19 01 2016 441048 شناسه:

تفسیر سوره زخرف جلسه 21(1394/10/29)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (۵۷) وَ قَالُوا أَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (۵۸) إِنْ هُوَ إِلاّ عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرَائِیلَ (۵۹) وَ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنکُم مِلاَئِکَةً فِی الأرْضِ یَخْلُفُونَ (۶۰) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلاَ تَمْتَرُنَّ بِهَا وَ اتَّبِعُونِ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶۱) وَ لاَ یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۶۲) وَ لَمَّا جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۶۳) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶٤) فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (۶۵) هَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (۶۶)

سوره مبارکهٴ «زخرف» ـ همانطوری که ملاحظه فرمودید ـ چون در مکه نازل شد و اصول دین در اینگونه از سُوَر مطرح است، در صدر این سوره ـ آیه ششم ـ جریان انبیا را به طور اجمال ذکر فرمود که ﴿کَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَبِیٍّ فِی الأوَّلِینَ، خصوصیت وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) را در ضمن تبیین احکام نبوت عام بیان کرد. بعد از گذشت اصل نبوت عام و خصوصیت حضرت رسول(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)، جریان ابراهیم خلیل را اجمالاً بازگو فرمود، جریان موسای کلیم را اجمالاً بازگو فرمود و قسمت سوم جریان مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) است. مناسب با بحثهای قبلی، از آیه 63 شروع میشود که فرمود: ﴿وَ لَمَّا جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ؛ ولی قبل از ورود به قصّه مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ)، در چند آیه ـ یعنی از آیه 57 به بعد ـ آنچه مشرکان جاهلی از روش مسیحیها سوء استفاده کردند و در صَدد جدال با پیغمبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) برآمدند، آن را قرآن کریم ذکر میکند؛ میفرماید وقتی جریان «ابن مریم» ذکر شد، عدّهای یا «یصِدّونَ»، یعنی «یضجّون» خوشحالیکنان سر و صدا راه انداختند، یا همان «یصُدُّونَ» است که بعضیها آن را با «ضمّ» ضبط کردند. قصه مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) تاکنون در سوره مبارکه «انبیاء» مطرح شد که آن سوره، سورهٴ مکّی است. اگر قصه «عبد اللّه بن الزبعریٰ»[1] و جریان سورهٴ «انبیاء» باشد، مناسب با این قسمت نیست که فرمود: ﴿وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً، آن مثالی که ذکر شد چیست؟ آن قصه و داستان «عبد اللّه بن الزبعریٰ» که برخیها نقل کردند که سند معتبری هم گفتند ندارد، از آیه سوره مبارکه «انبیاء» خواستند استفاده کنند؛ در سوره «انبیاء» آیه 98 به این صورت ذکر شد: ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ؛ فرمود مشرکان با معبودهای آنها، اینها سنگریزههای جهنم هستند و در جهنم از این مواد برای سوخت و سوز استفاده میشود و اینها وارد دوزخ میشوند. وقتی این آیه نازل شد ـ طبق جریان عبد اللّه بن الزبعریٰ ـ کسی آمده خدمت پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)، عرض کرد که همه عابدان و همه معبودان «حَصَب» جهنم هستند؟ حضرت فرمود بله، او معترض بود گفت مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) هم معبود است و اگر او «حَصَب» جهنم است، آلههٴ ما هم «حَصَب» جهنم هستند ـ مَعاذَ الله ـ پس خود ما هم «حَصَب» جهنم می‌باشیم، آلهه یعنی فرشتهها. بعد آیهٴ بعد نازل شد که این عموم و اطلاق ندارد؛ اولاً تعبیر به «مَا» شده است نه «مَن»، برای غیر «ذوی العقول» است، پس شامل حضرت مسیح و فرشتهها نمیشود: ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ که همان اصنام و اوثان مُراد هستند نه ملائکه، برای اینکه نفرمود «إِنَّکُمْ وَ مَن تَعْبُدُونَ»، بلکه فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ﴾، این یک جواب است. جواب دیگر این است که در کنار آن این آیه است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی أُولئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ،[2] آن بندگانی که مشمول رحمت الهیه و اهل حَسَنه هستند، اینها از آتش دور می‌باشند، پس حضرت مسیح و فرشتهها از آتش دور هستند؛ یعنی این قرینه متصله است که مانع از ظهور انعقاد عموم یا اطلاق آیه قبلی است. برخیها خواستند این آیه سوره مبارکه «زخرف» را با آیه سوره مبارکه «انبیاء» هماهنگ کنند که گفته شد که این تام نیست، برای اینکه سوره «انبیاء» قبل از سوره «زخرف» است و سوره «زخرف» بعد از آن است و هرگز ﴿وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ نمیتواند ناظر به آن باشد.

پرسش: «مَا» اعم از عاقل و غیر عاقل است.

پاسخ: گاهی! اما وقتی با قرینه همراه است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی، این معلوم میشود که افراد باایمان و «ذوی العقول» مثل انبیا و اولیا و مانند اینها مستثنا هستند. تنها چیزی که میتواند ناظر به آن باشد، همان سوره مبارکهٴ «آل عمران» و سوره مبارکهٴ «مریم» است. سوره «انبیاء» در مکه نازل شد و این سوره مبارکه «زخرف» هم در مکه نازل شد، به تعبیری که عناصر اصلی آن در مکه است. بنابراین، این قسمت نمیتواند ناظر به آن باشد.

 محتوای آیه هم هماهنگ نیست، چرا؟ عمده آن صدور نیست، عمده آن محتواست، برای اینکه از این قسمت برمیآید که اینها میگویند معبودان ما بهتر از معبود عیسویهاست، برای اینکه آنها بشر را میپرستند و ما فرشتهها را، اگر این ناظر به آیه سوره مبارکه «انبیاء» باشد، آن‌جا که تفاضلی نیست! فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ، این چه تفاضل و چه تفاخری است؟! چگونه میشود قصه «عبد اللّه بن الزبعریٰ» را بر فرض تمامیّت سند و آیه سوره مبارکه «انبیاء» را به آیه سوره مبارکه «زخرف» ربط داد؟ اینها میگویند آلههٴ ما بهتر از مسیح است. آیه سوره مبارکه «انبیاء» میفرماید که عابد و معبود «کِلَاهُمَا فِی النَّار»، هر معبودی باشد! معلوم میشود که این آیه سوره مبارکه «زخرف» نمیتواند ناظر به آیه سوره مبارکه «انبیاء» باشد و اگر ناظر به بعضی از سُوَر باشد که در مدینه نازل شد، هرگز سُوَر مکّی نمیتواند ناظر به مطالبی باشد که بعدها در مدینه نازل شد، چه اینکه نمیتواند ناظر به سوره مبارکه «آل عمران» باشد که آن هم در مدینه نازل شد. سوره مبارکه «آل عمران» که قبلاً هم اشاره شد، آیه 59 آن این است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ، اگر این آیه سوره «زخرف» ناظر به آیه سوره مبارکه «آل عمران» باشد ـ آیه 59 سوره «آل عمران» ـ آن چون در مدینه نازل شد و سوره «زخرف» در مکه نازل شد، سورهای که در مکه نازل شد نمیتواند ناظر به آیات و سُوَری باشد که بعدها در مدینه نازل میشود، پس این ﴿وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً نمیتواند ناظر به آنچه باشد که خدا در قرآن بیان کرده است؛ البته در بعضی از سُور مکّی، جریان مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) به صورت مبسوط ذکر شد، لکن مشرکان به جای اینکه به قرآن مراجعه کنند و حرفهای خدا را از زبان او، یعنی قرآن بشنوند، حرفها را از زبان مسیحیها گرفتند. مسیحیها به وجود مبارک عیسای مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) احترام عبادی میگذاشتند؛ در این زمینه آمدند گفتند که خدایان ما که بهتر از خدای مسیحیهاست، سخن از «نار» بودن نیست، سخن از ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ نیست، سخن در این است که مسیحیها معبودی دارند و ما هم معبودی داریم، معبود ما بهتر از معبود مسیحیهاست.

پرسش: سوره مریم هم مکی هست!

پاسخ: بله، در آن‌جا هم نمیشود مراجعه داشت، چون آن‌جا سخن در این نیست که آلههٴ ما بهتر است، چیزی باید باشد که این مشرکان بگویند آلههٴ ما بهتر از «إله» مسیحیهاست، زمینه باید فراهم باشد. سوره مبارکه «مریم» در مکه نازل شد و مسیح را معرفی کرد، اما دیگر دلیلی باشد که حالا مسیح بالاتر از ملائکه است یا همتای ملائکه است تا آنها بگویند: ﴿أ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ مثلاً «ما یَعْبدونَهُ»، این وجهی ندارد. اینکه در همین آیه محل بحث گفتند که ﴿أ آلِهَتِنا خَیْرٌ یا اینکه آنچه را که آنها میپرستند، این برای چه چیزی هست؟ کجا هست؟ مناسب با کدام آیه است؟ مناسب با سوره مبارکهٴ «انبیاء» نیست، مناسب با سوره مبارکهٴ «مریم» که در مکه نازل شد نیست و نمیتواند ناظر به سوره مبارکهٴ «آل عمران» باشد که در مدینه نازل شد.

این ﴿ءَآلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، یعنی همان آیه 58 سوره مبارکه «زخرف» که فرمود: ﴿وَ قَالُوا ءَآلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ؛ آیا معبودان ما بهتر است یا معبودان مسیحیها؟ این اگر مناسب با قصه «عبد اللّه بن الزبعریٰ» باشد و با سوره «انبیاء» هماهنگ باشد، گرچه آن در مکه نازل شد و این هم در مکه نازل شد، لکن در آن‌جا گفت همه اینها اهل «نار» هستند، کسی را استثنا نکرده، فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَو اگر قصه «آل عمران» باشد که در مدینه نازل شد، سوره «زخرف» نمیتواند ناظر به سوره «آل عمران» باشد و اگر درباره سوره مبارکه «مریم» باشد، آن در مکه نازل شده و میتواند، ولی در این سوره مکی هم که سخن از فاضل و مفضول نیست، فقط عظمت مسیح ذکر شد.

پرسش: شاید مقصود این است که سرتاسر که افضل است... .

پاسخ: نه، آن جهت نیست، از آن جهت که کافران خدا را قبول دارند و موحّد هستند، هست؛ مسیحیها و یهودیها هم همین‌طور می‌باشند. یک کافر داریم و یک مشرک، آنها در حقیقت بتپرست نیستند.

میفرماید که منشأ شما چیست؟ غرض این است که این به کجا مرتبط است. سرانجام آنچه میتواند راه حلّ باشد، این است که ناظر به هیچ‌کدام از این بخشهای سوره مبارکهٴ «انبیاء»، سوره «مریم» و سوره «آل عمران» نیست. قصه مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) که بین مسیحیها معروف شد و او را میپرستند، مشرکان گفتند که آلههٴ ما بهتر از آلهه مسیحیهاست، برای اینکه آنها بشر را میپرستند و ما فرشتگان را! این میتواند وجهی باشد که از طلیعهٴ بحث تا حال این‌چنین تفسیر شد. برخیها بر این عقیده هستند که مشرکان فرشتهها را نمیپرستند، بلکه بتها را میپرستند؛ این مطلب در خود همین سوره مبارکه «زخرف» ثابت شد که آنها فرشتهها را میپرستند و اگر «صنم» و «وثن»ی را درست کردند، در حقیقت یک مجسمه و تندیسی است، بعد کمکم ممکن بود که جاهلها اینها را احترام بکنند، وگرنه اینها فرشتهها را میپرستیدند و این اجسام، این اصنام و این اوثان، تندیس و مجسمه به بزرگداشت آن فرشتهها بود. در همین سوره مبارکه «زخرف» آیه نوزدهم این است: ﴿وَ جَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَ شَهِدُوْا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ یُسْأَلُونَ ٭ وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمنُ مَا عَبَدْنَاهُم،[3] دو کار انجام دادند: یکی اینکه ملائکه را «بَنات الله» دانستند، دیگر اینکه ملائکه را عبادت کردند و بعد در توجیه این شرک خودشان گفتند که اگر پرستش ملائکه بد بود خدا جلوی ما را میگرفت! که خلط بین تکوین و تشریع کردند؛ گفتند خدا که ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ[4] است، خدا که به ﴿کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ[5] است و میداند که ما ملائکه را میپرستیم، اگر این کار بد بود جلوی ما را میگرفت! دین آمده گفته که شما بین تکوین و تشریع خلط کردید، لازمه آن این است که همه معاصی حلال باشد و این میشود اباحهگری، اینکه دیگر دین نشد! در نظام تکوین خدا بشر را آزاد آفریده، فرمود: ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ،[6] در نظام تشریع است که بگیر و ببند شروع شده، ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ[7] برای نظام تشریع است، آن ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ[8] برای نظام تکوین است که بشر آزاد است، میخواهد راه جهنم برود یا میخواهد راه بهشت برود، چون در سایه آزادی است که به کمال میرسد؛ اما فرمود راه جهنم نروید، عقل میگوید نروید، نقل میگوید نروید و اگر راه جهنم را رفتید مسئله ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ[9] هست. اگر ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ، اگر ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ و اگر ﴿وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ[10] که یعنی بشر آزاد است، میشود اباحهگری؟! آن وقت آن بگیر و ببند برای چیست؟ اینها چون بین تکوین و تشریع خلط کردند، گفتند: ﴿لَوْ شَاءَ الرَّحْمنُ مَا عَبَدْنَاهُم. پس این امور سهگانه از همین آیه نوزده و بیست استفاده میشود؛ یکی اینکه اینها فرشتگان را «بَنات الله» و مؤنّث دانستند که قرآن میفرماید اینها نه مذکر هستند نه مؤنث، نه اینکه چون حالا شما گفتید مؤنث می‌باشند اشتباه کردند، مذکر هم نیستند! قرآن در صَدد اثبات ذُکورت اینها نیست، در صَدد ابطال ذُکورت و اُنوثت است که اینها اصلاً بدن ندارند تا اینکه مذکر باشند یا مؤنث. امر دوم، یعنی راجع به پرستش هم که اینها را میپرستیدند. سوم اینکه میگفتند این مورد رضای حق است. ﴿وَ جَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً، این یک؛ ﴿وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمنُ مَا عَبَدْنَاهُم، این دو و سه؛ یعنی ملائکه را میپرستند، بعد در توجیه این پرستش شرک، میگویند این کار مَرضی خداست. پس معلوم میشود که اینها ملائکه را میپرستند و این اصنام و اوثان تندیس و مجسمهای است، برای بزرگداشت آن فرشتهها.

پرسش: این آیه‌ای که فرمود عابد و معبود «کِلَاهُمَا فِی النَّار» ... .

پاسخ: آن‌ را همان سوره مبارکه «انبیاء» مشخص کرده است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی أُولئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ این قرینهٴ متصله است. در سوره مبارکه «انبیاء» که سخن از عابد و معبود «فِی النَّار» است، آیه 98 این است: ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ، بعد فرمود: ﴿لَوْ کَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا،[11] بعد قسمت عذاب جهنم را ذکر فرمود: ﴿لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیهَا لاَ یَسْمَعُونَ،[12] بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی أُولئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ، این قرینهٴ متصله است و به وسیله آن معلوم میشود که ملائکه انبیا و بزرگانی که احیاناً معبود بودند، اینها مشمول ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ نیستند. پس آنها قبول داشتند که فرشتهها معبود آنها هستند و در صَدد پرستش آنها بودند. اینکه میگفتند: ﴿أَ آلِهَتُنَا﴾، معلوم میشود که فضا، فضایی بود که خواستند بگویند معبود ما بهتر از معبود مسیحیهاست. در سوره مبارکه «انبیاء» چنین چیزی نیست تا آنها خوشحال بشوند و بعد بگویند که معبود ما بهتر است؛ در سوره «مریم» هم چنین چیزی نیست، در سوره «آل عمران» هم چنین چیزی نیست، گذشته از تقدیم و تأخیری که در بعضی از اینها هست ـ گذشته از آن اشکال ـ این اشکال مشترک است که اصلاً در این قسمتهایی که سخن از مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) هست، زمینهٴ یک چنین نقد و جدالی نیست تا مشرکان بگویند: ﴿أَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، پس معلوم میشود این برمیگردد به آنچه «عند المسیحیین» است. بعد قرآن میفرماید که ملائکه و غیر ملائکه نزد خدا یکسان هستند، همه مخلوق می‌باشند و این‌چنین نیست که حالا ملائکه بالاتر از مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) باشند، انسانِ کامل در حقیقت مسجود ملائکه است! آن مقام انسانیّت که خلیفه خداست، آن مسجود ملائکه است. مستحضرید که جریان مسجود ملائکه، قضیه شخصیه نبود که «قضیةٌ فی الواقعة» و گذشته باشد، مثلاً جریان حضرت آدم و برای گذشته باشد، پس یک قضیه شخصی باشد این‌طور نیست، این سجده برای مقام آدمیّت است، نه شخص حضرت آدم! امروز کسی که مشمول ﴿عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ[13] هست، مشمول ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً[14] هست، مسجود ملائکه است، وجود مبارک حضرت است، این‌طور نیست «قضیةٌ فی الواقعة» و گذشته باشد. تمام انبیا و هر کس که به مقام شامخ انسان کامل رسید، یعنی به مقام شامخ خلافت رسید، او مشمول ﴿عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَهست و همچنین مسجود ملائکه است؛ اینکه در روایات ما هست که فرمود: «سَبَّحَ سَبَّحَتِ الْمَلَائِکَة»[15] برای همین ائمه(عَلَیْهِمُ السَّلَامْ) هست. فرمود :﴿أ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاّ جَدَلاً این قسمت هم مشخص فرمود جریان فرشتهها را مشخص فرمود خصوصیتهای وجودی وجود مبارک مسیح(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) را مشخص فرمود، بعد حالا قصه مسیح را شروع میکند.

قصه وجود مبارک ابراهیم را بیان کرد، قصه وجود مبارک موسی را بیان کرد، درباره قصه حضریت مسیح در آیه 63 میفرماید: ﴿وَ لَمَّا جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ؛ حضرت با معجزات آمد، در همان زادروز خود فرمود: ﴿إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً[16] که در حقیقت با آن معجزه آمد؛ البته معجزات فراوانی را هم در زمان نبوت به همراه داشت. فرمود همراهِ من حکمت است، یک؛ و شِرعه و منهاج من هم ایجاد وحدت و حلّ اختلاف شماست، دو. حکمت را که قرآن کریم در برابر تکاثر و کوثر میداند و خیر کثیر میشمارد، نمونههایی هم از حکمت ذکر میکند، گرچه حکمت را کوثر میداند و مال دنیا را تکاثر میداند، میفرماید اینها قابل قیاس نیستند، لکن گوشههایی از حکمت را در سوره مبارکه «اسراء» مشخص کرد، برخی از موارد را در سوره مبارکه «لقمان» که فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ[17] مشخص کرد که حکمت چیست، بعد کلمات و فرمایشات حکیمانه لقمان را ذکر کرد. لکن بازتر از همه این قسمتها، سوره مبارکه «اسراء» است که از آیه 22 شروع میشود که تا آیه 39 ـ این چند آیه ـ در تبیین عناصر محوری حکمت است. در سوره مبارکه «اسراء» از آیه 22 فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَکه اول از توحید شروع میکند، فرمود: «الله» که سر جایش محفوظ است، وجودش ثابت و بینیاز از استدلال است، غیر از «الله»، «إله» دیگر همه دروغ است و اینها را شما «إله» قرار ندهید؛ اول توحید را شروع میکند، بعد توحید عبادی را مطرح میکند، بعد گرامیداشت پدر و مادر را مطرح میکند و احترام آنها را ذکر میکند، بعد اینکه ذات اقدس الهی به همه خفایا و جلایای امور ما آگاه است را مطرح میکند، بعد رسیدگی حقوق «أرحام» و «ابن السبیل» و اینها را ذکر میکند و پرهیز از تبذیر را مطرح میکند و مُبَذِّرین را همسان شیطان میداند، بعد حدّ اعتدال بین افراط و تفریط را مطرح میکند، بعد فرمود که فرزندان خود را نکُشید، چون در جاهلیت این‌طور بود که ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ؛[18] به خاطر اینکه مبادا فقیر بشوید این کار را نکنید. مستحضرید که این آیات قرآنی همان‌طوری که در بحثهای قبل داشتیم، این‌طور نیست که همان کلمات رایج عرب را جمعبندی بکند و بشود سوره یا آیه، این مثل یک مهندس قوی و دقیقی است که سنگهای معدنی را میتراشد و به صورت یک تابلوی مَرمری درمیآورد، خصوصیات قرآن این است! همین کلمات و همین حروف است، اما اینها را آن‌قدر شفاف میکند که بشود معجزه! می‌بینید این سنگهای معدنی را که از دل خاک درمیآورند، یک بنّای ساده چند چکّش کنار آن مینزد و همانها را در لای دیوار میگذارد که این با یک تکان و با یک زلزله چند ریشتری فرو میریزد؛ ولی همین سنگهای معدنی را وقتی شما به مهندسین ایتالیایی یا غیر ایتالیایی بدهید، این را به صورت یک تابلوی زرّین درمیآورد که شفاف میکند، صاف میکند و آن ناصافیهایش را برمیدارد، این همان سنگ است! قرآن کریم این کلمات را صاف میکند، میتراشد، آن ناصافی و خرده‌ریزش را میگیرد، این را شفاف میکند که بار عملی و علمی داشته باشد. در خیلی از جاها ملاحظه فرمودید شواهد آن هم گذشت، قرآن به جای اینکه بگوید شما فاقد مال هستید میگوید فقیر، چون فقیر که به معنی گدا نیست! ما در فارسی میگوییم گدا، گدا؛ یعنی ندار؛ در عربی میگویند فاقد، یعنی مال ندارد؛ اما قرآن این را به صورت لوح مَرمری درآورده است، فرمود کسی که مال ندارد فقیر است، نه فاقد! فقیر هم به معنی گدا نیست، این فقیر به معنی مفعول است! فقیر یعنی کسی که ستون فقرات او شکسته است و قدرت مقاومت ندارد. ملتی که جیب و کیف او خالی است نمیتواند مقاوم باشد! وقتی اقتصاد، اقتصاد مقاومتی است که جیب او پُر باشد، وگرنه فقیر است! فقیر یعنی ویلچری! فرمود کسی که جیب و کیف او خالی است، این شخص ویلچری است، قدرت ایستادن و ایستادگی ندارد، ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ،[19] این یک تعبیر.

تعبیر دیگر مربوط به آیه محل بحث است؛ فرمود: ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ، آنها که «إملاق» را نمیفهمیدند چیست! آنها میگفتند که ما نداریم، بچه را میخواهیم چه کنیم؟! قرآن کریم همین مطلب را صاف کرد و تراشید، از آن فقدان گذشت و به صورت «إملاق» درآورد، بعد فهمیدند که «إملاق» یعنی نداری. ما به انسانی که ندارد در فارسی میگوییم گدا یا میگوییم ندارد، عرب هم میگوید فاقد؛ اما این «إملاق» برای آن لوازم معناست. کسی که جیب او خالی است و ملتی که دستش تهی است، او اهل تملّق و چاپلوسی است. فرمود برای اینکه به تملّق و چاپلوسی نیفتید، باید جیب و کیف شما پُر باشد، ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ، یعنی «خشیة» چاپلوسی. کسی که فقیر است و دست او خالی است اهل «إملاق» است. تعبیر به «إملاق» در آیه دیگر هم هست، یک آیه دیگری هم باز مسئله «إملاق» را مطرح فرمود،[20] فرمود برای اینکه اهل تملّق نشوید و فقیر نشوید ما شما را تأمین میکنیم، شما فرزندان خود را از بین نبرید، فرمود: ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ، بعد مسئله عفاف و حجاب را مطرح فرمود، بعد مسئله قتل را مطرح فرمود، بعد مسئله خوردن مال یتیم را مطرح فرمود، بعد مسئله کمفروشی و امثال آن را مطرح فرمود، بعد مسئله معرفت‌شناسی را مطرح فرمود، بعد مسئله مسئولیت چشم و گوش را مطرح فرمود، بعد فرمود: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً ٭ ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ؛[21] یعنی این حکمتی که ما میگوییم، چون قرآن حکمت دارد، بخشی حکمت نظری است که به توحید و نفی شرک برمیگردد، بخشی مسئله حقوق اخلاق و فقه است که حکمت عملی است، این مجموعه مجموعهٴ حکمت است.

پرسش: مگر در حکمت تبعیضی است؟

پاسخ: نه، البته نمونههایش این است؛ یعنی از اصل حکمت ما نمونههای آن را ذکر کردیم، مطالب دیگری هم باز هست. البته خطوط کلّی را که بفرماید مراحل بعدی آن هم مشمول همین خطوط کلّی است، اینها از جنس و سنخ حکمت است. حکمتی که ما میگوییم: ﴿یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ﴾ یا ﴿مَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً[22] از این صنف است. اوّل از توحید شروع کرده و در پایان هم فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ.[23] در اول یعنی آیه 22 فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، بعد در کنار حکمت هم دارد: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، پس اصل آن میشود توحید و بقیه همه به توحید برمیگردد، فرمود این حکمت است.

حالا مسیح حق(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) که با حکمت برای هدایت مردم مبعوث شد، از همین سنخ مطالب آورد؛ فرمود که من با حکمت آمدم و شما را حکیم میکنم: ﴿وَ لَمَّا جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ، آن معجزات من در مقام اثبات نبوت من است؛ ولی ره‌آورد من حکمت است، من حکمت آوردم. پیغمبر هستم و دلیل پیغمبری من هم آن معجزات من است: ﴿قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ، این خطوط کلّی دین من است: ﴿وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ؛ با خودتان اختلاف دارید یا با کلیمیها اختلاف دارید، من برای ایجاد وحدت آمدم، تا آن محل اختلاف شما را حلّ کنم: ﴿وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ. این ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ یک ترجیعبندی است که ذات اقدس الهی در کنار رسالت غالب انبیا ذکر کرد، فرمود از خدا بپرهیزید و از من اطاعت کنید.

اختلافی که مسیحیها دارند و اختلافی که کلیمیها دارند اینها به دو ـ سه قسمت تقسیم میشود؛ اختلافی که با هم دارند، آن به این آسانیها قابل حلّ نیست؛ اما آن اختلافی که با یکدیگر دارند، یعنی مسیحیها با خودشان و کلیمیها هم با خودشان، اینها دو قسم است: یک قسم اختلاف علمی است که همه جا محفوظ است و مدح است، چون صاحب نظرها هر کدام یک دید و نظری دارند؛ اما در مقام عمل با هم کنار میآیند؛ ولی اختلاف اینها به سطح جامعه و به سطح عمل کشیده شده است و به صورت یک غُدّه و بلا در آمده است. در سوره مبارکه «مائده» هم درباره مسیحیها و هم درباره یهودیها فرمود این اختلافی که اینها دارند، این را ما بین آنها القا کردیم؛ درباره کلیمیها به صورت شدیدتر بیان کرد فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛[24] یعنی این یهودیها، این اسرائیلیها تا روز قیامت با هم کینه دارند؛ فرمود این اختلاف را ما انداختیم! این یک اختلاف عظیم و عذاب ألیم است. اختلاف علمی مادامی که احترام یکدیگر محفوظ باشد، هیچ محذوری ندارد؛ حالا ما این را در بحثهای فقهی ـ إن‌شاء‌الله ـ مطرح میکنیم. مرحوم شیخ(رِضْوَانُ اللَّهِ تَعالی عَلَیْهِ‌) در عُدَّة‌ الاُصول جلد اول، برای تبیین مسائل اصولی که اصول به هر حال میتواند مایه وحدت جامعه باشد، میفرماید که روزگاری گذشت که فتاوای علمای شیعه به تنهایی بیش از آن اختلافی که بین شافعی، حنفی، مالکی و مانند آن است، این شیعهها با هم اختلاف داشتند؛ این مطلب را در جلد اول عُدَّة ‌الاُصول[25] دارد که این را در بحث فقه ـ إن‌شاء‌الله ـ میخوانیم. فرمود این اصول است که میتواند یک مبنای سازمان یافته باشد که این اختلافات را حلّ کند. بعد میفرماید «مع ذلک» با همه این اختلافاتی که داشتند، احترام یکدیگر را حفظ میکردند و کسی، کسی را «تَفسیق» و «تَضلیل» نمیکرد. این عُدَّة‌ الاُصول مرحوم شیخ طوسی را نگاه کنید، دارد اختلافی که بین علمای شیعه بود، بیش از اختلافی بود که بین شافعی و حنفی و مالکی و اینها بود؛ ولی با این حال کسی، کسی را «تَضلیل» و «تَفسیق» نمیکرد، احترام یکدیگر را داشتند، این فرمایش ایشان است در «عُدّة»؛ این اختلاف، اختلاف علمی است که میشود کم کرد؛ ولی غُدّهای نیست.

اما این اختلافی که غُدّه است، در سوره مبارکه «مائده» فرمود این اختلاف علمی نیست که از کتاب برخیزد، این به علت غروری است که داشتند، چندین بار ما اینها را نصیحت کردیم و اینها تعدیل نکردند، از این به بعد ما بین اینها اختلاف ایجاد کردیم: ﴿وَ أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ،[26] این برای یهودیهاست که با القا ذکر شده است. از این رقیقتر جریان مسیحیهاست که باز در همان سوره مبارکه «مائده» است، فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ،[27] معلوم میشود اینها تا روز قیامت هستند، حالا بعضی از تعبیرات که در مورد روز قیامت گفته شد، ممکن است به زمان حضور حضرت(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) تأویل بشود، «علی أیّ حال» درازمدت هستند و این یک عذاب ألیمی است.

«فَتَحَصّلَ أنّ الإخْتِلافَ عَلی قِسْمِین»: یک اختلاف علمی است که همان حرف شیخ طوسی در العدة است که اینها با همه اختلافاتی که داشتند کنار هم بودند، یک اختلاف علمی است که از کتاب به بیرون نمیآید؛ اما اختلافی است که غُدّه و عذاب الهی است، فرمود ما این کار را کردیم و تشخیص اینکه این اختلاف آیا غُدّه است و عذاب الهی است یا اختلاف علمی، اختلاف نظر و اختلاف فتواست، این هم کار آسانی نیست؛ ولی اگر انسان بین خود و بین خدای خود اهل محاسبه باشد، کاملاً میتواند تشخیص بدهد، این اختلافی که دارد از سِنخ اختلاف إلقایی است یا إغرایی است یا نه، اختلافی است که مرحوم شیخ طوسی در العدة دارد. فرمود من این را به شما گفتم: ﴿وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ ٭ إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ؛ معبود ما یکی است، مرجع ما یکی است، دین ما یکی است، راه و راهنمای ما یکی است، دلیل ندارد که ما به جان هم بیفتیم! ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ؛ «توحید» صراط مستقیم است، «اتحاد» صراط مستقیم است، «وحدت» صراط مستقیم است، پرهیز از اختلاف صراط مستقیم است، داشتن حکمت صراط مستقیم است، احترام به بیّنات و حلّ اختلاف صراط مستقیم است، این مجموعه را که وجود مبارک مسیح بیان کرده، فرمود: ﴿هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ.

«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»



[1]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏4، ص259 و 260.

[2]. سوره انبیاء, آیه101.

[3]. سوره زخرف, آیات19 و 20.

[4]. سوره بقره, آیه29.

[5]. سوره بقره, آیه20.

[6]. سوره کهف, آیه29.

[7]. سوره حاقة, آیه30.

[8]. سوره بقره, آیه256.

[9]. سوره حاقة, آیات30 و 31.

[10]. سوره بلد, آیه10.

[11]. سوره انبیاء, آیه99.

[12]. سوره انبیاء, آیه100.

[13]. سوره بقره, آیه31.

[14]. سوره بقره, آیه30.

[15]. بحار الأنوار، ج‏22، ص149.

[16]. سوره مریم, آیه30.

[17]. سوره لقمان, آیه12.

[18]. سوره اسراء, آیه31.

[19]. سوره توبه, آیه60.

[20]. سوره انعام, آیه151؛ ﴿...وَ لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ مِنْ إِمْلاَقٍ...﴾.

[21]. سوره اسراء, آیات38 و 39.

[22]. سوره بقره, آیه269.

[23]. سوره اسراء, آیه39.

[24]. سوره مائده, آیه14.

[25]. العدّه، ج1، ص137 و 138؛ «و اختلافهم فی عدة فصول الأذان و الإقامة، و غیر ذلک فی سائر أبواب الفقه، حتی أن بابا منه لا یسلم إلا (و قد) وجدت العلماء من الطائفة مختلفة فی مسائل منه، أو مسألة متفاوتة الفتاوی و قد ذکرت ما ورد عنهم علیهم السلام من الأحادیث المختلفة التی تختص الفقه فی کتابی المعروف ب «الاستبصار» و فی کتاب «تهذیب الأحکام» ما یزید علی خمسة آلاف حدیث و ذکرت فی أکثرها اختلاف الطائفة فی العمل بها و ذلک أشهر من أن یخفی، حتی أنک لو تأملت اختلافهم فی هذه الأحکام وجدته یزید علی اختلاف أبی حنیفة و الشافعی و مالک و وجدتهم مع هذا الاختلاف العظیم لم یقطع أحد منهم موالاة صاحبه و لم ینته إلی تضلیله و تفسیقه و البراءة من مخالفته، فلو لا أن العمل بهذه الأخبار کان جائزا لما جاز ذلک و کان یکون من عمل بخبر عنده أنه صحیح یکون مخالفه مخطئا مرتکبا للقبیح، یستحق التفسیق بذلک و فی ترکهم ذلک و العدول عنه دلیل علی جواز العمل بما عملوا به من الأخبار».

[26]. سوره مائده, آیه64.

[27]. سوره مائده, آیه14.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق