اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضَاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ٭ اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِِ﴾[1]
بعد از اینکه دستور ایمان و انفاق «فی سبیل الله» صادر شد و هم ایمان را معلّل فرمود و هم انفاق «فی سبیل الله» را به طور مستدل بیان فرمود خطاب و عتاب به مؤمنین شد که هنوز فرصت آن نرسید که قلوب شما خاشع بشود ﴿أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ﴾[2] و به مؤمنین هشدار داد، اگر غفلت استمرار پیدا کرد و خشوع در برابر یاد خدا و احکام خدا در قلب حاصل نشد این قلب به تدریج قسی میشود و قلب قسی قلب مرده است. آنگاه در این کریمه محل بحث فرمود ناامید نباشید؛ زیرا انسان تا زنده است امید برگشت ایمان خب هست نه مؤمن باید مغرور بشود نه کافر باید آیس و ناامید، نه یأس برای کافر رواست نه غرور برای مؤمن جایز است؛ زیرا ممکن است ایمان مؤمن در اثر غرور به کفر مبدل شود و کفر کافر در اثر رجا به ایمان مبدل شود. انسان تا زنده است باید بین خوف و رجا زندگی کند؛ زیرا هر لحظه قلب در اختیار «مقلوب القلوب» است احتمال عوض شدن است. لذا فرمود اگر در اثر استمرار غفلت خطر قساوت مطرح است ناامید نباشید؛ زیرا خداوند سبحان هم زمین مرده را زنده میکند و هم زمینه مرده را احیا میکند، هم بدن مرده را احیا میکند هم روح مرده را احیا میکند.
وقتی یک مطلب مهم باشد مصدّر میشود به «اعلموا» یا کلمه تنبیه، مثل «ألا». میفرماید: ﴿اعْلَمُوا﴾ بدانید که ﴿أَنَّ اللّهَ یُحْیِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها﴾؛ خداوند سبحان زمین مرده را دوباره زنده میکند. این تعبیر هم برای استدلال به معاد در قرآن کریم آمده، هم برای استدلال تبدّل دل در این آیه ذکر شده. فرمود خداوند سبحانی که میتواند روح به زمین مرده اعطا کند و او را زنده کند این قدرت را دارد که زمینه مرده را هم احیا کند. یکی از مصادیق این قرآن کریمه به حسب روایات ظهور ولیّ عصر (ارواحنا فداه) است که در روایات اینچنین تطبیق شده خدای سبحان به وسیله ظهور حضرت زمینههای مرده زندگی مردم را به قسط و عدل احیا میکند؛ ﴿أَنَّ اللّهَ یُحْیِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها﴾ «بظهور ولیّک»؛ ولیّ خدا زمینه زندگی مردم را با قسط و عدل احیا میکند؛ این یکی از مصادیق آیه و موارد تطبیق است. بنابراین هرگز جا برای یأس و ناامیدی نیست، خدا میتواند دلهای مرده را زنده کند، چه اینکه برخی از دلهای زنده هم در اثر استدامه غفلت میمیرند؛ ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها﴾؛ هم زمین را بعد از مرگ زنده میکند هم زمینه را، هم فرد را بعد از مرگ زنده میکند هم جامعه را بعد از مرگ به ظهور قسط و عدل احیا میکند. ﴿قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾؛ ما آیات الهی را به طور وضوح برای شما تبیین کردیم تا شما عاقل بشوید و از خطر قساوت دل نجات پیدا کنید هرگز به خود غفلت را راه ندهید؛ زیرا این غفلت ممکن است استدامه پیدا کند و غفلت مسلمین باعث قساوت قلب که همان موت دل است میباشد.
یک عده را قرآن کریم فرمود از روح الهی برخوردارند که با آن روح الهی قلوبشان را خدا تأیید کرد. در پایان سورهٴ «مجادله» میفرماید: ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾[3] آن گروهی که هرگز دشمنان خدا را دوست ندارند گرچه بستگان نزدیکشان باشند، خدای متعالی در دلهای اینها ایمان را ثبت کرده است. اگر خدا در قلبی ایمان را ثبت کند دیگر ایمان از آن قلب زائل نمیشود؛ ﴿کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ خدای متعالی، این گروه از مؤمنین را با روح خاصی که از لطف مخصوص الهی سرچشمه میگیرد تأیید کرده است تقویت کرده است و چون یکی از مضمونهای برجسته این سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دعوت به انفاق و کمک در راه خداست، چندین مورد این سوره سخن از انفاق و قرض الحسنه و صدقه و مانند آن مطرح شد که تا به حال چند مورد آن ذکر شد: یک آیه این بود که ﴿وَ أَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ﴾ تعبیر دیگر این بود که ﴿وَ ما لَکُمْ أَلاّ تُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾. تعبیر سوم این بود که ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾. تعبیر چهارم همین است که فرمود: ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ﴾ که در این سوره درباره انفاق تا کنون پنج جا بحث شد، آن محتوا و مضمون برجسته این سوره دعوت به انفاق است. اگر یک مضمونی برجستهترین مضامین یک سوره باشد، این سوره درباره او با عبارتهای گوناگون دستور دارد به او امر میکند از خلاف او نهی میکند و مانند آن. ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ﴾ آنها که اهل صدقهاند و کاری را «لله تعالی» انجام میدهند، خواه کمک مادی، خواه کمکهای انسانی و معنوی: «عَوْنُکَ الضَّعِیفَ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَة»[4] کمک به ضعیف صدقهای است که خدای متعالی دوست دارد، اصلاح «ذات البین» صدقه است که محبوب خداست. صدقه تنها کمک مالی نیست، «صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَیْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَیْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا»[5] این از بیانات امام ششم(سلام الله علیه) است، میفرماید: صدقهای که محبوب خداست اصلاح مردم است، در صورتیکه مبتلا به فساد بشوند و ایجاد قرب و الفت است در صورتی که گرفتار اختلاف بشوند. خود امام ششم(سلام الله علیه) آنطور که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل کرد مفضلبن عمر را مأمور ایجاد صفا و وحدت کرد، فرمود این بودجه در اختیار تو باشد اگر در مدینه بین دو برادر مؤمن اختلاف شد و تو نتوانستی از راه موعظه و اندرز آن اختلاف را برطرف کنی از این بودجه کمک بگیر و آن اختلاف را حل کن.[6] مرحوم کلینی نقل میکند که مفضلبنعمر نماینده حضرت بود و این بودجه هم در اختیارش بود برای حل هر گونه اختلافی روزی در یکی از کوچههای مدینه میگذشت دید سعیدبنبیان با دامادش درباره مسائل ارث اختلاف دارند آنها را به حضور خود دعوت کرد و بین آن دو خواست اصلاحی از راه موعظه و پند و اندرز برقرار کند، موفق نشد که از راه نصیحت اختلاف را حل کند، سؤال کرد ما به تفاوت و نزاع شما در مسئله ارث چقدر است، گفتند چهارصد درهم؛ گفت اگر این چهارصد درهم تأمین بشود اختلاف شما بر طرف خواهد شد؟ گفتند آری! او چهارصد درهم را از همان بودجه داد و بین این دو نفر اختلاف را برطرف کرد آنها خوشحال شده و با تشکر خواستند بروند؛ مفضلبنعمر گفت این خدمت از من نیست، این از جعفربنمحمدبنصادق(علیهما السلام) است این بودجهای است که حضرت در اختیار من گذاشت که اگر من نتوانستم با بیان و موعظه اختلافی را حل کنم از این بودجه کمک بگیرم که مبادا خدای ناکرده بین دو نفر مسلمان اختلافی پیدا بشود.[7] لذا امام ششم(علیه السلام) فرمود: «لَأَنْ أُصْلِحَ بَیْنَ اثْنَیْنِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِدِینَارَیْن»،[8] اگر من اختلاف بین دو نفر را حل کنم محبوبتر از آن است که دو دینار در راه خدا صدقه بدهم «صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَیْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَیْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا» و هیچ چیزی بهتر از اصلاح بین مسلمین نیست و عالیترین صدقه این است. بیانی را امیر المؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه که فرمود: «وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَة»؛[9] فرمود از بغضاء و عدوات نسبت به یک دیگر بپرهیزید؛ زیرا تباغض حالق دین است. وقتی که خواستند سر کسی را بتراشند حلق کنند، از تیغ کمک میگیرند، تیغ این موها را از ریشه میتراشد. فرمود: اختلاف چیزی برای شما نمیگذارد دینتان را حلق میکند «وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَة»؛ این سر را ماشین نمیکند که بعد از چند روز باز مو در بیاید و رشد بکند بلکه این سر را تیغ میکند. اگر این نهالهای دینی و گیاهان دینی را تیغ کرد به این زودی دیگر این نهال جوانه نمیزند. منشأ بغضاء جز، حبُ به نفس چیزی نیست. «وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَة»؛ یعنی این مباغضه این بغضاء طرفینی «الْحَالِقَة»، بنابراین اگر فضیلتی در جامعه احیا بشود که این بغضاء حالق دین را برطرف کند صدقهای است که خدای متعالی او را دوست دارد. اگر گفتند تدریس، زکات علم است[10] صدقه است؛ اگر گفتند حجاب زن، زکات جمال و عفت او است،[11] همه اینها از مصدایق صدقه خواهد بود. اگر گفتند جهاد «فی سبیل الله»، زکات و صدقه آن جوان برومند است: «زَکَاةُ الشَّجَاعَةِ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّه»؛[12] زکات مال انفاق «فی سبیل الله» است؛[13] همه اینها مندرج تحت صدقه «بالمعنیٰ العام» خواهد شد و بالاتر از همه همان است که «إِصْلَاحٌ بَیْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا».
﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ﴾؛ یعنی «إن الذین صدّقوا و إن الذین أقرضوا» ﴿وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ که «قرض الحسنة» قبلاً گذشت به معنای این «قرض الحسنة» در برابر ربا نیست که مالی را به کسی قرض بدهیم و بعد از مدتی از او پس بگیریم نه هر کار خیری در راه خدا انجام می دهیم «قرض الحسنة» به خدا میدهیم. هر کسی که صدقه بدهد یا «قرض الحسنة» بدهد ﴿یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَریمٌ﴾. این تعبیر ﴿یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَریمٌ﴾در آیه 11 گذشت که فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ﴾. آنگاه به طور کلی بیان فرمود که ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ﴾؛ مردم در برابر انبیای الهی دو قسماند بعضی به خدا و پیامبرشان مؤمناند. بعضی به خدا و رهاورد انبیاشان کافر و مکذّب. مردم دو دستهاند مردم را که دو دسته کرد؛ آنگاه انگیزه انحراف را هم در آیه دیگر بیان کرد که چرا یک عده راه کفر و تکذیب را در پیش میگیرند قرآن کریم کتاب علمی نیست که فقط کلیاتی را بیان کند و بگذرد بلکه کتاب هدایت و نور است هم آن مسائل کلی را طرح میکند هم راه علاج را نشان میدهد. در اینجا فرمود مردم در برابر وحی آسمانی دو دستهاند: یک عده مؤمناند، یک عده کافر آنها که مؤمناند به صدّیقین و شهدا ملحق میشوند، آنها که کافرند گرفتار جهنم و به اصحاب جحیم میرسند؛ آنگاه منشأ کفر و تکذیب را در آیه بعد بیان کرد که چه چیزی باعث میشود انسان کفر میورزد، چه چیزی باعث میشود که انسان سخنان وحی را تکذیب میکند. منشأ آن را دنیا با اطوار گوناگونش دانست و فرمود دنیا اول و آخر و وسطش این است و به هوش باشید که شما را از آن مسیر مستقیم منحرف نکند.
در آیه 19 که محل بحث است مردم را در برابر انبیا به دو دسته تقسیم کرد فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ﴾ آن چه که قبلاً گذشت، رسول بود که مفرد ذکر شد؛ در آیه هفت فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ که مفرد است. در پایان این سوره هم آیه 28 فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ﴾ که سخن از رسول است و خطاب به مؤمنین عصر. اما در آیه نوزدهم که محل بحث است خطاب به مؤمنین و مسلمین نیست خطاب به همه امم است در برابر انبیا الهی؛ فرمود: هر امتی چه به خدا و پیامبرش ایمان بیاورد به صدّیقین و شهدا ملحق میشود و هر کسی به خدا کفر بورزد و انبیا الهی را تکذیب کند از اصحاب جحیم خواهد بود، اختصاصی به امت اسلامی ندارد؛ لذا به صورت جمع ذکر کرد، فرمود: ﴿وَ رُسُلِهِ﴾، نه «رسوله»، در اوائل سورهٴ «رسول» است. در اواخر سورهٴ «رسول» است که خطاب به مسلمین است و اما در این جا اختصاص به مسلمین ندارد. ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ﴾.
قرآن کریم همه را صدّیق نمیداند صدّیق آن است که صدق در همه مراحل هستیاش ظهور کند هم در مرحله عقیده و هم در مرحله قول و هم در مرحله عمل صدق ظهور کند وقتی نمونه صدّیق را تبین میکند میفرماید: ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا﴾، ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْریسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا﴾. در بین زنان تنها اسم یک زن در قرآن کریم آمده، آن مریم(علیها السلام) است که از او به «صدّیقه» نام برده که ﴿صِدِّیقَةٌ﴾[14] این گونه از افراد که هستی اینها را صداقت تأمین میکند؛ اینها جزء برجستهترین انسانهای کاملاند. مؤمنین اگر به خدا و پیامبرشان ایمان بیاورند به این صدّیقین ملحق میشوند به دنباله اینها به مقصد میرسند در بهشت به اینها ملحق میشوند نه همسان خواهند بود نه هم درجه؛ اینها ملحق به صدّیقیناند، نه صدّیقین. آن که راه ابراهیم خلیل(علیه السلام) را طی کرد به او ملحق میشود نه با او هم درجه، به دنباله او میرود نه همسان او خواهد شد. لذا میفرماید: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ نه اینها صدّیقاند، کمّلین آنها مانند انبیا و اولیای الهی صدّیقاند که قرآن از آنها به صدّیق نام برده و اما دیگر مؤمنین ملحق به آنها میشوند و در خدمت آنها خواهند بود، با آنها محشور میشوند.
آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «فاتحة الکتاب»میخوانیم ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾[15] این صراط مستقیم را همان سورهٴ «فاتحةالکتاب» بیان کرد که ﴿صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾؛[16] یعنی راه کسانی که به ما نشان بده که تو به آنها نعمت دادی. نعمت در قرآن «عند الاطلاق»، نعمت ولایت است. نِعم دیگر را که قرآن کریم اسم میبرد با قید ذکر میکند، اگر نعمت سلامت است اگر نعمت مال است اگر نعمت فرزند است اگر دیگر نعم ظاهری است اسم میبرد؛ اما نعمت «عند الاطلاق» اگر به خداوند سبحان اضافه شد، یعنی خدا فرمود: ﴿نِعْمَتی﴾؛ این همان نعمت ولایت است ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی﴾[17] با نصب امیر المؤمنین(علیه السلام) نعمت الهی تمام شد. در ذیل کریمه: ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ﴾[18] ثامن الحجج(علیهم السلام) فرمود: «نحن النعیم»[19] و خدای سبحان بالاتر از آن است که از یک مؤمن در دنیا که از نعمتهای مادی برخوردار بود سؤال کند، این نان را چه کردی آن میوه را چه کردی سؤال میکنند که با اولیای الهی چه کردی فرمود: «نحن النعیم». نعمت در قرآن «عند الاطلاق» نعمت ولایت است. اینکه در «فاتحة الکتاب» میخوانیم ﴿صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ صراط منعم علیه را به ما نشان بده؛ یعنی صراط کسانی که از ولایت تو برخوردارند، تو ولیّ آنها «بالخصوص» هستی، آنها از اولیای خاص تو هستند.
در سوره«نساء» آیه 68 به بعد اینچنین فرمود ، فرمود اگرسخنان ما را گوش بدهند ﴿َلآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنّا أَجْرًا عَظیمًا َوَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾؛ یعنی ما که از خدا مسئلت میکنیم و میگویم ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾؛ فرمود: اگر خواستید من صراط مستقیم را به شما نشان بدهم شما را به صراط مستقیم هدایت کنم به معنای ایصال به مطلوب نه به معنای ارائه طریق چون ارائه طریق که شده است، شرطش آن است که موعظه الهی را اجرا کنید. آیه 66 این بود که ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبیتًا﴾؛ آنگاه فرمود: ﴿وَ إِذًا َلآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنّا أَجْرًا عَظیمًا وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾ صراط مستقیم صراطی بود که «منعم علیه» در آن صراط هستند و از آن صراط استفاده میکنند. آن «منعم علیه» چه کسی است؟ فرمود: ﴿وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾؛ اگر کسی در مراحل اول، مطیع خدا و پیامبر باشد با کسانی خواهد بود که خدا نسبت به آنها نعمت داد و آنها را «منعم علیه» کرد؛ ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾، اینها چه کسانیاند با «مِن» تبینیه میفرماید: ﴿مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقًا﴾[20] اینها منعم علیهاند. بنابراین ما در هر نمازی که «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ»،[21] صراط مستقیم مسئلت میکنیم و صراط مستقیم صراط منعم علیه است و منعم علیه به حسب آیه سورهٴ «نساء» نبیین و صدّیقین و شهدا و صالحیناند، راه اینها را از خدا میخواهیم؛ یعنی میگوییم ما را به راه اینها برسان! نه نشان بده، نشان که داد. این طور نیست که الآن راه الهی مخفی باشد ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[22] احکام الهی همه روشن است؛ مثل شمس «فی رابعة النهار»، عمل کردن دشوار است، رفتن سخت است، نه آن است که احکام پوشیده باشد و راه مخفی باشد، راه روشن است ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾؛ هیچ کسی نمیتواند بگوید راه پیچیده است، من چگونه به مقامی برسم که به انبیا ملحق بشوم، محشور بشوم، راه روشن است رفتن سخت است. فرمود: اگر کسی مطیع خدا و پیامبر بشود، خداوند سبحان او را با «منعم علیهم» محشور میکند، ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ این هم نعمت ولایت است؛ یعنی صدیقین و شهدا و نبیین و صالحین از اولیای الهی خواهند بود، ما از خدا مسئلت میکنیم که راه اینها را به ما نشان بدهد؛ یعنی توفیق بده که ما به راه اینها آشنا بشویم و این راه را برویم نه بفهمیم، راه اینها فهمیده است. ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقًا ٭ ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ عَلیمًا﴾؛[23] بنابراین اگر کسی به خدا و پیامبران الهی ایمان آورد، مطیع خدا و پیامبر شد به صدّیقین و شهدا ملحق میشود، نه هم درجه آنها بشود؛ این درباره صدّیقین بحثش تا حدودی گذشت.
اما درباره شهدا چندین روایت است که یکی از آن روایات همین است که الآن خوانده شد. روایت دیگر آن است که کسی از حضرت سؤال میکند که شما دعا کنید من شهید بشوم فرمود: «الْمُؤْمِنُ شَهِید»؛ آنگاه این آیه را خواند ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ﴾ فرمود: «الْمُؤْمِنُ شَهِید».[24] گرچه در بستر مرگ خود بمیرد؛ اما این تطبیقی است که شهید را شهدایی که در این آیه است به معنای کشته شده در راه خدا قرار گرفت. یک مطلب این است که آیا در قرآن کریم، شهید به معنای «المقتول فی سبیل الله» استعمال شده یا منظور از این شهید، شاهد عمل است .
مطلب دیگر درباره انتظار حضرت است که اگر کسی عارفاً به شأن ولیّ عصر و «منتظراً لأمره» بمیرد، این پاداش شهید را دارد. انتظار را امام ششم(سلام الله علیه) طبق حدیثی که مرحوم محدث قمی(رضوان الله علیه) در کتاب سفینه در باب «هداء»، در ترجمه حال مهدی منتظر(سلام الله علیه) ذکر کرد، در آنجا از امام ششم(علیه السلام) این حدیث را نقل کرد که منتظر ظهور کسی است که تیر به دست آماده باشد، نه منتظر ظهور؛ یعنی مفاتیح به دست و دعا خوان باشد. آن کسی که کتاب دعا دست او است و میگوید خدایا ظهور حضرت را برسان! آن منتظر حضرت نیست، کسی که تفنگ دست گرفته، او منتظر حضرت است. حضرت در آنجا فرمود: «لیُعد أحدکم لخروج القائم علیه السّلام و لو سهما»؛[25] معنای انتظار این است که قبل از آمدن حضرت حداقل یک تیر تهیه بکند. تیراندازی یاد بگیرد به هر وسیله است یک تیر تهیه کند در خانهاش که حضرت آمد که از آن تیر استفاده کند با کتاب دعا کسی منتظر حضرت نیست حضرت که آمد اصحاب میخواهد حضرت که آمد سپاهی میخواهد، حضرت که آمد خدمتگزار میخواهد. نیروی رزمی است که میتواند منتظر حضرت باشد؛ لذا دعاخوان چگونه میتواند منتظر حضرت باشد. آن منتظر است که اگر در بسترش هم بمیرد «المومن شهید و إن مات حتف أنفه»[26] آن کسی که آماده است که اگر الآن حضرت ظهور کرد خون بدهد و خون بریزد منتظر است و الا این تماشاچی که بگوید که خدایا کاری به من نداشته باش! امامت را بیاور و دنیا را اصلاح کن! آن کس که منتظر حضرت نیست. فرمود: «ولیعد» اعداد کند، آماده کند، «أحدکم لخروج القائم علیه السّلام ولو سهماً»، ولو با یک تیر شده آماده باشد، تیراندازی یاد بگیرد، دشمنش را بشناسد، دوستش را بشناسد، یک تیر در خانهاش تهیه کند، شاید حضرت فردا ظهور کرد؛ این معنی انتظار است. این شخص اگر هم در بسترش به موت حتف انف بمیرد «مات شهیدا»،[27] والا آن کسی که بگوید خدایا کاری به من نداشته باش تو میدانی و دینت و ولیّت، همان حرفی است که میگوید ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّاهاهُنا قاعِدُونَ﴾[28] ما اینجا هستیم تو به کمک خدا دینتان یاری کنید، کاری به ما نداشته باشید؛ این حرف همراهان موسای کلیم است، نه حرف همراهان امیر المؤمنین. همراهان امیر المؤمنین(علیه السلام) نظیر عمار یاسر این گونه حرف میزنند؛ میگویند که یا علی ما حرفی که بنی اسرائیل به موسای کلیم گفتند که ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّاهاهُنا قاعِدُونَ﴾ این گونه نمیگوییم؛ میگوییم «إذهب نحن معکَ» هر جا که تو رفتی ما میآیم، دستور بدهید به دریا بریزیم به دریا میریزیم، دستور بدهید به صحرا حمله کنیم به صحرا حمله میکنیم؛ این معنی انتظار است. اگر طبق بیان صاحب این امر که ما را به انتظار دعوت کرد فرمود: هیچ عبادتی به اندازه انتظار فرج فیض ندارد، آن را تبیین کرد فرمود انتظار این است که انسان ولو یک تیر تهیه کند؛ البته او «إن مات حتف انفه مات شهیدا». این روایات در نور الثقلین[29] در مجمع[30] در صافی در دیگر جوامع روایی ما در ذیل این آیه کریمه به عنوان کلمه ﴿وَ الشُّهَداء﴾ آمده؛ لذا بعضی از مفسرین این «شهدا» را شهدای «فی معرکة القتال» معنا کردند.[31] اما معمولاً «شهدا» در قرآن کریم به معنای شاهدین اعمال استفاده میشود و آن مجاهدی که در راه خدا شربت شهادت نوشید از او تعبیر میشود به ﴿قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّه﴾[32] نه شهید. در روایات از مجاهدی که در راه خدا کشته شد به شهید تعبیر شده است، در سنت و حدیث و فقه از مقتول «فی سبیل الله» به شهید تعبیر میشود؛ ولی در قرآن کریم از مقتول «فی سبیل الله» ظاهراً به شهید کم تعبیر شده یا نشده .
پرسش: ..
پاسخ: بله این احتمال است؛ لذا به شهادت همان آن آیه، حتی این آیه را هم بعضی از مفسرین ﴿الشُّهَداء﴾ را به معنای «مقتولین فی معرکة القتال» معنا کردند؛ اما به شهادت دیگر آیات که ﴿لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیدًا﴾[33] یا در سورهٴ «زمر» که میفرماید ما برای داوری ﴿جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ﴾[34] ما نبیّون و شهدا را میآوریم؛ یعنی شهادین اعمال را میآوریم؛ برای اینکه محکمه عدل «الله»، کارش را به پایان برساند و شهادت آنها گفتند منظور از این شهدا شهدای اعمال است. آنها که اعمال انسان را در دنیا میبینند و در قیامت باید شهادت بدهند؛ لذا میفرماید در محکمه ﴿قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾ آنجا که میخواهد در قیامت به قسط و عدل عمل بشود نبیّین و شهدا را میآورند در سوره«زمر» ﴿جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ﴾ این نشان میدهد اینها شهدا اعمالاند یعنی کسانی که اعمال ما را مشاهده میکنند؛ نظیر مقرّبین برای ابرار، نظیر ائمه(علیهم السلام) برای همه ما که ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾.[35] در محضر امام هشتم(علیه السلام) سخن از این مطرح شد که ما هر کاری را بکنیم امام میبیند، مرحوم کلینی نقل میکند وقتی امام رضا(علیه السلام) این سخن را طرح کرد که شما هر کاری بکنید ما میببینیم، هضم این مطلب برای بعضی از حضار سنگین بود، حضرت این آیه سورهٴ «توبه» را تلاوت کردند که خدا میفرماید که شما هر کاری بکنید ﴿فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ هر چه بکنید خدا و پیامبر و مؤمنین میببینند، فرمود آن مؤمنینی که اعمال شما را میببینند ماییم وقتی امام هشتم(علیه السلام) به این آیه استدلال فرمود. هضم این مطلب برای حضار آسان شد در بین حاضران «ابن زیّات» نزد امام هشتم وجهای داشت «کان مکین عنده». به «ابن زیّات» گفتند تو از امام هشتم(علیه السلام) بخواه که اگر نامه اعمال ما را به حضور شما آوردند عرضه کردند، عمل ناپسندی دیدید، ما را مشمول دعای خیر و طلب مغفرت قرار بدهید، «ابن زیّات» حرف حاضرین به حضرت رساند. حضرت فرمود: آری ما نسبت به شیعیانمان این کار را خواهیم کرد غفلت نمیکنیم، آنها را از دعای خیرمان محروم نمیکنیم؛[36] اینها شاهدین اعمالاند که در دنیا شاهدند به تحمل، در آخرت شاهدند به اداء؛ چون شاهد دو وظیفه دارد: یکی تحمل حادثه است، یکی اداء شهادت است. وقتی شهادت شاهد در محکمه مسموع است که خود در صحنه حاضر باشد و درست تحمل کرده باشد. آنطور که محقق در متن شرایع از حضرت نقل کرده که حضرت به آفتاب اشاره کرد فرمود: «عَلَی مِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَع»؛[37] یعنی مطلب اگر آفتابی برای تو روشن شد شهادت بده و الا ترک کن! نشان میدهد که شاهد باید ـ «عن حس» نه «عن حدس» ـ عالم باشد، در متن جریان حضور داشته باشد که یک مرحله ، مرحله تحمل شهادت است یک مقام ، مقام ادا شهادت اولیای الهی و معصومین(علیهم السلام)هم در هنگام صدور اعمال از عباد شهدایند در مقام تحمل، هم در محکمه عدل الهی شهدایند در مقام اداء؛ لذا در سورهٴ «زمر» فرمود: ﴿جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ﴾؛ آنگاه ﴿قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾ با آمدن انبیا و شاهدین بین مردم به قسط و عدل حکم میشود ﴿أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره حدید، آیه17 ـ 20.
[2] . سوره حدید، آیه16.
[3] . سوره مجادله، آیه22.
[4] . الکافی(ط ـ الإسلامیة، ج5، ص55.
[5] . الکافی(ط ـ الإسلامیة، ج2، ص209.
[6]. الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج2، ص209؛ «إِذَا رَأَیتَ بَینَ اثنَینِ مِن شِیعَتِنَا منَازِعَة فَافَتَدهَا مِن مَالِی».
[7]. الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج2، ص209.
[8]. الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج2، ص209.
[9] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص86.
[10] . الکافی(ط ـ الإسلامیة، ج1، ص41؛ «زَکَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللَّه».
[11] . عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص273؛ «زَکَاةُ الْجَمَالِ الْعَفَاف».
[12] . عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص273.
[13] . عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص273؛ «زَکَاةُ الْمَالِ الْإِفْضَال».
[14] . سوره مائده، آیه75؛
[15] . سوره فاتحه، آیه6.
[16] . سوره فاتحه، آیه7.
[17] . سوره مائده، آیه3.
[18] . سوره تکاثر، آیه8.
[19] . عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص129؛ «وَ لَکِنَّ النَّعِیمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت».
[20] . سوره نساء، آیه69.
[21] . فقه القرآن، ج1، ص102.
[22] . سوره بقره، آیه256.
[23] . سوره نساء، آیه69 و 70.
[24] . بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج24، ص38.
[25] . سفینة البحار، ج8، ص653.
[26] . الوافی، ج26، ص164؛ «من مات حتف أنفه فی سبیل اللَّه فهو شهید».
[27] . الأمالی (للطوسی)، النص، ص676؛ «کُلُّ مُؤْمِنٍ شَهِیدٌ وَ إِنْ مَاتَ عَلَی فِرَاشِه».
[28] . سوره مائده، آیه24.
[29] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص243 ـ 245.
[30] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص358 و 359.
[31] . تفسیر روح البیان، ج3، ص354.
[32] . سوره آل عمران، آیه169؛ سوره محمد، آیه4.
[33] . سوره بقره، آیه143.
[34] . سوره زمر، آیه69.
[35] . سوره توبه، آیه105.
[36] . الکافی(ط ـ الإسلامیة، ج1، ص219 و 220.
[37] . شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص121.