أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ (7) إِنَّکُمْ لَفی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (8) یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ (9) قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10) الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ (11) یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ (12) یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ (13) ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (14) إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (15) آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ (16) کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ (17) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (18) وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (19)﴾
سوره مبارکه «ذاریات» که در مکه نازل شد، گرچه عناصر محوری آن همان اصول دین است، لکن در آغاز درباره معاد که مهمترین مسئله آنها بود، چه اینکه مهمترین مسئله همه ما هم هست، آیاتی را نازل فرمودند. در مسئله اختلاف, اشاره شد که چند قسم است: یک وقت است اختلاف همه آن حق است؛ منتها درجاتی دارد. یک وقت است اختلاف همه آن باطل است؛ منتها درکاتی دارد. یک وقت اختلاف بعضی از اقسام آن حق است و بعضی اقسام آن باطل است. اختلاف انبیا همه آن حق است؛ منتها درجاتی دارد، برای اینکه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾[1] که جریان موسی و هارون(سلام الله علیهما) یا سایر انبیا، اگر اختلاف نظری دارند از همین قبیل است. فرمود: ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾; رسولان هم اینچنین هستند: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾;[2] پس اختلاف مُرسَلین همه آن حق است و درجاتی دارد؛ اختلاف انبیا همه آن حق است درجاتی دارد؛ چه اینکه اختلاف کفار و منافقون و امثال آنها همه آن باطل است درکاتی دارد. فرمود این کتاب حق است، این پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حق است و بعضیها به واسطه شیطنت و القا و امثال آن از او مصروف شدند. این ﴿قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ﴾; یک تبرّی است و به منزله نفرین یا لعن است، نه معنای فقهی و حکم فقهی داشته باشد که قتل آنها جایز باشد. فرمود عدهای در «غمره» و در گودال غفلت فرو رفتهاند. درباره «صبیّ» ملاحظه بفرمایید که صبی «عمده خطأ و قصده کلاقصد»[3] این کودک عمداً دارد بازی میکند؛ ولی عمد او بیاثر است و به منزله سهو است. قرآن کریم عدهای را در خواب میداند, عدهای را بچه میداند میفرماید: اینها در سهو هستند با اینکه عمداً دارند این کار را انجام میدهند; اینها ساهی هستند, اینها ناسی هستند, اینها عامد نیستند, اینها جاهل هستند. اگر درباره صبی آمده است: «عمده خطأ و قصده کلاقصد» از همین قبیل فرمود: ﴿هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ﴾; وگرنه سهوی ندارند. نقل کردند وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد یا در محفلی نشسته بودند فرمودند صدایی را من شنیدم, این صدا عبارت از آن است که سنگی هفتاد سال قبل از لبه جهنم پَرت شد و الآن به تَهِ جهنم رسید. [4] اینها نمیدانستند که راز این سنگ چیست و این سنگ چطور از لبه جهنم حرکت کرده است! وقتی از محفل بیرون آمدند, دیدند صدای شیون مرگ بازماندههای یک منافق است که هفتاد سال سن داشت; یعنی این منافق از همان روز اوّلی که از خانواده فساد و تباهی به دنیا آمده، در مسیر جهنم بود و الآن بعد از هفتاد سال به تَهِ جهنم رسیده که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار﴾.[5]
بنابراین یک عده در جهنم هستند، برای اینها روشن نیست؛ یک عده در بهشت هستند برای اینها روشن نیست. در این سوره مبارکه «اعراف», در بخشهای پایانی این سوره؛ یعنی آیه 187 سوره مبارکه «اعراف», از آن میشود این مطلب را فهمید که سؤال میکنند و خدا جواب میدهد که ما از قیامت کِی پردهبرداری میکنیم؟ مثل تابلویی که نوشتهاند بعد میگویند در فلان وقت از این تابلو پردهبرداری میشود. آیه 187 سوره مبارکه «اعراف» این است که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها﴾ که در بحث دیروز گذشت؛ یعنی کِی کشتی قیامت لنگر میاندازد؟ وقتی سؤال کردند این کشتی کِی لنگر میاندازد; یعنی این کشتی هست؛ منتها ما لنگرگاه آن را نمیبینیم: ﴿أَیَّانَ مُرْساها﴾. آنگاه ذات اقدس الهی فرمود بگو: ﴿إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ﴾; خدا در یک فرصت معین رونمایی میکند; این معلوم میشود که الآن موجود است. آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم الآن خلق نشد;[6] همین است. بهشت خلق شد و جهنم خلق شد؛ منتها مطلب دیگر این است که بعضیها هماکنون در بهشت هستند و بعضیها هماکنون در جهنم هستند. آن روایت نورانی که از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید تقریباً بیست و هفت هشت روایت را مرحوم صدوق در پایان کتاب شریف توحیدشان و بعضی از کتابهایشان نقل کردند، این «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا»;[7] تقریباً بیست و هفت هشت روایت را ایشان نقل کردند. یکی دو تا روایت از همین بیست و هفت هشت روایت این است که «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا»;[8] من شهر حکمت هستم و این حکمت بهشت است و تو دَرِ این بهشت هستی. پس از این جهت حالا ممکن است بعضی از مراتب جنت بعداً رونمایی بشود; ولی بعضی از هم اکنون در بهشت هستند. اگر این معناست بعضی هم اکنون در دوزخ هستند که فرمود اینها در دوزخ هستند و «دفعةً» روشن میشود که گُر گرفتند. پس تعبیر ﴿أَیَّانَ مُرْساها﴾; قیامت کِی لنگر میاندازد, لنگرگاه آن کِی و کجاست؟ نشان میدهد که این مثل سفینه سیار است. ﴿لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ﴾; یعنی در فرصت مناسب خدا پردهبرداری میکند.
پرسش: ...
پاسخ: معاد همینها را دارد; قیامت یک بخش از آن بهشت است، یک بخش از آن جهنم است، یک بخش از آن اعراف است; این قیامت است. این قیامت; مثل یک کشتی سیّار است که ﴿فَالْجارِیاتِ یُسْراً﴾ است, کِی لنگر میاندازد, خدا میداند; کِی از آن رونمایی و پردهبرداری میکند, خدا میداند. آن وقت اگر اصل این است این روایتی که وجود مبارک حضرت امیر دَرِ این حکمت است و حضرت فرمود این حکمت بهشت است; آن وقت ادراک این گونه از روایات خیلی سخت نخواهد بود: «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا». آن گرچه از طریق دیگران نقل شده باشد; اینکه حضرت فرمود سنگی از لبه جهنم حرکت کرده و هماکنون به تَهِ جهنم رسید. دیدند این شیون بازماندههای آن منافق به گوش میرسد و او 0918هفتاد سال سن داشت; معلوم میشود عدهای در همین مسیر جهنم بودند. در این سوره مبارکه «نساء» دارد که ﴿یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً﴾؛[9] اینکه نه معنای آن این است که در قیامت میخورد, بلکه این همین الآن دارد آتش میخورد. آن وقت ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً﴾, سر جای خود محفوظ است. این به راههای گوناگون از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است هم درباره بعضی از زنها که غزالی نقل کرد, [10] هم درباره بعضی از مردها که دیگر محدّثان نقل کردند. اینها خدمت حضرت رسیدند و حضرت مثل اینکه به اینها تعارفی کرد که شما این خرما یا چیزی را میل کنید، آنها گفتند ما روزهدار هستیم، حضرت فرمود: شما روزه ندارید, شما گوشت خوردید. عرض کردند ما چیزی نخوردیم. دستور دادند طشتی آوردند، فرمود بالا بیاورید و قِی کنید! اینها گوشت قِی کردند. عرض کردند: یا رسول الله! ما چیزی نخورده بودیم. فرمود این غیبتی که کردید همین است. این غیبت که ﴿یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً﴾،[11] همین است. این گوشهای از اسرار معاد است که حضرت نشان داد, «دفعةً» آدم میبیند که در چنین صحنهای هست.
بنابراین اگر چنین تعبیری آمده، انسان نباید اینها را رد کند که «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا». یا درباره آن قِی کردن، آنچه غزالی نقل کرد درباره دو تا زن بود، آنچه دیگران نقل کردند درباره دو نفر از صدر اسلامی بود که مثلاً نسبت به حضرت امیر(سلام الله علیه) یا دیگران غیبت کردند. از این تعبیر که این قیامت کِی لنگر میاندازد و لنگرگاه آن کجاست؟ یا از این تعبیری که ﴿لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ﴾; فقط خدا پردهبرداری و رونمایی میکند، معلوم میشود که هم اکنون, یک عده در رَوح و ریحان هستند, «فی روح و ریحان» هستند. آن وقت ظاهر این آیه که دارد: ﴿الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ ٭ یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ ٭ یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ ٭ ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ﴾; این آشوبی که کردید, این افتتانی که کردید, شما در همین شعله بودید که به این صورت در آمده است. در مقابل آن ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ﴾، آنها هم همینطور هستند. یک سلسله اسراری است که بعدها روشن میشود، یک سلسله اسرار و رمز و رازهایی است که در درون انسان است و انسان باخبر نیست و «دفعةً» روشن میشود; این آیه سوره مبارکه «نساء» میتواند جامع باشد. فرمود این کسی که مال یتیم را میخورد, هماکنون دارد آتش میخورد، یک؛ ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً﴾, آن هم سر جای خود محفوظ است, بعداً هم به آن آتش گداخته میرسد; ولی الآن دارد آتش میخورد. پس اگر ولیّای از اولیای الهی یا امامی از ائمه(علیهم السلام) فرمودند این شخص دارد آتش میخورد; این را نباید گفت که ما این روایت را نمیتوانیم بپذیریم. ظاهر این آیه این است که اگر ما دلیل قطعی بر خلاف داشته باشیم, این آیه توجیه میشود; اما اگر دلیل قطعی بر خلاف نداشته باشیم, این ظاهر حجت است; نفرمود کسانی که مال حرام میخورند بعداً گرفتار آتش میشوند، آن بعداً جمله بعدی است: ﴿الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً﴾، بعد ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً﴾; آن سر جای خود محفوظ است و این تشبیه نیست، صِرف تشبیه نیست که کسانی که غیبت میکنند: ﴿أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً﴾. درباره بهشتیها هم همینطور است فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ ٭ آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ﴾؛ هر چه خدا به اینها داد اینها دریافت میکنند، چرا؟ چون ﴿إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ﴾؛ اینها اهل احسان بودند به هر سه معنا؛ یک وقت میگوییم «أحْسَن»؛ یعنی «فَعل فِعلاً حَسَنا». یک وقت میگوییم «أحْسَن»؛ یعنی «أحْسَن الی الغیر»، در برابر ظلمی که به دیگران میکند این نسبت به دیگران کار خیر انجام میدهد. یک وقت میگوییم: «أحْسَن»، این «أحْسَن» را آن حدیثی که از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردند تفسیر میکند. از حضرت سؤال کردند: «مَا الْإِحْسَان»؟ فرمود: «إحسان» فعل نیست «إحسان» مقام است: «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْمَل للَِّهِ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک»;[12] احسان مقام است، به مقام احسان رسیدن عبارت از آن است که انسان طوری خدا را عبادت کند که گویا خدا را با چشم سِرّ میبیند، نه سَر و بداند و به این حدّ برسد که اگر او خدا را نمیبیند خدا او را میبیند: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾.[13] مستحضرید که مهمترین دستور دین حیا است. بعدها سخن از بگیر و ببند و بکوب است، وگرنه سوره مبارکه «علق» که اوّلین سورهای است طبق نقل مشهور که نازل شده است, این چند آیه آن اوّل نازل شد؛ یعنی «إقرأ» در بخش پایانی آن ما را به حیا دعوت کرده است، فرمود: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾; مگر نمیداند که خدا میبیند. از سنخ علم غیب نیست; الآن فرق بین ائمه(علیهم السلام) با وجود مبارک حضرت این است که آنها علم غیب دارند, وجود مبارک حضرت گذشته از اینکه علم غیب دارد, شاهد فعلی هم است، اینکه فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ اینها در بعضی از مراتب علم غیب است و در بعضی از مراتب علم شهودی است; فرمود حضرت الآن دارد میبیند. شما وقتی زیارت وجود مبارک امام هشتم(سلام الله علیه) مشرّف میشوید در همین اذن دخول میگویید: «إِنَّکَ تَسْمَعُ کَلَامِی وَ تَرُدُّ سَلَامِی»;[14] سلام مرا میشنوی و جواب مرا میدهی؛ منتها من نمیشنوم; این سخن از علم غیب که نیست. حالا اگر اعمایی از دیگری بشنود که دیگری او را میبیند, نباید خیال بکند که او علم غیب دارد، نه خیر! او دارد میبیند; این دیگر علم غیب نیست. اگر نابینایی به او بگویند هر کاری که بکنی فلان شخص که رفیق توست میبیند; این نباید بگوید فلان شخص علم غیب دارد, بلکه این علم شهودی و حضوری است و حاضر است, علم غیب نیست. درست است همه ائمه(علیهم السلام) میدانند ما چه میکنیم: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[15] که منظور ائمه(علیهم السلام) هستند؛ اما وجود مبارک حضرت گذشته از آن علم غیب، علم حضوری و شهودی هم دارد؛ یعنی با همین چشم میبیند. آیه سوره مبارکه «علق» ما را به حیا دعوت کرده است فرمود: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾; حالا این بزن و بکوب برای بعدیهاست که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[16] وگرنه اوّل سخن از جهنم نبود, بلکه اوّل سخن از حیا بود; حالا اگر کسی حیا نداشت سخن از بزن است: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾.
اینجا هم فرمود: ﴿کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ﴾؛ احسان به معنای سوم، مقام است و فعل نیست: «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک». اینها گذشته از اینکه نمازهای واجب را میخواندند: ﴿کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ﴾; کمتر شب به خواب میرفتند; حالا یا نسبت به لیالی کمتر شبی به خواب میماندند یا نسبت به هر شب, بخش کم آن را میخوابیدند. به هر تقدیر بخش قابل توجه آن را به عبادت و نماز شب میپرداختند. ﴿کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ﴾; بقیه را بیدار بودند که چه کار کنند؟ ﴿وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾; نه تنها عابد بودند که شب استغفار میکردند، به همان دلیل که شب برای دیگران حداقل چهل نفر است، این چهل نفر حداقل است، نه اینکه نماز شب این است که آدم به چهل نفر مؤمن دعا کند، اگر به چهارصد مؤمن دعا کرد مثلاً مشکل داشته باشد, بلکه این حداقل آن است و نسبت به اکثر حدّی ندارد: ﴿وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾؛ اینکه سَحر به فکر دیگری است و طلب مغفرت میکند, روز هم به فکر دیگری است. هم آنهایی که وضع مالیشان ضعیف است و سؤال میکنند, مشکل آنها را میپردازد و هم آنهایی که روی سؤال ندارند: ﴿وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ٭ وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾; مسئله زکات جداست. اینها سُور مکی است در مکه که زکات نیامده است. جریان زکات و امثال آن در مدینه آمده، اینها که در مکه نبود. هر مسلمانی به هر حال نباید در کنار او گرسنهای بماند. شما یک کتاب قرض را در باب فقه ملاحظه بفرمایید! ما یک دَیْن داریم و یک قرض؛ دَیْن کتاب فقهی ندارد، برای اینکه عقد نیست, بلکه این قرض است که ایجابی دارد, قبولی دارد, حساب و کتابی دارد. دَیْن مطلق است; گاهی انسان چیزی را وام میگیرد, در اثر قرض گرفتن مدیون میشود, گاهی نسیه خریده یا سلف فروخته یا مال مردم را ضایع کرده یا عصیاناً یا نسیاناً براساس «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن»,[17] «عَلَی الْیَدِ مَا أَخَذَتْ حَتَّی تُؤَدِّیَ»,[18] اینها دَیْن است نه قرض؛ قرض عقد است و فقه است و ایجاب است و قبول و کتاب علمی خاص خود را دارد; این دَیْن است, لذا شما سرتاسر فقه را بگردید «کتاب الدَیْن» نمیبینید «کتاب القرض» میبینید. در مسئله قرض روایات حساب شدهای است که اگر کسی آبرومند بود و مقروض بود, حکومت اسلامی باید قرض او را بپردازد, نه اینکه او را به زندان ببرد; این میشود دین. یک وقت است کسی مال مردم را اتلاف میکند, آن حدّ دارد; حساب خاص خود را دارد؛ اما کسی در اثر تورّم, رکود و تحریم کوتاه آورده هیچ تقصیری هم ندارد, نباید او را به زندان بُرد و حکومت اسلامی فرمود: «و علی الإمام ان یؤدّی قرضه».[19] این در روایات است. چرا؟ استدلال حضرت این است که یکی از مصارف هشتگانه زکات هم غارمین است.[20] این کسی که بدهکار است, این را که زندان نمیبرند و دستبند نمیزنند. یک وقت است که حرامخواری کرده, مال مردم را گرفته, سرقت کرده، عمداً مال مردم را تلف کرده، بله اصلاً زندان را برای همین جاها ساختند؛ اما یک وقت در اثر تحریم و رکود و تورّم و امثال آن مشکل مالی پیدا کرد; فرمود امام مسلمین باید دَیْن او را بپردازد, برای اینکه یکی از مصارف هشتگانه زکات، غارمین است؛ یعنی بدهکارها. حالا اگر کسی بگوید آن سهم زکات را به ما نمیدهند که ما حق اینها را بپردازیم, لااقل اینها زندان نروند; دستبند زدن و زندان بردن و آبروریزی برای کسی است که عمداً مال مردم را خورده; اما اگر در اثر تحریم و رکود و تورّم و علل و عوامل دیگر کسی کارگرهای او نتوانستند آن کار را انجام بدهند و زیر مجموعه آن نتوانستند, امام مسلمین موظف است که دَیْن او را بپردازد. اگر امام گفت من ندارم, لااقل این به زندان نرود. فرمود اینها اهل بهشت هستند کسانی که ﴿فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾؛[21] سائل همینهایی که تکدّی میکنند؛ اما کسی که آبرومند است و سؤال نمیکند او محروم است, او در مال دیگران حق دارد; نه تنها سؤال نمیکند، طوری آبرومندان زندگی میکند که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾؛[22] بر اساس عفتی که دارد دیگران که از وضع درونی او باخبر نیستند, خیال میکنند وضع مالی او خوب است, آبرومندانه زندگی میکند, فرمود اگر خواستید صدقه بدهید و کمک بکنید به این گروه بدهید, کسانی که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ﴾; یعنی جاهل به اوضاع داخلی اینها; ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾؛ او چون خیلی عفیفانه زندگی میکند, خیلیها خیال میکنند که او غنی است; این قرآن است. فرمود بهشت برای کسی است که نماز شب او ترک نمیشود و حقوق مردم هم ترک نمیشود: ﴿وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾; چه آنها که سائل به کفّ هستند, چه آنها که آبرومند هستند و سؤال نمیکنند, چه آنها که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾؛ اینها کسانی هستند که بهشت برای اینهاست و هماکنون در بخشی از بهشت به سر میبرند. حالا این قبر گفتند: «فی رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّة» همین است. وقتی از امام(علیه السلام) سؤال میکنند که برزخ کِی است؟ ما که دیگر چهار تا عالَم نداریم: عالم دنیا, عالم قبر، عالم برزخ و عالم قیامت; وقتی از حضرت سؤال کردند که برزخ چیست؟ فرمود: «منذ القبر»؛[23] همین که شخص وارد قبر شد, وارد برزخ شد. این «رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّة»،[24] پس آماده است یا ـ خدای ناکرده ـ «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار»[25] پس آماده است. این برای کسی است که هم نسبت به خدا رابطه خوبی دارد: ﴿وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾; هم نسبت به خلق خدا رابطهای دارد که ﴿وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾; نه اینکه دارد رایگان میدهد, بلکه احساس میکند دَیْن خود را ادا میکند. مستحضرید این آیه در مکه نازل شد, مکه جای زکات نبود, نه زکات فطر بود نه زکات مال; در مکه هیچ زکاتی در کار نبود، زکات فطر و زکات مال در مدینه نازل شده است. فرمود همین که مسلمان شدی باید به فکر نیازمند باشی. حق دارد او، نه از مال خودت میدهی! یک وقت است انسان میگوید من مال خودم را میدهم; اما ذات اقدس الهی در اموال اغنیا, حقّی برای فقرا قرار داد. شما روایات زکات را که در مدینه صادر شده است را ملاحظه بفرمایید، خدای سبحان در اموال اغنیا, حقّی برای فقرا قرار داد. آنها که خمس خود را میدهند مال خود را نمیدهند، این یک پنجم، مال امام است و او شریک است. شما در روایاتی[26] که درباره ﴿شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾[27] ملاحظه بفرمایید، این ﴿شارِکْهُمْ﴾, شرکت در چیست؟ چه کسی با چه کسی شرک است؟ این شخصی که وجوهات میدهد مال خودش را نمیدهد، مال شریک خود را به شریک میپردازد. کسی که زکات میدهد مال شریک را به خود آن شریک میدهد, نه مال خودش را. حالا هنوز آیه زکات نیامده، فرمود همین که مسلمان هستی، بخشی از اموال تو برای فقراست، فقرا در مال شما حق دارند: ﴿وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾. اگر کسی مال مظلومین و بدهکارها و فقرا را نداد، دارد غاصبانه زندگی میکند، چون در مال مردم دارد تصرّف میکند.
بنابراین کسانی در بهشت هستند و بهشتی هستند که هم نماز شب رابطه مستقیم با خداست آن را حفظ میکنند، هم بدانند که همه آنچه در دست آنهاست مال آنها نیست. نفرمود مال خودتان را به مستمندان بدهید، فرمود حقّ مستمندان را به آنها بدهید. ﴿وَ فی أَمْوالِهِمْ﴾، چطور فرمودند نماز این مشکل را حلّ میکند؟ ﴿إِلاَّ الْمُصَلِّینَ﴾[28] «مصلّین» کسانی هستند که «منوع» نیستند, جلوی خیر را نمیگیرند و حق دیگران را به دیگران میدهند. حالا کسی از ما نخواست مثل حضرت امیر بشویم; بارها به عرض شما رسید, این جریان ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ﴾[29] ما وقتی تفسیر میکنیم, آسمان را نگاه میکنیم، خیال میکنیم; امانت; یعنی ولایت و قرآن و اینها، آنها را که به ما عرضه نکردند. آن افراد خاصی دارد که اهل بیت(علیهم السلام) و حاملان ولایت هستند. این انسانی که حمل میکند, کدام امانت است؟ آن روز از نهجالبلاغه خواندیم; این روایت یعنی در همین جا نهج البلاغه آوردیم و خواندیم; حضرت نماز را ذکر میکند، روزه را ذکر میکند، امانت را ذکر میکند، فرمود این امانت مالی، چیزی است که خدای سبحان آن را بر آسمان و زمین عرضه کرد و آنها گفتند ما نمیتوانیم بیتالمال را حفظ کنیم. [30]اینکه میبینید یا سر از اختلاس یا سر از نجومی یا سر از جای دیگر در میآورد برای همین است. اگر انقلاب اسلامی شد و ما در کشور روح و ریحان به سر میبریم، این کشور معطّر شده است، هیچ تردیدی نیست آنها که شامّه سالم دارند بدون تردید بوی عطر در این مملکت میشنوند، ما در زیارت وارث و غیر وارث چه میخوانیم؟ به ما گفتند این زیارت را بخوانید، اینکه مخصوص سیدالشهداء نیست، گفتند کسانی که در راه خدا شهید شدند, شما در کنار قبر آنها بایستید و بگویید: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»،[31] این کشور به برکت خون شما طیّب و طاهر شد، اینها برای چه کسی هست؟ «الی یوم القیامة» این زیارت هست، اینکه مخصوص وجود مبارک حضرت نیست. ما الآن درباره زیارت قبور همین را میخوانیم; اگر کشوری به برکت خونهای پاک شهدا طیّب و طاهر شد که شد، قرآن از کشور طیّب و طاهر چه خبر میدهد؟ میفرماید: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾;[32] ایران باید میوه طیّب و طاهر بدهد. مگر یک چیز آسانی است که آدم چند هزار شهید بدهد! از صدر اسلام تا حالا این حرف نوبر است! این عزیزان و این جوانها دعا میکردند که شربت شهادت بنوشند! این زیارتنامه برای چه کسی هست؟ این زیارت نامه مکتب ما امامیه است: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». ایران طیّب و طاهر شد، این صغرا؛ کبرای آن را قرآن معین میکند و صغرای آن را اهل بیت. آن ثقل اکبر، کبری را میگوید این ثقل اصغر، صغری را میگوید. فرمود: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ﴾ این جمله خبریه است که به داعی انشاء القا شده است؛ یعنی اخراج کنید از این سرزمین میوه طیب و طاهره را بیرون بیاورید، طهارت، امنیت, عدالت و پاکی و ندزدیدن را ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ﴾؛ یعنی قرآن میخواهد فقط خبر بدهد؟ این دیگر تعلیم کتاب و حکمت نشد! این جملههای خبریه غالباً به داعی انشا القا شده؛ یعنی شما که در یک کشور شهید داده زندگی میکنید, سعی کنید میوه طیب و طاهر و امنیت بدهید. حالا اگر به دیگری نمیدهید لااقل در مال بیتالمال تصرّف نکنید، ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ﴾ البته ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. ما اگر باور کردیم, چه اینکه باور میکنیم شهید، طیّب و طاهر است و نه تنها خودش طیّب و طاهر است، کشور را طیّب و طاهر میکند; همین است. فرمود اینها همه اهل نماز شب هستند.
آیت الله فاضل ـ را خدا رحمت کند ـ به اتفاق هم یک وقت جنوب رفتیم, اینها یک سمینار تهذیب داشتند برادران و عزیزان جهرمی بودند; قبل از زمان آن مرد خائن، ما آنجا که رفتیم مثل اینکه سرزمین مشعر و منا را داشتیم ادراک میکردیم. همانطور که شب دهم در مشعر میخوابد آدم چه حالتی دارد، ما آن شب را در همان سنگر مثل حالت مشعر در همان شنها به این وضع خوابیدیم. من دیدم سحر که شد یک پیرمرد بود, مأمور امام راتب اینها بود, مؤذن اینها بود, این جوانها را بیدار کرده همه اینها بیدار شدند، نماز شب خود خواندند نماز نافله را خواندند، نماز صبح خود را خواندند و زیارت عاشورا را خواندند و خوابیدند. این البته کشور را طیّب و طاهر میکند، برای من کاملاً محسوس بود که ما روی شنهای جبهه که میخوابیدیم، مثل همان شنهای شب مشعر بود، آدم شب مشعر هم روی شن میخوابد. ثقل اصغر, صغری را میگوید و ثقل اکبر, کبری را میگوید، میگوید اینها طیب و طاهر هستند، قرآن میگوید کشوری که طیب و طاهر در آن آرمیده است باید میوه طیب و طاهر بدهد. ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ﴾ صِرف خبر بدهد و گزارش بدهد; قرآن ـ معاذالله ـ خبرنگار است, اینطور هست یا اینطور باشد؟! اینکه گفتند: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهرُ»;[33] یعنی هستند یا ما موظف هستیم این علما را نگه بداریم, نام اینها را ببریم, کتاب اینها را بگیریم, مبانی اینها را ذکر بکنیم! غالب اینها جمله خبریهای است که به داعی انشا القا شده است؛ یعنی نام علما, خط علما, مسیر علما, فکر علما را زنده نگه بدارید: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهرُ»; یعنی تا زنده هستید, مسیر شیخ انصاری را بروید وگرنه قصهای برای ما بگوید که فایده تعلیم و تربیت را برای ما ندارد.
بنابراین این زیارت «وارث» یا سایر زیارتها که از اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است, صغری را مشخص میکند, آیه کبری را مشخص میکند و این آیاتی که در سوره مبارکه «ذاریات» مطرح است در مکه نازل شده، الآن این عزیزانی که شربت شهادت نوشیدند اینها که اهل زکات و اینها نبودند، مالی نداشتند که زکات بدهند; اما احساس کردند, در خونِ اینها حقّ دیگران است و خون را دادند. ما حداقل آن را رعایت بکنیم, امیدواریم که اینها شفعای ما باشند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره اسراء، آیه55.
[2]. سوره بقره، آیه253.
[3]. ر.ک: تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج10، ص233. «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: عَمْدُ الصَّبِیِّ وَ خَطَأُهُ وَاحِد»
[4]. کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط _ القدیمة)، ج2، ص49.
[5]. سوره نساء، آیه145.
[6]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص116.
[7]. التوحید(للصدوق)، ص307؛ الأمالی(للصدوق)، النص، 345.
[8]. الأمالی(للصدوق)، النص، 388.
[9]. سوره نساء، آیه10.
[10]. محجة البیضاء، ج5، ص252.
[11]. سوره حجرات، آیه12.
[12]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج56، ص261.
[13]. سوره علق، آیه14.
[14]. بحار الأنوار (ط _ بیروت)، ج97، ص295.
[15]. سوره توبه، آیه105.
[16]. سوره حاقّه، آیه30.
[17]. فقه القرآن، ج2، ص74.
[18]. مکاسب(محشی)، ج2، ص22.
[19]. ر.ک: الکافی (ط _ الإسلامیة)، ج7، ص308.
[20]. سوره توبه، آیه60.
[21]. سوره معارج، آیه24و25.
[22]. سوره بقره، آیه273.
[23]. الغارات(ط ـ القدیمة)، ج1، ص150.
[24]. الغارات(ط ـ القدیمة)، ج1، ص150.
[25]. الغارات(ط ـ القدیمة)، ج1، ص150.
[26]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج15، ص82.
[27]. سوره اسراء، آیه64.
[28]. سوره معارج، آیه22.
[29]. سوره احزاب، آیه72.
[30]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه199.
[31]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص723.
[32]. سوره اعراف، آیه58.
[33]. تحف العقول، النص، ص170.