أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (7) لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَ أَمَوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً وَ یَنصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8) وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لاَ یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (9) وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ ﴿10﴾
در طرح آن اشکال فقهی ملاحظه فرمودید که این ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی﴾ اگر خمس است، این تقسیم درست است که ﴿فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ﴾؛ چه اینکه آیه خمس در سوره «انفال» همین سهام ششگانه را مشخص کرده است؛ ولی سیاق آن، سیاق آیه فیء و انفال است و با سیاق سازگار نیست و اگر این سیاق را حفظ کردیم، موضوع مربوط به انفال است. انفال فقط برای خدا و پیامبر است و دیگر برای یتاما و مساکین و ابن السبیل نیست؛ چرا قرآن مصارف ششگانه خمس را اینجا بازگو کرد.
این اشکال فقهی، فقها را به زحمت انداخت تا هر کدام از آنها راه حلی را ارائه دهند که سه راه از راههایحل در بحث قبل گذشت.
مطلبی را که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند که از مفسّرین دیگر در تفسیر ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ﴾ جدا شدهاند، این بود که سایر مفسّران نوعاً این ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ﴾ را بدل برای ذی القربی یا یتاما و مساکین گرفتند؛ ولی ایشان بدل برای ذی القربی و یتاما و مساکین نگرفتند، بیان مصرف لله گرفتند که «لله» را به معنای «فی سبیل الله» معنا کردند؛ یعنی ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ﴾؛ یعنی «فی سبیل الله»، چون باید در سبیل خدا مصرف بشود، برای بیان سبیل خدا فرمود: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ﴾ که این ﴿لِلْفُقَرَاءِ﴾ بیان آن «فی سبیل الله» است، نه بدل برای یتاما؛ این خلاصه فرمایش ایشان بود.[1]
اثبات فرمایش ایشان هم از نظر فقهی کار آسانی نیست، زیرا این لله که در باب انفال و در باب خمس ذکر شد غیر از «فی سبیل الله» است که در باب زکات ذکر میشود. در باب زکات «فی سبیل الله»، یکی از مصارف هشتگانه است و این جهت، یکی از هشت سهم را میبرد؛ یعنی جهت «فی سبیل الله»، صاحبسهم است و زکات را به هشت سهم تقسیم میکنند، یکی از سهام هشتگانه را این جهتِ «فی سبیل الله» میبرد؛ اما کلمه «لله» که در انفال ذکر شد: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾[2] و همچنین کلمه الله که در خمس ذکر شد: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾،[3] این ﴿لِلّهِ﴾ غیر از «فی سبیل الله» است، چون در انفال و :خمس، هر چه برای خداست، به رسول میرسد؛ پیامبر دو سهم میبرد. این غیر از «فی سبیل الله» باب زکات است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این «فی سبیل الله» هیچ سهم نمیبرد و فقط متولّی تقسیم است؛ مثل اینکه مالی وقف باشد و متولّی، عهدهدار حفظ و توزیع آن است و سهمبَر نیست. این ﴿لِلّهِ﴾ که در انفال ذکر شد: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ و این ﴿لِلّهِ﴾ که در باب خمس ذکر شد: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ﴾؛ این ﴿لِلّهِ﴾ سهمبَر است، غیر از «فی سبیل الله» است در «فی سبیل الله»؛ یعنی جهت سهم میبرد و رسول خدا، متولّی حفظ این سهم است؛ او باید دریافت کند, حفظ کند و توزیع کند. پس فرق فقهی فراوانی است، بین اینکه ما این ﴿لِلْفُقَرَاءِ﴾ را بدل برای یتاما و مساکین بگیریم یا بیان برای مصرف «لله» بگیریم؛ این یک مطلب.
مطلب دیگر آن است که اینکه کلمه «الله» چه در انفال و چه در خمس ذکر شده است: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ یا در باب خمس آمده است که ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ﴾؛ امامیه میگویند این کلمه ﴿لِلّهِ﴾ تبرّک نیست، بلکه سهمی برای خداست. برادران اهل سنّت میگویند این ﴿لِلّهِ﴾ تبرّکاً ذکر شد، گرچه همه آسمان و زمین مِلک و مُلک خداست و نام خدا همهجا مبارک است؛ اما فرق فقهی فراوانی دارد. اگر این کلمه ﴿لِلّهِ﴾ تبرّک باشد، مال را باید پنج قِسم کرد، دو قسم را به پیامبر و ذی القربی داد, سه پنجم را به یتاما و مساکین و ابن السبیل؛ یعنی این بیست درصد را باید به پنج، چهار قسم تقسیم کرد دو قسم آن را؛ یعنی هشتتا را به رسول داد و دوازدهتا را که سه پنجم است به یتاما و مساکین و ابن السبیل داد. این به نظر آنها که قائل به تخمیس هستند؛ یعنی این خمس را باید تخمیس کنند، نه تسدیس و شش سهم که ما معتقد هستیم. ما که میگوییم این «لام» برای بیان اختصاص است، تنها تبرّک نیست؛ میگوییم این خمس را؛ یعنی این بیست درصد را، به ششم قسم تقسیم میکنندو سه ششم آن برای رسول است و سه ششم دیگر برای یتاما و مساکین و ابن السبیل است. قهراً این بیست درصد را به دو قِسم تقسیم میکنند؛ ده قسم آن به رسول میرسد, ده قسم دیگر آن به یتاما و مساکین و ابن السبیل میرسد. این فرقِ فراوان فقهی که آیا ﴿لِلّهِ﴾ تبرّک است یا واقعاً برای بیان سهم و اگر خدای سبحان در باب خمس یا در باب انفال، منظور این بود که یکی از این سهام باید «فی سبیل الله» صرف بشود، آیه انفال و آیه خمس را هم نظیر آیه زکات ذکر میکرد؛ در حالی که اینچنین نیست. درباره زکات اینچنین فرموده است، آیه شصت سوره «توبه» این است: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِینَ وَ فی سبیل الله وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ که هیچ سهمی برای پیامبر نیست، پیامبر و امام(صلوات الله علیهما) متولّی هستند؛ یعنی همانطوری که متولّی موقوفه، هیچ سهمی نمیبرد و فقط عهدهدار حفظ و توزیع است؛ درباره زکات، امام و پیامبر(صلوات الله علیهما)؛ ولیّ در صرف هستند, متولّی در اخذ و توزیع هستند و هیچ سهمی نمیبرند؛ ولی در آیه انفال و در آیه خمس، مستقیماً اینها را صاحبسهم معرفی کرد. آیه انفال که آیه اول سوره «انفال» است این است: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾؛ در روایات ما هم نیامده است که «ما لله یُصرف فی سبیل الله» آمده است که «ما لله فهو للرسول». اگر «ما لله یُصرف فی سبیل الله» بود، بیان سیدناالاستاد تام بود؛ اما «ما لله و هو للرسول» است، نه «یُصرف فی سبیل الله»؛ رسول «یضعه حیث شاء». پس آیه انفال این است که ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾؛ چه اینکه آیه خمس هم که آیه 41 همین سوره «انفال» است این چنین آمده است: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی﴾؛ یعنی این خمس؛ یعنی این بیست درصد به شش قسم تقسیم میشود؛ سه قسم آن برای خدا و پیامبر و ذیالقربای او(علیهم السلام) هستند، سه قسم دیگر برای یتاما و مساکین و ابن السبیل است که رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و الله، ذات اقدس الهی، چه در انفال و چه در خمس سهمی دارند. بنابراین اثبات آن فرمایش کار آسانی نیست و چون این آیه از نظر مصرف شش قِسم ذکر کرد، اگر فرمود: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی﴾، این آیه بیان، آیه قبل نباشد و وحدت سیاق نداشته باشد، آیه قبل برای انفال باشد, آیه بعد برای جنگ و غنیمت باشد؛ یا باید تقیید کرد که یک پنجم آن برای اینهاست یا اگر همه را فرمودند در اینها صرف کنید، این تفضّل است.
مطلب بعدی آن است که درباره مهاجرین، خداوند شهادت به صداقت آنها داد فرمود: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ﴾ که از نظر مال و جان جهاد کردند، ﴿أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾؛ یعنی «صادقون فی ایمانهم»، نه صادقون مطلق که بعضیها خواستند استشهاد کنند که چون اینها صادق هستند و همینها عدهای را در صدر اسلام به خلافت نامیدند، پس آنها «خلیفة الله» هستند؛ در حالی که این در مقام بیان آن جهت نیست، الآن مثلاً اگر یک مؤسسه آموزشی و علمی بگوید اینهایی که از عهده امتحان برآمدند، اینها راست گفتند؛ یعنی در درس خواندن و طلبه بودن راستگو هستند، واقعاً طلبه هستند؛ این تناسب حکم و موضوع میفهماند که اینها اگر گفتند ما طلبه هستیم، راست گفتند؛ گفتند ما دانشجو هستیم، راست گفتند؛ نه اینکه اینها اگر گزارشی دادند هم باز راست است. این تناسب حکم و موضوع این است که اینها که گفتند ما مؤمن هستیم در ایمان خود راست گفتند و واقعاً مؤمن هستند، نه معنای آن این است که هر وقت حرفی زدند تا آخر راست است.
درباره انصار خدا، شهادت ضمنی به فلاح اینها داد برای اینکه فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لاَ یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾؛ که اینها مسائل آن گذشت بعد کبرای کلی را اقامه کرد؛ فرمود: ﴿وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ کسی که اهل تقوا باشد, اهل وقایه باشد؛ یعنی بین خود و بین شحّ و بُخل، سپری قرار بدهد که خطر شحّ و بخل به او سرایت نکند، این شخص اهل فلاح است. درباره انصار فرمود اینها اینچنیناند، اینها کسانی هستند که ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾؛ بعد کبرای کلّی را بیان کرد که هر کس اینچنین باشد اهل فلاح است. پس شهادت ضمنی به فلاح انصاریها داد، چه اینکه شهادت صریح به صداقت مهاجرین داد.
حالا انسان چطور بین خودش و بین خودش دیوار میکِشد آن یک دردِ دیگری است، چون ﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ﴾؛ یعنی باید اهل وقایه باشد، سپر را هم که «مِجَنّة, جُنّة، وقایة» میگویند به همین مناسبت است که وسیله تقوا و حفظ است و چون این شحّ و بخل جدا نیست، در درون جانِ آدم است، چطور انسان باید موشکاف باشد که بین خودش و بین خواستههای خود، یک سیمِ خارداری بکشد، این یک راه دیگری دارد؛ ممکن است انسان سپری به دست بگیرد از دشمن بیرونی بِرَهد؛ اما این سپر را ببرد درون و طوری جاسازی بکند که بین خودش و آن دشمن درونی بگذارد، این خیلی جا باید باز کند به زحمت باید جا باز کند؛ یعنی بین خودش و بین درون خود سپر بگذارد، چون ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[4] این شحّ در درون دل جا کرده و همانجا دارد تیراندازی میکند. چقدر در جهاد اکبر سخت است که انسان بین خود و بین دشمن درونی که در درون جان او جاسازی شده و تیراندازی میکند، سپر بگذارد. علی ایّ حال یک شهادت ضمنی به فلاح انصاریان است و این کریمه ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ مصداق دارد به وسیله همین فداکاری انصار؛ گرچه هیچ کدام از آن روایات اگر وارد نشده بود که مثلاً یک مرد گرسنهای آمد حضور رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت عرض کرد من گرسنه هستم، مرا سیر کنید! [5] اگر هیچ کدام از آن جریانهای تاریخی درست نمیبود، باز این آیه مصداق داشت، برای اینکه انصاریها در صدر اسلام در جریان فیء بنینضیر و امثال بنینضیر، فداکاری و ایثار کردند.
مطلب بعدی آن است که ما در مقدمه نماز و در موارد دیگر میگوییم: «حیّ علی الفلاح»؛ فلاح را هم قرآن مشخص کرد که اگر کسی از بُخل درون برهد به فلاح میرسد. بین بخل و شحّ هم این فرق را گذاشتند؛ گفتند بخل در مقام فعل است و شُحّ در مقام وصف؛ آن کس که کارِ سخاوتمندانه نکند، او بخیل است آن کس که نخواهد چنین کاری بکند او شَحیح است. شُح، صفت نفس است؛ بخل، صفت فعل. اگر این فرق درست باشد، شحّ بدتر از بُخل است. به هر صورت از اینکه در آیه دیگر فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ نشان میدهد که شحّ یک امر نفسانی است، حالا بخل هم نفسانی است یا فقط عملِ جارحه است، مطلبی جدا هست. چون ﴿مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾؛ عدهای برای نجات از شحّ، شبی را تا صبح به سر میبردند و دعا میکردند که خدایا! ما را از شحّ نفس برهان! در صدر اسلام از عبد الرحمن عوف نقل کردند.[6] در جوامع روایی ما از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که مردی دید حضرت صادق(سلام الله علیه) در طواف کعبه، فقط همین جمله را میگوید: ـ ظاهراً طواف مستحبّی ـ «اللَّهُمَّ قِنِی شُحَّ نَفْسِی».[7] اینکه ما میگوییم ﴿وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾[8] قبلاً باید بگوییم: «قِنِی شُحَّ نَفْسِی», «قنی من الشرور و المعاصی»، وگرنه نجات از آتش را بدون نجات از مقدّمات خواستن که روا نیست. ما مأمور هستیم که بگوییم ﴿وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾؛ این دعای ماست که خدایا! ﴿قِنَا﴾ حفظ بکن ما را از عذاب آتش! قبل از اینکه آن دعا را بخوانیم باید این دعاها را خوانده باشیم که خدایا! ما را از معاصی که به عذاب تو منتهی میکند محفوظ کن، وگرنه صِرف درخواست نجات از عذاب بدون درخواست نجات از سیّئات میشود، اُمنیه و آرزو و هرگز کسی به آرزو نمیرسد: ﴿لَیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَ لاَ أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ﴾.[9] اگر دین, دین عمل است، نه دین اُمنیّه؛ اگر کسی از خدا نخواهد که از سیّئات نجات پیدا کند، فقط بخواهد از آتش نجات پیدا کند، میشود امنیّه و این را هم قرآن به عنوان اصل کلّی بیان کرد فرمود: ما هیچ امّتی را با صِرف آرزو به مقصد نرساندهایم، این تنها درباره شما نیست: ﴿لَیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَ لاَ أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ﴾، بلکه ﴿مَن یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ﴾.
همانطوری که از امام سجاد(سلام الله علیه) رسیده است که در دعای شب 27 ماه مبارک رمضان هست که حضرت سجاد(سلام الله علیه) شبی را تا صبح با این دعا گذراند که «اَللّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجافِی عَنْ دارِ الغُرُورِ وَ الْإِنابَةَ اِلی دارِ الْخُلُودِ وَ الْإِسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ»؛[10] آنها گاهی هم شبی را با این دعا به سر میبرند که «وَ قِنِی شُحَّ نَفْسِی»؛[11] خدایا! مرا از این بُخل برهان! و اگر کسی از بُخل رهایی یافت به فلاح و مقصد میرسد.
حالا بخل در درجه اول به این است که انسان از مال حرام بپرهیزد؛ بعد کم کم از مالدوستی نجات پیدا کند که ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾؛[12] بعد به مقام ایثار برسد. اینها را میگویند سیر و سلوک؛ اینکه همه ما میخواهیم اهل معرفت باشیم, اهل سیر و سلوک باشیم، گاهی دنبال بهانه میگردیم که راه سیر و سلوک چیست، اینها هم راه سیر و سلوک است. اینها راهی است که مشخص کردند در یکجا فرمود: ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ جَمّ؛ یعنی انبوه و فراوان، این را باید کم کرد. مال را فقط باید در حدّ ابزار تلقّی کرد، نه بیش از آن؛ وقتی انسان از این حبّ جَمّ نجات پیدا کرد حلال و حرام برای او فرق میکند. وقتی حرام و حلال برای او فرق کرد از شحّ نفس نجات پیدا کند: ﴿وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ﴾ میشود. از این مرحله بالاتر ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾. اینچنین نیست که انسان ذکری بگوید, وِردی بخواند، همه ذکر و وِرد همین است؛ منتها راه خیلی روشن است، رفتن سخت است اینها میشود «منازل السائلین, منازل السالکین».
مطلب بعدی آن است که غیر از مهاجر و غیر از انصار گروه سوّمی هستند که بعد از اینها به اینها ملحق شدند: ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾ که فرق این سه گروه مشخص شد که آنها چه چیزی را زدودند و انصار بخلزدایی کردند و تابعین کینهزدایی کردند، این فرق را گذاشت؛ منتها گرچه این جمله سوم که عطف بر آن قبلیها هست به لسان اِخبار بیان شد؛ اما به داعی انشا القا شد. فرمود اینهایی که بعداً میآیند اینچنین میگویند؛ یعنی شما که بعداً آمدید اینچنین بگویید، نه اینکه دارد خبر میدهد. اینها جمله خبریهای است که به داعیه انشا القا شده است و وصف مردان الهی را که ذکر میکنند؛ یعنی اینچنین باشید! ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛[13] یعنی اینچنین باشید! اینها همه جمله خبریه است که به داعیه انشا القا شده؛ چون جنبه تربیتی دارد.
فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ﴾ میگویند؛ یعنی بگویید؛ بگویید ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾، برای خود طلب مغفرت میکنند، برای گذشتگانی که راه را برای اینها باز کردهاند طلب مغفرت میکنند و برای خود و ارتباط خود، نسبت به همه مؤمنین چه گذشته و چه حال، کینهزدایی میکنند: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ چه گذشته و چه آینده, چه مؤمنین گذشته و چه مؤمنین حال که این وصف بهشتیان است.
عدهای از مفسّرین اهل سنّت خواستند به این آیه استدلال کنند که این سه بخش، تقسیمِ مستوعب است؛ یعنی مهاجرین, انصار و ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا﴾ را؛ این ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا﴾ هم شامل مهاجرین بعدی میشود, هم شامل انصار بعدی میشود, هم شامل ما که به اینها ایمان آوردیم، نه در ردیف مهاجرین هستیم، نه در ردیف انصار مصطلح؛ بالأخره دینِ خدا را داریم یاری میکنیم؛ انصار در برابر مهاجر نیستیم، چون فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ﴾. پس این سه آیه تقسیم آن مستوعب است، هیچ کسی نیست که مسلمان باشد و مشمول این سه آیه نباشد، چون این تقسیم مستوعب است و ما که بعداً آمدیم، نه جزء مهاجرین اوّل هستیم، نه جزء انصار اوّلی هستیم؛ جزء ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ﴾ خواهیم بود. تکلیف ما را همین آیه مشخص کرد؛ یکی از تکالیف ما این است که بگوییم: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا﴾؛ دوم ﴿وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ﴾؛ پس ما مکلّفیم نسبت به مؤمنین گذشته طلب مغفرت کنیم؛ مخصوصاً نسبت به آن مهاجرین اوّلی و انصار اوّلی. ما مأمور به استغفاریم نه مأمور بالسبّ؛ خواستند بگویند که سبّ هیچ کدام از مهاجرین و انصار که در صدر اسلام بودند روا نیست، ما مأمور به استغفاریم برای آنان، نه مأمور به سبّ؛ این یک پیام.
اگر ما در قرآن همین سه آیه را میداشتیم میگفتیم این تقسیم مستوعب است؛ ولی در قرآن کریم راجع به کسانی که در صدر اسلام بودند و همچنین کسانی که بعدا به آنها ملحق شدند، میبینیم تقریباً پنج گروه را قرآن میشمارد. اینچنین نیست که همه کسانی که جزء مهاجرین اول بودند خوب بودند, همه کسانی که جزء اوّلی از انصار بودند خوب بودند، اگر عدهای منافقانه در بین مهاجر یا انصار به سر میبردند، ما هم درباره آنها باید تبرّی کنیم.
شما آیاتی که در سوره مبارکه «توبه» است، از آیه صد شروع میشود ملاحظه بفرمایید که اینها تقریباً به پنج گروه تقسیم شدند. آیه صد سوره «توبه» این است که ﴿وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ﴾، این یک گروه؛ ﴿وَ الْأَنْصَارِ﴾، این دو گروه؛ ﴿وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾، این سه گروه. یک «واو» که قبلاً در همین سوره مطرح بود «واو» ﴿وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ﴾[14] همان حادثهای که برای «واو» ﴿وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ﴾ پیش آمد، برای «واو» ﴿وَ الَّذِینَ﴾ هم پیش آمد و همانطوری که نگذاشتند آن «واو» دست بخورد، این «واو» هم دستنخورده است. اینکه میگویند فلان چیز نه یک «واو» کم است، نه یک «واو» زیاد ظاهراً ناظر به همین قصّههای تاریخی است. این «واو» ﴿وَ الَّذِینَ﴾ هم به سرنوشت همان «واو» ﴿وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ﴾ میخواست مبتلا بشود که محافظان قرآن حفظ کردند.
﴿وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾ این سه گروه، ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدَاً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾، این سه گروه؛ بعد فرمود: ﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَکُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لاَتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ﴾؛[15] اینها که ﴿مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ متمرّد شدند، جزء همین گروهی بودند که در مدینه به سر میبردند. ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾؛ «مَرَد»؛ یعنی تمرّد کرد, تعصّی کرد. شیطانِ مارد برای اینکه او متمرّد است. مَرید و مارد؛ یعنی متمرّد و سرکش. فرمود: ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ اینها در مهاجرین بودند, در انصار بودند, در تابعین بودند؛ اما آن شرط را نداشتند که ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ﴾ باشد, ﴿اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾ باشد. در بین اینها بودند حالا یا از اول ناسالم بودند یا ﴿مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾. پس ﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَکُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾، این ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ مخصّص همان است که فرمود: ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾؛ گرچه در آیه سوره «حشر» که محلّ بحث است، از مردم مدینه به نیکی یاد میکند، میفرماید اینها ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾؛ اما همین آیه مخصّص آنهاست. اینچنین نیست که همه مردان مَدنی ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ باشد، بلکه فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لاَتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ﴾. چرا عذاب اینها دوباره است؛ برای اینکه کارشکنی اینها دو چندان بود، در شدیدترین وضعی که اسلام نیاز به کمک داشت، اینها کارشکنی کردند.
پس مهاجرین بود, انصار بود, تابعین بود, منافقین بود, گروه دیگر هم که پنجمین گروه است که در آیه 102 یاد شد این است: ﴿وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾. یک عده که صد درصد خوب هستند, یک عده صد درصد بد هستند, گروهی هستند که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾ مخلوط کردند بعضی از آنها کارهای ناصالح, بعضی از کارهای آنها معصیت و طالح است، پس اینچنین نیست که ما بگوییم هر چه در گذشته تاریخ بود انسانهای وارسته بودند. آنها که ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ﴾ بودند سالم هستند، ما هم برای آنها طلب مغفرت میکنیم و همین دعا و همین جمله را هم چه در قنوت, چه در غیر قنوت میخوانیم که ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾؛ اما این تمسّک به عام در شبهه مصداقیه خود عام است. شما شک دارید که فلان شخص جزء این گروه هست یا جزء این گروه نیست، با اینکه آیه صد تا 102 سوره «توبه» آمده اینها را پنج قِسم کرده ﴿مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ کرده، ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾ گفته؛ پس اینچنین نیست که هر کس در گذشته رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را زیارت کرد و جزء اصحاب بود وارسته باشد. از آن طرف هم در طُرُق ما هم فراوان آمده است که «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِّ»[16] که البته این ارتداد, ارتداد ولایی است؛ یعنی «ارتدّوا عن الولایة»، نه ارتداد مصطلح فقهی باشد که حکم فقهی هم به همراه داشته باشد.
﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ﴾، همه اینها عطف بر آن مهاجرین است؛ یعنی ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ﴾ فقرایی که از مهاجرین و فقرایی که از انصار هستند, فقرایی که بعداً میآیند. درباره این کلمه ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ﴾ احتمالی طبری مطرح کرد[17] و آن این است که این ﴿سَبَقُونَا﴾ در مقابل ﴿وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ باشد. فرمود که انصار زمینه و زمین ایمان را قبل از هجرت مهاجرین فراهم کردند؛ پس قبل از اینکه مهاجرین بیایند، انصار در مدینه، زمینه ایمان و زمین زندگی مؤمنان را فراهم کردند. لذا فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ﴾؛ یعنی قبل المهاجرین. آنگاه این ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا﴾؛ یعنی مهاجرینی که بعداً آمدند و گفتند خدایا! آنهایی که قبل از ما این زمینه را فراهم کردند، آنها را بیامرزد! که ﴿سَبَقُونَا﴾ آنها میشود ﴿مِن قَبْلِهِمْ﴾، اینها میگویند آنها ﴿سَبَقُونَا﴾؛ اما این حرف تام نیست، دلیل تامّی بر این حصر نیست البته آنها را هم شامل میشود.
بقیه بحث را باید با آن چند روایتی که در مسئله ایثار مانده بود بخوانیم که این تفسیر نور الثقلین آن روایات را نقل کرد و مصداقی برای ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ﴾ ذکر کرد و آن جریان امام صادق(سلام الله علیه) را که در هنگام طواف عرض میکرد: «قِنِی شُحَّ نَفْسِی» هم نقل کردند که ما اجمالی از این عبارتها میخوانیم، همه عبارت را مبسوطاً دیگر نمیرسیم بخوانیم. روایت 58 که در تفسیر نور الثقلین ذیل همین آیه ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ﴾ نقل میکند،[18] آن است که از کافی[19] نقل میکند، «عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ سَمَاعَةَ» میگوید که من از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم مردی که «لَیْسَ عِنْدَهُ إِلَّا قُوتُ یَوْمِهِ أَ یَعْطِفُ مَنْ عِنْدَهُ قُوتُ یَوْمِهِ عَلَی مَنْ لَیْسَ عِنْدَهُ شَیْءٌ وَ یَعْطِفُ مَنْ عِنْدَهُ قُوتُ شَهْرٍ عَلَی مَنْ دُونَهُ، وَ السَّنَةُ عَلَی نَحْوِ ذَلِکَ، أَمْ ذَلِکَ کُلُّهُ الْکَفَافُ الَّذِی لَا یُلَامُ عَلَیْهِ؟» به حضرت عرض کردم: کسی که خوراک یک روز خودرا دارد یا خوراک ماه یا خوراک سال خود را دارد باید حتماً به کسی بدهد که ندارد یا اینها جزء کِفاف است و از بحث ایثار بیرون است؟
حضرت فرمود اینجا دو امر است: یکی وجوب, یکی فضیلت. درباره وجوب, هر کسی عائله خود را باید حفظ کند، مکلّف است خود را حفظ کند و عائله خود را حفظ کند؛ اما افضل آن است که ایثار کند. حکم نَدْبی غیر از حکم وجوبی است، این را حضرت ذکر میکند. بعد به دنبال آن، جمیل بن درّاج میگوید که من از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود: «خِیَارُکُمْ سُمَحَاؤُکُمْ»[20] و نظیر روایتی که به عنوان 54 روایت همین باب بود[21] و از خصال[22] نقل شد بازگو میکنند.
روایت دیگری که از امام هفتم(سلام الله علیه) نقل شده است این است که مردی به حضرت عرض کرد: «أَوْصِنِی قَالَ: آمُرُکَ بِتَقْوَی اللَّهِ ثُمَّ سَکَتَ فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ قِلَّةَ ذَاتِ یَدِی»; من عرض کردم: مرا وصیّت کن، فرمود باتقوا باش! بعد ساکت شد من به حضرت عرض کردم که وضع مالی من مساعد نیست. «وَ قُلْتُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرِیتُ حَتَّی بَلَغَ مِنْ عُرْیِی أَنَّ أَبَا فُلَانٍ نَزَعَ ثَوْبَیْنِ کَانَا عَلَیْهِ، فَکَسَانِیهِمَا»؛ من از تنگدستی به جایی رسیدم که برهنه ماندم و فلان شخص دو لباس را از برِ خود کَند و به من داد; حضرت فرمود: «صُمْ وَ تَصَدَّقْ، قُلْتُ: أَتَصَدَّقُ مَا وَصَلَنِی بِهِ و إِخْوَانِی وَ إِنْ کَانَ قَلِیلًا؟ قَالَ: تَصَدَّقْ مِمَّا رَزَقَکَ اللَّهُ وَ لَوْ آثَرْتَ عَلَی نَفْسِکَ».[23] اینها پیداست که امر استحبابی است و پیداست که در شرایط سخت است. این ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ﴾؛ در شرح همین هم آن مسئله اینکه در فلان جنگ مجروحی آب به او دادند نخورد به دیگری داد تا آن مجروح هفتم؛[24] هم این قصه نقل شده است هم قصصی مشابه این هست.
روایت شصتم «أبیبصیر عن أحدهما(علیهما السلام)» سؤال میکند که «أَیُّ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: جُهْدُ الْمُقِلِّ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ تَرَی هَاهُنَا فَضْل»؛ یعنی انسان در حال تنگدستی دیگری را بر خود ایثار کند.[25]
روایتی که این همه روایات را شرح میدهد, روایت 61 است.[26] روایت 61 این است که میگوید سفیان ثوری بر امام صادق(علیه السلام) وارد شد, دید حضرت یک لباس تمیز و خوبی در برکرده است؛ لباس نازکی گویا پوست ظریف تخم مرغ که سفید و شفاف و نازک است، به او گفت که «إِنَّ هَذَا اللِّبَاسَ لَیْسَ مِنْ لِبَاسِکَ»; چرا این لباس را در برکردی؟ حضرت به سفیان ثوری فرمود: «اسْمَعْ مِنِّی وَ عِ مَا أَقُولُ لَکَ»؛ یعنی گوش بده آنچه من میگویم! «فَإِنَّهُ خَیْرٌ لَکَ عَاجِلًا وَ آجِلًا، إِنْ أَنْتَ مَیِّتٌ عَلَی السُّنَّةِ وَ الْحَقِّ وَ لَمْ تَمُتْ عَلَی بِدْعَةٍ»; این حرف هم خیر دنیا را در بردارد, هم خیر آخرت را برای تو, اگر با ایمان بمیری. «أُخْبِرُکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) کَانَ فِی زَمَانٍ مُقْفِرٍ»; رسول خدا در یک زمان تنگدستی و گرانی و قحطی به سر میبرد. «فَأَمَّا إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا فَأَحَقُّ أَهْلِهَا أَبْرَارُهَا لَا فُجَّارُهَا، وَ مُؤْمِنُوهَا لَا مُنَافِقُوهَا، وَ مُسْلِمُوهَا لَا کُفَّارُهَا»; اگر وضع توده مردم خوب شد پوشیدن اینگونه از لباسها عیب ندارد. «فَمَا أَنْکَرْتَ یَا ثَوْرِیُّ فَوَ اللَّهِ إِنَّنِی لَمَعَ مَا تَرَی مَا أَتَی عَلَیَّ مُذْ عَقَلْتُ صَبَاحٌ وَ لَا مَسَاءٌ وَ لِلَّهِ فِی مَالِی حَقٌّ أَمَرَنِی أَنْ أَضَعَهُ مَوْضِعاً إِلَّا وَضَعْتُهُ »؛ فرمود اینکه میبینی من لباسی در برکردم, سفیان بدان! تا آن وقتی که من خودم را شناختم نه؛ یعنی مکلّف شدم, از دوران کودکی, هیچ صبح و شامی بر من نگذشت که حقّ مالی از خدا یا خلق خدا بر ذمّه من باشد, مگر اینکه من حق را به جای آن ادا کردم، پوشیدنِ حلال محض هم که عیبی ندارد; «مَا أَتَی عَلَیَّ مُذْ عَقَلْتُ صَبَاحٌ وَ لَا مَسَاءٌ وَ لِلَّهِ فِی مَالِی حَقٌّ أَمَرَنِی أَنْ أَضَعَهُ مَوْضِعاً إِلَّا وَضَعْتُهُ». گاهی لباسهای اینچنین را میپوشیدند برای اینکه بگویند این حرام نیست حلال است؛ اما اگر کسی مسئولیتی را قبول کرد و امام مسلمین شد, او یک حساب دیگری دارد؛ همانطوری که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خصائصی دارد, «امام المسلمین» اگر «مبسوط الید» بود و به سِمت امامت رسید، او یک وظیفه دیگری دارد که در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که خدای سبحان لازم کرده است بر ائمه مسلمین که در حدّ محرومترین و مستضعفترین مردم زندگی کنند و آن یک حساب دیگری دارد. اگر کسی به مقام امامتِ بالفعل رسید که دارد مردم را اداره میکند؛ مثل حضرت امیر، نه مثل امام صادق(سلام الله علیه) که باید با زهدِ زهدفروشان مبارزه کند. «وَ أَتَاهُ قَوْمٌ مِمَّنْ یُظْهِرُ الزُّهْدَ وَ یَدْعُو النَّاسَ أَنْ یَکُونُوا مَعَهُمْ عَلَی مِثْلِ الَّذِی هُمْ عَلَیْهِ مِنَ التَّقَشُّفِ»; بعضی از اینهایی که خیلی ساده زندگی میکردند و در برابر ائمه(علیهم السلام) راهی باز کردند و مردم را به سَمت خود دعوت کردند, نزد امام صادق(سلام الله علیه) آمدند. مشابه این در کافی هست که به امام باقر(سلام الله علیه) احتجاج کردند حضرت به آنها فرمود که شما ادلّه خود را اقامه کنید ببینیم چه میگویید آنها گفتند که ادله ما از قرآن کریم است که ما را به ساده زیستن و زهد دعوت میکند. حضرت فرمود: ادله خود را ارائه بدهید برای اینکه بهترین چیزی که باید اتّباع بشود قرآن کریم است؛ آنها گفتند که خدا در قرآن از اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خبر داد: ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾, در جای دیگر هم فرمود: «﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً﴾[27] فَنَحْنُ نَکْتَفِی بِهَذَا»;[28] به همین دو آیه اکتفا میکنیم؛ غافل از اینکه هر دو آیه درباره اهل بیت است که آن ﴿وَ یُؤْثِرُونَ﴾ هم ملاحظه فرمودید حتی ابوهریره هم نقل کرد که آن مردی را که آمد و کسی او را به مهمانی برد. حضرت امیر(سلام الله علیه) بود.
«فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْجُلَسَاءِ: إِنَّا رَأَیْنَاکُمْ تَزْهَدُونَ فِی الْأَطْعِمَةِ الطَّیِّبَةِ وَ مَعَ ذَلِکَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْخُرُوجِ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَتَّی تَمَتَّعُوا أَنْتُمْ مِنْهَا»; اینها را دستگاه عباسیان تراشیدند تا در برابر امام صادق(سلام الله علیه) بایستند. صریحاً به امام معصوم میگوید که شما از طرفی ظاهراً غذای چرب و نرم نمیخورید, از طرفی هم به مردم میگویید دست از مال خود بردارید به ما بدهید که مردم مال خود را بگیرند به شما بدهند. «فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَامُ): دَعُوا عَنْکُمْ مَا لَا یُنْتَفَعُ بِهِ، أَخْبِرُونِی أَیُّهَا النَّفَرُ»; این چیزهایی که نافع نیست رها کنید! به من بگویید شما از ناسخ و منسوخ, محکم و متشابه, عام و خاص, مطلق و مقیّد قرآن با خبر هستید یا نه؟ و همچنین از این علومی که مربوط به قرآن است, در روایات هم هست از ناسخ و منسوخ, محکم و متشابه, مطلق و مقیّد, عام و خاص روایات با خبر هستید یا نه؟ «أَ لَکُمْ عِلْمٌ بِنَاسِخِ الْقُرْآنِ مِنْ مَنْسُوخِهِ وَ مُحْکَمِهِ مِنْ مُتَشَابِهِهِ، الَّذِی فِی مِثْلِهِ ضَلَّ مَنْ ضَلَّ وَ هَلَکَ مَنْ هَلَکَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ؟ فَقَالُوا: أَوْ بَعْضِهِ فَأَمَّا کُلُّهُ فَلَا»، گفتند بعضیها را میگذاریم همه آن را نمیدانیم. «فَقَالَ لَهُمْ: فَمِنْ هُنَا أُتِیتُمْ» چون بعضی از این امور را میدانید بعضی از این امور را نمیدانید آسیب میبینید.
«وَ کَذَلِکَ أَحَادِیثُ رَسُولِ اللَّهِ(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)» احادیث آن هم محکم و متشابه دارد، خلاصه مجتهد که نیستید. «فَأَمَّا مَا ذَکَرْتُمْ مِنِ أَخْبَارِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِیَّانَا فِی کِتَابِهِ عَنِ الْقَوْمِ الَّذِینَ أَخْبَرَ عَنْهُمْ بِحُسْنِ فِعَالِهِمْ فَقَدْ کَانَ مُبَاحاً جَائِزاً، وَ لَمْ یَکُونُوا نُهُوا عَنْهُ»; برای ایشان حرام نبود که حالا اگر ایثار نمیکردند کار حرام میکردند برای اینکه این همه مهاجرین و انصاری که شما قائل هستید, هیچ کدام اینها در خانه نبردند، آن مرد گرسنه را هیچ کدام نبردند. پس همه معصیت کردند؟ معلوم میشود حکم استحبابی است, همه آنها شام داشتند بالأخره بیشام که نخوابیدند که هیچ کدام این را در خانه خود نبرد «وَ لَمْ یَکُونُوا نُهُوا عَنْهُ وَ ثَوَابُهُمْ مِنْهُ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» بر اساس تفضّل است. «وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ أَمَرَ بِخِلَافِ مَا عَمِلُوا بِهِ، فَصَارَ أَمْرُهُ نَاسِخاً لِفِعْلِهِمْ، وَ کَانَ نَهْیُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رَحْمَةً مِنْهُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ نَظَراً لِکَیْ لَا یُضِرُّوا بِأَنْفُسِهِمْ وَ عِیَالاتِهِمْ»; در قرآن نهی کرد که مبادا اسراف کنید, مبادا به بچههای خود فشار بیاورید پذیرایی کسی که واجبالنفقه نیست مستحب است, پذیرایی اهل بیت واجب است; شما واجبی را فدای مستحب نکنید. البته اگر او در شُرف هلاکت است و هیچ کس ندارد, آنوقت بر شما واجب میشود; در حالی که در بین نانخوران شما فرزندان صغیر هستند, پیران و سالمندان ناتوان هستند که نمیتوانند با گرسنگی سر کنند و اگر کسی با رقیب خود با یک قرص نان ایثار کند و خودش بماند هلاک میشود. «فَمِنْ ثَمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: خَمْسُ تَمَرَاتٍ أَوْ خَمْسُ قُرَصٍ أَوْ دَنَانِیرُ أَوْ دَرَاهِمُ یَمْلِکُهَا الْإِنْسَانُ وَ هُوَ یُرِیدُ أَنْ یُمْضِیَهَا فَأَفْضَلُهَا مَا أَنْفَقَهُ الْإِنْسَانُ عَلَی وَالِدَیْهِ، ثُمَّ الثَّانِیَةُ عَلَی نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ، ثُمَّ الثَّالِثَةُ عَلَی قَرَابَتِهِ الْفُقَرَاءِ، ثُمَّ الرَّابِعَةُ عَلَی جِیرَانِهِ الْفُقَرَاءِ، ثُمَّ الْخَامِسَةُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ».
شما این روایت را شنیدید یا نشنیدید؟ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: کسی پنج درهم یا پنج دینار یا پنج قرص نان دارد، اول پدر و مادر, بعد خود, بعد فرزندان خود, بعد همسایه خود بعد به آن ارحام فقیر خود، بعد اگر اضافه آمد فقرای دور دست بدهد. و از طرفی هم این را شنیدید که رسول خدا به انصاری «حِینَ أَعْتَقَ عِنْدَ مَوْتِهِ خَمْسَةً أَوْ سِتَّةً مِنَ الرَّقِیقِ وَ لَمْ یَکُنْ یَمْلِکُ غَیْرَهُمْ وَ لَهُ أَوْلَادٌ صِغَارٌ» فرمود: «لَوْ أَعْلَمْتُمُونِی أَمْرَهُ مَا تَرَکْتُکُمْ تَدْفِنُوهُ مَعَ الْمُسْلِمِینَ» این هم شنیدید کسی رفته بیجا ایثار کند, فرزندان خردسالی را گذاشته، هیچ مالی برای اینها نگذاشته، هر چه داشت در راه خدا صدقه داد و این فرزندان خردسال را سربار جامعه کرد. حضرت فرمود اگر قبلاً میگفتید من نمیگذاشتم این را در قبرستان مسلمین دفن کنید، کسی که این قدر کمتشخیص است که به جای اینکه فرزندان خود را فقیر بار نیاورد, به فقرای دور دست میرسد.
آنگاه فرمود چه خوب است؛ حالا اینکه روایات بود از آیات قرآن استدلال کنیم: «ثُمَّ هَذَا مَا نَطَقَ بِهِ الْکِتَابُ رَدّاً لِقَوْلِکُمْ، وَ نَهْیاً عَنْهُ مَفْرُوضاً مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ». آیاتی که حضرت استدلال میکند این است: یک, فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً﴾[29] این جزء آیات محکم است. «أَ فَلَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَالَ غَیْرَ مَا أَرَاکُمْ تَدْعُونَ»; شما میگویید هر چه دارید بدهید خدا میگوید نه, هر چه داری نده، بین اسراف و تقتیر باش. ﴿وَ کَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً﴾ و آن کاری که شما میکنید قرآن آن را اسراف میداند برای اینکه ﴿وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً﴾ و در آیات دیگر هم فرمود: ﴿إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ﴾;[30] برای اینکه اسراف صغرای آن در اینجا مشخص شد کبرای آن در موارد دیگر که ﴿لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ﴾؛ یعنی اگر کسی هر چه دارد به دیگری بدهد خود و عائله را فقیر نگه بدارد میشود اسراف, برای اینکه فرمود: ﴿الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً﴾.
و از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که گروهی از امّت هستند که دعای آنان مستجاب نیست و یکی از همین کسی که علیه پدر و مادر و امثال ذلک دعا میکند و کسی که بیکار است و دعا میکند برای طلب رزق و کسی که به مقدار میسور خدا به او داد و او هر چه داشت به دیگری داد، بعد میگوید: «رَبِّ ارْزُقْنِی» این گروه دعای آنها مستجاب نیست. در خلال بحثهای آیات دیگری که دارد به آن استناد میکند این است که فرمود: «فَأَدَّبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیَّهُ(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)» فرمود: ﴿لاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾.[31] پس این بین اسراف و بین تفریط, یک شرح مبسوطی دارد که ملاحظه میفرمایید.
اما آنچه که مربوط به بخل است این است که از امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سَلَّم) یَتَعَوَّذُ مِنَ الْبُخْلِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ یَا ابَا مُحَمَّدٍ فِی کُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ، وَ نَحْنُ نَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِنَ الْبُخْلِ لِقَوْلِ اللَّهِ: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[32] شُحّ همان بخل است. یکی از چیزهایی که رسول الله هر روز یا در فرصتهای مناسب از او به خدا پناه میبرد, همین شحّ و بخل است.
روایت دیگری که ایشان از مجمع نقل میکند این است که «لَا یَجْتَمِعُ الشُّحُّ وَ الْإِیمَانُ فِی قَلْبِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ، وَ لَا یَجْتَمِعُ غُبَارٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ دُخَانُ جَهَنَّمَ فِی جَوْفِ رَجُلٍ مُسْلِم»;[33] دو چیز است که با هم جمع نمیشوند: بخل و ایمان جمع نمیشوند, غبار جبهه جنگ با دود جهنّم, هم یکجا جمع نمیشوند. آن کسی که به جبهه رفته بود ـ انشاءالله ـ از دود جهنم محفوظ است.
چندتا روایت است مربوط به شحّ و بخل که آنها را ملاحظه میفرمایید آنچه که درباره امام صادق(سلام الله علیه) است این است که حضرت در موقع طواف این جمله را میگفت: «اللَّهُمَّ قِنِی شُحَّ نَفْسِی» و غیر از این هم چیزی نمیگفت. از تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که شخصی میگوید من امام صادق(سلام الله علیه) را دیدم «یَطُوفُ مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ إِلَی الصَّبَاحِ وَ هُوَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ قِنِی شُحَّ نَفْسِی»; گاهی انسان در این منزل هست و میخواهد از این خطر نجات پیدا کند. «اللَّهُمَّ قِنِی شُحَّ نَفْسِی فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا سَمِعْتُکَ تَدْعُو بِغَیْرِ هَذَا الدُّعَاءِ؟» من نشنیدم در تمام این شب به غیر از این جمله دعایی بکنی, حضرت فرمود: «وَ أَیُّ شَیْءٍ أَشَدُّ مِنَ النَّفْسِ»; من از بدترین دشمن داشتم نجات پیدا میکردم. شحّ نفس هم از بدترین چیزهاست «إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: ﴿مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾».[34] دیگر روایتی است که بعد ناظر به آیات دیگر سوره «حشر» است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص204.
[2] . سوره انفال، آیه1.
[3] . سوره انفال، آیه41.
[4] . سوره نساء، آیه128.
[5] . بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج43، ص56.
[6] . جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج28، ص30.
[7] . تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج2، ص372 و 373.
[8] . سوره بقره، آیه201.
[9] . سوره نساء، آیه123.
[10] . إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج1، ص228.
[11] . إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج1، ص232.
[12] . سوره فجر، آیه20.
[13] . سوره مؤمنون، آیه1.
[14] . سوره توبه، آیه34.
[15] . سوره توبه، آیه101.
[16] . الإختصاص، النص، ص6.
[17] . جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج28، ص30.
[18] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص287.
[19] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص18.
[20] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص287.
[21] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص286.
[22] . الخصال(للصدوق)، ج1، ص161.
[23] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص287.
[24] . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[25] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص287 و 288.
[26] . تفسیر نور الثقلین، ج5، 288 ـ 290.
[27] . سوره انسان، آیه8.
[28] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص66.
[29] . سوره فرقان، آیه67.
[30] . سوره انعام, آیه141
[31] . سوره إسراء، آیه29.
[32] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص290 و 291.
[33] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص291.
[34] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص291.