اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ (13) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ (14)﴾
هماهنگی فطری سالک الی الله با راه و راهنمایی و نظام آفرینش
بعد از بیان اصول اوّلیه دین ـ توحید و وحی و نبوّت ـ به تبیین عناصر اصلی وحی، یعنی از شریعت سخن به میان آورد که فرمود شما که سالک «الی الله» هستید ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ﴾،[1] هر سالکی طریقی دارد و این طریق را آن کسی که سالک را آفرید باید ترسیم و مهندسی کند؛ هم راه را به نام صراط مستقیم ذات اقدس الهی ترسیم کرد و هم راهنما را فرستاد و هم رهرو را آفرید، لکن این رونده در راهی حرکت میکند که این راه هم با نظام عالَم هماهنگ است، هم با ساختار درونی خود او هماهنگ است و هم در درون خود مصون از اختلاف و تخلّف و دگرگونی است؛ این سه عنصر را در سه بخش از آیات قرآن کریم مشخص نمود، فرمود: در عالَم اختلافی نیست، یکدست است و همه اجزای عالَم با هم هماهنگ هستند و این راه هم با همه اجزای عالم هماهنگ است، راهنمایانی هم که آمدند همه با هم هماهنگ بودند و هیچ اختلافی بین آنها نیست، کتابهایی که به عنوان آئیننامه اجرایی این سیر و سلوک ما به انبیا دادیم، اینها هماهنگ هستند. بنابراین نه در عالَم اختلاف هست، نه در راه اختلاف هست، نه در راهنما اختلاف هست، نه در کتب صوابی که آئیننامه طیّ این راه است اختلاف هست و نه در فطرت روندهها، ما همه را یکدست آفریدیم.
منشأ توحید انسان و قرآن و آفرینش عالم، علت عدم اختلاف
چند طایفه از آیات عهدهدار این مطالب است که همه آنها مرهون آیه سوره مبارکه «نساء» است. در سوره «نساء» یک آیه است که به منزله «جوامعالکلم» است، به صورت قیاس استثنایی ترسیم شده و جامع همه این عناصر است؛ گرچه مورد آیه درباره خصوص قرآن کریم است؛ امّا آن قیاس استثنایی که ترتیب داده شد، جزء «جوامعالکلم» است. آیه 82 سوره مبارکه «نساء» این بود: ﴿أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً﴾؛ آیا اینها در قرآن تدبّر نمیکنند؟ اگر این کتاب الهی نبود، از نزد خدا نبود و از نزد غیر خدا بود حتماً در آن اختلاف بود، برای اینکه کتابی که در طیّ بیش از بیست سال به تدریج نازل میشود که گاهی در حال جنگ است و گاهی در حال صلح، گاهی در حال هجرت است و گاهی در حال جهاد، گاهی در حال فقر است و گاهی در حال غنا، گاهی در حال تبعید است و گاهی در حال امنیت و مانند آن، این نمیتواند یکدست باشد. کسی که اصلاً اشتباه نکند، سهو و خطا و نسیان در او راه نداشته باشد، این نمیتواند بشر باشد! شما میبینید کتابها و فتواهای علما را که ذکر میکنند؛ مثلاً این را در شرح لمعه ملاحظه فرمودید که فرمود: «فیصیر أقوال المصنف بحسب کتبه»،[2] یک فقیه پنج کتاب که نوشته پنج مورد فتوا دارد؛ یعنی اختلاف نظر هست، تجدید نظر هست، تکامل هست، اینچنین نیست که کسی بتواند بیست سال یکدست حرف بزند و هیچ اختلافی بین این سخنان نباشد.
قیاس استثنایی آیه 82 سورهٴ «نساء» این است که اگر قرآن نزد غیر خدا بود، حتماً در آن اختلاف بود؛ این هم مقدم و آن هم تالی، «لکنّ التالی باطل فالمقدّم مثله» هیچ اختلافی در آن نیست! شما چند بار این کتاب را بررسی کنید مکّی و مدنی آن، قبل از هجرت و بعد از هجرت آن، ناسخ و منسوخ آن، عام و خاص آن، مطلق و مقیّد آن، ظاهر و أظهر آن، ظاهر و نصّ آن، هیچکدام با هم اختلاف ندارند، همه همگون و همدست هستند، پس این کتاب الاّ و لابدّ از نزد خداست!
همین برهان را که ذات اقدس الهی در آیه 82 سوره «نساء» درباره خصوص قرآن گفت، میشود درباره همه کتابهای انبیای الهی از آدم تا خاتم پیاده کرد، یک؛ همچنین همه اسرار عالم از «سماوات و أرض»، دو؛ همچنین همه انسانها از اوّلین تا آخرین فرد، سه؛ درباره هر سه ضلع این مثلث این قیاس استثنایی را پیاده کرد.
اگر انسانها را غیر خدا آفریده بود، باید بین انسانها تفاوتی باشد، لکن هیچ تفاوتی نیست؛ درست است که ﴿وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ﴾[3] این یک تفاوت هست؛ ولی این تفاوتها یک شناسنامههای طبیعی است که کسی با دیگری اشتباه نشود، این هم جزء معجزات الهی است که الآن میلیاردها بشر روی زمین هستند و دو نفر شبیه هم نیستند؛ نه در «لون» و نه در «آهنگ صدا» ﴿وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ﴾، این برای شناسنامه طبیعی است که کسی اشتباه نشود و نعمت هم هست؛ امّا در ساختار فطرت، این ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[4] در همه هست؛ همه خواهان عدل، حق، صدق، خیر و حَسَن هستند و همه از شرّ و کذب و باطل و قبیح پرهیز دارند، این در ساختار همه هست. میبینید شما وقتی یک طبیب حاذق دارویی را کشف کرده است، این دارو را برای مردم مشرق و مغرب عالم تجویز میکند، چون ساختار طبیعی انسان یکی است. یک معلّم اخلاق وقتی یک راه خوبی را دارد ارائه میکند، این برای مشرق و مغرب عالم یکسان است؛ برای اینکه همه در مسائل تخلّق به اخلاق الهی یکسان هستند. پس در ساختار آفرینش بشر اختلافی نیست، در ساختار نظام خلقت اختلافی نیست و در کُتب انبیای الهی هم اختلافی نیست، این عناصر سهگانه طبق سه طایفه از آیات یکدست هستند.
درباره عالَم هم در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً﴾, هم در سوره «مُلک» فرمود شما دو بار، ده بار، صد بار در عالَم تأمّل کنید، مطالعه کنید: ﴿ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ﴾؛[5] هیچجا فوتی نمیبینید، هیچجا بینظمی نمیبینید، هیچجا ناهماهنگی نمیبینید، پس عالم یکدست است؛ انسانها یکدست هستند ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾،[6] انبیا یکدست هستند و هرکدام که آمدند ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[7] بودند.
این برهان آیه 82 سوره مبارکه «نساء» جزء «جوامعالکلم» است که اگر چیزی از غیر خدا بود در آن اختلاف بود و چون در عالَم اختلافی نیست از نزد خداست؛ اگر انبیا از غیر خدا آمده بودند اختلاف داشتند، چون اختلاف ندارند معلوم میشود از نزد خداست. صُحف و کتب آسمانی انبیا اگر از نزد خدا نبود در آن اختلاف بود، چون اختلاف نیست پس از نزد خداست ﴿لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً﴾، این جزء «جوامعالکلم» است؛ یعنی این قیاس استثنایی هم درباره عالَم است، هم درباره آدم است، هم درباره پیوند عالَم و آدم است، هم درباره سلسله انبیاست و هم درباره سلسله کتب آسمانی و صحف الهی است.
خلافت الهی انسان مشروط به حرکت در مسیر نظم آفرینش
پس آنچه در خارج هست منظّم است انسان خلیفهٴ «الله» است که برابر این نظم حرکت کند؛ متأسفانه به جای اینکه خلیفه «الله» باشد خلیفه ابلیس شده است و دارد اوضاع را به هم میزند. اینکه فرمود: ﴿أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾، برای اینکه تمام نظام هستی و صحف آسمانی و کتب الهی هماهنگ هستند، امّا اینها آمدند عالم را به هم زدند؛ تنها مسئله محیط زیست نیست، فسادهای فراوانی که ایجاد کردند: ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾،[8] دریا را آلوده کردند، فضا را آلوده کردند، صحرا را آلوده کردند، محیط زیست را آلوده کردند: ﴿بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ و همچنین انبیا را شهید کردند ﴿قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾,[9] ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾،[10] صُحُف و کتب آسمانی را دگرگون کردند ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾,[11] ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾,[12] انسانها را به وسیله بدآموزیها منحرف کردند و از مسیر مستقیم بیرون بردند و گرفتار ضلالت کردند؛ انسان به جای اینکه خلیفه «الله» شود، شده خلیفه ابلیس!
ذاتی نبودن کرامت انسان و امکان سقوط او به اختلاف با نظم در آفرینش
اگر ذات اقدس الهی از انسانها با کرامت یاد کرد که فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾،[13] هشدار داد که این کرامت ذاتیِ انسان نیست، اینچنین نیست که انسان ذاتاً کریم باشد، چون خلیفه کریم است از کرامت برخوردار است؛ پس ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾، چون بنیآدم خلیفه، آیت و مظهر کریم هستند و اگر انسان کرامتش به استناد خلافت اوست، خلیفه آن است که حرف «مستخلفعنه» را بزند و دستور «مستخلفعنه» را انجام بدهد؛ اگر کسی کنار سفره خلافت نشست و از کرامت طَرْفی بست، ولی حرف خودش را زد و کار خودش را کرد و ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾[14] شد، آنگاه همین خدایی که فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾, همین خدایی که فرمود: ﴿إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً﴾[15] درباره این گروه میفرماید: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾؛[16] این کرامت او که ذاتی نبود، به استناد خلافت بود و خلافت هم این است که خلیفه حرف «مستخلفعنه» را بزند و دستور «مستخلفعنه» را انجام بدهد، نه حرف خودش را! آنگاه کلّ صحنه عوض میشود، میشود: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، این گروه عالم را فاسد کردند ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾, جامعه بشری را که «إِرْباً إِرْبا» کردند، انبیا را هم که ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ به قتل رساندند، کتب آسمانی را هم که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾ که ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾ اینطور برخورد کردند.
هشدار قرآن به پایان تلخ ایجاد اختلاف در جامعه
قرآن کریم هشدار میدهد که عالم منظّم است! انسانها منظّم هستند! انبیا هماهنگ هستند! صحف آسمانی منظّم است! ما اگر چند روزی به شما مهلت دادیم ببینیم چه میکنید، توجه داشته باشید که کلّ این بینظمیها را ما به هر حال سامان میدهیم و به نظم میرسانیم و همه شما را هم جمع میکنیم و به دریا میریزیم! اینطور نیست که ما صبرمان نامتناهی باشد.
یک بیان نورانی از پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) رسید، همانطور که خودش فرمود: «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِم»[17] به وجود مبارک حضرت امیر هم فرمود: «وَ أَعْطَی عَلِیّاً جَوَامِعَ الْکَلَام»؛[18] تو هم از «جوامعالکلام» برخورداری, حقیقت اینها حقیقت قرآن کریم است و حرفهای اینها هم حرفهای جهانی است؛ فرمود اگر شما به سراغ اختلاف بروید، من به شما بگویم پایان اختلاف چیست: «إِیَّاکُمْ وَ الْبِغْضَةَ لِذَوِی أَرْحَامِکُمُ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّینِ»[19] این از بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که جزء «جوامعالکلم» است، فرمود به جان هم نیفتید! این غرور و خودبینی یک شعله و مادهٴ انفجاری تیانتی[20] در درون شماست، این را خنثی کنید «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّینِ». یک وقت است انسان اختلاف علمی دارد، این اختلاف علمی در مقام احتجاج هست که انسان برهان خودش را اقامه میکند و طرف دیگر یا قبول میکند یا نکول؛ امّا خدای ناکرده در راه فساد دارد دروغ و تهمت و خیال و رد کردن دیگری و خالص کردن دیگری، این یکی را فرمود: این اختلاف پایان تلخی دارد: «إِیَّاکُمْ وَ الْبِغْضَةَ لِذَوِی أَرْحَامِکُمُ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّینِ».
از بین بردن دین اولین پیامد تلخ اختلاف
فرمود میدانید اختلاف با شما چه کار میکند؟ اختلاف به حسب ظاهر کاری با خانه و زندگی شما در درجه اول ندارد، اختلاف یک تیغ تیزی است که دین شما را تیغ میکند! «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّینِ»، «حَلْق» یعنی تیغ کردن، میگویند حاجی که «صَروره»[21] است احوط این هست که سَر خود را «حَلْق» کند؛ یعنی تیغ کند. میبینید این حاجی که روز دهم ذیحجّه سرش را تیغ کرد، تا یک ماه یا بیش از یک ماه این سرش صاف است و مویی در نمیآید؛ حالا اگر کسی یک تیغ دستش باشد و هر روز سرش را تیغ کند، این دیگر مو در نمیآید! فرمود این اختلاف و به جان هم افتادن تیغی است که هر روز دینِ انسان را تیغ میکند، دیگر دینی در نمیآید! اگر انسان مرتب دروغ بگوید، مرتب خلاف کند، مرتب در صدد رد کردن رقیب از صحنه باشد، فرمود: «إِیَّاکُمْ وَ الْبِغْضَةَ لِذَوِی أَرْحَامِکُمُ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّینِ»؛ این «حَلْق» میکند، دین را تیغ میکند. اگر سبزه و علفی در باغچهای باشد، آن باغبان هر روز بخواهد زیرش را تیغ کند دیگر علفی در نمیآید! آن حاجی که روز دهم سرش را تیغ کرد تا یک ماه، کمتر یا بیشتر خبری از موی سر نیست؛ ولی اگر هر روز بخواهد این را تیغ کند، دیگر مویی در نمیآید! فرمود این اختلاف، دروغ گفتن، دیگری را از صحنه خارج کردن، بر خلاف او حرف زدن و مطابق میل خود حرف زدن، این دین را تیغ میکند، وقتی دین تیغ شد دیگر دینی در نمیآید «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّینِ». این حرف، حرفِ همه انبیاست، فرمود ما به همه گفتیم، به ابراهیم گفتیم، به موسی گفتیم، به عیسی گفتیم، به نوح گفتیم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که امّت خود را به اتفاق دعوت کنید، به اتحاد دعوت کنید.
اجتماع در اصول و فروع دین معیار تحقق اتفاق و علت آن
در هر عصر و مصری هم اتفاق در اصول و هم اتفاق در فروع باید باشد، نه اینکه وقتی به زمان خاتم رسیدید اتفاق در اصول و اختلاف در فروع داشته باشید تا پلورالیسم[22] دینی شود که هر کسی «کلٌّ عَلی نِحْلَتِه»، اینچنین نیست! چون دینی را ذات اقدس الهی امضا میکند که ایمان به مبدأ و منتها و وحی و نبوّت داشته باشد، یک؛ ﴿آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾،[23] دو و سه؛ این سه مطلب را خدای سبحان در چند جای قرآن فرمود که اینها معیار نجات است؛ ایمان به خدا و مبدأ و معاد و عمل صالح. مستحضرید در فرهنگ قرآن عملی صالح است که مطابق با حجّت عصر باشد، اگر عمل مطابق با حجّت عصر نبود، عمل صالح نیست. نماز با اینکه جزء بهترین مظاهر عبادت است، امروز اگر کسی بخواهد به طرف قدس نماز بخواند، این دیگر عمل صالح نیست؛ روزه با اینکه «جُنَّةٌ مِنَ النَّار»،[24] اگر کسی امروز بخواهد به جای ماه مبارک رمضان یک ماه دیگری را انتخاب کند، دیگر «جُنَّةٌ مِنَ النَّار» نیست؛ عملی صالح است که مطابق با حجّت عصر باشد. امروز دستور تورات عمل صالح نیست، امروز عمل به انجیل عمل صالح نیست، امروز عمل به قرآن کریم عمل صالح است؛ زیرا حجّت عصر این است! در هر عصر و مصری به مردم آن عصر و به رهبران آن عصر فرمود که در اصول و شریعت متّحد باشید، تا میرسید به حضرت خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که فرمود در اصول و در فروع با هم متحد باشید، نه اینکه در اصول متّحد باشید و در فروع هر کسی بر مذهب خودش؛ حالا کسی بیراهه میرود و جِزیه میدهد در دنیا ممکن است مشکل خودش را حل کرده باشد و در امان باشد؛ ولی در قیامت مشکل او حل نخواهد شد، چون عمل او عمل صالح نیست. بنابراین این سخن جزء «جوامعالکلم» است که اختلاف یک تیغ تیزی است، کاری به خانه و زندگی آدم ندارد، بلکه به دین کار دارد که «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّینِ» این برای اختلاف بود.
ریزش عزّت و شکوه جامعه اسلامی پیامد دیگر اختلاف در جامعه
بعد فرمود اگر شما این اختلاف را ادامه بدهید فلاکت و ضعف دامنگیر شما میشود ﴿فَتَفْشَلُوا﴾؛ ضعیف میشوید، ﴿وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾؛[25] آن عزّت و شکوه شما هم از بین میرود، پس هم دین را انسان از دست داد، هم استقلال ملی و منافع مملکت را از دست داد . فرمود از خدا و پیامبر اطاعت کنید و اختلاف نکنید ﴿لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾.
فرمود: ﴿شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی﴾ که تفاوت این فعلها که گاهی غایب است و گاهی «متکلّم معالغیر»، گاهی مفرد است و گاهی جمع، گاهی به صورت توصیه است و گاهی به صورت وحی، اینها گفته شد: ﴿أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾؛ دین را به پا بدارید و اقامه کنید. ملتی میتواند دین را اقامه کند که ﴿عَلی شَیْءٍ﴾ باشد که ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتَّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ﴾,[26] ﴿وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ بعد فرمود: ﴿کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ﴾.
اتحاد مسلمانان باعث آقایی آنان و رنج کافران
فرمود ما دین را تنها برای اینکه شما را در قیامت به بهشت ببریم نازل نکردیم، خواستیم استقلال شما، امنیت شما، آقایی شما در دنیا محفوظ باشد؛ ولی اگر اختلاف کردید باعث خوشایند دشمنان شما میشود و اگر اتفاق داشتید برای آنها بسیار گران و سخت است و برای آنها کمرشکن است: ﴿کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ﴾.
مراحل هدایت الهی برای صاحبان «انابه»
شما مشرکین را به اصول و فروع با هم دعوت میکنید؛ ولی ذات اقدس الهی سه کار میکند: اول هدایت به معنای ارائه طریق، بعد افراد را برچین میکند. «جِبایه» یعنی برچین کردن و مجتبی یعنی برچین شدن، میبینید کسی که میخواهد میوهای برای مهمانش تهیه کند از این طبقدار موافقت میگیرد که آن درشتها و شادابها و شیرینها را برچین کند، آن وقت بعد از اینکه برچین کرد اینها را به مقصد میرساند. فرمود ما اول از بین افراد «مجتبیٰ» داریم، برجسته داریم، برچین میکنیم، بعد اینها را به مقصد میرسانیم؛ این هدایتی که دارد ﴿یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ﴾، این هدایت به معنای ایصال به مطلوب و گرایش است.
بعضیها دوستدار کارِ خیر، دوستدار شبزندهداری و دوستدار فضیلت هستند و از خلاف و از دروغ بدشان میآید، اینها به آسانی کار خیر انجام میدهند که فرمود: ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾[27] برای او کُلْفت و رنجی نیست که بخواهد غضّ عین از نامحرم کند و زبانش را مواظبت کند، حرفهای علمی فراوان است، حرفهای خوب، کتابهای خوب و دیدنیهای خوب فراوان است، چرا انسان چیزهای بد را ببیند؟! چرا چیزهای آلوده را بنگرد؟! فرمود: ﴿یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ﴾، پس اول هدایت به معنای ارائه طریق است، بعد افرادی که در راه هستند اینها را برچین میکند و این برچین شدهها را که «مجتبیٰ» هستند، اگر إنابه داشته باشند کاملاً به مقصد میرسانند، این هر سه ضمیر به آن «دین» برمیگردد: ﴿کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ﴾؛ یعنی به این دینِ جامع واحد، ﴿اللَّهُ یَجْتَبی﴾ به این دین جامع واحد: ﴿مَنْ یَشاءُ﴾ که مشیئت الهی برابر با حکمت اوست: ﴿وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ﴾
مقصود از «انابه» در سیر و سلوک و معنای رسیدن انسان با آن به کمال انقطاع
مستحضرید که قبلاً هم إنابه معنی شد که این ثلاثی مزید است، ثلاثی مجرّدش یا «نابَ یَنیب» است یا «نابَ یَنوب» است؛ اگر اجوف واوی باشد «ناب ینوب» یعنی همیشه در نوبت است، در این نوبت که آمده دیگر نمیگوید من خسته شدم، شب بعد هم اهل نماز شب است که در نوبت است، فردا هم برای فلان کار خیر در نوبت است، پس فردا هم برای فلان کار خیر در نوبت است، این اهل نوبت است! یا «نابَ یَنیب» است؛ یعنی «انقطع ینقطع», «مُنیب» یعنی منقطع. در این دعای نورانی مناجات شعبانیه است که از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است و ائمه هم این را توصیه میکردند و به پیروانشان هم دستور میدادند که از این مناجات استفاده کنید، در این دعا کمالِ انقطاع را طلب میکند؛ این کمالِ انقطاع همان کمالِ إنابه است: «هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْک»،[28] به هر حال یک موحّد تام اول گرفتار تثلیث است؛ یعنی خودش را میبیند، عقیده و فکر خودش را میبیند، معبود خودش را هم میبیند، کمکم از تثلیث نجات پیدا میکند که مبتلا به تثنیه است و دیگر خودش را نمیبیند؛ امّا این معرفت و معروفش را میبیند، آن آخرین بار که قلّه معرفت اوست، معرفت را هم رها میکند و فقط معروف را میبیند؛ ولی به هر حال او «مِن وَراء الحِجاب» دارد با خدا سخن میگوید، ولو اهل کشف و شهود باشد، ولو حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد، اینها همه «مِن وَراء الحِجاب» هستند؛ منتها اگر کسی با علم حصولی با خدا مناجات میکند، روشن است که «مِن وَراء الحِجاب» است، برای اینکه با مفهوم و استدلال، از راه مفهوم، از حجاب مفهوم و دلیل دارد با خدا سخن میگوید؛ اگر اهل کشف و شهود بود، از ورای حجاب شهود دارد با مشهود سخن میگوید، چون شهود امر وجودی است و بین شاهد و مشهود هست. شاهد به وسیله شهود مشهود خود را میبیند، شهود او چیزی است و مشهود او چیزی دیگر؛ امّا مشهود خودش، خودش را میبیند. کسی که بیحجاب بتواند خدا را ببیند محال است، آن هم در حدّی که قبلاً تبیین شده است، تنها خود ذات اقدس الهی است که خود را ذاتاً مشاهده میکند و شهود او عین ذات اوست و اگر اینچنین شد، فرمود شما این راهها را که طی کنید اهل انقطاع میشوید «هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْک».
علت تضرّع بزرگان اهل معرفت در ماه شعبان
در بحثهای قبل هم اشاره شد، اینکه میبینید بعضیها مثل ابنطاووس و مانند ایشان در ماه شعبان که شد خیلی گرفتار هول و ولا هستند، برای اینکه ماه شعبان برای اهل سیر و سلوک آخر سال است. اول بهار که اول سال است برای توده مردم است؛ ولی کسی که در راه هست اول سال او ماه مبارک رمضان است و این اول سال هم قراردادی نیست، روایاتی که از اول ماه مبارک رمضان یاد میکند، یک؛ ادعیهای که درباره اول ماه مبارک رمضان وارد شده است، دو؛ همه به عنوان «غُرَّةُ الشُّهُور»[29] و به عنوان «رَأْسُ السَّنَة»[30] است؛ یعنی اول سال، اول ماه مبارک رمضان است. اینکه میبینید افرادی مثل ابنطاووس و اینها ماه شعبان که شده خیلی اهل هول و ولا هستند، برای اینکه آخر سال میخواهند حسابها را بررسی کنند که این یک سال ما چه کردیم که با یک حساب طیّب و طاهری وارد سال بعد شوند؛ در حال که بعضی از آقایان که کتاب دعا مینویسند، اوّل آن از اعمال ماه مبارک رمضان شروع میشود و آخرش ماه شعبان است، اینکه گفته شد:
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد[31]
برای همین است! یعنی همین چند روز را دریاب، آخر سال است! به هر حال انسان باید حساب را بررسی کند تا با بدن طیّب و طاهر وارد سال جدید شود. خود ماه مبارک رمضان ماه جایزه نیست، ماه کار است اینکه گفت: «ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید»؛ یعنی خورشید وصال، «از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد»، در ماه مبارک رمضان دیگر جا برای دیدن آفتاب نیست، چون ماه مبارک رمضان ماهِ راه و ماهِ کار است که شب و روز آدم باید کار انجام بدهد؛ شب عید که شد، آنگاه جایزهها را تقسیم میکنند. شب عید که از آن شب به عنوان «لَیْلَةَ الْجَوَائِز»[32] یاد میکنند و روز عید فطر به عنوان «یَوْمُ الْجَوَائِزِ»[33] است که جایزهها را شب و روز عید فطر میدهند. اینکه گفت:
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم ٭٭٭ که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم[34]
همین است! انسان نتیجه سی شبانهروز را تقدیم میکند و جایزه دریافت میکند. فضیلت شب عید فطر و فضیلت روز عید فطر کمتر از فضیلت شبهای قدر و روزهای قدر نیست، چون روز جایزه است.
تقاضای کمال انقطاع توصیه ادعیه به سالک و علت آن
غرض این است که در این مناجات شعبانیه گفتند کمال انقطاع را از ذات اقدس الهی مسئلت کنید: «هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْک». پس ما یک قطع داریم، یک انقطاع داریم که بالاتر از انقطاع، کمال انقطاع است و کمال انقطاع این است که این سالک نه تنها بُریدن خود از عالَم را نبیند، نه تنها قطع علاقه کند، بلکه منقطع شود که این انقطاع قویتر از قطع است؛ نه تنها منقطع میشود، بلکه انقطاع خود را هم نمیبیند. کمال انقطاع این است که از خود انقطاع هم بریده است و انقطاع خود را نمیبیند تا برای او یک باری شود. هر کسی در هر مطلبی اگر اهل نوبت بود به مقصد میرسد، اهل «إنابه» هم بود باز به مقصد میرسد؛ «مُنیب» به دین میرسد، به اصل و فرع آن؛ «مجتبیٰ» به دین میرسد، به اصل و فرع آن، کسی که به هدایت اوّلیه پاسخ مثبت داد به دین میرسد، به اصل و فرع آن؛ امّا «کلٌّ علی مراتب».
علت عدم طرح معارف برتر در زمان انبیای گذشته
اما چرا این حرفهای پیغمبر در عصر اول نیامده است؟ برای اینکه جوامع بشری استعدادشان یکسان نیست. همانطور که ملاحظه فرمودید قابیل نمیدانست که با این جنازه چه کار کند، بشر ابتدایی که اینقدر از نظر درس ضعیف است که نمیداند جنازه را چه کار کند، این دیگر استعداد آن را ندارد که به مقام الهی برسد، کمکم سلسله بشر باید به وسیله انبیا تکامل پیدا کند تا نوبت به وجود مبارک پیغمبر برسد؛ امّا در هر عصری هم ممکن نیست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیاید، نه مردم هر عصری نظیر مردم عصر پیغمبر هستند و نه خود انبیای الهی همتای وجود مبارک پیغمبر میباشند. مگر هر عصری میتواند پیغمبر تحویل دهد؟ هر عصری میتواند به وسیله پیغمبر مردمان پیغمبرشناس تحویل بدهد؛ این است که هم اعصار یکی پس از دیگری در طول هم هستند، هم انبیا یکی پس از دیگری در طول هم هستند، تا برسد به جایی که عقل شکوفا شود و آنچه را که در «شریعه و منهاج» حضرت خاتم هست بتواند خوب ببیند؛ لذا اجتهاد در آن «الی یوم القیامة» باز است، ردّ فروع به اصول و اشراف اصول بر فروع باز است، عقل به عنوان چراغ شفاف در برابر نقل درخشندگی دارد و نیازها با این حل میشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره انشقاق, آیه6.
[2]. الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة(المحشی ـ کلانتر)، ج1، ص543.
[3]. سوره روم, آیه22.
[4]. سوره شمس, آیه8.
[5]. سوره ملک, آیه3.
[6]. سوره روم, آیه30.
[7]. سوره بقره, آیه97.
[8]. سوره روم, آیه41.
[9]. سوره آل عمران, آیه181، سوره نساء, آیه155.
[10]. سوره آل عمران, آیه21.
[11]. سوره نساء, آیه46، سوره مائده, آیه13.
[12]. سوره بقره, آیه79.
[13]. سوره اسراء, آیه70.
[14]. سوره جاثیه, آیه23.
[15]. سوره بقره, آیه30.
[16]. سوره اعراف, آیه179.
[17]. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص241.
[18]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج3، ص261 و 262؛ «أَعْطَانِی اللَّهُ خَمْساً وَ أَعْطَی عَلِیّاً خَمْساً أَعْطَانِی جَوَامِعَ الْکَلِمِ وَ أَعْطَی عَلِیّاً جَوَامِعَ الْکَلَامِ وَ جَعَلَنِیَ نَبِیّاً وَ جَعَلَهُ وَصِیّاً وَ أَعْطَانِی الْکَوْثَرَ وَ أَعْطَاهُ السَّلْسَبِیلَ وَ أَعْطَانِی الْوَحْیَ وَ أَعْطَاهُ الْإِلْهَامَ وَ أَسْرَی بِی إِلَیْهِ وَ فَتَحَ لَهُ أَبْوَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْحُجُب».
[19]. دعائم الإسلام، ج2، ص352.
[20]. ترینیتروتولوئن یا تیانتی (TNT) یا تروتیل یک مرکب هیدروکربن معطر بلوری و زرد رنگ است که در ۳۵۴ درجه کلوین ذوب میشود. تیانتی ماده منفجره است که سرعت انفجار آن ۷۰۲۸ متر در ثانیه میباشد و در بسیاری از ترکیبات انفجاری بکار میرود.
[21]. لغتنامه دهخدا، صرور: [ص َ] حج ناکرده.
[22]. پلورالیسم (Pluralism) از واژه پلورال (Plural) که در زبان انگلیسی به معنای جمع است برگرفته شده و معنای آن در لغت، تعدد و تکثر است. در کلیسای مسیحی برای افرادی که چند شغل هم زمان داشتهاند، پلورالیست گفته میشده است. پلورالیسم در اصطلاح معانی متعدد و گوناگونی دارد که یافتن قدر مشترک برای جملگی آنها را دشوار میسازد؛ با این حال شایعترین معنای پلورالیسم، تعدد و تکثر ادیان حق است.
[23]. سوره بقره, آیه62؛ سوره مائده, آیه69.
[24]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص19.
[25]. سوره انفال, آیه46.
[26]. سوره مائده, آیه68.
[27]. سوره لیل, آیه7.
[28]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج3، ص299.
[29]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص31؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِنَّ الشُّهُورَ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فَغُرَّةُ الشُّهُورِ شَهْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ وَ نُزِّلَ الْقُرْآنُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَاسْتَقْبِلِ الشَّهْرَ بِالْقُرْآن».
[30]. تهذیب الاحکام, ج4, ص333؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِذَا سَلِمَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَةُ وَ قَالَ رَأْسُ السَّنَةِ شَهْرُ رَمَضَانَ».
[31]. دیوان حافظ، غزل164.
[32]. الأمالی (للمفید)، ص232؛ «فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ الْفِطْرِ وَ هِیَ تُسَمَّی لَیْلَةَ الْجَوَائِزِ أَعْطَی اللَّهُ الْعَالَمِینَ أَجْرَهُم...».
[33]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص168؛ «قَالَ النَّبِیُّ صل الله علیه و آله و سلّم): إِذَا کَانَ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ نَادَd مُنَادٍ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اغْدُوا إِلَی جَوَائِزِکُمْ ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ جَوَائِزُ اللَّهِ لَیْسَتْ بِجَوَائِزِ هَؤُلَاءِ الْمُلُوکِ ثُمَّ قَالَ هُوَ یَوْمُ الْجَوَائِزِ».
[34]. اشعار منتسب به حافظ، شماره17.