17 01 2018 439342 شناسه:

تفسیر سوره حدید جلسه 6 (تدریس:مشهد مقدس)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ فَالَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبیرٌ﴾ (7)

مهمترین مضمون سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دعوت به انفاق است که بیش از هر چیز مسئله دعوت به انفاق در این سورهٴ کریمه تکرار شده، قبل از اینکه به انفاق امر بفرماید به ایمان امر فرمود که فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا﴾، اول ایمان به خدا و پیامبر خداست بعد انفاق در راه خدا، اگر ایمان باشد که حسن فاعلی است و انفاق باشد که حسن فعلی است جمع این دو عمل باعث فلاح و رهایی از نفْس و رسیدن به کمال است که فلاح را قرآن کریم در پرهیز از بخل درونی دانست، فرمود: ﴿وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[1] و پرهیز از شُح درونی هم کار دشواری است؛ زیرا این شُح که بخل سنگین است و دشمن درونی است در همان درون دل سنگر گرفته است که فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾؛[2] یعنی این شُح و بخل و آز که دشمن انسان است در درون انسان است، بیرون از نفْس و جان نیست، این دنیا‌طلبی و آز و حرص در کنار نفْس است و هرگز نمی‌آرمد تا انسان را برباید؛ لذا قبل از انفاق مسئله ایمان مطرح شد، این معنا هم گذشت که بهترین مال راباید انفاق کرد: ﴿أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ﴾،[3] هم مال کسب شده هم طیب از مال کسب شده، مال حلال و پاکترین و بهترین مال حلال که غذاهای مانده و لباسهای مندرس گرچه «ما کسبتم» هست؛ اما ﴿مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ﴾ نیست، آن لباس نو و غذای دست نخورده است که ﴿مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ﴾ است و نشانه‌اش هم سیره معصومین، مخصوصاً ثامن الحج(عَلَیْهِ السَّلام) بود که قبل از تناول غذا کاسه خالی طلب می‌کردند و بهترین غذاهای آن سفره را در آن کاسه می‌ریختند و برای مستمندان به عنوان اهدا می‌فرستادند،[4] این آیه را تلاوت می‌کردند که ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾؛[5] یعنی به کتل و عقبه رسیدن هنر است نه در دشت وسیع و هموار راه رفتن، غذای سالم دست نخورده را دادن، مانند اقتحام عقبه است؛ یعنی با شدت از گردنه بالا رفتن است، غذای مانده را دادن، مانند حرکت در دشت نرم است که آسان است این مباحث گذشت.

اما سرّ اینکه قرآن کریم ایمان را قبل از انفاق ذکر فرمود، برای آن است که ایمان آن چنان نقش دارد که انسان را وادار می‌کند که مال حلال تهیه کند و این مال حلال را در راه خدا انفاق کند و این انفاق را یک تقرّب بداند و این انفاقی را که با قصد قربت انجام داد، مستقیماً خدا قبول می‌کند. اینها مراحلی است که بر ایمان مترتب است، یک مؤمن می‌کوشد از راه حلال مال تهیه کند، می‌کوشد که به فضیلت انفاق برسد و این انفاق را یک غنیمت می‌داند و خدا این انفاق را مستقیماً از او می‌پذیرد؛ اما غیر مؤمن می‌کوشد که انفاق نکند و اگر انفاق کرد، این انفاق را یک خسارت مالی و غرامت می‌داند و اگر هم تن به انفاق داد، خدای متعالی از او قبول نمی‌کند.

 این نقش ایمان، آن هم اثر سوء بی‌ایمانی این مراحل را در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» تبیین فرمود. فرمود آنها که مؤمن نیستند انفاقشان را یک غرامت می‌دانند، در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَ مِنَ اْلأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَمًا﴾، برخی از بادیه نشینان اهل کفر و نفاق، اگر چیزی را در راه خدا انفاق کنند این را یک خسارت مالی و غرامت می‌پندارند، سعی می‌کنند که از این غرامت پرهیز کنند، می‌گویند این یک کمبود است: ﴿یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَمًا وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ﴾ و در دل هم انتظار شکست شما را می‌پروراند که روزی دایره سوء علیه شما بگردد و شما شکست بخورید: ﴿یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ﴾، آن‌گاه خدای متعالی می‌فرماید: ﴿عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ﴾، گردش بد علیه اینهاست، اینها به هر حال محکوم هستند و شکست می‌خورند، این یک نفرین الهی است و این نفرین اثر فعل حق است و صفت فعل حق است نه تنها نفرین لفظی باشد: ﴿وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾،[6] پس کسی که مؤمن نیست، می‌کوشد که انفاق نکند و این انفاق را هم یک غرامت و خسارت مالی می‌داند و اگر هم انفاق کرد، باز در همین سورهٴ «توبه» آمده که خدای متعالی از اینها نمی‌پذیرد، فرمود: ﴿قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ﴾،[7] شما چه با میل چه بی‌میل انفاق کنید از شما پذیرفته نمی‌شود، زیرا در اینجا آن چه منشأ قبول است، ایمان است نه پذیرش دل، یک وقت اینها به عنوان اینکه این کشور برای اینهاست به عنوان وطن است، می‌خواهند به پشت جبهه خدمت بکنند نه به عنوان اینکه اسلام را یاری بکنند، یک وقت بی‌میلی برای حفظ آبرو می‌خواهند خدمت کنند، کسی که مؤمن نیست؛ چه علاقه به وطن داشته باشد به عنوان یک امر طبیعی و مادی به میل کمک بکند، چه برای حفظ ظاهر بی‌میل کمک بکند، از او مقبول نیست، زیرا خدا از مؤمن می‌پذیرد، از غیر مؤمن نمی‌پذیرد، یا ایمان و تقوا شرط قبول است یا کفر و نفاق مانع قبول، چون لسان آیات کریمه، گاهی لسان شرطیت است، گاهی لسان مانعیت در سورهٴ «مائده» لسان شرطیت است که می‌فرماید: ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾[8] که لسان، لسان اثبات است؛ یعنی تقوا شرط قبول است و از متقین مقبول است، در همین سورهٴ «توبه» لسان، لسان مانعیت است که فسق و کفر و نفاق مانع قبول است، فرمود: ﴿أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ﴾، چرا؟ چون ﴿إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْمًا فاسِقینَ﴾، این لسان آن است که فسق مانع قبول است که لسان ناظر به جنبه سلب قضیه است. آیه سورهٴ «مائده» ناظر به لسان شرطیت است و اثبات قضیه که ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾ که البته منظور تقبل است که «ابلغ من القبول» است، آن قبول کامل شرطش تقوا است، در اینجا فرمود یا آن شرط را ندارید یا گرفتار مانع هستید یا تقوا که شرط است، در شما نیست یا فسق که مانع است، در شماست: ﴿لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ﴾، زیرا ﴿إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْمًا فاسِقینَ﴾ آن‌گاه همین را تعلیل می‌فرماید، می‌فرماید: ﴿وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاّ وَ هُمْ کارِهُونَ﴾،[9] این منافقین کارشان مقبول نیست، برای اینکه بدون ایمان انفاق می‌کنند و اگر هم نماز می‌خوانند، نماز را در حال کسالت و عدم توجه می‌خوانند، برای جلب توجه مردم، توجه به اله ندارند و نفقات اینها و انفاقهای اینها پذیرفته نیست، چون کافرند و مؤمن نیستند: ﴿وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ﴾، پس این گروه انفاق را یک خسارت مالی می‌دانند، غرامت می‌شمارند و اگر هم تن به انفاق دادند، از اینها مقبول نیست.

 اما در مقابل اینها مؤمنین‌ هستند که انفاق را قربت می‌دانند و تقرب اله می‌شمرند، فرمود در همین سورهٴ «توبه»  آنچه را که در راه خدای متعالی انفاق می‌کنند، این را به عنوان یک تقرب می‌شمارند: ﴿وَ مِنَ اْلأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ﴾،[10] او چون مؤمن به خدا و قیامت است، می‌کوشد که انفاق کند، زیرا انفاق خود را «تقرب إلی الله» می‌داند و انفاق خود را باعث جلب دعای رسول الله می‌داند، زیرا خدای متعالی به حضرتش دستور داد: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾،[11] این کسی که مؤمن به خدا و پیامبر است، انفاق خود را «قربت الی الله» می‌داند و جلب دعای حضرت می‌داند که این دعا قطعاً مستجاب است: ﴿وَ مِنَ اْلأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ که حُسن فاعلی است، ﴿وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ﴾؛ یعنی انفاق را یک قربت و غنیمت می‌دانند، اگر چیزی را در راه رضای خدا انفاق می‌کند به عنوان اینکه غنیمتی نصیب او شده است لذت می‌برد و این را «تقرب الی الله» می‌شمرد: ﴿یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ﴾، چون در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده است که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾؛ یعنی از اموال اینها به عنوان صدقه بگیر که اینها را تطهیر بکنی که آیا خود این صدقه مطهِر است: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ «کما ذهب الیه الشیخ(قدس سره)»،[12] در تبیان که این جمله ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾، در محل نصب است تا صفت برای صدقه باشد: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که صدقه مطهِّر است، فعل مطهِّر است. کار انسان، انسان را تطهیر می‌کند یا نه ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾، مخاطب باشد نه مغایب مؤنث، یعنی تو پیامبر تطهیرشان می‌کنی با اخذ صدقه، صدقات را از اینها بگیر! اینها را پاک کن «کما ذهب إلیه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه)»؛[13] منتها اگر ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾، مخاطب باشد، چون جواب ﴿خُذْ﴾ است، باید مجزوم باشد و مجزوم نیست، به هر تقدیر این بحث جدایی دارد که آیا ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾؛ یعنی صدقه مطهّر است یا تو که آخذی مطهّری؟ معلوم می‌شود کسی که صدقه واجب را نداد آلوده است، باید تطهیر بشود، حالا یا این فعل مطهّر است یا این تأدیه تطهیر می‌کند یا آن أخذ آخذ او را تطهیر می‌کند، به هر تقدیر آلوده است قبل از أخذ، مؤمن کسی است که می‌خواهد از این راه قرب الهی نصیبش بشود و می‌خواهد مشمول دعای خیر رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) بشود که خدا فرمود: ﴿وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾، باعث آرامش اینهاست. مؤمن کسی است که ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ﴾،[14] این انفاقش را به عنوان ﴿قُرُباتٍ عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ﴾، هم «تقرب إلی الله» است و هم مشمول دعای خیر رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) است و اگر هم چیزی نصیبش نشده است که انفاق کند، می‌رنجد که چرا من آن توفیق را پیدا نکردم که در راه خداوند سبحان انفاق کنم؟ عدهای را قرآن در همین سوره نام می‌برد که بر آنها حرجی نیست: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَ رَسُولِهِ﴾،[15] اگر کسی مؤمن خالص بود و قدرت انفاق «فی سبیل الله» نداشت، حرجی بر او نیست. آن‌گاه می‌فرماید: ﴿وَ لا عَلَی الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ﴾،[16] بر آنهایی هم حرج نیست که آمدند از تو وسیله رفتن به جبهه خواستند تو نداشتی بدهی، وسیله اعزام به جبهه را از تو طلب کردند تو نداشتی وسیله‌ای را که با آن وسیله اینها را به جبهه اعزام بکنی، اینها از محضر تو برمی‌گردند در حالی که سراسر چشمشان را اشک گرفته، اشک حزن که چرا من وسیله اعزام پیدا نکردم: ﴿حَزَنًا أَلاّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ﴾، متأثرند که چرا نمی‌توانند دینشان را در این حال یاری کنند، مؤمن کسی است که می‌کوشد دینش را با انفاق یاری کند و اگر توفیق نصرت و انفاق نصیبش نشد، نه تنها اشک می‌ریزد؛ بلکه سراسر چشمش را اشک می‌گیرد، نفرمود: «یبکون حزنا»، فرمود چشمشان از اشک پُر می‌شود، فرمود چشمشان می‌ریزد نه اشکشان ﴿أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ﴾، وقتی انسان در حال عادی گریه می‌کند، می‌گویند اشکش ریخت؛ اما وقتی تمام شبکه چشم را اشک گرفت و تمام این اشک دارد پایین می‌آید؛ مثل اینکه چشم دارد پایین می‌آید، فرمود: ﴿أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ﴾، نه «تفیض دموع اعینهم»، آن قدر این چشمشان را اشک پُر می‌کند که گویا چشم دارد پایین می‌آید نه اینکه اشک چشم دارد پایین می‌آید: ﴿وَ لا عَلَی الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ﴾، اینها را به جبهه اعزام کنی، ﴿قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ﴾، در جوابشان فرمودی چیزی که شما را به جبهه ببرد، فعلاً در اختیارم نیست، ﴿تَوَلَّوْا﴾ برمی‌گردند؛ اما ﴿وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾، نه «یبکوا» تمام چشمشان را اشک می‌گیرد و چون این اشک یک جا می‌ریزد گویا چشم دارد می‌ریزد و ریختن از بالا به پایین را می‌گویند «فیض»، نه اگر جریان در یک سطح باشد بگویند «فیض». آبی که در یک سطح جاری است نمی‌گویند «فاض الماء» آبی که از بالا می‌ریزد می‌گویند «فاض الماء»، آن جریانی که از بالا به پایین است «فیض» نام دارد: ﴿أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا﴾، زیرا ﴿أَلاّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ﴾، چرا وسیله اعزام و کمک پیدا نکردیم؟

پس مؤمن می‌کوشد که در راه خدا انفاق کند، اولاً و این انفاق را غنیمت و قربت و جلب دعای حضرت می‌داند، ثانیاً و این انفاق او مقبول الهی است و خدا قبول می‌کند، ثالثاً و آن در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده است که فرمود خدا از اینها قبول می‌کند، تعبیری که در اینجا از قبولی اعمال مؤمنین خالص دارد، یک تعبیر عادی نیست، فرمود: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾،[17] مگر نمی‌دانند بلاواسطه خدای متعالی توبه تائب را می‌پذیرد و شخصاً صدقات را قبول می‌کند؟! اینکه در جوامع روایی آمده، امام صادق(عَلَیْهِ السَّلام) اگر کمکی می‌کرد، دست را می‌بوسید یا می‌بوئید،[18] برای این است که احساس می‌کرد، گیرنده خداست و اگر در جوامع روایی آمده که «الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّه‏»،[19] این مستمند آبرومندی که به شما مراجعه کرده، این پیک خداست، پیک خدا را محترم بشمارید با ترحم کسی را انفاق نکنید، با احترام و تکریم انفاق کنید، زیرا گیرنده این صدقات خداست؛ لذا معصومین(عَلَیْهِم السَّلام) بعد از انفاق دست را می‌بوسیدند: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمُوا﴾ که ﴿أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾ که «عن للتجاوز»؛ یعنی می‌گذرد از سیئات بندگانش، اینکه می‌گوییم الهی: «قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ وَ التَّجَاوُزُ مِنْ عِنْدِک»،[20] او تجاوز می‌کند، می‌گذرد، اینجا هم تعبیر به حرف تجاوز شده است که ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾؛ یعنی «یتجاوز عن سیئات عباده»، این برای توبه و ﴿وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾، خدا قبول می‌کند خدا می‌گیرد نه تنها دستور می‌دهد به فرشتگان که بگیرید و مقبول باشد لسان «یتقبل» غیر از لسان «یأخذ» است، اگر معصومین(عَلَیْهِم السَّلام) به ما دستور دادند بعد از انفاق، دستتان را ببوئید یا ببوسید، برای این نکته است، در بعضی از موارد آثار فیض خدا آن قدر ظهور می‌کند که به ما می‌گویند: ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾،[21] یا می‌گویند: ﴿إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ﴾[22] که این لسان ، لسان «تقرب الی الله» است، بیان امام سجاد(سَلامُ الله عَلَیْه) در صحیفه این است که او «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّه‏»،[23] اگر حق سبحانه و تعالی نامحدود است، اگر ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾[24] است، اگر «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّه‏» است، پس در مراحل نازله فیض حق، همان فیض حق است که از ما می‌گیرد، بنابراین باید دست را بوسید، نفرمود خدا صدقاتتان را قبول می‌کند، فرمود او می‌گیرد: ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ﴾ که خود کمک مالی هم به نوبه خود یک توبه است، بازگشت مالی به طرف «الله» است؛ لذا دوتا دستور داد: یکی توبه، یکی صدقه، در ذیل یک علت جامع ذکر کرد، فرمود خدا تواب رحیم است، اگر مسئله صدقه یک توبه مالی نمی‌بود و مندرج در توبه نمی‌بود، یک اسم دیگر از أسمای حسنا ضمیمه می‌شد، اینجا فرمود خدا تواب رحیم است، معلوم می‌شود توبه از گناه و انفاق هر دو در حکم یک بازگشت الهی به سمت «الله» است. پس در نتیجه که مؤمن می‌کوشد که وسایل انفاق را فراهم کند، اولاً و این انفاق را قربت و جلب دعای حضرت و غنیمت می‌داند، ثانیاً و اگر انفاق کرد، خدای متعالی اخذ می‌کند، ثالثاً؛ اما غیر مؤمن می‌کوشد که از انفاق پرهیز کند و این انفاق را غرامت و خسارت مالی می‌پندارد و اگر هم انفاق کرد، خدای متعالی از او نمی‌پذیرد: ﴿وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ﴾؛[25] لذا در این آیه محل بحث سورهٴ «حدید» اول فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ أَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ﴾،[26] «هذا تمام الکلام فی ما یرجع الی الانفاق الی الغیر و للغیر»، حالا یا انفاق مال است یا انفاق علم است یا انفاق جاه است که بحثش گذشت و «یشمل» همه اینها را «قوله سبحانه:» ﴿وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾[27] و در جوامع روایی معصومین(عَلَیْهِمُ السَّلام) فرمودند: هر نعمتی زکاتی دارد،[28] «زَکَاةُ الْعِلْم‏ الدراسة» است، زکات مال «انفاق فِی سَبِیلِ اللَّه‏» است، زکات شجاعت «الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّه‏» است، زکات جمال عفت است،[29] آن کسی که از جمال برخوردار است، وظیفه او در طهارت و عفت بیش از دیگران است، این نسبت به غیر؛ اما نسبت به خودمان چه؟ ما آیا نسبت به خودمان باید انفاق بکنیم یا نه؟ این بیان لطیف را در نهجالبلاغه از امیرمؤمنان(عَلَیْهِ السَّلام) می‌بینیم که حضرت فرمود: بکوشید به خودتان هم چیزی بدهید، فرمود از آسایشها و استراحتهایتان بکاهید، «فَجُودُوا بِهَا عَلَی أَنْفُسِکُم»،[30] از دستتان، از پایتان، از بدنتان کمک بگیرید، جواد و بخشنده باشید، یک چیزی هم به جانتان بدهید؛ یعنی از استراحت بدنتان بکاهید، از آسایش دست و پایتان بکاهید، از آرامش بدنتان بکاهید، یک مقدار از بدنتان بگیرید، به جانتان بدهید. این نماز شبی که می‌خوانید، برای آن است که یک مقدار از بدن کاستید به جانتان دادید، فرمود جواد باشید، از بدن بگیرید به روح بدهید، نه از روح بگیرید به بدن بدهید که بشود بخل، فرمود: «فَجُودُوا بِها عَلَی أَنْفُسِکُمْ»، نگویید بخوابم تا چه زمانی به این فکر نباشید که نماز قضا نشود، آن برای کسانی است که اسلام بدوی دارند، اگر کسی اهل سیر است که نمی‌کوشد نزدیک طلوع آفتاب برخیزد که فرمود مقداری هم شب برخیزید، مقداری هم کمتر غذا بخورید، مقداری هم مواظب دهانتان باشید، مقداری هم به فکر این باشید، کمتر بخندید، کمتر بخندانید، از بدن بکاهید به جانتان بدهید، «فَجُودُوا بِها عَلَی أَنْفُسِکُمْ»، این انفاقی است از تن به روح، نه اینکه از کیسه انسان مصرف کند، همیشه از جان به بدن بدهد، این بدن را آدم هرچه فربه بکند، دشمنی او بدتر است، این ‌هم انفاق به حال خود آدم است.

﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ﴾ که این دو بیان در «مستخلفین» بود که قبلاً ذکر شد. متفرّع بر اصل، در پایان همین آیه می‌فرماید: ﴿فَالَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ﴾ که حسن فاعلی را تأمین کرده، ﴿وَ أَنْفَقُوا﴾ آن‌گاه است که ﴿لَهُمْ أَجْرٌ کَبیرٌ﴾، اولاً کار را انسان برای خود می‌کند و از خدا اجر می‌گیرد، این تعبیر اجر هم برای تشویق است، مگر ما برای او کار کردیم که از او مزد می‌خواهیم، به ما فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ﴾،[31] کاری را ما برای خدا نکردیم که از او مزد می‌طلبیم. این لسان، لسان تشویق است؛ مثل اینکه پدر به فرزند خردسالش می‌گوید اگر درس خواندی و موفق شدی جایزه می‌گیری، یا این مقدار به تو پول خواهم داد، آن کودک برای خود درس می‌خواند و از پدر جایزه دریافت می‌کند به عنوان مزد، بعد می‌گوید من این همه درس خواندم و تلاش کردم و از شما چیز می‌طلبم، خود را طلبکار می‌داند، ‌چنین نیست که طلبکار باشد، چون برای خود تلاش و کوشش کرد؛ اما لسان تشویق اقتضا می‌کند که به کودک خردسال بگوید اگر درس خواندی، این مقدار بهره می‌بری، این لسان اجر، لسان تشویق خواهد بود: ﴿لَهُمْ أَجْرٌ کَبیرٌ﴾ چون مسئله انفاق در این سوره دو ـ سه مورد دیگر هم مطرح شد، اگر مسایلی مربوط به انفاق مانده است در ضمن آیاتی که راجع به انفاق در همین سورهٴ مبارکه ذکر می‌شود بیان خواهد شد ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ!

به دو مطلب امر کرد: یکی ایمان، یکی انفاق، آن‌گاه تحلیل و تعلیل می‌فرماید هر دو را می‌فرماید: ﴿وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ میثاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾،[32] شما چرا ایمان نمی‌آورید؟ یا چرا ایمانتان را تثبیت نمی‌کنید؟ اگر خطاب به مؤمنین باشد: ﴿وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ چه شد که ایمان نمی‌آورید؟ برای اینکه این پیامبری که رسالت او و عصمت او و اعجاز او تسجیل شده است، شما را دعوت می‌کند که به خدایتان ایمان بیاورید نه به بیگانه ﴿وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾، آن که شما را آفرید و آن که شما را می‌پروراند و آن که تمام شئون هستیتان در اختیار اوست، می‌گوید به او ایمان بیاورید. نفرمود: «لتؤمنوا بالله»، این تعلیق به حکم بر وصف است که مشعر علیت است، فرمود مگر نه آن است که شما ربّی دارید، مگر نه آن است که هر مربوبی باید به ربّش ایمان بیاورد و مگر نه آن است که دعوت رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) این است که به ربّتان ایمان بیاورید: ﴿وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾، بنابراین اگر بگویید خودساخته‌اید: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ﴾ که نیست، بگویید خودتان از خودتان حمایت کردید، خودتان نیاز خودتان را برطرف می‌کنید که نیست، مشابه شما نیاز شما را برطرف می‌کند که نیست، نیازی به «الله» ندارید که نیست: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ﴾ که نیست ﴿أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ﴾[33] که نیست ﴿أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾[34] که این نظام در اختیار شما باشد که نیست، اگر نیست ﴿وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إلَی الله﴾،[35] پس ﴿ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾، نه از باب أخذ ضمیر فرمود: «لتؤمنوا به» و نه «الله» را ذکر کرد، فرمود: ﴿لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾، ظاهر اقتضا می‌کرد که بفرماید: «ما لکم لا تؤمنون بالله و الرسول یدعوکم لتؤمنوا به»؛ اما از اینکه یکی از أسمای حسنای حق را ذکر می‌کند که ربوبیت است، «للاشعار بعلیة» است، چون او رب است، باید به او ایمان بیاوریم. چگونه می‌شود انسان به مدبّر خود سر نسپرد؟ به مربی خود سر نسپرد و در آستان او خضوع نکند؟ ﴿وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ میثاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾، میثاق شما را بر توحید گرفته است، آیا این میثاق راجع به همان آن آیه سورهٴ «اعراف» است؟ ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾،[36] «کما ذهب الیه بعض» یا نه میثاق در همان طلیعه ایمان اینها از اینها تعهد گرفته است که به خدا و قیامت و وحی و رسالت ایمان بیاورند «کما ذهب الیه الآخر»، باید در بحث بعد روشن بشود ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ!                                         

«والْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین»

 

 



[1]. سوره حشر، آیه9، سوره تغابن، آیه16.

[2]. سوره نساء، آیه128.

[3]. سوره بقره، آیه267.

[4]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏4، ص52.

[5]. سوره بلد، آیه90.

[6]. سوره توبه، آیه98.

[7]. سوره توبه، آیه53.

[8]. سوره مائده، آیه27.

[9]. سوره توبه، آیه54.

[10]. سوره توبه، آیه99.

[11]. سوره توبه، آیه103.

[12]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص291.

[13]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏6، ص11.

[14]. سوره توبه، آیه99.

[15]. سوره توبه، آیه91.

[16]. سوره توبه، آیه92.

[17]. سوره توبه، آیه104.

[18]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏4، ص9؛ «إِذَا تَصَدَّقَ بِشَیْ‏ءٍ وَضَعَهُ فِی یَدِ السَّائِلِ ثُمَّ ارْتَدَّهُ مِنْهُ فَقَبَّلَهُ وَ شَمَّه‏».

[19]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت310، ص529.

[20]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص318.

[21]. سوره انفال، آیه2.

[22]. سوره فتح، آیه10.

[23]. الصحیفة السجادیة، ص210، دعای47.

[24]. سوره حدید، آیه3.

[25]. سوره توبه، آیه54.

[26]. سوره حدید، آیه7.

[27]. سوره بقره، آیه3؛ سوره انفال، آیه3؛ سوره حج، آیه35.

[28]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏4، ص62.

[29]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏7، ص46.

[30]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه183، ص267.

[31]. سوره اسرا، آیه7.

[32]. سوره حدید، آیه8.

[33]. سوره طور، آیه35.

[34]. سوره طور، آیه36.

[35]. سوره فاطر، آیه15.

[36]. سوره اعراف، آیه172.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق