28 02 2016 465206 شناسه:

تفسیر سوره جاثیه جلسه 03 (1394/12/10)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿حم (۱) تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲) إِنَّ فِی السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ لَآیَاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (۳) وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (٤) وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِقُوْمٍ یَعْقِلُونَ (۵) تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیَاتِهِ یُؤْمِنُونَ (۶)

سوره مبارکهٴ «جاثیه» جزء «حوامیم»[1] هفتگانهای است که در مکّه نازل شد و محور اساسی سُور مکّی هم ـ همان‌طور که ملاحظه فرمودید ـ اصول دین و خطوط کلّی فقه و اخلاق است، در غالب این سُوَر سخن از نزول قرآن کریم و مسیری که طی شده است را بیان فرمودند. در آغاز این سوره مانند بسیاری از سُوَر که نزول قرآن را از مبدأ وحی بیان میکنند، اسمای حسنای خدای سبحان که نازل کننده این قرآن است ذکر میکند و این کتاب وقتی از «عزیزِ حکیم» صادر شده است، هم مشتمل بر عزّت و حکمت است، هم پیام عزّت و حکمت دارد و هم تعلیم عزّت و حکمت و تدریس عزّت و حکمت را دارد.

درباره آسمان و زمین همان‌طوری که ملاحظه فرمودید، آسمانی است در مقابل زمین که نظام سپهری و کواکب را به عهده دارد و آسمانی هم است در مقابل زمین؛ یعنی فضا و جوّ که باران از آن‌جا نازل میشود، ﴿إِنَّ فِی السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ با ﴿وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ فرق میکند؛ البته آن سمائی که ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ[2] یک «سماء» دیگری است، غیر از این سمائی است که ستارهها در آن هست و غیر از آن سمائی است که باران از آن نازل میشود. اینکه فرمود: ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ رزق ظاهری همین فضاست؛ اما آن رزق معنوی در آسمانی است که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ؛[3] فرمود ما آسمانهایی داریم که درهای آنها به روی کفّار باز نمیشود، اگر این آسمانهای ظاهری سپهری و نجومی باشد که در اینها مرتّب کفّار رفت و آمد دارند! آن آسمانی که درِ آن به روی کافر باز نمیشود، همان آسمانی است که در بیان نورانی حضرت امیر(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) هست، در بیان نورانی امام حسن مجتبی(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ)[4] هست، وقتی آن مرد شامی از وجود مبارک حضرت سؤال کرد «کَمْ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء» حضرت فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم‏»؛[5] یعنی اگر منظور این آسمان نجومی است تا چشم میبیند مسیر است و اگر آسمان باطنی است که درهای آن به روی کفّار باز نمیشود، مسافت آن به اندازه آه مظلوم است؛ «مَدُّ الْبَصَرِ‏» برای دیدن آسمان ظاهر، «وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم‏» این مسیر را طی میکند تا به آن جایی برسد که درِ آن آسمان به روی کافر باز نمیشود؛ ولی به روی آن آه باز است و آه مظلوم تا به آن‌جا میرسد؛ در بیانات نورانی سیدالشهداء(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) هم هست، در بیانات نورانی امام سجاد(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ)  هم هست، وجود مبارک امام سجاد(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ)  دارد که در آن مراحل نهایی وداع پدرم سیدالشهداء(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) به من مطلبی فرمودند[6] که خود امام سجاد در آخر عمرش به امام باقر(سَلامُ اللهِ عَلَیهِم أَجمَعِین) همین وصیت را دارد؛ به امام باقر در آخرین لحظه زندگی خود که وصیت میکند، میفرماید من تو را وصیت میکنم به امری که پدرم در آخرین لحظات زندگی خود مرا به آن امر وصیت کرد، فرمود: ظلم همیشه حرام است و بد، ولی آن مظلومی که هیچ پناهی جزء خدا ندارد به او ستم نکن! «إِیَّاکُمْ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه‏»،[7] چون آن آه فقط به «الله» میرسد. یک وقت است مظلومی است که قدرتی دارد، سِمَتی دارد، منصبی دارد، قبیلهای دارد، فرزندی دارد، قوم و خویش و قدرتی دارد، در نهایت به تمام اینها تکیه میکند؛ اما کسی که هیچ پناهی ندارد، این دعای او دعای خالص است، فرمود: «إِیَّاکُمْ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه‏»، این همان آهی است که به جایی میرسد، آن درها فقط برای این دعاها و این نیایشها باز میشود.

پس بخشی از سماوات در قرآن کریم هست که نظام سپهری و نجوم و علم و هیأت است که آن جزء آیات الهی است، یک سماواتی است که درهای آن فقط به روی مؤمنین باز میشود، حالا یا ﴿لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ یا ﴿لِلْمُؤْمِنِینَ یا ﴿لِقٌوْمٍ یَعْقِلُونَ که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ.[8] این سماوات ظاهری را مرتّب میبینید که کفّار رفت و آمد میکنند، چند وقت قبل هم این را به عرض شما رساندیم که درباره کوکب کیوان این همه زحمتها را کشیدند و گزارش مفصل هم میدادند، سیاهچالهها را بیان کردند، فاصلهها را بیان کردند، طول و عرض و عمق را بیان کردند، اما در تمام گفتار اینها کفر میجوشید! میگفتند تصادفاً این‌طور شد، تصادفاً این‌طور شد! اینها چشم تیزبین دارند که میلیونها فرسخ دور را میبینند؛ اما خدایی که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾[9] این را کور هستند و نمیبینند. بنابراین فعلاً صحبت از آن آسمانها نیست که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، آن برای گروه خاص است؛ اما این سماوات نجومی آیات است، أرض هم آیات است، «بَین الأرض و السَّماوات» هم آیات است؛ فرمود: ﴿إِنَّ فِی السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ لَآیَاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ که فرق «مؤمنین» و «یوقنون» و «یعقلون» باز هم بیان میشود و در خلقت شما که با آسمان و زمین خیلی فرق دارید، برای اینکه آن باری را که شما انسانها میتوانید حمل بکنید، آسمان و زمین نمیتوانند حمل بکنند؛ این مسئله ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ[10] که در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «أحزاب» گذشت گوشه‌ای از آن را بیان می‌کند: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ، اگر او گفت «آسمان بار امانت»،[11] از همین کریمه گرفت. درباره آسمان و زمین چیزی هست که انسان بالاتر از همه آن چیز است! انسان امانتی را حمل میکند که این آسمان و زمین نمیتوانند آن را حمل بکنند؛ لذا مسئله آفرینش انسان را جدا ذکر کرد، یک؛ و یقین را در کنار خلقت انسان ذکر کرد، دو: ﴿وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.

دربارهٴ اختلاف «لیل و نهار» هم فرمود که چهار ـ پنج طایفه آیه است؛ طایفه اُولیٰ مربوط به اصل آفرینش آسمان و زمین است، طایفه ثانیه درباره نظم ریاضی خلقت «لیل و نهار» است که فرمود: ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ،[12] شب جایش مشخص است، روز جایش مشخص است، هیچ وقت شب بر روز جلو نمیافتد و هیچ وقت روز بر شب جلو نمیافتد، این نظم آنها است. آیات سوم مربوط به «ایلاج» است که در بحث قبل گذشت که برای تأمین فصول چهارگانه است. «قُوس اللَّیل» از دو طرف در پاییز ـ یعنی از اوّل تیر به بعد ـ وارد «قُوس النَّهار» میشود که مرتّب شبها طولانی و روزها کوتاه تا برسد به شب یلدا، از دو طرف «قُوس اللَّیل» وارد «قُوس النَّهار» میشود؛ یعنی دیر صبح میشود، زود مغرب میشود، از دو طرف شب فضای روز را میگیرد؛ لذا از اوّل تیر تا آخر پاییز یعنی اوّل یلدا، از دو طرف «قُوس اللَّیل» وارد «قُوس النَّهار» میشوند که نَفَس روز را میگیرند، تنگ میکنند و از اوّل زمستان که شب یلدا گذشت، دو طرفِ «قُوس النَّهار» وارد حوزه «قُوس اللَّیل» میشوند؛ یعنی هم از طرف صبح زودتر صبح میشود و هم از طرف مغرب دیرتر مغرب میشود که نَفَس شب گرفته میشود تا برسد به آخر خرداد که کوتاهترین شب است؛ این طایفهٴ ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ[13] هست تا برابر سوره مبارکه «فصلت» که گذشت، فصول چهارگانه تأمین بشود که فرمود: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ؛[14] ـ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ یعنی فصول چهارگانه ـ تا فصول چهارگانه به وجود بیاید، مواد غذایی و اقتصادی و امثال آن تأمین بشود.

﴿یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهَارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهَارَ عَلَی اللَّیْلِ[15] که یک طایفه دیگر است، آن هم مضمون ﴿یُولِجُ﴾ را تداعی میکند و چیز جدیدی ظاهراً نیست؛ منتها حالا تعبیرات فرق میکند؛ طایفهای است از آن به «ایلاج» یاد شده و طایفهای است از آن به «تکویر» یاد شده است؛ در بخشی هم فرمود اگر همیشه روز بود یا شب بود که زندگی برای شما سخت بود: ﴿یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ،[16] ﴿یَأْتِیکُم بِضِیَاءٍ،[17] اگر همیشه روز بود یا همیشه شب بود که زندگی ممکن نبود! در بخشی از آیات هم فرمود: ﴿جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً،[18] که این دیگر مربوط به مسائل اقتصادی و امثال آنها نیست؛ فرمود کسانی که نوافل شب، اعمال شب و عبادات شب را در اثر نسیان یا اضطرار یا بیماری یا سفر موفق نشدند روز انجام بدهند یا نوافلی را که در روز موفق

 نشدند شب انجام بدهند،[19] پس آن ﴿خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً مطلبی دیگر است؛ این مجموع چند طایفهای است که مربوط به خلقت آسمان و زمین است. در جریان سوره مبارکهٴ «قصص» این آیه ـ آیه 72ـ آمده است: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ.

اما این مسئله که آیا شب اوّل خلق شد یا روز، این یک صبغهٴ علمی ندارد، برای اینکه براساس کرویت زمین، شب و روز با هم هستند، این‌طور نیست که شب مقدم بر روز باشد یا روز مقدم بر شب، این نزاع وجهی ندارد، این بحث ثمرهٴ علمی ندارد چه رسد به عملی! وقتی کرهٴ زمین در برابر شمس قرار بگیرد، یک طرف آن روز است و یک طرف دیگر آن شب، مگر اینکه به لحاظ غلبهٴ ساکنان آن زمین در نظر بگیریم؛ آن منطقهای که ساکنان آن زیاد است، دریا نیست، کوه نیست و سکنه دارد، آن اوّل روز بود یا قسمت دیگر، این ممکن است و قابل تصویر هست؛ اما اصل مقدم بودن روز و شب دربارهٴ کره زمین، بعد از اثبات اینکه زمین کُروی است فرضی ندارد.

مطلب دیگر دربارهٴ بحث «قبض و بسط» علوم است؛ سابقاً هم گذشت که برخی بر این پندار بودند که چون بسیاری از کشفیات علمی روزانه در راه است، علوم دیگر نظیر فقه و اصول و تفسیر و فلسفه و کلام هم باید در اثر بسط علوم، در راه دیگر بسط پیدا کند، ممکن نیست که آن علوم پیشرفت بکند و این علوم همین‌طور سر جای خود باشد؛ این «فی الجمله» درست است نه «بالجمله»! و جاهای آن هم مشخص است! نمونه آن هم این است که جریان حرکت و سکون، حرکت از آسمان به زمین آمد و سکون از زمین به آسمان رفت، از این قویتر و غنیتر شما چه شاهدی دارید؟! پیشینیان بر این باور بودند که شمس حرکت میکند و زمین ساکن است! سالیان متمادی، دهها قرن روی همین هیأت فکر میکردند که آفتاب حرکت میکند و زمین ساکن است و به زمینمحوری میاندیشیدند، بعدها برای آنها روشن شد که زمین حرکت میکند و آفتاب ساکن است. این کم تفاوتی نبود! در هر حال حرکت از آسمان به زمین آمد و سکون از زمین به آسمان رفت! خیلی فرق کرد! اما در بسیاری از مسائل اصولی هیچ ـ به نحو سالبه کلیه ـ اثر نکرد، در بسیاری از مسائل فقهی هیچ اثر نکرد، در بسیاری از مسائل فلسفی هیچ اثر نکرد، در بسیاری از مسائل کلامی هیچ اثر نکرد؛ البته عرفان که منزّه از آن است که با اینها تغییر پیدا کند. فقط در مسائل فیزیک و شیمی و امثال آنها براساس حرکات خاص ممکن است که اثر بکند. در اصل مسئله حرکت که به شش امر وابسته است: مبدأ فاعلی میخواهد، مبدأ غایی میخواهد، مسافت میخواهد، زمان میخواهد، قُوّه و فعل میخواهد، این شش عنصر که عناصر اصلی حرکت هستند هیچ فرق نکردند، نه کم شدند و نه زیاد؛ با اینکه تفاوت جریان جاذبه و جریان حرکت زمین و جریان سکونِ شمس کم تحوّلی نبود!

بنابراین مسئله «قبض و بسط» یک محدودهٴ خاص دارد؛ آنچه به موضوع یا محمول مرتبط است اگر منقبض شد، آثار آن هم منقبض میشود و اگر منبسط شد، آثار آن هم منبسط میشود. حرکت به شش امر وابسته است، نه کمتر نه بیشتر! حرکت بیزمان نمیشود، بیمسافت نمیشود، بیقُوّه نمیشود، بیفعل نمیشود، بیمحرِّک نمیشود، بیهدف نمیشود، حرکت بیهدف نخواهد بود! این امور ششگانه با حرکت است، خواه زمین بگردد خواه شمس. این تفاوت عظیم ذرّهای در مسئله حرکت و قانون حرکتی که فلسفه به عهده دارد ـ نه علم طبیعی ـ هیچ اثری نداشت.

بنابراین اختلاف «لیل و نهار»، حرکت «شمس و قمر»، «آسمان و زمین»، اینها یک محور خاص، بحثهای مخصوص و آثار مخصوص خودشان را دارند. عمده توجه قرآن به این امور نیست، این را بشر با زحمتهایی که خدا یادش داد میفهمد. اما فرمود در هر حال خدا را شما باید بفهمید، سه تا راه دارد: اگر کسی چشم و گوشش بسته است که خدا و قرآن با او کاری ندارد، فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا؛[20] مثل همان کسی که صریحاً گزارش میداد درباره کوکبِ کیوان؛ امّا میگفت این تصادفاً پیدا شد. پس آن کسانی که ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ،[21] ﴿لاَ یَرْجِعُونَ[22] و امثال ذلک با آنها کاری نیست، ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾؛ اما کسی که در راه هست، برای او به نحو «مانِعَةُ الخُلُوّ» سه راه است که اجتماع را شاید؛ بعضیها پیرو نقل هستند، بعضیها پیرو عقل می‌باشند، برخیها محدّثانه عالَم را مینگرند، برخیها حکیمانه یا متکلّمانه مینگرند و برخیها عارفانه میبینند؛ یکی راه عقل است، یکی راه نقل است و یکی راه شهود. فرمود اگر اهل حدیث و نقل هستید ﴿لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ هست که ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی[23] که خدا هست و ﴿فَآمَنَّا، به هر حال عقل میگوید که نقل حق است و برو به دنبال نقل. اگر اهل حدیث و احترام به روایات و قرآن و عترت هستید ﴿لِلْمُؤْمِنِینَ، اگر با برهان میخواهید بفهمید و بعد نقل را مؤید بیاورید ـ حالا یا برهان حدوث است یا برهان امکان فقری است یا برهان امکان ماهوی است ـ برای «معرفة الله» راه باز است. اگر راه نقل و راه عقل نبود، راه شهود بود که «طُوبَی لَهُ وَ حُسْنُ مَآب» باید مشاهده کنید. تعبیر قرآن کریم این نیست که اگر فکر بکنید خدا را میفهمید! با اهل یقین که سخن میگوید یا ما را دعوت میکند، میفرماید این معجزه است و آیه است! آنهایی که عصا را دیدند اژدها شد، فکر کردند یا معجزه را دیدند؟ آن‌که میگوید به صحرا بنگرم، به دریا بنگرم، به آسمان بنگرم، به زمین بنگرم[24] او نه محدّث است و نه حکیم، او عارف است! یعنی اینها که دیدند عصای کلیم حق اژدها شد، آیا از راه نقل پی بردند؟ از راه عقل پی بردند؟ یا از راه شهود؟ اینها معجزه است! برای ما فرق میکند بین اینکه عصا اژدها بشود یا پشهای ببینیم یا مگسی را ببینیم، ما پشه و مگس را آیه حق نمیدانیم! ما شب را آیه حق نمیدانیم! روز را آیه حق نمیدانیم! ما یا اهل حدیث و نقل هستیم یا اهل حکمت و کلام هستیم، دیگر اهل شهود نیستیم که بگوییم به صحرا بنگرم این است یا به دریا بنگرم این است. این «آیات» نمیخواهد بگوید اگر شما فکر بکنید، از شب و روز پی میبرید که خالقی هست، نخیر! این «آیه» و «علامت» است! «آیه» یعنی همین را نشان میدهد! اگر گفتند عصای موسی آیه است یعنی چه؟ یعنی اگر فکر بکنی پی میبری که این کار موسی معجزه است یا همین خودش معجزه است؟ برای مؤمن اینها معجزه است براساس تلاشهای نقلی، برای حکیم و متکلّم معجزه است براساس تلاشهای فکری؛ ولی برای عارف دیگر نه فکر میخواهد و نه نقل میخواهد، چون او دارد میبیند. این «عَیْنٌ لَا تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیباً»[25] که در بخش پایانی دعای نورانی «عرفه» سیدالشهداء(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) است همین است، اینکه نفرین نیست! این خبر است؛ یعنی آن‌که تو را نمیبیند کور است! حکیم واقعاً کور است، متکلّم کور است، عصاکشان، عصاکشان است که بعد کمکم میفهمد خدایی هست، اینکه گفت: «پای استدلالیان چوبین بود»،[26] این عصای کوری است که در دست حکیم است، عصای کوری است که در دست متکلّم است، عصای کوری است که در دست محدّث است، برای اینکه او عصازنان، عصازنان باید فکر بکند تا خدا را ببیند، او که خودش را نشان داد! منتها در فصل سوم؛ یعنی در مقام فعل و در مقام ظهور، خودش را نشان داد؛ اگر ﴿مَا رَمَیْتَ[27] هست، اگر ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾[28] است، اگر این «آیت» و «علامت» است، نفرمود که اگر بحثها داشته باشید و فکر بکنید به جایی میرسید! الآن خود قرآن «آیه» است یعنی چه؟ این معجزه است! خاندان عصمت و طهارت یک نحوه میبینند، ما باید با جانکندنها و بحثها و فکرها که معجزه است و تحدّی شده است و کسی نمیتواند مثل این بیاورد، پس معجزه است، بفهمیم که این معجزه است؛ اما اینکه قبلاً عرض شد ائمه فرمودند: «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‏»،[29] بعضی از آیات است که ما نمیدانیم این آیه برای وجوب است یا برای تحدید است یا برای تحریم است و چه چیزی دارد؟! ما چون این لحن را نشنیدیم که گوینده چگونه حرف زد در اضطراب هستیم، اگر کسی بگوید برو! یک وقت تُند میگوید برو! این یعنی بیرون برو؛ اما یک وقت می‌گوید برو! یعنی اگر خواستی بروی برو. یک وقت میگوید برو! یعنی اگر رفتی آسیب میبینی؛ یعنی نرفتن بهتر است. پس آدم چند طور میتواند بگوید برو؛ کسی که در مجلس نشسته است حرف متکلّم را میشنود و میفهمد که او چگونه گفته برو. فرمود: «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‏»، کسی که صدای وحی را میشنود! کلام خدا را به وسیله جبرئیل ما میشنویم که او چه طور گفته! آیا او استهزایی گفته؟ آیا او تحقیری گفته؟ آیا او تحکیمی گفته؟ آیا او برای وجوب است؟ یک وقت میگویند که برو! یعنی میتوانی بروی، اما یک وقت میگوییم برو! هر دو «برو» است، اما اینکه میشنود میفهمد که این چه پیامی دارد! فرمود ما شنیدیم این صدا را؛ البته در اصل برای وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) است که به وسیله او به اهل بیت میرسد.

پرسش: خطابی که فرمودید، آیا میشود گفت که «مَنْ خُوطِبَ بِه» همان خطابات ابتدای آیه است، مانند ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیّ﴾[30] و ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَاب﴾ است؟

پاسخ: به هر حال ما میشنویم! ما مخاطب هستیم و خود قرآن با ما دارد حرف میزند، «یَا ایُّهَا الَّذِینُ» نیست، قصه دیگران را هم که نقل میکند با این آقا دارد حرف میزند.

پرسش: یعنی ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ﴾[31] ... .

پاسخ: همه و هر چه که باشد ما مخاطب هستیم، ولو قصه نوح باشد! ولو قصه آسمان و زمین باشد! ولو قصه جهنّم و بهشت باشد! ولو قصه آدم و حوّا باشد!

پرسش: اما طبق ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ﴾ اهل کتاب خودشان می‌فهمند که چه غلوّی دارند.

پاسخ: نه، او بهتر میفهمد که اهل غلوّ چه کار کردند! آنکه دیگری گفته، بهتر از او دارد میفهمد و از عمق کار او باخبر است! یک وقت است که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ[32] خطای فکری یا خطیئه عملی یا ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ[33] نمیگذارد او بفهمد. وجود مبارک یعقوب به فرزندان خود گفت: شما نمیفهمید چه کار کردید! کار را انجام دادید، اما نمیفهمید ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ؛ آن دشمن درونی شما را فریب داده و شما غافل هستید؛ یک کاری کردید، خیال کردید نزد من عزیز میشوید. خیلی از مواردی که انسان کاری که خودش انجام می‌دهد و تصمیم میگیرد نمیفهمد که چه کسی را هول داده! یک نفس مسوّلهای در درون ماست که روانشناس است، روانکاو است، همه چیز را بلد است، آن میداند که از چه چیزی خوشمان میآید و هر چه را که خوشمان میآید را به حسب ظاهر جمع میکند، پرده زرنگاری روی این تابلو میکشد که خوشمان بیاید، جزء محبوبهای ماست؛ تمام این سمومات را پشت این پرده و تابلو پنهان میکند، ما به عنوان اینکه این همان است که ما میخواهیم آن را مصرف میکنیم، میبینیم که مسموم شدیم. خیلی از کارهاست که انسان میکند و نمیفهمد که آن دشمن درون دارد او را در چاه میاندازد؛ لذا ذات اقدس الهی فرمود که سه مطلب است که دو تا را شما میدانید، آن سومی را شما هم نمیدانید! شما گاهی کار علنی میکنید، شما میدانید و دیگران هم میدانند؛ در قسمت دوم کار سرّی دارید، شما میدانید و دیگران نمیدانند؛ در قسمت ثالث کاری است که مخفیتر از سرّ است که در درون شما فعّال است و خود شما هم نمیفهمید که چه کار میکنید! ﴿وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَی؛[34] کاری که علناً میکنید، شما میدانید، دیگران هم میدانند و خدا هم میداند؛ کار سرّی که شما انجام میدهید و میدانید؛ ولی دیگران نمیدانند؛ اما خدا میداند؛ کاری که اخفای از سرّ است، نه دیگران میدانند و نه شما میدانید! ولی ما میدانیم که چه کسی شما را دارد تحریک میکند. بنابراین آن‌که ﴿لاَ تَغْلُوا هست، خودش هم نمیفهمد که دارد چه کار میکند!

فرمود ما مخاطب هستیم ما میفهمیم که قرآن چه گفته! این است که هیچ ممکن نیست کسی بتواند به عمق قرآن برسد، مگر به برکت اهل بیت؛ یعنی اینها مخاطب اصلی هستند.

پرسش: حضرت امام علی با پیغمبر بوده و صدای وحی را شنید و فرشته را هم دیده،[35] ائمه بعدی چگونه صدای وحی را میشنیدند؟

پاسخ: اینها «کُلُّهُم نورٌ واحِد»،[36] ما که به آن مرحله هنوز وارد نشدیم یا اگر هم وارد شویم نمیدانیم و اما از آن جهت که «مِنْ‏ نُورٍ وَاحِد» هستند، نه «مِنْ حَیْثُ الرِّسالة»، «مِنْ حَیْثُ الرِّسالة» که تبلیغ است و شریعتیابی است مخصوص پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) است، اما «مِنْ حَیْثُ الوِلایَة» که اینها نور واحد هستند، در آن‌جا که «إِنَّکُم کُلُّهُم نُورٌ وَاحدٌ»، آن‌جا باخبر هستند!

پرسش: مگر وحی در زمان پیغمبر قطع نشده؟

پاسخ: آن حقیقت بود! باید بدانید ماضی یعنی ماضی و مضارع یعنی مضارع و حال یعنی حال، این در نبش زمان است! کسی که به بالاتر رسیده و به مقام ولایت رسیده، آن‌جا نه ماضی هست، نه مضارع است و نه حال هست. متزمّن نیست تا زماندار باشد، چه اینکه متمکّن نیست تا مکاندار باشد؛ فوق زمان و مکان است! بنابراین همیشگی است، این قول سَرمَد[37] جایش آن‌جاست، اگر کسی آن‌جا باشد حال و گذشته برای او یکسان است.

فرمود که این آسمان و زمین حکمشان این است، برای برخیها «آیه» است، اگر کسی شاهدانه و عارفانه به عالَم نگاه کند. او اگر به صحرا بنگرد همان است، به دریا هم بنگرد هم همان است، او میشود اهل یقین؛ اما کسی که محدِثانه است و با نقل است، آن هم یک نور است و میشود مؤمن؛ اگر از راه عقل و تفکر الهی باشد، آن هم یک نور است میشود حکیم و متکلّم. به هر حال وجوه فراوانی برای «مؤمن» و «موقِن» و «عاقل» ذکر کردند، سیدنا الاستاد(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) یک بحث مبسوطی در تفکیک این سه جهت دارد که آن هم شیرین است و صحیح،[38] این هم یکی از وجوهاتی است که میتواند «مؤمن» و «موقِن» و «عاقل» را از هم جدا کند.

فرمود برخیها مشاهده میکنند و برخیها میفهمند و برخیها میشنوند، هر سه راه حق است و «مانعةُ الخلوّ» است که جمع را شاید. انسان یا باید مشاهده کند یا باید بفهمد یا باید بشنود، ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ[39] همین است که« سَمع» در مقابل «عقل» است؛ هم در قیامت آنها میگویند: ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ، هم در بخشی از آیات است که اگر اینها اهل «سَمع» یا اهل «عقل» بودند به مقصد راه مییافتند؛ فرمود ما اینها را برای شما گفتیم، در سوره مبارکهٴ «قصص» آیه 72 دارد: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ؛ چه کسی برای شما شب میآورد؟ چه کسی برای شما روز میآورد؟ اینها آیتِ الهی هستند! ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً،[40] شب «آیة الله» تاریک است و روز «آیة الله» روشن است ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً، این آیت حق است! آن‌که میگوید به صحرا بنگرم، شب را مینگرد، با اینکه شب تاریک است! او که با این چشم نمیبیند! وجود مبارک امام صادق به «أَبِی بَصِیر» کور گفت، مگر الآن خدا را نمیبینی؟! «أَبِی بَصِیر» به عنایت وجود مبارک امام صادق گفت بله میبینم. بنابراین وقتی کور میبیند، معلوم میشود با چشم فیزیکی نمیبیند! این را مرحوم صدوق(رِضوَانُ اللهِ عَلَیهِ) در کتاب شریف توحید[41] نقل کردند، وقتی أَبی بصیرِ کور به وجود مبارک امام صادق(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) عرض کرد که آیا خدا را در قیامت میبینم؟ فرمود مگر الآن نمیبینی؟ عرض کرد میتوانم این را برای دیگران بگویم؟ فرمود: نه، شما برای مردم عادی بگویی خیال میکنند که ـ معَاذَالله ـ با چشم ظاهر انسان خدا را میبیند! وقتی به یک کور میگوید خدا را میبینی، البته «أَبِی بَصِیر» به آن مقام نرسید که بگوید به صحرا بنگرم و به دریا بنگرم، او در همان لحظه به عنایت وجود مبارک امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) بود، وگرنه جزء عرفا نبود، جزء محدّثین بود؛ یک وقت اویس قرن هست که میگوید: «هذِهِ لَیلَةُ السُّجودِ فَیَسجُدُ حَتّی یُصبِحَ»[42] وجود مبارک پیغمبر میفرماید: «إِنِّی لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ الْیَمَن‏»[43] او یک چیز دیگر است؛ اما او دیگر مثل اویس قرن که نبود، او یک محِّدِث بود، عالِم بود، فقیه و اصولی بود، از این راه‌ها بود، به برکت حضرت(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) آن حالت به او دست داد که مثلاً حضرت فرمود الآن مگر نمیبینی؟

بنابراین تمام این آیات میگویند دیدن که آیت باشد، سخن در این است که انسان اگر «آیه» را دید، دیگر با فکر نمیبیند، با نقل نمیبیند. هیچ‌کس به کسانی که از نزدیک «شقّ القمر» را دیدند، یا از نزدیک احیای موتای مسیح را دیدند، یا از نزدیک جریان کلیم الهی را دیدند که عصا اژدها شد، نگفت که این معجزه است، او دارد معجزه را میبیند! بنابراین لسان قرآن این است که اینها «آیه» است؛ اما ما «ارض» میبینیم، نه اینکه «آیه» میبینیم، آن وقت با فکر که این حادث است و حادث مُحدِث میخواهد، متغیّر است و ثابت میخواهد، ممکن است و واجب میخواهد، فقیر است و غنی میخواهد، با براهین یا با ادلّهٴ دیگری که مثلاً نقلی است، میفهمیم که این خدا دارد.

پرسش: از شب به یاد خدا نمی‌افتیم، بلکه ... .

پاسخ: فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ، آن «آیة الله» تاریک است! تاریکی «آیت» حق است، روشنی «آیت» حق است، این تاریکی فقط سایه است! به قدری دقیق است مسئله «ظلّ» که بسیاری از احکام نجومی روی همین سایه طرح می‌شود، به ما گفتند اگر سایه فلان قدر شد موقع نافله است، فلان قدر شد موقع فریضه است، اگر سایه از دایره «نصف النهار» به این طرف آمد، «ظهر» است و نشد «ظهر» نیست. ظلّ یکی از بحثهای عمیق ریاضی و هیأت و نجوم سابق بود، الآن هم هست. فرمود سایه آیت من است! من شاخصی دارم، نوری دارم، آن نور میخورد به این شاخص، این شاخص سایه دارد، چون تابش آن نور منظم است و بودنِ این شاخص منظم است، بودنِ این ظِل هم منظم خواهد بود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّکه ﴿جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً.[44] ما چون دسترسی به آفتاب نداریم، از تحوّل این سایه پی میبریم که آفتاب از دایرهٴ «نصف النهار» زایل شده است؛ اما بیان سوره «فرقان» این است که سایه دلیل نیست، شمس دلیل است؛ او چون از آن طرف حرکت کرد، سایه را به دنبال خود کشاند، نه اینکه چون سایه از این طرف رفت، شمس از آن بالا حرکت کرد، ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً. «ظِلّ» غیر «ظلمت» است، ظِلّ شبه وجودی دارد، منظم است، دقیق ریاضی است، شب سایه زمین است! آن طرف زمین که روبهروی آفتاب است روز است و سایه زمین که در این قسمت قرار گرفته میشود شب؛ لذا فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ و اگر شب را ببیند «آیة الله» را میبیند یا روز را بیند «آیة الله» را میبیند.

بنابراین آن ﴿لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ که قائم به یقین هستند؛ مثل قائم به قسط و با یقین دارد زندگی میکند ـ نه اینکه گاهی اهل یقین میشود، او قائم به یقین است ـ او میتواند بگوید به صحرا بنگرم و به دریا بنگرم.

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود ٭٭٭ یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد[45]

او اگر به این‌جا رسید این‌طور حرف میزند؛ اما «حکیم» این‌طور حرف نمیزند، «متکلّم» این‌طور حرف نمیزند، «محدّث» این‌طور حرف نمیزند، همه اینها اهل ایمان و یقین ـ یقین عقلی یا یقین نقلی ـ هستند؛ اما اینها «آیت» را نمیبینند، زمین را میبینند و از وجود زمین که ممکن است به واجب پی میبرند، نه اینکه آثار فیض را در خود همین زمین ببینند، آیت را می‌بیند! ما زمین را میبینیم، آسمان را میبینیم، چون اینها ممکن هستند هر ممکنی واجب دارد، چون متغیرند ثابت دارند، چون حادث می‌باشند قدیم دارند، چون فقیرند غنی دارند، ما از فقر و امکان ماهوی و امکان فقری و حدوث و تغیّر اینها پی به واجب میبریم، پس ما «آیت» را نمیبینیم؛ البته بعدها میگوییم که اینها علامت هستند، اما آن‌که میگوید به صحرا بنگرم، آیت را میبیند؛ مثل اینکه در محضر کلیم حق باشد و «ید بیضاء» او را ببیند؛ در محضر او باشد و اژدها کردنش را ببیند، او دیگر استدلال نمیکند، چون آیت برای او مشهود است؛ فرق عارف و حکیم این است، فرق عارف و متکلّم این است، فرق عارف با محدّث این است، فرق اویس قرن با ابوذر و ابوبصیر و زراره و امثال آنها این است. این‌که میگوید ای کاش اول تا آخر جهان شب بود و من در آن شب یک سجده میکردم، او یک راه دیگر است «هذِهِ لَیلَةُ السُّجود».

در سوره مبارکهٴ «قصص» این را فرمود: ﴿جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾[46] این است. بعد فرمود لااقل این را ندارید تدبّر بکنید! «تدبّر»ی که در قرآن کریم آمد، بخش وسیع آن مربوط به خود قرآن است: ﴿أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا.[47] تدبّر برای دل است، اگر دل قفل باشد اهل تدبّر نیست و چشم هم که کاری نمیکند، از چشم که کاری ساخته نیست؛ با حسّ و تجربه کار میکند که او منزّه از حس و تجربه است: ﴿لَا تُدْرِکُهُ الأبْصَارُ.[48] اگر منزّه از حسّ و تجربه بود و ﴿لَا تُدْرِکُهُ الأبْصَارُ بود، فقط با قلب باید شناخته بشود و قلب هم که درب آن قفل است اوّل چرکین میشود ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم.[49] «رِین» یعنی چرک؛ گناه چرک است و صحنه قلب را میگیرد، کمکم درِ دل بسته میشود و قفل میشود ﴿أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا. وقتی که دل قفل شد، چشم و گوش هم که راه تدبّر ندارند، فرمود یا تدبّر یا دلِ بسته ﴿أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا. درباره معرفت الهی ظاهراً تدبّر نیامده است، تفکر است که در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «آل عمران» در آیه 190 به بعد آمده است، فرمود: ﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لآیَاتٍ لَأُوْلِی الألْبَابِ، ﴿لَأُوْلِی الألْبَابِ کسانی هستند که ﴿یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ،[50] اینها از تفکر ـ حالا یا راه کلامی یا راه فلسفی ـ پی میبرند که خدایی هست؛ سادهترین راه که «إِنَّ الْبَعْرَةَ تَدُلُّ عَلَی الْبَعِیرِ وَ آثَارَ الْقَدَمِ تَدُلُّ عَلَی الْمَسِیر»[51] که آن عرب ساده گفت تا براهین دقیق و عقلی روایات دیگر، اینها فکر است. درباره قرآن دارد که ﴿أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا، درباره آسمان و زمین فرمود تفکر کنید، وقتی فکر کردید البته به این مقاصد میرسید. درباره قرآن آیه 82 سوره مبارکه «نساء» این است که ﴿أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً. بعد از اقامه این چند برهان در همین سوره مبارکه «جاثیه» فرمود: ﴿تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ محدّث ما خداست، چون ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ؛[52] خدا حدیث کرده، این را نازل کرده و کلام، کلامِ «الله» است: ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ؛ یعنی غیر از خدا و غیر از حدیث خدا و کلام خدا شما یک راه دیگری دارید برای اینکه تشخیص بدهید که این کلام، کلام الهی است؟ ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ یعنی غیر از خدا ﴿وَ آیَاتِهِ یُؤْمِنُونَ این مضمون در بخش پایانی سوره مبارکه «مرسلات» هم آمده است؛ سوره مبارکهٴ «مرسلات» آیه 49 که ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ هست آیه پنجاه که آیه پایانی سوره مبارکه «مرسلات» هست فرمود: ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ. در سوره مبارکه «زمر» هم مشابه این اصل مضمون آمده است؛ سوره مبارکه «زمر» آیه 23 این است: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ، محدّث میخواهد که محدّث آن خود ذات اقدس الهی است، متکلّم آن خود ذات اقدس الهی است ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ.

«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»

 


[1]. حَوامیم، نامِ گروهیِ سورههای چهلم تا چهل و ششم قرآن کریم در ترتیب مصحف شریف می‌باشد که با حروف مقطّعه «حم» (حاء، میم) آغاز می‌شوند. این سوره‌ها به ترتیب عبارت‌اند از: «غافِر (مؤمن)، فُصِّلَت، شوری، زُخرُف، دُخان، جاثیه و احقاف». به مجموع این سوره‌ها «ذوات حم» یا «آل حم» نیز گفتهاند. این هفت سوره مکی‌ بوده و به همان ترتیب مصحف نازل شدهاند و حتی نزول آنها را نیز یکجا دانستهاند.

[2]. سوره ذاریات، آیه22.

[3]. سوره أعراف، آیه40.

[4]. الإحتجاج علی أهل اللجاج(للطبرسی)، ج‏1، ص268؛ «وَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ وَ مَدُّ الْبَصَر».

[5]. الغارات(ط ـ الحدیثة)، ج‏1، ص188.

[6]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص331؛ «یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ».

[7]. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین(ط ـ القدیمة)، ج‏2، ص465.

    [8]. سوره اعراف, آیه40.

[9]. سوره حدید, آیه4.

[10]. سوره أحزاب، آیه72.

[11]. دیوان حافظ غزل184؛ «آسمان بار امانت نتوانست کشید ٭٭٭ قرعه کار به نام من دیوانه زدند».

[12]. سوره یس، آیه40.

[13]. سوره حج، آیه61؛ سوره لقمان, آیه29؛ سوره فاطر، آیه13؛ سوره حدید، آیه6.

[14]. سوره فصلت, آیه10.

[15]. سوره زمر, آیه5.

[16]. سوره قصص, آیه72.

[17]. سوره قصص, آیه71.

[18]. سوره فرقان, آیه62.

[19]. من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص496؛ «قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامْ کُلُّ مَا فَاتَکَ بِاللَّیْلِ فَاقْضِهِ بِالنَّهَارِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ﴿وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ‏ اللَّیْلَ‏ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ‏ أَرادَ أَنْ‏ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً﴾ یَعْنِی أَنْ یَقْضِیَ الرَّجُلُ مَا فَاتَهُ بِاللَّیْلِ بِالنَّهَارِ وَ مَا فَاتَهُ بِالنَّهَارِ بِاللَّیْلِ وَ اقْضِ مَا فَاتَکَ مِنْ صَلَاةِ اللَّیْلِ أَیَّ وَقْتٍ شِئْتَ مِنْ لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ مَا لَمْ یَکُنْ وَقْتُ فَرِیضَةٍ وَ إِنْ فَاتَتْکَ فَرِیضَةٌ فَصَلِّهَا إِذَا ذَکَرْتَ فَإِنْ ذَکَرْتَهَا وَ أَنْتَ فِی وَقْتِ فَرِیضَةٍ أُخْرَی فَصَلِّ الَّتِی أَنْتَ فِی وَقْتِهَا ثُمَّ صَلِّ الصَّلَاةَ الْفَائِتَةَ».

[20]. سوره نجم, آیه29.

[21]. سوره بقره, آیه171.

[22]. سوره بقره, آیه18.

[23]. سوره آل عمران, آیه193.

    [24]. دوبیتی‌های بابا طاهر، شماره162؛ «به صحرا بنگرم صحرا ته وینم ٭٭٭ به دریا بنگرم دریا ته وینم

    بهر جا بنگرم کوه و در و دشت ٭٭٭ نشان روی زیبای ته وینم».

[25]. بحارالانوار، ج95، ص226.

[26]. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش105 نالیدن ستون حنانه؛ «پای استدلالیان چوبین بود ٭٭٭ پای چوبین سخت بیتمکین بود».

[27]. سوره أنفال, آیه17.

[28]. سوره حدید, آیه4.

  [29]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص311 و 312؛ «...وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ».

[30]. سوره انفال, آیه64.

[31]. سوره نساء, آیه171؛ سوره مائده, آیه77.

[32]. سوره بقره, آیه81.

[33]. سوره یوسف, آیات18 و 83.

[34]. سوره طه, آیه7.

[35]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه192؛ «فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ و...».

 [36] . ر.ک: الغیبة(للنعمانی)، ص93؛ «یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ‏ نُورٍ وَاحِد...».

[37]. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏3، ص147 و 148؛ «...لا بحسب وجودها العقلی الثابت فی علم الله سرمدا و من ذهب إلی أن الزمان واجب الوجود أراد به معنی أجل و أرفع مما فهمه الناس و فی کلام أساطین الحکمة نسبة الثابت إلی الثابت سرمد و نسبة الثابت إلی المتغیر دهر و ...»؛ «بزرگان فلاسفه بر این عقیده‌اند که سرمد عبارتست از نسبت ثابت به ثابت. به نظر این افراد، موجودات دو دسته‌اند: یا در زمان هستند که این دسته دارای حرکت است و یا نه حرکت است و نه دارای حرکت است و در نتیجه در زمان هم نیست. این دسته از موجودات اگر جنبه نسبت ثبات آنها با امور متغیر در نظر گرفته شود این معیت و همراهی دهر نامیده می‌شود و اگر نسبت ثباتش با امور ثابت در نظر گرفته شود این همراهی را سرمد می‌نامند».

[38]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏18، ص157.

  [39]. سوره مُلک, آیه10.

  [40]. سوره إسراء, آیه12.

[41]. التوحید(للصدوق)، ص117؛ «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ یَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ نَعَمْ وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَقُلْتُ مَتَی قَالَ حِینَ قَالَ لَهُمْ ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی﴾‏ ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ لَیَرَوْنَهُ فِی الدُّنْیَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِی وَقْتِکَ هَذَا...».

[42]. حِلیةُ الأولیاء و طَبَقاتُ الأصفیاء، ج2، ص87.

[43]. کشف الغمة فی معرفة الأئمة(ط ـ القدیمة)، ج‏1، ص261.

[44]. سوره فرقان, آیه45.

    [45]. دیوان حافظ، غزل111.

[46]. سوره قصص, آیه72.

[47]. سوره محمد, آیه24.

[48]. سوره انعام, آیه103.

[49]. سوره مطفّفین, آیه14.

[50]. سوره آل عمران, آیه191.

    [51]. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین(ط ـ القدیمة)، ج‏1، ص31.

[52]. سوره زمر, آیه23.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق