه نوشته نمیشود. غرض این است که آن حرفها با این بخشها حل نمیشود.
پس این چند نکته ملحوظ است که یا اطلاق و تقیید یا به لحاظ مورد است یا به لحاظ هیئت است یا به لحاظ «رحمت رحمانیه» و «رحمت رحیمیه» است ولی خطوط کلّی قرآن این است که برای مشرک نمیشود مغفرت کرد، خود ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾، یک؛ به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود برای منافق و امثال منافق طلب مغفرت نکن که بیاثر است، دو؛ آن وقت در جواب سؤال مقدّر جریان حضرت ابراهیم را بازگو فرمود که اگر آن حضرت استغفار کرد قبلاً وعده داده بود ﴿وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[23] و مانند آن سه؛ این مجموعه نشان میدهد این تعبیرات را ما بیان کنیم که مثلاً فرشتههایی هستند برای مشرکین طلب مغفرت میکنند، این جمع نمیتواند جمع تفسیری و جمع مقبولی باشد، جمع همان است که قبلاً ذکر شد؛ یعنی اطلاق و تقیید هست و فرشتگان برای هر مؤمنی طلب مغفرت نمیکنند و رحمت هم «رحمت رحیمیه» است که خدا در پاسخ فرمود: ﴿أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ﴾، محور بحث «رحمت رحیمیه» است، نه «رحمت رحمانیه», بنابراین کفّار و مشرکین مورد استغفار نیستند، یک؛ بلکه مورد لعنت هستند، دو.
مطلب بعدی آن است که در این قسمت فرمود قرآن کریم یک مبدأ فاعلی دارد که از کجا نازل شده است؟ از «الله» نازل شد, یک مسیر و معبری دارد, یک مهبط و فرودگاهی دارد, یک هدف هم دارد, از نظر مبدأ فرمود از طرف ذات اقدس الهی است که کلام الهی است، آورندههای آنها ﴿بِأَیْدی سَفَرَةٍ ٭ کِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[24] است, اسکورتهای مخصوصی هم از جلو و دنبال و اطراف او را محافظت میکنند که از هر آسیبی محفوظ بمانند، برابر آنچه در بخش پایانی سوره مبارکه «جن» آمده است که آیه 24 به بعد سوره مبارکه «جن» این است: ﴿قُلْ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً ٭ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾؛[25] این وحی نورانی که دارد میآید پیشاپیش فرشتگانی هستند که نمیگذارند این وحی از جلو آسیب ببیند, پشت سر فرشتگانی هستند که نمیگذارند این وحی آسیب ببیند که ﴿مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً﴾،[26] پس از هر راهی این وحی بخواهد آسیب ببیند، این اسکورتهای الهی حافظ او هستند، تا اینکه بیایند در حرم امن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾[27] این نزول وحی از مبدأ و وسط و اسکورت و مهبط بود, بعد خود این وحی هم فرمود: ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾[28] این آنقدر مستدل و محکم است که شکستناپذیر است؛ مبدأ فاعلی مشخص, مبدأ قابلی مشخص, محتوای درونی و نظام داخلی مشخص, حالا برای چه چیزی وحی نازل شده؟ اینکه برای چه چیزی وحی نازل شده است را الان دارد بیان میکند که این کتاب نازل شده است: ﴿وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها﴾؛ مکه و اطراف مکه را شما انذار کنید، گرچه هم تبشیر مطرح است, هم انذار مطرح است و هم «فوق التبشیر و الانذار» مطرح است که مقام سوم است که ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾.[29] این «تثلیث» مبارکی که از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که عدّهای «عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً», عدّهای «عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً», عدّهای «عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً» و من «شُکْراً» خدا را عبادت میکنم،[30] این از آیات نورانی قرآن گرفته شده که یک عدّه با انذار دوزخ, یک عده با تبشیر بهشت و یک عده با ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾ راه میافتند؛ سخن از نار و بهشت نیست, سخن از محبّت الهی است, سخن از شکر الهی است; منتها قسمت مهمّ مردم بر اساس انذار به طرف فضیلت حرکت میکنند.
فرمود اینها که بدون خدا یک راهنما و ولیّای اتّخاذ کردند سه ـ چهار امر را باید بدانند: هم اتّخاذشان باطل است, هم از آن اولیا کاری ساخته نیست و هم آن اولیا و شما که «مولّیٰعلیه» آنها هستید تحت مراقبت شدید «الله» هستید و هم اینکه همه مجموعه شما باید در مشهد و محضر الهی بار یابید و پاسخ بگویید. فرمود: ﴿وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ﴾ چند کار است؛ یک: ﴿اللَّهُ حَفیظٌ عَلَیْهِمْ﴾ هم «مولّیعلیه», هم «اولیاء», هم «تولّی» و «تولیه» اینها زیر پوشش «الله» است، ﴿وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ﴾ تو وکیل اینها نیستی که حالا خطر را از اینها دور کنی، شما فقط تبلیغ کنید ﴿مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ﴾،[31] نظام تکوین حساب و کتابی دارد شما فقط رسول هستی باید پیام پروردگار را به آنها القا کنی ﴿وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ﴾، این معنا که وحی از کجا نازل شد؟ نظام فاعلی آن چیست؟ نظام بین راهی آن چیست؟ مهبط آن چیست؟ نظام غایی آن چیست که برای شما شرح دادیم، همچنین برای دیگران هم گفتیم و همین وحی را برای شما هم میفرستیم ﴿وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا﴾، برای اینکه مکّه که در آن روز «عاصمهٴ»[32] حجاز بود ﴿وَ مَنْ حَوْلَها﴾ را انذار کنی، این مطلق است و ذکر خاص بعد از عام هم که مفید اهمیّت آن خاص است، چه چیزی را انذار کنیم؟ انذار کنید که ظلم بد است, عدل چیز خوبی است, حق خوب است, باطل بد است, صدق خوب است, کذب بد است, خیر خوب است شرّ بد است, حَسن خوب است قبیح بد است, اینها را انذار کنید و عواقب تلخ اجتماعی اینها را ذکر کنید؛ امّا محور اصلی انذار «یوم القیامة» است ﴿وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ﴾ روز اجتماع نیست, روز جمع است که برابر سوره «واقعة» ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛[33] امّا زندگی, زندگی اجتماعی نیست که کسی مشکل دیگری را حل کند، «یوم جمع» است که ﴿ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[34] و این ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ است؛ این ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ را که قبلاً هم ملاحظه فرمودید به منزله «بالضرورة» است که در کتابهای منطقی است. اگر گفتند: «الأربعةُ زوجٌ» این قضیه موجّهه است و جهت این قضیه «بالضرورة» است؛ اگر گفتند: «المعادُ حقٌّ» این قضیه موجّهه است و جهت قضیه ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ است، این ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ یعنی «بالضرورة»، یعنی «المعاد موجودٌ بالضرورة» این «بالضرورة» مطلبی است که قرآن کریم از «بالضرورة» به عنوان ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ یاد میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. حَوامیم، نامِ گروهیِ سورههای چهلم تا چهل و ششم قرآن کریم در ترتیب مصحف شریف میباشد که با حروف مقطّعه «حم» (حاء، میم) آغاز میشوند. این سورهها به ترتیب عبارتاند از: « غافِر (مؤمن)، فُصِّلَت ، شوری ، زُخرُف ، دُخان ، جاثیه و احقاف». به مجموع این سورهها « ذوات حم » یا « آل حم » نیز گفتهاند. این هفت سوره مکی بوده و به همان ترتیب مصحف نازل شدهاند و حتی نزول آنها را نیز یکجا دانستهاند.
[2]. سوره سبأ, آیه23.
[3]. سوره آل عمران, آیه60.
[4]. سوره شعراء, آیات193 و 194.
[5]. سوره اسراء, آیه105.
[6]. سوره مزمل, آیه105.
[7]. التوحید(للصدوق)، ص115.
[8]. سوره شعراء, آیات193 و 194.
[9]. سوره نمل, آیه6.
[10]. سوره غافر, آیه7.
[11]. سوره نساء, آیه148.
[12]. سوره توبه, آیه80.
[13]. سوره توبه, آیه.114
[14]. سوره بقره, آیه161؛ سوره آل عمران, آیه87.
[15]. سوره نساء, آیه56.
[16]. مجموعه آثار حکیم صهبا(عارف الهی آقا محمدرضا قمشهای)، ص260.
[17]. سوره اعراف, آیه156؛ سوره غافر, آیه7.
[18]. از سرودههای استادِ مرحوم شعرانی، مرحوم آقا میرزا محمود قمی.
[19]. سوره بقره, آیه25.
[20]. سوره اسراء, آیه110.
[21]. الأمالی(للطوسی)، ص581.
[22]. فرائد الاصول، ج1، ص12؛ «و إن کان یظهر من أخبار أخر العقاب علی القصد أیضا مثل قوله صلی اللَّه علیه و آله و سلم: وَ نِیَّةُ الْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِه و قوله: إنَّما یَحْشُرُ النَّاسَ عَلَی نِیَّاتِهِم. و ما ورد من تعلیل خلود أهل النار فی النار و خلود أهل الجنة فی الجنة بعزم کل من الطائفتین علی الثبات علی ما کان علیه من المعصیة و الطاعة لو خلدوا فی الدنیا. و ما ورد...».
[23]. سوره توبه, آیه114.
[24]. سوره عبس, آیات15 و 16.
[25]. سوره جن, آیات25 ـ 27.
[26]. سوره جن, آیه8.
[27]. سوره شعراء, آیات193 و 194.
[28]. سوره فصلت, آیه42.
[29]. سوره آل عمران, آیه31.
[30]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت237؛ «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار».
[31]. سوره مائده, آیه99.
[32]. لغتنامه معین: پایتخت کشور.
[33]. سوره واقعه, آیات49 و 50.
[34]. سوره هود, آیه103.