03 03 2020 453303 شناسه:

تفسیر سوره بلد جلسه 2 (1398/12/14)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (1) وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (2) وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ (4) أَ یحْسَبُ أَنْ لَنْ یقْدِرَ عَلَیهِ أَحَدٌ (5) یقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً (6) أَ یحْسَبُ أَنْ لَمْ یرَهُ أَحَدٌ (7) أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَینَینِ (8) وَ لِساناً وَ شَفَتَینِ (9) وَ هَدَیناهُ النَّجْدَینِ (10) فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11) وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ (12) فَکُّ رَقَبَةٍ (13) أَوْ إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ (14) یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ (15) أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ (16) ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17) أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ (18) وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (19) عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (20).

سوره مبارکه «بلد» همان طوری که اشاره شد در مکه نازل شد، محتوای آن هم مضمون مکی دارد از فروعات فقهی و مانند آن و همچنین از جهاد و شعب متفرع بر آن هیچ سخنی در این سوره به میان نیامده است و کلمه ﴿لا أُقْسِمُ﴾ در این سوره همانند هفت مورد دیگر که خدا به ﴿لا أُقْسِمُ﴾ شروع کرده است یا در اثنای آیات ﴿لا أُقْسِمُ﴾ را بیان کرده، این «لا» ظاهراً قسم است که در همه موارد ثمانیه به یک سبک بیان می‌شود.

سرّ اینکه به این بلد سوگند یاد کرده است عظمتی دارد که ذات اقدس الهی به پاس احترام این عظمت آن سوگند یاد کرد. در این بلد، بیت است که قبله مسلمانان جهان و مطاف مسلمانان جهان و در غالب امور زندگی روزانه مردم کعبه مطرح است، یا به نحو ضرورت و وجوب یا به نحو ندب و استحباب. اگر نمازهای واجب و مستحب است رو به قبله است و اگر نحر شتر و ذبح گاو و گوسفند است رو به قبله است و اگر خوابیدن هست استحباب آن رو به قبله است و اگر نشستن است استحباب آن رو به قبله است و اگر مسئله سرویس بهداشتی است باید رو به قبله و پشت به قبله نباشد؛ اصلاً زندگی جامعه اسلامی شب و روز یک ارتباط تنگاتنگی با کعبه دارد. اینکه در تعبیرات تلقین و غیر تلقین در دعای عدیله[1] و مانند آن می‌گوییم: «وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی»[2] برای آن است که روزانه تمام مدت شبانه‌روز ما با آن کار داریم اگر نشستن است اگر ایستادن است و اگر نماز و عبادت کردن است و اگر سرویس بهداشتی رفتن است در همه موارد باید کعبه ملحوظ باشد.

مطلب دیگر آن است که حالا که این هشت سوره هماهنگ شد همه جا ﴿لا أُقْسِمُ﴾ به معنای «أقسم» است باید درباره این بیت، گذشته از مطالب یاد شده از مهندسی آن سخن به میان بیاید؛ تاکنون سخن از اصل بیت بود و قبله مسلمین است مطاف مسلمین است و مسلمانان عالم شبانه‌روز با این بیت کار دارند در خواب و بیداری می‌گوییم: «وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی»؛ گذشته از این مطالب یک بحث درباره خود بیت است که این بیت را گفتند کعبه، چون مکعب شکل است. أشکال هندسی و احجام هندسی در سقف و کف شبیه هم‌اند، عمده اضلاع چندگانه این بیت است؛ گاهی چهار دیوار است می‌شود مربع، حالا یا مربع مستطیل یا غیر مستطیل و در اینجا چون شش سطح دارد این شش سطح خصیصه احجام مکعبی است از این جهت آن را کعبه نامیدند که این یک تناسب «فی الجمله» است، نه علمی است نه سودمند است در جاهایی که مثلاً در بخش عبادی اثر داشته باشد. عمده آن است که سقف و کف، مشترک بین تمام خانه‌ها است، ولی اضلاح آن چون چهارگانه است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که چرا کعبه را کعبه گفتند؟ چون چهار ضلع دارد البته با ضمیمه کف و سطح می‌شود شش ضلعی. سطح و کف خیلی محور بحث نیست، چون همه خانه‌ها و ساختمان‌ها این دو رکن را دارند. عمده آن اضلاع چهارگانه است؛ چرا کعبه چهار رکن دارد؟ چهار ضلع دارد؟ چهار دیوار دارد؟ حضرت فرمود: چون «الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ» چهار ضلع دارد. آن‌گاه سؤال از «بیت العمور» شد که چرا «البیت المعمور» چهار دیوار دارد؟ فرمود چون عرش چهار ضلع دارد عرش چرا چهار ضلع دارد؟ حضرت خودشان تبیین کردند فرمودند: «لِأَنَّ الْکَلِمَاتِ الَّتِی بُنِیَ عَلَیْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ وَ هِیَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَر»[3] چون تسبیحات اربع، چهار ذکر است و همه این اذکار توحیدی است، گرچه بین تهلیل و تکبیر فرق است، بین تسبیح و تهلیل فرق است؛ این «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» کلمه‌ای است که معادل ندارد. غرض آن است که مهم‌ترین شعار دینی همین تسبیحات اربعه است. حضرت فرمود: چون تسبیحات چهار رکن دارد چهار ضلع دارد چهار جمله دارد و چهار جهت دارد به تبع این کلمات چهارگانه عرش چهار ضلع پیدا کرد، «البیت المعمور» چهار ضلع پیدا کرد کعبه هم چهار دیوار دارد.

این نکته و امثال این نکته نشان می‌دهد که کعبه ویژگی دارد جا برای سوگند یاد کردن است. گذشته از اینکه در یک سرزمین غیر ذی زرع، نه سرزمین دائر، نه سرزمین بائر، نه سرزمین موات؛ بلکه سرزمین غیر ذی زرع بنا نهاده شد. اینها زمینه می‌شود برای قسم و گرامیداشت آن.

مطلب بعدی آن است که صرف دیوار در بیان نورانی امیر المؤمنین(سلام الله علیه) است در نهج البلاغه و مانند آن که خدا مردم را به همین چهار دیواری برای حج عمره و مانند آن امتحان کرد و اینها از احجاز تشکیل شدند و «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ»[4] سنگ ولو سنگ اسود باشد «الحجر الأسود»، این نه ضارّ است و نه نافع، ولی امتحان الهی وادار می‌کند که در برابر این حجر الأسود، انسان اظهار ادب بکند، در برابر این خانه چهار ضلعی عرض ارادت کند و مانند آن.

بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که خدای سبحان بشر را آزمود «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ» و سنگ‌هایی که نه سودمند هستند و نه زیان‌بخش؛ اما نهاد و نمادی برای مکتب است. لذا ذات اقدس الهی برای اینکه حرمت این بلد به حرمت کعبه است لکن حرمت کعبه به وسیله بنیا‌ن‌گذاران این کعبه است که به دستور خدا بنا نهادند، مهندسی آن را ذات اقدس الهی تنظیم کرد و اجرایش به وسیله دو پیامبر از پیامبران الهی ابراهیم و اسماعیل است و فعلاً آن کسی که در این مکه است، هدف مکه را تبیین می‌کند جامعه را به طواف دور این هدایت می‌کند، جامعه را به نماز به سمت آن تبیین می‌کند، جامعه را وادار می‌کند که شبانه‌روز به ذکر مکه و به یاد کعبه باشند که شبانه‌روز بگویند: «وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی» این باعث محترم شدن این حرم و این محدوده شهر مکه است لذا ذات اقدس الهی به آن قسم یاد کرده است.

مطلب دیگر آن است که در سوره مبارکه «مدّثّر» قبلاً گذشت با اینکه سوره «مدّثّر» از عتائق سور است اوایل نزولش در مکه است، اما قرآن کریم از همان اوایل، جهانی بودن آن را اعلام کرد؛ درست است که احکام ملی و محلی دارد برای مسلمان‌ها و احکام منطقه‌ای دارد که مشترک بین مسلمین و یهودی‌ها و کلیمی‌ها و مسیحی‌ها که موحدان هستند و اهل توحید هستند؛ بلکه برای جهانیان گذشته از موحّد، ملحدان را؛ گذشته از موحد، مشرکان را؛ گذشته از بیدارها، غافلان را و برای همه یک پناهگاه عمومی که به سمت آن بنگرند و آن را هدف قرار بدهند تا هر گونه اختلافی رخت بربندد و به جامعه متحد تبدیل بشود. اینها باعث شد که این سرزمین حرمتی پیدا کرد و ذات اقدس الهی به این سوگند یاد کند.

قسمت دیگر آن است که ﴿وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ﴾ این بنای عادی و متعارف نیست که هر بنّا و کارگری توان ساختن این بناء را داشته باشند، آن «خلیل من همه بت‌های آزری بشکست»[5] آن خلیل حق می‌خواهد، آن ذبیحی که تا فدای جان آماده بود: ﴿یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ﴾[6] این هیچ تردیدی نداشت با دست مبارک این دو پیامبر الهی کعبه بالا آمد که ﴿وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ﴾.[7] در شهر مکه هم ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾، در کنار کعبه هم ﴿مَقامُ إِبْراهیمَ﴾؛[8] لذا صدر و ساقه این بیت دستکاری شده مرمّت شده، موحدانه ساخته شده که بانگ توحید از هر گوشه و متن این مسجد الحرام به گوش می‌رسد چرا؟ برای اینکه قبلاً در سوره مبارکه «مدّثّر» یعنی در آیه 31 و در آیه 36 سخن از جهانی بودن قرآن است؛ قرآن در آغازین روز ورودش فرمود من جهانی هستم. اختصاصی به منطقه ملّی و محلّی نظیر مسلمین یا منطقه‌ای نظیر مسلمین و موحدین کلیمی و مسیحی و امثال ذلک ندارد برای بشر است بشر ولو ملحد باشد نیازی به راهنمایی وحی الهی دارد؛ لذا در آن آیه 31 فرمود: ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾، در آیه 36 فرمود: ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾؛ این ترسیم حقوق بشر است این تبیین برنامه بشری است، این بشر را به یک کجا دعوت کردن و هر گونه اختلاف را برطرف کردن است. در مسائل شخصی ممکن است کسی عقیده‌ای داشته باشد اما وقتی که قرآن آمد فرمود شما انسان هستید انسان از یک جا پدید آمد و به همان جا برمی‌گردد باید مشترکات فراوان را گرفت، حالا اگر یک کسی نپذیرفت نکول عده‌ای به زیان آنها است چه اینکه قبول عده‌ای هم به نفع آنها است. «علی أیّ حال» جامعه باید بدون جنگ زندگی کند جامعه بدون اختلاف زندگی کند، جامعه بدون غارتگری زندگی کند، جامعه به دو بخش فقیر و غنی تقسیم نشود، به ظالم و مظلوم تقسیم نشود، به آشنا و بیگانه تقسیم نشود؛ «الانسان اخ الانسان احبّ أم أکره»[9] انسان برادر انسان است چه بخواهد چه نخواهد.

بنابراین مکه و حرم از این جهات یاد شده حرمتی پیدا کرد که ذات اقدس الهی به این مکه قسم یاد می‌کند و در حالی که رهبر مسلمانان و بلکه رهبر جهانیان، رهبر هر انسان، وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در اینجا حلول کرده است. گرچه برخی‌ها شاید این ﴿حِلٌّ﴾ را به این معنا که خون تو را حلال می‌دانند ذکر کردند، ولی این یک کار حرام و «بیّن الغی» است این باعث نمی‌شود که خدا به این سرزمین سوگند یاد کند یا جداگانه به این حرمت بنهد. اما اگر او حالّ در این سرزمین باشد مثل ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) که سازنده کعبه هستند در مکه و وجودی داشتند این مناسبت دارد با قسم و گرنه ﴿حِلٌّ﴾ به این معنا که خونت را حلال شمردند این تناسبی بین قسم و «مقسم به» نیست گرچه از جناب راغب[10] و مانند آن چنین چیزی نقل شده است.

پس ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ﴾؛ یعنی سوگند به این شهر، شهری که محیط جغرافیایی آن مشخص بود و محیط توحیدی آن مشخص شد که خدای سبحان سرزمینی را که جای نصب بت‌ها بود به جایگاه توحید محض تبدیل کرده است. ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ در حالی که شما در این شهر تشریف دارید وگرنه اگر حرمت نبوت نبود اینجا را بتکده قرار می‌دادند چه اینکه قرار دادند.

﴿وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ﴾ این مربوط به پدر و مادر عادی نیست وگرنه مادر هم نامش برده می‌شد با اینکه سی ماه در رنج مادر، گنج فرزند به بار می‌آید، ولی کار پدر إمناء بود «نقل المنی من موضع إلی موضع آخر» که در سوره «واقعه» فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ﴾[11] همین! کار شما إمناء است اما آنکه ذات اقدس الهی یک قطره را لؤلؤ لالا در می‌آورد خدا است. این خدایی که انسان را به وسیله والد و ولد به معبد آشنا کرد به مولد علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) آشنا کرد این شایسته تکریم است.

﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ﴾ این «لام» هم می‌تواند «لام» سوگند باشد. درباره انسان‌شناسی خدای سبحان که خالق انسان است از چند منظر انسان را معرفی کرد: یکی اینکه انسان به احسن تقویم خلق شده است یعنی آنچه لازمه تکامل او بود را خدای سبحان به او داده است. در سوره «تین» که دارد ﴿وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ ٭ وَ طُورِ سینینَ ٭ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ ٭ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ﴾؛[12] در ساختار اولی‌ انسان، هندسه او را حُسن خُلق و «أحسن اخلاقاً» تشکیل داد؛ گاهی در اثر ابتلای با بیگانه‌ها و بیگانه‌پرست‌ها و مانند آن مجبور می‌شود که مسیر خود را تا حدودی تغییر بدهد اگر سوگند هست در بخش‌های سوره مبارکه «فجر» به آن اشاره شد و اگر در رنج و تلاش و کوشش است اینها هیچ کدام با أحسن تقویم بودن او مخالفت ندارد. انسان تا زنده است باید در کنار مائده و مأدبه خودش بنشیند دستش نزد دیگری دراز بشود این شایسته انسانیت انسان نیست و مورد رضای آفریدگار انسان نیست که دست او در جیب دیگری یا کیف دیگری یا سفره دیگری باشد؛ باید دستش در جیب خودش باشد که عده‌ای از کنار او استفاده بکنند.

بنابراین آنچه در این زیارت جامعه[13] آمده که وجود مبارک حضرت هادی بعد از چند جمله، به آن حضرت خطاب می‌کند این مناسب نیست، این در حدّ چندین صفحه قرآن کریم است که بیگانه را نمی‌خواهند راه بدهند؛ «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم». پس ﴿حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی شما اینجا تشریف دارید ﴿وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ﴾ وجود مبارک ابراهیم و فرزندانش را سوگند قرار می‌دهم که انسان در رنج است یعنی این در عین حال که جمله خبریه است می‌تواند به داعی انشاء القا شده باشد یعنی انسان تا نفس می‌کشی کار کن. یک بیان نورانی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است که «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ فِی یَدِ أَحَدِکُمُ الْفَسِیلَةُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّی یَغْرِسَهَا فَلْیَغْرِسْهَا»؛[14] فرمود اگر نهالی در دست شما است آماده غرس هستید و قیامت هم در آستانه واقع شدن است، بسیاری از علایم قرب قیامت منجّز و محقق شد که شما در آستانه مرگ هستید نگویید من که دارم می‌میرم چه فایده برای درختکاری، بکار و بمیر! «وَ فِی یَدِ أَحَدِکُمُ الْفَسِیلَةُ»؛ یک خوشه و شاخه و نهالی از کشاورزی در دست شما باشد «فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّی یَغْرِسَهَا فَلْیَغْرِسْهَا»؛ قبل از اینکه بمیرد همین مقدار فرصت دارد که این نهال را بکارد و بمیرد، فرمود همین کار را بکند نهال را بکارد و بعداً بمیرد. آن وقت این نهال بعد از مرگ نهال‌کار راه خودش را ادامه می‌دهد و میوه‌هایش را نثار او می‌کند.

حرمت مکه و حرمت کعبه و امثال آن باعث می‌شود که این قسم، قسم جهانی باشد ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ در حالی که شما اینجا تشریف دارید و سوگند به ولد و کسی که این بنا را ساخته و احداث کرده مثل ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیه)، من انسان را در رنج قرار دادم؛ یعنی اگر کسی بخواهد به مقام والای انسانیت برسد باید تلاش و کوشش کند. در همان سوره مبارکه «تین» که اشاره شد فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ[15] این عظمت انسان را بعد از سوگند به بلد امین که همان کعبه است ذکر می‌کند. اگر خدا سوگندی یاد کرده است در سوره «تین» که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ ٭ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ﴾[16] یعنی این سرزمین که ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَرِ﴾،[17] ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾ است برای تمام جوامع بشری کارآمد است این سرزمین می‌تواند رابط خوبی بین قرآن و عترت و جوامع جهانی باشد؛ لذا حشر اکبر هم از همین جا شروع می‌شود «دحو الأرض» هم گفتند از همین جا شروع شده نه البته از روی زمین، بلکه از دل زمین.

فرمود انسان مقداری مال تهیه کرده است و در راه‌های خاصی که خودش می‌خواهد صرف کرده است. ما انسان را در رنج قرار دادیم، ولی باید بداند او اگر در أحسن تقویم می‌ماند این رنج او برای او گنج‌آور است و دردناک و تعب‌فرسا نیست. فرمود این کاری که ما انجام دادیم و وجود مبارک پیامبر هست گرچه بعضی‌ها گفتند: ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی نه سوگند به این شهر که عده‌ای جمع شدند خون تو را حلال کردند، با ابزار و وسایلی که دارند جامعه را به خونریزی از آنها بیزار کردند و انسان در کبد و رنج است؛ در حالی که این کبد و رنج همان است که «تا رنج نبری گنج نبری» آن است وگرنه زحمت بیجا و تلاش بی‌ثمر را قرآن هم نهی کرد و هم فرمود انسان برای آن خلق نشد. اینکه گفتند:

از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو[18]

برای اینکه شنا یاد بگیرید، آب‌شناس باشید وارد بهشت بشوید که چهار نهر در آنجاست و در آن نهرهای اربعه شنا کنی: ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾[19] در این نهرهای چهارگانه هر جا خواستی شنا کنی غوص کنی و در عمق اینها و در سطح اینها جولان داشته باشی انسان در أحسن تقویم است. پس رنج بی‌اثر مقصود نیست، رنج توان‌فرسای کم‌ثمر مقصود نیست؛ انسان تا نفس می‌کشد باید کار کند. اینکه گفته می‌شود: «أُطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إِلَی اللَّحْدِ»[20] به خودکفا بودن، تحریم را به تحلیل داخلی تبدیل کردن، حرمت نهادن بیگانه را به حلّیت هماهنگی داخلی مبدل ساختن، این هدف قرآن است. انسان روی پای خودش بایستد تکدّی نکند دستی از دست گیرنده بدتر نیست و دستی از دست دهنده برتر نیست. چرا باید انسان به غیر خدا دست دراز کند و چیزی بگیرد؟ گرچه معامله است اما انسان در أحسن تقویم است. گاهی این کلمه کَبَد را اصل قرار می‌دادند و فعل از آن مشتق می‌شود، گاهی این فعل را اصل قرار می‌دهند و عضوی از اعضای بدن از او مشتق می‌شود؛ این دو نظر هست که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ﴾ آیا از همین کبِد است که کبِد فعالیت فراوان دارد تلاش و کوشش می‌کند، آن خون‌سازی‌ها توزیع خون آن غذای بالفعل ساختن آن و تعدیل آن غذا و تقسیم آن غذا و توزیع این خون‌ها این کار کبِد است. مستحضرید که انسان یک غذای بالقوه دارد همین نان و گوشت و سبزی و لبنیات و اینها است، یک غذای بالفعل دارد که آن خون است و گوشت است و مو هست و عضلات است و مانند آن؛ چون غذا باید شبیه مغتذی باشد این گوشت این نان این شیر اینها شبیه گوشت و پوست بدن نیست، این دستگاهی را ذات اقدس الهی در نهان و نهاد ما آفرید که آن می‌تواند غذای بالقوه را شبیه غذای بالفعل بکند همین کار را هم می‌کند. فرمود با این قضیه من انسان را در احسن تقویم قرار دادم.

این دو نکته که گاهی فعل را از اسم می‌گیرند، گاهی اسم را از فعل، این در تعبیرات زمخشری[21] و امثال زمخشری هست که آیا این مکابده و این رنج و درد اصل است و از آن یک اسم جامع و عضو جامعی را انتزاع می‌کنند مثل کبِد که از «کابَدَ یکابدُ» که فعل است و رنج است از آن این جامد را به در آوردند؟ یا فعل را از این مشتق کردند؟ کبِد این عضو گوارشی است که با سعی و تلاش و کوشش در زحمت است تا تغذیه را تأمین کند. از این عضو، جامد فعل «کابَدَ یُکابدُ مُکابَدة» مشتق شده است که از جامد گاهی فعل مشتق می‌شود؛ نظیر «مصیطر» که قبلاً در چند مورد گذشت. این «مصیطر» که صورت آن صورت اسم فاعل باب «فَعلله» است «صاد» آن تبدیل شده «سین» است اصل آن «سین» بود. این «سیطره» مشتق نیست؛ نظیر «دَحرَجَ یُدَحرِجُ مُدَحرِجٌ دَحرَجَةً» از آن قبیل نیست این «سیطره» که «سین» دارد از ساطور گرفته شده است آن «سَطَرَ یَسطُرُ» به معنی کتابت است و قلم زدن است که ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ[22] هیچ ارتباطی بین آن «سطر» با این «سیطره» نیست، این «سیطره» از ساطور گرفته شده است، ساطور هم وسیله تنبیه و زدن و ریز ریز کردن است و از این ساطور سیطره درست شد، «سیطر یسیطر مستیطر» این «سین» هم تبدیل به «صاد» شد، شده «مصیطر» و آن قاهرِ مسلّطِ فرمانروای خشن را می‌گویند «مصیطر».

غرض این است که این دو نحو در مشتقات هست؛ گاهی یک جامد اصل قرار می‌گیرد از آن فعل انتزاع می‌کنند، مثل ساطور و سیطره. گاهی ممکن است از فعلی اسم جامد، عضوی کشف بشود مثل «کابَدَ یُکابِدُ مُکابَدَة» که در رنج است از آن کبِد انتزاع بشود و اشتقاق پیدا کند. «علی أی حال» این انسان در رنج و تلاش و کوشش بودن با أحسن تقویم اوست یعنی این هم در نظام أحسن، حَسَن است و اصلاً خدای سبحان انسان را با احسن تقویم خلق کرده است و معنا ندارد رنج بیهوده و رنج زائد در ساختار خلقت انسان باشد. اینها برخی از نکاتی بود که مربوط به آغاز سوره مبارکه «بلد» است که ـ إن‌شاءالله ـ تتمیم آن در جلسه بعد.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. زاد المعاد، ص424؛ «وَ بِالْکَعْبَةِ قِبْلَة».

[2]. زاد المعاد، ص 353.

[3]. من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص191.

[4]. نهج البلاغه، خطبه1.

[5]. دیوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد ٭٭٭ خلیل من همه بت‌های آزری بشکست».

[6]. سوره صافات، آیه102.

[7]. سوره بقره، آیه127.

[8]. سوره آل عمران، آیه97.

[9]. الصحیح من سیره النبی الاعظم, ج4, ص237.

[10]. مفردات ألفاظ القرآن، ص251.

[11]. سوره واقعة، آیه58.

[12]. سوره تین، آیات1 ـ 5.

[13]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص

[14]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏13، ص460.

[15]. سوره تین، آیات4 و5.

[16]. سوره تین، آیات4 ـ 6.

[17]. سوره مدثر، آیه31.

[18]. دیوان ملا هادی سبزواری, غزل150.

[19]. سوره محمد، آیه15.

[20]. نهج الفصاحة، ص218.

[21]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏4، ص754.

[22]. سوره قلم, آیه1.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق