25 10 2016 466782 شناسه:

تفسیر سوره حجرات جلسه 13 (1395/08/05)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّی تَفی‏ءَ إِلی‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (9) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (10)﴾

سوره مبارکه «حجرات» که در مدینه نازل شد و با استقرار نظام و حکومت اسلامی، سعی همه جانبه‌ این سوره این است که آن تمدّن ناب را از هر جهت تثبیت کند؛ هم رابطه خلق با خالق را، هم رابطه امّت با پیامبر و امام را، هم رابطه امت با یکدیگر را، هم برقراری نظم ملّی، محلّی و منطقه‌ای را و هم برخورد با دشمن‌ها را. مؤمنین را معرّفی کرد و فرمود اینها برادران یکدیگر هستند و تنها وصفِ ایمان «اُخوّت» آنهاست، نفرمود: «المؤمنون اِخوة»، بلکه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ که این ﴿إِنَّمَا﴾ مفید حصر است؛ یعنی مؤمنان با یکدیگر جز روابط اُخوّت و برادری نباید داشته باشند. گرچه این جمله به صورت ظاهر، جمله خبریه است؛ اما به داعی انشاء القاء شده است؛ یعنی حتماً برادرانه زندگی کنید. پس مفید حصر است، یک؛ جمله خبریه‌ای است که به داعی انشاء القاء شده است، دو. وظیفه جهان، مخصوصاً «دار التقریب» این است که این نظم برادرانه را حفظ بکند.

نظام اسلامی شبیه نظام بهشتی است، قرآن بهشت را معرّفی می‌کند، بهشتی‌ها را معرّفی می‌کند، همان اوصافی که برای بهشتی‌ها ذکر می‌کند، برای مردان باایمان هم ذکر می‌کند. در بهشت فرمود هیچ کینه‌ای نیست، اختلافی نیست، ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ؛[1] اگر کسی بخواهد وارد بهشت بشود، قبلاً شستشوی قلبی خواهد داشت. اگر در دل او مختصری کینه و ضغنی باشد، این باید برداشته بشود. بعد از اینکه در برزخ و ساهره قیامت، این کینه زدوده شد و انسان دارای قلب سلیم شد، از آن به بعد ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ،[2] وگرنه کسی که در درونِ قلب او یک مختصر کینه‌ای باشد، او وارد بهشت نمی‌شود و اصلاً آنجا جای کینه نیست، ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ. پس در بهشت جا برای عداوت، کینه، بَغضاء و مانند آن نیست.

در سوره مبارکه «حشر»، وقتی مؤمنین را معرّفی می‌کند و وظایف آنها را هم ذکر می‌کند ـ در آیه دَه سوره مبارکه «حشر» ـ میفرماید: مردان باایمان، هم نسبت به گذشتگان خود طلب مغفرت می‌کنند، برای اینکه آنها باعث شدند که این معارف به ما رسید؛ اگر شهدا بودند که ما در کنار سفره آنها نشستیم، اگر ایثارگران بودند که مهمان آنها هستیم، اگر معلّمین و فقها و مؤلّفان بودند که در کنار کتاب‌های آنها نشسته‌ایم؛ لذا گفتند: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ﴾؛[3] این نسبت به گذشته‌هاست. نسبت به افرادی که فعلاً با هم داریم زندگی می‌کنیم، در یک منطقه کوچک یا وسیع، خدایا! ﴿لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا؛ هیچ مؤمنی، چه در مشرق عالَم و چه در مغرب عالَم به سر می‌برد، کینه او در دل ما نباشد و ما بدِ او را نخواهیم. این بهشتی است که دین تحویل ما می‌دهد. خدایا! توفیقی بده که ما کینه هیچ مسلمانی را در دل نداشته باشیم! چه نعمتی بالاتر از این هست؟ چه فرهنگی بالاتر از این هست؟ چه تمدّنی بهتر از این وجود دارد؟ این در سوره مبارکه «حشر» است و قبل از «حجرات» نازل شده است. ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا؛ خدایا! آن توفیق را بده که ما با هیچ مسلمانی کینه نداشته باشیم! این دیگر نمی‌گذارد که یمنی پیدا بشود، آل سعودی پیدا بشود؛ یا آنها اصلاح می‌شوند، یا عده‌ای دست آنها را  کوتاه می‌کنند، این دین است!

حالا شما در بحث قبل اشاره شد، غالب کشورهای اسلامی قرائت قرآن دارند، مسابقه قرآن دارند، تجوید دارند، این کلمه را چند گونه بخوانند، «إماله» بخوانند یا «اشباع» بخوانند، اینها هست؛ اما روح قرآن این است که هیچ مسلمانی نسبت به یکدیگر کینه نباید داشته باشد. ببینید این وجود مبارک امام صادق که ما وارد حَرم اینها می‌شویم دَر و دیوار را می‌بوسیم، اینها عملاً جامعه را بهشتی کردند. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل می‌کند ببینید کار امام صادق چیست؟ صدقه چیست؟ ما وقف و صدقه و اینها را در حدّ عاطفه تنزّل دادیم. ما خیال می‌کنیم به گِدا کمک کردن، عالی‌ترین فضیلت است؛ البته فضیلت هست؛ اما کمک کردنِ به گِدا و فقیر، یک امر عاطفی است. شما در مشرق عالَم و مغرب عالَم، از واشنگتن تا تاشکند که سخن از اسلام در آن منطقه نیست، هیچ کشوری سراغ دارید که حمایت از فقرا در آن نباشد؟! هیچ نیست! «علی وجه الارض» شما کشور کفری سراغ دارید که حمایت از خانواده‌های بی‌سرپرست نباشد؟ بودجه‌ای برای آنها نباشد؟ به فقیر کمک نکنند؟ هرگز نداریم! خصیصه اسلام این نیست که به فقیر کمک کنیم، خصیصه اسلام این است که فقر را از بین ببریم. مبارزه با فقر، می‌شود اساس اسلام.

بیان نورانی حضرت امیر را ببینید، فرمود کمک کردنِ به فقیر از هر کافری هم ساخته است؛ اما من اگر فقر را ببینم، گردن فقر را می‌زنم: «لَو تَمَثَّلَ لِیَ الفَقرُ رَجُلاً لَقَتَلتُهُ»؛[4] این فکر علی(علیه السلام) است! من نمی‌گذارم که کسی بیکار باشد، بی‌اشتغال باشد، ربا رایج باشد، تولید نباشد، من نمی‌گذارم! «لَو تَمَثَّلَ لِیَ الفَقرُ رَجُلاً لَقَتَلتُهُ»؛ من گردن فقر را می‌زنم، نه اینکه به فقیر کمک کنم، فقیر را هر کافری هم کمک می‌کند. شما روی کره زمین، جایی را پیدا کنید که برای فقرا بودجه‌ای نداشته باشند! چه کشور چین و ژاپن و امثال آن که از خدا و قیامت خبری نیست، چه کشورهای اسلامی! صدقه دادن، یک امر عاطفی است، نه امر عقلی؛ آن‌که عقلی است فقرزدایی است، ایجاد اشتغال است، ایجاد تولید است، جلوی بانک‌ها را گرفتن است. شما در زمان انقلاب ـ آنها که سنّشان کافی است ـ می‌دیدید، وقتی راهپیمایی بود، روحانیون و اینها جلو بودند، عده‌ای هم در این صحنه‌ها بودند که سه جا را آتش می‌زدند: بانک‌ها را آتش می‌زدند، شراب‌فروشی‌ها را آتش می‌زدند، سینماها را آتش می‌زدند. اینها را کسانی که سنّشان کافی است می‌دانند که در زمان انقلاب در راهپیمایی این سه کار بود. بعد از انقلاب شراب‌فروشی‌ها سه قِسم شد: یک عده واقعاً توبه کردند، یک عده فرار کردند، یک عده هم رفتند زیر زمین. سینماها هم سه قِسم شدند: یک عده از هنرمندان واقعاً توبه کردند، یک عده فرار کردند، یک عده به دنبال کنسرت‌های زیر زمینی رفتند؛ اما این بانک‌ها همچنان به عنوان اسلام‌مالی مانده‌اند! هیچ تکانی هم نخوردند و معاملاتشان را به صورت مضاربه درست کردند که همان رباست. ما حرف خدا را واقعاً باور نکردیم! این آمریکا که (علیه من الرحمن ما یستحق)، هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، این تعارف هم ندارد، نشانه‌ آن هم این جنگ هشت‌ساله است، چون ملتی که آزاده است و می‌خواهد شهید بشود که هراسی ندارد. با اینکه غلطی نمی‌تواند بکند، اگر یک وقت بگوید گزینه نظامی روی میز من است، برخی‌ها حساب می‌کنند! اما خدا صریحاً گفت گزینه نظامی روی میز قرآن من است: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ،[5] ولی ما باور نکردیم! آن وقت دلمان می‌خواهد که اقتصاد مقاومتی داشته باشیم! این با سفارش که حلّ نمی‌شود! این جنگ با خداست. به هر بهانه‌ای، اسلام‌سازی و اسلام‌مالی می‌کنید! الآن اگر پولی را شما به بانک بدهید، به شما می‌گویند؛ چه تورّم باشد چه نباشد، چه رکود باشد چه نباشد، چه تحریم باشد چه نباشد، اِلا و لابد سود دارد، بیست درصد هم سود دارد، «علی الحساب» هم هست! این ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ است. آن ﴿یَمْحَقُ﴾ هم که فعل مضارع است، فرمود: ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا.[6] اقتصاد مقاومتی با سفارش، با چهار تا کار حَلّ نمی‌شود، این بانک‌ها باید اصلاح شود.

فرمود فقط و فقط اینها برادرانه باید زندگی کنند. این جمله خبریه است که به داعی انشاء القا شد، یک؛ مفید حصر هم هست، دو؛ شناسنامه ما را هم تثبیت می‌کند که جامعه اسلامی فقط جامعه ایمانی است. حالا بنگرید که مرحوم کلینی چه نقل می‌کند! مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل می‌کند که ائمه(علیهم السلام) درباره اصلاح «ذات البین» فرمایشاتی دارند، وصیت‌نامه وجود مبارک حضرت امیر را هم یکی از این فرمایشات است می‌خوانیم که بعد از ضربت خوردن در شب نوزدهم و قبل از شهادت در شب بیست و یکم، آن وصیت‌نامه را تنظیم فرمود که «صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللَّهُ‏ إِصْلَاحٌ بَیْنِ النَّاس»؛[7] اصلاح بین مردم از نماز بالاتر است، از روزه بالاتر است، از همه فضایل بالاتر است؛ یعنی آنها واجب هستند و این أوجب است و مانند آن.

همان طور که می‌دانید، نگذاشتند وجود مبارک امام صادق نظام اسلامی تشکیل بدهد؛ اما همان مقداری که از دست ایشان برآمد نظام اسلامی را سامان دادند. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل می‌کند که بودجه‌ای را وجود مبارک امام صادق در اختیار داشت، بعضی از شاگردان خود، مثل مفضّل و اینها را تربیت کرد، بعد فرمود شما در این شهر مدینه و امثال مدینه همین طور که دور می‌زنید، هر جا اختلافی بود اگر توانستید، از راه نصیحت، تعلیم و تزکیه اصلاح کنید؛ ولی اگر اختلاف مالی بود که با نصیحت حلّ نمیشد، بودجه‌ای در اختیار من است، با این بودجه شما آن اختلاف مالی را حلّ کنید و بگذارید این دو نفر برادرانه زندگی کنند. یک عدّه را تربیت کرد که کارمند رسمی امام صادق بودند. مرحوم کلینی نقل می‌کند که یکی از همان شاگردان حضرت به عنوان امتثال مأموریت و به دستور وجود مبارک امام صادق، روزی داشتند حرکت می‌کردند، شنیدند که از درون خانه‌ای سر و صدایی بلند است، او مأمور بود که بررسی کند. پس از بررسی، مقداری که تأمّل کرد، دید سعید بن بیان و داماد او درباره میراث اختلاف دارند. وارد خانه شد و آنها را نصیحت کرد، موعظه کرد و آنها را متقاعد کرد که اگر این مشکل مالی حلّ بشود، دیگر این اختلاف را رها کنند. گفت چقدر مثلاً اختلاف مالی میراثِ شماست؟ گفت مثلاً فلان مبلغ! او فلان مبلغ را از بودجه وجود مبارک امام صادق داشت، تحویل اینها داد و اینها که باهم درگیر بودند، برادرانه با هم مصافحه کردند و روبوسی کردند و خواستند از این آقا تشکر کنند، ایشان گفت از من تشکر نکنید! من شاگرد امام صادق هستم و حضرت مرا فرستاده که اگر بین شیعه‌ها و دوستان و برادران مؤمن اختلافی هست و ما نتوانستیم از راه سخن و موعظه حلّ کنیم، از راه مال حلّ کنیم، این هم مال است که این برای امام صادق است، به من مربوط نیست، از من تشکر نکنید! این کار امام صادق است. اوّلاً کارمندان باید بدانند به اینکه از بیت‌المال دارند استفاده می‌کنند و هیچ کس توقّع نداشته باشد که از آنها تشکر بشود و نام آنها را ببرند و راه اصلاح جامعه هم گاهی به بذلِ مال است.

آن وقت همین آیه سوره مبارکه «حشر» که ما را بهشتی تربیت می‌کند، زمام آن را به دست امام صادق(سلام الله علیه) می‌دهد که آن گونه شاگرد تربیت کند. تنها این نیست که خدایا ما را بیامرز! این برای جمله اوّل است: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ﴾؛ اما این دعاست که خدایا! کینه هیچ مسلمانی را در دل ما قرار نده! ﴿وَ لا تَجْعَلْ فی‏ قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحیمٌ﴾، این دعای بهشتی‌هاست. اگر این طور باشد، می‌شود بهشت. انسان در بهشت چه می‌خواهد؟ البته خصوصیت آن عالَم را کسی توقع ندارد که در اینجا باشد! این تقریباً بیست و هفت ـ هشت روایت است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در آخر أمالی خود نقل کرد؛ یکی از آن بیست و هفت ـ هشت روایت این است که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا»؛[8] آن بخش پایانی دارد: «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا»؛[9] آن «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ» که فراوان است.[10] من شهر حکمت هستم و این حکمت، بهشت است و من در بهشت هستم و درِ این بهشت هم ای علی تو هستی! «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا». انسان می‌تواند در دنیا هم در بهشت زندگی کند؛ یعنی نموداری از آن بهشت در اینجا باشد؛ جای اتّحاد، جای برادری، جای صمیمیت، جای بهشت است، این نمونه آن است. ما اگر بخواهیم از آن بهشت نمونه‌ای، الگویی، علامتی پیدا کنیم، در اینهاست که «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا»؛ من الآن در بهشت هستم، تو هم در بهشت هستی، دَرِ بهشت هم هست، اگر کسی وارد این صحنه بشود، وارد بهشت می‌شود. نمونه‌ای از آن عالَم اینجا هست.

پرسش: آیا کسی که ولایت ائمه را قبول ندارد، می‌تواند برادر ایمانی ما باشد؟

پاسخ: ببینید! آنها هم به ما دستور دادند، خود حضرت امیر در طول 25 سال چه کار کرد؟ ما باید با همین بیان آنها را برادر کنیم، نه با کینه! با همین نصیحت، با همین احتجاج، با همین دستور، با همین سفارش، با همین رفتارِ علوی او را برادر کنیم، وگرنه بنشینیم به او بد بگوییم، او به ما فحش بدهد، ما هم به او فحش بدهیم، این‌که برادر نمی‌شود. خود حضرت امیر هم همین کار را کرد یا آن مردی که از شام آمد به وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) آن همه اهانت کرد، حضرت اعتنایی نکرد، این شخص بی‌ادبی کرد و آمد جلو، گفت: «إِیَّاکَ أَعْنِی»! فرمود: «عَنْکَ أَحْلُمُ»؛[11] گفت آقا! این فحش‌ها را به شما گفتم!؟ حضرت فرمود من هم از شما گذشتم! آن وقت این می‌شود جامعه بهشت. اگر «مُبدّل السیّئات بالحسنات»[12] است، راهش هم همین است. ما اگر دو جا گذشت کنیم، آنها هم بالاخره اصلاح می‌شوند، یا لااقل کینه‌ای در کار نیست.

غرض این است که نظام اسلامی، نظام بهشتی است. الآن تمام این کشورهای اسلامی مسابقات قرآن دارند، قرائت قرآن دارند، فلان کلمات را چند گونه بخوانند! چند آیه را با یک نفس بخوانند! اینها هست؛ اما وقتی فرمود ـ با جمله حصر ـ که فقط و فقط آنچه حاکمِ بر جهان اسلام هست برادری است؛ این ﴿إِنَّمَا﴾ است، یک؛ جمله خبریه است، دو؛ به داعی انشاء القا شده، سه؛ راه امام صادق(سلام الله علیه) هم اصلاح «بین النّاس» است، این چهار. آن شاگرد هم وقتی خواست بیاید بیرون، گفت از من تشکر نکنید، برای اینکه من شاگرد امام صادق هستم، بودجه هم از طرف حضرت است، من مأمور شدم برای اصلاح. این را مرحوم کلینی در جلد دوم کافی نقل کرده است.

در همین بخش‌هایی که قرآن کریم دارد اگر یک وقت اختلاف کردند، نگویید به ما چه! ـ درباره بحرین همه باید دخالت کنند، درباره یمن همه باید دخالت کنند ـ منتها دخالت کردن به این است که دست ظالم را بگیرند که ظلم نکند و کوتاه بیاید، نصیحت کنند، هدایت کنند، راهنمایی کنند، جامعه را به این سَمت متوجه کنند که اساس دین محفوظ بماند که فرمود اگر این کار را کردند؛ یعنی اگر اختلافی ایجاد شد یا جنگی پیدا شد، شما سعی کنید بین اینها صلح و امنیّت را برقرار کنید: ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری﴾‏، دیگر نگویید به ما چه!؟ ﴿فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّی تَفی‏ءَ إِلی‏ أَمْرِ اللَّهِ﴾؛ برگردند به طرف خدا. ﴿فَإِنْ فاءَتْ﴾؛ آن‌گاه دیگر نگویید گذشته‌ها گذشت، به هر حال خسارت‌ها و امثال آن را باید بدهند، مگر اینکه خودشان صلح بکنند.

پرسش: پس مسئله تبرّی را چگونه حل کنیم؟

پاسخ: حلّ است، آن‌که امر قلبی است، بهشت و جهنم مسئله کلامی است، آنچه در حوزه‌ها مطرح نیست مسئله کلام است! تولِّی حق است، تبرّی حق است، سقیفه جهنمی است، غدیر بهشتی است، اینها را آدم در کلام حلّ می‌کند، نه این‌که در برابر او اسلحه بکشد! آن‌که باید باشد، نیست و آن‌که نباید باشد، هست!

در بحث‌های اخیر برای شما ثابت شد که اصول علمی نیست که به قرآن تکیه کند. بارها به عرض شما رسید که ممکن است جوانی از یک خانواده متوسط باشد که مسلمان و شیعه است، قرآن را قبول دارد، عترت را قبول دارد، همه چیز را قبول دارد، ولی قرآن را ندیده است، در خانواده‌ای بود که قرآن نبود؛ اگر کتابی پشتش نوشته نباشد «قرآن کریم»، او تشخیص نمی‌دهد که این قرآن است! چنین شخصی می‌تواند بیاید حوزه علمیه طلبه بشود، فقه و اصول را بخواند، جلد اوّل کفایه را بخواند، جلد دوم کفایه را بخواند، سطح عالی‌ آن را بخواند و تدریس هم بکند، خارج دو جلد کفایه را هم تدریس بکند، در حالی که در تمام مدت عمر قرآن را ندیده است! شما هیچ مطلب اصولی ندارید که به قرآن تکیه کند! آن وقت از یک طرف ما این اصول را مرتّب داریم می‌خوانیم، چند بار هم می‌خوانیم، بعد می‌گوییم کمال ما در این است که چندین بار رسائل را تدریس کردم! اما از آن طرف این کتاب‌های کلامی خاک می‌خورد! اینها مانده است! این شافی سید مرتضی مانده، تلخیص شافی مرحوم شیخ طوسی مانده، کتاب‌های کلامی محققان ما مانده، حقّانیت غدیر مانده، بطلان سقیفه مانده، اینها مانده است! اینها را آدم معتقد و عالِم است، مثل وجوب نماز، اینها که تردیدبردار نیست؛ اما حالا اگر کسی نماز نمی‌خواند، ما در برابر او شمشیر نمی‌کشیم، بلکه او را اصلاح می‌کنیم. اگر کسی سقفی بود، ما یقیناً می‌گوییم این روزی دارد که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ؛[13] اما این چنین نیست که حالا فعلاً به جان هم بیفتیم. آن غدیر ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[14] است، این سقیفه هم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ است که اینها را باید در کلام بخوانیم، ولی کلام متروک است.

به هر تقدیر فرمود فقط مؤمنان، فقط و فقط برادران ایمانی هستند. آن وقت شما می‌بینید که در یمن این جور هست، ولی هیچ کسی خبری ندارد. این چه ایمانی است که ما داریم؟

پرسش: اگر بخواهیم حرفی را در دفاع از مظلوم مطرح بکنیم، می‌گویند در امور آنها دخالت کردیم؟!

پاسخ: اگر همه بگویند، جامعه اسلامی قبول می‌کند. یک وقت است که انسان جانبداری می‌کند و ـ معاذالله ـ به استکبار و صهیونیست وابسته است، او را قبول نمی‌کنند؛ اما می‌دانند که او «بینه و بین الله» حرف قرآنی را دارد می‌زند و بیگانه هم نیست؛ می‌گوید همان طوری که آل سعود منحوس است، استکبار و صهیونیسم بدتر هستند. اگر به جایی وابسته نباشد و حرف اسلامی را بزند، یقیناً مؤثر است. اگر همه این حرف را بزنند، یقیناً مؤثر است. اینها الآن جنگ‌های نیابتی راه انداختند.

پرسش: یک وقت اخلاق اقتضا می‌کند که ما خوب برخورد کنیم این درست است، ولی مؤمن به غیر ولایت اصلاً مؤمن نیست!

پاسخ: درست است، اما همین را باید مؤمن به ولایت کرد، همین‌ها را وجود مبارک حضرت امیر تربیت کرد و با ولایت همراه کرد، وگرنه حکومت دست آنها بود. بسیاری از کشورها، مثل خود ایران را شما ببینید، ایران به دست حضرت امیر که فتح نشد! پدران و اجداد ما به برکت همین سادات که آمدند و گفتند علی این است، زهرا این است، حسن این است، حسین(علیهم السلام) این است، ما این ذوات قدسی را شناختیم؛ وگرنه آنجا افسران تِیم و عَدی آمده بودند ایران، ایران را چه کسی فتح کرد؟! ایران که به دست حضرت امیر فتح نشد! به دست سقیفه فتح شد و چون ایران به دست سقیفه فتح شد، افسران تِیم و عَدی هر جا رفتند؛ یا کردستان بودند، یا بلوچستان بودند، یا خَلق ترکمن بودند و اگر ـ خدای ناکرده ـ اجداد ما گرفتار افسران تِیم و عَدی بودند چه کار می‌کردیم؟ این‌که ما در و دیوار این امامزاده‌ها را می‌بوسیم، این سادات آمدند و ما را نجات دادند. سخن از صفویه نبود، صفویه را چه کسی تربیت کرد؟ صفویه را چه کسی شیعه کرد؟ صفویه را چه کسی آدم کرد؟ همین سادات بودند، اینها گفتند علی این است، زهرا این است، حسن این است، حسین(علیه السلام) این است، گفتند و گفتند و گفتند، تا پدران ما فهمیدند و ما هم راه را تشخیص دادیم، وگرنه ما از چه راهی می‌فهمیدیم؟ جریان غدیر که به ما نرسیده بود، جریان سقیفه که به ما نرسیده بود، وجود مبارک امام رضا(علیه السلام) آمد، سادات آمدند، «بنی الزّهرا» آمدند و معرّفی کردند، آن قدر گفتند و گفتند و گفتند تا پدران ما ـ الحمد لله ـ تربیت شدند و ما هم تربیت شدیم. ما شب و روز باید شاکر این امامزاده‌ها باشیم، مبادا کسی خیال کند صفویه ما را تربیت کرد؟ صفویه را چه کسی تربیت کرد؟! همین سادات تربیت کردند، همین علمای ساداتی که از حجاز آمدند گفتند که حضرت امیر کیست، زهرا کیست، حسن کیست، حسین(علیه السلام) کیست! همین سادات به ما گفتند، وگرنه صفویه را چه کسی تربیت کرد؟! صفویه از کجا فهمیدند؟!

بنابراین این راه دارد، الآن اکثری ایران این بود، ایران به دست دیگری فتح شد، این کشوری که امپراطوری بود به دست سقیفه فتح شد و حق هم داشتند که از ائمه بی‌خبر بودند، چون دسترسی نبود؛ اما سادات آمدند کم‌کم مسئله را حلّ کردند. پس می‌شود کم‌کم تِیم و عَدی را کنار زد و سلمان و اباذر را آورد، این راه دارد، ولی در هر صورت بر فرض هم بعضی‌ها در ضلالت و گمراهی باشند که ـ إن‌شاءالله ـ امیدواریم هدایت بشوند، دیگر این طور جنگ و خونریزی و کودک‌کشی و زن‌کشی و بچه‌کشی که در یمن و امثال یمن است، یا آن بزرگانی که الآن در بحرین در اسارت هستند یا در حبس هستند، پیش نمی‌آید.

غرض این است که این ﴿إِنَّمَا﴾ سفارش است و آن هم راه امام صادق است. شما ببینید بیان نورانی حضرت امیر در وصیت‌نامه‌اش چیست؟ روز نوزدهم آن ضربت را خوردند، در بین آن ضربت و شهادت، این نامه 47 که وصیت‌نامه وجود مبارک حضرت امیر است، تنظیم شد. حضرت در صدر وصیت‌نامه که فرمود: «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا»؛ بعد می‌فرماید: «وَ قُولَا بِالْحَقِ‏ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛ آن‌گاه می‌فرماید که «أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی(أو وُلدِی) وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی»؛ الآن همه ما جزء اوصیای حضرت هستیم، فرمود هر کس نامه من به دست او رسید، او وصیّ من است: «وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ»، تا بخش‌های پایانی که مربوط است به «وَ عَلَیْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ»؛ اختلاف نداشته باشید، قطع رحِم نکنید و مانند آن. فرمود من شنیدم که صَلاح «ذاتُ البین» از غالب نماز و روزه بالاتر است. یک کشور و یک نظام را این وحدت حفظ می‌کند، این وصیت حضرت امیر نسبت به همه ماست.

بنابراین اگر قرآن است که به صورت حصر فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ و اگر قرآن ناطق است که می‌فرماید: «صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ» و اگر روش وجود مبارک امام صادق است اختصاص یک بودجه است برای حل اختلاف و اگر آیه سوره «حشر» است که ما را به بهشت‌سازی دعوت می‌کند. اگر ملّتی متمدّن بود و فرهنگ آن فرهنگ قرآن و عترت بود، چنین ملّتی در بهشت دارد زندگی می‌کند؛ یعنی نمونه‌ای از بهشتِ اَبد را فعلاً دارد تجربه می‌کند که فرمود: ﴿لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. سوره اعراف، آیه43؛ سوره حجر، آیه47.

[2]. سوره حجر, آیه46.

[3] . سوره حشر، آیه10.

[4]. روائع نهج البلاغه(جرج جرداق), ص233.

[5]. سوره بقره، آیه279.

[6]. سوره بقره، آیه276.

[7] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص209.

[8] . الامالی(صدوق)، ص345.

[9]. الامالی(صدوق)، ص388؛ «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا فَکَیْفَ یَهْتَدِی الْمُهْتَدِی إِلَی الْجَنَّةِ وَ لَا یَهْتَدِی إِلَیْهَا إِلَّا مِنْ بَابِهَا».

[10] . الامالی(للطوسی)، ص559؛ الإقبال بالأعمال الحسنه(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص507؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص233؛ ... .

[11]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص529.

[12]. سوره فرقان، آیه70؛ ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾.

[13]. سوره حاقة, آیات30 و 31.

[14]. سوره بروج، آیه11.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق