أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ (۵۱) فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۵۲) یَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِینَ (۵۳) کَذلِکَ وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ (۵٤) یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَةٍ آمِنِینَ (۵۵) لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ (۵۶) فَضْلاً مِن رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۵۷) فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۵۸) فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُرْتَقِبُونَ (۵۹)﴾
بخش پایانی سوره مبارکهٴٴ «دخان»، قسمت تفصیلی آیه را به عهده دارد، چون در آیات 38 به بعد فرمود: ﴿إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ﴾؛[1] قیامت روز فصل است، روز حق است و اسمای دیگر؛ یعنی فصل بین حق و باطل، صدق و کذب، خَیر و شرّ، حَسَن و قبیح و در نهایت سعادت و شقاوت است. چون ﴿یَوْمَ الْفَصْلِ﴾ است و برای همه به عنوان میقات تعیین شده، افراد دو گروه هستند: یا سعادتمند هستند یا شقی؛ آنها که شقی هستند، درباره آنها از آیه 41 تا پنجاه عهدهدار وصف اشقیاست که فرمود: ﴿یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلیً عَن مَوْلیً شَیْئاً وَ لاَ هُمْ یُنصَرُونَ﴾[2] که گذشت، اما درباره سعادتمندان که در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «دخان» است این است که فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ﴾؛ اینها در جایی مستقر هستند که آنجا از آسیب هر خطری مصون است، خودشان هم «آمن» هستند و حزن و اندوهی ندارند؛ نه سرزمینی که آنها زندگی میکنند خطر دارد، نه خودشان گرفتار حزن و اندوه و خوف درونی میباشند، اینها ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾؛[3] لذا «آمِن» هستند و در آن مقام هم هیچ خطری نیست؛ لذا مقام، مقام امن است. زمخشری در کشّاف مقام امین را از همان سنخ امانتدار بیان کرد؛[4] سرزمینی که در آن آسیب هست، این امانت را درست حفظ نکرده است. انسانی که متمکّن در مکان است، امانت در آن مکان است؛ اگر آن مکان جای مار و عقرب باشد، این مکان امانت خود را حفظ نکرده است؛ یعنی متمکّن را حفظ نکرده است و امین نیست؛ لذا مقامی امین است که به متمکّن خودش آسیب نرساند یا متمکّن او در آن آسیب نبیند. این نظر شریف جناب زمخشری است؛ ولی اگر به همان معنای «امن» باشد هم سازگار است؛ هم مقام «امن» است و هم متمکّن «امن» است؛ هم کسی که در این مکان قائم است «آمِن» است، یعنی خوف و حزن ندارد که از آینده هراسناک باشد، خطر مرگ داشته باشد، خطر بیماری داشته باشد و مانند آن، چون هیچ خطری او را تهدید نمیکند، برای اینکه ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ﴾، مرگی در کار نیست، غمی در کار نیست و هراسی در کار نیست، اینها «آمِن» هستند و آن مکان هم مکانی نیست که آسیب در آنجا راه پیدا کند. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ﴾.
پرسش: أبرار پایینتر هستند، مُقربین بالاتر هستند، مخلِصین سوم هستند و مخلَصون چهارم میباشند و متّقین در کجا هستند؟
پاسخ: متّقین جامع است، چون تقوا درجاتی دارد، شامل همه اینها میشود؛ یعنی انسانی که گناه نمیکند دارای تقواست و تقوا چون درجاتی دارد، هم أبرار را شامل میشود، هم مقرّبان را، هم مخلِصین را و هم مخلَصین را؛ در اینگونه از نعمتها، آن نعمتهای معنوی که در سوره مبارکهٴ «قمر» به آن اشاره شده نیست، در آنجا دارد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾، «مَلیک مُقتدر» ذات اقدس الهی است و کسانی که در نزد «مَلیک مُقتدر» هستند اینها دو بهشت دارند؛ آیه 54 و 55 سوره مبارکهٴ «قمر» این است: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾ نه مقام صدق! آنجا نشسته هستند، ایستاده نیستند! ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾، این آیه مربوط به لذت روح آنهاست و آن یکی مربوط به لذت جسم اینهاست. بخشی از اهل تحقیق گفتند در بهشت که فرمود: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[5] یا برای اهل تقوا و مؤمنین جنّتان هستند، یک جنّت جسمانی دارند که همین نعمتهای ظاهری در آن هست که همه سعادتمندان و بهشتیان از این نعمت جسمانی برخوردار هستند و یک نعمت و یک بهشت معنوی است که آن برای همه نیست که فرمود برای بخشیها دو تا بهشت است، حالا بهشتهای متعدّدی است: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾، این جنّتانی که آمده با «جنّتان» قبلی جمعاً میشود چهار تا بهشت، تفاوتهای اینها چیست در سوره مبارکهٴ «الرّحمن» خواهد آمد؛ ولی اجمالاً یک کثرتی هست، یک بهشت جسمانی است که نعمتهایش همین است که در اینگونه از آیات مشخص میشود و یک بهشت معنوی است که در آیه 55 سوره مبارکهٴ «قمر» هست که فرمود: ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾، آنجا دیگر مربوط به جسم نیست.
در سوره مبارکهٴ «دخان» از ﴿مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ خبری نیست؛ ولی در سوره مبارکهٴ «قمر» از آن جنت معنوی هم سخنی به میان آمده است؛ اما در اینجا فرمود که مقام اینها امین است. اگر انسان در جایی اقامت کند آن میشود مُقام، در جایی قائم باشد آن میشود مَقام، برای اینها که در آنجا قائم هستند این محل امین است؛ حالا یا به همان معنایی که در کشّاف آمده، یا نه امین یعنی امنیت.
پرسش: در بهشت معنوی اگر کسی موحّد نباشد که اصلاً معنا ندارد و اگر موحّد باشد به بهشت راه دارد!
پاسخ: بعید است به «لقاء الله» راه داشته باشد، اینها در همان بهشت ظاهری هستند.
پرسش: ... در بهشت افرادی داریم که موحدند، وقتی وارد بهشت میشوند جانشان نورانی است!
پاسخ: بله، اما حالا خیلی فرق میکند، عبادت یک عدّه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» است، یک عدّه «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة»[6] است و یک عدّه هم «حُبّاً لِلَّه»،[7] آن کسی که عبادت او «حُبّاً لِلَّه» است به ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ راه دارد؛ اما کسی که تمام تلاشش این بود که به جهنّم نرود یا تمام تلاشش این بود که از این نعمتها استفاده کند، او دیگر در همین ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[8] مستقر است.
پرسش: شاید این ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هم به همین معنای «مقام امین» باشد؛ زیرا وقتی انسان نشسته است آرامش دارد.
پاسخ: بله، اما ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ نیست، «عنداللّهی» بودن نصیب هر کسی نمیشود! کسانی که «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» عبادت میکردند ـ طبق بیان نورانی حضرت امیر(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ)[9] ـ یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» عبادت میکردند، این شخص آن معنا را ادراک نمیکند تا اینکه ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ باشد، او چه درکی از «لقاء الله» دارد؟! این شخص فقط دستور الهی را دارد انجام میدهد، این است که برای آنها ﴿جَنَّتَانِ﴾ نیست؛ البته این جنتهای ظاهری هم متعدّد هستند و ممکن است که چندین بوستان باشند، این معیار نیست، فرمود: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ در کنار آنها هم دو تا بهشت دیگر، دو تا باغ دیگر و دو تا بوستان دیگر است؛ اما همه اینها ممکن است ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ باشد، اما آن «جنة اللقاء»ای که ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است نصیب کسی است که «حُبّاً لِلَّه» و «شُکراً لِلَّه» عبادت میکند، نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة».
پرسش: ﴿مَقْعَدِ﴾ یعنی وقتی انسان مینشیند و آرامش دارد، آن هم به این معنا برمیگردد.
پاسخ: نه، آن آرامش جسمی دارد! یعنی آسیب نمیبیند؛ اما آن لقای الهی که ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ باشد که جا ندارد! نزد خدا! نزد خدا که جا ندارد. این مکانی است که چشمه کنار آن هست، باغ کنار آن هست، حوری کنار آن هست؛ اما آنجا چنین چیزهایی نیست که چشمه باشد، باغ و حوری باشد، ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ غیر از «عِندَ ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی﴾» یا «عِندَ ﴿مَقَامٍ أَمِینٍ﴾» است.
﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ﴾، چون جدا نیست دیگر با «واو» ذکر نفرمود. ﴿فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ﴾؛ باغها و چشمههایی است. مرحوم امین الاسلام در ذیل آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾،[10] آنجا مشخص کردند که بهشتی هر جا دست بزند و اراده کند که چشمه بجوشد، خطی میکشد که همانجا چشمه میجوشد،[11] مثل دنیا نیست که انسان تابع چشمه باشد و هر جا چشمه است آنجا چادر بزند و اتاق بسازد، بلکه جوشش چشمه به ارادهٴ بهشتیهاست ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾، به هر حال «عیون» ـ چشمهها ـ اینطور است؛ این برای رفاه و آب و نوشیدنی آنهاست.
﴿یَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾؛ جامهای آنها، لباسهای آنها و پوشاک آنها همه حریر و ابریشم است؛ منتها برخی از لباسها مثل لباس زیر که نازک است از «سُندُس» است، یعنی حریر نازک و آن لباسهای رو که مقداری ضخیم است «إستَبرَق» است که حریر ضخیم است. این «إستَبرَق» و «سُندُس» هر دو فارسی هستند که عربی شدند ـ معرَّب شدند ـ حالا که معرَّب شدند دیگر فارسی در قرآن نیست؛ «سُندُس» فارسی نیست، «إستَبرَق» فارسی نیست، آن «إستَبرَک» فارسی بود که گذشت. بنابراین بعد از تعریب فارسی در قرآن نیست. «سُندُس» اصل آن فارسی بود که بعد تعریب شد، «إستَبرَق» هم اصل آن فارسی بود که بعد تعریب شد؛ «سُندُس» آن پارچه ابریشمی نرم است که زیر میپوشند و «إِستَبرَق» آن پارچه ابریشمی است که رو میپوشند و ضخیم است. البته نعمتهایی که در بهشت است به این صورت بیان نشده است. در سوره مبارکهٴ «الرّحمن» فرمود اینها روی فرشی زندگی میکنند که آیه 54 سوره مبارکهٴ «الرّحمن» است: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾. فرش مستحضرید که یک اَبره و آستری دارد، این اَبره را میگویند «اَلظِّهارَه ابرهدان و الَبِطانَه آستر»[12] که در نصاب مستحضرید. آستر را میگویند بطانه که بطن و باطن این فرش است، اَبره را میگویند «اَلظِّهارَه». فرمود آستر فرشهایی که بهشتیها روی آن پا میگذارند حریر است؛ اما ابره آنها چیست ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾[13] است، چیزهایی است که در دنیا نمونه ندارد، اگر نمونه میداشت میفرمود که مثلاً اَبره آن چیست. پس این «سُندُس» و «إستَبرَق» که در سوره مبارکهٴ «دخان» آمده، تازه آستر فرشهای بهشتیهاست یا لباس بهشتیهاست، اَبره آنها چیست را خدا میداند، چون نمونه آنها در دنیا نیست تا خدا بفرماید که ظهائر[14] آنها چیست! فقط بطائن آنها را مشخص کرد. پس این سُندُس و إستَبرَقی که به عنوان لباس بیان شده است، در ظاهر آستر لباس بهشتیها یا سُندُس است یا إستَبرَق، نه اینکه اَبره لباس بهشتیها باشد، به دلیل اینکه وقتی فرش بهشتی یک آستر و اَبرهای دارد که آستر آن إستَبرَق است و اَبرهاش «مَا لاَ یُدرَک»، لباسی را هم که در بَر میکنند باید همینطور باشد. پس ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ و در اینجا که فرمود: ﴿مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾ این حداقل است؛ البته گاهی ممکن است بهشتیها هم درجاتی داشته باشند که برخیها فقط لباس آنها از همین سُندُس و إستَبرَق باشد، اَبره و آستر آنها هم ابریشم باشد و بالاتر نباشد؛ اما برای بعضیها برابر همان ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ این است که اَبرهاش خیلی قویتر و غنیتر است. ﴿یَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾.
عمده این ﴿مُتَقَابِلِینَ﴾ است. شما وقتی میروید در جلسات عمومی گاهی سفرههای طولانی یا صفهای طولانی یا صندلیهای طولانی میکشند، یک چند نفری روبهروی هم هستند؛ اما آن آخر صف دیگر روبهروی هم نیستند، ممکن است یک چهار ـ پنج نفری روبهروی هم باشند، روبهروی حقیقی دو نفر هستند که یک کسی که اینجا نشسته روبهروی و مقابل خودش است؛ ولی از لحاظ جهت ممکن است که پنج ـ شش نفر مقابل پنج ـ شش نفر باشند و یکدیگر را ببینند، اما کسانی که دورتر هستند آنها متقابل نیستند؛ ولی میگویند آنهایی که «حَبّاً لِلَّه» عبادت میکنند، آنها وقتی به لقای الهی رسیدند «کلٌّ» اینطور هستند! آنجا چون غیبی در کار نیست همه روبهروی هم هستند؛ یعنی اگر هزار نفر آنجا مشرّف شدند، همه یکدیگر را میبینند، اینطور نیست که حالا پشت سر داشته باشد یا جلو داشته باشد! وقتی که مکان و زمان نباشد، وقتی شرق و غرب نباشد، همه روبهروی هم هستند، اینطور نیست که یکی پشت سر باشد، یکی جلو باشد و یکی دنبال، این ﴿مُتَقَابِلِینَ﴾ برای آن مقام است؛ اما برای اوساط ﴿مُتَقَابِلِینَ﴾ همین معناست که اگر صندلیهای زیاد، صف طولانی و سفره طولانی پهن کردند، یک چند نفری روبهروی هم هستند؛ ولی «عند لقاء الله» همه روبهروی هم میباشند، آنجا مکان نیست که مثلاً بگوییم در فلان درجه یا در فلان زاویه از یکدیگر فاصله دارند!
پرسش: هیچ جهتی از جهات نیست؟
پاسخ: هیچ! هیچ! «لَا صَباحٌ عِندَ رَبِّکَ وَ لَا مَساء»،[15] ﴿یَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾ که همه روبهروی هم هستند؛ البته این را بعضی از اهل تفسیر گفتند اینها که متقابل هم میباشند، یکی از معانی آن این است که همیشه در شهود و حضور یکدیگر هستند و هرگز پشت سر کسی حرف نمیزنند؛ این یکی از لطایف متقابل بودن است که در غیاب یکدیگر و پشت سر یکدیگر حرفی بزنند اینطور نیست، آن هم البته میتواند یکی از لطایف باشد. ﴿یَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِینَ ٭ کَذلِکَ﴾؛ همچنین این «نِعَم» ادامه دارد و همسرانی هم دارند که ﴿وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ﴾، این «حُور» جمع «أحوَر» است و جمع «حوراء». «عِین» جمع «أَعین» است و جمع «عیناء»؛ لذا میبینید که در دعای بعد از نماز را در ماه مبارک رمضان و غیر ماه مبارک رمضان، هم زنها میخوانند و هم مردها: «وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِین»[16] هم مردها میخوانند یعنی «الحوراء العیناء» و هم زنها میخوانند یعنی «الأحور الأعین»؛ منتها برای ادب در قرآن کریم زنها را به «الأحور الأعین» وعده نداده است، همین ﴿بِحُورٍ عِینٍ﴾ را گفته که مشترک است. این دعای در ماه مبارک رمضان یا بعد از نماز «وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِین»، این نظیر همان دعای ماه رجب است «حَرِّمْ شَیْبَتِی»،[17] «شیبه» که به معنی محاسن نیست! انسان در حال اضطرار محاسن و چانه خود را میگیرد که به من رحم بکنید! این به چانه گرفتنِ «شیبه»، یعنی چانهای که حالا به این صورت درآمده است و همین که میگویند مستحب است چانه را بگیرد نه محاسن را، برای همین جهت است. هم زن میتواند بگوید: «حَرِّمْ شَیْبَتِی عَلَی النّارِ» و هم مرد میتواند بگوید. در جریان «وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِین» هم همینطور است؛ اگر «حور» هم جمع «أحور» است و هم جمع «حوراء»، اگر «عین» هم جمع «أَعین» است و هم جمع «عیناء»، اگر این دعا مستحب است هم برای مرد و هم برای زن، ادب قرآنی اقتضا میکند و کرده است که به زنها چنین وعدهای ندهد، گرچه جامع آن شامل آنها خواهد شد. فرمود: ﴿وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ ٭ یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَةٍ﴾ هر نعمتی را که بخواهند حاضر است، خواندن همان و اجابت همان.
پرسش: ...
پاسخ: نه، ادب قرآنی همین است، این نحوهٴ ادب است و طرز حرف زدن را به آدم یاد میدهد. امروز را نگاه نکنید که متأسفانه عظمت زن به این صورت درآمده است، سابقاً قبالهها و مَهرنامههایی که بود، مینوشتند: «العورةُ المَستورة» زن جلالش همان است که مستور باشد.
فرمود: ﴿یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَةٍ آمِنِینَ﴾؛ هر نعمتی که بخواهند به صِرف خواستن حضور پیدا میکند و در امنیت هم هستند؛ یعنی ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾[18] که سخن از بیماری و امثال آن هم نیست، پس سخن از خوف و حزن هم نیست، پس هم آن سرزمین سرزمین امن است و هم اینها آمِناند.
پرسش: زنهای مؤمن که با شوهران مؤمن خود در آخرت با هم هستند، پس مسئله «حور العین» چه میشود؟
پاسخ: همسران خوبی نصیب اینها میشود. همانطوری که ذات اقدس الهی فرشتههایی یا جنسهایی برای مردها خلق میکند، برای زنها هم خلق میکند که نه آنها ﴿لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ﴾[19] درباره زنهای مؤمنان، نه مردهایی که برای زنهای باایمان خلق شدند قبلاً همسری گرفتند؛ منتها ادب قرآنی اقتضا میکند به زن وعدهٴ مردها را به این صورت ندهد.
پرسش: ... برای جسم است، آنجا که سخن از جسم نیست که زن و مرد باشد.
پاسخ: چرا! در بهشت روحانی سخن از زن و مرد نیست که ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ باشد؛ اما در بهشت جسمانی، زن و مرد هستند، انسان بدن دارد، جسم دارد و همین افرادی میباشند که اینجا هستند؛ در روایات دارد که طوری باشد که «لَوْ رَأَیْتَهُ لَقُلْتَ فُلَانٌ»،[20] همین افراد را آدم میشناسد.
پرسش: «حور العین» که به معنای سیاه چشم معنا شده، چه فرقی بین زن و مرد و «حور العین» است؟
پاسخ: برای اینکه اگر این کلمه استعمال شده در لغت عرب، هم جمع «أحور» بود و هم جمع «حوراء»، هم جمع «أعین» بود و هم جمع «عیناء»، میتوان هر دو در دعا و در مناجات و امثال آن به کار ببرند، به هر حال زن آن لذت را میطلبد و لذت در آنجا حاصل است به همین وصف.
پرسش: مسئلهٴ غیرت در آنجا مطرح نیست؟
پاسخ: نه، برای خودش است، حلال و طیّب و طاهر است، همسر خودش است! ﴿وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ﴾ غیرتی در کار نیست!
پرسش: اگر همسر خودشان ... .
پاسخ: بله، در سوره قبل هم بود که بعضیها هستند که با همسران خودشان محشور میشوند.[21]
﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾، حالا اگر هیچ خطر و حُزنی نیست؛ در دنیا انسان آن امن محض را ندارد، برای اینکه احتمال مرگ برای همیشه هست. هیچ انسانی در دنیا در هیچ حالتی آن امن محض را ندارد، ولو هر نعمتی که بخواهد داشته باشد، به هرحال احتمال زوال و جریان مرگ هست؛ فرمود بهشت اینطور نیست، در بهشت آنچه را که دارند از اینها گرفته نمیشود، یک؛ و خود آنها هم از این نِعَم جدا نمیشوند، دو؛ لذا «بالقول المطلق» این سرزمین، سرزمین امن است و آنها «آمن» میباشند، سه. در دنیا هر کسی در هر شرایطی باشد، این جریان مرگ بین او و بین نعمت فاصله میاندازد. دو تا خطر نعمتهای دنیا را تهدید میکند یکی برای متنعّم است و یکی هم برای نعمت؛ گاهی نعمت زائل میشود و گاهی نعمت هست؛ ولی متنعّم رخت برمیبندد؛ در بهشت هیچکدام از این دو خطر نیست، نه نعمت زائل میشود و نه متنعّم. نعمت زائل نمیشود چون که فرمود: ﴿مَقَامٍ أَمِینٍ﴾ است، ﴿یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَةٍ آمِنِینَ﴾ است و مانند آن. متنعّم زائل نمیشود، چون فرمود یک بار باید بمیرد و مُردند، مُردند و بعد از آن دیگر مرگی در کار نیست؛ منتها اینکه فرمود: ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾، با اینکه در سوره مبارکهٴ «غافر» گذشت، آنها که وارد صحنه قیامت شدند میگویند: ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾[22] که دو تا موت بود و دو تا حیات، اینجا چطور میفرماید: ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾؟ یعنی غیر از آن مرگ قبلی دیگر مرگی نیست، باید میفرمودید: «الّا المَوتَتین» نه ﴿إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾، برای اینکه در همان سوره «غافر» اینها گفتند: ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾، ما یکبار از دنیا مُردیم و وارد برزخ شدیم، بار دیگر از برزخ مُردیم و وارد صحنه قیامت شدیم، پس دو تا موت است و در بهشت باید گفته میشد که «لا یذوقون فیها الموت الا الموتتین»، این دو باری که گذشت دیگر مرگ سومی نیست؛ ولی میفرماید: ﴿إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾.
عدّه زیادی از اهل تفسیر به زحمت افتادند، مرحوم شیخ طوسی بدون داوری سه وجه ذکر میکند،[23] سیدنا الاستاد تلاش و کوشش کردند و برخی از وجوه قابل قبول را ارائه کردند؛[24] اما «و الذی ینبغی ان یقال» میتواند این باشد که قرآن کریم گاهی به طور متنی سخن میگوید، یعنی اجمال و گاهی هم به صورت شرحی سخن میگوید، یعنی تفصیل. گاهی میفرماید دنیا و برزخ و قیامت، دنیا که هست ﴿وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾[25] که این تفصیل است؛ یعنی دنیا هست و برزخ است، این برزخ است ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ که مسئله معاد و قیامت و روز «بعث» است. گاهی هم میفرماید: ﴿الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ﴾،[26] این ﴿الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ﴾ متن است که شرحش آن سه مرحله است. اگر دو مرحله بود که یکی دنیا بود یکی آخرت، ما بیش از یک موت نداریم؛ اگر سه مرحله بود و شرحی بود، دو موت داریم که یکی از دنیا به برزخ و دیگری از برزخ به صحنه قیامت است. وقتی که انسان در دنیا هست، جریان برزخ با قیامت یک عالَم حساب میشود که جزء آخرت است، وقتی انسان وارد آخرت شد، جریان برزخ با دنیا یک عالَم حساب میشود؛ لذا وقتی وارد سرزمین قیامت شدند میگویند: ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾[27] که مسئله برزخ در ردیف دنیا قرار میگیرد.
«فتحصّل» یا به صورت متنی و اجمال نگاه میشود، یا شرحی و تفصیل؛ اگر شرح و تفصیل باشد، دنیا هست و برزخ است و آخرت؛ لذا در سوره مبارکهٴ «مؤمنون» و مانند آن که از برزخ سخن به میان میآید، میفرماید بعد از دنیا برزخ است ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾، وقتی هم که وارد صحنه قیامت شدند به اینها که تازه از صحنه برزخ وارد قیامت میشوند از اینها سؤال میکنند: ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾، البته این در صورتی است که شرحی و تفصیلی باشد؛ اما وقتی متنی و اجمالی باشد، میشود دنیا و آخرت؛ مادامی که در دنیا هستند برزخ جزء آخرت است، وقتی وارد بهشت شدند برزخ جزء حیات دنیاست. در بهشت سخن در این است که بیش از یک مرگ نبود؛ یعنی وقتی که شما دنیا و برزخ را یک عالم حساب بکنید، از این عالم رحلت کردند و وارد صحنه بهشت شدند که ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ﴾ این ﴿إِلاّ﴾ هم به معنی «سواء» است، سوای آن مرگ قبلی اینجا مرگی نیست، چون در خود قیامت مرگ را میمیرانند؛ یعنی مرگ به صورت «کبش أملح»[28] درمیآید و مرگ را ذَبح میکنند، فرشته مرگ عزرائیل(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) مرگ را به اذن خدا میمیراند، بعد خود عزرائیل که متصدّی مرگ است او هم رخت برمیبندد، مرگی در عالَم نیست. پس این ﴿إِلاّ﴾ به معنی «سواء» است و «موت اُولی» یعنی گذشته؛ یعنی قبل از بهشت یک تحوّلاتی بود، الآن هیچ تحوّلی نیست.
پرسش: آنها زحمت افتادند در این بحث، قرآن در بحث انتقال از برزخ و صحنهٴ قیامت تعبیر از ﴿ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾[29] میآورد.
پاسخ: بله، چون ﴿یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ﴾، غرض این است که در آن آیه که فرمود: ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾ آنجا چهار وجه بود که گذشت. روشن شد که یک موت قبلی بود که ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ﴾[30] این موت را زمخشری موت اوّل میداند و این درست نبود، آن چه درست است این که موتی است که انسان با آن از دنیا وارد برزخ میشود و موتی هم هست که انسان با آن از برزخ وارد قیامت میشود.
پرسش: قرآن تعبیر ﴿یُحْیِیکُمْ﴾ میآورد!
پاسخ: إحیاست، چون وقتی إماته باشد إحیاست! هر جا که مرگ است مُمیتی دارد و هر جا که حیات است یک مُحیی دارد.
پرسش: به ترکیب روح و جسم مگر نمیگویند حیات؟
پاسخ: این فاصله که موت هست، این فاصله را آن فاصل ایجاد میکند و این واصله را آن واصل ایجاد میکند موصل ایجاد میکند.
پرسش: قرآن میفرماید وقتی که انسان به خواب میرود، در هنگام خواب ... .
پاسخ: بله آن سرّش ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی﴾[31] است، آن موت نیست، «مَنام» تعبیر میکند نه موت و جامع آن هم «توفّی» است و «توفّی» هم یعنی أخذ «تام»؛ انسان چه بمیرد و چه بخوابد در هر دو حال ﴿اَللَّهُ یَتَوَفَّی الأنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾؛ یعنی «یَتَوَفَّی الأنفُسَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا» که در هر دو حال خدا متوفّی است، روح را قبض میکند. «نَوم» هم یک مرگ رقیقی است، چون «توفّی» جامع مشترک است؛ در هر حال اگر «توفّی» باشد یک متوفّی لازم است، موت باشد یک «مُمیت» لازم است، حیات باشد یک «محیی» لازم است، در همه موارد ذات اقدس الهی فاعل هست؛ یا «بلاواسطه» یا «مع الواسطه».
پرسش: اهل سنت از این مسئله و آیه موضوع رجعت را رد میکنند.
پاسخ: نه، رجعت کاملاً در جای خودش و با دلیل قطعی ثابت است، چون رجعت اصلاً موت نیست! رجعت این است که خود این شخصی که خوابیده بیدار میشود. در آن موت که روح به بدن دیگر تعلّق بگیرد و از بدن جدا بشود که نیست، این شخص خوابیده بود بیدار شد.
﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾، آن گروه که از چند جهت عذاب میبینند ـ در بخش قبلی گذشت ـ که فرمود: ﴿ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ﴾،[32] برای اینکه اینها ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾[33] که با چشم گناه، با دست گناه، با پا گناه، با قلب گناه، با همه اعضا و جوارح گناه، درباره اینها فرمود: ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾، این گروهی که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ درباره اینها آیه 42 به بعد بود که ﴿إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ ٭ طَعَامُ الأثِیمِ﴾[34] است، ﴿یَغْلِی فِی الْبُطُونِ﴾[35] است، ﴿خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَی سَوَاءِ الْجَحِیمِ﴾[36] است، ﴿ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ﴾ است، همه جوانب را عذاب گرفته که فرمود: ﴿وَ اللّهُ مُحِیطٌ﴾،[37] برای اینکه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾، اینها با کدام دست و پا گناه نکردند؟ با کدام عضو گناه نکردند؟ با قلب و قالب هر دو گناه کردند! اگر ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾، اینجا هم «یحیطوا بهم العذاب»؛ اما این گروه که برکات از همه جوانب اینها ظهور کرده که مؤمن «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِین».[38] در همین جا فرمود که اینها هیچ عذابی ندارند و در مقام امن هستند و خودشان هم «آمِن» هستند ﴿وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾، این ﴿وَقَاهُمْ﴾ را زمینه قرار داد برای ﴿فَضْلاً﴾ تا روشن بشود که کسی نگوید من خودم زحمت کشیدم و به این مقام رسیدم که اسلامی حرف بزند و قارونی فکر بکند و بگوید: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[39] من خودم تلاش و کوشش کردم، این اینطور نیست، همه این نعمتها «ما بِنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ»[40] و خدای سبحان ما را چه در دنیا، چه در حیات برزخی و چه در حیات آخرت کاملاً دارد اداره میکند و اگر ـ خدای ناکرده ـ آسیبی هست به سوء اختیار خود ماست. قبلاً هم اشاره شد خدا که انسان را «أحسن المخلوقین» میداند و خودش را ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[41] میداند، در درون انسان هیچ ناامنی نیست. اینکه پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»[42] یا «جَاهِدُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَکُم»[43] این ما هستیم که در اثر بدرفتاری، دشمن داخلی برای خودمان میسازیم؛ یعنی اگر تربیت باغبان را رعایت نکنیم، مثل آن سیبی است که در درون آن کِرم تولید میشود؛ این سیب اگر شعور میداشت باید حرف باغبان را گوش میداد! اگر این سیب حرف باغبان و حرف راهنما را خوب گوش بدهد در درون او که دیگر کِرمی تولید نمیشود! ما «أَعْدَی عَدُوِّکَ» و نفس أمارهای نداشتیم، خدا ما را با نفس أماره خلق نکرد! این نفسی را به ما داده که میتواند ابزار خوبی باشد، همین نفس را خیلی از بزرگان «أماره بالحُسن» قرار دادند! أمیر حُسن قرار دادند! مگر آنها «أماره بالسوء» دارند؟ مگر آنها یک آدم بیتفاوت دارند؟ ما که گرفتار ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[44] هستیم، برای اینکه این کِرم را خودمان پروراندیم! اگر حرف باغبان را گوش میدادیم هیچ سیبی کرمو نمیشد! ما را ذات اقدس الهی با دشمن خلق نکرد؛ البته دشمن بیرون در حد ابلیس این تهدید میکند، بعد هم در سوره مبارکهٴ «ابراهیم» آمده که میگوید من کاری نکردم، من فقط دعوت کردم، میخواستید نیایید! این همه انبیا و اولیا برای شما نامه نوشتند، میخواستید آنجا بروید!
پرسش: خود حضرت یوسف است که میفرماید: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾.
پاسخ: بله تهدید میکند، میفرماید: مبادا! این تهدید است که آدم گرفتار میشود؛ البته فرمایش اینها دفع است نه رفع، ما گرفتار هستیم باید رفع کنیم؛ اما حضرت دفع کرد؛ یعنی من اگر این کار را بکنم نفس أماره پیدا میشود، استغفار و استعاذه آنها «دفعاً للخطر» بود، ما که مبتلا هستیم «رفعاً للخطر» است؛ در جریان ابلیس هم همینطور است، میگوید من مسلّط نیستم و شما سلطهای بر من ندارید و من هم سلطهای بر شما نداشتم ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾،[45] هرکدام مشکل خودمان را داریم.
غرض این است که خدا ما را با دشمن درون خلق نکرده است، این دشمن را خود ما میآفرینیم، اگر حرف باغبان را گوش بدهیم، آب خوب استفاده کنیم و هوای خوب استفاده کنیم، کِرم در درون ما پیدا نخواهد شد، میشود «أمّاره بالحُسن».
پرسش: ﴿فَاکِهَةٍ آمِنِینَ﴾ که در آیه ... .
پاسخ: همینطور است، انسان در درون خود در ساختار خلقت خود با دشمن خلق نشده است، این بخش اندیشه ما که «وَهم» و «خیال» هست که درگیر با عقل اندیشمند هستند و این «شهوت» و «غضب» که در بخش انگیزه درگیر با عقل عملی هستند، این جهاد را به ما دستور دادند که فرمودند باید جهاد اکبر کنید، جهاد نفس کنید وگرنه دشمن مسلّط میشود. اگر ما جهاد اصغر کردیم، دشمن را بیرون کردیم و پیروز شدیم، باید جهاد اکبر هم بکنیم و نگذاریم که دشمن بیاید، حالا که آمد گرفتار «أماره بالسّوء» میشویم. ما میتوانیم در اثر تربیت صحیح، «أمّاره بالحُسن» داشته باشیم؛ اما وقتی بیان نورانی حضرت امیر است که «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر»[46] همینطور میشود. فرمود مواظب باشید اینها را خدا به شما داده است ﴿فَضْلاً مِن رَبِّکَ﴾، نگویید من خودم زحمت کشیدم! و ما و همه شئون ما و اساتید ما و داشتن رفیق خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، محفل خوب، اُنس خوب، همبحث خوب، همه اینها نعمت الهی است، خیلیها تمام تلاش و کوشش خود را میکنند که یک همبحث خوب پیدا بشود که نمیشود و یک عدّهای هم به آسانی رفیق خوب و همبحث خوب پیدا میکنند، او باید بداند و سجده کند که همبحث خوب نعمتی نیست که نصیب هر کسی بشود؛ همحجرهای خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، رفیق خوب، همه نعمت است. من خودم اینطور بودم مشکل ما را حل نمیکند، از توفیقات یک محصّل داشتن رفیق خوب و استاد خوب و شاگرد خوب و همبحث خوب و همدرس خوب است؛ این هم همینطور است! فرمود بهشت هم که رفتید ﴿فَضْلاً مِن رَبِّکَ﴾ است، ﴿فَضْلاً مِن رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾.
بعد فرمود این معارف را ما به عربی مبین به زبان تو تنظیم کردیم تا اینها آشنا بشوند، در همان آغاز سوره مبارکهٴ «زخرف» آمده است که فرمود: ﴿حم ٭ وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾؛[47] اما ﴿وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾،[48] ما این «علیِّ حکیم» را تنزّل دادیم تا به زبان تو عربی شد، تا قابل فهم بشود. اینها اگر قدری به «علیّ حکیم» بار بیابند، آن ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ را طی میکنند، ﴿فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ﴾ را طی میکنند، هم جنات جسمانی دارند که نعمتهای آن در این سوره و سایر سُوَر مشخص شد، هم لذت روحانی دارند که ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند.
حالا ایام فاطمیه است و برکات فراوانی به وسیله حضرت نصیب ما میشود، برای نظام همین مسئلهٴ توسّل و اینها هم از یادمان نرود و برنامهای را هم داشته باشیم. این جریان وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) وقتی جائزه میداد، اینطور نبود که درهم و دینار به کسی بدهد! بهترین جائزهای را که به وجود مبارک صدیقه کبری(سَلامُ اللهِ عَلَیهِا) داد همین تسبیح صد دانه است، این ذکر است و این جائزه است. برای ما طلبهها جائزهای که وجود مبارک پیغمبر به جعفر طیار داد، همین نماز جعفر طیار است؛ نماز جعفر طیار برای طلبههای سابق یک چیز رسمی بود! حالا آنها که فرصت دارند یا روزهای تعطیلی آن سیصد تسبیح را در خود نماز بخوانند، جمعاً شاید نیم ساعت وقت بگیرد؛ اما فتوای مرحوم علامه در منتهی همین است، حالا اگر کسی کار دارد ـ مثل شما آقایان کار دارید ـ این چهار رکعت را آدم میخواند آن سیصد تا «سبحان الله و الحمد لله» را در طول روز میگوید، اینها جائزه است! وقتی که جائزه به جعفر طیار میدهد یعنی چه؟! ما میخواهیم نظام را دعا کنیم برای حفظ نظام ما، آن کارهایی که عزیزان سپاهی و ارتشی ما میکنند آنها یک طرف کار است؛ اما اصل نظام ما تنها به گلوله بسته نیست، اصل نظام ما به عنایت الهی بسته است! ما حالا در صف نظامیان نیستیم که گلولهای بزنیم؛ اما این کار را باید بکنیم. غرض این است که رابطهای یا برنامهای اینچنینی، حالا یا توسل هست یا نماز جعفر طیار است آدم برنامهای میگذارد که در هر صورت این کارها را بکند! این نماز جعفر طیار خیلی وقت بخواهد پنج ـ شش دقیقه یا هفت ـ هشت دقیقه، خیلی وقت بخواهد! بقیه آن سیصد ذکر را در راه که میروید میگویید. این چنین برنامهای باشد.
جریان انتخابات هم همینطور است! ما گذشته از اینکه با سخنرانی با قول، مردم را باید به انتخابات دعوت کنیم، با روش ما، با منش ما و با گفتار ما باید باشد؛ انسان فرشتهخوی جامعه را فرشته میکند! روحانیت اگر برنامه آن فرشتهخویی باشد، این مردم آمادهاند که فرشته بشوند! چه نظامی بهتر از نظام اسلامی، ما الآن در میدان مین هستیم و در منطقه امنیت هستیم، حالا ما که در بهشت نیستیم که اختلاف نباشد! دنیا همین است! مگر شما میخواهید که دنیا باشد و با این حال یک اختلاف نظر و اختلاف سلیقه نباشد؟ آن فقط در بهشت است! خاصیت دنیا همین است، ما در همین دنیا که جا، جای اختلاف است به لطف الهی به برکت خونهای پاک شهدا در مقام امین هستیم و ـ إنشَاءَالله ـ «آمِنین» هستیم، مردم را ـ إِنشَاءَالله ـ با علم و با حلم و با بزرگواری خود به پای صندوق رأی بیاورید.
«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»
[1]. سوره دخان، آیه40.
[2]. سوره دخان، آیه41.
[3]. سوره بقره، آیه38.
[4]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص282؛ «و أَمِینٍ من قولک: أمن الرجل أمانة فهو أمین و هو ضد الخائن، فوصف به المکان استعارة، لأنّ المکان المخیف کأنما یخون صاحبه بما یلقی فیه من المکاره».
[5]. سوره الرّحمن، آیه62.
[6] . علل الشرائع، ج1، ص57.
[7]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص84؛ «إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».
[8]. سوره بقره، آیه25.
[9] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت 237؛ «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار».
[10]. سوره انسان، آیه6.
[11]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص616؛ «فإذا أراد المؤمن أن یجری نهرا خط خطا فینبع الماء من ذلک الموضع و یجری بغیر تعب ثم...».
[12]. نصاب الصبیان، بخش نخست، فی بحر الرّمل؛ «بَزّ جامه سِترْ پرده رُقْعَه پاره رَثّ کهن ٭٭٭ اَلظِّهارَه ابرهدان و الَبِطانَه آستر».
[13]. سوره سجده، آیه17.
[14]. لغتنامه دهخدا، ظهائر جمع ظهارة: اَبره، رویه، مقابل بطانه و آستر و زیره.
[15]. مفاتیح الغیب، ج21، ص553.
[16]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص344.
[17]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج3، ص211.
[18]. سوره بقره, آیه38.
[19]. سوره الرّحمن، آیه56 و 74.
[20]. تهذیب الاحکام، ج1، ص466؛ «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ فِی الْجَنَّةِ عَلَی صُوَرِ أَبْدَانِهِمْ لَوْ رَأَیْتَهُ لَقُلْتَ فُلَانٌ».
[21]. سوره زخرف, آیه70؛ ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ﴾.
[22]. سوره غافر، آیه11.
[23]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص242 و 243.
[24]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص145.
[25]. سوره مؤمنون، آیه100.
[26]. سوره بقره, آیه217.
[27]. سوره مؤمنون، آیات112 و113.
[28]. بحارالانوار، ج8، ص346؛ « ... فَیُؤْتَی بِالْمَوْتِ فِی صُورَةِ کَبْشٍ أَمْلَح».
[29]. سوره جاثیه، آیه26.
[30]. سوره بقره، آیه28.
[31]. سوره زمر، آیه42.
[32]. سوره دخان، آیه48.
[33]. سوره بقره، آیه81.
[34]. سوره دخان، آیات43 و44.
[35]. سوره دخان، آیه45.
[36]. سوره دخان، آیه47.
[37]. سوره بقره، آیه19.
[38]. قرب الإسناد (ط ـ الحدیثة)، ص309؛ «...صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِین».
[39]. سوره قصص، آیه78.
[40]. مصباح المتهجد، ج1، ص63.
[41]. سوره مؤمنون، آیه14؛ سوره صافات، آیه125.
[42]. مجموعة ورام، ج1، ص59.
[43]. مجموعة ورام، ج1، ص37.
[44]. سوره یوسف، آیه53.
[45]. سوره ابراهیم، آیه22.
[46] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت211.
[47]. سوره زخرف, آیات1 ـ 3.
[48]. سوره زخرف, آیه4.