اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (۳۸) وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ (۳۹) وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (٤۰) وَ لَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ مَا عَلَیْهِم مِن سَبِیلٍ (٤۱) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (٤۲) وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (٤۳) وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِیٍّ مِن بَعْدِهِ وَ تَرَی الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلَی مَرَدٍّ مِن سَبِیلٍ (٤٤)﴾
بعضی از نکاتی که مربوط به آیات قبل بود، باید عنایت شود. در آیه سی همین سوره فرمود: ﴿وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾، گرچه بعضی از روایاتی که در ذیل این آیه آمده است، نشان اختصاص آن به کفّار است؛ لکن هر دو گروه مسلمان و کافر را شامل میشود، این مطلب اوّل.
تبیین درجات مؤمنین در دنیا و برزخ و قیامت
مطلب دوّم این است که مؤمنین درجاتی دارند، برخی از مؤمنان اصلاً در اثر ایمان و عدل و عمل به این آیاتی که وارد شده است، چه در دنیا و چه در آخرت معذّب نیستند، یک مؤمن عادل حَسنهٴ دنیا و حَسنهٴ آخرت دارد، راحت است و مشمول ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[1] است، این آیه درباره آنهاست و مشکلی ندارند. برخیها که لغزشهایی دارند، در دنیا مقداری آسیب میبینند، امّا در برزخ و قیامت راحت هستند؛ آنها که لغزشهای بیشتری دارند، در برزخ آسیب میبینند و در قیامت راحت میباشند؛ آنهایی که گرفتار لغزشهای بیشتری هستند، هم در برزخ و هم در قیامت مشکل دارند؛ ولی سرانجام در اثر ایمان و اعتقاد به وحدانیت خدای سبحان، «مخلّد» در نار نخواهند بود و اهل بهشت هستند؛ امّا اگر کسی مشرک باشد، در چند آیه از قرآن دارد که اینها در جهنّم میمانند.
مقصود از ترسیم نقشه دنیا و آخرت براساس رحمت رحمانیه حق
مطلب بعدی آن است که اگر نقشهٴ عالَم به وسیله رحمت رحمانیه حق است، «کما هو الحق»؛ یعنی رحمت رحمانیهای که ﴿وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾،[2] آن نقشهٴ دنیا و آخرت را میکشد، پس بهشت هم رحمت است و جهنّم هم رحمت! این رحمت یعنی حکمت که در برابر انتقام نیست، آن رحمت رحیمیه است که در برابر عذاب و انتقام است. خدا یک رحمت رحمانیه دارد که مقابل ندارد، فرمود: ﴿وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾، این در آیه است و در دعاها هم میگوییم: «وَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»[3] که این رحمت رحمانیه مقابل ندارد، آن رحمت رحیمیه است که مقابل آن غضب و انتقام الهی است. نقشهٴ عالَم به دست رحمت رحمانیه است، آن رحمت به معنای عاطفه و گذشت و مهربانی و امثال آنها نیست، آن رحمت معادل با حکمت است. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که فرمود: «وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»،[4] نه یعنی رحمت خدا بیش از غضب خداست، آن را از ادلّه دیگر میشود استفاده کرد؛ آنچه از این بیان نورانی استفاده میشود، این است که رحمت خدا پیش از غضب خداست، مهندسی جهان به دست رحمت است و این رحمت یعنی حکمت! حکمتِ الهی نقشه میکشد که کجا زندان باشد، کجا پارک باشد، کجا گلستان باشد، کجا گورستان باشد، کجا بهشت و جهنّم باشد. آن رحمت رحمانیه که معادلِ حکمت است، آن نقشه و هندسهٴ عالَم را به عهده دارد، «وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»؛ یعنی قبل از اینکه خدا کسی را تنبیه کند، پیشاپیش او بنا بر رحمت نظر میدهد؛ رحمت نظر میدهد که اینجا باید تنبیه شود یا آنجا باید مورد عفو قرار بگیرد، پس آن رحمت که رحمت رحمانیه است و معادلِ حکمت است و مهندس عالَم است، آن دستور میدهد و راهنمایی میکند که کجا جهنّم باشد و کجا بهشت، معنایش این نیست که چون رحمت رحمانیه قائد و مهندس است، پس بساط جهنّم برچیده میشود، «خلود» در کار نیست و مانند آن، بلکه «خلود» هم مصداق رحمت است؛ یعنی مصداق حکمت. بنابراین رحمت رحیمیه مقابل دارد که مقابل آن غضب است، لکن رحمت رحمانیه مقابل ندارد. این از لطیفترین بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه است: «وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»؛ یعنی قبل از اینکه خدا غضب کند، هندسه، اندازه، نقشه و خطوط کلّی عالَم را رحمت ترسیم میکند؛ پس آن رحمت رحمانیهای که ﴿وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾، معادل با حکمت است.
امر به مشورت دال بر ناروایی انزوای سیاسی و اجتماعی
مطلب دیگر آن است که فرمود این خَیرات که «عند الله» است، نصیب کسی میشود که از نظر عقیده مؤمن باشد و از نظر عمل، این امور را داشته باشد: ﴿وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ﴾ که گذشت، ﴿وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ که بیان شد، ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾، این ﴿أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ نشان میدهد که هیچکسی نمیتواند بگوید من دخالتی در سیاست ندارم، دخالتی در کارهای اجتماعی ندارم، من در انتخابات بیرأی هستم یا من در فلان امر اجتماعی بیتفاوت هستم؛ فرمود این امر شماست و شما باید حتماً در مشورت دخالت کنید! پس هم از نظر عبادی باید مؤمن بود و صوم و صلات را داشت و هم کارها را با مشورت انجام داد، در مشورت شرکت کند و رأی خاص خودش را بدهد؛ حالا هر کسی را که قبول کرد! امّا اینکه فاصله بگیرد از جامعه و دخالت در امور اجتماعی نکند، این آیه آن را روا نمیدارد. فرمود این امرتان را با مشورت انجام بدهید: ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾؛ یعنی حتماً در مشورت شرکت میکنند.
سقیفه پیامد تلخ عدم جداسازی «امر الناس» از «امر الله» در مشورت
در بحثهای قبل هم اشاره شد که فرق بین سقیفه و غدیر این است که اینها «امرُ الله» را با «امرُ الناس» اشتباه گرفتند، خیال کردند حکومت بر مردم و تدبیر امور مردم جزء «امرُ الناس» است که با مشورت حلّ میشود. بنابراین هیچکسی حق ندارد که در کارهای جامعه بگوید به من چه! یا به تو چه! هم به من چه و هم به تو چه! یعنی همه باید شرکت کنند، کارهای جامعهٴ اسلامی اینطور است.
مسئولیت تصمیم نهایی در مشورتها با معصوم(علیه السلام) و علت آن
منتها در سوره مبارکهٴ «آل عمران» فرمود که تصمیم نهایی را پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) میگیرد که فرمود: ﴿وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ﴾، امّا ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ﴾،[5] در پایان همان آیه هم فرمود تصمیم نهایی با توست؛ ولی آرای مردم محترم است، مردم را در مشورت شرکت بدهید، هم در این آیه میفرماید مردم شرکت میکنند و هم در آیه سوره «آل عمران» گذشت که وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) موظف بود که آرای مردم را محترم بشمارد.
در حکومتها هم ـ در بحث گذشته هم بیان شد ـ کلید تمام آن مبانی عدل است؛ یعنی اگر میگویند مواسات، مساوات، محیط زیست، زندگی مسالمتآمیز، حفظ همجواری و عدم دخول در شئون دیگری، همه این امور که جزء مبانی حقوقی است و مورد قبول هست، کلید همه اینها عدل است و عدل هم یعنی «وَضْعُ کُلُّ شَئٍ فِی مُوضِعِه»،[6] اینها تا عدل موافق هستند، امّا از این به بعد دستشان خالی است؛ اینها کسانی میباشند که ـ معاذ الله ـ خودشان را به جای «الله» مینشانند؛ یعنی تفکر فرعونی و «تفرعن» در همه اینها هست که عدل را خودشان تفسیر و تطبیق میکنند؛ جای اشیا و اشخاص را خودشان معین میکنند؛ چه کسی تروریست است را خودشان مشخص میکنند، چه کسی تروریست نیست را هم خودشان مشخص میکنند، معنای تروریست چیست را خودشان مشخص میکنند، معنای تروریست چه چیزی نیست را هم خودشان مشخص میکنند؛ یعنی این «تفرعنی» که در آنهاست ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأعْلَی﴾[7] این کاری میکند که کار الهی را؛ یعنی «وَضْعُ کُلُّ شَئٍ فِی مُوضِعِه»؛ را خودش تفسیر و تطبیق میکند، با اینکه عدل را که «وَضْعُ کُلُّ شَئٍ فِی مُوضِعِه وَ مَقْطَعِهِ» است، باید خالق و آفریدگار اشیا بیان کند و در این جهت هیچ فرقی نیست که حکومت استبدادی باشد، سلطنتی باشد، جمهوری باشد، مشروطه باشد یا مطلقه باشد، در همه موارد منبعی میخواهیم که آن منبع مورد استفادهٴ آن مبانی باشد؛ مثل اینکه فقه ما یک مواد دارد که در رساله عملیه است، یک مبانی دارد که در فنّ اصول هست و یک منبع دارد که کتاب و سنّت است، بالاخره باید از منبع این مبانی را استفاده کرد؛ لذا فرمود امر آنها غیر از «امرُ الله» است، «امرُ الله» را براساس ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ با مشورت نمیشود حلّ کرد، ولی هرگونه حکومتی باشد ـ درباره موضوعات ـ با مشورت انجام میشود و اینها غیر از «امرُ الله» است ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾.
علت ناروایی انزوای سیاسی و اجتماعی از دیدگاه علی(علیه السلام)
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سَلَامُ اللهِ عَلَیْه) است که هیچکسی نمیتواند از جامعه جدا شود: «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب»،[8] این بیان نورانی در نهجالبلاغه حضرت امیر هست؛ فرمود همانطوری که گوسفند تَکچَر و تَکرو طعمهٴ گرگ میشود، انسانی که بگوید به من چه! به تو چه! هم به دیگری میگوید چرا شرکت میکنی و هم خودش شرکت نمیکند، این انسان طعمهٴ شیطان است: «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب»، این کسی که «شذوذ» فکری دارد و از جامعه جدا میشود، این مشکل را دارد.
پرسش: از جهت عقلانی واقعاً ... .
پاسخ: حکم شرعیِ مشخص است. ما یک حکم داریم و یک موضوع، این شهر را یا کشور را باید برابر تقویت صنعت اداره کرد، کشاورزی را تقویت کرد یا دامداری را، برابر امکانات ماست که این را متخصّصین تشخیص میدهند و این «امرُ الناس» است.
پرسش: ...
ضرورت رهبری معصوم(علیه السلام) در جامعه اسلامی
پاسخ: غرض این است که امام باید معصوم باشد؛ زیرا از گذشته باید باخبر باشد، از آینده باید باخبر باشد، سرنوشت ما را او از طرف خدا باید اعلام کند، ما با ابدیت سر و کار داریم! این اشتباه که جامعه را به محرومیت ابد مبتلا کردن قابل بخشش نیست! پس کسی باید باشد که از اَبَد خبر داشته باشد. ما بالاخره این چند روزی که هستیم مسافریم و بعد هم داریم میرویم، نه ما میدانیم کجا میرویم و نه امثال ما، کسی باید باشد که بداند کجا میرویم! راهنما، راهبر و رهبر یعنی کسی که باید بداند ما کجا میرویم. وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) میفرماید: «أَنَا أَوَّلُ وَافِد»؛[9] من پیشگام هستم! فرمود: «إِنَّ الرَّائِدَ لَا یَکْذِبُ أَهْلَهُ».[10] «رائد» را مستحضرید ـ قبلاً اینطور بود ـ قافله که حرکت میکرد یک پیشرو داشت، الآن هم همینطور است، این پیشرو را میگویند «رائد»؛ قافله که حرکت میکرد، چند نفر پیشرو بودند تا ببینند کجا امن است، کجا آب دارد، کجا هوا مناسب است و کجا میتوانند بیتوته کنند، میرفتند آنجا بعد این قافله را باخبر میکردند که فلانجا بارانداز کنید، اینها را میگفتند «رائد». وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمود: «إِنَّ الرَّائِدَ لَا یَکْذِبُ أَهْلَهُ»؛ من «رائد» هستم؛ یعنی من پیشتر رفتم و از آنجا خبر دارم که کجا میخواهید بروید، من میدانم شما را کجا باید ببرم، ما چنین کسی را میخواهیم! این کسی که در جریان معراج همه این صحنهها را دید، او فرمود من آنجا رفتم و خبر دارم، همراه من بیایید! ما چنین کسی را میخواهیم، برای اینکه باید بدانیم کجا داریم میرویم؟
پرسش: ...
پاسخ: نه، عدل این است که هر چیزی را ما در جای خود قرار دهیم؛ لذا هر چیزی حکمی دارد. مگر ممکن است که حادثه و شیئی حکم شرعی نداشته باشد!؟ حکم شرعی آن را براساس ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ از شرع میگیریم، این «امرُ الناس» را که کشور را چگونه اداره کنیم، آیا با صنعت اداره کنیم؟ با دامداری اداره کنیم؟ با کشاورزی اداره کنیم که یک گوشه از آن است یا با راههای دیگر اداره کنیم، این با مشورت متخصصان حلّ میشود؛ امّا آنچه حکم شرعی است، حضرت فرمود من «رائد» هستم، ما از جای دیگر آمدیم، ما را بردند و نشان دادند، ما دروغ نمیگوییم! «إِنَّ الرَّائِدَ لَا یَکْذِبُ أَهْلَهُ»، «رائد» یعنی کسی که پیشتر میرود، باخبر است که کجا داریم میرویم، بعد قافله را میبرد؛ ما چنین کسی را میخواهیم، این شخص باید معصوم باشد و علم غیب هم داشته باشد. در مسائل عادی مثل «الْأَیْمَان» که فرمود: «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان»؛[11] غالباً همینطور است. در بحثهای قبلی هم اشاره شد که گاهی برای اثبات معجزه اینها از علم غیب استفاده میکنند، امّا بنا بر این نیست که با علم غیب کار فقهی را انجام بدهند تا کسی بگوید وقتی که وجود مبارک امام مجتبی(علیه السلام) میداند این کاسه یا کوزه آب آن مسموم است چرا میخورد؟ یا وجود مبارک سید الشهداء این حوادث را میداند! بله او میداند که «کَأَنِّی وَ أَوْصَالِی یَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَات»،[12] امّا علم غیب بالاتر از آن است که تکلیف بیاورد! تکلیف یک امر مردمی است که با این جریان علم عادی حلّ میشود، البته گاهی برای اثبات معجزه و در هنگام ضرورت از علم غیب کمک میگیرند. خدا مرحوم کاشف الغطاء را غریق رحمت کند! این کتاب او را سال گذشته اینجا آوردیم و خواندیم، ایشان این نکته را دارد: اصول ما که در باب قطع باید به این مطلب بپردازد که قطع حجّت است، منظور قطع متعارف است؛ یعنی قطعی که مردم دارند، قطعی که همه ما طبق علامات و امارات و شواهد داریم؛ امّا قطعی که از راه غیب بیاید، آن بزرگتر و برجستهتر از آن است که سند فقهی قرار بگیرد.
اهل انتقام بودن جامعه اسلامی نسبت به دشمنان خارجی
فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ﴾، قبلاً هم گذشت که مشکلاتِ درونی و داخلی ما باید دوستانه حلّ شود، فرمود: ﴿وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾،[13] ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾،[14] این چند آیه نشان میدهد که مشکلات داخلی خود را با دوستی و گذشت حلّ کنید و مردان باایمان مشکل داخلی خود را دامن نمیزنند، امّا نسبت به خارج «متحد الکلمة» هستند که «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ»،[15] اگر ستمی به اینها شد اهل «إنتصار» هستند، «إنتصار» یعنی انتقام، انتقام میگیرند! در سوره مبارکهای که به نام پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) و قبلاً خوانده شد، در آیه چهارم فرمود: ﴿لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ یعنی اگر ذات اقدس الهی میخواست از اینها انتقام میگرفت «إنتصر» یعنی «إنتقم»، ﴿وَ لکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾ ناظر به همین قسمت است؛ فرمود اگر خدای سبحان لازم میدانست از اینها انتقام میگرفت. در آن آیه چهارم فرمود: ﴿فَامّا مَنَّاً بَعْدُ وَ امّا فِدَاءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِکَ وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ اگر خدا بخواهد برابر ارادهٴ تکوینی از کفار و استکبار و صهیونیست انتقام میگیرد، ولی میخواهد شما را بیازماید: ﴿وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ﴾، «إنتصر» یعنی «إنتقم» که غیر از «إسنتصار» است؛ البته ممکن است که گاهی به معنی «إسنتصار» بیاید؛ ولی در اینگونه از موارد «إنتصر» یعنی «إنتقم»، پس میشود «لانتقم منهم». ﴿وَ لکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾،[16] اینجا هم فرمود مردان الهی کسانی هستند که اگر به کشور و آب و خاک آنها تجاوز شده، اهل انتقام میباشند و ما هم کمکشان میکنیم: ﴿وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ﴾، چرا؟ چون ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ» همین است، شما بیخود به کسی سنگ نزنید؛ امّا سنگی که آمده آن را برگردانید به آن منطقهای که آمد. هیچ حملهٴ بیجایی نکنید، مزاحم کسی نباشید و حُسن همجواری را رعایت کنید تا در ایمان رغبت کنند، امّا اگر سنگی آمد برگردانید: ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾؛ بدی را با بدی باید پاسخ داد؛
حَسَنه بودن انتقام جامعه اسلامی از دشمنان خارجی
البته به دو جهت آنها «سیئه» هست؛ یعنی «یسوء الانسان» چون حمله کردند، یک؛ از نظر شریعت هم معصیت است، این جهت دوم؛ امّا پاسخ اینها «سیئه» هست، به لحاظ اینکه به نسبت به آنها دردآور است؛ ولی به حسب شریعت حَسَنه است، چون کیفر تبهکار عدل است و این عدل حَسَنه است. پس اگر در تعبیر دوّم که آمده است ﴿سَیِّئَةٌ﴾ کلمهٴ «سیّئه» به کار رفت، اگر منظور «ما یسوء الانسان» باشد، این «سیّئه» معنای خودش را دارد؛ امّا اگر این کار «سیّئه» باشد، این به اصل مُشاکله گفته شده است، وگرنه این کار حسنه است و این کار، کارِ «سیّئه» نیست؛ یعنی تنبیه متجاوز ولو مثل قصاص به قتل باشد، این قصاص حسنه است؛ این قصاص که «سیّئه» نیست، این حکم شرعی است. بنابراین تعبیر از «جزاء» به عنوان «سیّئه» یا به معنای «یسوء الانسان» است که معنای لغوی آن است، این درست است و اگر معنای دیگر داشته باشد، به جهت مُشاکله است.
بخشش، سیره صاحب جواهر در برابر تندی قلم صاحب حدائق
یک بیان لطیفی مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه)، در برابر تندرویهای صاحب حدائق که أخباری است دارد. نمیدانم با این کتاب مأنوس هستید یا نه؟ خیلی تعبیرات تُندی ایشان نسبت به بزرگان فقهی ما، مخصوصاً نسبت به علامه و مانند اینها دارد. تُندِ تُند میگوید این کار «خروج من الدین»،[17] مثل آب روان! این کار را بگویید «یوجب» این در کتاب حدائق «الخروج من هذا الدین، الخروج من هذا الدین» در تعبیرات ایشان فراوان است. مرحوم صاحب جواهر در یک جا دارد که این قلم، قلم قدرتمندی است و میتواند دفاع بکند![18] میدانید غالب فقها را ما به اسم آنها میبریم، میگوییم شیخ انصاری، آخوند خراسانی، محقق و علامه، امّا صاحب جواهر را به کتاب ایشان اسم میبرند، نمیگویند شیخ محمد حسن، میگویند صاحب جواهر، از بس این کتاب غنی و قوی است؛ این سلطان فقه است، این قطب فرهنگی فقه است، حشر او با علی و اولاد علی! این کار، کار آسانی نیست، یک نفر این دوره عظیم فقهی را مثل سُرب بریزد در قالب، خیلی کار است و این خدا همان خداست! بالاخره از شماها هم باید مانند این ساخته شود، حالا در یکی از فنون، اگر بخواهید هست!
این همان چشمهٴ خورشید جهان افروزست ٭٭٭ که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود[19]
دیگر نمیگویند محمد حسن، مثل اینکه شیخ انصاری یا آخوند خراسانی یا محقق، ایشان را به نام کتابش نام میبرند، از بس این کتاب قطب فقهی است. ایشان را خدا غریق رحمتش کند، میگوید این قلم قدرتمند است میتواند پاسخ شما را دهد،
خدای سبحان پاداش دهنده بخشنده بدی دیگران
اینجا هم میفرماید: ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾، امّا ﴿فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ﴾؛ حالا از قصاص بگذرد یا تخفیف دهد عفو کند و مانند آن، ﴿فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ﴾، امّا بدانید که ﴿إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾؛ هیچ ستمکاری را خدا دوست ندارد و این ضمن اینکه فرمود دوست ندارد، یک «إنذار» ضمنی هم به همراه دارد، بعد اصل موضوع را باز بازگو میکند، فرمود:
برتری احسان حاصل از بخشش بر انتقام حاصل از عدل
﴿وَ لَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ مَا عَلَیْهِم مِن سَبِیلٍ﴾، ما که گفتیم اگر عفو کنید، نمیگوییم که حتماً عفو کنید، گفتیم اگر عفو بکنید اجرتان با خداست؛ ولی اگر نخواستید عفو بکنید، خواستید «إنتصار» کنید و انتقام بگیرید حق مسلّم شماست: ﴿وَ لَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ مَا عَلَیْهِم مِن سَبِیلٍ﴾؛ هیچ حرجی بر شما نیست، راه نفوذ گناه و یا عِقاب به طرف شما بسته است، هیچ کار خلافی نکردید؛ منتها ما میگوییم: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾، یک؛ ﴿وَ الْإِحْسَانِ﴾،[20] دو؛ این احسان بالاتر از عدل است. اگر حق مسلّم خود را گرفتید این عدل است، امّا اگر گذشت کردید احسان است. احسان عبادی یک معنا دارد، احسان اجتماعی یا حقوقی معنای دیگر دارد؛ یعنی مصداقها فرق میکند.
از وجود مبارک پیغمبر(صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) سؤال کردند که احسان یعنی چه؟ فرمود این احسان مقام است. یک وقت میگوییم احسان؛ یعنی کار خیر نسبت به دیگری کرده، به او وام داده و مشکل او را حلّ کرده است؛ یک وقتی میگوییم «أحسنَ» یعنی «أتی بفعلٍ حَسَن»؛ اما احسان؛ یعنی «أحسن» به معنی فعل حَسَن نیست، این احسان یعنی نسبت به غیر محبّت کردن نیست، این مقام و منزلت است. پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمود: «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک»؛[21] احسان این است که انسان به این مقام برسد، وقتی عبادت میکند و میگوید: ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾،[22] طوری این کلمات را ادا میکند که گویا خدا را با چشم جان دارد میبیند و اگر به این مقام بار نیافت این را ادراک بکند که در مَشهد و محضر خداست و خدا او را میبیند. «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ» این مقام «کأنّ» است، آن مقام «أنّ» برای حضرت امیر و امثال حضرت امیر است که فرمود: «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه»،[23] آن مقام «أنّ» است که مقدور افراد عادی نیست؛ امّا این مقام «کأنّ» است ـ این را هم شیعهها نقل کردند و هم سنّیها ـ «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک»؛ بدانیم که خدا دارد میبیند! این مصداق سوّمی است برای احسان؛ ولی به هر حال فرمود اگر کسی انتقام بگیرد: ﴿فَأُولئِکَ مَا عَلَیْهِم مِن سَبِیلٍ﴾، پس «سبیل» بر کیست؟ ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾، این ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ یک وصف تأکیدی است. «بغی» یعنی ظلم، ظلم معلوم است که ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ است؛ مثل اینکه فرمود: ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾،[24] ﴿وَ قَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾،[25] در آن دو تا آیه این﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ برای تأکید است و این آیه هم که آیه سوّم و در قبال آنهاست، این هم برای تأکید است ﴿یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾، این ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ برای اینهاست و آنها خودشان کسب کردند؛ مثل اینکه در دنیا ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾،[26] ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾؛[27] زن، مرد هر که کار کرد، نتیجه کاربرای خودش است، اینجا هم که دارد ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ این نتیجه کارشان است که کسب کردند. یک وقت است که مسائل مالی است، میفرماید: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾، امّا یک وقت مسائل حقوقی و اخلاقی و اعتقادی است، میفرماید: ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾، اینجا میفرماید: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ همین است، منتها این ﴿لَهُمْ﴾ «لام» برای اختصاص است و نه برای منفعت. گاهی «لام» برای منفعت است میگوییم فلان کار ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾ که این «لام» در قبال «علیٰ» است؛ یک وقت «لام» لام اختصاص است نه لام منفعت، چون «لام» لام اختصاص است؛ لذا حلال و حرام، بهشت و جهنّم، سیّئه و حسنه هر دو با «لام» گفته میشود. اینکه در سوره مبارکه «اسراء» دارد: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[28] این برای مُشاکله نیست، وگرنه نظیر ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾ با «علیٰ» گفته میشد، این برای آن است که بفهماند عمل برای عامل است، حالا چه بد، چه خوب، این «لام» لام اختصاص است؛ اینجا هم «لام»، لام نفی نیست، مُشاکله هم که در کار نیست، ما جمله دیگر نداشتیم که مُشاکل آن باشد، پس این «لام» لام اختصاص است؛ زیرا خودش کسب کرده و برای خودش است: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾؛ ولی ﴿وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾؛ اگر کسی بردبار بود، از جا درنیامد و لغزش دیگران را بخشید، این قسمتها جریان داخلی خود حوزه اسلامی است، ﴿إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ آنکه لقمان به فرزندش گفت: ﴿وَ اصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾،[29] ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾؛ یعنی «من الامور التی ینبغی أن یُعزم علیها»، همه کارهای ما عزمی است و ما کار بیعزم نداریم! یعنی انسان اگر بخواهد کاری را بدون اراده انجام دهد محال است،؛ چه طنز و چه جِدّ، چه هَزل و چه جِدّ، حتماً با اراده است. اگر دست انسان را بگیرند و از جایی به جایی ببرند، انسان مورد فعل است، نه مصدر فعل؛ ولی اگر مصدر فعل شد، کاری به او اسناد داده شد که او آن کار را انجام داد، «بالضرورة» با اراده و عزم است. محال است که انسان کاری را بدون اراده انجام دهد، اگر بیاراده انجام گرفت، آن کار او نیست، او مورد فعل است، نه مصدر فعل؛ امّا درباره کارهای حسّاس، ما مینشینیم فکر میکنیم، مشورت میکنیم و تصمیم میگیریم، ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾؛ یعنی «من الامور التی ینبغی أن یُعزم علیها»؛ مثل اینکه میخواهد ازدواج کند یا مثل اینکه میخواهد خانه بخرد که این ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ است؛ امّا حالا خواست یک تکه نان تهیه کند، مقداری سیبزمین تهیه کند یا قدری پیاز بخرد، حالا بنشیند مدتها فکر کند و مشورت بکند که من سیبزمین را از کجا بخرم، اینها چیزها نیست. وقتی فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾؛ یعنی از اموری است که شما باید تصمیم بگیرید، اینجا هم صبر و بردباری این است: ﴿وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِیٍّ مِن بَعْدِهِ وَ تَرَی الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلَی مَرَدٍّ مِن سَبِیلٍ﴾. «أَعَاذَنَا اللهُ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا و سَیِئاتِ أعْمٰالِنٰا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره بقره, آیه201.
[2]. سوره اعراف, آیه156.
[3]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص844.
[4]. الصحیفة السجادیة، دعای16.
[5]. سوره آل عمران, آیه159.
[6]. ر.ک: نهج البلاغة، حکمت437؛ «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا».
[7]. سوره نازعات, آیه24.
[8]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه127.
[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص600.
[10]. اعتقادات الإمامیه (للصدوق)، ص64.
[11]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص414.
[12]. مثیر الاحزان، ص41.
[13]. سوره رعد, آیه22؛ سوره قصص, آیه54.
[14]. سوره مؤمنون, آیه96؛ سوره فصلت, آیه34.
[15]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت314.
[16]. سوره محمد, آیه4.
[17]. الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، ج3، ص330؛ ج8، ص331؛ ج9، ص360؛ ج19، ص331.
[18]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج23، ص346.
[19]. دیوان سعدی، غزل26.
[20]. سوره نحل, آیه90.
[21]. بحارالانوار، ج67، ص196.
[22]. سوره فاتحة الکتاب, آیه5.
[23]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص98.
[24]. سوره بقره, آیه61.
[25]. سوره آل عمران, آیه181؛ سوره نساء, آیه155.
[26]. سوره بقره, آیه286.
[27]. سوره نساء, آیه32.
[28]. سوره اسراء, آیه7.
[29]. سوره لقمان, آیه17.