أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (10) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11)﴾
بخش مهم سوره مبارکه «حجرات» برای برقراری یک تمدّن و فرهنگ جامع دینی است. امّتی میتواند از یک تمدّن و فرهنگِ قابل قبولی برخوردار باشد که ارتباط خود را با مبدأ آفرینش به نام توحید حفظ کند، اوّلاً؛ و پیوند خود را با رهبران الهی ـ پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) ـ مصون نگه دارد، ثانیاً؛ و ارتباط خودشان را با افراد جامعه در اثر صداقت و مانند آن حفظ کند، ثالثاً؛ نه دروغ بگوید و نه به حرف دروغگو اعتنا کند، جاهلانه زندگی نکند، بلکه عاقلانه به سر ببرد تا جامعه جاهلیّت را به جامعه عقلانیّت تبدیل کند، رابعاً؛ و مانند آن.
برای بیان این کار، یک سلسله دستورهایی را ذات اقدس الهی داده و میدهد و یک سلسله تبیینهایی دارد که خلقت انسان براساس این تبیین الهی بنا شده است. این ﴿لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ﴾؛[1] یعنی ساختار انسان این طور است. یک ساختار بدنی درست میکند، فرمود: ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾[2] و مانند آن. اینها ابزار ادراکیِ ظاهری است؛ اما یک سلسله ساختار درونی است که خدای تعالی انسان را به این اسرار خلقت آشنا میکند که ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ﴾ و مانند آن است که این کاری به مسئله حُسن و قبح عقلی ندارد.
یک سلسله کارهای دیگری هم هست که خدای سبحان در درون انسان انجام داد که کارها و تمدّنهای بیرونی را از همین درون باید بگیرد و آن تبیینِ ساختارِ خلقت درونی است. آنچه در جهان صنعت اتفاق میافتد، ریشه آن در عالم طبیعت است؛ اگر موسیقی اختراع شده، در اثر آهنگ خوب است و اگر مشّاطهگری اختراع شده، در اثر چهره و جمال خوب است و اگر به تعبیر یونانی و غیر یونانی برای اداره کشور سه قوّه درست کردند، این قوا هم موجودند و هم از یکدیگر محافظت میکنند و هم تفکیک و جداشده از یکدیگرند، برای این است که ساختار درونی انسان این طور است. انسان یک سلسله دستگاهی دارد که به منزله قوّه مقنّنه او هستند که هم بود و نبود را تشخیص میدهند و هم باید و نباید را تشخیص میدهند، تا رابطه انسان را با جهان و رابطه انسان را با یکدیگر برقرار کنند. این قوّه مقنّنه انسان، همان عاقله انسان است. یک قوّه مجریه در درون انسان به کار رفت و آن عقل عملی است که زیر مجموعه آن، شهوت و غضباند که جذب و دفع را به عهده دارند، اینها کارهای اجرایی انسان را به عهده دارند. یک بخش قضا و نیروی داوَری است که دستگاه قضایی اوست و آن همین نفس لوّامه است که کارهای انسان را بررسی میکند؛ یعنی آنچه را که قوّه مقنّنه تصویب کرده است به نام عقل نظر و آنچه را که قوّه مجریه به عنوان عقل عمل اجرا کرده است، این دو را با هم میسنجد؛ اگر کارهای قوّه اجرایی مطابق کارهای قوّه تقنینی بود، خوشحال میشود. این نشاطی که انسان در درون خود احساس میکند، اگر کار خیری انجام داد مسرور است و لذّت میبرد و اگر ـ خدای ناکرده ـ کار بدی انجام داد خودش را سرزنش میکند، این مربوط به دستگاه قضای اوست. این تبشیر و انذار، این تشویق و تنبیه برای این قوّه سوم است که از آن گاهی به عنوان نفس لوّامه یاد میشود که ﴿لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾.[3] این نفس لوّامه اگر فعّال باشد، مثل دستگاه قضایی اهل رشوه نباشد، این مرتّب انسان را سرزنش میکند تا جبران کند. گاهی انسانی که کار بدی کرده است، شب خوابش نمیبرد، چون این نفس لوّامه از درون فشار میآورد که چرا این کار را کردی؟! تا او توبه کرده و ترمیم کند. این سه قوّه؛ یعنی قوّه مقنّنه، قوّه مجریه و قوّه قضاییه در درون انسان ساخته شده است که به تعبیر یونانیها و دیگران، تفکیک قوای سهگانه در یک کشورِ راقی، به برکت همان کاری است که ذات اقدس الهی در درون نفسِ انسان انجام داده است، این ساختارها را از این نظام طبیعی گرفتند.
آنگاه خدای سبحان برای برقراری جامعه و تمدّن جامعه و فرهنگ جامعه و امنیت جامعه و آرامش جامعه، یک سلسله کارها و اوصافی را در درون انسان جاسازی کرده است، بعد برابر با همان قوانین درونی، دستورهایی را هم صادر کرده است. انسان از اهانتِ دیگری رنج میبرد، از احترام دیگری لذّت میبرد. فرمودند این نفس شما ترازویی است بین شما و دیگران؛ آنچه دیگران از آن لذّت میبرند، همان است که شما از آن لذّت میبرید، آن را حفظ کنید. آنچه دیگران از آن رنج میبرند، شما هم از آن رنج میبرید، خود را از آن حفظ کنید. اگر بخواهید جامعه متّحد داشته باشید و وحدت در جامعه حاکم باشد، وحدت سفارشی نیست، میزانی در درون همه ما هست، فرمود: «اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ»؛[4] این ترازو یک ترازوی صادقی است، مگر اینکه کسی کمکم ـ معاذالله ـ در این ترازو دستکاری کند، اهل تطفیف و کمفروشی و گرانفروشی شود که ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ﴾[5] این بخش را هم شامل میشود. فرمود شما از دیگران جدا نیستید، چیزی که برای خود نمیپسندید برای دیگران هم نپسندید. وحدت یک امر سفارشی نیست، بلکه یک امر تکوینی است، اوّلاً؛ آن تکوین را شارع مقدس به صورت تشریع درآورده، ثانیاً.
تعبیرات لطیف و آموزندهای قرآن کریم دارد؛ گاهی از جامعه اسلامی به عنوان برادر یاد میکند که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ و بحث آن گذشت؛ این جمله خبریهای است که به داعی انشاء القا شده و افاده حصر آن هم تأکید بر انشائیّت آن است و گاهی تعبیر میکند که شما یک نفر هستید، ولی به منزله جان یکدیگر هستید؛ نه تنها برادر هستید، بلکه به منزله جان یکدیگر میباشید. اینکه گفتند: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾،[6] یا ﴿فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾،[7] یا در این آیه محل بحث فرمود: ﴿لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ﴾؛ یعنی جامعه اسلامی به منزله یک نفر است، این یک نفر نباید به خودش اهانت کند، نباید خودش را از بین ببرد، نباید حریم خودش را بشکند. این تعبیر از اِخوه بودن به انفس بودن، یک تعبیر بسیار لطیفی است! گاهی ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ است، گاهی این است که شما یک نفر هستید و جانتان به منزله یک نفر است، همه شما یک جان دارید، جانتان را و خودتان را احترام کنید، به خودتان خیانت نکنید، خودتان را مسخره نکنید. پس ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ﴾، این طلیعهای است برای تعبیر دیگر که ﴿لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ است، مثل سوره مبارکه «نور» که وقتی ﴿فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ این تعبیر است. در خلقتهای اوّلی این طور است.
در بحثهای قبل داشتیم که خود «وسوسه» نعمت است، چون هر کسی که در جهاد درون موفق و پیروز میشود، به برکت «وسوسه» است و اگر وسوسهای در کار نباشد، جهادی در کار نیست. این برای اوساط انسانهاست. «جهاد» وسیله برای تکامل است نه هدف، مثل «تعلّم» و درس خواندن؛ درس خواندن هدف نهایی نیست، یک وسیله است، زیرا کسانی که «به مکتب نرفته مسئلهآموز صد مدرّس»[8] شدند، این تعلّم را ندارند. پس اگر برای مخلَصین «وسوسه» نیست، مثل آن است که برای مخلَصین «تعلّم» نیست. این دلیل نیست که «وسوسه» نعمت نباشد، یا «تعلّم» نعمت نباشد. ما با اکثری مردم روبهرو هستیم و برای اکثری مردم وسوسه نعمت است، برای اینکه با این وسوسه جهاد میکنند و پیروز میشوند؛ برای اکثری مردم تعلّم نعمت است، چون با تعلّم، اینها جزء علما و ربّانیّون میشوند. مخلَصین، نه وسوسه برای آنها نعمت است، چون اینها فاتح هستند و فاتح نیازی به جهاد ندارد؛ نه درس و بحث و مذاکرات علمی برای اینها نعمت است، چون اینها عالِم هستند به جمیع اشیاء، به تعلیم الهی.
بنابراین ذات اقدس الهی، هم ساختار درونی جامعه را متمدّناً خلق کرد، هم تشریع بیرونی را مطابق با آن ساختار درونی قرار داد و فرمود ذائقهای که دارید، این ذائقه شما غذای لذیذ را میپذیرد؛ آن عاقله شما هم همین طور است، آن عاطفه شما هم همین طور است. این یک ترازوی خوبی است تا شما هیچ کس را اهانت نکنید و مواظب زبان خود باشید. اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا﴾، ناظر به آن است.
بعد هم چیزهایی را که جاذبه دارد را ذکر کرد، فرمود: ﴿تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی﴾[9] و هم چیزهایی که دافعه دارد را ذکر کرد و فرمود بپرهیزید: ﴿وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾. اینجا هم فرمود: ﴿لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ﴾؛ مسخره کردن، دافعه دارد، ولی سخریه و تسخیر متقابل، جاذبه دارد که بحث آن در سوره مبارکه «زخرف» گذشت. فرمود ما این تفاوت را؛ استعدادهای مختلف، گرایشهای مختلف و سلیقههای مختلف را خلق کردیم، برای اینکه ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا﴾.[10] ﴿سُخْرِیًّا﴾؛ یعنی یک تسخیر متقابل؛ هر کسی یک گوشه کار را بگیرد و دیگری او را در همان رشتهای که او متخصّص است مسخَّر کند و همین شخص، آن دیگری را در آن رشتهای که مورد تخصّص اوست مسخَّر کند، ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا﴾؛ تسخیرِ متقابل، بهترین نعمت است و مسخره کردن بدترین پدیده زشت است؛ هم این دافعهدار را نهی کرد و هم آن جاذبهدار را امر کرد. بین تسخیر متقابل که در سوره «زخرف» گذشت و بین مسخره کردن خیلی فرق است؛ چه اینکه بین تعاونِ بر «بِرّ» و تقوا، با تعاون بر «إثم» و «عُدوان» خیلی فرق است. این جامعه را میسازد، وحدت سفارشی نیست که ما کنگره تشکیل دهیم، سفارش کنیم، موعظه کنیم، بلکه از همین راهها حاصل میشود. خطر وهّابیت برای آن است که او نه خودش را شناخت، نه خدا را شناخت، نه پیغمبر را شناخت و نه دین را شناخت، اینها دستساخت بیگانه است. این دستساخت بیگانه، هم به خودش آسیب میرساند و هم به دیگران.
سوره مبارکه «حجرات» چند جهت دارد؛ یک تمدّن اساسی ایجاد میکند و در کنار آن آیات سوره مبارکه «زخرف» هم هست. فرمود آن ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا﴾، اولاً هیچ کس نمیتواند بگوید که من نزد خدا عزیزتر از دیگری هستم! این بیان نورانی حضرت امیر را بارها شنیدیم که فرمود: «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ»؛[11] چه کسی توانگر است و چه کسی تهیدست است؟ چه کسی کامل است و چه کسی ناقص است؟ این در صحنه قیامت روشن میشود، «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ». ما اینجا که هستیم، هر کاری که از ما برمیآید، «قربةً إلَی الله» باید برای جامعه انجام بدهیم، دیگران هم هر کاری از آنها برمیآید، باید انجام بدهند؛ این تسخیر متقابل جامعه را میسازد و پرهیز از مسخره کردن و اهانت کردن، کوتهدیدن و کوچکشمردن، پرهیز از این هم جامعه را آرام میکند.
فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾، این برای چندمین بار است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ در این سوره ذکر شده است؛ در آیه اوّل این سوره ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ آمده، در آیه دوم هم ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ آمده، در آیه ششم هم ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ است، این جاهای حسّاس مصدَّر به همین است که مؤمنان! شما با این سَبک آفریده شدهاید، هیچ کس را توهین نکنید! هیچ کس را!
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ﴾؛ گاهی «قوم» به معنی قبیله است، گاهی «قوم» به معنی «رجال» است که اینها «یقومون بامور الجامعه»، در برابر نساء است، به قرینه تقابل که ﴿وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ﴾. گفتند آن «قوم» به معنی «رجال» است؛ یعنی هیچ مردی، مردی را مسخره نکند و هیچ زنی هم زنی را مسخره نکند؛ البته این حکم از باب غلبه است، وگرنه مسخره کردنِ مرد نسبت به زن و همچنین زن نسبت به مرد، آن هم مَنهی و مُحَرَّم است. ﴿لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ﴾، چرا؟ ﴿عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ﴾؛ شاید او از اینها بهتر باشد! مبادا کسی را تحقیر کنید و با چشم کوتهبینی و کوچکبینی ببینید!
پرسش: ...
پاسخ: برای تفصیل است، چون غالباً مردها نسبت به هم، زنها نسبت به هم، این بدگویی و بدبینی را دارند، به طور تفصیل ذکر فرمود. آن قسم سوم را هم که مرد نسبت به زن، یا زن نسبت به مرد مسخره کند، آن هم از اینجا روشن میشود که به خاطر عموم تعلیل است؛ فرمود: ﴿عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ﴾، قسم سوم را هم که ذکر نشد آن را هم در بر میگیرد. پس هیچ کس، کسی را اهانت نکند. ما از اَسرار درون و ارزشهای درون که خبری نداریم! ﴿عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ﴾ یک اصل جامعی است که هر سه گروه را شامل میشود، ولو گروه سوم نام برده نشد.
﴿وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ﴾ در فضایل اخلاقی، سوره مبارکه «احزاب»، زنها و مردها را کنار هم قرار داد و فرمود این زنها و این مردها که مُسلِماند، صادقاند، صابرند، قانِتاند، اینها «لهم أجرٌ کذا و کذا».[12] اینجا مَنهیّات و مفاسد را ذکر فرمود که ﴿وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ﴾. بعد سخن از «قوم» و «نساء»؛ یعنی «رجال» و «نساء» نیست، سخن از «اِخوه» نیست، فرمود: ﴿وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ﴾؛ خودتان را کوچک نکنید، بد نگویید، چون شما به منزله یک نفس هستید، جامعه به منزله نفس واحد است؛ اگر بخواهید جامعهٴ متّحدی داشته باشید، آن بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در جریان فتح مکه فرمود مؤمنون «یدٌ واحدةً» هستند، اینها یک دست هستند، «عَلَی مَنْ سِوَاهُم»؛[13] نسبت به بیگانه یک دست هستند، این یک دست علیه بیگانه است.
بنابراین، هم دست واحد هستند، هم نفس واحد هستند، هم طایفه واحد هستند، هم برادر یکدیگر هستند؛ تعبیرات گوناگونی که جاذبه دارد، در این بخشها آمده است. ﴿عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ﴾؛ خودتان را تحقیر نکنید، کوچک نکنید. اوّلاً این به دو بیان است: یکی اینکه جامعه یک نَفْس است، دوم اینکه کسی که دهن باز کرد و دروغ میگوید، یا بیادبی میکند، یا فُحش میدهد، اوّلین کاری که این شخص کرده است، خودش را پایین آورده است. این ﴿لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ میتواند این قسمت را هم بگیرد، چون اوّلین اهانت را انسان به خودش میکند. قبلاً هم در ذیل آیه سوره مبارکه «اسراء» گذشت که انسان هر کاری که میکند، این کار پیوند مستقیمی با خود صاحبِ کار دارد. این «لام»، «لام» اختصاص است، «لام» نفی نیست، ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾،[14] این طور نیست که این «لام»، «لام» نفی باشد و دومی به قرینه مشاکله «لام» گفته شده باشد، وگرنه باید میگفت: «و إن أسأتم فعلیها»! این طور نیست که برخیها خیال کردند. این «لام»، «لام» اختصاص است؛ یعنی عمل، عامل را رها نمیکند، اگر کار بد کردید متعلق به خود شماست و اگر کار خوبی کردید متعلق به خود شماست. این بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در آخرین جمعه ماه پُربرکت شعبان ذکر فرموده، مستفاد از همین دو آیه قرآن است که فرمود: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ»؛[15] این دو آیه که در ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾[16] یا ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ همین است؛ یعنی انسان که کار بدی میکند، یا حقی را از خدا، یا حقی را از جامعه، یا جمعاً، حق مردم را ضایع میکند و وقتی حق مردم را ضایع کرد، میشود بدهکار و وقتی بدهکار شد، بدهکار باید رهن و گِرو بدهد. در مسائل دنیایی، یا فرشی را گِرو میگیرند، یا خانهای را گِرو میگیرند و مانند آن، ولی در مسائل اعتقادی و اخلاقی و حقوقی، خود آدم را گِرو میگیرند، هر کسی که بد کرده است او را گِرو میگیرند، او آزاد نیست. اینکه میبینید بعضیها میگویند من هرچه میخواهم فلان کار خیر را انجام بدهم نمیتوانم، راست میگوید، برای اینکه او در رهن است، در گِرو است. عین مرهونه آزاد و طِلق نیست، وقتی این عین طِلق است که فکّ رهن بشود. فرمود شما بستهاید، بهترین آزادی این است که آدم راه کسی را نبندد، آن وقت آزاد است.
پرسش: بعضی وقتها سؤال میکنند که این آقا بهتر است یا این آقا؟
پاسخ: اگر از من سؤال کردند و من هم بخواهم در محکمه شهادت بدهم، این چرا! و اگر انسان میداند که او از جهتی بهتر است و این شخص از جهتی بهتر است، این طلبه میخواهد درس بخواند از شما سؤال میکند که من نزد آن آقا درس بخوانم یا نزد این آقا؟ انسان میتواند بگوید که فلان کس در فلان رشته بهتر درس میخواند و فلان کس در فلان رشته.
پرسش: این توهین محسوب میشود؟
پاسخ: نه، این شخص کمال او در آن است، این کمال او در این است، این دیگر توهین نیست. اگر بگوید که این شخص در آن قسمتهای فقهی غنیتر است و بحث کرده، این شخص در قسمت عبادات غنیتر است. این یک شهادت و راهنمایی خوبی است، این اهانت به کسی نیست؛ اما اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ بخواهد نقص کسی را بیان کند، این تام نیست.
غرض این است که اگر آدم حق کسی را ضایع کرد، دیگر آزاد نیست، ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾. آن بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در آستانه ماه مبارک رمضان فرمود: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ»، ماه مبارک رمضان ماه آزادی است همین است. ببینید برخی از تعبیرات روایی این است که در هنگام افطار مثلاً چند نفر از جهنم آزاد میشوند، این درست است، رحمت و مغفرت الهی شامل آنها شده است و یک عده زیادی هم فکّ رهن شده و آزاد میشوند. ماه مبارک رمضان ماه آزادی است، فرمود: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ». کسی که میگوید من نمیتوانم نماز شب بخوانم، او راست میگوید، برای اینکه بسته است، یا میگوید هر چه تلاش میکنم که زبان خود را کنترل کنم یا چشم خود را کنترل کنم، سخت است و نمیتوانم! او راست میگوید، چون بسته است، ولی راه توبه هم باز است.
بنابراین این چنین نیست که آدم هر کاری که انجام بدهد، او را رها بکنند، ﴿إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمینِ﴾؛[17] اصحاب یمین چرا آزاد هستند؟ چون فکّ رهن هستند، برای اینکه اینها یا بدهکار نیستند، یا اگر بدهکار بودند دَین خود را اَدا کردند. ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ یا ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾، ﴿إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمینِ﴾؛ کسانی که اصحاب یُمن و برکت هستند، اصحاب میمنَت هستند، اینها یا بدهکار نیستند، یا اگر دَینی داشتند، دَین خود را اَدا کردند و فکّ رهن کردند. پس اینکه گفته شد در ماه مبارک رمضان، در هر افطاری چند نفر از جهنم آزاد میشوند، این به دو بیان است: یکی اینکه جهنمیهای آن عالم به جهت رحمت الهی آزاد میشوند، دیگر اینکه جهنمیهای این عالم هم آزاد میشوند؛ این شخص به هر حال روزه گرفته و راه فکّ رهن را طی کرده و آزاد شده است و دیگر این کار را نمیکند، آن دروغ را نمیگوید، آن خلاف را نمیکند.
بنابراین انسان میتواند آزاد باشد، انسانِ آزاده است که متّحد است؛ نه تفکر وهّابیت دارد، نه تفکر داعشی و نه کسی میتواند او را برای خونریزی و آدمکشی و امثال آن تحریک کند. این جهنم همیشه در راه است، این «شیاطین الانس» را ما باید باور کنیم؛ اینکه فرمود آمریکا شیطان بزرگ است، این تشبیه نیست، این یک واقعیت است. اینکه فرمود: ﴿شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ﴾،[18] آن شیاطین جِن مشخص است؛ اما شیاطین انس، این شخص کمکم خودش شده شیطان و دیگران را اِغوا میکند.
فرمود شما یک واقعیت هستید، نه تنها شما در جامعه اسلامی برادر یکدیگر هستید، به خودتان هم رحم بکنید. پس هم ساختار درونی ما را خیلی عالمانه و محققانه خلق کرد که ما یک دستگاه و قوّه قضاییه داریم، یک قوّه مقنّنه داریم، یک قوّه مجریه داریم و تمدّنها را از همین خلقت ما ساختند و هم اینکه ذائقههای خاصی خدای سبحان به ما داده است. آنچه را که دین به ما گفته است، تحمیل بر ما نیست! اینکه ابن طاووس(رضوان الله علیه) میفرماید من مشرّف شدم، نه مکلّف؛ یعنی کسی که پانزده سالش تمام شد، وارد شانزده سالگی شد، این به شرافتِ این احکام بار یافته است، کُلفتی بر او نیست، چیزی را خدا بر او تحمیل نکرده است، او را راهنمایی کرده که این غذا برای شما مناسب است. پس ﴿لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ به دو معنا؛ یعنی کسی که دیگری را مسخره میکند، اوّلاً دیگری به منزله خود اوست و جمعاً یک نفس هستند و ثانیاً کسی که دیگری را مسخره میکند، به خودش آسیب میرساند، چون ﴿وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾.
﴿وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ﴾ که ﴿بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ﴾ بحث بعدی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره حجرات، آیه7.
[2]. سوره نحل، آیه78.
[3]. سوره قیامت، آیات1 و2.
[4] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه31.
[5]. سوره مطفّفین، آیه1.
[6]. سوره نساء، آیه29.
[7]. سوره نور، آیه61.
[8]. غزلیات حافظ، شماره167؛ «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد».
[9]. سوره مائده، آیه2.
[10]. سوره زخرف، آیه32.
[11] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت463.
[12]. سوره احزاب، آیه44.
[13] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص403.
[14]. سوره اسراء، آیه7.
[15]. عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، ص296.
[16]. سوره مدثّر، آیه38.
[17]. سوره مدثّر، آیه39.
[18]. سوره انعام، آیه112.