10 01 2016 440889 شناسه:

تفسیر سوره زخرف جلسه 14(1394/10/20)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (۳۶) وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ (۳۷) حَتَّی إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (۳۸) وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (۳۹) أَ فَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَن کَانَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ (٤۰) فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُنتَقِمُونَ (٤۱)﴾

سوره مبارکهٴٴ «زخرف» ـ همانطوری که ملاحظه فرمودید ـ جزء «حَوامِیم سبعه»[1] است که در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکی هم اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق است و بخش مهم این «حَوامِیم» هفتگانه هم مربوط به تبیین وحی است. قرآن کریم وحی را برای این تبیین کرده است که هم معرفتشناسی، هم نظام ارزشی، هم قدرت و مانند آن را تبیین کند. در جامعه جاهلی، نظام معرفتی آنها حسّ و تجربه حسّی است؛ یعنی اگر کسی بخواهد چیزی را بفهمد، باید با حسّ و تجربه حسّی بفهمد، همین! اگر چیزی محسوس، مسموع و لمس کردنی بود، میفهمند و ماورای آن را انکار میکند، این نظام معرفتی آنهاست؛ در چنین نظامی هم ـ برابر میراث گذشتگان ـ قبول و نکول آنها، به سلب و ایجاب گذشتههاست؛ یعنی اگر چیزی را گذشتهها گفته بودند، اینها میپذیرند و میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ[2] و اگر چیزی مورد قبول گذشتهها نبود، میگویند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ،[3] این نظام معرفتی آنهاست و نظام ارزشی آنها هم براساس ثروت «نقدین» و امثال آن است، این نظام ارزشی آنهاست. قدرت هم تابع آن نظام معرفتی و این نظام ارزشی است؛ هر جا برابر آن نظام معرفتی و این نظام ارزشی جا باز کرد، قدرت هم جا باز میکند که مسائل بعدی هم به دنبال آن است. این میشود نظام جاهلی.

نظام عقلانی آن است که ضمن احترام گذاشتن به نظام معرفت حسّی و تجربهٴ حسّی، این را کفِ معرفت و دانش میداند و بالاتر از آن را برای امت ـ یعنی معرفت تجریدی که پنج ـ شش مرتبه دارد ـ قائل است؛ ولی برای رهبر امت معرفت شهودی و وحیانی را قائل است. این دو قسمت اخیر در نظام جاهلی بیسابقه است؛ یعنی نظام معرفت تجریدی و نظام وحیانی در نظام جاهلی بیسابقه هستند؛ در نظام عقلانی و الهی، این دو نظام معرفتی ضمیمهٴ آن میشود و چون عقل به تبع وحی واقع را بهتر درک میکند، نظام ارزشی آنها هم «قُرب الی الله» خواهد بود، نه «ذهب» و «فضه»؛ قهراً قدرت هم میشود قدرت الهی و دیگران مظاهر قدرت الهی میشوند. این یک شاخصهای است که نظام عقلانی معرفی کرده است و ذات اقدس الهی تمام این نظام را رهبری کرد و آثار خود را در همه جا نشان داد؛ لذا گاهی میفرماید صدای حق شنیدنی است، گاهی میفرماید کار حق دیدنی است، گاهی میفرماید یاد حق دیدنی است و چرا اینها یاد حق را نمیبینند؟ با اینکه ذکر شنیدنی است نه دیدنی! میفرماید یاد حق و نام حق آن‌قدر مشهود و شفّاف و روشن است که دیدنی است! در سوره مبارکه «کهف» فرمود اینها یاد حق را نمیبینند، معلوم میشود از بس آیات الهی شفاف و روشن است که به مرحلهٴ دید میرسد، در سوره مبارکهٴ «کهف» آیه 100 این است: ﴿وَ عَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً ٭ الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی؛[4] چشم آنها یاد ما را نمیدید، معلوم میشود که آیات الهی که راهنمای ذات اقدس الهی هستند، به قدری مشهود و شفاف می‌باشند که دیدنی است. در همین قسمت محل بحث سوره مبارکه «زخرف» هم میفرماید: ﴿وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ. «عش» هم ناقص «واوی» است و هم ناقص «یائی»، کسی که «تعاشی» دارد، «تعامی» دارد و خودش را به کوری میزند، یک حساب دارد و کسی که کور است یا کَمبین است، حساب دیگری دارد؛ اینها عمداً خودشان را به کوری میزنند و نمیبینند. این کلمه «مَن» گرچه به حسب ظاهر مفرد است؛ ولی به حسب معنا جمع است؛ چه اینکه شیطان که به حسب ظاهر مفرد است؛ ولی جنس است، چون این ﴿مَن یَعْشُ﴾ با آن شیطان که به حسب ظاهر مطلق است، بعد ضمیر جمع برای آن ذکر میکنند، ناظر است به همان آیه 30 همین سوره مبارکه «زخرف» که گذشت، فرمود: ﴿وَ لَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ که همه ضمیر جمع مذکر است: ﴿قَالُوا هذَا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کَافِرُونَ ٭ وَ قَالُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ ٭ أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ[5] که همه جمع مذکر است. این ﴿مَن یَعْشُ﴾ از همان مردم تعبیر میکند؛ لذا به حسب ظاهر «مَن» مفرد است و شیطان مفرد است؛ یعنی مطلق است و ضمیر ﴿لَهُ مفرد است؛ اما در آیه 37 میفرماید: ﴿وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ همینها که گفتند سحر است و همینها که گفتند: ﴿لَوْ لاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ، اینها کسانی هستند که عمداً خودشان را به کوری زدند، دیگر آن‌که به خود اینها، از خود اینها نزدیکتر است را نمیبینند. ذات اقدس الهی چندین مرحله از «قُرب» را برای خود ذکر کرد که برابر آیات قبل مشخص شد؛ در سوره مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ؛[6] من نزدیک هستم! در سوره مبارکهٴ «واقعة» دارد که اولیای محتضر باید بدانند که من به این محتضر از شما که اولیای این بیمار و پرستاران این بیمار هستید، نزدیکتر هستم: ﴿وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَ لکِن لا تُبصِروُنَ،[7] از این روشنتر و بالاتر میفرماید به اینکه ما به خود انسان، از خود انسان نزدیکتریم! در سوره مبارکه «انفال» فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ،[8] این آیه سوره مبارکه «انفال» به این آسانی قابل فهم نیست که خدا در مرحله سوم، نه در مقام ذات، نه در صفت ذات که عین ذات است، بلکه در مقام ظهور و در مقام فعل، بین ما خود ما و فاصله میشود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ. حقیقت انسان هم همان روح و قلب اوست، منظور از این قلب آن گوشت صنوبری که نیست! بین ما و خود ما فاصله است، نشانه آن این است که ـ یعنی ظهور، فعل و قدرت او ـ چون ما صمد نیستیم، طبق روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرده انسان «اجوف» است و درون او خالی است؛[9] بین ما و خود ما که جای آن خالی است، قدرت خدا فاصله است: ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، طوری میشود که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ؛[10] آدم نمیتواند خودش را بفهمد؛ یعنی چه؟ یعنی کسی در درونِ درونِ ما هست که نمیگذارد ما خودمان را بفهمیم، پس بین ما و ما دیگری فاصله است. این میشود قدرت غیبی! فرمود اینها خودشان را فراموش کردند! اینکه در سوره مبارکه «حشر» فرمود: ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ، اینکه تشبیه و مبالغه نیست؛ فرمود خدا اینها را از یاد خودشان بُرد. گاهی انسان به یاد پدر و مادر نیست، به یاد آینده نیست، به یاد گذشته و به یاد فرزند نیست، اینها قابل تصور است؛ اما انسان به یاد خودش نباشد؛ یعنی چه؟! یعنی میان او و خود او فیض خدا واسطه است و حجاب شد، نمیگذارد ما خودمان را درک کنیم: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ؛ «بین المرء و المرء»، بین «الف» و خود «الف»، چون «الف» یعنی «ماسوی الله» که «صمد» نیست، بلکه طبق روایتی که مرحوم کلینی نقل کرد، «اجوف» است.

بنابراین او که نخواهد، ما خود را فراموش میکنیم! این آیه سوره مبارکه «حشر» تشبیه نیست، فرمود خیلیها خودشان را فراموش کردند! این‌جا هم میفرماید به اینکه ما کسی را که دشمن اوست، در درون او جاسازی میکنیم؛ پس با این حال به جای اینکه ما حرف بزنیم، او حرف میزند! این دشمن ما که همه نقشههای شوم را بلد است، در درون ما جاسازی میشود؛ وقتی در درون ما جاسازی شد، چندین کار انجام میدهد: باطل را حق نشان میدهد، کذب را صدق نشان میدهد، شرّ را خَیر نشان میدهد، قَبیح را حَسَن نشان میدهد، بدعاقبتی را حُسن خاتمت نشان میدهد و کمکم ما را میگیرد، وقتی گرفت ما هم به دنبال او راه میافتیم و وقتی که به صحنه قیامت رفتیم، او خودش را کنار میکشد، ما میمانیم و ما! بعد دیدیم که او تمام کارها را او کرده و ما را گمراه کرده، میگوییم: ای کاش بین ما و تو فاصله‌ای از شرق تا غرب بود! ما اگر همیشه مواظب خود باشیم «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ»[11] و به یاد حق باشیم، میفهمیم که کسی در دورن دل ما راه پیدا میکند، فرمود: ﴿وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً ـ سه چهار وجه برای «تقییض» گفتند: قرار میدهیم، جعل میکنیم و مانند آن ـ ﴿فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ، این بیرون از دروازهٴ ذات نیست، در آن‌جایی که ما باید بفهمیم نشسته، جایی که ما میخواهیم تصمیم بگیریم نشسته، محور اندیشه و انگیزه را ذخیره کرده و قبض کرده، آنچه را که او گفت ما میفهمیم و آنچه را که او دستور داد ما تصمیم میگیریم که در این حال هم معرفت ما و هم اراده و عزم ما شیطانی خواهد بود. فرمود: ﴿وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ، همسایه ما نیست، بلکه در درون ما هست.

پرسش: این‌جا یک خود که بیشتر نمانده!

پاسخ: بله، یک خود بیشتر نداریم؛ اما ما «صَمَد» نیستیم. این از جمله غُرَر روایات ما هست که مرحوم کلینی نقل کرده است، انسان و هر ممکنی فرمود: «لِأَنَّ الْمَخْلُوقَ أَجْوَفُ مُعْتَمِلٌ»؛[12] درون خالی و جای کارگزاری است! ما نباید بگذاریم که بیگانه در درون ما راه پیدا کند، خودمان بگوییم: «وَ اجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً وَ قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً»،[13] پس میتوانیم پُر کنیم، اما با حبّ او «مُتیّم» باشد؛ آن دعای کمیل برای این است که این جای خالی را ما پُر بکنیم و آن چیزی را که ما پُر میکنیم؛ فیض، لطف و معرفت اوست! اگر قلب به حُبّ خدا «مُتیّم» شد، جا برای بیگانه نیست. ما اگر «صَمَد» بودیم، درونپُر بودیم؛ اما «اجوف» و «معتمل» هستیم، درونخالی می‌باشیم، پس بین ما و خود ما ممکن است بیگانه راه پیدا کند؛ لذا فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، این آیه به این آسانیها قابل فهم نیست، حواستان جمع باشد! خیلی از مفسّرین آیه را بررسی کردند که یعنی «یَمْنَعُ یُوجِدُ الإرادة» و مانند اینها که نیست! کار خدا بین ما و خود ما فاصله است؛ لذا فرمود اینها خودشان را فراموش میکنند. اگر یک دیواری بین ما و خود ما کشیده بشود که ما خودمان را درک نمیکنیم! ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، ما همان قلب هستیم و چیز دیگری که نداریم! ما همان روح هستیم و این بدن ابزار کار ماست! اگر بین ما و خودِ ما قدرت خدا آمد و «حاجب» شد، برابر آیه سوره «حشر» می‌شود که فرمود اینها خودشان را فراموش کردند. این «الف» خودش را فراموش میکند یعنی چه؟ یعنی بین «الف» و خود «الف» یک چیزی هست که نمیگذارد «الف» خودش را بفهمد. اگر «الف» «صَمَد» باشد، چگونه «الف» خودش را فراموش میکند؟ فرض ندارد که «الف» خودش را فراموش بکند! «الف» ممکن است که بستگان، اموال و مانند اینها را فراموش بکند، اما «الف» یک موجود مُدرِکی است! انسان یک موجود مُدرِکی است، انسان که دَر و دیوار نیست! این موجود مُدرکِ عاقل که به اصطلاح ناطق است، این خودش را فراموش میکند؛ یعنی چه؟ یعنی یک حجاب و پردهای بین «الف» و خود «الف» است که نمیگذارد خودش را بفهمد.

پرسش: این موارد که فاصله شده، تقصیر بنده چیست؟

پاسخ: تقصیر ما فراموشی خداست! فرمود مبادا او را فراموش بکنید! اگر او را فراموش کردید: ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ، این «فاء» «فاء» تفریع است!

پرسش: خودش فاصله گذاشته که ... .

پاسخ: نه، خودش ما را تشویق کرده است! هم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا[14] داد از درون، هم انبیا و اولیا(عَلَیْهِمُ السَّلَامْ) را فرستاد از بیرون و هم صحنه جهان را آیت و علامت خود قرار داد؛ همه این فلشها به یاد اوست! اگر هیچ چیزی در عالَم نیست، مگر اینکه آیت حق است، انبیا و اولیا(عَلَیْهِمُ السَّلَامْ) آمدند ما را مُذَکَّر هستند و قرآن آمده که ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ[15] و تَذکره است، ما با داشتن همه این آیات و علامت‌ها اگر به یاد «الله» نباشیم، خطر دامن‌گیر ما میشود. غرض این است که فرمود این قرینی که میآید، در درون جا میکند.

این خطبه هفتم نهج‌البلاغه از غُرَر خطبههای نهج‌البلاغه است، در این خطبه فرمود که شیطان در درون جا میکند: «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِم‏»؛ این درون دل جا باز میکند، تخمگذاری میکند و این را به صورت جوجه درمیآورد؛ به این علت است که میبینید در دل بعضیها غوغاست و هیچ آرام ندارند، نه در نماز و نه غیر نماز، مرتّب خاطرات از این طرف و آن طرف می‌آید، چون این «دابه»ها میگردند. آن وقت «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم‏».[16] اگر کسی در درونِ درونِ ما جا نداشته باشد، چگونه با زبان ما حرف میزند؟ چگونه با چشم ما میبیند؟ اینکه در آن خطبهٴ نورانی وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَی لِسَانِک‏»[17] همین است. این خطبه هفت جزء غُرَر خطبههاست، فرمود او با زبان انسان حرف میزند، پس معلوم میشود که از درون دارد شروع میکند، با چشم انسان دارد میبیند: «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم‏» در برابر «قُرب نوافل»[18] و «قُرب فرائض»،[19] معلوم میشود که کسی در آن مرکز تصمیمگیری نشسته است که با چشم ما میبیند! در آن مرکز فرماندهی نشسته است که با گوش ما میشنود و با زبان ما حرف میزند! غرض این است که این آیه سوره مبارکه «حشر» فرمود اینها خودشان را فراموش کردند؛ اگر خودشان را فراموش کردند، معلوم میشود بین ما و خود ما یک حجاب و چیزی فاصله شده که نمیگذارد ما خودمان را ببینیم، پس این خطر هست.

پرسش: ... از فضل پروردگار این است که ما او را نمی‌بینیم.

پاسخ: درست است، ولی او را نشان داد! فرمود آن توقع نیست که کسی ذات «الله» را ببیند؛ اما آیات الهی، فیوضات الهی، برکات الهی و اینها را ببینند! مگر بشر مکلّف است که ذات اقدس الهی را «إکتناه» کند؟ آن مقداری را که مأمور است، مقدور هست و آن مقداری را که مقدور نیست، مأمور هم نیست.

فرمود در درون دلِ او شیطان راه پیدا میکند، بعد وقتی که او به قیامت میآید، شیطان از درون بیرون میآید که انسان در این حال تازه به خودش میرسد و میبیند که یک همراه طولانی داشته که او را به بیراهه برد، بعد میگوید: ای کاش بین من و تو فاصله‌ای به اندازهٴ شرق و غرب بود! آنگاه ندا میرسد که الآن با هم دعوا نکنید، هر دو اهل جهنّم هستید! این‌طور نیست که حالا او به بهشت برود، هر دو اهل جهنم هستید! نه تو حرف ما را گوش دادی و نه او. اینکه در سوره مبارکه «فصلت» آیه 25 ـ قبلاً گذشت ـ این بود: ﴿وَ قَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُم مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ و در آن بیان نورانی هم حضرت امیر(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) فرمود: «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه‏»؛[20] فرمود بندگان خدا! حواستان جمع باشد، این‌طور نیست که فکر شما، اندیشه شما، انگیزهٴ شما، وهم و خیال شما برای خود شما باشد، اینها ابزار کار شماست که خدا به شما داد؛ اما تفویض نکرد و اگر خدا خواست شما را بگیرد، با همین شئون و جوارح شما، شما را میگیرد؛ این‌طور نیست که لازم باشد تا خدا از جای دیگر سربازکشی بکند! فرمود جنگ با خدا ممکن نیست، چرا؟ برای اینکه انسان که در برابر خدا نیست، خود انسان ابزار اوست، فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»؛ این دست و پای شما سربازان او هستند! او اگر خواست ـ خدای ناکرده ـ کسی را بگیرد، آن شخص حرفی را میزند که رسوا میشود، یک امضا میکند که رسوا میشود، یک جایی میرود که رسوا میشود؛ با پای او، با دست او و با زبان او، او را میگیرد، لازم نیست که از جای دیگر سربازکشی بکند! گاهی هم البته وسیله باد یا علل و عوامل دیگر یک ملتی را منقرض میکند؛ ولی اگر خواست کسی را بگیرد، لازم نیست که از جای دیگر سرباز بیاورد. فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»، آدم یک حرفی میزند که بعد رسوا میشود، این بخاطر چیست؟ یک جایی میرود که نباید برود، یا یک امضایی میکند که نباید امضا بکند که کل اوضاع او بهم میخورد؛ با دست او، او را میگیرد! اینها کارهای عادی است، آن مرکز فرماندهی برای کفّار بسته است. فرمود در درونِ درونِ شما شیطان راه پیدا میکند. وقتی در درونِ درونِ شما راه پیدا کرد، با زبانِ شما حرف میزند، با گوشِ شما میشنود، همه کارها را او تقسیم میکند، بعد «یوم القیامة» که شد ما از این قفس او را درمیآوریم، این دو طرف جان شما به هم مرتبط میشود و بعد خودتان را مییابید، بعد میبینید که این بیگانه در درونِ جان شما جاسازی شده بود و همه کارها را او میکرده، میگویید: ﴿بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ، آن وقت ندا میآید که با هم دعوا نکنید، همه شما در جهنم هستید، این‌طور نیست که اگر آدم مراقب نفْس نباشد، این نفْس همچنان سالم بماند! اینکه گفتند مراقب باشید و هر شب ـ گرچه چند دقیقهای ـ مواظب اعمالتان باشید، برای این است.

این کلمه نورانی «بِسْمِ اللَّه» که گفتند هر کاری میکنید «بِسْمِ اللَّه» بگویید، این برکات و ثوابهای فراوانی دارد؛ ولی قسمت مهم برکات این «بِسْمِ اللَّه» قرنطینه بودن است! به ما گفتند که هر کاری میکنی، هر حرفی میزنی یا هر جایی میخواهی بروی، اول بگو «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم»؛[21] البته گفتن آن ثواب دارد؛ اما این یک قرنطینه است؛ یعنی این کاری که من میخواهم بکنم حلال است یا نه؟ درست است یا نه؟ حلال است؛ یعنی به نفع من است یا نه؟ این «بِسْمِ اللَّه» که قرنطینه است، یک دستور خوبی است برای هر کار، هر حرفی، آدم هر جایی که میخواهد سخنرانی بکند، چیزی میخواهد بنویسد، چیزی میخواهد امضا بکند یا چیزی را میخواهد مشورت بکند بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم»، این «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم»؛ یعنی فکر بکن یک لحظه، آیا رضای خدا در این کار هست یا نه؟ همین! آن وقت این میشود قرنطینه که دیگر آدم راحت است. تنها برای ثواب بردن که نگفتند هر کاری را با «بِسْمِ اللَّه» شروع کنید!

این‌جا فرمود اگر ﴿وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ؛ اگر کسی خودش را به کوری بزند، گرفتار چنین قرینی است. در سوره مبارکه «کهف» آیه 101 که ملاحظه فرمودید فرمود: ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی، این با «عَنْ» ذکر میشود و این‌جا آیهٴ محل بحث سوره مبارکهٴ «زخرف» را هم ملاحظه فرمودید که با «عَنْ» ذکر شد، یعنی اعراض. ﴿مَن یَعْشُ؛ یعنی «یُعرِضْ» اعراض میکند، آن‌جا هم ﴿کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی؛ یعنی اعراض کردن از یاد حق، ﴿وَ کَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً همه جا سخن از این است که نام خدا و یاد خدا دیدنی است و اگر کسی عمداً خودش را به کوری بزند، گرفتار چنین کسی میشود، البته بعد از دادن مهلتها.

«مشرقین» را در بحث ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ،[22] یک؛ ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ،[23] دو؛ ﴿بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ،[24] سه؛ تا سرانجام به جایی میرسیم که در سوره «صافات» فرمود: ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ[25] که ما اصلاً مغرب در عالَم نداریم و مغرب یک امر نسبی است، برای اینکه این «کوکبها» که هیچ جایی غروب نمیکنند، مرتّب در حال گردش هستند در حال «شُروق»[26] و «اشراق»[27] می‌باشند؛ منتها از جایی به جایی که میروند، چون حالا نورشان به جایی نمیرسد، میشود مغرب؛ لذا در این چهار طایفه از آیات هم ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ داریم، ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ داریم و ﴿بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ داریم و در پایان جمعبندی هم اینکه ما اصلاً مغرب نداریم بلکه ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ، هر چه هست شرق است و هر چه هست نور است. در آن اضافه، وقتی آفتاب به آن‌جا رفته، به تبع جای دیگر خالی میشود؛ حالا یا «مشرقین»، مشرق اعتدالی است؛ یعنی «اعتدال ربیعی» و «اعتدال خریفی»، «اعتدال پاییزی» و «اعتدال بهاری» است یا نه، طبق برخی از حرفهایی که هیویین سابق داشتند و بنا بر اینکه زمین مرکز باشد این حرفها را میزدند درست است؟ قرآن هم به زبان محاوره دارد سخن میگوید، الآن همه ما میدانیم که آفتاب طلوع نمیکند، بلکه این ما هستیم که براساس حرکتِ زمین داریم طلوع میکنیم؛ ولی وقتی میخواهیم حرف بزنیم میگوییم آفتاب طلوع کرده است. همه دانشمندان حتی آنهایی که این نکته برای آنها ثابت شد و خودشان کشف کردند که زمین حرکت میکند نه آفتاب، وقتی میخواهند حرف بزنند میگویند وقتی که آفتاب طلوع کرده یا آفتاب غروب کرده است. زبان علمی و ریاضی یک چیزی است، زبان محاوره چیزی دیگر است. قرآن کریم با زبان محاوره آن مطالب علمی را گوشزد میکند.

طبق بیانی که جناب فخر رازی بیان کردند، بعضی از کوکب‌ها هستند که براساس زمینمحوری ـ که زمین حرکت نکند و ستارهها حرکت کنند ـ از شرق به طرف غرب میروند و بعضی هستند که از غرب به طرف شرق میروند؛[28] مثلاً آفتاب از شرق به طرف غرب میآید، صبحها از مشرق طلوع میکند و پایان روز در مغرب غروب میکند؛ ولی ماه از غرب طلوع میکند و به شرق غروب میکند. شما میبینید که اول ماه این هلال در مغرب پیداست، هفتم ماه در این ربع پیداست، چهارده ماه در وسط فضا پیداست، بیست و پنجم ماه در آن ربع اخیر پیداست و آخرهای ماه که مُحاق میافتد در طرف شرق غروب میکند. ماه معمولاً روزی دوازده یا سیزده درجه از غرب به طرف شرق میرود، البته این به حساب پیشینیان است که آن وقت ما دو مشرق و دو مغرب داریم، یا اینکه نه، چون هر ستارهای که یکجا طلوع کرده، جای دیگر غروب میکند؛ لذا گاهی روزها طولانی است و گاهی روزها کوتاه میشود و تفاوت روزها هم برای این است که مشرقها و مغربها فرق میکند؟ به هر حال فرمود که فاصله «مشرقین» زیاد است و این فاصله زیاد بین من و تو میبود: ﴿بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ﴾، بعد فرمود: ﴿ فَبِئْسَ الْقَرِینُ؛ تو قرین بدی، بودی همان‌جا ـ برابر آیات سوره مبارکهٴ «ابراهیم» ـ شیطان میگوید که چرا به من بد میگویی؟ تو این ابزار را دادی و من هم چیدم! این کاری که تو کردی، همه اینها مصالح ساختمانی بود، تو دادی و من هم بنّایی کردم: ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ؛[29] من کار بدی نکردم، تو این حرفها را به من دادی و گفتی بچین ما هم چیدیم.

فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ، آنگاه ذات اقدس الهی در آن صحنه میفرماید: ﴿وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ چرا؟ ﴿إِذ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ، چون ستم کردید این اعتراضهای دو جانبه اثری ندارد: ﴿أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ، همه شما ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ؛[30] این جلوی شماست و پشتسر هم به طرف جهنّم است.

بعد به ذات اقدس الهی به پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) میفرماید: این مردم وقتی نظام معرفتی آنها حسّ و تجربه حسّی باشد و نظام ارزشی آنها هم زر و زور باشد، طلا و نقره باشد و قدرت هم براساس این نظام معرفتی و نظام ارزشی سامان بپذیرد، اینها واقعاً کر و کور هستند! حرف تو حرف عقلانی است، ابزار معرفت اینها حسّی است، اینها آن چشم و گوش و دل را ندارند، با چه چیزی میخواهی اینها را بفهمانی؟ ﴿أَ فَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ، آن حرف که با گوشِ دل باید شنیده بشود، دلشان بسته است؛ با چشمِ دل باید دیده بشود، چشم دل اینها بسته است: ﴿أَ فَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّکه جمع «أصمّ» است ﴿أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ که جمع «أعمی» است و کسی را هدایت میکنید که ﴿فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ است! بی‌راهه رفتن او روشن است! این ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ[31] همین است! این جمعها به مناسبت این تعبیرات آیه 30 به بعد است که ﴿قَالُوا هذَا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کَافِرُونَ ٭ وَ قَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ[32] همه این «قالوا»ها به این علت بود.

بعد میفرماید به اینکه ﴿فَإِمَّا اینها طوری نیست، ما اینها را رها نخواهیم کرد! یا در زمان حیات شما، اینها کیفر میبینند یا بعد از رحلت شما کیفر میبینند: ﴿فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ؛ ما اگر شما را بردیم به طرف خودمان و به طرف معاد، ﴿فَإِنَّا مِنْهُم مُنتَقِمُونَ؛ ما از اینها انتقام میگیریم، چون ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ،[33] این‌طور نیست که ما رها کنیم! برای اینکه اینها عمداً راه توبه و فیض را بستند، از هر طرف راه باز بود! از طرف درون، از طرف بیرون و طبق مهلتهایی که دادند کاملاً راه باز بود، اینها عمداً و به سوء اختیار خودشان ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ،[34] این «صَدّ عَنْ سَبیلِ الله» کار شیطان بود؛ این «صدَّ»؛ «یَصُدّونَ أنْفُسُهِم بِالإنْصِرافْ» و «یَصُدّونَ غَیرَهُم بِالصَّرف». اینها «صَدّ عَنْ سَبیلِ الله» ـ «صدَّ» با «صاد» ـ هم نسبت به خود انسان است که میشود انصراف و هم نسبت به دیگری است که میشود صَرف. «یَنْصَرِفُونَ بِأنْفُسُهِم وَ یَصْرِفُونَ غَیرَهُم»، این میشود «صَدّ عَنْ سَبیلِ الله». فرمود: ﴿فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُنتَقِمُونَ ٭ أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِم مُقْتَدِرُونَ،[35] این «وعد» گاهی به معنای «نوید» است و گاهی به معنی «وعید»؛ منتها در «وعید» غالباً با «أوعد» از باب افعال ذکر میشود؛ ولی در حقیقت در هر دو قسمت کلمه ثلاثی مجرد برای هر دو آمده است، «وعد» و «وعید» این‌چنین است. فرمود آنچه که ما به اینها وعید دادیم و تهدید کردیم، قدرت داریم که إعمال بکنیم؛ اساس کار این است که اینها سرمایه خودشان را باختند، چرا اینها خسارت میبینند؟ برای اینکه هستی انسان به سرمایه انسان است؛ حالا کسی یک خانه بیشتر ندارد و دیگری آمد در این خانه نشسته و تمام هویت او را تصاحب کرده، این دیگر سرمایه خود را باخته است! فرمود شما میتوانید به دیگری راه بدهید، پس فرشتهها را راه بدهید! قلب شما «مُتَیَّم» باشد؛ این راه که در دلهای شما فرشته باشند و با شما حرف بزنند هم ممکن است.

پرسش: فرقه‌هایی از کفّار ناخواسته گرفتار یکسری از شیاطین می‌شوند.

پاسخ: نه، آنها گذراست و آنها هیچ ممکن نیست، ناخواسته هرگز ذات اقدس الهی کسی را گرفتار شیطان نمیکند، او ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾[36] است.

پرسش: گاهی اصلاً خود انسان بدش می‌آید!

پاسخ: بله، گاهی در اثر غفلتهایی که کردیم یا آبرویی کسی را برده یا مثلاً با خدایمان بد رفتار کردیم! گاهی خیلی از ما مواظب زبانمان نیستیم، می‌گوییم ما که این همه زحمت کشیدیم! این همان حرف قارونی است، تنها قارون این حرف را نزده است، قرآن کریم از قارون و غیر قارون این را نقل کرده که ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی،[37] ما هم گاهی گرفتار این خطریم! میگوییم ما این همه زحمت کشیدیم درس خواندیم، همین جمله یک شرک مستور است، برای اینکه «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْک‏»،[38] این که در تعقیبات نماز فرمودند این دعا را بخوانید و ریشه قرآنی آن هم این است که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ.[39] ما یک تَفَرعُن و فرعونیتی در درون خود ما ـ خدای ناکرده ـ گاهی پیدا میشود که میگوییم ما خودمان زحمت کشیدیم و پیدا کردیم؛ این حرف کفّاره دارد و کفّاره آن این است که گاهی یک فشاری به ما میدهند، آن فشار این است که یک حالتی به آدم میدهند که آدم از خودش بدش میآید! بعد راه توبه را هم باز میکنند. اگر کسی بگوید: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی، من خودم سی ـ چهل سال زحمت کشیدم و مثلاً به یک جایی رسیدم، این غیر از حرف قارون حرف دیگری است؟ آدم اسلامی حرف بزند و قارونی فکر کند؛ اما همه میگفتند: «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْک‏». خیلیها آمدند و رفتند! تمام هستی ما مهمان ذات اقدس الهی است! آن وقت اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ بگوید که من خودم زحمت کشیدم، این با این آیه که فرمود: ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ سازگار نیست! با این دعاهای امام سجاد(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) سازگار نیست! پس گاهی آدم چنین غفلتهایی میکند و این غذای آلوده هم بدبوست، خوبی آن این است که بوی بد او به شامّه انسان میرسد که آدم از خودش بدش میآید و فوراً به سراغ توبه میرود، چند قطره اشک میریزد و مسئله را حل میکند. این یک نعمت است که آدم از خودش بدش بیاید و بعد راه توبه پیدا کند! اما اگر «زَیَّنَتْ لَکُم سَوء أنْفُسَکُم»؛ خودش از خودش خوشش بیاید و لذت ببرد، خیلی بد است، فرمود: ﴿فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُنتَقِمُونَ ٭ أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِم مُقْتَدِرُونَ که «أَعَاذَنَا اللَّهُ‏ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا».

«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»

 



[1]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص797؛ «حَوامیم، نام گروهی سورههای چهلم تا چهل و ششم قرآن کریم در ترتیب مصحف است که با حروف مقطّعه «حم» آغاز میشوند. این سورهها به ترتیب عبارتند از: غافِر (مؤمن)، فُصِّلَت، شوری، زُخرُف، دُخان، جاثیه و احقاف؛ به مجموع این سورهها ذوات حم یا آلحم نیز گفتهاند».

[2]. سوره زخرف, آیات22 و 23.

[3]. سوره مؤمنون, آیه24؛ سوره قصص، آیه36.

[4]. سوره کهف, آیات100 و 101.

[5]. سوره زخرف, آیات30 و 31.

[6]. سوره بقره, آیه186.

[7]. سوره واقعة, آیه85.

[8]. سوره انفال, آیه24.

[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج6، ص286؛ «...عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(عَلَیْهِ السَّلَام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ ابْنَ آدَمَ أَجْوَفَ».

[10]. سوره حشر, آیه19.

[11]. مصباح الشریعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج‏1، ص44؛ عوالی اللئالی, ج4, ص102؛ «قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏».

[12]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص110.

[13]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[14]. سوره شمس, آیه8.

[15]. سوره مدثر, آیه31.

[16]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه7.

[17]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه193.

[18]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص352؛ «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَه‏».

[19]. ر.ک: منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة(خویی)، ج‏19، ص322؛ «قال الله عزوجل ما یتقرب الی عبد بشی‏ء احب الی مما افترضته علیه و مازال یتقرب الی عبدی بالفرائض حتی اذا ما احبه و اذا احببته کان سمعی الذی اسمع به و بصری الذی ابصربه ویدی التی ابطش بها»؛ التوحید(للصدوق)، ص164 و 165؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) فِی خُطْبَتِهِ أَنَا الْهَادِی وَ أَنَا الْمُهْتَدِی وَ أَنَا أَبُو الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ زَوْجُ الْأَرَامِلِ وَ أَنَا مَلْجَأُ کُلِ‏ ضَعِیفٍ وَ مَأْمَنُ کُلِّ خَائِفٍ وَ أَنَا قَائِدُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی الْجَنَّةِ وَ أَنَا حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ أَنَا عُرْوَةُ اللَّهِ الْوُثْقَی وَ کَلِمَةُ التَّقْوَی وَ أَنَا عَیْنُ اللَّهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ یَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ الَّذِی یَقُولُ ﴿أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی‏ عَلی‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ﴾ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ الْمَبْسُوطَةُ عَلَی عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّةٍ مَنْ عَرَفَنِی وَ عَرَفَ حَقِّی فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّی وَصِیُّ نَبِیِّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی خَلْقِهِ لَا یُنْکِرُ هَذَا إِلَّا رَادٌّ عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ».

[20]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه199.

[21]. بحارالانوار، ج73، ص305؛ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حَدَّثَنِی عَنِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ أَنَّهُ قَالَ کُلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ لَمْ یُذْکَرْ فِیهِ بِسْمِ اللَّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ».

[22]. سوره شعراء, آیه28؛ سوره مزمل, آیه9.

[23]. سوره الرحمن, آیه17.

[24]. سوره معارج, آیه40.

[25]. سوره صافات, آیه5.

[26]. لغت‌نامه دهخدا، شروق: [ش ُ] مصدر به معنی شَرق، (ناظم الاطباء): برآمدن آفتاب.

[27]. لغت‌نامه دهخدا، اشراق: [ اِ ] درخشیدن و روشن شدن.

[28]. مفاتیح الغیب، ج14، ص274؛ «ان لکل واحد من اجرام الشمس و القمر و الکواکب سیرا خاصا بطیئا من المغرب الی المشرق و سیرا آخر سریعا بسبب حرکة الفلک الأعظم فالحق سبحانه خص جرم الفلک الأعظم بقوة ساریة فی اجرام سائر الأفلاک باعتبارها صارت مستولیة علیها قادرة علی تحریکها علی سبیل القهر من المشرق الی المغرب».

[29]. سوره ابراهیم, آیه22.

[30]. سوره حج, آیه4.

[31]. سوره تکویر, آیه26.

[32]. سوره تکویر, آیات30 ـ 31.

[33]. سوره سجده, آیه22.

[34]. سوره اعراف, آیه45.

[35]. سوره زخرف, آیات41 ـ 42.

[36]. سوره اعراف, آیه151.

[37]. سوره قصص, آیه78.

[38]. بحارالانوار، ج‏83، ص74.

[39]. سوره نحل, آیه53.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق