24 01 2016 441096 شناسه:

تفسیر سوره زخرف جلسه 24(1394/11/04)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (۷٤) لاَ یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (۷۵) وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَ لکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (۷۶) وَ نَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ (۷۷) لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ (۷۸) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (۷۹) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لاَ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُم بَلَی وَ رُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (۸۰)

در سوره مبارکهٴ «زخرف» که در مکه نازل شد، از آیه 67 به بعد بخشی از روابط را تبیین میکند؛ رابطههایی که در دنیا بین انسانها هست یا رابطههای خانوادگی است که فرمود: ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ،[1] نَسَب و حَسَب و مانند آن که روابط خانوادگی است قطع میشود؛ حالا گاهی به صورت ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ[2] و مانند آن و گاهی هم به عنوان صِرف انقطاع رابطه، ظهور میکند.

بخش دیگر روابط دوستی و اجتماعی است؛ این روابط دوستی و اجتماعی چون روابط خانوداگی نیست، حتماً بر مدار یک چیزی است: یا بر مدار «سیّئة» است، یا بر مدار «حَسَنة»، یا در راه خَیر با یکدیگر هماهنگ هستند، یا در راه شَرّ؛ هر دو گروه را در این بخش پایانی سوره مبارکهٴ «زخرف» مشخص فرمود.

بخش دیگر رابطهٴ تابع و متبوع، مطیع و مطاع و امام و امت است که آن را هم در بخشهای دیگر قرآن کریم مشخص کرد که عدّهای تابع هستند و عدّهای متبوع، عدّهای مطیع  هستند و عدّهای مطاع، عدّهای امام هستند و عدّهای امت، آن قسمتها را ذکر فرمود. در بخشهای خانوادگی و روابط فردی که فرمود: ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ مسئلهای نیست؛ گروه خاصی که واقعاً مؤمن می‌باشند، اینها هم برای لذّت بیشتر فرزندان آنها به نیاکانشان ملحق میشوند که فرمود: ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْ‏ءٍ؛[3] بدون اینکه از اعمال اینها چیزی کم بشود، ذراری اینها در بهشت به اینها ملحق میشوند که یک مجموعهٴ خانوادگی در یک جای بهشت به سر میبرند که لذّت بیشتری داشته باشند، این البته برای گروه خاص است.

 اما روابط اجتماعی و دوستی بر دو قسم است: یا بر مدار «حَسَنه» است که ﴿تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی[4] است یا ـ خدای ناکرده ـ بر مدار «سَیّئة» است که تعاون بر «إثم» است و «سَیّئة». آنها که دوست یکدیگر هستند که به نفع یکدیگر شهادت میدهند، به نفع یکدیگر دروغ میگویند، به نفع یکدیگر ربا میگیرند و به نفع یکدیگر رشوه میگیرند و رشوه میدهند، اینها جزء همین ﴿الأخِلاَّءُ﴾[5] هستند که بحث آن در جلسه قبل گذشت. این «خُلّة» و دوستی ظاهر آن دوستی است باطن آن سمّ و گناه است، این یک مقدمه. قیامت باطن دنیاست که فرمود: ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ[6] که آخرت را در برابر ظاهر قرار داد؛ یعنی باطن دنیا آخرت است، این دو مقدمه. این روابط دوستی که ظاهر آن دوستی است و باطن آن دشمنی است، چون هرکدام به سود دیگری معصیت میکنند، به نفع دیگری شهادت باطل میدهند و به نفع دیگری مال حرام را میگیرند، باطن این دوستی «سَیّئة» هست و قیامت که ظرف ظهور باطن است، این باطن ظهور میکند؛ لذا اینها ظاهراً دوست هستند و باطناً دشمن می‌باشند؛ لذا فرمود: ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ و چون اکثر اینها «لاَ یَعْقِلْ» هستند، متّقین را مستثنا قرار داد و اگر اکثر اینها عاقل بودند، این گروه تبهکار مستثنا میشدند؛ لذا آنها به عنوان «مستثنیٰ منه» اصل ذکر شدند: ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّو متّقین که کمتر هستند استثنا شدند و اگر «أَکْثَرُهُمْ یَعْقِلُون» بودند به عکس میشد.

بخش دیگر که خیلی مهم است، بخش تابع و متبوع و مطیع و مطاع است که در سوره مبارکهٴ «فاطر»، «سبأ»، «اسراء» و سایر سُوَر گذشت که یک عدّه تابع هستند و یک عدّه متبوع، اضافهٴ «مُتِخٰالِفَةُ الأطراف» دارند؛ البته برخلاف دوستی متقابل که اضافهٴ «مُتِوافِقَةُ الأطراف» است؛ یعنی این شخص خلیل اوست و او هم خلیل این شخص است؛ ولی در تابع و متبوع و مطیع و مطاع اضافهٴ «مُتِخٰالِفَةُ الأطراف» است که یکی مُطاع است و دیگری مطیع، اینها وقتی وارد دوزخ شدند که ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا،[7] این مستضعفین بی‌راه به خدا عرض میکنند که این مستکبرین ما را گمراه کردند: ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ،[8] برای اینکه ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ.[9]

پرسش: ...

پاسخ: خیرِ یکدیگر را میخواهند و شفیع یکدیگر میشوند، در بحث قبل گذشت که اینها شفیع یکدیگر هستند. این متّقین که در دنیا مشکل دیگری را حلّ میکنند، دعا میکنند، تعلیم میدهند، روابط اجتماعی دارند، نصیحت میکنند و خیر یکدیگر را میخواهند، اینها در قیامت «شافع» و «مشفوع» هستند، هرکدام جلوتر رفت، سعی میکند که دیگری را هم دریابد. بنابراین اینها واقعاً دوست هستند، ظاهراً دوست هستند و در قیامت هم به سود یکدیگر شفاعت میکنند؛ اما کسانی که مدار آنها تعاون بر «إثم» باشد، ظاهر آن دوستی است و باطن آن دشمنی است.

آن بخش سوم که میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ، اینها مستضعفینی هستند که به خدا عرض میکنند خدایا عذاب مستکبران را زیاد بکن! خداوند در قیامت به اینها پاسخ میدهد: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ؛[10] هم عذاب شما دو برابر است و هم عذاب آنها دو برابر، ولی شما حساب نکردید. عذاب آنها دو برابر است و همین است که شما گفتید، چون هم خودشان گمراه بودند، یعنی معصیت میکردند و هم شما را اغواء میکردند؛ هم ضالّ بودند و هم مضلّ؛ شما هم دو گناه کردید: یکی اینکه درِ خانهٴ ما را بستید، دیگر اینکه درِ خانه آنها را گشودید! اگر شما حرفهای ما را گوش میدادید که درِ خانه ما بسته نمیشد! همان بیان نورانی که امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) به آن مردی که از شام آمده ـ از دستگاه اموی ـ فرمود اگر شماها نبودید که بنی‌امیه قدرتی نداشتند! شماها درِ خانه ما را بستید![11] پس مستعضف هم مثل مستکبر دو عذاب دارد؛ یعنی به اندازه مستکبر عذاب دارد، فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ؛ شما حساب نمیکنید، شما هم درِ خانهٴ ما را بستید و هم درِ خانه آنها را گشودید! این‌طور نیست که چون شما مستعضف هستید یک گناه کرده باشید: ﴿قَال لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ، این‌جاست که ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا را تا آخر را میگوید، اینها میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ، به آنها جواب میدهند که این همه فریادی را که اهل بیت داشتند، میخواستید گوش بدهید!

بنابراین این سه فصل است که مربوط به روابط اجتماعی است، روابط تابع و متبوع است و روابط خانوادگی است؛ البته روابط اجتماعی دو قسم است و روابط تابع و متبوع هم دو قسم است، چون ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ.[12] اگر یک عدّه گرفتار ضلالت بودند که ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ؛[13] نظیر فرعون و اینها بودند، ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ،[14] این برای ائمه کفر است؛ ولی اگر تابع اهل بیت(سَلامُ اللهِ عَلَیهِم) بودند و به دنبال اینها حرکت میکردند؛ منتها به مقداری که حرکت کردند اشتیاق لقای اینها را دارد؛ بعضیها بیتاب هستند. در صدر اسلام برخیها گاهی نیمه شب یا مثلاً پاسی از شب رفته میآمدند خدمت حضرت که آقا ما تا شما را نبینیم نمیتوانیم بخوابیم، از بس محبوب ما هستی! این بیتابی است و این محبّت برای هر کسی نیست. یک وقت است که اُویس قرن است و از آن‌جا میآید تا خدمت حضرت برسد، اینها که واقعاً به لقای اهل‌بیت بیتاب هستند، اینها در قیامت ﴿مَا تَشْتَهِیهِ الأنفُسُ[15] شامل حال اینها میشود و به زیارت اینها میرسند و امثال آن؛ اما تودهٴ مردم که حضرت را در روز تاسوعا و عاشورا میشناسند و زیارت میخوانند و عزاداری میکنند، اینها بعید است آن ‌طوری که هر وقت بخواهند خدمت حضرت برسند! سیدنا الاستاد مرحوم علامه از بعضی از مشایخ خودشان نقل میکردند که وجود مبارک سید الشهداء(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) سالی یکبار برای اهل بهشت تجلّی میکند، این‌طور نیست که هر کس و هر وقت خواست خدمت حضرت برسد؛ امامت وقتی در آن‌جا ظهور میکند یک حساب دیگری دارد، طوری نیست که هر کسی به دلخواه بتواند خدمت حضرت برسد، هر کس برابر عقیدهٴ خودش اشتیاق دارد. اشتیاق ما در دنیا به دست هوس ماست، اما در قیامت به دست عقیدهٴ ما و عمل صالح ماست؛ هر اندازه عقیده راسخ و عمل صالح داشتیم مشتاق هستیم، این دل‌بخواه نفسانی نیست، این عقیده‌بخواه است و عمل صالح بخواه، بعضیها واقعاً آن شوق را ندارند برای اینکه آن عقیده و آن شیفتگی و آن لقاء را در دنیا نداشتند. بنابراین هم مسئله تابع و متبوع در دو بخش حق و باطل است و هم مسئله «خُلّة» و دوستی در دو بخش حق و باطل است و هم بخشهای عادی. روابط خانوادگی مهم نیست، روابط خانوادگی امر عادی است؛ البته همه موظفند که ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ؛[16] لذا مسئله ﴿الأخِلاَّءُ﴾ را به عنوان اصل قرار داد و فرمود: ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ دو طایفه هستند: بعضیها عَدوّ یکدیگر هستند و بعضیها هم متقین می‌باشند؛ آنها که متقین می‌باشند و مستثنا هستند، حکم آنها در بحث قبل گذشت، آنها که جزء «مستثنیٰ منه» هستند و عَدوّ یکدیگر می‌باشند، حکم آنها این جلسه مطرح میشود که از آیه 74 به بعد فرمود: ﴿إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ.

مجرمین فرق میکنند، آنها که تبهکار هستند، برخیها در همان دنیا پاک میشوند؛ مثلاً در اثر مشکلاتی که دارند، بعد توبه میکنند و پاک میشوند. آنها که جرمشان سنگینتر است در عقبهٴ کئود برزخ سالیان متمادی ممکن است که پاک بشوند و اگر در برزخ پاک نشدند در ساهرهٴ[17] قیامت که روز آن پنجاه هزار سال است،[18] ممکن است پاک بشوند و اگر خیلی عمیق بود و به درونِ درون اینها راه پیدا کرد و در ساهرهٴ قیامت پاک نشدند، وقتی وارد جهنم شدند ممکن است بعد از برخی سوخت و سوز پاک بشوند؛ اما این برای کسی است که عقیدهٴ به خدا و اصل وحی و نبوت و اصول کلّی دین در درونِ درون او راه پیدا کرده است، منتها حالا عمل نکرده است و اعتنایی نداشت. اما اگر این اصول کلّی اصلاً در درون او راه پیدا نکرده باشد و إلحاد محض باشد، چنین کسی مُخَلَّد است و میماند، اینها هم باز طبقات و درکاتی دارند. بعضیها هستند که شنیدند خدایی هست؛ اما حالا باور نکردند، اینها فقط به فرشتههای مسئول دوزخ میگویند که از خدایت بخواه که عذاب ما را کمتر کند یا ما را از بین ببرد؛ هنوز هم که هنوز است چشم آنها باز نمیشود که بفهمند مرگ نابودی نیست، چون خیلی طول میکشد تا انسان بفهمد مرگ نابودی نیست و مرگ هجرت است. یکی از دقایق مسائل عقلی این است که فصل اخیر انسان این است: «الإنسانُ حَیٌّ مُتألهٌ مائِت» یا «حیوانٌ ناطقٌ مائِت»، این «مرگ» فصل اخیر انسان و مُقَوّم انسان است. مرگ به معنای نابودی و زوال و نیستی نیست، مرگ هجرت است؛ انتقال از نشئه به نشئه دیگر مرگ است، از آن جهت که این نشئه را رها میکند مرگ است و از آن جهت که وارد نشئهٴ دیگر میشود حیات است، «تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إلَی‌ دَارٍ».[19] اگر در علوم عقلی این معنا خوب روشن بشود که مرگ یعنی ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ[20] و فصل اخیر انسان است، برای ابطال مسئلهٴ تناسخ زحمتی نیست، چون معنای تناسخ این است که وقتی انسان مُرد، روح او به بدن نوزاد تعلّق بگیرد و دوباره برگردد به دنیا، ولی اگر ثابت شد که حقیقت انسان هجرت است، اصلاً محال است که برگردد و اگر در رجعت برمیگردد، در رجعت با بدن دیگر نمیآید، بلکه خودش میآید! آن کمالاتی که باید فراهم بکند یا تکمیلهایی که باید انجام بدهد، انجام میدهد، یعنی خودش با همین وضع میآید؛ مردهای است که زنده میشود، نه اینکه روح او بدن خودش را رها بکند و به بدن نوزاد تعلّق بگیرد و دوباره از صفر شروع بکند، این‌چنین نیست! بلکه همان انسان است؛ منتها عمر او طولانی است. بنابراین رجعت با تناسخ فرق جوهری دارد. اگر ثابت شد که حقیقت انسان این است که ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ، دیگر هیچ دلیلی برای ابطال تناسخ لازم نیست تا پاسخ آن مشکلات را آدم فراهم و تحمّل کند. عمده این است که مسئله «الموت ما هو» خوب روشن نیست، تا معلوم بشود که فصل اخیر انسان است، گرچه برای بعضیها روشن شد.

در این قسمت، این جهنمیها هنوز نمیفهمند که مرگ نابودی نیست؛ وقتی که خیلی فشار میبینند، به خدا عرض میکنند که جان ما را بگیر تا ما راحت بشویم. اینها که دست به خودکشی میزنند، خیال میکنند که وقتی مُردند راحت هستند، در حالی که بعد از مرگ اوّلین لحظهٴ عذاب اینهاست. اینها چون نمیدانند که مرگ نابودی نیست، مرگ هجرت نیست، مرگ انتقال است، بعد از مرگ حیات است و مسئولیت و پاسخگویی است دست به خودکشی میزنند. این گروه در جهنم هم خیال میکنند که مرگ نابودی است، به خدا عرض میکنند که جان ما را بگیر تا ما راحت بشویم، وقتی جواب میشنوند که ﴿اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ،[21] معلوم میشود که اینها حق صحبت ندارند و مسئول یا مسئولین که در دو بخش از آیات به این دو مخاطب خطاب میشود که گاهی مفرد است و گاهی جمع؛ گاهی میگویند: ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ و گاهی هم به خزنهٴ جهنم میگویند که از خدای خود بخواهید،[22] اینها هم چند گروه هستند: یا حالتها فرق میکند و در جهنم هم ممکن است که دَرَکات فرق بکند یا اشخاص فرق میکنند. یک عدّه هستند که اصلاً خدا با آنها سخن نمیگوید: ﴿وَ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ،[23] با اینکه خدا ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ[24] است یک عدّه را نگاه نمیکند؛ این نگاه، نگاهِ تشریفی است. اینکه دربارهٴ وجود مبارک حضرت عرض میکنیم: «وَ أَقْبِلْ إِلَیْنَا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنَا إِلَیْکَ وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَةً»،[25] با اینکه حضرت «باذن الله» به همه چیز نظر دارد؛ اما نظر کرامت غیر از نظر عمومی است. خدای سبحان دو نظر دارد: یکی نظر عام است که ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ است و یکی هم نظر تشریفاتی است که این نظر تشریفاتی نسبت به بعضیها نیست که ﴿لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ[26] این منظور است. وجود مبارک حضرت هم همین‌طور است! «باذن الله» ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ است؛ ولی به یک عدّه نظر تشریفاتی و تکریمی دارد. در قیامت خدای سبحان به یک عدّه اصلاً نظر تکریمی و إجلالی ندارد: ﴿وَ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، اینها نمیتوانند با خدا حرف بزنند، چون آن‌جا نظام تکوین است، نظام منع که نیست! اصل ساهرهٴ قیامت هم همین طور است: ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً،[27] این‌طور نیست که هر کسی بتواند حرف بزند! آن‌جا سخن گفتن ممنوع است، مگر با اذن خدا؛ یعنی با اذن تکوینی. این گروه چون خدا با آنها سخن نمیگوید یا با مالک دوزخ یا با خزنهٴ دوزخ(سَلامُ اللهِ عَلَیهِم) سخن میگویند که از خدا بخواهید، این یک مرحله بود.

مرحله دیگر این است همان‌طور که برای آنها در دنیا حقیقت مرگ روشن نبود و خیال میکردند که مرگ نابودی است، در دوزخ هم هنوز این حقیقت برای آنها روشن نشده و خیال میکنند که مرگ نابودی است و از خدا یا به وسیله یا بی‌وسیله میخواهند که بمیرند تا اینکه راحت بشوند، در حالی که مرگ هجرت است و نابودی نیست، این مرحله دوم بود.

مرحله سوم آن است که اینها اصلاً خدا را در قیامت هم نمیشناسند: ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ؛[28] آن‌که مُلحد محض است، با همین وضع هم مُرد و مادّیِ صِرف است، این شخص اصلاً در قیامت خدا برای او روشن نیست، صحنهای را میبیند که عوض شده است. این ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ یک فصل است، ﴿وَ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یک فصل است، ﴿لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یک فصل است، ﴿لاَ یُقْضَی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا[29] یک فصل است؛ اینها مجهولات انباشته است، اینها خیال میکنند که مرگ نابودی است، در حالی که این‌چنین نیست! قیامت خدا با آنها سخن نمیگوید، قیامت خدا آنها را نگاه نمیکند و اینها هم در قیامت خدا را نمیشناسند.

پرسش: ...

پاسخ: در قیامت هم خدا را نمیشناسند، ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ[30] برای همه آنها نیست، برای یک گروه خاص است که اعمال و جایگاه خود را میبینند. برای یک عدّه کشف حجاب و کشف غِطاء نیست، آن‌که نابیناست که میگوید: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَ قَدْ کُنتُ بَصِیراً،[31] این شخص نابیناست، همان‌طوری که در دنیا نابینا بود؛ ولی در قیامت بیناست و جهنم و جهنمیها را میبیند، میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا[32] و در قیامت هم جهنم را به او نشان میدهند و میگویند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ[33] که میگوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا. این‌که در دنیا کور بود، مسجد و حسینیه و مراکز مذهب را نمیدید و مراکز فساد را میدید، در قیامت هم همینطور است؛ بهشت و مؤمنین را نمیبیند، جهنّم و جهنّمیها را میبیند، این‌طور نیست که کور باشد، اگر کور باشد که نمیگوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا! هر طوری که در دنیا کور بود، در آخرت هم همان‌طور کور است: ﴿وَ مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً.[34] اینها که در دنیا کور هستند، از چه جهت کور می‌باشند؟ یعنی خودشان، راه خودشان، زن و بچه خودشان و مراکز فساد را نمیبینند؟ یا مسجد و حسینیه را نمیبینند؟

پرسش: ... قائل به این هستند که: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی﴾.

پاسخ: این غیر از آنهایی است که ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ است. این شخص هنوز اصل «ربّ» را قبول دارد؛ منتها جا را نمیبیند؛ اما آنها که اصلاً مُلحد محض هستند، هیچ راهی به معرفت الهی نداشتند، اینها که ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ هستند، اینها فقط با مالک و خزنهٴ دوزخ سخن میگویند.

غرض آن است که فرمود: ﴿وَ مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً؛ هر کسی در دنیا کور است، در آخرت هم کور است، در دنیا این شخص چگونه کور بود؟ در این دنیا که مراکز فساد را به خوبی میبیند، این از دیدن مراکز دینی کور است! در قیامت هم اینچنین است. هر طور که در دنیا کور است، در آخرت کور است، وگرنه در قیامت از او سؤال میکنند که مگر جهنّم نیست؟ مگر این جهنمیها نیستند؟ مگر این سوخت و سوز نیست؟ میگوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا. به لبهٴ جهنم که رسید، می‌گویند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ، میگوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا، پس آن‌طوری که در دنیا کور است، همان‌طور در آخرت کور میشود؛ ولی اگر کسی در نهانِ نهاد او اصلاً سخن از خدا نباشد و ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَباشد، براساس قهر و غلبه و لجبازی به مالک میگوید از خدایت بخواه! نمیگوید از خدای ما بخواه! بنابراین آنها که میگویند خدایا یا میگویند از خدای ما، اینها خیلی فرق دارند با آنهایی که به مالک دوزخ(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) میگویند از خدایت بخواه: ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ، نه «رَبُّنٰا»! اینها این‌طور هستند.

پرسش: فطرت که عوض نمیشود ... .

پاسخ: بله، فطرت عوض نمیشود، ولی فطرت بیچاره را زنده به گور کردند: ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا.[35] یک وقت است که کسی روی نهالی را یک مقدار خَس و خاشاک میریزد، کشاورز میآید و اینها را برمیدارد، دوباره آن را رویش میدهد! اما بعضی فطرت را این‌قدر دفن کردند که ﴿قَدْ خَابَ مَن﴾، نه تنها «دَسّها»، بلکه ﴿دَسَّاهَا! قبلاً هم ملاحظه کردید که این ﴿دَسَّاهَا باب «تفعیل» است؛ یعنی «دَسّسها» که سه تا «سین» دارد. آن «دَسّ» ثلاثی مجرد که دو تا «سین» دارد که دسیسهٴ عادی است؛ اما «تَدسیس» که به باب تفعیل رفته است، «تَدسیس» دسیسهٴ مضاعف و کثیر است؛ این‌قدر خاک ریخته، این‌قدر خاشاک ریخته، انبار و کوهی از خاشاک ریخته و این بیچاره را خفه کرده است! صدای آن درنمیآید! بنابراین در قیامت دسیسه کرده و این را نمیبیند، این محجوب است و این را کور کرده است، وگرنه فطرت سر جای خود محفوظ است، فطرت قابل زوال نیست و عذاب کشیدن آن هم برای همان است که فطرت او فطرت انسانی است.

پرسش: حق برای آنها روشن نمیشود؟

پاسخ: نه، حق برای این گروه روشن نمیشود، برای آن گروه دیگر که روشن شد، میگویند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً،[36] این‌جا هم میفرماید: ﴿اخْسَئُوا﴾؛ اما آنهایی که اصلاً مُلحد محض بودند، اینها ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ هستند، اینها باورشان هم نمیشود. نقل شده که در خبر دارد وقتی وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) از کنار جهنم عبور میکند، ابوجهل ملعون میگوید درِ جهنّم را ببندید تا من او را نبینم، این کار ابوجهل است. خدا نکند که انسان به آن صورت دربیاید! حالا ممکن است مقداری سند این حرفها قابل بحث باشد؛ ولی راه عقلی برای قبول این حرفها هست که اگر انسان آن فطرت خود را به صورت حیوانیّت درآورد، او ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ شد، ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[37] شد، چه چیزی را میبیند؟ این‌قدر اغراض و غرایز روی این فطرت ریخته و تَدسیس کرده که صدای این بیچاره درنمیآید. بنابراین این چند بخش از آیات که گاهی با خدا سخن میگویند، گاهی با مالک سخن میگویند و گاهی با خزنهٴ جهنم سخن میگویند، گاهی از محجوب بودن آنها و گاهی از مورد خطاب قرار نگرفتن آنها در آیات سخن میگوید، مربوط به یا اشخاص متعدده است یا مواقف متعدد است.

فرمود: ﴿إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ، فتور و سستی در عذاب اینها نیست: ﴿لاَ یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ، «مُبْلِس»؛ یعنی «آیس» و ناامید، مأیوس درست نیست، «آیس» است.

پرسش: یک مشکل این‌جا مطرح است که ممکن است کوری و کَری طبیعی آنها همان عذاب مضاعف آنها باشد؟

پاسخ: نه، کوری و کَری طبیعی آزمون الهی است، ممکن است خدای سبحان نعمتی را که در دنیا گرفته در آخرت پاداش بدهد، ما که نمیدانیم! اگر چیزی را خدای سبحان به عنوان آزمون در دنیا گرفته است، در آخرت ممکن است پاداش بدهد؛ اما کوری و کری از دین و از شنیدن قرآن و عترت این عذاب الیم است. در سوره مبارکهٴ «غافر» آیه 48 این است: ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ، این منازعهٴ بین مستکبر و مستضعف است، آیه 47 این بود: ﴿وَ إِذْ یَتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ ٭ قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ ٭ وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ،[38] آن وقت پاسخ آنها یا ﴿اخْسَئُوا﴾ است و یا مثلاً ﴿قَالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا بَلَی قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلَالٍ؛[39] انبیا آمدند این همه اصرار کردند و شما گوش ندادید که ﴿وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّین﴾[40] شد، ﴿وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ﴾[41] شد، ﴿وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ﴾[42] شد، ﴿وَ مَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلَالٍ، این در بخش سوره مبارکه «غافر» آیه 46 به بعد بود که قبلاً هم بحث شد.

در سوره مبارکه «فاطر» آن‌جا سخن از مستکبر و مستضعف و اینهاست که آنها میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا[43] یا آیه 36 سوره مبارکه «فاطر» این است که ﴿وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ یُقْضَی عَلَیْهِمْ؛ قضای الهی شامل اینها نمیشود که به زعم اینها، اینها بمیرند و راحت بشوند، ﴿وَ لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ ٭ وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ﴾[44] که پاسخ آن چنین است: ﴿أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَاءَکُمُ النَّذِیرُ﴾،[45] این سؤال و جواب است که ﴿لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ نیست، ﴿اخْسَئُوا﴾ نیست، این برای یک گروه خاص است که به هر حال مقداری راه برای مکالمهٴ با ذات اقدس الهی باز بود. در آن‌جا که میفرماید: ﴿اخْسَئُوا﴾ که «اخْسَأ» را به «کلب» میگویند، در بخش پایانی سوره «مؤمنون» هست که آنها در دوزخ میگویند: ﴿رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ کُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ ٭ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ٭ قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ،[46] ملاحظه فرمودید که در سوره مبارکه «غافر» استدلالی و سؤال و جوابی است؛ اما در این‌جا میفرماید: ﴿اخْسَئُوا﴾، آن‌جا میگویند خدایا! ما اشتباه کردیم: ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا، جواب دادند که این همه انبیا آمدند و شما گوش ندادید که این یک سؤال است و جواب؛ اما این جا میفرماید که ﴿اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ اینها کسانی هستند که ﴿وَ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ و آنها که «مَحْجُوبُون عَنْ رَبِّهِم» هستند، آنها هم گروهی هستند که اصلاً نمیگویند! نه به مالک میگویند و نه به خزنهٴ جهنم میگویند.

بنابراین اگر تعاون بر «حَسَنة» باشد، این خلیلهای دنیا خلیلهای آخرت هم هستند؛ اگر بر مدار «سَیّئة» باشد، خلیلهای دنیا أعدای آخرت می‌باشند، این دو بخش «خُلّة» و دوستی در روابط اجتماعی بود. در روابط تابع و متبوع، آن کسی که تابع ائمهٴ کفر است، وضع آنها این است و آن‌که تابع ائمه حق است، با اولیای الهی محشورند و از شفاعت آنها برخوردارند، به لقای آنها متنعّم هستند و مانند آن. در این بخش سوره مبارکهٴ «زخرف» که محل بحث است فرمود که اینها به مالک میگویند و مالک هم در جواب میفرماید: ﴿إِنَّکُم مَّاکِثُونَ ٭ لَقَدْ جِئْنَاکُم؛ حالا خودش هم گاهی ممکن است که رسالت الهی داشته باشد یا جزء ملائکه است حرف ملائکه را بزند که ملائکه حرفهای الهی را به انبیا رساندند و انبیا هم به شما منتقل کردند: ﴿لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ ٭ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ؛ ما همه فرشتهها و مدبرّات امر پیام الهی را کاملاً به «سَمع» شما رساندیم و شما کسانی بودند که ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ،[47] اگر شفاعت بود که مرحله آن گذشت و اگر توبه بود هم وقت آن گذشت، شما چندین عقبه کئود را پشت سر گذاشتید؟ اگر راه برای درمان الهی بود، شما حتماً معالجه میشدید!

پرسش: ... ﴿فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾، شما فرمودید که ندیدن دَر خروجی جهنم جهت فرار، عذابی فوق عذاب است؟

پاسخ: نه، راه جهنم را گم میکنند! این عذابی است فوق عذاب، اینها را میکشند و کشان‌کشان میبرند، وگرنه جهنم را به آنها نشان میدهند و میگویند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ، آن‌جایی که کسی محکوم به زندان است و هیچ راهی هم ندارد، راه زندان را هم به او نشان نمیدهند! این عذابی است فوق عذاب! این شخص جهنم باید برود، پرونده او هم مختومه شد، حکم او هم هست، حالا که میخواهد جهنم برود، راه جهنم را هم گم کرده است! درباره شیطان آمده است که این ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ،[48] این شیطان جلو میافتد و اینها هم به دنبال او راه میافتند، وگرنه خود اینها وقتی راه جهنم را گم بکنند، عذابی است فوق عذاب؛ ولی وقتی از آنها سؤال میکنند و جهنم را به آنها نشان میدهند، میگویند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ، میگویند: بله، ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا.

بنابراین آنچه را که در این بخش ﴿الأخِلاَّءُ﴾ آمده، این مَقسمی است برای دو قسم، هرکدام از این دو قسم هم در بخشهای خاص آمده و آن بخشهایی که مربوط به تابع و متبوع و امام و امت بود، آنها هم جداگانه طرح شد.

«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»



[1]. سوره مؤمنون, آیه101.

[2]. سوره عبس, آیه34.

[3]. سوره طور, آیه21.

[4]. سوره مائده, آیه2.

[5]. سوره زخرف, آیه67.

[6]. سوره روم, آیه7.

[7]. سوره اعراف, آیه38.

[8]. سوره احزاب, آیه68.

[9]. سوره احزاب, آیه67.

[10]. سوره اعراف, آیه38.

[11]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص106؛ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) لَوْ لَا أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ وَجَدُوا مَنْ یَکْتُبُ لَهُمْ وَ یَجْبِی لَهُمُ الْفَیْ‌ءَ وَ یُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ یَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ...».

[12]. سوره اسراء, آیه71.

[13]. سوره قصص, آیه41.

[14]. سوره هود, آیه98.

[15]. سوره زخرف, آیه71.

[16]. سوره تحریم, آیه6.

[17]. سوره نازعات, آیه14؛ ﴿فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾.

[18]. سوره معارج, آیه4؛ ﴿تَعْرُجُ الْمَلاَئِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾.

[19]. بحارالانوار، ج37، ص146.

[20]. سوره انشقاق, آیه6.

[21]. سوره مؤمنون, آیه108.

[22]. سوره غافر, آیه49؛ ﴿وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾.

[23]. سوره بقره, آیه174.

[24]. سوره ملک, آیه19.

[25]. المزار الکبیر(لابن المشهدی)، ص584.

[26]. سوره آل عمران, آیه77.

[27]. سوره نبأ, آیه38.

[28]. سوره مطففین, آیه15.

[29]. سوره فاطر, آیه77.

[30]. سوره بقره, آیه275.

[31]. سوره طه, آیه125.

[32]. سوره سجده, آیه12.

[33]. سوره طور, آیه15.

[34]. سوره اسراء, آیه72.

[35]. سوره شمس, آیه10.

[36]. سوره فاطر, آیه37.

[37]. سوره اعراف, آیه179؛ سوره فرقان, آیه44.

[38]. سوره غافر, آیات47 ـ 49.

[39]. سوره غافر, آیه50.

[40]. سوره بقره, آیه61؛ سوره آل عمران, آیه21.

[41]. سوره آل عمران, آیه181؛ سوره نساء, آیه155.

[42]. سوره آل عمران, آیه112.

[43]. سوره احزاب, آیه67.

[44]. سوره احزاب, آیات36 و 37.

[45]. سوره احزاب, آیه37.

[46]. سوره مؤمنون, آیات106 ـ 108.

[47]. سوره آل عمران, آیه187.

[48]. سوره حج, آیه4.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق