أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (1) قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (2) وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ (3) إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ (4) عَسی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً (5)﴾
سوره مبارکه «تحریم» که در مدینه نازل شد، احکام متّعددی دارد که آغاز آنها مسئله تحلیل یمین است. «یمین», یکی از کتابهای معروف فقه ماست. اقسامی دارد که برای هر قِسمی, حکمی است. یک یمین «مُناشده» است که در داد و ستدها و امثال آن, کسی دیگری را قسم میدهد، میگوید تو را به خدا این کار را بکن! یا تو را به خدا این کار را نکن! این یمین مُناشده, حکمی دارد; یمینهای که پدر, درباره پسر و بالعکس دارد, حکمی دارد; یمین بین زوج و زوجه حکمی دارد; یمین بین عبد و مولا یا عبد و أمه, حکمی دارد; یمین معروف هم حکمی دارد.
یک مطلب مربوط به تحلیل یمین، تحلِیه یمین؛ یعنی حلّ یمین است, یک مطلب مربوط به کفّاره یمین. آنجا که کسی سوگند یاد کرد و این یمین آن منعقد شد، بخواهد حِنث یمین بکند؛ یعنی معصیت بکند و آن کار را انجام بدهد، اگر معصیت کرد و کار را انجام داد، باید کفّاره بپردازد و اما در مسئله حَلّ یمین, حلّ یمین غیر از حنث یمین است. حنث یمین گناه است، کفّاره دارد. حَلّ یمین راهکار است که شما حالا که این کار را کردی، برای اینکه محذوری برای تو پیش نیاید; مثلاً فلان صدقه را بده، فلان کار را انجام بده. هیچ یعنی هیچ ارتباطی بین حلّ یمین و حنث یمین نیست.
آنچه مربوط به صدر این آیه است, مربوط به حلّ یمین است. حالا اقسام یمین، فرق جوهری بین تحلّه یمین و بین کفّاره یمین، کاملاً ـ إنشاءالله ـ مطرح میشود; ولی فعلاً به طور گذرا, اینجا ذات اقدس الهی فرمود تو که نسبت به یک غذا, یک خوراک؛ نظیر عسل، یا نسبت به زوجه خود گفتی بر من حرام است; حلالی را بر خود نه بر امت، نه به عنوان حکم شرعی، نه تشریع؛ هیچ یعنی هیچ ارتباطی بین این تحریم با تحریم حکم شرعی نیست. آن تشریع است که کسی بگوید فلان چیز حرام است؛ نظیر کاری که در جاهلیت مشرکین میگفتند: ﴿مُحَرَّمٌ عَلی أَزْواجِنا﴾[1] این چیزهایی که آنها بدعت میگذاشتند, آن تحریم «من قِبَل انفسهم» یعنی قانونگذاری بود; اما اینجا یک امر مباحی است؛ مثلاً کسی سوگند یاد میکند که سیگار نکشد که ترک این برای او اُولاست یا سوگند یاد میکند که فلان مباح را انجام بدهد که فعل آن برای او اولاست. بنا بر اینکه رجحان در متعلّق یمین باشد ولو یمین حلّی، مباحی را ممکن است کسی سوگند یاد کند که انجام آن برای وی اُولاست یا مباحی را سوگند یاد کند که ترک کند که ترک آن مباح برای او اولاست; به هر حال باید اولویتی باشد.
بنابراین این گونه از یمینها که کسی سوگند یاد کند که سیگار نکشد، سوگند یاد کند که نماز خود را اوّل وقت بخواند. این گونه از یمینها اگر کسی خواست خلاف آن را انجام بدهد، چون معصیتی نیست، حالا یک راهحلّی نظیر صدقهای یا استغفاری و مانند آن دارد که هیچ ارتباطی بین تحلیل یمین, حلّ یمین و تحلّه یمین با کفّاره یمین و حنث یمین نیست؛ آن گناه است و این چیزی دیگر است و ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق نظر برخیها گفته یا «انتِ علیَّ محرم» یا آن غذا بر من حرام است. برخیها خواستند بگویند همین تحریم، یمین است، چون خدا از آن به یمین یاد کرد. برخیها خواستند بگویند: کنار این «أنتِ علیَّ مُحرَّم» یا «هذا علیَّ مُحرَّم» سوگند یاد کردند،[2] به دلیل اینکه قرآن از آن یمین یاد کردند.
این دو وجه هم در طی مسائل آینده روشنتر میشود. برخی مثل قرطبی در جامع گفتند این بخش پنج مسئله دارد. مسئله چهارم از مسائل پنجگانهای که ایشان مطرح کردند، در جریان همین مسئله تحریم و تحلیل و یمین بودن آنهاست که هجده قول نقل کردند. [3]سرّ این اقوال هجدهگانه، نبود نصّ است برای آنها; ولی در دستگاه ما امامیه ـ به لطف الهی ـ برابر روایاتی که هست، بین حلّ یمین و حنث یمین خیلی فرق است که ـ إنشاءالله ـ بیان خواهد شد.
بنابراین کار حلالی را وجود مبارک حضرت برای خود ناروا دانست که من این کار را نکنم. آن وقت ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ﴾، بعد فرمود: ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ﴾، نه «علیکم»; هیچ حرمتی، هیچ حکم الزامی، هیچ حکم تکلیفی, در حرم این آیات نیست. این یک مهربانیگونه سخن گفتن است; مثل اینکه در آن آیات دیگر فرمود: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾;[4] این لسان، لسان تحبیب است، نه لسان اعتراض. خدا از تو بگذرد, چرا این کار را کردی؟ یعنی خود را به زحمت انداختی.
بنابراین هیچ تحریم فقهی صورت نگرفته، یک؛ هیچ حنث حلفی راه پیدا نکرده، دو؛ تحلّه یمین غیر از کفّاره یمین است، سه.
فرمود: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ﴾; برای اینکه رضای آنها را تحصیل کنی, برای جلب خشنودی آنها, به خودت فشار آوردی. چرا این کار را کردی؟ میبینید تمام این قسمتها ﴿وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾، ﴿وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾, همه اینها نشانه رحمت و مهربانی الهی است.
﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ﴾، نه «علیکم»، یعنی راه نشان داد برای شما که چه کار کنید؟ ﴿تَحِلَّةَ﴾، که این ﴿تَحِلَّةَ﴾ اصل آن «تَحلِلَه» بود نظیر «تَبصِرَه» مصدر باب تفعیل است، چون مصدر باب تفعیل هم «تَفعِلَه» است هم «تَفعیل». ﴿تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ﴾، آن یمینی که حَلّ دارد غیر از آن یمینی که حنث و کفّاره دارد. ﴿وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ﴾، تحت ولایت «الله» هستید. همه اینها نشانه لطف و رحمت و عنایت ذات اقدس الهی است به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم).
در جریان آن رازگویی که حالا آن راز چه بود؟ بنا بود که فرمایش مرحوم شیخ مفید که ایشان این آیه را به یک سبک خاصی برابر روایت مخصوصی که به ایشان رسیده است معنا کردند بخوانیم که ـ إنشاءالله ـ روایت شیخ مفید را که در تفسیر این آیه بیان کردند میخوانیم.
اما اینکه از آیه استفاده بشود اینها آن دو نفر, طیّب و طاهر و بینقص هستند و کمال دارند، چنین چیزی نیست، برای اینکه در همین بخش دارد که ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ﴾ خدا چه گفت؟ ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ﴾ چه فرمود؟ حرف خدا چیست؟ حرف خدا به این دو نفر این است: ﴿إِنْ تَتُوبا﴾، این حرف پیغمبر که نیست, بلکه حرف خداست به حفصه و عایشه. ﴿إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ﴾، بدانید که قلب شما بیمار و مشکل است. ﴿فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾، قرآن چه میخواهد بگوید؟ کجا مدح اینهاست؟ یعنی به هر حال انحرافی پیدا کردید. حالا چیزی را حضرت به یکی از شما گفته، فوراً این را به دیگری منتقل میکنید میخواهید یک آشوب خانوادگی بپا کنید، پس جای توبه هست. این حرف خداست, نه حرف پیغمبر. خدا به پیغمبر میفرماید این را به اینها بگو! بگو خدا فرمود: ﴿إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾; بدانید دلهای شما چرکی و آلوده است; این یک.
و اگر توطئه خانوادگی کردید، تصمیم گرفتید که حضرت را برنجانید یا مشکلی در خانواده ایجاد کنید، با صفی از مخالفان روبهرو هستید که تمام قدرت دست آنهاست. اگر شما دو نفر علیه رسول خدا تظاهر کردید؛ یعنی ظهر به ظهر دادید، پشت به پشت دادید، پشتیبان هم شدید، پشتوانه هم شدید که به حضرت آسیب برسانید، حضرت تحت ولایت الله است، یک؛ جبرئیل به اذن خدا ولیّ اوست؛ یعنی ناصر و مؤیّد اوست, دو; وجود مبارک علی بن ابی طالب که مصداق کامل ﴿صالِحُ الْمُؤْمِنینَ﴾ است, ولیّ اوست. بعد همه ملائکه هم ظهیر هستند. مسئله ولایت بالاتر از مسئله مظاهره است. ما نباید بگوییم که چرا آنها ظهیر نیستند؟! قویتر، بالاتر، برتر را به خدا و جبرئیل و علی بن ابی طالب داد، آن مرحله بعدی را به ملائکه داد. ظهیر کجا، ولیّ کجا؟! ظهیر بودن، همتا را میرساند، دو نفر که همسایه هم هستند پشتبان یکدیگرند; اما کسی که بالاتر است یا خارج ایستاده است قدرتی دارد، او ولایت دارد; ﴿وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ﴾، که پایینتر از ولایت است، این هم تمام شد.
دو تا حرفی جناب زمخشری دارد و آن این است که زنهای پیغمبر که «امّ المؤمنین» هستند; اگر همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «امّهات المؤمنین» هستند, بهتر از «امّ المؤمنین» بودن چیست و چه کسی هست؟ که خدا بفرماید اگر شما را طلاق داد بهتر از شما میآورد! پس معلوم میشود بهتر از اینها هم هست; آن بهتر از اینها چه کسی هست؟ اینها با اینکه «امّهات المؤمنین» هستند![5]
یک مطلب دیگری هم مطلب ادبی ایشان دارند که میگویند سرّ اینکه در آن شش تا «واو» نیامده بین هفتم و هشتم «واو» آمده، برای اینکه جمع آنها ممکن است؛ یعنی ممکن است کسی هم مسلِم باشد, هم مؤمن باشد, هم قانت باشد, هم تائب باشد, هم عابد باشد, هم سائح؛ اما ممکن نیست کسی هم ثیِّب باشد هم بِکر, چون جمع بین این دو ممکن نیست؛ لذا «واو» آورده است. جمع آنها ممکن است، بدون «واو» آورده است، این یک بیان است. [6]
لکن مشابه این را ما در سوره مبارکه «کهف» داشتیم که آنجا ایشان چه جواب میدهند؟ در سوره مبارکه «کهف» که آیه 22 درباره عدد اصحاب «کهف» اختلاف کردند: ﴿سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾، دیگر رابع بر ثلاثه عطف نشده است. ﴿وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾، که سادس بر خمسه عطف نشده است؛ اما به آخر که رسید فرمود: ﴿وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾، سرّش این است که به آخری که رسیدند «واو» ذکر میکنند. در ادبیات ما هم همین طور است; ما اگر چند چیز را میخواهیم ذکر بکنیم، همه آنها را با ویرگول ذکر میکنیم و آخری را با «واو» ذکر میکنیم. اینجا ﴿ثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ که با «واو» آمده، در مغنی به عنوان «واو» ثمانیه ذکر شد. برخیها که میخواستند این طلبهها را امتحان کنند, میگفتند «واو» ثمانیه, چه «واو»ی است؟ آن آخری را با «واو» ذکر میکنند. گاهی میشود ثمانیه، گاهی میشود ستّة، گاهی میشود تسعة و مانند آن، «واو» ثمانیه ما نداریم.
بنابراین اینجا که جناب زمخشری میگوید ثیِّب بودن و با أبکار بودن جمع نمیشود، آنجا که از این قبیل نبود. آنها رابع بر ثلاثه بدون «واو» عطف شده، سادس بر خمسه بدون واو ذکر شده؛ اما ثامن بر سبعه با «واو» آمده، آخری را با «واو» میگویند.
اما حرف قبلی جناب زمخشری که گفت اینها با اینکه «امّهات المؤمنین» هستند از اینها بهتر دیگر چه کسی هست؟ چگونه خدا فرمود: ﴿عَسی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ﴾، از شما بهتر! بعد میگوید که وقتی اینها نافرمانی کردند و مورد مِهر حضرت نشدند، مورد تأیید حضرت نبودند، اینها طلاق گرفته میشوند; این نکته در کشاف نیست.
مستحضرید که این لقب «امّ المؤمنین» یک لقب فقهی است که ذات اقدس الهی به اینها داد. در جریان جنگ جمل, که آن زن, این جنگ را راهاندازی کرده و آن خونها را به ناحق ریخت، از بعضی از کلمات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) برمیآید که نکند من تو را طلاق بدهم! یعنی چه؟ یعنی این لقب «امّ المؤمنین», یک لقب فقهی است که به دست ولیّ بعد از پیغمبر است، ما میتوانیم این را از تو بگیریم. معلوم میشود که عایشه بعد از رحلت پیغمبر, آن هم بعد از چندین سال طلاق پیدا کند, یعنی چه؟ توجّه نکردند که من به اذن خدا, این لقب «ام المؤمنین»ی را از تو میگیرم. وقتی گرفتم, یک زن عادی میشوی; این در بیانات نورانی حضرت امیر هست.
اما اینجا فرمود شما اگر نافرمانی کردید، شما را رها میکند زنهای مسلمان؛ یعنی شما این اوصاف را ندارید. شما مسلِم، مطیع، منقاد، سائح و اینها نیستید، آنها که بهتر از شما هستند چه کسانی هستند؟ مسلمات هستند یعنی منقادند، شما نیستید. مؤمنات هستند، یعنی شما نیستید. سائحات هستند، اینها را شما ندارید. این شش هفت صفت را ندارید. بنابراین بساط اینها جمع میشود.
در سوره مبارکه «احزاب» ذات اقدس الهی فرمود به اینها بگو شما مادامی که اینجا هستید, یک حرمت ویژه دارید، اگر دنیا میخواهید بیایید بساط خود را جمع کنید, من هم شما را رها کنم. سوره مبارکه «احزاب» آیه 28 این است: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ﴾؛ اگر میخواهید مرفّه زندگی کنید، اینجا جای رفاه نیست. اگر میخواهید مرفه زندگی کنید بیایید: ﴿فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً﴾؛ شما را رها کنم, بروید هر جا میخواهید زندگی کنید; اما ﴿وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً﴾; اگر خدا و قیامت و فضیلت و اینها را میخواهید اینجا باشید.
غرض این است که اینها یک صلاحیت و طهارت گوهری ندارند، اینها تابع عمل صالح هستند اگر بود بود، نبود نبود. از این تعبیر ﴿تَتُوبا﴾ی خدا، از این تعبیر ﴿صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾ی خدا, معلوم میشود این دو نفر مشکل جدّی دارند.
بنابراین ما یک حساب دیگری، وظیفهای برای حفظ وحدت اسلامی داریم؛ اما از آیات قرآن کریم فضیلت اینها به دست نمیآید.
مرحوم شیخ مفید(رضوان الله تعالی علیه), کتاب تفسیری از ایشان در دست نیست; اما مطالبی در ضمن آیات فرمودند که آنها استخراج شد و جمعاً شده نظر تفسیری شیخ مفید درباره برخی از آیات قرآن کریم. مرحوم شیخ مفید در ذیل ﴿وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ﴾، این فرمایش را دارند, فرمودند که مسئله بیست و سوم اینکه سؤال شد: ﴿وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ﴾ چیست؟ و آن سرّ چه بود؟ میفرمایند: «و الجواب» مثل اینکه از مرحوم شیخ سؤال و جوابی کردند. «انا لو قلنا إن تعاطی الأخبار عن السر المذکور تکلفٌ ساقط عنا لما توجهت حجةٌ بذلک علینا»؛ چیزی را که ذات اقدس الهی تصریح نکرده و نگفته، ما موظّف هستیم که آن را بیان کنیم یا نیستیم؟ اگر بر ما واجب نباشد که خدا این راز را نگفته که چیست؟! حالا بر ما واجب است که جستجو کنیم ببینیم که چیست؟ پس اگر جزء اسرار باشد, پس بر ما واجب نیست که اگر ندانستیم مشکلی داشته باشد، این نیست. حالا که شما سؤال میکنید، چون خود قرآن «إذ القرآن ناطق بأنه سرّ النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) إلی بعض أزواجه و لم ینطق بأنه شاع بعد الاستسرار به»؛ قرآن که نگفت که بعد علنی شد تا ما ثابت کنیم که چه بود. «فلا عهدة علینا فی العجز عن ذکره»؛ حالا اگر ما بگوییم نمیدانیم این عیب نیست، چون تکلیف ما نیست، از ما هم که نخواستند. خیلی از اسرار در عالم هست که از ما نخواستند ما هم نمیدانیم. «إذ لم یُجعل لنا سبیل إلی علمه مع أنه قد جاء فی حدیث الشیعة عن جعفر بن محمد(علیهما الصلاة و علیهما السلام)»؛ در احادیث اهل بیت(علیهم السلام) آمده است که «أن السّر الذی کان من رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) إلی بعض أزواجه» که آن ازواج إخبار عایشه است که «أن الله أوحی إلیه أن یستخلف أمیر المؤمنین(علیه السلام)»؛ به عایشه فرمود که ذات اقدس الهی به من حکم کرد، امر کرد، دستور داد، وحی فرستاد که علی جانشین من است. این را به طور راز به عایشه گفت. او هم فوراً رفته به دیگران گفته، اوضاع را به هم بزند. این کجا و با آن مسئله بوی عسل و امثال آن کجا! «أن الله أوحی إلیه أن یستخلف أمیر المؤمنین(علیه السلام) و أنه قد ضاق ذرعا بذلک لعلمه بما فی قلوب قریش له من البغضاء و الحسد و الشنئان»؛ وجود مبارک حضرت رسول, خیلی نگران بود; فرمود اینها که با من نمیسازند، با علی میسازند؟ «و أنه خائف منه فتنة عاجلة تضر بالدین»؛ فرمود الآن اگر من بگویم اینها با فعلی من سازگار نیستند چه رسد به او. «و عاهدها أن تکتم ذلک و لا تبدیه و تستره و تخفیه»؛ عهد گرفته، معاهده کرده با این زن که کتمان بکن، ابداء نکن، بپوشان، اخفا کن! این چهار مطلب را عهد کرده است. البته تأکید است. چهار چیز نیست; اما چهار عنوان است. «فنقضت» این زن, «عهد الله(سبحانه) علیها فی ذلک و أذاعت سرّه إلی حفصة و أمرتها أن تعلم أباها»؛ این نه تنها راز را گفته، گفت برو به پدر خود بگو که ما چه کار باید بکنیم؟ شما باید چه کار بکنید؟ این است! این کار اوست. «و أذاعت»؛ یعنی شیوع داد. «سرّه إلی حفصة»، یک؛ «و أمرتها أن تعلم أباها»; برو به پدر خود و عمر بگو که او به رفیق خود ابابکر هم بگوید. این است! این را شیخ مفید از وجود مبارک امام صادق نقل میکند. «لیعلمه صاحبه»; آن وقت «فیأخذ القوم لأنفسهم» اینها تصمیم بگیرند که چه کار باید بکنند. «و یحتالوا فی بعض ما یثبته رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لأمیر المؤمنین(علیه السلام) فی حدیث طویل له أسباب مذکورة»; این توطئه در خانواده شکل گرفت، یک؛ «ففعلت ذلک» عایشه به حفصه گفت، دو؛ «ففعلت ذلک حفصة و اتفق القوم علی عقد بینهم» که اگر پیغمبر رحلت کرد نگذارند حضرت امیر به جایی برسد. «ففعلت ذلک حفصة و اتفق القوم علی عقد بینهم» که «إن مات رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لم یورّثوا أحدا من أهل بیته»؛ جریان فدک و اینها را آن وقت تصمیم گرفتند که چیزی از امور مالی دست اینها نباشد. «و لا یؤتوهم مقامه و اجتهدوا فی تأخیرهم و التقدم علیهم»؛ تمام تلاش و کوشش خود را کردند که اینها را خانهنشین کنند و خودشان جلو بیفتند. تمام تصمیمها را گرفتند. «فأوحی الله إلی نبیه(صلی الله علیه و آله و سلم) بذلک و أعلمه ما صنع القوم و تعاهدوا علیه»؛ به پیغمبر فرمود اینها هماکنون نقشه سقیفه دارند. «و أن الأمر یتم لهم محنة»; ولی ظاهراً هم موفق میشوند; ولی این امتحان الهی است باید علی و اولاد علی صبر کنند.
«و أن الأمر یتم لهم محنة من الله تعالی للخلق بهم فوقف النبی(صلی الله علیه و آله و سلم)»؛ حالا اینها را ذات اقدس الهی به پیغمبر گفت، پیغمبر هم به عایشه گفت چرا این کار را کردی؟ «فوقف النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) عائشة علی ذلک و عرفها ما کان منها من إذاعة السر و طوی عنها الخبر»; بقیه را نگفت, «بما علمه من تمام الأمر لهم لئلا تتعجل المسرة به و تلقیه إلی أبیها»; بقیه را نگفت که این خوشحال بشود, برود به پدر خود بگوید. «فیتأکد طمع القوم فیما عزموا علیه فهو قوله تعالی ﴿عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ﴾». ببینید این حرفها را جز اهل بیت کسی نمیفهمد. هیچ راهی نداریم ما برای فهمیدن اینها. «فالبعض الذی عرفه ما کان منها من إذاعة سِرِّه و البعض الذی أعرض عنه ذکر تمام الأمر لهم»؛ که بعد اینها در سقیفه موفق میشوند. «و کان فی الآیة ما یؤذن بشک المرأة فی نبوته»؛ این آیه نشان میدهد که این در اصل پیغمبر بودن پیغمبر شک دارد، چرا؟ برای اینکه اگر پیغمبر گفته که تو این را گفتی، میداند که پیغمبر از ذات اقدس الهی میگوید. این خیال کرد که بعضی از زنها و بعضی از مثلاً هووها و اینها به پیغمبر گفتند. گفت: ﴿مَنْ أَنْبَأَکَ هذا﴾; چه کسی به تو گفته؟ پیغمبر دارد چنین حرفی میزند، تو میگویی چه کسی به تو گفته چیست؟! پیغمبر از خدا میگوید. «ما یؤذن بشک المرأة فی نبوته(صلی الله علیه و آله و سلم) بقولها عند إخباره إیاها بضیعها ﴿مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾»; یعنی علم غیب دارد یا ندارد؟ شما حتماً خیال میکنی که زنی به او گفته! این خلاصه خبری است که مرحوم شیخ مفید در تفسیر این آیه از وجود مبارک امام نقل میکند. [7]
حالا این کجا و آن حرفهای عادی کجا؟! از این آیات که ما بگذریم باید که مسئله حلّ یمین و آن سه چهار مسئله فقهی روشن بشود.
و الحمد لله رب العالمین»