10 12 2017 441223 شناسه:

تفسیر سوره الرحمن جلسه 27 (1396/09/20)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ (۷۰) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۷۱) حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ (۷۲) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۷۳) لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ (۷٤)  فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۷۵) مُتُّکِئِینَ عَلَی رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسَانٍ (۷۶)فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۷۷) تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ (۷۸)﴾

سوره مبارکه «الرحمن» همان طوری که ملاحظه فرمودید سه بخش سه فصل داشت: فصل اوّل درباره اسرار کلّی خلقت بود با تکرار ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ﴾. فصل دوم درباره دوزخ و دوزخیان بود، فصل سوم درباره بهشت و بهشتیان. در این فصل سوم آیه 46 که فرمود: ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾، ظاهراً این چهار بهشتی که مطرح است مربوط به همین ﴿خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ است؛ منتها خوف درجاتی دارد، مراتبی دارد مقربین هم خائف‌اند و اصحاب یمین هم خائف‌اند. اگر در تعبیرات دیگر آمده است که ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ،[1] برای اصحاب یمین است منافاتی ندارد که زیر مجموعه همان ﴿لِمَنْ خَافَ﴾ باشد. ظاهر این آیات از 46 به بعد، تبیین مقام بهشتِ کسی است که خائف مقام ربّ است. اینها هم مقرّبین‌اند هم ابرار، هم اصحاب یمین‌اند هم مقرّب؛ منتها برای مقرّبان، جنّتان است و برای اصحاب یمین جنّتان، تفاوتی هم با هم دارند. غرض این است که ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ، اگر برای اصحاب یمین هست، نه برای آن است که اصحاب یمین در مقابل ﴿لِمَنْ خَافَ﴾ هستند اگر مقربین می‌فرمود اینها مقابل هم بودند؛ چه اینکه در سوره مبارکه «واقعه» اصحاب یمین را مقابل اصحاب مقربین می‌داند. اما عنوان جامع ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ است این خوف یک مرحله عالیه دارد که مخصوص مقربین است یک مرحله وسطیٰ دارد که مخصوص اصحاب یمین است؛ لذا این اصحاب یمین مشمول ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ هستند، آن مقربین مشمول ﴿ذَوَاتَا أَفْنَانٍ﴾[2]  و امثال آن.

مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فِیهِمَا مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾،[3] بعضی از شاخه‌ها یک میوه دارد، بعضی‌ها دو گلابی، یا سه گلابی باهم دارند. گاهی تثنیه در مقابل مفرد است گاهی تثنیه در مقابل جمع. غالباً در خیلی از این موارد تثنیه در مقابل مفرد است؛ یعنی «ما لیس بأوّل، ما لیس بفرد» نظیر اینکه فرمود: ﴿ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ﴾،[4] فرمود: ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾،[5]  هیچ نقصی، فوتی در نظام خلقت و در سلسله آفرینش نیست. ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾، اختلاف هست، مثل ﴿اخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ﴾،[6] که این اختلاف سند نظم است؛ اما تفاوت نیست، تفاوت یعنی در حلقات این سلسله بعضی‌ها فوت بشود، جایشان خالی باشد، این نیست. ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾، نه «من اختلافٍ» اختلاف هست خیلی هم خوب است باید هم باشد، ﴿وَ اخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ﴾ هست و مانند آن. اختلاف فصول چهارگانه است که فرمود: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ،[7] که این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍناظر به اربعه فصول است نه درباره آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ[8] که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾. آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍیعنی سه مرحله آفرینش حالا چند میلیارد سال است، روشن نیست. دو مرحله مخصوص آسمان‌هاست دو مرحله مخصوص زمین است دو مرحله «بین الارض و السّماء» است که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾. آن مرحله نه روز بود و نه شب؛ اما تطوّر زمانی ممکن است میلیاردها سال طول بکشد، آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ مربوط به آن است؛ اما اینکه فرمود: ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ، یعنی قوت و روزی را در چهار فصل تعیین کرده است. اگر همه این زمان تابستان بود، دیگر روزی حاصل نمی‌شد؛ اگر زمستان بود روزی حاصل نمی‌شد؛ اگر بهار بود روزی حاصل نمی‌شد. بهار لازم است، پاییز لازم است، تابستان لازم است، زمستان لازم است، فرمود: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ. اینها اختلاف است که رحمت است، فوت نیست؛ لذا فرمود: ﴿وَ اخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ﴾ هست، ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ هست که مختلف‌اند، طلوع و غروب دارد، ﴿مَشَارِقَ الأرْضِ وَ مَغَارِبَهَا﴾[9] دارد، ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ[10] هست، ﴿یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ﴾[11] هست، شب‌ها و روزها در طی سال مختلف‌اند زمانشان؛ اما فوت در عالم نیست که مثلاً حلقه‌ای در سلسله‌ای جایش خالی باشد، ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾.

غرض این است که در آنجا فرمود: ﴿کَرَّتَیْنِ﴾، این ﴿کَرَّتَیْنِ﴾، نه یعنی دوبار. ما در تعبیرات علوم عقلی و اینها می‌گویند معقول ثانی؛ معقول ثانی یعنی «ما لیس بأوّل»، نه یعنی معقول دوم. گاهی سوم چهارم و پنجم است؛ لذا فرمود: ﴿کَرَّتَیْنِ﴾، نه یعنی دو بار؛ یعنی بیش از یکبار. گاهی تثنیه در مقابل مفرد است؛ یعنی «ما لیس بأوّل». گاهی در مقابل جمع است؛ یعنی «ما لیس بثالث». اینجا که فرمود دو بهشت، آیا یعنی سه بهشت نیست؟ یا یک بهشت نیست؟ در بحث دیروز ثابت شد که هم جنت هست که ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها﴾،[12] که جنس است. هم جنّات هست که جمع است، هم تثنیه. پس معلوم می‌شود این تثنیه در مقابل مفرد است نه در مقابل جمع. معنایش این نیست که بیش از دو بهشت نیست، معنایش این است که بیش از یکی است؛ لذا با جنّات سازگار است و اگر این چهار بهشت هم مال یک گروه باشد باز هم درست است، چون تثنیه در مقابل مفرد است؛ یعنی بیش از یکی، نه در مقابل جمع. آنجا که فرمود: ﴿کَرَّتَیْنِ﴾، یعنی بیش از یکبار، نه به سه نرسد، به سه بار نشود.

بنابراین این ﴿لِمَنْ خَافَ﴾ می‌تواند جامع مقربین و اصحاب یمین باشد، یک؛ و شامل هر دو مرحله خوف اعلا و میانی باشد، دو؛ آن جنّتان مخصوص مقربین باشد و این جنّتان آیه 62 مخصوص اصحاب یمین باشد، سه؛ و خشیت هم با این خوف هماهنگ است، چهار.

پرسش: ...

پاسخ: برای اینکه چون اشاره شد با اینکه جنّت داریم و جنّات داریم و مفرد هم داریم هم تعبیر مفرد شده هم تعبیر تثنیه شده هم تعبیر جمع شده، برای اینکه در بحث دیروز مبسوط بیان شد که جنّت‌ها به قدری فراوان‌اند که تمام این سرزمین یک جنّت را نشان می‌دهد که فرمود: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی‏﴾، ﴿الْجَنَّةِ﴾ یعنی بهشت است. همین بهشت را در دو بخش وسیع تقسیم می‌کنند می‌شود جنّتان. تقسیم‌های فرعی می‌کنند ﴿فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾، ﴿فِی جَنَّاتٍ﴾ که جمع آورده است و مساحتش هم ﴿سَابِقُوا﴾،[13]  ﴿سَارِعُوا إلی﴾[14] ﴿جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَ الأرْضُ﴾، با اینکه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَ الأرْضُ﴾ است اگر کلّ این مساحت را یکجا حساب بکنید می‌شود «الجنّة»: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾. اگر بخش‌های متعدد را انسان ببیند می‌شود: ﴿جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾. اگر تقسیم‌های کلّی بکنند می‌شود جنّتان. این جنّتان اگر تثنیه باشد با جمع سازگار است، زیرا تثنیه گاهی در مقابل مفرد است یعنی «لیس بمفرد» گاهی در مقابل جمع است. این تثنیه در مقابل مفرد است؛ یعنی «ما لیس بمفرد».

مطلب دیگر این است که این خوف مراحل بعدی و اوصاف بعدی را هم دارد؛ گاهی به طور اجمال ذکر می‌شود که تفصیل را در بر دارد، گاهی تفصیلاً ذکر می‌شود؛ مثل اینکه در سوره مبارکه «نازعات» آیه چهل به این صورت آمده: ﴿وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‏﴾؛[15] این ﴿نَهَی النَّفْسَ﴾ حتماً در مقام خشیّت و خوف است. اگر در آیه سوره مبارکه «الرحمن» که محل بحث است نهی از نفس نباشد که به این مقام نمی‌رسد. پس اینکه فرمود گاهی تفصیل در درون اجمال هست، گاهی تفصیل را جدای از اجمال ذکر می‌کنند. پس این طور نیست که این در مقابل آیه محل بحث باشد که اینجا یعنی محل بحث فقط مقام خوف است، ولی در «نازعات» گذشته از خوف، نهی نفس از هویٰ هم هست. کسی که به مقامی رسیده از مقام الهی خوف دارد، یقیناً ﴿نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‏﴾ هم هست، پس این چیز جدایی نیست، ﴿وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی‏﴾؛[16] یک مفرد آورد. تثنیه هم نیست جمع هم نیست. حالا یا جنس است، یا نه، شخص خاص است که این شخص خاص ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَ الأرْضُ﴾ است. اگر جنس باشد که افراد کثیر را در بردارد؛ اما اگر جنس نباشد «الف» و «لام» آن عهد خارجی باشد یک جنّت باشد، جنّتی که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَ الأرْضُ﴾ است اگر ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَ الأرْضُ﴾ بود بخش‌های فراوانی را در زیر مجموعه خود دارد.

از اینکه گاهی تثنیه در مقابل مفرد است؛ یعنی «ما لیس بأوّل» که دوم و سوم و اینها را هم شامل بشود، در بعضی از آیات قرآن مشهود هست، مثل آیه سوره مبارکه «قصص» دارد: ﴿وَ إِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ ٭ أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَیْنِ﴾،[17] یعنی «ما لیس باوّل»، نه یعنی بار سوم و چهارم جزا نمی‌دهیم. یک اصلی کلّی قرآن کریم این است که هر کسی کار خوبی بکند، مثقال ذرّه‌ای انجام بدهد: ﴿یَرَهُ﴾،[18] این اصل کلّی است. بعد می‌فرماید: ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَی وَ زِیَادَةٌ﴾،[19] اما حالا این زیاده چقدر است، مشخص نیست. از آن به بعد می‌فرماید: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[20] می‌شود ده تا. در بخش‌های پایانی سوره مبارکه «بقره» دارد: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ که یکی می‌شود هفت تا ﴿فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ می‌شود هفتصد تا ﴿وَ اللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ می‌شود هزار و چهارصد تا، ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾،[21] به حساب در نمی‌آید. این است که فرمود: ﴿أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾.[22] ببینید پنج، شش طایفه شد آیه؛ یکی اینکه هر کسی یک ذرّه کار بکند می‌بیند. اینها هم همه‌شان مثبتین‌اند، این طور نیست که حالا مفهوم داشته باشد با طایفه دیگر معارض باشد. اینها چون مثبتین‌اند همه‌شان حق‌اند. اگر کسی مثقال ذرّه‌ای کار خیر بکند ﴿یَرَهُ﴾ این درست است؛ اما معنایش این نیست که بیش از این نمی‌بیند. طایفه ثانیه دارد: ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَی وَ زِیَادَةٌ﴾، یک مرحله هم باشد باز زیاده صادق است. طایفه ثالثه دارد: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾، این هم درست است. آن بخش‌های پایانی سوره مبارکه «بقره» که قرائت شد، فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾، حالا وقتی إنفاقِ مال این قدر باشد، إنفاق علم به طریق اُولیٰ است، ﴿وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾[23] مخصوص انبیا و اولیاست مراحل بعدی مخصوص کسانی است که کمک مالی می‌کنند. مهم‌ترین إنفاق را آنها کردند إنفاق علمی می‌کنند. این ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾، یک حبّه هفت خوشه در می‌آورد، این شده هفت تا. ﴿فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ می‌شود هفتصد تا، ﴿وَ اللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ حداقل می‌شود هزار و چهارصد تا، ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾، دیگر مقدارش مشخص نیست؛ لذا فرمود عدّه‌ای ﴿یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾، ﴿بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ معنایش این نیست ـ معاذالله ـ یعنی بی‌حساب! یعنی به حساب درنمی‌آید، مگر چیزی در نظم الهی قرار می‌گیرد که بی‌حساب باشد؟ اینکه نیست، ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾،[24] ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾، همه چیز نظم ریاضی دارد. این طور نیست که بی‌حساب به کسی خیر بکند. آن قدر خیر می‌کند که به حساب در نمی‌آید. آنجا که مسئله بی‌حساب است «یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ... بِغَیْرِ حِسابٍ»،[25] کسی که حسابش پاک است برای چه حساب بکند! دو طایفه را ذات اقدس الهی فرمود ما بررسی نمی‌کنیم یک عده که چیزی ندارند که در سوره مبارکه «کهف» بود گذشت، فرمود ما ترازو بیاوریم چه چیزی را بسنجیم؟ با دست خالی آمده ما چه چیزی را بسنجیم؟ در سوره مبارکه «کهف» که قبلاً گذشت فرمود درست است که ما ترازو داریم؛ اما برای چه کسی بیاوریم؟ ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾،[26] اینها که ﴿وَ قَدِمْنا إِلی‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً﴾،[27] با دست خالی و صفرالوجه آمدند، ما ترازو بیاوریم برای چه؟ البته درکاتشان مشخص می‌شود؛ اما درجاتشان چه ترازویی بیاوریم بسنجیم؟ اینها ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾. انبیا و اولیا(علیهم السلام) که حسابشان پاک است اینها «یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ... بِغَیْرِ حِسابٍ». ما چه چیز اینها را زیر حساب ببریم. این که همه انبیا هم در سوره «اعراف» دارد تحت سؤال‌اند آن روز گذشت که سؤال از انبیا در حقیقت توبیخ از امت‌هاست. از انبیا که سؤال می‌کنند که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾،[28] در حقیقت سؤال توبیخی از امم است که چرا به انبیا پاسخ صحیح ندادید؟ وگرنه اینها که همه کارشان را کردند.

بنابراین اینکه در سوره مبارکه «بقره» دارد که ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾، یعنی به حساب در نمی‌آید، نه یعنی بی‌حساب است، خدا می‌داند که به اینها چقدر خواهد داد! وگرنه ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ است، همه چیز به حساب درمی‌آید. منتها بحث‌های مهمی که در همان سوره مبارکه «بقره» هست، این است که اگر کسی نسبت به جامعه کار خیری انجام می‌دهد این سایه کار خیر اوست که به دیگری می‌رسد، این یک مسئله فقهی دارد که فقیه از آن استفاده می‌کند که اگر این زکات لازم باشد این کار واجب است، اگر زکات مستحب باشد که این کار مستحب است. کاری است که آن واعظ و نصیحتکننده استفاده می‌کند که این کار اگر بکنی ثواب دارد، این کار مستحب است و مانند آن، چه اینکه فقیه هم از آن استفاده می‌کند؛ اما آن جمله‌ای که قبل دارد علم اخلاق است نه علم فقه. آن علم اخلاق می‌گوید که ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾، «تثبیتاً لأنفسهم» این مسئله اخلاقی است. اخلاق غیر از موعظه است، اخلاق غیر از نصیحت است، اخلاق علم است تا آدم نداند که نفس چه شعبه‌ای دارد کار نفس چیست؟ گذشت مالی چه تأثیر عقلی در آن قوّه درونی دارد، این اخلاق نیست. اخلاق یعنی آدم خلقت جدید به بار بیاورد.

پرسش: از انبیا سؤال میشود راجع به امتها، از شیعیان حضرت علی(علیه السلام) که سؤال نمیشود طبق روایت ... .

پاسخ: این هم برای اینکه حسابشان روشن است. برای اینکه اینها تمام اعمالشان را درست انجام دادند. فرمود که ما اعمالشان را برای چه بسنجیم. دو طایفه از آیات است که در مقابل هم‌اند این بدانِ محض سؤال نمی‌شود، برای اینکه ترازو برای چه بیاوریم؟ این خوبان محض هم از چه سؤال بشود؟ همه چیز دست خودشان است ما مشکلی نداریم. همان طوری که ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾، «یعرف المحسنون» شیعیان هم «بسیماهم» برای چه سؤال بکنند و معطل بکنند؟

پرسش: پس جواب آیه چه میشود که میگوید از همه میپرسیم؟

پاسخ: از همه می‌پرسیم همین است. زید بن ارقم در همان محفل، از وجود مبارک حضرت سؤال می‌کند که «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ»؟ این روزی که ﴿خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾[29] است پنجاه هزار سال است یک روز طولانی است «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ»؟ حضرت فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ برای عده‌ای «صَلَاةٍ مَکْتُوبَة»؛[30] فرمود قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این پنجاه هزار سال برای مؤمنین مثل یک نماز چهار پنج رکعتی است؛ یعنی پنج شش دقیقه بیشتر نیست. این تشریفات ورود به بهشت را فراهم می‌کند اینها که ﴿نُورُهُمْ یَسْعی‏ بَیْنَ أَیْدیهِمْ﴾، چه کسانی هستند؟ معلوم می‌شود نورانی هستند. این که ﴿نُورُهُمْ یَسْعی‏ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ﴾، معلوم می‌شود «یُعرف المؤمنین» آن هم «بسیماهم». این برای چه معطل بشود؟ حضرت فرمود قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این پنجاه هزار سال برای مؤمنین مثل یک نماز مکتوبه است او معطلی ندارد.

پرسش: سؤال شب اوّل قبر مخصوص مؤمن محض است؟

پاسخ: غرض این است که آنجا هم روح و ریحان هستند. اینها در احال احتضار فرشته‌ها به حضورشان می‌آیند به استقبالشان می‌آیند سلام عرض می‌کنند جانشان را با احترام می‌گیرند قبل از قبر، ﴿الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ﴾،[31] فرشته‌ها می‌گویند: ﴿سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدین‏﴾،[32] با عرض سلام می‌آیند جانشان را قبض می‌کنند این مشکلی در قبر و برزخ و اینها ندارد. از امام(سلام الله علیه) سؤال می‌کنند که چه موقعی برزخ است؟ فرمود: «منذ القبر»؛[33] ما چهار تا عالم که نداریم دنیا، قبر، برزخ، قیامت. سه عالم داریم قبر همان برزخ است. وقتی از حضرت سؤال می‌کنند که از چه زمانی برزخ شروع می‌شود؟ فرمود: «منذ القبر». این طور نیست که ما چهار تا عالم داشته باشیم: عالم دنیا، عالم قبر، عالم برزخ، عالم معاد! ما سه عالم داریم دنیا هست و برزخ است و معاد. قبر همان عالم برزخ است. موقع احتضار وقتی که «حین توفّی» ملائکه می‌آیند با عرض ادب و سلام معلوم می‌شود که این مشکلی ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: جوابش هم نقد است. خود سؤال نقد است جوابش هم نقد است به یک لحظه. مثل همان بیانی که حضرت به زید بن ارقم فرمود، فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمن به اندازه یک نماز واجب است. این طور نیست که بی‌حساب باشد تا کسی اعتراض بکند که چرا فلان کس بی‌حساب است این سؤالش نقد است جوابش هم نقد است. جوابش نقد، سؤالش هم نقد ، بهشتش هم نقد است.

در این قسمت‌ها می‌شود تثنیه را در قبال مفرد قرار داد؛ یعنی «ما لیس بأوّل»؛ یعنی آیه 54 سوره مبارکه «قصص» دارد که ﴿أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾، این از برجسته‌ترین آیات اجتماعی و اخلاقی و وحدت است که فرمود اینها با خوبی جلوی بدی را می‌گیرند، نه اینکه بد را از پا دربیاورند. اختلاف را از پا در می‌آورند، نه طرف اختلاف را. ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾،[34] در داخله نظام اسلامی اختلاف را از بین ببرید، بدی را از بین ببرید، نه بد را. ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾، نه «السّیّیء» نه آدم بد را از بین می‌برند، بدی را از بین می‌برند. اگر قابل هدایت نبود راه خاص خودش را دارد، ولی وظیفه اوّلی این است که با نیکی جلوی بدی گرفته بشود، نه بد را حذف بکنند. اینجا قابل فهم است و قابل قبول است؛ اما در بعضی از موارد آیا تثنیه به معنی «ما لیس بأوّل» است؛ یعنی ما چند برابر اینها را عذاب می‌کنیم یا نه؟ در سوره مبارکه «توبه» آیه 101 به این صورت است: ﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الأعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾،  این «مَرید» به معنی «مُرید» نیست این «مَرَد» از تمرّد است، شیطان مارد این است. «مَرَدَ» جمع مارد است نه جمع مرید. فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا﴾ که جمع است و فعل ماضی است «مَردَ»؛ یعنی تمرد کردند. از سنخ شیطان مارد شدند. ﴿مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لاَتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ﴾، این ﴿مَرَّتَیْنِ﴾ یعنی چند بار اینها را عذاب می‌کنیم؟ در وقایع محتمل است؛ اما در تمام این چند بار حداکثرش به اندازه عمل خودشان بشود، هرگز از عملشان بیشتر جزا داده نمی‌شود: ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾.[35] این طور نیست که در حسنات مرّتین به معنای «ما لیس بأوّل» هست؛ یعنی چندین بار به اینها پاداش می‌دهیم در سیّئات هم همین طور باشد. حالا یا عذاب ظاهری است سوخت و سوز است، یا عذاب باطنی است که رسوایی است که ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ﴾[36] هم عذاب بدنی است هم عذاب روحی به عنوان خزی و رسوایی، یا اگر دو مرتبه است در خود دنیا که بلکه به هوش بیایند، نه یعنی بیش از یکبار تا سه بار و چهار بار و پنج بار را هم شامل بشود. «علی أی حال» بر فرض هم اینجا ﴿مَرَّتَیْنِ﴾ به معنای «ما لیس بأوّل» باشد از نصاب کیفر اینها نمی‌گذرد؛ اما در پاداش البته محذوری ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: «عذاب الیم» دارد.

پرسش: ...

پاسخ: بله، آنها چون دو عذاب دارند بیش از دو عذاب هم نیست: یکی اینکه شما خود گناه را انجام دادی؛ دیگر اینکه حرمت پیغمبر را شکستید، چون دو تا گناه کردند. درباره ﴿وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾،[37] اگر یکی از شما کار خلاف انجام دادید، در حقیقت دو تا معصیت کردید: یکی اینکه خود گناه را انجام دادی؛ دیگر اینکه حیثیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) را زیر سؤال بردید؛ لذا فرمود: ﴿فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ،[38] شما این کار را انجام ندهید، برای اینکه ﴿فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً، آن‌گاه فرمود شما اگر خلاف کردید یکی خود معصیت را مرتکب شدید؛ دیگر اینکه حرمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) را رعایت نکردید آنها دو تا گناه کردند دو تا کیفر می‌بینند.

غرض این است که بیش از استحقاق، کیفر نیست؛ اما بیش از استحقاق، پاداش هست. ﴿سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ﴾، که اینها به دنیا و برزخ بتواند برگردد، عذاب عظیم هم مربوط به صحنه قیامت است که کلّ اینها خیلی هم باشد این ﴿جَزاءً وِفاقا﴾،[39] این کلمه ﴿جَزاءً وِفاقا﴾ در قرآن کریم یکبار ذکر شده، آن هم مخصوص دوزخی‌هاست؛ یعنی هیچ ممکن نیست جزای ما بیش از سیّئات اینها باشد، ﴿جَزاءً وِفاقا﴾. البته درباره بهشتی‌ها هم چنین حرفی نفرمود، فرمود: ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَی وَ زِیَادَةٌ﴾، این ﴿جَزاءً وِفاقا﴾، که در قرآن یکجا آمده، مخصوص جهنمی‌ها و تبهکاران است؛ یعنی این هم مفهوم دارد؛ یعنی بیش از آن نیست، نه کمتر از آن نیست. ﴿جَزاءً وِفاقا﴾ به این معناست که بیش از گناه ما کیفر نمی‌دهیم، نه کمتر کیفر نمی‌دهیم. می‌دانید این حدود گاهی دو طرفه است، گاهی یکطرفه است. در مسئله دماء ثلاث مستحضرید که دو طرفه است، نه کمتر از سه روز آن دم است نه بیشتر از ده روز آن دم، این باید وسط باشد. اما در جریان کُر که گفتند سه وجب و اندی، معنایش این است که کمتر نباشد، نه اینکه بیشتر باشد اشکال دارد. در مسافت اگر گفتند هشت فرسخ باشد، یعنی کمتر نباشد، نه اینکه بیشتر شد اشکال دارد. گاهی حد، طرفینی است نظیر حکم دماء، گاهی یک طرفه است. اگر یک طرفه شد؛ یعنی کمتر از این نباشد، نه اینکه بیشتر از این عیب دارد. گاهی بیشتر از این نیست، نه اینکه کمتر از این نیست. این ﴿جَزاءً وِفاقا﴾، یعنی بیشتر از جُرم آنها ما کسی را کیفر نمی‌دهیم؛ اما معنایش این است که حتماً حتماً به اندازه جُرم آنها ما کیفر می‌دهیم؛ یعنی نافیِ مازاد است نه نافیِ مادون، ممکن است کمتر هم باشد. فرمود: ﴿وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾، این دعای معروف «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ» از این جمله نورانی ﴿یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ قرآن، گرفته شده که «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیر اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیر»، غرض این است که این ﴿جَزاءً وِفاقا﴾ ناظر به نفی مازاد است نه نفی مادون. آن قسمت‌ها هم نظیر هشت فرسخ بودن، یا کُر به سه وجب و اندی بودن، ناظر به نفی مادون است نه نفی مافوق. آنکه هم نفی مادون می‌کند هم نفی مافوق می‌کند نظیر دماء است.

پس این ﴿سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ﴾، حتماً ناظر به این است که بر فرض هم دو بار عذاب بکنیم؛ یعنی بخشی در دنیا بخشی در برزخ که مجموع اینها ﴿جَزاءً وِفاقا﴾ می‌شود.

مسئله خوف همان طوری که در سوره مبارکه «نازعات» ملاحظه فرمودید، در آیات دیگر هم هست؛ سوره مبارکه «ابراهیم» آیه چهارده این است که ﴿وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الأرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ﴾، یعنی «وعیدی». دو تا خوف در حقیقت نیست و کسی که خائف مقام ربّ است ذات اقدس الهی هم آن مرحله عالیه را دارد که انسان خوف عقلی دارد، هم مسئله انتقام را دارد که مسئله خوف نفسی است و این مقام گاهی مقام عبد است، مثل این که در نماز شب می‌گویند: «هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّار»،[40] این مقام، مقام ذلت است؛ یعنی ذلیلی در پیشگاه تو ایستاده است. آن مقام، مقام عزت است که ﴿خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾، این «هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّار»؛ یعنی کسی که ذلیلانه در پیشگاه تو ایستاده است. این منزلت نیست، این ایستادن عبد ذلیل است در برابر مولا؛ اما مقام ربّ، مقام منزلت است نه ایستادن قیامی و فیزیکی. این قیام فیزیکی را دارد می‌گوید. یک برده ذلیلی در برابر تو ایستاده است حق نشستن هم ندارد. آن بهشتی‌ها هستند که گذشته از قیام، گذشته از قعود، ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ﴾ هستند. اما ما اینجا ذلیلانه ایستاده‌ایم این ایستادن فیزیکی است. اما آنکه دارد: ﴿خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾، یعنی منزلت. آنهایی هم که بالاتر رفتند در بخش پایانی سوره مبارکه «قمر» آمده است بدون عطف است؛ یعنی دو قسم نیست، همه‌شان باهم هستند. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾، با او نشسته‌اند. ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾، اجازه نشستن پیدا کرد. این کسی که نصف شب پا می‌شود ذلیلانه می‌ایستد به او اجازه نشستن می‌دهند، ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾.

غرض این است که اینجا که فرمود: ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ﴾، با سوره مبارکه «نازعات» هماهنگ است. این به این معنا نیست که مخالف با آیه سوره «الرحمن» که محل بحث است باشد، بلکه اجمال و تفصیل‌اند. اینجا دارد: ﴿خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾، این اجمال هست که آن تفصیل سوره «نازعات» و سوره «ابراهیم» را به همراه دارد.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. سوره الرحمن، آیه62.

[2]. سوره الرحمن، آیه48.

[3]. سوره الرحمن، آیه52.

[4]. سوره ملک، آیه4.

[5]. سوره ملک، آیه3.

[6]. سوره بقره، آیه164؛ سوره آلعمران، آیه190؛ سوره یونس، آیه6.

[7]. سوره فصلت، آیه10.

[8]. سوره اعراف, آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره هود، آیه7.

[9]. سوره اعراف، آیه137.

[10]. سوره حج، آیه61؛ سوره لقمان, آیه29؛ سوره فاطر، آیه13؛ سوره حدید، آیه6.

[11]. سوره زمر، آیه5.

[12]. سوره احقاف، آیه15.

[13]. سوره حدید، آیه21.

[14]. سوره آلعمران، آیه133.

[15]. سوره نازعات، آیه40.

[16]. سوره نازعات، آیات40و41.

[17]. سوره قصص، آیات53 و54.

[18]. سوره زلزله، آیه7.

[19]. سوره یونس، آیه26.

[20]. سوره انعام، آیه160.

[21]. سوره بقره، آیه261.

[22]. سوره زمر، آیه10.

[23]. سوره بقره، آیه3؛ سوره انفال، آیه3؛ سوره حج، آیه35.

[24]. سوره قمر، آیه49.

[25]. وقعة صفین، النص، ص140.

[26]. سوره کهف، آیه105.

[27]. سوره فرقان، آیه23.

[28]. سوره اعراف، آیه6.

[29]. سوره معارج, آیه4.

[30]. بحار الأنوار،ج‏7، ص123؛ «وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا».

[31]. سوره نحل، آیه32.

[32]. سوره زمر، آیه73.

[33]. الغارات(ط ـ القدیمة)، ج‏1، ص150.

[34]. سوره فصلت، آیه34.

[35]. سوره کهف، آیه49.

[36]. سوره مائده، آیه33.

[37]. سوره احزاب, آیه33.

[38]. سوره احزاب، آیه32.

[39]. سوره نبأ، آیه26.

[40] . من لا یحضره الفقیه، ج1، ص489.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق