29 03 2020 452760 شناسه:

تفسیر سوره زلزال (1399/01/11)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (1) وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (2) وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (3) یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (4) بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی‏ لَها (5) یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ (6) فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (7) وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (8)﴾

سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبة» آن «زلزلة» است و اسامی دیگری هم به مناسبت‌های دیگری در کتب تفسیری مشهود است این می‌تواند هم در مکه نازل شده باشد هم در مدینه، گرچه مکی بودن آن براساس اینکه اکتفا کرده بر همان اصول کلی مناسب‌تر است.

جریان زمین‌لرزه در قرآن کریم به صورت‌های متعدد و گوناگونی ارائه شد؛ یک وقت تعبیر از ﴿رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا﴾[1] است، یک وقت تعبیر ﴿تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾[2] مطرح است، یک وقت سخن از زلزله است و این زلزله به زمین اسناد داده می‌شود، گاهی از مجموعه این تعبیرات به عنوان ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شیْءٌ عَظِیمٌ﴾[3] یاد می‌شود. «زَلَّ» که ثلاثی مجرد است یعنی حرکت کرد، اما زلزله یک حرکت متتابع و مکرر است. این زلزله که حرکت متتابع زمین است با تتابعی که در کنارش آمده تکرارش بیشتر می‌شود که فرمود: ﴿تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾؛ بنابراین یک بار نمی‌لرزد این لرزه مکرّر است. اینکه دارد ﴿تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ معنایش این نیست که بار دوم، معنایش این است که غیر از بار اول؛ نظیر معقول ثانی که می‌گویند معقول ثانی یعنی «ما لیس بأول»، ممکن است معقول ثالث و رابع و حتی پنجم و ششم باشد. اینکه دارد: ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ ممکن است پنج بار شش بار کمتر و بیشتر باشد. «علی أی حال» این زلزله از اشراط ساعت است و نه تنها از اشراط ساعت است بلکه از ارکان ساعت است زیرا در قیامت کل این نظام سپهری عوض می‌شود.

در سوره مبارکه «ابراهیم» گذشت که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[4] یعنی کلّ آسمان و زمین عوض می‌شود به آسمان دیگر و زمین دیگر. روایاتی که ذیل آن آیه نورانی سوره مبارکه «ابراهیم» بود از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیهما) رسید که این ارض تبدیل می‌شود «إلی أرض لم یعصَ علیها» به زمینی که روی آن گناه نشده است. [5]اینکه ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾، این سؤال در آنجا مطرح بود که انسان‌ها که از زمین برمی‌خیزند و زنده می‌شوند آیا قبل از تبدیل برمی‌خیزند؟ بعد از تبدیل برمی‌خیزند؟ همراه با تبدیل برمی‌خیزند؟ که هر کدام از این سه مبنا و سه مکتب آثار خاص خود را دارد؛ ولی حقیقت ارض همان ارض است، حقیقت انسان همان انسان است زیرا زمین اگر بخواهد حقیقتش عوض بشود، توان این ﴿تُحَدِّثُ أَخْبارَها﴾ را ندارد زمینی که حقیقتش عوض شد نه می‌تواند شهادت بدهد نه می‌تواند شکایت کند.

آن زمینی که هم‌اکنون موجود است «بعین حقیقتها» در برزخ هست و «بعین حقیقتها» در قیامت هست؛ اگر بخواهد در آن روز شهادت بدهد مستحضرید که شهادت در محکمه دو مرحله دارد: مرحله اُولی آن است که شاهد در متن داستان و قضیه و فعل حاضر باشد که صحنه را تحمل کند، این مقام تحمل حادثه و فعل است و در بین مسئله تحمل و مسئله ادا، تغییری تبدیلی سهوی نسیانی و مانند آن راه پیدا نکند، این دو؛ آنچه را که در صحنه حادثه که رخ می‌داند حضور می‌داشت و ادراک کرد و ضبط کرد «بعینه» باید محفوظ باشد تا در بخش ادا که در محکمه است أدا کند. این سه عنصر محوری را زمین باید داشته باشد: یکی حضور در متن حادثه است که خوب ضبط کند. دوم حفظ و نگهداری آن مضبوط و درآمد خود و سرمایه خود که در این اثنا از بین نرود. سوم در محکمه قیامت عین همان را که تحمل کرده است ادا کند؛ مقام تحمل، مقام ادا، حفظ و نزاهت از سهو و نسیان در بین تحمل و در بین ادا.

کلّ این جریان را زمین باید داشته باشد تا شهادت آن، گزارش آن، شکایت آن مصون باشد. مسجد شکایت می‌کند[6] مسجد شفاعت می‌کند مسجد شهادت می‌دهد، همه این عناوین با حفظ حقیقت زمین است با حفظ حقیقت این امکنه است و مانند آن. بنابراین تبدیل در ماهیت و حقیقت و رکن هستی زمین نیست، در تحولات جانبی است که منافی با اصل حقیقت زمین نیست و این زمین‌لرزه به آسمان‌لرزه به بین سماء و ارض‌لرزه یعنی فضالرزه هوالرزه فلک‌لرزه شمس‌لرزه قمرلرزه آن هم لرزه مکرّر که ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾؛ حادثه‌ای از این سهمگین‌تر فرضی ندارد در چنین حادثه سهمگینی بی‌عدیل، مردان الهی در امانت و امنیت هستند از هراس آن روز در امان‌اند ﴿وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾[7] از این حادثه تلخ‌تر و سنگین‌تر فرضی ندارد، مردان الهی در آن روز آرام هستند. اینکه ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[8] آنجا روشن می‌شود؛ آنها که در دنیا چون عالم درست بودند عالم عامل بودند ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[9] دلشان از هراس الهی می‌تپید که مبادا راه کسی را ببندند یا بیراهه بروند آنها ﴿وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ﴾ آن روز ﴿آمِنُونَ﴾.

پس «هیهنا امور»: یکی اینکه زمین و زمان و فضا و هوا کلاً می‌لرزند، نه تنها «زَلَّ» است بلکه زلزله است، نه تنها زلزله است «رَجّ» است، نه تنها «رَجّ» است رجفه است، نه تنها رجفه است ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ است، نه تنها ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ زلزله قیامت است نه زلزله دنیا. در دنیا اگر زمینی بخواهد بلرزد همین است که آثارش دیده شد؛ اما در قیامت اگر زمین بخواهد بلرزد می‌خواهد عوض بشود؛ حالا مناسب با نفخه اول است نفخه ثانی است. اما:

ما زنده به ذکر دوست باشیم ٭٭٭ دیگر حیوان به نفخه صور[10]

عده‌ای آن چنین‌اند؛ در این نفخه اول و دوم که کل جهان دارد دگرگون می‌شود ﴿وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾. این یاد خدا و نام خدا همان طوری که زمین را می‌لرزاند دل را آرام می‌کند، این گاهی آن لرزه را دارد گاهی این آرامش را دارد.

به هر حال زمین با این وضع می‌لرزد. عمده آن است که با اینکه ﴿الْأَرْضُ﴾ با اسم ذکر شد در آیه دوم اگر می‌فرمود «و أخرجت اثقالها» کافی بود، ولی باز اسم ظاهر آورده و تصریح کرده است ﴿إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها ٭ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها﴾. در آن زلزله فعل مجهول به کار برده شد در اخراج فعل معلوم به کار برده شد آن چون مقداری هراس‌آور است به خود زمین اسناد داده شد این چون صبغه ملکوتی برتر و بالاتری دارد به ذات اقدس الهی اسناد داده شد ﴿وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها﴾؛ منظور آن طلا و نقره و عادن و مانند آن نیست، آنها ثقل زمین نیست، این جنّ و انس که ثقلان‌اند و ثقل زمین‌اند که اگر در دل زمین‌اند که ثقل «للأرض»اند و اگر روی زمین‌اند که ثقل «علی الأرض»اند؛ اما آن معادن همان خاکی بود که خودش پروراند این خاک را به سنگ تبدیل کرد این سنگ را به ذهب و فضه تبدیل کرد، خود زمین است بار زمین نیست سنگینی زمین نیست این خود زمین است.

وقتی در محضر امام صادق(صلوات الله و سلامه علیهم و علی آبائه و أبنائه الأطیبین) سخنانی حضرت فرمودند، بعضی از صحابه و شاگردان عرض کردند عجب جواهری ما از شما شنیدیم، فرمود حیفت نیامد که این مطالب را به جواهر تشبیه کردی؟ «هَلِ الْجَوْهَرُ إِلَّا حَجَر»[11] طلا یک سنگ زردی است، نقره یک سنگ سفیدی است، منتها دورانی بر آن گذشت زیبا شد؛ از حجریّت به نباتیّت بار نیافت این هنوز جماد است سنگ است، این معارف بلند را به سنگ تشبیه کردی؟ حیفت نیامد؟

بنابراین آنکه خود زمین هست و پرورش زمین است و جز جماد چیزی دیگر نیست بار زمین نیست، خود زمین است، این ثقل زمین نیست. اما این اموات‌اند که وقتی زنده‌اند ثقل «علی الارض» هستند وقتی به درون خاک رفتند ثقل «للارض» هستند و این اثقال را و این سنگینی‌ها را ذات اقدس الهی دستور می‌دهد که این بیرون بیاورد ﴿وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها﴾ و بعد هم گزارش می‌دهد که چه کسی بد است و چه کسی خوب است شکایت می‌کند شهادت می‌دهد حالا اینها در کدام مقطع است اینها را «أشراط الساعة» یکی پس از دیگری باید تعیین کند. ﴿وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها﴾، این انسان حالا یا نوع انسان است یا آن اولیای خاص ولیّ مطلق الهی است که می‌گوید ﴿ما لَها﴾ چه شده است که این به رَجّ، به رجفه به زلزله، ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ افتاد؟ چرا این طور شد؟ ﴿وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها﴾. در آن روز زمین گزارش می‌دهد که چه کسی بیراهه رفت و چه کسی راه کسی را بست؟ چه کسی با دین بود و چه کسی علیه دین بود؟ چه کسی کفر و الحاد و شرک ورزید چه کسی موحد بود؟ این از درون و نهاد و نهان انسان‌ها باخبر است چگونه باخبر است؟ چون ذات اقدس الهی او را آگاه کرده است.

در بحث‌های قبل داشتیم که پنج طایفه از آیات قرآن کریم دلالت می‌کنند که زمین عالم است آگاه است چیز می‌فهمد مطیع است؛ آیات اسلام که ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[12] آیات تسبیح ﴿یُسَبِّحُ‏ لِلَّهِ‏ ما فِی‏ السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض‏﴾، آیات تحمید که ﴿إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[13] آیات سجده که ﴿یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ خود زمین هم همین طور است و آیه اطاعت که ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین﴾[14] که بارها به عرض شما رسید ذات اقدس الهی به زمین و آسمان که دو شیء‌اند تعبیر می‌کند بیایید، اینها در ارض ادب ابتدا از تثنیه سخن می‌گویند بعد از جمع؛ ﴿فَقالَ لَها﴾ آسمان ﴿وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا﴾ تثنیه است ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا﴾ تثنیه است، ﴿أَتَیْنا طائِعین﴾ نه «طائعَین»! یعنی ما آسمان و زمین با همه موجودات جهان مطیع هستیم. این نشانه ادراک این موجودات است و باخبر هستند و آگاه‌اند و اگر شهادت می‌دهند درست است و اگر شکایت می‌کنند درست است، مسجد شهادت می‌دهد که فلان همسایه می‌آمد و فلان همسایه شکایت می‌کند که نمی‌آمد اینها درست است.

اما اینها را ذات اقدس الهی می‌فرماید ما به زمین وحی فرستادیم ﴿یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها﴾ چطور؟ ﴿بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی‏ لَها﴾. این ﴿أَوْحی‏ لَها﴾ یعنی وحی فرستاده که بگو، نه وحی فرستاده که فلان شخص این چنین هست فلان شخص این چنان بود؛ چون اگر این علم باشد که شهادت درست نیست شکایت درست نیست. اگر خدای سبحان به زمین بگوید که فلان شخص این چنین بود، بعد این شخص بخواهد در محکمه خدا شهادت بدهد، اینکه خودش حاضر نبود؛ این باید بگوید خدا گفت. اما این ﴿بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی‏ لَها﴾ یعنی خدا دستور داد که بگو، نه او را عالم کرده است او در متن حادثه حاضر بود، یک؛ بین حادثه و ادای شهادت حافظ بود مصون از سهو و نسیان بود، دو؛ در محکمه شهادت آنچه را دید و آنچه را حفظ کرد و نگه داشت بازگو می‌کند، سه؛ این معنای شهادت است شکایت هم همین طور است؛ منتها خدای سبحان گاهی کار زمین را به خودش اسناد می‌دهد، گاهی کار زمین را به امر خودش وابسته می‌داند. گاهی کار زمین را به خود اسناد می‌دهد می‌فرماید: ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾[15] ما زمین را باز کردیم قارون را به دهن زمین گذاشتیم و دهن زمین را جمع کردیم، خانه قارون را همین کار کردیم ﴿فَخَسَفْنا بِهِ﴾ یعنی به قارون ﴿وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾.

گاهی این چنین نیست فرمان می‌دهد؛ نظیر جریان طوفان نوح که وقتی مستقر شد و وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) در همان کشتی ﴿وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ﴾[16] فرمان به زمین رسید که ﴿یا أَرْضُ ابْلَعی‏ ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی﴾ به فضا گفتیم نبار به زمین گفتیم بلع کن فرو ببر! این امر تکوینی همان وحی فعل است؛ قبلاً هم بحث آن گذشت که وحی دو قسم است: یک وحی علم است ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْک،[17] به خیلی از انبیا علوم غیب را از راه وحی تعلیم می‌دهد، سخن از علم است یعنی آن بخش علم‌یاب و اندیشه‌ورز و عالم و آگاه‌شونده انبیا را با تعلیم سیراب کرد این وحی علم است. بخشی مربوط به فعل و کار است در این بخش اراده و تصمیم و نیت و اخلاص و مانند آن به عهده این بخش است آن بخش‌های علم بخش دیگر است.

عده‌ای تلاش و کوشش کردند که بگویند بین طلب و اراده چه فرق است، با اینکه هر دو در یک وادی است منتها ممکن است شدیدتر و ضعیف‌تر، نزدیک‌تر و دورتر، بحثی است بی‌اثر نیست؛ اما آن بحث عمیق علمی مؤثر جایش خالی است که فرق علم و اراده چیست؟ که گاهی انسان مطلبی را صد درصد می‌داند ولی اراده نمی‌کند. اصلاً باب اراده و نیت و تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری یک وادی دیگری دارد کاری با حوزه اندیشه ندارد. عالم بی‌عمل مثل آدمی که چشم سالمی دارد گوش سالمی دارد مار و عقرب را می‌بیند از سمّی بودنِ مار و عقرب یقیناً باخبر است هیچ مانعی ندارد، منتها دستش فلج است پایش فلج است، او نمی‌تواند فرار کند. شما به او تلسکوپ بده میکروسکوپ بده ذره‌بین بده دوربین بده عینک بده؛ مرتّب آیه بخوانی روایت بخوانی، این شخص مشکل علمی ندارد. بحث علمی او صد درصد تام است ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ،[18] کلیم الهی به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ؛[19] صد درصد برای تو روشن شد که حق با من است اما بشود! مثل اینکه برای چشم و گوش صد درصد روشن است که این مار و عقرب است ولی چشم که فرار نمی‌کند گوش که فرار نمی‌کند دست و پا فرار می‌کند که فلج است. آن عقل عملی که امام فرمود: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[20] هیچ یعنی هیچ! مگر اینکه روح قوی باشد اولاً، دائماً مراقب باشد ثانیاً، که این عقل عملی گرفتار شهوت و غضب نشود ثالثاً، فلج نشود زخمی نشود آسیب نبیند رابعاً و خامساً و کذا و کذا تا آنچه را فهمید عمل بکند.

غرض آن است که بخش علم کاملاً از بخش عمل جدا است وحی علم از وحی عمل جدا است. در جریان مادر موسی فرمود این کار را بکن! درباره بسیاری از بزرگان فرمود: ﴿أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ﴾؛[21] بخش وحی فعل چیزی است بخش وحی علم چیزی دیگر است.

غرض آن است که گاهی خودش این کار را انجام می‌دهد گاهی ذات اقدس الهی دستور می‌دهد به عنوان وحی تو انجام بده؛ چون همان طوری که در قُرب نوافل خدای سبحان در فصل سوم نه فصل اول که منطقه ذات است که منطقه ممنوعه است، نه فصل دوم که صفت ذات است و عین ذات است و آنجا هم منطقه ممنوعه است، در فصل سوم که فصل فعل حق است ظهور حق است ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[22] است که بخش امکان است آنجا در قُرب نوافل دارد که «کُنْتُ سَمْعَهُ ... وَ بَصَرَهُ ... وَ لِسَانَهُ ... وَ یَدَهُ»[23] این درباره انسان است. درباره زمین هم همین طور است فعل خداست که تمام این آب‌ها را جذب می‌کند، فعل خداست که از زمین گزارش می‌گیرد و گزارش می‌دهد. فرمود: ﴿تُحَدِّثُ أَخْبارَها﴾ گزارش‌ها را صادقانه می‌دهد، چون خدا وحی فرستاده که گزارش بده، یک؛ یا همین گزارش‌گری‌های الهی است، دو.

در آن روز مردم پراکنده‌اند حالا شتّی هستند، شتیت هستند، پراکنده‌اند بعضی سفیدچهره‌اند بعضی سیاه‌چهره‌اند، «یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ وُجُوهٌ» هستند، «یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ وُجُوهٌ» هستند. یکی از دعاهای مستحب حالت وضو در هنگام شستن چهره این است که «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ الْوُجُوه‏»[24] سفیدچهره بودن و سیاه‌چهره بودن نژادی و سرزمین و اقلیمی، این اثر ندارد:

مرد خداشناس که تقوا طلب کند ٭٭٭ خواهی سفیدجامه و خواهی سیاه باش[25]

 خواه بلال حبشی که سیاه‌جامه است، خواه صهیب رومی که سفیدجامه است آن فرقی نمی‌کند آن شرف نیست. مرد خداشناس که تقوا طلب کند خواه حبشی سیاه‌جامه باشد یا رومی سفیدجامه؛ اما در قیامت سفید جامه بودن و سیاه جامه بودن نشانه ایمان و کفر است نشانه بی‌آبرویی و آبرومندی است.

﴿یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ﴾ تا برایشان حجت الهی بالغ بشود؛ آنگاه ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾. یک بحث این است که بسیاری از اعمال است که انسان توبه کرده است و نباید آنها را ببیند، این یک. بحث دیگر آن است که اگر ظالمی نسبت به کسی ستمی کرده است سیئات آن مقتول و آن مظلوم در نامه عمل قاتل نوشته می‌شود و حسنات قاتل در نامه عمل مقتول نوشته می‌شود، دو؛ از این نمونه‌ها سه و چهار و پنج کم نیست. این آیه می‌گوید هر کس هر کار خیری را انجام داد می‌بیند در حالی که مسئله حبط را عده‌ای گفتند که در مکتب ما نیست، نقل و انتقال حسنات و سیئات درباره غیبت‌ کردن، ظلم کردن، قتل کردن هست که در مکتب ما آمده است. خیلی از اعمال است که انسان انجام داد و آن روز نمی‌بیند خیلی از اعمال است که انجام نداد و آن روز می‌بیند این با ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ یعنی چه؟

تعبیری مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارد که می‌گوید این عام مختص است یا آن مطلق تقیید شده است و مانند آن.[26] یک بیان لطیف و علمی و اصولی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی دارد و آن این است که آن آیاتی که دارد حسناتِ قاتل در نامه عمل مقتول نوشته می‌شود یا سیئات مقتول در نامه عمل قاتل نوشته می‌شود حاکم بر این گونه از ادله است.[27] این آیه می‌گوید هر کسی عمل کرد می‌بیند، آن روایت می‌گوید عمل او این است؛ آنچه را که از او به دیگری منتقل شد عمل او نیست. بنابراین نه تنها چون حاکم و محکوم یا به تعبیر مرحوم شیخ طوسی مخصّص و عام، عام و خاص اینها معارض هم نیستند.

البته در علوم عقلی موجبه کلیه و سالبه جزئیه کاملاً نقیض هم‌اند سالبه کلیه و موجبه جزئیه نقیض هم هستند موجبه کلیه و سالبه جزئیه نقیض هم‌اند اما در علوم نقلی فقه و اصول و اخلاق و مانند آن عام و خاص کاملاً با آن هماهنگ‌اند مطلق و مقید کاملاً باهم هماهنگ‌اند هیچ خاصی نقیض عام نیست و هیچ مقیدی نقیض مطلق نیست. اگر در علوم عقلی بود چون «عقلیة الأحکام لا تخصص»، نه مطلقات آن تقیید‌بردار هستند نه عموماتش تخصیص‌پذیر. «عقلیة الأحکام لا تخصص»؛ اما در علوم نقلی مسائل فقهی مسائل حقوقی مسائل اخلاقی اینها وقتی جابهجا شد به تعبیر سیدنا الاستاد این حاکم بر اوست. این آیه دارد هر کسی عمل خودش را می‌بیند، آن روایات دارد که این عمل او نیست، این خودش منتقل کرده است به دیگری در زمان حیات خود. بنابراین ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾ کلّ این را خود انسان به همراه دارد در آن آیات قبل گذشت که وقتی نظام سپهری عوض شد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾.[28] در سوره مبارکه «آل عمران» گذشت که ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ﴾[29] هر کسی کاری کرد محضَر می‌بیند یعنی عمل حاضر شده است خود عمل حاضر نشد، یک؛ دیگری آن را احضار کرده است، دو؛ شخص حاضر کرده آن فرشته‌ها یا آن مُحضِر را می‌بیند، سه؛ ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ﴾.

در بخش‌های دیگری از آیاتی که اخیراً گذشت فرمود در صحنه‌ای که قیامت جلوه کرده است ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾ خود شخص می‌آورد پس معلوم می‌شود با خودش است، اعمال که ما را رها نمی‌کند عمل عامل را رها نمی‌کند ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾؛ لذا عمل خودش را می‌بیند کاملاً می‌شناسد. آن جایی که تجارت کرده است یا سوء یا حُسن، جابهجا کرده است بدی‌ها را داد خوبی‌ها را گرفت یا خوبی‌ها را داد و بدی‌ها را گرفت عمل او نیست حالا یا تخصیص است طبق تبیان، یا حکومت است طبق المیزان، به هر حال برای او نیست؛ لذا برخی از اعمال را نمی‌بیند برخی از اعمالی که انجام نداده آنها را می‌بیند.

عمده در این بخش‌ها آن مسئله سه ضلعی سوره مبارکه «ابراهیم» است که جزء پیچیده‌ترین مسائل تفسیری است که این انسان‌ها چه وقت زنده می‌شوند؟ آیا قبل از اینکه زمین تبدیل بشود به زمین دیگر زنده می‌شوند؟ آن وقت کجا هستند؟! یا بعد از اینکه زمین تبدیل شد اینها زنده می‌شوند؟ یا همزمان زنده می‌شوند؟ «علی أی حال» مردان الهی ﴿وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾ که باید کوشش و تلاش شما این باشد که امنیت آن روز را تأمین کنیم؛ البته ثمره علمی، فایده علمی، تحقیق علمی همچنان سرجایش محفوظ است که در بین این ارکان سه‌گانه کدام یک از اینها حق است؟ یا هر کدام در یک مقطع خاص حق است؟ ولی آنچه را که برای ما سودمند است این است که بکوشیم تا مشمول ﴿وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾ باشیم که ـ إن‌شاءالله ـ امیدواریم این فیض و فوز نصیب امت اسلامی بشود.

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. سوره واقعة، آیه4.

[2]. سوره نازعات، آیات7 و 8.

[3]. سوره حج، آیه1.

[4]. سوره ابراهیم، آیه48.

[5]. تفسیر الصافی، ج‏3، ص‏96 و 97.

[6]. بحار الانوار، ج7، ص222؛ «یجِی‏ءُ یَومَ القِیامَةِ ثَلاثَةٌ یَشکُونَ: اَلمُصحَفُ وَالمَسجِدُ وَ العِترَةُ».

[7]. سوره نمل, آیه98.

[8]. سوره رعد, آیه28.

[9]. سوره فاطر، آیه28.

[10]. دیوان سعدی، غزل شماره303.   

[11]. المناقب(ابن شهر آشوب), ج4, ص248.

[12]. سوره آلعمران، آیه83.

[13]. سوره اسراء، آیه44.

[14]. سوره فصلت، آیه11.

[15]. سوره قصص، آیه81.

[16]. سوره هود، آیه44.

[17]. سوره هود، آیه49.

[18]. سوره نمل، آیه14.

[19]. سوره اسراء، آیه102.

[20]. تفسیر نور الثقلین، ج‏5، ص382.

[21]. سوره أنبیاء، آیه73.

[22]. سوره نور، آیه35.

[23]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص352.

[24]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص70 و 71.

[25]. منسوب به حافظ.

[26]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص394.

[27]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص435 ـ 437.

[28]. سوره تکویر، آیه14.

[29]. سوره آل عمران، آیه30.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق