أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿حم (۱) وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ (۲) إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ (۳) فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (٤) أَمْراً مِنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (۵) رَحْمَةً مِن رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶)﴾
سوره مبارکهٴ «دُخان» که جزء «حوامیم»[1] هفتگانه است، در مکه نازل شده است؛ این هفت سوره که مصدّر به «حم» است، گذشته از اینکه عناصر محوری اینها اصول دین است، بحث مهم اینها درباره وحی و نبوّت و کیفیت نزول وحی و امثال آنهاست. این هفت «حم» از سوره مبارکهٴ «غافر» شروع میشود، «فصلّت» و «شوری» و «زخرف» ـ این چهار سوره ـ گذشت، «دُخان» و «جاثیه» و «احقاف» هم ـ به خواست خدا ـ در پیش است؛ اوّلِ این «حوامیم» هم به قرآن کریم اختصاص دارد: ﴿حم ٭ وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾، در اول سوره مبارکهٴ «زخرف» ـ همانطوری که ملاحظه فرمودید ـ آنجا هم بود: ﴿حم ٭ وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾.
مطلب دیگر آن است که گرچه ذات اقدس الهی حقایق را بیان میکند، ولی إسناد آن به کلام او که بگوییم قرآن بیان میکند، این «دور» نیست؛ چه اینکه گاهی خدا میفرماید این کتاب ﴿یَقُصُّ عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾[2] کذا و کذا، بعد میفرماید: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾؛[3] گاهی حرف را به کلام اسناد میدهند و گاهی هم به متکلّم. وقتی حرف را به کلام اسناد میدهند، معنای آن این نیست که این کلام این حرف را میزند یا بیان میکند، معنایش این است که متکلّم به وسیله این کلام بیان میکند یا قصه میگوید و مانند آن؛ هم در این کتاب ﴿یَقُصُّ عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ با ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ منافات ندارد و هم با ﴿وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾ که خدای سبحان بیان میکند منافات ندارد.
سوگند به «کتاب مبین» در حقیقت سوگند به «بیّنه» است؛ قبلاً هم ملاحظه فرمودید، قَسمهای قرآن که خدای سبحان سوگند یاد میکند در مقابل «بیّنه» نیست. معمولاً بشر وقتی در محاکم قضایی قَسم میخورد، قَسم آنها در مقابل «بیّنه» است؛ یعنی «الْبَیِّنَةُ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِینُ عَلَی مَنْ أَنْکَر»؛[4] در محکمهٴ قضا آنکه مدّعی است شاهد میآورد و آنکه منکر است سوگند یاد میکند که قَسم در مقابل «بیّنه» است؛ اما قَسمهای ذات اقدس الهی به خود «بیّنه» است، نه در مقابل «بیّنه»؛ مثلاً اگر کسی در شب تار سوگند یاد کند که الآن صبح شده است، او باید دلیل بیاورد و بگوید من به فلان دلیل و برابر آن علامت یا در برابر آن ساعت یا این صدایی که شنیدم، این صدای اذان است؛ سوگند یاد میکند که الآن روز شده است. یک وقت است که کسی در برابر انسان نابینا میگوید الآن روز است، بعد میگوید قَسم به این آفتاب الآن روز است! او به خود دلیل قَسم میخورد، نه به بیگانه؛ اگر کسی به خود آفتاب سوگند یاد کرد و گفت قَسم به این آفتاب الآن روز است، این در مقابل دلیل نیست، این قَسمی نیست که در مقابل «بیّنه» باشد، قَسمی است که متعلّق به خود «بیّنه» است.
قَسمهای الهی به خود دلیل و برهان است، پس اینکه میفرماید به قرآن قَسم! برای اینکه قرآن «بیّنه» و شاهد الهی است که «تبشیر» و «إنذار» را خوب تحلیل میکند و مانند آن. چه در آغاز سوره مبارکهٴ «زخرف»، چه در این سوره و چه در بخشهای دیگر که خدا به قرآن قَسم میخورد، به خود دلیل قَسم میخورد.
در بخشهایی از آیات قرآن کریم، قرآن به عنوان نور معرفی شده است که ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِینٌ﴾.[5] این ﴿وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾ که در آغاز سوره مبارکهٴ «دُخان» است، همان است که در آغاز سوره مبارکهٴ «زخرف» بود و گذشت.
فرمود قَسم به قرآن که ما آن را در شب بابرکت نازل کردهایم، ما برای «إنذار» این کتاب را نازل کردیم: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ﴾. مستحضرید که در جریان نزول قرآن کریم، ـ قبلاً در بحث «زخرف» مشخص شد ـ نزول آن به نحوِ تجلّی است، نه تَجافی؛ خدای سبحان آنطوری که باران را نازل میکند، آنطور قرآن را نازل نکرده است، چون باران را به زمین انداخت، ولی قرآن را به زمین آویخت؛ یعنی آن طرف طناب به دست خداست و طرف دیگر به دست ماست. این قرآن را به زمین آویخت، آویزان کرد، نه آنطوری که باران را فرستاد یا آنطوری که برف و تگرگ را فرستاد. فرمود ما آن را نازل کردیم، یعنی به زمین فرو فرستادیم و آویختیم، نه انداختیم. پس اصل کیفیت نزول آن به نحوِ تجلّی است، نه تجافی و آویختن است، نه انداختن. این یک مطلب.
اما از نظر زمان، در سوره مبارکهٴ «بقره» فرمود که ما این را در ماه مبارک رمضان نازل کردیم، پس ماه نزول رمضان است و اینکه در شب بود یا روز و اینکه در چه شبی بود، سه طایفه از آیات عهدهدار این مطلب هستند: یک طایفه از آیات عهدهدار این هستند که قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده است: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾،[6] طایفهٴ دیگر میگوید که ما آن را در شب نازل کردیم؛ مثل همین آیه سوره «دُخان» که فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ﴾، پس از نظر ظرفیت ماه، در ماه مبارک رمضان بود و برابر آیهٴ سه همین سوره «دُخان» هم در شبی از شبهای ماه مبارک رمضان بود که فرمود ما آن را در شب بابرکت نازل کردیم و آن شب هم شب قدر است که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾.[7] بنابراین طبق این سه طایفه از آیات مشخص میشود که در چه زمانی قرآن نازل شده است.
زمخشری در کشّاف[8] این را نقل کرده است و فخر رازی[9] هم در تفسیر خود نقل کرده که بعضیها بر آن هستند قرآن در نیمهٴ شعبان نازل شده است و خصوصیاتی هم برای نیمه شعبان ذکر کردند؛ البته برای نیمه شعبان برکات فراوانی است؛ ولی با ظاهر قرآن هماهنگ نیست، برای اینکه قرآن دارد: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾، نه اینکه قرآن در ماه شعبان نازل شده باشد. برای نیمهٴ شعبان برکات فراوانی هست که آن هم «عِدل» قرآن است، لکن قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شد.
این سه طایفه آیات مشخص میکند که آویختن قرآن در لیلهٴ مبارکه بود؛ منتها حرفهایی که جناب فخر رازی در تفسیر دارد، قدری بازتر از آن است که زمخشری در کشّاف دارد. فخر رازی میگوید شما که نقل کردید قرآن در نیمهٴ ماه شعبان وارد شده است، آیا سند و روایتی دارید؟ خود آیات قرآن که برخلاف آن دلالت دارد، آیا روایتی دارید که توجیه کنندهٴ این حرف باشد؟ در این زمینه هم که از وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) چیزی نرسیده است، پس حرف شما حرفّ مُسندی نیست، گرچه برای نیمه شعبان برکاتی هست؛ این نقد جناب فخر رازی است که قرآن نمیتواند در نیمهٴ شعبان نازل شده باشد.[10]
مطلب دیگر در آن است که اگر بخواهید ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ را توجیه کنید و بگویید که قرآن دو بار نازل شده است؛ یکی اینکه مثلاً تدریجاً نازل شده است و دیگری دفعتاً نازل شده است، چه اینکه در بعضی از تعبیرات هم هست[11] که آغاز نبوّت آن حضرت 27 رجب بود، در آغاز نبوّت بخشی از آیات قرآن مثل اوایل سوره «علق» نازل شده است: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ﴾[12] و مانند آن، چگونه شما میگویید قرآن در لیلهٴ قدر و در ماه مبارک رمضان نازل شده است؟ با اینکه بین 27 رجب تا 23 و 24 و 25 ماه رمضان تقریباً دو ماه فاصله است؛ حالا چند آیهٴ اول در 27 رجب نازل شد، این منافات ندارد که کلّ قرآن در ماه مبارک رمضان نازل بشود یا راههای دیگری که در بحث کیفیت نزول قرآن و جمع بین اینها بود که گذشت. ظاهر این آیات یعنی این سه طایفه آیات این است که خود قرآن در ماه رمضان و در لیلهٴ مبارکه نازل شد، آن لیله هم لیلهٴ قدر است که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾، با اینکه ظاهر چند طایفه از آیات قرآن کریم این است که قرآن تدریجاً نازل شد؛ یعنی در ظرف این 23 سال به تدریج نازل شد. در سوره مبارکهٴ «فرقان» دارد که آنها گفتند چرا دفعتاً کتابی نمیآورید؟ مثل اینکه موسای کلیم(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهَا) بعد از مناجات در کوه «طور» الواحی را دفعتاً از طرف ذات اقدس الهی آورد، شما چرا دفعتاً یک کتاب مدوّنی را به ما نشان نمیدهید؟ هر از چند گاهی چند آیهای یا سورهای را میگویید که از طرف خدا نازل شده است! آیه 32 سوره مبارکهٴ «فرقان» ـ البته بخشی از آیات سوره مبارکه «اسراء»[13] و مانند آن همین معنا را میرساند ـ این است: ﴿وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾؛ اگر تمام قرآن یکجا نازل شده بود، اینها دیگر اعتراض نمیکردند و نمیگفتند که چرا یکجا نازل نشده است؟ هر از چند گاهی میگویید آمده یا سورهای میگویید نازل شده است! پس معلوم میشود که قرآن تدریجاً نازل شد. اگر قرآن تدریجاً نازل شد، اینها با ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ یا ﴿فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ﴾ چگونه هماهنگ درمیآید؟ تنها سوره مبارکهٴ «فرقان» نیست، در سوره مبارکهٴ «اسراء» و مانند آن ـ چند جا ـ آمده است که مسئله نزول تدریجی را در بر دارد.
برخیها خواستند بین این دو نزول را جمع بکنند؛ بالاخره چه نزول تدریجی و چه نزول دفعی، به معنای آویختن است و نه به معنای انداختن. این «حَبل متین»ی که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾[14] که تار و پود آن قرآن و عترت است، این از بالا آمده است: «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی»؛[15] یک طرف آن به دست خداست و طرف دیگر آن هم به دست ماست و به ما هم گفتند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾. این کتاب نمیتواند دفعتاً نازل شده باشد، چرا؟ برای اینکه در بسیاری از این آیات شأن نزولی دارد یا سؤالی دارد، سؤال میکنند: ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾،[16] ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوح﴾،[17] ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیض﴾[18] که این سؤالها هست، بعد از دو روز یا سه روز جواب میآید که سرّ «أهلّة» این است، سرّ «روح» این است، سرّ و حکم آن عادت زنانه این است؛ این شأن نزولها نشان میدهد که این کتاب حتماً تدریجی است! وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) بعد از دریافت ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾،[19] بعد از مدتی در آن واقعه غدیر، آن حادثه سنگین پیش آمد و وجود مبارک حضرت امیر را نصب کرد که بعد ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾[20] نازل شد، بین این ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ با ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ خیلی فاصله است! حضرت چندین بار زمینه را فراهم کرد، تا اینکه در جریان غدیر این صحنه را عملی کرد؛ جریان مُباهله اتفاق افتاد که ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ﴾[21] نازل شد؛ جریان آیهٴ تطهیر نازل شد ـ به مناسبهای گوناگون ـ جریان «کساء» بود، گفت خدایا! اهل بیت من اینها هستند: ﴿لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ﴾[22] که بعد آیهٴ تطهیر نازل شد. پس این کتاب، یک کتاب تدریجی است! این را اسباب نزول نشان میدهد، این سؤال و جوابها نشان میدهد و این انتظار حضرت که پاسخی بیاید تا جواب عطا کند، نشان میدهد که کتاب، کتاب تدریجی است، کتاب تدریجی چگونه دفعتاً نازل شده است؟!
لذا فرمودند که دو نزول هست: یک نزول دفعی است و یک نزول هم تدریجی است؛ نزول دفعی آن در لیلهٴ قدر ماه مبارک رمضان بود و مانند آن و نزول تدریجی آن در ظرف 23 سال بود؛ ولی آن شبهه همچنان باقی است. اینکه نزول دفعی شد یعنی چه؟ یعنی کلّ این قرآن دفعتاً نازل شد؟ اگر دفعتاً نازل شد، آنجا که سؤال و جواب هست، حضرت منتظر چیست؟ گاهی دو روز یا سه روز کمتر یا بیشتر منتظر است! ﴿وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما﴾،[23] زن و شوهر درباره مسایل خانوادگی خودشان محاوره و مجادلهای داشتند، آمدند خدمت پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) و سؤالاتی کردند، بعد حضرت منتظر جواب بود که جوابی آمده است، یا آنکه همسر حضرت گفت که ﴿مَنْ أَنْبَأَکَ هٰذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾.[24] این قصههای تدریجی نشان میدهد که حادثهای اتفاق میافتد، وجود مبارک حضرت منتظر دستور الهی است، بعد حکم الهی نازل میشود و حکم مشخص میشود. پس این کتاب نمیتواند یک کتاب دفعی باشد! اگر نزول آن دفعی بود و دفعتاً کلّ مجموعه این کتاب نازل شد، حضرت منتظر چه بود؟! هر سؤالی میکردند که جواب میآمد! قهراً بین آن نزول دفعی و این نزول تدریجی باید فرق گذاشته شود، چون در سوره مبارکه «زخرف» ملاحظه فرمودید که فرمود این کتاب مثل باران نیست که ما همه را به زمین انداخته باشیم، این یک «حَبل متین» است! ما این را به زمین آویختیم، یک؛ یک طرف آن بالاست، دو؛ طرف پایین به دست شماست، سه؛ بالا اسم ندارد، نه عبری، نه عربی، نه تازی، نه فارسی و نه آذری است، در آنجا سخن از لفظ و مفهوم نیست؛ مستحضرید که لفظ و مفهوم یک امر قراردادی است. الآن ممکن است که کسی خیلی با فخر بگوید من همه هفتاد معانی کلمه ٴ«عین» را ـ که در عربی دارای این معانی هفتادگانه است ـ میدانم، البته اشعاری هم در این زمینه گفته شد؛ این یک سرمایهٴ فرهنگی است؛ منتها در محدودهٴ زبان عرب؛ قدری آن طرفتر رفتند و گفتند که اصلاً کلمه «عین» مهمل است و در نزد بعضیها معنا ندارد، چون اینها براساس قرارداد است، پس اینچنین نیست که لفظ و قرارداد و مانند اینها در عالَم الهی و لدیاللّهی و مانند اینها باشد؛ لذا در همان اول سوره مبارکه «زخرف» فرمود این کتاب را که ما این را فرستادیم: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾،[25] اینجا «عربیِّ مبین» است و آنجا «علیِّ حکیم» است؛ آنجا سخن از عبری و عربی نیست، وقتی سخن از عبری و عربی نبود، اگر کسی با آن مقام بخواهد تماس بگیرد، یک مرحله است و با «عربیِّ مبین» بخواهد تماس بگیرد، یک مرحله دیگر است؛ آن نزول اجمالی و نزول دفعی برای آن است که وجود مبارک حضرت با آن «علیِّ حکیم» ارتباط پیدا میکند، کلّ قرآن آنجا هست! آنجا دیگر وقایع و کثرتها و سؤال و جوابها و امثال آنها نیست، چون کلّ حقایق قرآن در آنجا هست. نزول تدریجی آن در ظرف 23 سال است که فرمود ما آن را «عربیِّ مبین» قرار دادیم؛ ما نمونه و مَثَلی نداریم، ولی اجمالاً آن مقداری که میتواند فرق این دو نشئه را روشن کند ـ نشئهٴ «علیِّ حکیم» را با نشئهٴ «عربیِّ مبین» را روشن کند ـ که در آن نشئه سخن از لفظ نیست، سخن از مفهوم نیست، سخن از واژه و کلمات نیست، سخن از تفصیل سُوَر و آیات نیست، بلکه حقیقت ملکوتی و علمی است؛ مثلاً میبینید که مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) دو مرحله دارد، یک جواهر چهل جلدی دارد که هزارها کلمه و هزارها مفهوم است، تمام این کلمات هزارگانه و مفاهیم هزارگانه، از ملکهٴ اجتهاد این مرد بزرگوار نشأت گرفته است؛ آن مرحله را که او به عنوان ملکهٴ اجتهاد داراست، آنجا نه فارسی است و نه عربی؛ منتها حالا چون در منطقه عربنشین بود و در نجف نوشته بود، شده عربی، او اگر در جای دیگر بود؛ مثلاً فارسی یا به زبان دیگر مینوشت، پس مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) دو مرحله دارد: مرحلهای که مجتهد مسلّم و فقیه نامی است، آنجا نه عبری است و نه عربی که آن ملکه اجتهاد است؛ وقتی دست به قلم میکند و مینویسد، به نحو تجلّی است و نه تَجافی، هیچ حکیم، فقیه و متکلّمی حرفها را به نحو تَجافی منتقل نمیکند، مثل باران نیست، همه آنها حبلگونه و تجلّی است! یعنی استاد آن مطالب را در مرحله عاقلهٴ خود تنظیم میکند، بعد به مرحله خیال میآورد که من این حرفها را چگونه بگویم؟ به فارسی بگویم یا به عربی بگویم؟ یک مقدمه داشته باشد، چند تا فصل و باب داشته باشد، چند تا نتیجه داشته باشد، اینها را ترسیم میکند، بعد به صورت رساله، مقاله یا کتاب میگوید، یا در درس میگوید یا مینویسد، اینطور نیست که مثلاً آنچه در ذهن اوست مثل باران پایین بیاید، بلکه آنچه در ذهن اوست مثل طناب آویخته است، نه انداخته. پس در آنجایی که سخن از اجتهاد صاحب جواهر است، ملکهای است که منشأ این چهل جلد است. مرحوم صاحب جواهر میتواند بگوید که یک ملکهٴ اجتهادی نزد من هست که این نور است: «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء»[26] و ما آن را در ظرف چند سال به صورت چهل جلد کتاب درآوردیم، آن هم به نحو تجلّی نه تَجافی، آویختن نه انداختن! این است که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[27] خیلی از مشکلات را معرفت نفس حلّ میکند، چون بهترین آیت و علامت ذات اقدس الهی همین نفسی است که خلیفهٴ اوست و خدای سبحان هم با آفرینش آن فرمود: ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِین﴾،[28] این تَجلیگونه کار را تعلیم میدهد؛ چیزی مینویسد، چیزی میگوید، چیزی میپذیرد که به نحو تجلّی است. در اوّل سوره مبارکه «زخرف» فرمود که آن طرف قرآن «علیِّ حکیم» است و آنچه در دست شماست «عربیِّ مبین» است؛ بنابراین نزول آن به نحو آویختن است نه انداختن، اگر کسی نسبت به «علیِّ حکیم» بخواهد بحث کند، میشود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و بخواهد نسبت به «عربیّ مبین» بحث بکند، نزول تدریجی 23 ساله دارد.
پرسش: این اشکال راه پیدا نمیکند که الفاظ کار خدا نیست؟
پاسخ: چرا! الفاظ ایجاد کرده است، چون طناب از بالا تا پایین کار خداست.
پرسش: چون شما فرمودید که بالا «علیِّ حکیم» و پایین«عربیِّ مبین» است.
پاسخ: بعد فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾، این پایین را هم او بافت و آویخت، پایین را که دیگری نبافت! فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾؛ این پایین را ما بافتیم و به صورت «عربیِّ مبین» درآوردیم که در دسترس شماست، بالا را به عنوان «علیِّ حکیم» قرار دادیم که نزد ماست؛ اگر کسی «علم لَدُنّی» میخواهد ـ «لَدُن» یعنی نزد؛ مستحضرید که «علم لَدُنّی» علمی نیست در برابر فقه و اصول و فلسفه و کلام که ما علمی داشته باشیم به نام «علم لَدُنّی» ـ همین علومی که در کتاب و سنّت است، اگر این را «لَدَی الله» کسی یاد بگیرد، میشود «علم لَدُنّی»، آنجا دیگر نه استاد واسطه است، نه کتاب واسطه است، نه قلم واسطه است، هیچکسی واسطه نیست، «لَدُن» یعنی نزد. همین حقایق و معارف را نزد خدا یاد بگیرد میشود «علم لَدُنّی» و وقتی هم که از کتاب و استاد یاد بگیرد، میشود همین علم عادی.
پرسش: این آیهٴ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ﴾ که تفسیر شده به صدیقهٴ طاهره حضرت فاطمهٴ زهرا(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْها)، آیا میتوانیم تعبیر کنیم به ... .
پاسخ: در حقیقت به چهارده معصوم تفسیر شده است! این را بارها عنایت کردید که این طناب یکی تار است و دیگری پود؛ این تار و پود را ذات اقدس الهی با هم بافت و آویخت، چون اینها مثل ما نیستند که در زمین با قرآن آشنا شده باشند! ما در زمین با قرآن آشنا شدیم، اینها در همان آسمان با قرآن بودند و با قرآن آمدند. اینها مثل ما نیستند که اینجا با قرآن آشنا شده باشند، اینها با قرآن بودند و با قرآن آمدند، چون با قرآن آمدند این طناب یک تار و پودی دارد، بگویید اهل بیت حق است و این قرآن حق است، چون این طناب اینطور نیست که دو حقیقت جدای از هم باشند و اینها اینجا آشنا شده باشند؛ منتها حالا درباره وجود مبارک صدیقه کبریٰ وارد شده است که او حقیقت «لیلهٴ قدر» است،[29] در حقیقت چون «کُلُّهُم نورٌ واحِد»[30] هستند و در آن نشئه هیچ فرقی بین این چهارده نفر نیست، حقیقت قرآن همین «لیلة القدر» است که قرآن در این ظرفیت نازل شده است.
بنابراین این تعدّد نزول اگر به این معنا باشد که کلّ این قرآن دفعتاً نازل شد، میشود نزول دفعی، بعد کل این قرآن در طی 23 سال نازل شده باشد، فهم این آسان نیست، برای اینکه این کتاب نمیتواند یک کتاب دفعی باشد. اگر کتاب دفعتاً نازل شده بود، دیگر وقتی سؤال میشود ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوح﴾، ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ یا ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیض﴾، حضرت چند روز صبر کند تا ببیند که چه حکمی میآید و جبرئیل چه نازل میکند، اینطور دیگر نبود.
پرسش: نباید ﴿وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾ باشد.
پاسخ: ﴿لاَ تَعْجَلْ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی﴾ است، حالا بعد از ﴿أَن یُقْضَی﴾ که شد چه؟ این ﴿وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی﴾؛[31] یعنی قبل از اینکه تمام بشود و وحی بیاید تو شروع نکن.
پرسش: چه اشکالی دارد که قرآن به صورت «علم لَدُنّی» در قلب پیامبر... .
پاسخ: بنابراین، این به عنوان «علم لَدُنّی» دفعتاً نازل شد، نه تدریجاً! و این چیزی که ما در خدمت او هستیم در طول 23 سال نازل شد، وگرنه خود این قرآن دو نزول داشته باشد، یک نزول دفعی یعنی کلّ این قرآن با این سُوَر، این «عربیِّ مبین» یک بار دفعتاً نازل شده باشد و یک بار تدریجاً، فهم آن آسان نیست، برای اینکه اگر یک بار همین کتاب دفعتاً نازل شده بود و همهٴ سؤال و جوابها در آن بود، حضرت دو ـ سه روز منتظر پاسخ باشد یا مثلاً اوّل ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ صادر بشود و بعد ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ بگوید اینطور دیگر هماهنگ درنمیآید.
پرسش: ... اگر خلق هم نشده باشد علم تفصیلی دارد.
پاسخ: علم تفصیلی هم دارد، علم اجمالی هم دارد؛ منتها اجمال ما که در اصول مطرح میشود، یک علم تفصیلی است با دو جهل؛ این مجموعهٴ یک علم تفصیلی و دو جهل را ما میگوییم علم اجمالی. ما الآن اگر بگوییم یک قطره خون مثلاً در یکی از این دو ظرف آمد که ما میگوییم منشأ علم اجمالی ماست و در اصول از این بحث میکنیم، این «عند التحلیل» یک علم تفصیلی است با دو جهل؛ علم تفصیلی این است که ما یقین داریم که این قطره خون به «احد الظرفین» افتاد، این علم تفصیلی است؛ اما نسبت به این ظرف دست راست، نمیدانیم؛ نسبت به ظرف دست چپ، نمیدانیم؛ آن علم تفصیلیِ همراه با این دو جهل، زمینهٴ علم اجمالی مصطلح را فراهم میکند، این علم اجمالی است که در اصول مطرح است. اما یک علم اجمالی هم هست که در علوم عقلی مطرح است، همین مثالی بود که درباره صاحب جواهر مطرح شد، آن اجتهاد ایشان علم اجمالی به چهل جلد است و این چهل جلد علم تفصیلی اوست، این اجمال و تفصیل اگر کسی به این یک مقدار برسد این آیت و نشانهای است برای ادراک کردن آن «علیِّ حکیم» و این «عربیِّ مبین»؛ آن «علیِّ حکیم» نور است، بسیط است، لفظ و مفهوم نیست، بلکه حقیقت است؛ مثل اینکه ملکهٴ اجتهاد لفظ و مفهوم نیست، بلکه حقیقت نوری در قلب آن بزرگوار است. این چهل جلد لفظ است و مفهوم است که از او نشأت گرفته است، منتها این تجلّیات اوست نه تجافی او. اگر از صاحب جواهر سؤال بکنید که چه کار کردید؟ میگوید من آن حقیقتی را که در نزد من بود تجلّی دادم نه تجافی، آن را آویختم نه انداختم، آن وقت این میشود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ». ما تا آن اندازه که در درون خودمان این آیات و علامت را داریم میتوانیم آیات را بفهمیم، از این بگذریم که دیگر مقدور ما نیست! ما از «علیِّ حکیم» همین مقدار را میفهمیم، از «عربیِّ مبین» همین مقدار را میفهمیم، از نزول «آویختن» میفهمیم نه انداختن، این «عربیِّ مبین» را او بافت، آن «علیِّ حکیم» را او بافت، هر دو را او بافت و هر دو را او ساخت که به نحو تجلّی آویخت و نه به نحو تجافی، بنابراین این دو راه اگر باشد، این راه دوم بهتر است؛ یعنی نزول دفعی و نزول تدریجی به این نباشد که یک دفعه همین کتاب نازل شد؛ یعنی مجموعهٴ این کتاب با همین مفاهیم و الفاظ، بعد یک دفعه هم به تدریج در ظرف 23 سال نازل شد؛ ادراک این آسان نیست، اما ادراک آن شواهد تأیید میکند و محذوری هم ندارد.
پرسش: ... زمان مطرح نیست که بگوییم در ماه رمضان بود.
پاسخ: چرا، در ماه مبارک رمضان انسان به آنجا میرسد، ما مثلاً میگوییم معراج در شب چندم ماه مبارک رمضان بود. مادامی که با ما زمینیها سخن میگویند، باید از زمان و زمین نگذرند، مثلاً ما میگوییم معراج در فلان زمان بود یا در «لیلهٴ إسریٰ» که ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾[32] بود، در حالی که وقتی به آنجا رفت نه شب بود و نه روز! مستحضرید که بسیاری از احکام نماز در معراج آمده است، در همان چند دقیقهای که حضرت طول کشید صبح شد، شب شد، ظهر شد، عصر شد، حضرت نماز پنجگانه را در همانجا؛ یعنی در محضر ذات اقدس الهی خواند، همان وقت که شبانه رفت آنجا صبح شد؛ یعنی جایی بود که از این طرف اینجا شب بود و آنجا نه شب بود و نه صبح، «وَ لَیْسَ عِنْدَ رَبِّکَ صَبَاحٌ وَ لَا مَسَاء»؛[33] ولی در روایات معراج که ملاحظه بفرمایید، فرمود شب شد نماز شب را خواند، صبح شد نماز صبح را خواند، چون نماز پنج وقت چگونه باید خوانده بشود، به وسیله حضرت در معراج تنظیم شد و از آنجا آمده پایین! چند دقیقهای است که هم شب است و هم روز، هم صبح است، هم ظهر، هم عصر، چنین حالتی است. بنابراین اگر برای وجود مبارک حضرت معراجی است که:
چنان رفته و آمده باز پس ٭٭٭ که ناید در اندیشه هیچ کس[34]
کسی که معراجی دارد همین شخص «عربیِّ مبین» را در یکجا و «علیِّ حکیم» را در جای دیگری میبیند.
پرسش: آیا نزول دفعی بعد از بعثت بوده یا از روی زمان مطرح میشود که ... .
پاسخ: این نزول در لیلهٴ مبارکه بود؛ این نزول در ماه مبارک رمضان بود، یک؛ شب بود، دو؛ شب قدر هم بود، سه؛ این نزول دفعی! این حالت دفعی که حضرت از «علیِّ حکیم» شروع کرد، این میشود صدیقه کبریٰ، این میشود اهل بیت؛ یعنی این مقام! این دفعتاً حاصل شد؛ اما همین معنا در ظرف 23 سال و به تدریج یکی پس از دیگری نازل شد. در این زمین که هست، وقتی از حضرت سؤال میکنند: ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوح﴾، ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ یا ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیض﴾ و مانند آن، دو روز، سه روز، کمتر و بیشتر منتظر است تا جواب بیاید؛ یعنی تا جواب تفصیلی بیاید؛ یعنی آن «علیِّ حکیم» را تجلّی بدهد و به صورت «عربیِّ مبین» دربیاورد، آن وقت میگوید که این آیه الآن نازل شده است، چه اینکه بعد از نصب وجود مبارک حضرت امیر آیه: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ نازل شده است. بین ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و بین ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ فاصله زمانی هست، با اینکه این فاصله زمانی در «عربیِّ مبین» است، وگرنه در «علیِّ حکیم» همه یک نور هستند.
پرسش: سؤال باقی است، آیا نزول دفعی قبل از بعثت بود؟
پاسخ: نه، در لیلهٴ قدر بود. در اوّل بعثت که 27 رجب است، ممکن است که همان چند آیهٴ سوره مبارکه «علق» نازل شده باشد؛ اما این ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ﴾ که تناسبی هم بین انزال و تنزیل دارد؛ البته از تمام جهات تام نیست که إنزال فقط إنزال دفعی باشد و تنزیل تدریجی، ولی در همه موارد کلمه إنزال به کار رفته است نه تنزیل و این انزال به همین کتاب برمیگردد، ما این کتاب را در لیلهٴ مبارکه، لیلهٴ قدر نازل کردهایم؛ یعنی در لیلهٴ قدر وجود مبارک حضرت به آن «علیِّ حکیم» رسیده است؛ اما تنزیل تدریجیآن که در همان سوره مبارکه «فرقان» بود که آنجا سخن از تنزیل است، میفرماید: ﴿لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾،[35] آیه نازل شد: ﴿کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾؛[36] ما هر لحظه هر روز میخواهیم با شما ارتباط داشته باشیم! آنها سؤال میکنند و ما جواب میدهیم، ما این ارتباط متقابل را مرتّب داریم! ﴿کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾! ما اوّل کتابی به شما بدهیم و بگوییم مردم را هدایت بکن، با اینکه هر روز، هر لحظه یا هر ساعت یا هر دو روز در میان یا هر زمان مناسب با تو ارتباط داشته باشیم خیلی فرق دارد! آنها گفتند که ﴿لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ چرا یکجا نازل نشد؟ اگر چنین کتابی ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ نازل شده بود که آنها دیگر اشکال نمیکردند و آنها نمیگفتند که چرا قرآن دفعتاً نازل نشد، اگر چنین بود حضرت میفرمود که قرآن دفعتاً نازل شد. اینها میگویند چرا دفعتاً نازل نشد؟ شما هر از چند گاهی یک آیه برای ما میخوانی! جوابی که ذات اقدس الهی به آنها داد، این است که فرمود به آنها بگو: ﴿کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾؛ ما به تدریج میخوانیم تا تثبیت بکنیم و رابطهمان محفوظ باشد؛ اگر چنین کتاب جامعی نازل شده بود که آنها نمیگفتند چرا مثل تورات موسی یکجا نیاوردید؟ چون وجود مبارک موسای کلیم تورات را یکجا آورد. بنابراین اینکه فرمود: ﴿أَنزَلْنَاهُ﴾ با ﴿تَنزِیلُ﴾ این دو مرحله میتواند اینچنین باشد؛ اما اینکه همین کتاب دو بار نازل شده باشد، اثبات آن آسان نیست.
پرسش: در جریان ولادت حضرت امیر(عَلَیْهِ السَّلَامْ) نقل شده که در ملاقات با پیامبر آیاتی از سوره «مؤمنون» را تلاوت کرد و این قبل از بعثت بود؟
پاسخ: این در اثر ارتباط با همان «علیِّ حکیم» است، وگرنه خیلی از اهل بیت مثلاً بعدها منتظر بودند که آیات نازل بشود، آنطوری که وجود مبارک مسیح میگوید: ﴿إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ﴾،[37] بعد دیگر فرد عادی شد! اینطور نبود که وجود مبارک مسیح از آن به بعد پیغمبر شده باشد. آن لحظه معجزهآسا این حرف را زد، بعد فرد عادی شد تا به مقام نبوّت برسد. وجود مبارک حضرت امیر یا اهل بیت دیگر همه همینطور هستند: یا بعضیها در رحم مادر آیاتی میخواندند، اینها در اثر ارتباط با همان «علیِّ حکیم» است، نه با «عربیِّ مبین»، گاهی «عربیِّ مبین» بعدها نازل میشود، اینطوری است! این ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ بعد نازل شد، نمیشود گفت به اینکه مثلاً حضرت با «عربیِّ مبین» ارتباط داشت. اگر روشن بشود که اینها نور واحد هستند، چه اینکه درباره صدیقه کبریٰ(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهَا) آمده است که لیلهٴ قدر است، این مسئله حل است، چون اینها با آن «علیِّ حکیم» رابطه دارند.
پرسش: آن جواب و سؤالهایی را هم پیامبر با افراد دارد، خدا اجازهٴ جواب دادن نداده است.
پاسخ: نه، دو حرف است اجازه که البته!
پرسش: ... وقتی سؤال کردند جواب داده!
پاسخ: بعد از اینکه به مقام امامت رسید، نه اینکه در لحظه کودکی به همینها آگاه بود.
پرسش: ...
پاسخ: بله، اگر وجود مبارک حضرت امیر همانطوری که به انگشتان دست خود اشاره کرد و فرمود این چندتاست و سائل زود پاسخ داد، فرمود چرا فکر نکردی؟ آن سائل گفت برای من محسوس و روشن است، من دیگر نباید فکر بکنم که این پنج تا انگشت است، حضرت فرمود برای ما هم اسرار عالَم همینطور است![38] مرحوم کاشف الغطاء(رِضوَانُ اللهِ عَلَیهِ) نقل میکند ـ در همان کتاب شریف کشف الغطاء ـ که حضرت مشغول سخنرانی بود و داشت نصیحت میکرد که مواظب عواقب اعمال خود باشید، بعد فرمود که به هر حال غائلهای پیش میآید، اشاره کرد به یکی از درهای مسجد و فرمود مبادا شما این کارها را بکنید! یک کسی خیلی حرف میزد و اعتراض میکرد، حضرت فرمود عاقبت تو هم طور دیگری است، برای اینکه وقتی آن لشکر بیگانه اموی ـ حضرت به یکی از درهای مسجد کوفه اشاره کرد ـ از همین در وارد میشوند، پرچمی هم هست که به دست توست، عرض کرد به دست من؟ فرمود بله به دست توست، ولی مبادا به دست بگیری؟! اما تو این کار را میکنی! این را مرحوم کاشف الغطاء در اوایل در معجزات وجود مبارک حضرت نقل کرد. فرمود امویها از این در میآیند و از این در وارد میشوند ـ اشاره کرد به در خاصی از مسجد ـ و پرچم هم به دست توست! همین جریان جنگ صفین و اینها هم همینطور بود، فرمود نکن این کار را، ولی میکنی! بعدها که آن غائله پیش آمد، همین شخص از همان در وارد شد و پرچم هم به دست او بود.[39] این حرف را مثلاً میدانید که در قرآن کریم نیست، یعنی در «عربیِّ مبین» هم نیست! در «عربیِّ مبین» هم اینطور نیست که در واقعه صفین از فلان در میآیند، امویها وارد میشوند و پرچم به دست فلان شخص است، او با «علیِّ حکیم» رابطه دارد. وقتی به اینجا میرسد، «علیِّ حکیم» خیلی رقیق میشود وبه اندازه فهم ما میشود، اما آنجاست که قول «ثقیل» است ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾.[40]
بنابراین اگر ما بگوییم ارتباط با آنجا ارتباط با مقام «أُحْکِمَتْ» است و ارتباط با اینجا با مقام «فُصِّلَتْ» است هماهنگ درمیآید؛ این تطبیق از آیاتی که فرمود: ﴿کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾؛[41] یعنی یک مرتبه، مرتبهٴ حکیم و محکم و متقن و بسته و ملکوتی است و یک مرتبه هم مقام تفصیل است، آن وقت آن مرتبهٴ اجمالش یک بار و مرتبه تفصیلش هم یک بار که این میشود تعدد نزول و مقابل جمع است، این آیاتی که دارد: ﴿کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾ همین است. در همین آیه سوره مبارکه «دخان» دارد که ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ ٭ فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾ آن امرهای محکم و متقن و متنها در لیلهٴ قدر شرح میشود. پس ما یک امر محکمی داریم و یک امر مفصّلی؛ این ﴿أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾ ناظر به ترتّب «عربیِّ مبین» بر «علیِّ حکیم» است، آن مرحله متقن و محکم که متن است مثل همان ملکهٴ اجتهاد صاحب جواهر است، آن مقام حکیم است و این مقامی که به صورت 114 سوره درآمده است، مقام تفریق است، مقام تفصیل است که اینجا فرمود: ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾، پس ما یک امر متقن متنی داریم و یک شرحی داریم، این شرح تفصیل است و آن متن اجمال است؛ از آن متن به إنزال تعبیر میشود و از این شرح به تنزیل تعبیر میشود؛ لذا در آیه 32 سوره مبارکهٴ «فرقان» به تنزیل یاد شد و در اینگونه از مواردی که مربوط به لیلهٴ قدر است به إنزال یاد شده است؛ حضرت هر دو را به اذن ذات اقدس الهی داراست. فرمود ما این کار را میکنیم، ولی حواس شما جمع باشد که تنها برای این نیست تا شما عالِم بشوید، بلکه شما را هم میترسانیم! چون اکثری مردم با ترس زندهاند و با ترس دین دارند.
ببینید این همه فضایل برای نماز شب ذکر شده است! 41 روایت را در فضیلت نماز شب صاحب وسائل نقل کرد، سیزده روایت در آن مشکلات و محرومیتهایی است که در اثر ترک نماز شب وجود دارد. بیش از پنجاه روایت مربوط به جریان نماز شب است، اما غالباً مردم از خواندن نماز شب محروم هستند؛ اما دو رکعت نماز صبح را حتماً میخوانند، برای اینکه اینجا جهنم است! آنجا چون عذاب نیست «شَوْقاً إِلَی الثَّوَاب»[42] است، کمتر به سراغ آن میروند؛ اما این دو رکعت نماز صبح را از ترس میخوانند. اکثری مردم با ترس عبادت میکنند و «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[43] است؛ لذا شما میبینید که در قرآن کریم در عین حال که «تبشیر» و «إنذار» را کنار هم ذکر میکند؛ اما در هیچجا قرآن، خدا را، یا پیغمبر را، یا کتاب الهی را منحصراً «مبشّر» معرفی نکرده است، «انما أنا مبشّر» یا «انما أنت مبشّر» نیست؛ «إنما أنت نذیر»، «إنما أنت منذر»، «إنما أنا منذر»، به صورت حصر درباره «إنذار» آمده است؛ اما درباره «تبشیر» چنین حصری نیست؛ حوزههای علمیه را هم با «إنذار» تأمین میکنند، اینکه فرمود: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾[44] دیگر «لیبشروا» نیست، فرمود: ﴿وَ لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ و در آغاز رسالت هم فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾،[45] نه «قم فبشّر» یا «فبشّر فانذر». اکثری مردم «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» گناه نمیکنند، میبینید این همه فضایل که برای احسان و خَیر هست، کمتر به سراغ آن میروند؛ اما از معصیت البته «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» هراسان هستند.
فرمود: ﴿إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ﴾، اصلاً سیرهٴ ما این است! برای اینکه مردم را میخواهیم از جهنم نجات بدهیم. این لیلهٴ قدر با لیلهای که اینجا آمده، این لیلهٴ مبارکه است، یک؛ فرمود: ﴿رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾ که در آیه شش همین بخش است، دو؛ در سوره مبارکه «قدر» فرمود این لیلهٴ مبارکه است: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و آن ﴿خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ است، چه برکتی بالاتر از این! ﴿سَلاَمٌ هِیَ﴾ است، چه برکتی بالاتر از این! اینجا فرمود لیلهٴ مبارکه است، بعد هم فرمود: ﴿رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾ آنجا فرمود: ﴿خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ است و ﴿سَلاَمٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ است؛ از آنجا به سلام یاد کرد، از آنجا به ﴿خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ یاد کرد، در اینجا به مبارک بودن و رحمت بودن یاد کرد.
پس به تعبیر جناب فخر رازی آنها که میگویند نیمهٴ شعبان مهبط وحی بود و قرآن نازل شد، اینها دلیلی ندارند؛ گذشته از اینکه دلیل ندارند، ظاهر آیه هم این است که در ماه مبارک رمضان نازل شده است. ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾ تفصیل میشود؛ البته ﴿أَمْراً مِنْ عِندِنَا﴾، نه اینکه فرشتهای یا عامل دیگری بخواهد آن «علیِّ حکیم» را عربی کند، نه! فرشته هم مأمور است که این حرف ما را برساند؛ انبیا هم موظف هستند که حرف ما را برسانند، وجود مبارک حضرت هم همینطور است. الآن اگر صاحب جواهر بگوید این نوشته خود من است، این یعنی چه؟ یعنی آن ملکه نورانی که «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ» که آن نه عربی است نه عبری، من این را به چهل جلد درآوردم، او درست میگوید! این میشود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»، ما یک مرحله داریم که واقعاً نور است، لفظ نیست، مفهوم نیست، یک قاعده علمی است؛ خواستیم عربی میگوییم، خواستیم فارسی میگوییم، خواستیم آذری میگوییم، خواستیم عبری، هیچ لفظ نیست؛ اگر کسی به آن مقام والا برسد، خود شخص دارد فکر میکند، اصلاً سخن از لفظ و مفهوم نیست؛ وقتی میخواهد بگوید، مثل طنابگونه این را آویخته میکند، بعد میگوید من باید فارسی حرف بزنم یا عربی بنویسم که یک مقدمه میخواهد، پنج فصل میخواهد، یک نتیجه میخواهد، اینها را در ذهن خود ترسیم میکند، بعد دست به قلم میکند یا شروع به سخنرانی میکند؛ فرمود ما این کار را کردیم! احدی ـ در تنظیم قرآن ـ نه در «علیِّ حکیم» دخیل بود و نه در «عربیِّ مبین» دخیل است، نه بین آن «علیِّ حکیم» و این «عربیِّ مبین» است، بلکه همه کار، کار ماست.
پرسش: محتوا متناسب با تنزیل است!
پاسخ: بله، بعضی از کلمات هستند که با ماده میفهمانند، لازم نیست با هیأت بفهمانند یا با باب «افعال» و «تفعیل» بفهمانند. بعضی از الفاظ هستند که ماده آنها یکی است، ولی آن باب یا آن هیأت میفهماند. ماده «فرق» چه «فرَّقَ» باشد، چه «فَرَقَ» باشد، چه «یَفرُقُ» باشد و چه «یُفصِّلُ» باشد کثرت را میرساند؛ لذا فرمود وقتی که از آن مرحله گذشت، بخواهیم به مرحله تفصیل و به مرحلهٴ عربیِّ مبین برسانیم، اینجا «فرق» است، برای ما از این جهت یک اصل کلّی است، لیلهٴ قدر اصولاً لیلهٴ تفصیل است! ما تمام این مقدّرات را به صورت کلّی بیان کردیم، ولی تقسیم این کارها در شب قدر است. مرحوم کلینی(رِضوَانُ اللهِ عَلَیهِ) بابی در کافی دارد که حضرت فرمود شما با اهل سنّت به سوره مبارکهٴ «قدر» استدلال کنید، عرض کردند این چه دلیلی است بر ولایت شما؟ فرمود شما از اینها سؤال بکنید، بعد از پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) هر سال ماه مبارک رمضان هست یا تمام شد؟ آنها لابد خواهند گفت که هر سال ماه مبارک رمضان هست. فرمود وقتی ماه مبارک رمضان هست، آیا لیلهٴ قدر بعد از پیغمبر هست یا نیست؟ یعنی بعد از حضرت لیلهٴ قدر رخت بربست، یا الآن در هر سال «لیلة القدر» هست؟ آنها لابد خواهند گفت که لیلهٴ قدر هست، مگر میشود که ماه مبارک رمضان باشد و لیلهٴ قدر نباشد؟! فرمود تا اینجا که آمدند از آنها سؤال کنید لیلهٴ قدر که ملائکه با همه مقدّرات نازل میشوند، این مقدّرات را آکبند و بستهبندی شده میآورند میآورند که بسته ببرند، یا میآورند که به کسی بدهند؟ اگر آن مقدّرات را میآورند که ببرند، پس چرا آوردند؟ ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أَمْرٍ﴾، این ﴿کُلِّ أَمْرٍ﴾ را برای چه میآورند؟ میآورند که ببرند یا میآورند که به کسی بدهند؟! لابد خواهند گفت که میآورند تا به کسی بدهند، فرمود آنکس ما هستیم، کیست روی زمین!؟ روی زمین مهماندار ملائکه در شب قدر کیست؟ این است که گاهی به صورت صدیقه کبری(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهَا) گفته میشود و گاهی هم به عنوان اینکه «نور واحد» هستند، فرمود اینها را میآورند به ما بدهند. این روایات را مرحوم کلینی(رِضوَانُ اللهِ عَلَیهِ) فرمود که با اینها احتجاج کنید که اینها میآیند، برای چه چیزی میآیند و به چه کسی میخواهند بدهند؟ چه کسی روی زمین است که مالک أرض است و به اذن خدا و مهماندار فرشتههاست و همه امور را میگیرد؟
بنابراین قدری که آدم جلوتر برود ـ مَعَاذَ اللهِ ـ میگویند که اغراق شده یا غلو شده است، اینطور نیست! ما اگر جریان عظمت الوهیت را بشناسیم، اینها در برابر آن عظمت نامتناهی قابل قبول است. فرمود شما با لیلهٴ قدر استدلال کنید! در لیلهٴ قدر این است، اینها با آن «علیِّ حکیم» در لیلهٴ قدر هر سال تجدید میثاق میکنند، وگرنه اینکه هست! ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾؛ اختصاصی به مسئله قرآن و آیات ندارد، بلکه مقدّرات همه همینطور است.
«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»
[1]. حَوامیم، نامِ گروهیِ سورههای چهلم تا چهل و ششم قرآن کریم در ترتیب مصحف شریف میباشد که با حروف مقطّعه «حم» (حاء، میم) آغاز میشوند. این سورهها به ترتیب عبارتاند از: « غافِر (مؤمن)، فُصِّلَت ، شوری ، زُخرُف ، دُخان ، جاثیه و احقاف». به مجموع این سورهها « ذوات حم » یا « آل حم » نیز گفتهاند. این هفت سوره مکی بوده و به همان ترتیب مصحف نازل شدهاند و حتی نزول آنها را نیز یکجا دانستهاند.
[2]. سوره نمل, آیه76.
[3]. سوره یوسف, آیه3.
[4]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج1، ص244.
[5]. سوره مائده، آیه15.
[8]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص269؛ «و قیل: لیلة النصف من شعبان و لها أربعة أسماء: اللیلة المبارکة و لیلة البراءة و لیلة الصکّ و لیلة الرحمة و...».
[9]. مفاتیح الغیب، ج27، ص652؛ «و قال عکرمة و طائفة آخرون: إنها لیلة البراءة، و هی لیلة النصف من شعبان...».
[10]. مفاتیح الغیب، ج27، ص653؛ «و أما القائلون بأن المراد من اللیلة المبارکة المذکورة فی هذه الآیة، هی لیلة النصف من شعبان، فما رأیت لهم فیه دلیلا یعول علیه و إنما قنعوا فیه بأن نقلوه عن بعض الناس، فإن صح عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فیه کلام فلا مزید علیه...».
[11]. الامالی(للصدوق)، ص62؛ «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلَامْ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾ کَیْفَ أُنْزِلَ الْقُرْآنُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِنَّمَا أُنْزِلَ الْقُرْآنُ فِی مُدَّةِ عِشْرِینَ سَنَةً أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامْ أُنْزِلَ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَی بَیْتِ الْمَعْمُورِ ثُمَ أُنْزِلَ مِنَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ فِی مُدَّةِ عِشْرِینَ سَنَةً».
[12]. سوره علق, آیه3.
[13]. سوره اسراء, آیه106؛ ﴿وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً﴾.
[16]. سوره بقره, آیه189.
[17]. سوره اسراء, آیه85.
[18]. سوره بقره, آیه222.
[19]. سوره مائده, آیه67.
[20]. سوره مائده, آیه3.
[21]. سوره آل عمران, آیه61.
[22]. سوره احزاب, آیه33.
[23]. سوره مجادله, آیه1.
[24]. سوره تحریم, آیه3.
[25]. سوره زخرف, آیات3 و 4.
[27]. مصباح الشریعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج1، ص44؛ عوالی اللئالی, ج4, ص102.
[28]. سوره مؤمنون, آیه14.
[29] . تفسیر فرات الکوفی، ص581 و 582؛ «فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا أَوْ مِنْ مَعْرِفَتِهَا الشَّکُّ [مِنْ أَبِی الْقَاسِمِ] وَ قَوْلُهُ ﴿وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ ٭ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ یَعْنِی خَیْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِیَ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها﴾ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ الرُّوحُ الْقُدُسُ هِیَ فَاطِمَةُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْها ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ٭ سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ یَعْنِی حَتَّی یَخْرُجَ الْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلَامْ».
[30] . ر.ک: الغیبة(للنعمانی)، ص93؛ «یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِد...».
[31]. سوره طه, آیه114.
[32]. سوره اسراء, آیه1.
[33]. مجمع البحرین، ج2، ص576.
[34]. خمسه نظامی، شرف نامه، بخش4.
[35]. سوره فرقان, آیه32.
[36]. سوره فرقان, آیه32.
[37]. سوره مریم, آیه30.
[38]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج2، ص31؛ «رَوَاهُ الْخَطِیبُ فِی الْأَرْبَعِینَ قَالَ عُمَرُ الْعِلْمُ سِتَّةُ أَسْدَاسٍ لِعَلِیٍّ مِنْ ذَلِکَ خَمْسَةُ أَسْدَاسٍ وَ لِلنَّاسِ سُدُسٌ وَ لَقَدْ شَارَکَنَا فِی السُّدُسِ حَتَّی لَهُوَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا عِکْرِمَةُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ قَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّکَ لَتَعْجَلُ فِی الْحُکْمِ وَ الْفَصْلِ لِلشَّیْءِ إِذَا سُئِلْتَ عَنْهُ قَالَ فَأَبْرَزَ عَلِیٌّ کَفَّهُ وَ قَالَ لَهُ کَمْ هَذَا فَقَالَ عُمَرُ خَمْسَةٌ فَقَالَ عَجِلْتَ یَا أَبَا حَفْصٍ قَالَ لَمْ یَخْفَ عَلَیَّ فَقَالَ عَلِیٌّ وَ أَنَا أُسْرِعُ فِیمَا لَا یَخْفَی عَلَیَ وَ اسْتُعْجِمَ عَلَیْهِ شَیْءٌ وَ نَازَعَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ فَکَتَبَا إِلَیْهِ أَنْ یَتَجَشَّمَ بِالْحُضُورِ فَکَتَبَ إِلَیْهِمَا الْعِلْمُ یُؤْتَی وَ لَا یَأْتِی فَقَالَ عُمَرُ هُنَاکَ شَیْخٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ أَثَارَةٌ مِنْ عِلْمٍ یُؤْتَی إِلَیْهِ وَ لَا یَأْتِی فَصَارَ إِلَیْهِ فَوَجَدَهُ مُتَّکِئاً عَلَی مِسْحَاةٍ فَسَأَلَهُ عَمَّا أَرَادَ فَأَعْطَاهُ الْجَوَابَ فَقَالَ عُمَرُ لَقَدْ عَدَلَ عَنْکَ قَوْمُکَ وَ إِنَّکَ لَأَحَقُّ بِهِ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامْ ﴿إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیقاتا﴾».
[39]. کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص106؛ «فقام إلیه حبیب بن جمّاز، و قال: إنّی لک محبّ، فقال: إیّاک أن تحمل اللّواء و لتحملنّها و تدخل من هذا الباب یعنی باب الفیل».
[40]. سوره مزمل, آیه5.
[41]. سوره هود, آیه1.
[42]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص237.
[43] . علل الشرائع، ج1، ص57.
[44]. سوره توبه, آیه122.
[45]. سوره مدثر, آیه2.