اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿حم (1) عسق (2) کَذلِکَ یُوحی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (3) لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ (4) تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (5) وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ (6) وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیرِ (7)﴾
تبیین تفسیر حروف مقطعه قرآن به اسم اعظم
سوره مبارکه «شوریٰ» مثل سایر «حوامیم سبعه»[1] در مکّه نازل شد، البته به استثنای برخی از آیاتی که مطرح خواهد شد و همچنین عناصر محوری سوَر مکّی, اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه است. قسمت مهمّ این «حوامیم سبعه» درباره وحی و نبوّت است. آغاز این سوره که مثل بعضی از سوَر حروف «مقطّعه» دارد، در همان جلد دوم تفسیر تسنیم تقریباً سی وجه برای این حروف «مقطّعه» ذکر شده است؛ یکی از آن وجوهی که خیلی روی آن تکیه میکنند اشاره به اسم أعظم بودن این حروف است.[2] در بحثهای قبلی هم مخصوصاً سوره مبارکه «اعراف» گذشت که اسم أعظم لفظ نیست که انسان با گفتن این لفظ بتواند مُردهای را زنده کند و بیماری را شفا دهد و مانند آن؛ مفهوم نیست که با درک یک مفهوم ذهنی، انسان بتواند مُردهای را زنده کند و مانند آن؛ مصداق خارجی هم نیست که تا انسان با تحقّق آن مصداق خارجی بتواند چنین کاری را انجام بدهد. اسم أعظم مقام است، اگر کسی به آن مقام رسید آنگاه الفاظی که دالّ بر آن مقام است از او اگر صادر شود، این صفتها و اوصاف را خواهد داشت. آن روایت نورانی را که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد اول کافی[3] نقل کرد که اسم أعظم متعدّد بود و آصفبنبرخیا یک اسم داشت و توانست با استمداد از آن اسمها به وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) عرض کند: ﴿أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾،[4] هرگز ناظر به لفظ یا مفهوم نیست که اگر کسی لفظی را بگوید یا مفهومی را تصوّر کند و بتواند چنین کاری را خارق عادتی در نظام هستی انجام بدهد. نظام, نظام علت و معلول است که ممکن نیست یک حقیقت خارجی و واقعی را انسان با یک مفهوم زیر و رو کند. اسمای الهی حقایق خارجیه هستند؛ شما در غالب دعاهای «کمیل» در دعای «سمات» در دعای «ندبه» و مانند اینها دارید که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء»[5] یا «بِاسْمِکَ الَّذِی»[6] توفیقی به موسای کلیم دادی و «بِاسْمِکَ الَّذِی»[7] به نوح این عنایت را کردی. از آن «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء» معلوم میشود که لفظ و مفهوم نیست، چون مفهوم ذهنی که ارکان جهان هستی را تأمین نمیکند. بنابراین آنچه درباره اینگونه از حروف «مقطّعه» ذکر شد که اسمای اینها اشاره هستند؛ یعنی الفاظ اینها نه, مفاهیم اینها نه, بلکه حقایق خارجیهای که مظهر اسمای الهی هستند، میتوانند اثرگذار باشند.
اصل وحی و خطوط کلی آن مشترک بین همه انبیا
مطلب دوم در جریان وحی است که هم اصلِ وحی مشترک بین انبیا(علیهم السلام) است و هم خطوط کلی وحی که توحید و نبوّت و معاد و اخلاق و حقوق و مانند آن باشد؛ امّا آنچه مشترک بین آنها نیست و مخصوص هر پیغمبری است این است که فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾؛[8] برای هر پیامبری یک دین خاصی برابر آن عصر است که مردم آن روزگار چقدر نماز بخوانند، به کدام طرف نماز بخوانند, چند روز روزه بگیرند و در چه ماهی روزه بگیرند؛ اینها عبارت از فروع دین است که عوض شدنی است ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾، امّا خطوط کلی دین؛ یعنی اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق و اینها که جزء دین است و نه جزء «شِرعة» و «منهاج»، آن ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾[9] خواهد بود, پس هم اصل ضرورت وحی و هم خطوط کلی و عناصر محوری وحی مشترک بین انبیا از آدم تا خاتم(علیهم السلام) است؛ مؤیّد آن ﴿کَذلِکَ یُوحی﴾ است که با فعل مضارع این استمرار را میفهماند.
عزت و حکمت خدای سبحان منشأ انزال وحی
منشأ اینها هم عزّت و حکمت خدای سبحان است, چرا؟ چون خدای سبحان خالق همه است، یک؛ ربّ همه هست، دو؛ انسان را باید بپروراند، سه؛ پرورش انسان در سایه دین و قانون است، چهار؛ انسان که نظیر گیاهان نیست که فقط با آب و کود و هوا زندگی کند یا نظیر حیوان نیست که غذای او در فضای طبیعت آماده باشد، غذای او معارف الهی است که باید به وسیله فرشتگان به پیغمبران(علیهم السلام) ابلاغ شود. تربیت و ربوبیت خدا نسبت به انسان الاّ و لابد از ناحیه وحی و دین است، اگر بخواهد انسان را بپروراند پرورش انسان با همان عقیده و اخلاق و اینهاست.
هر جا ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ را فرمود، یعنی خود «سماوات و أرض» هم داخل است و هر جا که «سماوات و أرض» را فرمود, ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ هم داخل است. گاهی میفرماید: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[10] یعنی «ما فی السماوات و ما فی الأرض» هم مخلوق اوست؛ گاهی میفرماید: ﴿لَهُ فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾؛ یعنی خود «سماوات و أرض» هم برای اوست. بر اساس تلازمی که در این تعبیرات هست، هر جا «سماوات و أرض» مطرح شود ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ هم داخل است و هر جا که ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ مطرح شود، خود «سماوات و أرض» هم داخل است.
عدم ارتباط آسمان نجومی با لرزش آسمانها هنگام عبور وحی
امّا در بیان اینکه فرمود ممکن است این آسمانها متلاشی شود، مستحضرید این آسمان سپهری و نظامی که علم نجوم با آن سر و کار دارد، این خیلی محور بحث وحی و نبوّت و فرشتهها و نزول برکات و استجابت ادعیه و عدم انفتاح درها به روی کفّار و این چندین بخش از آیات قرآن کریم برای آنها نیست. قرآن کریم فرمود ما «سماوات سبع» خلق کردیم،[11] بعد میفرماید همه این ستارهها را ما در آسمان اول قرار دادیم ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾[12] یا ﴿بِمَصابیحَ﴾[13] که این با هیئت سابق هرگز سازگار نیست، چون آنها میگفتند این هفت ستاره سیّار که آن روز کشف شده بود در این هفت آسمان است و همچنین ستارههای ثابت در فلک هشتم هستند و فلکالأفلاک، یعنی فلک اطلس ـ فلک نهم ـ ستاره ندارد؛ لذا کلمه اطلس که نقطه ندارد، آن را برای این فلک نهم انتخاب کردند. اینها ظاهراً اساسی ندارد، برای اینکه قرآن دارد تمام ستارهها را ما در آسمان اول خلق کردیم: ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾؛ امّا آن آسمانهایی که در مورد آنها فرمود: ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾[14] یا ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾،[15] فرمود درهای آن آسمان به روی کفّار باز نمیشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾،[16] معلوم میشود این آسمانهایی که الآن اینها مرتب مسافر میبرند, وسیله میفرستند, باسرنشین و بیسرنشین، معلوم میشود که آن آسمان نیست، برای اینکه فرمود درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود. در همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود دعای شما به آسمان میرود، وقتی سائل سؤال کرد که «کَمْ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء» فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم»؛[17] آه مظلوم به آسمانها میرسد، از این معلوم است که این آسمان سپهری نیست, پس آن آسمانی که فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ و درباره آن آسمانها که فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ آنجا مقرّ ملائکه است و در بعضی از روایات وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که هیچ جایی در آسمان خالی از فرشته نیست؛ بعضی در حال رکوع و بعضی در حال سجود هستند که هیچ جای خالی در آسمانها نیست،[18] آنگاه این فرشتهها که از جلال و شکوه خدا هراسناک میباشند، در هنگام نزول وحی یا به وسیله اینها وحی میآید: ﴿بِأَیْدی سَفَرَةٍ ٭ کِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[19] یا اینها اسکورتکنندگان وحی هستند که ﴿مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾[20] یا ناظران میباشند و یک ارتباطی با وحی الهی دارند، اینها از آن جلال و شکوه وحی هراسناک هستند.
عوامل خوف فرشتهها هنگام دریافت وحی و رصَد آن
در بخشهایی فرمود: ﴿یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِهِ﴾؛[21] فرشتهها از جلال و شکوه خدا هراسناک هستند؛ حالا یا برای اینکه وحی سنگین است ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾[22] که به دست اینها میخواهد برسد و اینها امین وحی میباشند یا ﴿بِأَیْدی سَفَرَةٍ ٭ کِرامٍ بَرَرَةٍ﴾ نیست، فرشتهها رصد میکنند که مبادا شیاطین راهی برای نفوذ پیدا کنند, کم یا زیاد کنند، یا اینهایی که وحی را میآورند گرفتار سهو و نسیان شوند, خطا کنند, این است که فرمود خدای سبحان رصد و اسکورت میفرستد: ﴿مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ﴾.[23] به هر حال انسان که فراموش میکند، برای چه فراموش میکند؟ چون به هر حال یک مبدأیی است که کم و زیاد میکند و این همان نفوذ شیطنت است. یک وقت است که میگوییم ـ معاذ الله ـ هیچ خبری از علّت و معلول نیست، تصادفاً بعضی چیزها میآید و تصادفاً بعضی چیزها میرود، در این صورت که سنگ روی سنگ بند نمیشود. اگر کسی قائل به تصادف شد نظام علّی را فَک کرد، اصلاً او راه اندیشه خودش را بسته است. اگر تصادف و صِدفه و اتفاق ـ معاذ الله ـ حق باشد، به چه دلیل انسان بنشیند و فکر کند که دو مقدمه ترتیب بدهد و یک نتیجه بگیرد؟ شاید شما این دو مقدمه را ترتیب دادید و اتفاقاً یک نتیجه گرفتید و دیگری همین دو مقدمه را ترتیب بدهد و اتفاقاً یک نتیجه خلاف بگیرد, اگر نظم علّی نباشد این «مقدمتین», یعنی دو مقدمه علت معلول نباشند و ربطِ ضروری بین «مقدّمتین» و نتیجه نباشد، فکر و اندیشه حاصل نمیشود! ما به چه دلیل در بحثهای ریاضی یا بالاتر از ریاضی یقین پیدا میکنیم؟ برای اینکه این دو مقدمه، یعنی صغرا و کبرا «بالضرورة» سبب پیدایش نتیجه سوم هستند؛ اینکه صغرا و کبرا ضروری است، یعنی حتمی! اگر صغرا و کبرا ضروری شد، نتیجه ضروری است؛ یعنی حتمی است, پس معلوم میشود یک ربط و پیوند ضروری بین «مقدّمتین» و نتیجه است؛ اگر تصادف باشد که راه علم و اندیشه بسته است. پس اگر چیزی به ذهن میآید، حسابشده است؛ چیزی از ذهن انسان میرود، حسابشده است؛ تصادف, اتفاق و شانس اینها جزء اوهام است.
انبیا(علیهم السلام) برای اینکه مصون از سهو و نسیان و خطا و خطیئه باشند، یک اسکورتهای مخصوصی لازم است که آنها فرشتگان هستند. در پایان سوره مبارکه «جن» فرمود خدا کسی است که ﴿مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ﴾؛ خدای سبحان اینها را اسکورت کرده تا سالماً به دست انبیا برسد تا فرشتهای, عاملی, عللی در سهو و نسیان اینها دخالت نکنند و اینها را به فراموشی مبتلا نکنند. این عوامل است که فرشتهها هراسناک هستند: ﴿وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِهِ﴾، پس معلوم میشود این وحی که میخواهد بیاید از این آسمانی که الآن بحثهای هیئت و نجوم است اینجاها عبور نمیکند، همه اینها جزء آسمان اوّل میباشند. آن آسمانی که درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود، آنجا معبر وحی است و آنجاست که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾، آنجاست که احساس سنگینی و دشواری میکنند ﴿یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ﴾.
طوایف سهگانه آیات دربارهٴ اظهار نظر فرشتهها برای انسانها
در آن آسمانها فرشتههایی است که طبق سه طایفه از آیات درباره انسانها اظهارنظر میکنند یا نفرین میکنند یا دعا میکنند؛ طایفه اُولیٰ این است که ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ این جنس است؛ ولی «استغراق» نیست، این «فیالجمله» را در نظر دارد، نه «بالجمله». طایفه ثانیه آیاتی هستند که در سوره «غافر» و امثال «غافر» گذشت که نسبت به مؤمنین طلب مغفرت میکنند که ﴿فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ﴾.[24] طایفه ثالثه آیاتی هستند که لعنت فرشتهها را نسبت به کفّار و منافقین ابلاغ میکنند که ﴿أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ﴾[25] چه در سوره «بقره» چه در سوره «آلعمران»[26] لعنت فرشتهها نسبت به این گروه است. پس سه طایفه آیات است که درباره اصلِ دعا و نفرین و طلب مغفرت یا درخواست عذاب فرشتهها نسبت به مردم روی زمین است.
توجیه بعضی از مفسران در تقیید اطلاق طلب مغفرت فرشتهها
توجیهات فراوانی که در سوره مبارکه «شوریٰ» شده است که ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾، برخیها گفتند منظور این است که هر کسی را که میبینند؛ مَثلی که قرآن کریم ذکر میکند، میگوید اینها مثل افرادی هستند که در دریاها در شب تار با موج گرفتار ظلمت هستند ﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ﴾؛[27] اینها در تاریکی و تیرگی میباشند، دیده نمیشوند؛ لذا فرشتهها اینها را نمیبینند تا ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ شامل حال اینها شود. اینها چون کافر هستند, «أرضِ» به معنای آیت الهی و مخلوق الهی را نمیشناسند، أرضی را میشناسند که میگویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا﴾،[28] اینها اینطور نیست که در زمین به معنای آیه الهی زندگی میکنند؛ بله، آن کسی که در زمین به معنای آیه الهی زندگی میکند، کسی است که مورد عنایت خدا و انبیا و فرشتههاست؛ امّا کسی که میگوید: ﴿وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾،[29] این در همان هوای خود دارد زندگی میکند، نه در زمین! این شخص بدتر از عناوین اعتباری، در همان وَهْم و خیال خود دارد زندگی میکند.
پرسش:... برگشت را چطور پیدا میکنند؟
پاسخ: ملائکه هم در همه موارد مثل ذات اقدس الهی درهای رحمت را باز میکنند؛ اما آنهایی که به جایی رسیدند که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾[30] و خودشان هم صریحاً به انبیای خود میگفتند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾،[31] اصلاً نمیگویند «سواء علینا أ وعظت أم لم تعظ»، بلکه میگویند اصلاً جزء واعظین نباشی ﴿أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾؛ این گروه کسانی هستند که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ﴾.[32] در سوره مبارکه «آلعمران» که در بحث دیروز اشاره شد که اینها گروهی را لعنت میکنند، در سوره مبارکه «بقره» هم همینطور است؛ در آیه 87 سوره مبارکه «آلعمران» که در بحث دیروز خوانده شد، این بود که ﴿أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ ٭ خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ ٭ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾؛[33] البته راه توبه برای همیشه باز است؛ امّا آنها اگر به سوء اختیار خودشان این راه را بستند، دیگر کسی مسئول نیست: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾، البته توبهٴ برخی افراد به این است که هم صالح شوند و هم مصلح, آن راههای فساد, آن نوشتهها, آن گفتهها و آن رفتارهایی که باعث تیرگی و تاریکی جامعه شد را باید اصلاح کنند. در برخی از آیات دارند آنها که ﴿أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا﴾،[34] هر جایی که تبلیغ سوء کردند, شبههای ایجاد کردند و مشکلی ایجاد کردند، آنها را بیان کنند, حل کنند، چون به هر حال «حقّالناس» است. در سوره مبارکه «بقره» که قبل از سوره «آلعمران» بود، آنجا هم آیه 161 این است: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ﴾.
در نتیجه آیاتی که درباره فرشتهها نسبت به اهل «أرض» است سه طایفه است: یک طایفه مطلق است که ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾؛ امّا استغراق نیست، جنس است؛ طایفه دیگر تصریح میکند که ﴿فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ﴾، چون در همان سوره مبارکه «غافر» که از طلب فرشتهها نام میبرد، در آیه هفت دارد: ﴿الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ چه چیزی میگویند؟ عرض میکنند: ﴿رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ﴾، پس طایفه اولیٰ طایفهای است که بر اصل جنس دلالت میکند نه استغراق؛ طایفه ثانیه آن است که آیه هفت سوره مبارکه «غافر» و مانند آن است که برای مؤمنین طلب مغفرت میکنند؛ طایفه ثالثه آیه 87 سوره مبارکه «آلعمران» و 161 سوره مبارکه «بقره» است که نسبت به کفّار و منافقین لعنت میکنند.
تبیین چگونگی احساس سنگینی فرشتهها از ثقل معنوی وحی
پرسش:... فرشتهها از وحی دچارسنگینی میشوند.
پاسخ: بله، چون وحی مطلب سنگینی است. ما الآن یک مطلب سنگینی را که درک کنیم، میبینیم که سرمان به درد میآید، چون آن ثِقل معنوی در ماده اثر میگذارد؛ اگر موجودی مجرّد محض باشد، آن دیگر ثقل و امثال آن را ادراک نمیکند؛ امّا اگر چیزی ارتباطی با عالم طبیعت داشته باشد، احساس سنگینی میکند؛ اینطور است که ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[35] پس بعضی از مطالب است که برای خود آسمانها و زمین سنگین است. وقتی انسان یک صفحه روزنامه نگاه میکند سرش درد نمیگیرد، وقتی یک صفحه از جواهر را مطالعه کند میبیند که خسته میشود؛ آن مرتب روی این دستگاه فشار میآورد تا این ابزار همراه روح باشد و آن مطلب را بتواند درک کند، آن یک صفحه روزنامه چند برابر یک صفحه جواهر است؛ ولی این روی مغز فشار نمیآورد، برای اینکه خود مطلب سنگین نیست. غرض این است که این سه طایفه آیه درباره فرشتهها نسبت به انسانهاست و تفطّر سماوات هم این سماواتی است که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾، آنها احساس سنگینی میکنند، وگرنه این آسمانی که الآن محور بحث نجومیها و «هیویین» است، این از محور کلام خارج خواهد بود.
پرسش: چطور پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلّم) که «أوّل مَا خَلق الله» است و خودش در مقام عالی است جبرئیل بین او و خدا فاصله میشود؟
پاسخ: چون حضرت در قوس صعود باید بالا برود، در قوس نزول هر چه دارد که دارد؛ امّا در قوس صعود هر چه میخواهد بالا برود به وسیله ایمان و عمل صالح بالا میرود، یک؛ به وسیله وحی بالا میرود، دو؛ درباره قوس صعود فرمود: ﴿وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ﴾؛[36] فرمود اگر آمدن فرشتهها نبود، تو از اینها هیچ خبری نداشتی! این در قوس صعود است و امّا درباره قوس نزول البته آنجاست که «أوّل مَا خَلق الله» و «أوّل مَا ظهر مِن الله» است.
علت اصرار قرآن بر تفهیم طلب مغفرت فرشتهها برای انسان
فرمود: ﴿تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ﴾؛ امّا ﴿وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾ که اهل تسبیح و حمد هستند، ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾، اینکه گفتند شما خوی فرشتهها بگیرید هم همین است. سیدناالاستاد بیمیل نیستند که بفرمایند این استغفاری که فرشتهها برای اهل زمین دارند، درخواست وحی و نبوّت و هدایت و کتاب است؛[37] یعنی خدایا راهنمایی اینها اصل باشد، هدایت اینها و حمایت از اینها مورد توجه شما باشد. اینها را مورد مغفرت قرار بدهید؛ یعنی برای اینها وحی نازل کنید, پیامبر بفرستید, کتاب بفرستید و این کارها را بکنید. قرآن کریم که از حمایت و رعایت فرشتهها نقل میکند، میخواهد خوی فرشتهها را در انسانها، مخصوصاً عالمان دین احیا کند؛ یعنی اگر فرشتهها به فکر مردم هستند، شما هم باید به فکر مردم باشید. در همه موارد این قرآن کریم و این روایات اهل بیت(علیهم السلام) سعی میکنند که آداب فرشتهها را به ما یاد بدهند. از همان اول طلبگی به ما گفتند ـ این روایت را هم مرحوم کلینی[38] نقل کرد و هم صاحب معالم[39] نقل کرد؛ یعنی این جوامع روایی از عصر کلینی(رضوان الله علیه) تا عصر صاحب معالم مرتب این روایات در کتب دینی ما بود ـ که فرشتهها «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم». از همان روز ورودِ طلبهها به حوزههای علمیه به اینها گفتند متوجه باشید که فرّاشان شما فرشتهها هستند! ملائکه فرّاش شما هستند! اینطور نیست که شما اگر در فلان مسجد یا فلان مدرس یا فلان حسینیه مشغول درس و بحث هستید یک خادم برای شما فرش پهن کند، اینها البته کارهایشان را انجام میدهند؛ ولی در حقیقت کسانی هستند به نام ملائکه که از طرف خدا مأمور هستند فرّاشیِ شما را به عهده بگیرند «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم»، این «أجنَحه» همان است که در سوره مبارکه «فاطر» مشخص کرد که آن ﴿أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾،[40] چند بار همین «أجنَحه» به مناسبت سوره مبارکه «فاطر» یا سایر سوَر مشخص شد که این فرّاشها چیزی از ما نمیخواهند؛ ولی میخواهند مرتب به ما چیز یاد بدهند.
ضرورت پیروی از سیره فرشتهها برای عالمان دین
اصرار قرآن کریم بر اینکه فرشتهها برای شما طلب مغفرت میکنند، این برای چیست؟ این برای این است که روح فرشتهخویی در ما ایجاد شود و ما هم به فکر دیگری باشیم. اگر ـ خدای ناکرده ـ راه دیگری را بستیم یا بیراهه رفتیم، دیگر راه فرشتهها را نرفتیم. استغفار ما برای تودهٴ مردم, هدایت آنهاست, نوشتن کتاب است, تبلیغ است, سیره ما, سنّت و سریره ما طوری باشد که مردم ما را ببینند و به راه بیفتند، کار دیگری از ما ساخته نیست، چون دلهای مردم که به دست «مقلّبالقلوب» است؛ اصرار قرآن کریم این است که فرشتهها این کارها را میکنند. در جریان انبیا مشخص است، انبیا برای ما الگو هستند؛ هم در جریان حضرت ابراهیم و انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) آمده است که اینها اسوه میباشند، هم درباره شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[41] که اینها درست است؛ قصص اُمم گذشته را برای ما نقل میکند که عبرت بگیریم، درست است؛ اسرار خلقت آسمان و زمین را برای ما نقل میکنند، برای اینکه کار علمی و بحثهای علمی است تا ما برویم و یاد بگیریم، اینها درست است؛ امّا برنامههای فرشتهها را برای ما نقل میکند برای چیست؟ برای اینکه ما هم فرشتهخویی را پیدا کنیم! آنجا که به ما گفتند فرّاشان شما هیئت امنای مسجد نیستند، فرّاشان حقیقی شما فرشتهها هستند، آن هیئت امنا و خدمه که اجرشان با اولیای الهی، آنها یک برنامههای ظاهری دارند که درست است؛ امّا فرمود همین که میخواهید وارد مدرس شوید, وارد مسجد شوید, وارد مدرسه شوید, وارد حسینیه شوید و درس و بحث را شروع کنید، تمام این ملائکه میآیند و پرهایشان را پهن میکنند، این برای چیست؟ «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم»، این برای این است که ما خوی فرشتهها را یاد بگیریم، آنها پَر دارند و ما هم باید پَر در بیاوریم! آنها پرواز میکنند، ما هم باید پرواز کنیم! کسی که نتواند پرواز کند و از جایی به جایی برود خوی فرشتگی ندارد؛ امّا آنها «در جهت» حرکت نمیکنند، «از جهت» حرکت میکنند؛ اینها مثل مرغها نیستند که به طمع تالابها حرکت کنند که زمستان از جایی, تابستان از جایی و بهار از جایی, از جایی به جایی و در جهت حرکت کنند که نیست، بلکه فرشتهها «از جهت» حرکت میکنند، نه «در جهت»؛ فرشتهها از زمین بیرون هستند, از ماده و طبیعت بیرون میباشند، اینها آمدند به ما آیین پَر در آوردن یاد بدهند، یک؛ آئین پرواز کردن را بیاموزانند، دو؛ جهت پرواز را هم به ما یاد بدهند، سه؛ ما به طمع تالاب که فلان مسجد برویم و فلان مرید را پیدا کنیم حرکت نکنیم، چهار؛ از ماده فرار کنیم و با فرشتهها محشور شویم، پنج. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در همان روایت نورانی مرحوم کلینی در کافی نقل کرد، فرمود: «لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَة»؛[42] فرشتهها با شما مصافحه میکنند؛ لذا قرآن کریم رابطه فرشتهها را با ما نقل میکند و این برای آن است که ما هم فرشتهخوی شویم و برای ما هم نازل شود! ما که نمیخواهیم پیغمبر و امام شویم, پیغمبر و امام شدنِ ما محال است، نه کسی چنین خیالی دارد و نه چنین کاری ممکن است؛ امّا ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾[43] اینکه ممکن است و این را که ذات اقدس الهی وعده داد. طرح ارتباط فرشتهها با طالبان علوم الهی خصوصاً و با عموم مؤمنان عموماً، برای این است که اینها خوی فرشتگی پیدا کنند، آن وقت جامعهای که دارای اوصاف فرشتگی شد، دیگر سخن از اختلاس و کم آوردن و زیاد آوردن و مفاسد اقتصادی و اینها در جامعه نیست، این جامعه وجود مبارک ولیّ عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) میشود.
علت عدم امکان استفاده اطلاق از استغفار فرشتهها برای انسان
در همین آیه سوره مبارکه «شوریٰ» که از فرشتهها به عنوان ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ یاد میکند، نمیشود از این ﴿لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ اطلاق گرفت، چون محفوف به قرینه یا «ما یصلح للقرینیّة» است، برای اینکه دارد: ﴿وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ﴾، اینهایی که اولیای غیر الهی قبول کردند؛ یعنی مشرک هستند، برای اینها هم فرشتهها طلب مغفرت میکنند؟ یقیناً این نیست، پس این ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ برای «فیالجمله» است نه «بالجمله»، برای اینکه یا مقیّد به خصوص مؤمنین است یا چون قدر متیقّن در مقام تخاطب دارد اطلاق ندارد که ما بگوییم ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی همه مردم زمین را طلب مغفرت میکنند یا اگر منظور «بالجمله» است و مطلق است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) مقداری هم به این قسمت پرداختند، منظور این است که خدایا اینها را هدایت کن با فرستادن انبیا, با فرستادن «صُحُف», با فرستادن کتاب, پس با یکی از این موارد یاد شده این کلمه ﴿یَسْتَغْفِرُونَ﴾ حل میشود.
هدایت فعلی برای جامعه بشری مقصود از استغفار فرشتهها
در طلیعه بحث اشاره شد که قرآن کریم دو نحوه وحی دارد: یک وحی که به کسی مطلبی را میفهماند که با عقل نظری او یا با قلب نظری او کار دارد؛ مثل همین وحی تشریعی و بخشی از وحیها هم مربوط به تصمیم و عزم است. وحیای که به مادر موسی فرستاد که از سنخ هیچکدام از این انحای سهگانه پایان این سوره نیست؛ این وحی فعل است و وحی فعل را در بخشهای دیگر خدا فرمود: ﴿وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ﴾،[44] گاهی میبینید انسان یک تصمیم خوبی در قلب او پیدا میشود، این شخص نمیداند از کجاست، او باید شاکر باشد که به دست الهی القا شده است! گاهی تصمیم میگیرد که فلان کار را بکند, فلان مدرسه را بسازد, فلان مسجد را بسازد, فلان کار خیر را انجام بدهد, فلان بیمار را درمان کند، فرمود ما به بعضیها فعل القا میکنیم، این کاری به نبوّت و امامت و مانند اینها ندارد ﴿وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ﴾؛ امّا آنچه در بخش پایانی این سوره است وحی علمی است: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ﴾[45] که این میشود کلام الهی, این میشود تشریع و دین؛ امّا الآن اینجا بحث در وحی و نبوّت و هدایت و تشریف است که فرشتهها همین معنا را احتمالاً از ذات اقدس الهی برای جامعه بشری درخواست میکنند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. حَوامیم، نامِ گروهیِ سورههای چهلم تا چهل و ششم قرآن کریم در ترتیب مصحف شریف میباشد که با حروف مقطّعه «حم» (حاء، میم) آغاز میشوند. این سورهها به ترتیب عبارتاند از: « غافِر (مؤمن)، فُصِّلَت ، شوری ، زُخرُف ، دُخان ، جاثیه و احقاف». به مجموع این سورهها « ذوات حم » یا « آل حم » نیز گفتهاند. این هفت سوره مکی بوده و به همان ترتیب مصحف نازل شدهاند و حتی نزول آنها را نیز یکجا دانستهاند.
[2]. تفسیر تسنیم، ج2، ص76؛ «رأی پنجم: حروف مقطعه اجزای اسم اعظم الهی است و اگر به درستی و از روی بصیرت ترکیب شود، اسم اعظم ظهور میکند...».
[3]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص230؛«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السّلام) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَی ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّی تَنَاوَلَ السَّرِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَی اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
[4]. سوره نمل, آیه40.
[5]. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص188.
[6]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص594؛ «أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی شَافَهْتَ بِهِ مُوسَی».
[7]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج3، ص139؛ «أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی دَعاکَ بِهِ نُوح...».
[8]. سوره مائده, آیه48.
[9]. سوره آل عمران, آیه19.
[10]. سوره انعام, آیه1.
[11]. سوره بقره, آیه29؛ ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾.
[12]. سوره صافات, آیه6.
[13]. سوره صافات, آیه12؛ سوره ملک, آیه5.
[14]. سوره ذاریات, آیه22.
[15]. سوره فصلت, آیه12.
[16]. سوره اعراف, آیه40.
[17]. الغارات(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص188.
[18]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج56، ص201 و 202؛ «وَ عَنِ الْعَلَا بْنِ سَعْدٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و اله و سلّم) قَالَ یَوْماً لِجُلَسَائِهِ أَطَّتِ السَّمَاءُ وَ حَقٌّ لَهَا أَنْ تَئِطَّ لَیْسَ مِنْهَا مَوْضِعُ قَدَمٍ إِلَّا عَلَیْهِ مَلَکٌ رَاکِعٌ أَوْ سَاجِدٌ ثُمَّ قَرَأَ ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾».
[19]. سوره عبس, آیات15 و 16.
[20]. سوره جن, آیه27.
[21]. سوره رعد, آیه13.
[22]. سوره مزمل, آیه5.
[23]. سوره جن, آیات27 و 28.
[24]. سوره غافر, آیه7.
[25]. سوره بقره, آیه161.
[26]. سوره آل عمران, آیه87؛ ﴿أُولٰئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلاَئِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾.
[27]. سوره نور, آیه40.
[28]. سوره مؤمنون, آیه37.
[29]. سوره جاثیه, آیه24.
[30]. سوره بقره, آیه6؛ سوره یس, آیه10.
[31]. سوره شعراء, آیه136.
[32]. سوره بقره, آیه61؛ سوره آل عمران, آیه112.
[33]. سوره آل عمران, آیات87 ـ 89.
[34]. سوره بقره, آیه160.
[35]. سوره اعراف, آیه187.
[36]. سوره عنکبوت, آیه48.
[37]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص: 11؛ «...و یسألونه تعالی أن یغفر لأهل الأرض و حصول المغفرة إنما هو بحصول سببها و هو سلوک سبیل العبودیة بالاهتداء بهدایة الله سبحانه فسؤالهم المغفرة لهم مرجعه إلی سؤال أن یشرع لهم دینا یغفر لمن تدین به منهم فالمعنی و الملائکة یسألون الله سبحانه أن یشرع لمن فی الأرض من طریق الوحی دینا یدینون به فیغفر لهم بذلک».
[38]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص34.
[39]. معالم الدین و ملاذ المجتهدین(قسم الفقه)، ج1، ص69.
[40]. سوره فاطر, آیه1.
[41]. سوره احزاب, آیه21.
[42]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص424.
[43]. سوره فصلت, آیه30.
[44]. سوره انبیاء, آیه73.
[45]. سوره شوریٰ, آیه51.