17 01 2018 439102 شناسه:

تفسیر سوره حدید جلسه 11 (تدریس:مشهد مقدس)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

﴿یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (13) یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ اْلأَمانِیُّ حَتّی جاءَ أَمْرُ اللّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ(14)﴾

     بعد از اینکه پاداش ایمان و انفاق «فی سبیل الله» را بیان کرد و فرمود: ﴿لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ﴾،[1] ظرف این أجر را آن موطنی که این أجر دریافت می‌شود، آن را بیان می‌فرماید. می‌فرماید روزی که مؤمنین نورانی هستند، در آن روز به این گروه پاداش خیر داده می‌شود و آن روزی که مؤمنین نورانی هستند، منافقین در ظلمت گرفتار هستند. آن‌گاه برخوردی که منافقین با مؤمنین دارند، درخواست و تقاضایی که منافق از مؤمن دارد، بیان می‌کند. می‌فرماید تقاضای منافق از مؤمن در قیامت این است که شما شتابان به مقصد نروید، منتظر ما باشید تا ما از شما نوری اقتباس کنیم: ﴿یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا﴾، به مؤمنین می‌گویند که منتظر ما باشید تا ما از نور شما قبسی بگیریم، مؤمنین در جواب می‌گویند یا فرشتگان الهی می‌گویند که ﴿ارْجِعُوا وَراءَکُمْ﴾ برگردید پشت سرتان، یعنی به دنیا از آنجا نور تحصیل کنید، اینجا که قیامت است، جای تحصیل نور نیست، چون روز عمل نیست، روز جزا و پاداش است.

 آیا این صحنه همان صحنه برخورد اصحاب نار با اصحاب اعراف است «کما ذهب الیه بعض المفسرین» یا غیر آن است؟ چون مشابه همین درخواست و رد بین اصحاب نار و اصحاب اعراف هم مطرح شده، در سورهٴ «اعراف» می‌فرمایند به اینکه اصحاب نار از اصحاب اعراف مسألت می‌کنند؛ آیه پنجاه سورهٴ «اعراف»، ﴿وَ نادی أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ﴾، بین اصحاب نار و اصحاب جنت مطرح است: ﴿أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ﴾، دوزخیان از بهشتیان مسألت می‌کنند که از آب بهشت یا از چیزی دیگری که خدا روزیتان کرده است به عنوان یک فیض به ما برسانید، اصحاب بهشت به اصحاب جهنم می‌گویند؛ خداوند سبحان آب و روزیهای بهشت را بر کفار و شما که اصحاب نار هستید، حرام کرده است: ﴿قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾، کافرین چه کسانی هستند؟ ﴿الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ﴾،[2] همان‌طور که اینها خدا و احکام الهی را فراموش کردند، امروز از لطف الهی هم مرحوم خواهند شد.

 اصحاب بهشت به اصحاب جهنم می‌گویند خداوند سبحان آب و روزیهای بهشت را بر کافرین حرام کرده است. این حرمت، حرمت تکوینی است، نه تشریعی نه، یعنی برای اینها جایز نیست؛ ولی ممکن است؛ نظیر مال غصب و امثال آن که تصرف در آنها حرام است؛ ولی ممکن است، چون در قیامت دار تکلیف نیست، آنجا جای حرمت تکلیفی نیست، جای عصیان نیست که کسی بتواند این حرام را مرتکب شود. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما﴾؛ یعنی کافر را محروم کرده است، ممنوع کرده است به حرمت تکوینی؛ نظیر آنچه که درباره موسای کلیم(عَلَیْهِ السَّلام) آمده که حرمت، حرمت تکوینی است نه تکلیفی، فرمود: ﴿حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ﴾،[3] برای اینکه  این کودک به مادرش برسد، ما پذیرش پستان هر زنی مرضعی را بر موسای کلیم تحریم کردیم؛ یعنی نگذاشتیم که او پستان هر زنی را بپذیرد و بمکد، برای اینکه به مادرش برسد و ما به عهدمان وفا کرده باشیم، زیرا باید در دامن آن مادر و از آن شیر موسای کلیم(عَلَیْهِ السَّلام) پرورش پیدا بکند، ما مراضع را بر او تحریم کردیم، نه حرمت تکلیفی، زیرا کودک که تکلیفی ندارد؛ یعنی نگذاشتیم که به او برسد، اینجا هم خداوند سبحان نمی‌گذارد که آب بهشت و غذاهای بهشت به کفار برسد به حرمت تکوینی نه تکلیفی.

     مشابه آنچه که در سورهٴ «اعراف» بین اصحاب نار و اصحاب جنت مطرح است، همان در سورهٴ «حدید» مطرح است که منافقین از مؤمنین مسئلت می‌کنند که شما صبر کنید ما از نورتان اقتباس کنیم، در جواب گفته می‌شود این نور به شما نمی‌رسد، جای تحصیل نور در دنیاست که شما در دنیا چیزی فراهم نکردید و برگشت‌تان از آخرت به دنیا هم ممکن نیست، شاید مشابه همان صحنه‌ای که در اعراف مطرح است، باشد: ﴿فََضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ﴾؛ یعنی بین مؤمنین و بین منافقین سُور و حاجبی کشیده شده که دری دارد و درون این حصار و دیوار و حاجب، رحمت مستقر است و بیرون این عذاب.

    آیا این سُور نظیر صراط قیامت امری است که برای یک عده رحمت است، «کَالْبَرْقِ الْخَاطِف»[4] می‌گذرند، برای یک عده عذاب است که همان صراط اینها را می‌گیرد، عقباتی در خود صراط است که آن عقبات گیرنده سالکین است که یک چیز است نسبت به مؤمن رحمت است و نسبت به کافر عذاب، باطنش رحمت است و ظاهرش عذاب یا نه، مرکز رحمت و مرکز عذاب دو چیز است، دو چیز است که یکی رحمت است برای مؤمن و دیگری عذاب است برای کافر؟ ممکن است یک چیز نسبت به مؤمن رحمت باشد، نسبت به کافر عذاب؛ نمونه آنچه که در دنیا مطرح است در آخرت ظهور می‌کند. در دنیا از باب تشبیه معقول به محسوس چیزهای یافت می‌شوند که نسبت به بعضی رحمت‌ و خیر هستند، نسبت به بعضی شرّ و عذاب هستند. این نور آفتاب که در فضیلت او و در خیر بودن او تردیدی نیست، همین برای کسی که چشمش مریض است، همین نور زیان‌بار است، نور شمس برای کسی که مُرمِد است؛ یعنی در چشمش رمد و بیماری است، همین نور زیان‌بار است نه چیزی دیگر؛ یا آب زلال و گوارای که باعث رفع عطش است، اگر کسی عطش کاذب داشت و تازه از اتاق عمل بیرون آمد و پزشک معالجش می‌گوید نباید یک قطره آب به این بیمار برسد، اگر این آب زلال و گوارای چشمه را این مریض تازه عمل کرده بنوشد، همین آب زلال کشنده است یا یک میوه پُر آب و شیرینی که باعث نمو و فربه‌ای انسان سالم است، کسی که به بیماری زخم معده و دیگر امراض درونی و دستگاه گوارش مبتلا است، همین غذای شیرین و میوه پخته برای او درد آور است، چیزی دیگر نیست؛ پس می‌شود یک امر نسبت به بعضی که سالم هستند رحمت و خیر باشد، نسبت به بعضی که مریض هستند عذاب و شر باشد، این در امور عادی.

     اما در معارف دین، می‌بینیم نماز را که رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) می‌فرماید: «قُرَّةُ عَیْنِ»، من است و «قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاة»،[5] همین نماز را قرآن کریم درباره افراد غیر خاشع می‌فرماید، بسیار سخت است! ﴿وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعین‏﴾،[6] به استثنای افراد خاشع، دیگران که می‌خواهند نماز بخوانند، برای آنها کلفتی است. همین که نماز خواندند احساس می‌کنند که سبک شدند و این را خیال می‌کنند که فضیلت است خیال می‌کنند، این فخری است که باری را از دوششان برداشتند، نماز که نور چشم است برای معصوم(عَلَیْهِ السَّلام)، برای دیگری یک بار است.

 درباره خود قرآن کریم خداوند سبحان قرآن را شفا و رحمت برای مؤمنین دانست و همین قرآن را خسارت‌بار نسبت به کفار معرفی کرد. در سورهٴ «اسراء» ‌چنین آمده است: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا﴾،[7] این قرآن که نور است و همین قرآن که هدایت و شفا برای مؤمنین است، برای ظالمین جز خسارت ثمری دیگری ندارد. چطور این نور آفتاب برای کسی که چشم‌ او مریض است، جز ضرر چیز دیگری ندارد؟! نه نور آفتاب بد است، این چشم بیمار است؛ چطور یک عده نمی‌توانند نور را نگاه کنند و نور چشمشان را آسیب می‌رساند و هر چه بیشتر در برابر شمس بایستند، بیشتر ضرر می‌ببینند؟! آیا این تقصیر برای شمس است یا نقص از این چشمی است که گرفتار رمد و مرض است؟! آن جا که یک میوه شیرین باعث فربه‌ای بدن سالم است و کسی که دستگاه گوارش او مریض است، او را به عنوان یک دردمند متضرر می‌کند، آیا تقصیر برای آن میوه شیرین است یا برای مرض دستگاه گوارشی این شخص؟! آنجا که آب زلال کشنده است، تقصیر آب زلال چشمه است یا این شخص بیمار نمی‌تواند از این زلال استفاده کند؟! فرمود این قرآن انسان سالم را هدایت می‌کند و کسی که در قلب او مرض است، چون در برابر این قرآن می‌ایستد و نمی‌تواند هضمش کند، در برابر او موضع می‌گیرد و مرض او افزون می‌شود. سرّ اینکه آنجا میوه شیرین برای مریض دردآور است، آن است که این کسی که به بیماری گوارشی مبتلا است، چون نمی‌تواند این میوه شیرین را جذب بکند، درگیری بین دستگاه گوارشی او و میوه پیدا می‌شود و بر مرض او افزوده می‌شود، آنجا که چشم سالم نیست، برخورد تندی بین دستگاه چشم و نور آفتاب پیدا می‌شود و از آنجا ضرر پیدا می‌شود و مانند آن. همین قرآنی که هدایت و شفاست، همین قرآن برای ظالمین زیان‌بار است: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ﴾؛ اما ﴿وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا﴾، اینکه مقداری از سرمایه را باخت، بقیه را در اثر درگیری با قرآن می‌بازد: ﴿وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا﴾.

 در سورهٴ «فصلت» هم همین مضمون بیان شده، می‌فرماید: ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدًی وَ شِفاءٌ وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ فی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی﴾،[8] فرمود به اینها بگو، قرآن برای مؤمنین هدایت و شفا است و برای کسی که مؤمن نیست، سنگینی گوش است و نابینایی چشم؛ این نور می‌تابد، کسی که چشم سالم ندارد در برابر این نور آسیب می‌ببیند و این صدا طنین‌افکن است، کسی که گوش سالم ندارد در برابر این آهنگ متأثر است: ﴿وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ فی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی﴾، همین قرآن که نور است عامل عمی و کوری است، همانطور که شمس باعث کوری کسی که ارمد است و نابینا و مریض؛ ﴿أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ﴾، اینها خیلی دور از معارف الهی هستند.

پس می‌شود یک شیء نسبت به مؤمن رحمت باشد، نسبت به غیر مؤمن عذاب، از باب تشبیه معقول به محسوس، مثل آن که یک آب زلال برای انسان سالم رحمت و برکت است، برای یک انسان بیمار عذاب و هلاکت؛ چه اینکه همان صراطی که در قیامت است، مؤمن «کَالْبَرْقِ الْخَاطِف» از آن به خوبی می‌گذرد و غیر مؤمن در او گرفتار می‌شود و می‌ماند. این سُوری که بین مؤمن و غیر مؤمن کشیده می‌شود، درون آن جایگاه و قرارگاه رحمت است: ﴿باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ﴾، رحمت در او مستقر است: ﴿وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ﴾، نه بیرون عذاب است درون راحت، مثل باغی که عده‌ای در این باغ متنعم هستند و عده‌ای را در بیرون از باغ عذاب می‌کنند؛ نه می‌فرماید از قِبَل همین اینها متعذّی می‌شوند: ﴿وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ﴾، از قبل همین ظاهر آسیب می‌ببینند، همین قرآن که در دنیا هدایت برای مؤمنین هدایت و شفا است و برای غیر مؤمن کوری است، همین ممکن است در قیامت به صورتی ظهور کند که درونش قرارگاه رحمت باشد و از بیرون او آسیب به غیر مؤمن برسد: ﴿وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ﴾.

 آن‌گاه منافقین به مؤمنین می‌گویند: ﴿یُنادُونَهُمْ﴾، چون فاصله زیاد شد ندا است: ﴿یُنادُونَهُمْ﴾، منافقین ندا می‌دهند به مؤمنین می‌گویند: ﴿اَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾، مگر ما با شما نبودیم در دنیا، چرا امروز ما را رها کردید و به فکر ما نیستید؟ ﴿قالُوا بَلی﴾، در دنیا با هم بودیم؛ اما قیامت «یوم الفصل» است، در عین حال که «یوم الجمع» است، «یوم الفصل» است، در عین حال که ﴿قُلْ إِنَّ اْلأَوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾،[9] همه انسانها یک‌جا حاضر هستند با وجود این ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾،[10] به مجرمون می‌گویند شما کنار بروید، در عین حال که روز حشر است و روز جمع است، روز فصل حق و باطل و مؤمن کافر است؛ لذا قیامت هم «یوم الجمع» است هم «یوم الفصل»، منافقین به مؤمنین می‌گویند: ﴿أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾، مگر ما با شما نبودیم؟ جواب می‌دهند ﴿بَلی﴾، با ما بودید، در دنیا با هم بودیم؛ منتها ما اطاعت کردیم، شما فتنه کردید، ما به اتحاد دعوت کردیم، شما به تفرقه گرایش داشتید، ما منتظر پیروزی اسلام بودیم، شما منتظر شکست مسلمین بودید، ما دعا می‌کردیم که رهبر مسلمین که رسول خدا(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) است سالم بماند، شما منتظر مرگ او بودید، اینها بین ما و شما فرق ایجاد کردید. می‌فرمایند: ﴿بَلی﴾، شما و ما با هم بودیم: ﴿وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾، اولاً شما این آشوب را به جان خودتان کردید؛ زیرا هر کاری که انسان می‌کند یا به سود خود یا به زیان خود می‌کند، آن آثار کار است که به غیر می‌رسد و الّا ارتباط مستقیم کار با صاحب کار است، هر کسی کار خیر می‌کند، برای جان خود می‌کند و هر کسی نقشه سوء می‌کشد، علیه خود نقاشی می‌کند که ﴿لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِه‏﴾،[11] هر کسی کاری می‌کند یا به سود خود یا علیه خود می‌کند؛ لذا فرمودند: ﴿وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾، شما خودتان را با فتنه و آشوب گرفتار کردید، ﴿وَ تَرَبَّصْتُمْ﴾، شما همواره متربّص و منتظر یک فرصت بودید یا مسلمین از بین بروند و شکست بخورند یا رهبرشان بمیرد و آَشوبی شود، شما منتظر چنین صحنه‌ای بودید، این تربصهای مشئوم و زشت را که اوصاف منافقین است، هم در سورهٴ «توبه» بیان فرمود، هم در سورهٴ «طور». در سورهٴ «توبه» فرمود: اینها کسانی هستند که اگر هم انفاق می‌کنند، انفاق را غرامت می‌داند و منتظر هستند که مسلمین آسیب ببینند: ﴿وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِر﴾،[12] اگر هم احیاناً کمکی هم به نظام اسلامی می‌کنند، این را غرامت می‌دانند و منتظر هستند که حادثه‌ای علیه شما مسلمین رخ بدهد، منتظر فرصتی هستند که اوضاع علیه شما برگردد: ﴿وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ﴾؛ ولی ﴿عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ﴾، همواره حوادث علیه اینها برمی‌گردد و دور می‌زند نه علیه مسلمین، اینها مرتبّص‌ هستند، منتظر هستند که مسلمین آسیب ببینند. گفتند ما منتظریم که پیامبر اسلامی از بین برود، مرگ او برسد و اوضاع عوض شود. در سورهٴ «طور» چنین فرمود: ﴿أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ﴾،[13] ﴿قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصینَ﴾،[14] گفتند یا او شاعری است که ما منتظریم که مرگ او فرا برسد و با مرگ او اوضاع مسلمین پیچیده می‌شود و عوض می‌شود، مؤمنین به منافقین می‌گویند یا شما منتظر شکست مسلمین هستید یا منتظر مرگ رهبرشان، شما در دنیا کارتان این بود، ﴿وَ تَرَبَّصْتُمْ﴾ از این جهت محروم شدید؛ ﴿وَ ارْتَبْتُمْ﴾، شما در ریب و شک بودید، هرگز یقین نداشتید، ما ایمان به غیب داشتیم بدون تردید، شما در ریب و تردید مردّد بودید. مردّد آن رد مکرّر است، انسان راه گم کرده که راه خروجی صحنه‌ای را آشنا نیست، گاهی به طرف راست می‌رود می‌ببیند راهی نیست، گاهی بر می‌گردد به طرف چپ می‌ببیند راهی نیست، این رفت و آمد را چند بار تکرار می‌کند، این ردّ مکرّر را می‌گویند تردید، مردّد کسی است که چند بار رفت و آمد کرده و به جایی نرسد؛ ﴿فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾،[15] فرمود اینها در تردید خود سرگردانند و دور می‌زنند، مؤمنین در قیامت به منافقین می‌فرمایند: ﴿وَ ارْتَبْتُمْ﴾، شما در ارتیاب و ریب و شک و تردید به سر می‌بردید: ﴿وَ غَرَّتْکُمُ اْلأَمانِیُّ﴾، شما اهل تعقل و فکر نبودید، گرفتار اُمنیه و آرزو و شاید و کاش بودید، در حالی که قرآن می‌فرماید: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾،[16] کار با امانی و آروزها و آرمانها پیش نمی‌رود، کار با ایمان و عمل صالح پیش می‌رود، با امنیه و با آرزو  کسی موفق نشد. بیانی را امیر مؤمنان(عَلَیْهِ السَّلام) آن‌طور که نهج آمده فرمود: «وَ إِیَّاکَ وَ الِاتِّکَالَ عَلَی الْمُنَی فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَی»[17] فرمود به آرزو زنده نباش! به آروز دل نبند! زیرا آرزو سرمایه آن زن سالمند و فرتوتی است که دستش از هر کاری کوتاه شده که گرفتار حمق است، او با آرزو زنده است تو به ایمان و عمل زنده باش! «وَ إِیَّاکَ وَ الِاتِّکَالَ عَلَی الْمُنَی»، به امنیه توکل نکن! به ایمان و عمل صالح در سایه قدرت به خدا توکل بکن! قرآن کریم فرمود: به عمل زنده باشید نه به امنیه، منافق به امنیه و آرزو زنده است، مؤمن به منافق در قیامت می‌گوید: ﴿وَ غَرَّتْکُمُ اْلأَمانِیُّ﴾، این آروزهای خام فریبتان داد: ﴿حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّه‏﴾، این قدر گرفتار آن فتنه و فرصتطلبی و دور زدن در شک و سرگرمی به امانی بودید، تا امر خدا فرا رسید، این مصائب برایتان ادامه داشت تا اینکه امر خدا ظهور کرد که جریان قیامت است: ﴿وَ غَرَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ﴾، شیطان فریبکار هم در اینجا نقش ماهرانه داشت و شما را فریب داد، بنابراین عمداً شما خودتان به این روز سیاه نشاندید و راهی برای تحصیل نور فعلاً برای شما نیست: ﴿وَ غَرَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ﴾.

 لذا امروز که قیامت است ﴿فَالْیَوْمَ﴾؛ یعنی قیامت ﴿فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾،[18] نه از شما فدیٰ می‌گیرند، فدیٰ پذیرفته می‌شود، نه از کفار؛ چون منافق و کافر در قیامت کنار هم‌ هستند: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ﴾،[19] بلکه ﴿ِانَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾،[20] می‌فرماید امروز جای گرفتن فدیٰ نیست، عذاب قیامت به قدری دردناک است که کافر آرزومند است که همه زمین پُر از طلا می‌بود و مثل او هم در اختیارش می‌بود و میداد و نجات پیدا می‌کرد و ممکن نیست، این قدر عذابش سخت است که ﴿مِلْ‏ءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا﴾،[21] اگر سراسر زمین لبریز از طلا می‌بود و مُماثل این هم در اختیار کافر می‌بود، حاضر بود که بدهد و از عذاب الهی برهد و ممکن نیست. آن روز نه سبب را راهی است نه نسب را.

 در دنیا انسان از دو راه می‌تواند به مقصد برسد یا از راه اسباب و علل یا از راه انساب و قرارهای پیوندی و مانند آن، یا شخصاً خود کاری را انجام بدهد و مشکلش را حل کند یا دوستان و بستگان و اقربا و عشیره او مشکل او را حل کنند یا با سبب کار را حل کند یا با نسب یا خود کاری را انجام می‌دهد یا دوست او کار او را انجام می‌دهد، این وضع دنیا. در قیامت هم رشته سبب گسیخته می‌شود: ﴿وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلأَسْبابُ﴾،[22] هم پیوندهای نسب گسیخته می‌شود: ﴿فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ﴾.[23] بنابراین نه انسان خود می‌تواند کاری را انجام بدهد، نه پیوندی با دیگری دارد که دیگری برای آدم عهده‌دار کاری شود، انسان است و عمل او، لذا در عین حال که همه هستند و با هم‌ هستند، چون نظام زندگی در قیامت نظام فردی است نه جمعی، عشیره و خویشان و بستگان آدم که در دنیا عشیره نام دارند، انسان با آنها معاشر است، آنها با انسان معاشر هستند؛ لذا عشیره هم هستند، در قیامت همین عشیره را فصیله می‌نامند؛ چون انسان از آنها منفصل است، آنها از انسان منفصل‌ هستند: ﴿وَ فَصیلَتِهِ الَّتی تُؤْویهِ﴾،[24] آن که در دنیا عشیره بود، در آخرت فصیله است. آن که در دنیا جمع بود، در آخرت فرد است؛ لذا فرمود آن عشیره‌ای که به انسان مأوا می‌داد، امروز فصیله است، آن قرارگاه امروز جای فرار است: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ﴾،[25] بنابراین نه راه سبب باز است، چون ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلأَسْبابُ﴾، نه راه نسب باز است، چون ﴿لا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ﴾، هیچ ممکن نیست کاری را خود انسان انجام بدهد و از آن راه نجات پیدا بکند و نه هیچ ممکن است دوستان او مشکل او را حل کنند؛ لذا فرمود: ﴿لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾؛[26] یعنی خلیل، دوست، رفیق در آن روز نقشی ندارد. دنیا است که با خُلّت و مودّت و دوستی کار حل می‌شود؛ ولی در آخرت خُلّت و دوستی در کار نیست، خلیل نمی‌تواند کار خلیل را انجام بدهد، چون کارهای مانده و مختل شده انسان را دوست انسان انجام می‌دهد، آن خلل پُر را می‌کند، از این جهت دوست را خلیل می‌گویند؛ چون آن خلل را این خلُّت او پُر می‌کند. در آخرت جای پُر کردن این خلل خالی است، نه خود انسان می‌تواند پُر کند این خلل را، نه خلیل و دوستی قادر است که این خلل را پُر کند؛ لذا فرمود: ﴿لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾، دوست بازی در قیامت نیست. پس نه پیوند نسبی را در قیامت راهی است، نه پیوند سببی را، ﴿فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾، نه از شما نه از دیگر کفار؛ بلکه ﴿مَأْواکُمُ النّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾،[27] جایگاهتان آتش است، تحت ولایت آتش‌ هستید و بد شدنی است. این تعبیرات قرآن کریم که گاهی معصومین(عَلَیْهِ السَّلام) وقتی به این آیات می‌رسیدند، متأثر می‌شدند و اشک می‌ریختند، چون تعبیرات آن بسیار بلند است، نمی‌فرماید که شما را به جهنم می‌برند، آن یک سلسله تعبیرات دیگر است، در بعضی از آیات قرآن کریم این است که به جهنم می‌برند، اینجا تعبیر این است که شما صیرورتتان بد است نه سیر، صیرورت؛ شما بد می‌شوید. انسان چه چیزی می‌شود آنجا. گاهی انسان این سیرش را ادامه می‌دهد می‌رود، می‌رود و می‌رود و خود هیزم جهنم می‌شود، گذشته از اینکه امواجی در آتش است، خود می‌شود هیزم، ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا﴾،[28] آن که قاسط است، اهل قَسط است نه اهل قِسط، اهل جور است، اهل ظلم است، در این ظلم سیر می‌کند، صیرورتش آن است که انسان بشود هیزم، نه اینکه انسان تبدیل به هیزم بشود، آن که عذاب نیست، یک چوب که می‌سوزد که معذّب نیست، چون درک ندارد، این انسانی است که چوب شده است و الّا چوب که عذاب نمی‌ببیند، چوب وقتی می‌سوزد که معذب نمی‌شود، این انسانی است که به سیرت چوبی درآمده و به صورت چوبی درآمده، به حفظ صورت انسانیّت، می‌سوزد و دیگران را هم می‌سوزاند که وقودی هم خواهد بود؛ گذشته از اینکه در آتش هیزمهایی است، خود او می‌شود هیزم جهنم، سراپا آتش است: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا﴾، آن که عقیده‌اش خلاف بود، اخلاقش هم خلاف بود، عملش هم خلاف بود، حرفش که معصیت بود، رفتارش معصیت بود که ﴿ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ﴾،[29] این سراپا آتش است، آن روز ظهور می‌کند. این صیرورتش نار است، این می‌رود که آتش شود. بنابراین راه برای نجات او نیست، او را که به جهنم می‌برند، احیاناً احتمال نجات است، آن مسلمان فاسق است و اما اینکه خود جهنم شد که راه نجات او نیست. این مخلد است، اگر احیاناً عده‌ای «عِتْقِی مِنَ النَّار»[30] هستند، برای آن است که جهنم نشدند، نار نشدند؛ اما که آن که نار شد که دیگر راه برای نجات او نیست، او ابداً نار است؛ لذا می‌فرماید: ﴿و بِئْسَ الْمَصیرُ﴾،[31] صیرورت اینها بد است، اینها بد می‌شوند، نه تنها سیرشان به طرف جهنم است، صیرورتشان به طرف نار است، این کار منافق و کار کافر است.

«أَعَاذَنَا اللَّه ‏مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا»!

«والْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین»



[1] . سوره حدید، آیه11.

[2] . سوره اعراف، آیه51.

[3] . سوره قصص، آیه12.

[4] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏3، ص232.

[5] . کافی (ط ـ دار الحدیث)، ج‏10، ص563.

[6] . سوره بقره، آیه45.

[7] . سوره اسرا، آیه82

[8] . سوره فصلت، آیه44.

[9] . سوره واقعه، آیه49 و50.

[10] . سوره یس، آیه59.

[11] . سوره فاطر، آیه43.

[12] .سوره توبه، آیه98.

[13] .سوره طور، آیه30.

[14] .سوره طور، آیه31.

[15] .سوره توبه، آیه45.

[16] . سوره نساء، آیه123.

[17] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، وصیت31، ص402.

[18] . سوره حدید، آیه15.

[19] . سوره نساء، آیه140.

[20] . سوره نساء، آیه145.

[21] . سوره آلعمران، آیه91.

[22] . سوره بقره، آیه166.

[23] . سوره مومنون، آیه101.

[24] . سوره معارج، آیه13.

[25] . سوره عبس، آیه34.

[26] . سوره بقره، آیه254.

[27] . سوره حدید، آیه15.

[28] . سوره جن، آیه15.

[29] . سوره بقره، آیه174.

[30] . المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص312.

[31] . سوره حدید، آیه15.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق