17 01 2020 454217 شناسه:

تفسیر سوره بروج جلسه 4 (1398/10/28)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَریقِ (10) إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ (11) إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ (12) إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعیدُ (13) وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (14) ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ (15) فَعَّالٌ لِما یُریدُ (16) هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْجُنُودِ (17) فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (18) بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ تَکْذیبٍ (19) وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیطٌ (20) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ (21) فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22).

سوره مبارکه «بروج» همان طوری که ملاحظه فرمودید یعنی سوره‌ای که «علم بالغلبة» آن «بروج» است، سوره‌ای که «یذکر فیها البروج»، نه اینکه نام آن بروج باشد متقابلات فراوانی دارد. گاهی مربوط به رحمت الهی است، گاهی مربوط به انتقام و غضب الهی است، گاهی درباره ایمان مؤمنان است، گاهی درباره کفر کافران است گاهی درباره پاداش مؤمنان است گاهی درباره کیفر کافران است و جمع‌بندی آن این است که همه اینها تحت قدرت خدایی است که او هم غفور ودود است، هم ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾ است، هم «شدید العقاب» است «فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَة»، هم «أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» است «فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ».[1]

در صدر سوره بعد از آن سوگند که جواب سوگند ذکر نشده، اگر ﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ﴾[2] بتواند جواب سوگند باشد کافی است و اگر نباشد برخی‌ها ﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ﴾ را جواب گرفتند، ظاهراً ﴿إِنَّ الَّذینَ﴾ نمی‌تواند جواب برای آن سوگند باشد برای اینکه این ﴿إِنَّ الَّذینَ﴾ یک سرفصل جدایی است. این ﴿إِنَّ الَّذینَ﴾ در برابر آیه یازده است که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾، این دو بخش را قرآن از اول سوره «بروج» تا آخر حفظ کرده است. غضب را در برابر رحمت، کفر را در برابر ایمان و بطش را در برابر گذشت هم را دو به دو ذکر کرده است؛ بعد فرمود همه این اوصاف متقابل در اختیار خدایی است که هر چه بخواهد می‌کند ﴿فَعَّالٌ لِما یُریدُ﴾ این ﴿فَعَّالٌ لِما یُریدُ﴾ جامع این دو بخش است؛ حالا این دو بخش‌ها را از اول تا آخر این سوره که ملاحظه بفرمایید معلوم می‌شود که دو به دو تقسیم متعددی در این سوره قرار گرفته است اولاً؛ جمع‌بندی اینها را به آن خدایی که قادر مطلق است قرار می‌دهد ثانیاً؛ او که ﴿فَعَّالٌ لِما یُریدُ﴾ است، چه در بخش ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾، ﴿فَعَّالٌ لِما یُریدُ﴾ است چه در بخش غفور و رحیم.

مطلب دیگر آن است که این آقایان یا باید به سیر تاریخی اکتفا کنند یا به قضا و قدر الهی. اگر به سیر تاریخی بسنده می‌کنند اصحاب أخدود مقتدر، عاد و ثمود مقتدر، فرعون و جنود مقتدر همه به خاک کشیده شدند. اگر به قضا و قدر الهی احترام می‌گذارند قضا و قدر الهی خبر داد که اگر کسی بیراهه رفت ما به او فرصت دادیم و او برنگشت، سرش به سنگ می‌خورد و خبر داد هر کس گناه کرد به اندازه گناهش کیفر می‌بیند. در بخش اول که فرمود: ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ﴾، بعد فرمود: ﴿وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ﴾، آن‌گاه فرمود: ﴿وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ﴾ این هیچ تکرار گذشته نیست که قبلاً گذشت، یک وقت است سخن از وعده است یک وقت سخن از مشاهده است، یک وقت است سخن از وعید است یک وقت سخن از شهود است؛ فرمود قیامت یوم موعود است حالا اگر کسی بگوید از کجا این وعده عملی می‌شود یا آن وعید عملی می‌شود؟ می‌فرماید شما نمی‌بینید یک عده دارند می‌بینند، قیامت مشهود است جهنم الآن هم گُر گرفته است، بهشت هم الآن سرجایش محفوظ است؛ هیچ سخن از شائبه تکرار نیست آن یکی سخن از موعود است این یکی سخن از مشهود؛ حالا اگر کسی بگوید شاید این وعده عمل نشود یا وعید عمل نشود فرمود نه، یک عدّه دارند می‌بینند، شما هم چشم باز کن ببین. در قرآن فرمود شما اگر چشم باز کنید می‌بینید: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾[3] حالا اگر شما ندیدید دلیل نیست که وجود ندارد. اینکه فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ یعنی در دنیا وگرنه در آخرت کافر هم که می‌بیند، کفار هم وقتی جهنم را می‌بینند ذات اقدس الهی به آنها نشان می‌دهد می‌فرماید: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا﴾[4] این جهنم است آنها می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا.[5] پس اینکه فرمود: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ یعنی اگر به «علم الیقین» برسید به «عین الیقین» بار می‌یابید در دنیا وگرنه در آخرت کافر هم می‌بیند.

بعد فرمود ما یوم موعود داریم که بحث آن جداست که با وعده و وعید است و بالاتر از آن که آن وعده را محقق می‌کند شاهد و مشهود است. پس اگر تاریخ باشد شما باید پند بگیرید اگر قضا و قدر الهی باشد باید پند بگیرید اصحاب أخدود هم که مرگ بر آنها! قرآن گاهی می‌فرماید: ﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ﴾، ﴿قاتَلَهُمُ اللَّهُ﴾،[6] ﴿قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ﴾ این تعبیراتی که ذات اقدس الهی دارد هم به منزله نفرین است هم نفرین او فعلی است یعنی محقق می‌شود و اصحاب أخدود هم اعم از مباشر و تسبیب هستند چه آنها که دستور دادند و چه آنها که کانال کَندند و مؤمنین را سوزاندند؛ هم ﴿قاتَلَهُمُ اللَّهُ﴾ است هم ﴿قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ﴾ است و مانند آن و اینها مواظب بودند که اینها خوب بسوزند؛ این دوران را ذات اقدس الهی در مکه نقل می‌کند که مردانی در عالم بودند که به کانال عذاب رفتند و سوختند و خدا خدا گفتند، این هست؛ منتها دردناکی اینها در یک مدت کوتاهی است، بعد «فی روح و ریحان» است؛ چه اینکه کفار که می‌میرند در همان لحظه وارد جهنم می‌شوند؛ این تعبیر آیه سوره مبارکه «نور» که فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً﴾[7] تعبیر لطیفی است مشابه آن هم درباره مؤمنین است؛ فرمود اینها غرق شدند در همان آب درون آتش رفتند؛ چون آتش برزخی در آب هم هست اینهایی که کافر هستند و در دریا غرق می‌شوند این طور نیست که حالا بگوییم اینجا آب است جا برای آتش نیست. آتش برزخی در دریا هم هست در صحرا هم هست، با «فاء» تفریع هم ذکر فرمود، فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً﴾ اینجا «احرقوا فأدخلوا جنة و حریرا» این طور است، این طور نیست که به زحمت بیفتند.

بعد می‌فرماید که این اصحاب أخدود اعم از آمر و مباشر، اینها ﴿عَلی‏ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ﴾ هستند و هیچ جُرمی مؤمنین نداشتند الا ایمان؛ ﴿وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا﴾ این همان تعبیری است که در کتاب‌های عربی مثل مغنی و جامی و اینها است که می‌گویند «لا عیب فیه إلا أنه» مثلاً خیلی تُند و تیز است که این استثنا وصف کمالی او را تأکید می‌کند. ﴿إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ﴾ این عزیز حمید بودن، تنها صفت ذات اقدس الهی نیست بلکه مُلک سماوات و ارض در اختیار اوست و ﴿عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ﴾ است اگر کسی قادر مطلق باشد و عالِم مطلق باشد و عزیز و حمید باشد می‌داند کیفر چه کسی را چقدر بدهد و چقدر خواهد داد، این بخش اول.

بخش دوم که اصل کلی است بعد تتمّه تاریخ را ضمیمه می‌کند، می‌فرماید مردم دو قسم هستند: ﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ﴾ آنهایی که آسیب رساندند در صدد فتنه علیه اهل ایمان بودند و تا آخرین لحظه راه باز است این طور نیست که اگر کسی گناه بکند راه باز نباشد. مستحضرید فقه یک دید خاصی دارد، اما کلام یک دید مبسوطی دارد. در إرتداد ـ معاذالله ـ اگر کسی مرتد بشود، اگر مرتد ملی باشد فقه او را می‌پذیرد ولی اگر ـ معاذالله ـ فطری باشد یعنی مسلمان‌زاده باشد بعد مرتد بشود فقه آن قدرت را ندارد بپذیرد؛ لذا می‌گویند ارتداد مرتد فطری مقبول نیست ولی کلام او را می‌پذیرد. در کلام توبه مرتد فطری هم ـ معاذالله ـ اگر پیدا بشود مقبول حق است منتها آن از چهار حکم فقهی باید سرجایش محفوظ باشد یا اگر قتل است یا او به منزله مُرده است، فوراً اموالش به ارث به ورثه می‌رسد زنش طلاق می‌گیرد، این انفساخ حقیقی است؛ یعنی فوراً زن از خانه او جداست اموال او به ورثه می‌رسد تمام دیون او به مال تعلق می‌گیرد، احکام فقهی چهارگانه سرجایش محفوظ است و نجس هم است. اما از نظر کلامی البته حتی توبه مرتدّ فطری هم رابطه انسان با خدا محفوظ است و مقبول است.

فرمود اینهایی که مؤمنین را برای ایمانشان در زحمت انداختند و راه باز بود و می‌توانستند توبه کنند و توبه نکردند ﴿فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَریقِ﴾ برای اینهاست، چون خودشان فراهم کردند این در قبال کفّار و فتنه‌گران است. اما در برابر آنها، ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ﴾ مستحضرید که ایمان به تنهایی کافی نیست هم حُسن فاعلی هم حُسن فعلی؛ یعنی آدم خوب، یک؛ کار خوب، دو؛ اگر کسی کار خوب بکند ولی آدم خوبی نباشد این بهره دنیایی می‌برد اما سهمی از آخرت ندارد یعنی باید مؤمن باشد معتقد باشد و کار خوب بکند. اگر معتقد نباشد مؤمن نباشد کار خوب کند بهره دنیایی ممکن است ببرد اما ﴿ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ.[8]

﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ﴾؛ حالا این مربوط به مردم است مردم یا جهنمی‌اند یا بهشتی‌اند، چه کسی باید این حکم را اجرا کند؟! می‌فرماید که درباره گروه اول که ﴿فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ﴾، ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾ غضب او شدید است. مستحضرید که غضب پروردگار نظیر غضب نفسانی انسان نیست؛ انسان در اثر خیال یا وهم از نظر بخش‌های علمی، شهوت یا خیال و مانند آن از نظر بحث‌های عملی گاهی عصبانی می‌شود؛ اما انبیا، اولیا و مردان الهی که عصبانی می‌شوند اینها نه براساس وهم و خیال است نه به جهت شهوت و غضب است. ببینید وجود مبارک موسای کلیم وقتی از آن میعاد الهی برگشت این اوضاع سامری را دید غضبناک شد و با برادرش آن عمل را انجام داد. تعبیر قرآن کریم کریم این است که ﴿وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فی‏ نُسْخَتِها هُدیً وَ رَحْمَةٌ﴾؛[9] نفرمود «سکن» افراد عادی که عصبانی می‌شوند وقتی حالشان عادی شد غضبشان نشست، غضبشان ساکن شد نه ساکت! سکوت وصف عاقل است، عاقل یا حرف می‌زند می‌شود ناطق. یا حرف نمی‌زند می‌شود ساکت. تعبیر قرآن کریم درباره غضب کلیم الهی این است که غضب او ساکت شد نه غضبش ساکن شد ﴿وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ﴾ معلوم می‌شود که تا حال عاقلی داشت حرف می‌زد، عاقلی داشت کار می‌کرد کار او عقلانی بود کارش براساس هوس نبود، عصبانیت نبود اینها نبود کسی که ملکه عصمت دارد وقتی غضب می‌کند عاقلانه غضب می‌کند، وقتی غضب او آرام شد غضبش ساکت می‌شود نه ساکن. اینها بر اثر اینکه خلیفه الهی‌اند، ذات اقدس الهی هم که فرمود: ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾ غضب او حکیمانه و عاقلانه است که فوق غضب‌های انبیا و اولیاء است آن وقت هم غضبش ساکت می‌شود روشن است که صبغه رحمت گرفته است. هرگز غضب الهی ـ معاذالله ـ از مرز عقل و عدل فاصله نمی‌گیرد چه اینکه غضب انبیا و اولیا از مرز عقل و عدل فاصله نمی‌گیرد آن وقتی که غضب دارند ناطق‌اند، آن وقتی که غضب آنها فرو نشست ساکت‌اند نه ساکن. درباره بطش الهی هم همین طور است

پرسش: ...

پاسخ: بله یکی ممکن است در دنیا باشد یکی هم آخرت باشد، یکی اینکه سوخت و سوز است حالا جهنم است می‌سوزند یا نه؟ بعضی‌ها ممکن است در جهنم باشند ولی سوخت و سوزی نداشته باشند، اما اینها هم سوخت و سوز هستند هم در جهنم هستند. آن عذاب جهنم درباره اعتقاد آنها است این عذاب حریق درباره عمل بد آنها است این درباره گروه اول است. گروه دوم را فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾ حسن فاعلی دارند حسن فعلی، هر دو را دارند ﴿لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ﴾. برای سوخت و سوز دو امر لازم نیست یکی اینکه کفر داشته باشند قبح فاعلی، یکی عمل بد داشته باشند قبح فعلی، این لازم نیست؛ برای سوخت و سوز عمل بد کافی است معصیت کافی است البته اگر کسی ـ معاذالله ـ کافر بود خلود هم دارد اما برای عذاب و جهنم رفتن لازم نیست کسی کافر باشد، معصیت‌کار اهل سوخت و سوز است اگر توبه نکرده باشد و جاهل قاصر نباشد منتها حالا مخلّد نیست حرف دیگری است؛ اما یک بیان نورانی از امام سجاد(سلام الله علیه) است که فرمود شما به اندازه‌ای که می‌توانید آتش را در دستتان نگه دارید به همان اندازه گناه کنید؛ کسی یک لحظه هم نمی‌تواند آتش را در دست نگه دارد هیچ جا برای گناه نیست. غرض این است که برای بهشت رفتن دو عامل لازم است: یک حُسن فاعلی، یکی حُسن فعلی؛ یعنی باید مؤمن باشد، یک؛ و عمل صالح داشته باشد، دو. برای سوخت و سوز جهنم یک عامل کافی است و آن عمل بد است؛ حالا خواه کافر باشد خواه غیر کافر، منتها فرق در خلود و عدم خلود است؛ لذا می‌فرماید در آنجا دو امر را شرط نکردند، درباره بهشت دو امر را شرط کردند ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ ﴿آمَنُوا﴾ را هم قبلاً ملاحظه فرمودید ایمان اعتقاد نیست ایمان تصدیق نیست «آمَنَ» که فعل ماضی باب «إفعال» است، «آمَنَ» یعنی «دَخَلَ فِی المَأمَن» چگونه «دَخَلَ فِی المأمَن»، «بالاعتقاد و التصدیق» وگرنه ایمان در لغت از «امن» است، «آمَنَ» یعنی داخل مأمن آمده است.

این بیان امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود: کلمه «لا اله الا الله» حصن است؛[10] حصن یعنی قلعه و مأمن. مؤمن یعنی کسی که وارد این قلعه می‌شود، چه طور وارد این قلعه می‌شود؟ با اعتقاد و عمل صالح که همین هم درباره ولایت حضرت امیر است که «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی‏».[11] پس ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ راجع به حسن فاعلی ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾ راجع به حسن فعلی، ﴿لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ﴾. اگر گفته شد که عده‌ای حق شفاعت دارند برای اینکه تعبیر قرآن درباره اینها این نیست که اینها وارد بهشت می‌شوند تعبیر قرآن این است که بهشت برای اینهاست اگر بهشت برای اینهاست حق دارند از ذات اقدس الهی درخواست شفاعت کنند که فلان کس را بهشتی کن! چه اینکه درباره فقیه عادلِ مربّی وقتی که حساب او بررسی شد عازم بهشت شد می‌گویند «قِف تَشفَع لِلنَّاس»،[12] این «تَشفَع» و آن «تُشَفَّع» جواب امر است و مجزوم؛ یعنی تشریف داشته باشید، یک؛ از عده‌ای شفاعت کنید، دو؛ شفاعت شما هم مقبول است، سه. آن کسی که شفاعتش مقبول است را می‌گویند شفاعت مشفَّع «شَفِیعاً مُشَفَّعاً»[13] که در صلوات‌های هنگام ظهر روز شعبان است همین است، او را شفیع مُشفَّع قرار بده! یعنی شفیعی که شفاعتش مقبول است، به فقیه این طور می‌گویند؛ منتها به همه کسانی که در این راه هستند فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[14] عمده همین نکته است نمی‌گوید اگر کسی کار خوب کرد؛ فرمود اگر کسی در روز حساب کار خوب او دستش باشد که بیاورد، «جاء به» یعنی او را آورد! اما اگر ـ خدای ناکرده ـ کار خوب در دنیا کرد ولو فراوان، اما به هم زد این دستش خالی است عمده این نیست که کسی کار خوب بکند عمده این است که این را نگه بدارد در دستش باشد وقتی می‌آید در محکمه ﴿جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾؛ آن وقت ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ اما «فَعلَ بالحسنه» را که خدا وعده نداد.

پرسش: ...

پاسخ: بله ما باید قرینه داشته باشیم که عمل صالح گنجانده ولی معمولاً ﴿آمَنُوا﴾ یعنی «إعتقدوا». در قرآن غالباً هر جا سخن از بهشت است این دو امر ذکر شده: ایمان و عمل صالح؛ حتی حیات طیّب هم به کسی وعده داده شد که ایمان و عمل صالح داشته باشد. ما یادمان نیست که جایی به صِرف ایمان، وعده بهشت داده باشند مگر اینکه با قرینه همراه باشد. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ﴾، ﴿لَهُمْ﴾ نه «و هم فی جنات کذا». آن آیاتی که دارد «و هم فی جنات کذا» از آنها بعید است که مسئله شفاعت استفاده بشود اما اینجا که دارد ﴿لَهُمْ﴾ یعنی مال اینها است اگر مال اینهاست مِلک اینهاست می‌توانند «بإذن الله» بخواهند که یک عده‌ای وارد مِلک اینها بشوند. ﴿لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: بله کبیر هم دو قسم است کِبَر خدا «الله اکبر» است کِبَر ظاهری که نیست کِبَر بزرگی است، جهاد کبیر بودن فوز کبیر داشتن اجر کبیر داشتن، اینها دو قسم است: هم ظاهری است هم باطنی.

پرسش: ...

پاسخ: آن «لقاء الله» فوز اکبر است، اینها فوز کبیر است.

پرسش: ...

پاسخ: نه، منظور آن است که جهنم رفتن یک عده بر اساس عقیده‌شان است سوخت و سوز مربوط به عملشان است؛ این دو قسم را ذات اقدس الهی از هم جدا کرد. حالا که این دو قسمت بیان شده است باز باید بررسی بشود هم آن قسمت غضب که فرمود: ﴿لَهُمْ عَذابُ الْحَریقِ﴾، هم آن قسمت رحمت که فرمود فوز کبیر. فرمود درباره آن قسمتی که ﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا﴾ است ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾ غضب الهی شدید است، یک؛ ﴿إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعیدُ﴾ آغاز و انجام هم به دست اوست، این دو؛ و چون دو بخش ذکر شد یکی ﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا﴾ و یکی ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُو﴾؛ ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾ درباره ﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا﴾ است ﴿وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ﴾ ناظر به ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾ چون دو گروه شده است آن وقت جمع‌بندی شد.

«فهیهنا امور خمسه»: امر اول ﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا﴾، امر دوم ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُو﴾، امر سوم ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾، امر چهارم ﴿وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ﴾، همه این امور چهارگانه را تحت یک مَقسم جامع قرار داد فرمود: ﴿فَعَّالٌ لِما یُریدُ﴾، چه در بخش انتقام چه در بخش رحمت، چه در بخش بطش چه در بخش فوز، او فعّال مطلق است.

در بحث‌های قبل هم داشتیم که اگر یک وقت کاری نخواهد پیش برود «لأحد امور» است یک وقت است ضعف خود فاعل است که فاعل آن قدرت را ندارد که این کار عظیم را پیش ببرد، یک وقت است که خود او قدرت دارد و انجام می‌دهد، تسلیم می‌کند از بیرون مانعی پیش می‌آید که نمی‌گذارد او کاری انجام بدهد. سوم آنکه او قدرت دارد، از بیرون مشکلی پیش نمی‌آید اما کارگزاران درونی او همکاری نمی‌کنند. در یکی از این سه حالت کار ممکن است پیش نرود اما ذات اقدس الهی چون قدرت نامتناهی دارد و ﴿عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر﴾[15]  است فرض ندارد که ضعف از ناحیه فاعل باشد. بیرون از حوزه خلقت الهی هم که چیزی نیست، چون هر چه باشد در خلقت اوست ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[16] «کل ما صدق علیه أنه شیءٌ فهو مخلوق الله» پس بیرون از حوزه خلقت خدا چیزی نیست که راهزن باشد درون هم که همه سپاه آماده هستند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾.[17] جُند «بما أنّه جُند» که تخلّف ندارد. بنابراین هیچ فرض ندارد که ذات اقدس الهی بخواهد کاری انجام بدهد و آن کار انجام نشود، او «بالقول المطلق» ﴿فَعَّالٌ لِما یُریدُ﴾ است؛ برای اینکه کار اگر بخواهد پیش نرود «لأحد امور ثلاثه» است در اینجا «و التّالی بأسره مستحیل فالمقدمه مثله»؛ هم قدرت الهی شکست‌ناپذیر است هم بیرون از حوزه خلقت، چیزی نیست هم درون ساختار خلقت هر که هست سپاه آماده است ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾،[18] ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین﴾.[19]  .

پس «فهیهنا امور خمسه» این امور خمسه از ﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا﴾ شروع می‌شود و قبل آن هم مشمول همین امور پنج‌گانه است ﴿فَعَّالٌ لِما یُریدُ﴾. بعد برای اینکه قصه کلیات گفته نشود و یک امر تطبیقی بشود و جریان مکه هماهنگ بشود فرمود تنها جریان اصحاب أخدود نیست، جنود دیگری هم بودند فرعون هم بود عاد بود ثمود بود، قصّه‌های تاریخی غیر قابل فراموشی را بازگو کرد در جریان اِرَم و مانند آن اینها داستانی نبود که فراموش بشود چون در آنها دارد که ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ[20] قدرت اینها طوری بود که روی کره زمین نمونه نداشت قدرتی که در کره زمین نمونه نداشته باشد این به زودی از یاد مردم نمی‌رود. فرمود اینها کسانی بودند که نه تنها ویلایی در دامنه کوه‌ها داشتند گذشته از شهرها، بلکه کوه را تسخیر می‌کردند از کوه خانه می‌ساختند آن قدر این دیوارهای کوه را تنظیم می‌کردند اتاق در می‌آوردند پذیرایی در می‌آوردند فرمود: ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهینَ﴾[21] بیت یعنی بیت، خانه خوب زیبا؛ اما این طور نیست که سنگ و آجر بیاوری و خانه بسازی از کوه خانه می‌سازی این قدرت الآن هم خیلی کم است؛ لذا فرمود اینها کسانی‌اند که ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهینَ﴾ درباره این گروه و امثال این گروه فرمود: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ در روی زمین مثل اینها قدرتی نبود. اگر در تعبیرات فارسی داریم:

این همان چشمه خورشید جهان افروزست ٭٭٭ که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود[22]

این عاد و ثمود فراموش ناشدنی تاریخ هستند؛ فرمود شما که قصه اینها را شنیدید «لأحد الامرین» باید قبول کنید: یا بر اساس جریان تاریخ یا جریان قضا و قدر. فرمود: ﴿هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْجُنُودِ ٭ فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ﴾ یک، بعد فرمود بعضی‌ها تکذیب می‌کنند بعضی‌ها در تکذیب فرو رفته‌اند مثل اینکه بعضی‌ها ربا می‌خورند بعضی در رباخوری غرق هستند در خواب هم حرف ربا را می‌زنند. این ﴿بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ تَکْذیبٍ﴾ که آیه نوزده سوره مبارکه «بروج» است با آیه 22 سوره مبارکه «إنشقاق» که گذشت فرق می‌کند در آنجا فرمود: ﴿بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ﴾؛ آنها دین را تکذیب می‌کنند اما اینها در چاه تکذیب فرو رفته‌اند. فرق است که بگوییم «زیدٌ یکذب الحق» و اینکه بگوییم «زیدٌ فی تکذیب»؛ یعنی در چاه تکذیب فرو رفته است؛ لذا تعبیر سوره مبارکه «بروج» از تعبیر سوره مبارکه إنشقاق» سنگین‌تر است؛ ﴿بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ تَکْذیبٍ﴾ اصلاً در چاه تکذیب فرو رفته است نه در فضای بیرون تکذیب می‌کند آن وقت کیفر اینها هم با کیفر آنها فرق می‌کند کیفر اینها چیست؟ ﴿وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیطٌ﴾، اینکه در چاه تکذیب فرو رفته از هر نظر در چنگال قهر الهی است. یک وقت است که می‌گوییم خدا اینها را عذاب می‌کند، یک وقت می‌گوییم نه، عذاب از هر طرف در چنگال اینها است. آنچه در سوره مبارکه «انشقاق» است «معصیةً و عقوبةً» با آنچه که در سوره مبارکه «بروج» است «معصیةً و عقوبةً» این امور چهارگانه حسابشان کاملاً از هم جدا است ﴿بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ تَکْذیبٍ﴾ حالا چون در چاه تکذیب فرو رفته‌اند ﴿وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیطٌ﴾ احاطه کرده است این غرق تکذیب است عذاب الهی هم محیط به آن است؛ لذا از هر طرف برود عذاب است.

اینها که تکذیب می‌کنند چه آنچه در سوره مبارکه «انشقاق» گذشت که فرمود: ﴿بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ﴾ چه آنچه در این سوره است که ﴿فی‏ تَکْذیبٍ﴾ که می‌گفتند ـ معاذالله ـ این اسطوره است ﴿أَساطیرُ الْأَوَّلینَ﴾[23] است این سِحر است این شعر است این کهانت است این فریه است ـ معاذالله ـ این چیزهاست، فرمود همه این حرف‌ها، حرف‌های باطل است ﴿بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ﴾، یک؛ ﴿فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾، این دو. این قرآن الهی است «قَرَأَ» یعنی «جَمَعَ»؛ مجید هم است مَجد و جلال و شکوه دارد کلام بشر نیست در دسترس احدی نیست محفوظ است، هم ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾[24] هم در عرش الهی محفوظ است، هم در لوح محفوظ، محفوظ است ﴿بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ ٭ فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾. اگر در سوره مبارکه «واقعه» دارد قرآن ﴿فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ﴾، ﴿فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾[25] آن کتاب مکنون ممکن است که همین باشد ممکن است غیر این باشد ما دلیلی نداریم که کتاب مکنون همین لوح محفوظ است؛ ممکن است که درجاتی دارد مراتبی دارد درباره عرش الهی و کرسی الهی و لوح محفوظ و مانند آن وجوه فراوانی گفته شد.

پرسش: ...

پاسخ: بله، فرمایش پیغمبر را تکذیب می‌کنند همان قرآن را تکذیب می‌کنند، پیغمبر که غیر از قرآن چیزی دیگر نیاورده است، آنها همه از قرآن است اگر ادعایی دارد که ﴿هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ﴾ و اگر تفسیری داشت برابر قرآن کریم که فرمود: ﴿وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ[26] تو مبیّنی تو مفسّری.

پرسش: ...

پاسخ: چرا اینها که تکذیب می‌کنند چه چیزی را تکذیب می‌کنند؟ در مکه مردمی که تکذیب می‌کردند چه چیزی را تکذیب می‌کردند؟ در سوره مبارکه «انشقاق» هم همین طور بود که فرمود: ﴿بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ﴾ تمام این بخش‌ها که در اوایل بعثت نازل شد محور اصلی آن نسبت به وجود مبارک حضرت، ادعای نبوت بود نسبت به این کفار تکذیب بود کار دیگری نداشتند؛ همین که در سوره مبارکه «مدّثّر» خواندیم اینها رفتند در اتاق فکر نشستند که ما چه بگوییم؟ اینکه می‌گفتند ما درباره وجود مبارک پیغمبر چه بگوییم؟ اینها در اتاق فکرشان آن ولید را مأمور کردند که مغز متفکرشان ﴿إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ ٭ فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ﴾[27] برابر همان سوره مبارکه «مدّثّر» این در اتاق فکر نشسته فکر کرده که چه چیزی بیاورد و چه چیزی نیاورد و چه چیزی بگوید و چه چیزی نگوید؟ فرمود این آمده نتیجه فکر او این بود که گفته که ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾ همین؛ نه ـ معاذالله ـ از عرش کسی آمده به نام جبرئیل و نه ـ معاذالله ـ در زمین کسی گرفته به نام پیغمبر، نه از آسمان سفارتی بود نه در زمین رسالتی، این نیست ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾ ـ معاذالله ـ حرف‌های خود اوست. این است که ذات اقدس در همان سوره مبارکه «مدّثّر» فرمود نه، این از عرش آمده، گیرنده‌اش هم پیغمبر است این حقوق بشر است از همان اول فرمود ما برای بشر حقوق آوردیم، نه تنها برای یک گروه خاصی به نام مسلمین. فرمود ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[28] ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَرِ﴾[29] این از همان اول فرمود ما جهانی هستیم، آنها در اتاق فکرشان ولید را بردند او فکر کرد ﴿إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ ٭ فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ﴾ بعد گفت: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾ اینها تمام تلاش و کوشش آنها این بود که قرآن را انکار کنند وحی و نبوت را انکار کنند.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. تهذیب الاحکام، ج3، ص108.

[2]. سوره بروج، آیه4.

[3]. سوره تکاثر، آیات5 و6.

[4]. سوره طور، آیه15.

[5]. سوره سجده، آیه12.

[6]. سوره توبه، آیه30؛ سوره منافقون، آیه4.

[7]. سوره نوح، آیه25.

[8]. سوره بقره، آیه200.

[9]. سوره أعراف، آیه154.

[10]. عیون الاخبار، ج 2، ص 134.

[11]. معانی الأخبار، النص، ص371؛ الأمالی(للصدوق)، النص، ص235؛ بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏39، ص246.

[12]. علل الشرائع، ج2، ص394.

[13]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.

[14]. سوره انعام، آیه160.

[15]. سوره بقره، آیات20و106و109.

[16]. سوره زمر، آیه62.

[17]. سوره فتح، آیه4.

[18]. سوره مدثر، آیه31.

[19]. سوره فصلت، آیه11.

[20]. سوره فجر، آیات7 و8.

[21]. سوره شعراء، آیه149.

[22]. ر.ک: دیوان سعدی، غزلیات، غزل26. «این همان چشمه خورشید جهان افروزست ٭٭٭ که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود»

[23]. سوره أنعام، آیه25؛ سوره أنفال، آیه31؛ سوره نحل، آیه24.

[24]. سوره حجر، آیه9.

[25]. سوره واقعة، آیه78 و 79.

[26]. سوره نحل، آیه44.

[27]. سوره مدثر، آیات 18 و 19.

[28]. سوره مدثر، آیه36.

[29]. سوره مدثر، آیه31.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق