04 12 2017 441574 شناسه:

تفسیر سوره الرحمن جلسه 24 (1396/09/14)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (٤۶) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤۷) ذَوَاتَا أَفْنَانٍ (٤۸) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤۹) فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ (۵۰) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۱) فِیهِمَا مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ (۵۲) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۳) مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ (۵٤) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۵) فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ (۵۶) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۷) کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَ الْمَرْجَانُ (۵۸) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۹) هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلاّ الْإِحْسَانُ (۶۰) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ

سوره مبارکه «الرحمن» همان طوری که ملاحظه فرمودید دو فصل داشت و دارد، بعد از آن مقدمه عام که خلقت الهی را بازگو می‌کند، فصل اوّلش درباره کیفرهای تلخ تبهکاران جهنمی است، فصل دومش درباره پاداش شیرین بهشتی‌هاست. در این بخش دوم فرمود اینها یکسان نیستند؛ یک عده برترند یک عده میانی‌اند؛ لذا دو بهشت برای یک عده است، دو بهشت برای عده دیگر. حالا این عده‌ای که بعداً ذکر می‌شود که فرمود: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ، آیا دون به معنای پایین‌تر است یا دون به معنای نزدیک‌تر؟ از برخی از اوصافی که برای این گروه دوم ذکر می‌شود نشان می‌دهد که این دون به معنی نزدیک‌تر است آنهایی که نزدیک‌تر از گروه اوّل‌اند، دو بهشتشان این چنین است. اوصافی که برای دو بهشت اخیر ذکر می‌شود برخی از آن اوصاف برتر از اوصافی است که برای دو بهشت اوّل ذکر می‌شود.

به هر تقدیر فرمود: ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾. مقام گاهی برای عابد است گاهی برای معبود؛ وقتی می‌گویند که در سرزمین مکه ﴿ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾، این مقامی است که ابراهیم در آنجا عبادت می‌کرد و عبادت او به همان بنای کعبه بود که با ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾[1] این بنا ساخته شده است. مستحضرید که اینها که کارگرهای دستی و بنّا هستند یا نجّار هستند و کارهای یدی دارند اینها زیر لب زمزمه‌ای دارند. وقتی این سنگ‌ها، آجرها و این ملات‌ها را می‌خواهند روی هم بچینند زیر لب زمزمه‌ای دارند، یا دعایی می‌خوانند یا ذکری می‌گویند یا شعری می‌خوانند یا اگر اهل فکر دیگری هستند یک ترانه و تصنیفی زیر لب دارند. دیوار کعبه با ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ بالا آمده است. یک مقدار که دیوار بالا آمده، نیاز داشتند چیزی زیر پایشان باشد، یک سنگ بزرگ سیاهی را حضرت آنجا گذاشته روی آن ایستاده که مقام ابراهیم شد و آثار نورانی آن دو پای مطهر الآن هست؛ یعنی الآن در مقام ابراهیم آن را خوب بررسی کند می‌بیند که علامت دو پا با اینکه سنگ سیاه سخت است؛ نظیر خِشت اثر پا فرو رفته، نشان می‌دهد. اینها هم یک نوار فلزی دور این دو اثر پای نورانی نصب کردند و روی این نوار فلزی نوشته است: ﴿وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا﴾ که اگر کسی خوب دقت کند اینها را در آن دیوار فلزی می‌بیند که نوشتند: ﴿وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا﴾؛ حفظ این دو قدم برای ذات اقدس الهی دشوار نیست.

به هر تقدیر اینجا را می‌گویند مقام ابراهیم. در مسجد سهله مقام کذا مقام کذا مقام کذا هست که این مقام به عابد منسوب است. در این کریمه مقام به معبود منسوب است، ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾.

مطلب بعدی آن است که غالب اهل معرفت این دو جنّت را به جنّت جسمانی و جنّت روحانی معنا کردند که از حرف‌های آن عرفا به حکمت هم منتقل شده است که اینها ﴿جَنَّتانِ﴾ را یکی جنّت جسم و یکی جنّت روح می‌دانند. اما همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید تمام این برکاتی هم که ذکر می‌کنند اینها با جسم سازگار است. ﴿ وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ ‏ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ، گاهی ضمیر مفرد است، گاهی تثنیه است، گاهی جمع؛ این تفنّن در عبارت نشانه کثرت و تنوّع فراوان نعمت‌های الهی است. گاهی می‌فرماید: ﴿ذَوَاتَا أَفْنَانٍ﴾، این تثنیه است جمع نیست؛ اصل «ذات»، «ذوات» بود، در تثنیه چون به اصل برمی‌گردد این شد «ذوات» بعد الف تثنیه هم روی آن آمده شده ﴿ذَوَاتَا﴾. گاهی مفرد است؛ مثل اینکه دارد: ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ﴾، نه «آتتا»، نه آوردند. تک‌تک اینها این چنین است. گاهی هم ﴿فِیهِنَّ﴾ دارد. هم تثنیه دارد، هم مفرد دارد، هم جمع. این تنوّع برای کثرت فیض الهی است. ﴿ذَوَاتَا أَفْنَانٍ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾.

﴿فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ﴾، که چشمه‌های جوشانی است که جریانشان به قرینه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾[2] جریان به اراده اهل بهشت است؛ نظیر چشمه دنیا نیست که هر جایی آثار طبیعی باشد خودش میجوشد. تا اینها نخواهند و اراده نکنند و جایش را مشخص نکنند، چشمه نمی‌جوشد، چون دارد: ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾؛ اینها این چشمه را می‌جوشانند. ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾.

﴿فِیهِمَا مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ که مشخص شد دو صنفی است حالا صنف‌های متنوّعی دارد.

﴿مُتَّکِئِینَ﴾ غرض این است که گاهی خود شخص مفرد است، گاهی شخص جمع، مثل ﴿مَنْ خَافَ﴾ که البته جنس است، مفرد آمد. اینجا ﴿مُتَّکِئِینَ﴾ جمع آمد؛ یعنی همین بهشتی‌ها ﴿مُتَّکِئِینَ﴾ هستند. با اینکه قبلاً آنچه را که گذشت مفرد بود: ﴿وَ لِمَنْ خَافَ﴾، چون آن جنس است لفظش مفرد است ﴿خَافَ﴾ مفرد آمد و چون معنایش کثیر است اینجا ﴿مُتَّکِئِینَ﴾ آمد. ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ﴾ که ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾، قبلاً ملاحظه فرمودید که اگر بطانه و آستر، ابریشم محکم است، اَبره یقیناً برتر و بالاتر و گران‌تر است. در سوره مبارکه «سجده» آیه هفده؛ البته این را بر نماز شب خواندن و فیض نماز شب‌خوان‌ها تطبیق کردند، در ذیلش روایاتی که هست این است که کسی که اهل نماز شب است مقاماتی برای او در بهشت است که کسی نمیداند در آن مقام چه خبر است. ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾، چیزهایی که وسیله روشنی چشم هست در بهشت است که نمی‌دانند چه خبر است! این نکره در سیاق نفی یعنی هیچ کس نمی‌داند؛ حالا اولیای الهی و اهل بیت(علیهم السلام) حسابشان جداست. چند بار همین مسئله به مناسبت این آیه مبارکه مطرح شد که فرمود یک سری چیزهاست که خیلی‌ها نمی‌دانند. در بخشی از آیات فرمود: ﴿لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ﴾؛ بهشتی هر چه بخواهد حاضر است. ﴿وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾؛[3] یعنی بیش از قلمرو آرزوی او آنجا هست، چون آرزوی هر کسی به اندازه معرفت اوست. فرمود اینها هر چه بخواهند که هست، چیزهایی هست که اصلاً نمی‌خواهند. نمی‌خواهند نه اینکه خوش ندارند. اصلاً نمی‌دانند تا بخواهند، چون حوزه آرزوی هر کسی به قلمرو معرفت اوست. بارها این مثال ذکر می‌شد، الآن یک کشاورز یا یک دامدار در تمام مدت عمر هرگز آرزو نمی‌کرد و نمی‌کند که ای کاش من نسخه خطی تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم. او اصلاً شیخ طوسی و تهذیب را ندید تا نسخه خطی‌اش را آرزو کند. این را یک روحانی یک کتاب‌شناس یک پژوهشگر بله آرزو دارد که ای کاش من نسخه خطی تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم! اما یک کشاورز در تمام مدت عمر چنین آرزویی ندارد که ای کاش من نسخه خطی مثلاً مغنعه را داشته بودم. فرمود خیلی از چیزها نزد ماست که اصلاً شما آرزویش را هم نمی‌کنید. آدم نداند که چه خبر است، چه چیزی را آرزو بکند؟ چیزهایی را باید بداند، بعد بگوید که ای کاش من آن را می‌داشتم. لذا هم در سوره «سجده» فرمود خیلی از چیزهاست که اصلاً شما نمی‌دانید چه خبر است آنجا: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾. هم در آن آیه فرمود: ﴿لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ﴾؛ هر چه بخواهند هست؛ اما ﴿وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾، یک وقت است می‌فرماید آنچه ما می‌دهیم بیش از اجر شما و زحمت شماست، این را آدم می‌فهمد که ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[4] اینها را می‌فهمیم. اما فرمود چیزهایی است که اصلاً نمی‌فهمید تا آرزو بکنید. ما نمونه‌اش را در این عالم ندیدیم؛ لذا می‌فرماید: ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾، اما ظهائر آن چیست؟ برخی‌ها خواستند بگویند آن سُندسی که گفتند جزء ظهائر است، این پرنیان‌ها، حریرها بعضی‌ها نرم‌اند بعضی زبر هستند بعضی درشت‌اند بعضی ظریف هستند؛ آن نرمش ظهائر است، آن درشتش استبرق است. اینها گفته شد ولی با این آیه سوره مبارکه «سجده» که خیلی از چیزهاست که اصلاً کسی نمی‌داند که آنجا چه خبر است! و آیه‌ای که دارد: ﴿وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾؛ یعنی بالاتر از قلمرو آرزوی اوست. ما خیلی از چیزها را آرزو می‌کنیم. اما به اندازه‌ای که شنیدیم و می‌فهمیم آرزو می‌کنیم، چیزهایی که نفهمیدیم و نمی‌فهمیم را چگونه آرزو کنیم؟ فرمود در آنجا از این چیزها و از این خبرها هست.

بنابراین اینکه فرمود: ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾، می‌تواند ناظر این باشد که ظهائرش را شما متوجه نمی‌شوید. اگر سُندس باشد که سُندس را گفته خودش. پرنیان نرم و درشت هر دو را انسان می‌فهمد. این دیگر ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم﴾ ندارد.

پرسش: فرمود: ﴿عَیْنَان﴾ و تثنیه به کار برد منظور کدام دو چشمه است؟

پاسخ: دو تا چشمه است. در هر بهشتی دو چشمه دارد. بعد این جنّت بعدی هم باز دو چشمه دارد. اینها چون این دو چشمه را خواستند بگویند یکی چشمه‌ای است مربوط به آب‌های ظاهری که بدن لذت می‌برد؛ یکی هم آن ماء الحیات است که روح لذت می‌برد، ولی چون غالب این نعمت‌ها تا آخر صفحه مربوط به نعمت‌های ظاهری است، آن معنایی که آن بزرگان گفتند درست است البته، حشر با اهل بیت(علیهم السلام) لذت روحانی است این اکل و شرب و امثال آن لذّت جسمانی است، این درست است؛ اما استفاده‌اش از این آیه خیلی آسان نیست.

پرسش: در لذات جسمانی هوای نفس و خواهشهای دنیا نیست؟

پاسخ: نخیر! انسان به هر حال مادامی که این بدن را دارد این غذاها را می‌خواهد. فرشته از اینها بهره‌ای نمی‌برد، چون بدن ندارد. انسان چون بدن دارد هم از اینها لذت می‌برد هم از آنها لذت می‌برد؛ منتها مشکل دنیا این است که انسان تا گرسنه نباشد از غذا خوردن لذت نمی‌برد تا تشنه نباشد از آب گوارا لذت نمی‌برد؛ اما نِعَم بهشت مسبوق به رنج نیست. بدون رنجِ گرسنگی، لذت سیری در آن هست. بدون رنجِ تشنگی لذت سیرآبی در آن هست. کوثر این است؛ این طور نیست که اوّل انسان تشنه بشود رنج تشنگی را تحمل بکند، برای رفع این عطش آب بخورد. اصلاً در آنجا رنجی نیست. یک چنین عالمی است که نمونه‌اش را ما در دنیا نداریم.

فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ﴾، غرض این است که هم درباره انسان‌ها گاهی ضمیر مفرد است و جمع؛ هم درباره بهشت گاهی تثنیه است گاهی جمع است گاهی مفرد. ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ﴾، «جَنیٰ» یعنی چیدن؛ یعنی انسان نشسته است ایستاده است خوابیده است این طور نیست که حالا لازم باشد راه دور را طی کند و برخیزد و از میوه بچیند، این دانی یعنی نزدیک است در هر شرایطی در هر جایی این به آسانی می‌تواند از این میوه بهرهبرداری کند و بچیند. «جَنیٰ» همین است. ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾. اینجا حالا باز ضمیر جمع شده ﴿فِیهِنَّ﴾؛ ما آنچه داشتیم ﴿جَنَّتانِ﴾ بود؛ اما حالا ﴿فِیهِنَّ﴾ است. این ﴿فِیهِنَّ﴾ اگر به مجموع جنتی در گذشته و آینده باشد، بله ﴿فِیهِنَّ﴾ است؛ اما این باید «فیهما» باشد. این ﴿فِیهِنَّ﴾ که گفته شد معلوم می‌شود که دو تا باغ جدای تک‌باغی که جنان فرعی همراهش نباشد این طور نیست. به قدری وسیع است که جنّت‌ها و باغ‌ها و پارک‌های فرعی هم در کنارش فراوان است؛ لذا فرمود: ﴿فِیهِنَّ﴾. برخی‌ها خواستند این ﴿فِیهِنَّ﴾ را به ﴿فُرُشٍ﴾ برگردانند، اگر ﴿فِیهِنَّ﴾ به ﴿فُرُشٍ﴾ برمی‌گشت، باید «علیهنّ» بود نه «فیهنّ». «علی فُرُش» این حوری‌ها هستند، نه «فیهنّ». پس اگر این ﴿فِیهِنَّ﴾ به ﴿فُرُشٍ﴾  برمی‌گشت باید می‌فرمود: «علیهنّ»؛ یعنی روی این فرش‌ها حوری‌ها به سر می‌برند و چون این با «فی» آمده معلوم می‌شود که در این بهشت‌ها هستند.

﴿فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾ است که قبلاً هم ملاحظه فرمودید با اینکه اینها حور العین هستند. این را هم برخی‌ها گفتند هم جمع «عینا»ست که وصف زن‌ها است هم جمع «أعْیَن» است که وصف غلمان است؛ لذا این جمله «وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِین‏»[5] را هم مردها می‌خوانند هم زن‌ها. زن‌ها وقتی که می‌گویند: «وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِین‏»، این حور جمع «أحْوَر»؛ آن «عِین» جمع «أعْیَن» است. منتها از بس قرآن ادب دارد و اینها، در هیچ جای قرآن نیامده که ما به زن‌ها شوهرهایی می‌دهیم کذا و کذا و کذا، آنها هم این نعمت را دارند. زن‌های باایمان هم که در بهشت به سر می‌برند آنها هم همسران این چنینی دارند؛ اما ادب قرآن هرگز به آنها وعده نداد که ما برای زن‌ها شوهرهایی داریم کذا و کذا این ادب قرآن است.

غرض این است که ادب قرآن این است. با اینکه در دعاها هست دعاها گفتند هر دو را بخوانید. آنجا ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾،[6] غلمان هم که هستند چطور مگر؟ مثل فرشته‌ها هستند. اصلاً خیال گناه درباره آنها نیست، با اینکه پسرهای جوان کنار مؤمنین هستند خدمتگزار هستند، اینها اصلاً خیال گناه در آنها نیست، مثل همان عصمتی که درباره مادر و پدر عرض کردیم، یک چنین عالمی است.

﴿فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ﴾، بنابراین این ﴿فِیهِنَّ﴾ به جنان برمی‌گردد؛ جنت‌های فراوان، نه به ﴿فُرُشٍ﴾ برگردد. ما با اینکه از نظر جنّت تثنیه داشتیم نه جمع، مع ذلک اینجا فرمود: ﴿فِیهِنَّ﴾، چون جنّت‌های فرعی فراوانی هست، ﴿فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾. مردها هم همین طور هستند با اینکه هم مردها أحور و أعین هستند، اصلاً به غیر از همسران خودشان نگاه نمی‌کنند. زن‌ها حورا و عینا هستند به غیر شوهرهای خودشان هم نگاه نمی‌کنند، چون به صورت لای نفی جنس آمده، اصلاً آنجا خیال گناه نیست ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾، چون هر گونه کوتاهی، نقص، عیب در انسان باشد این در حالت احتضار در برزخ در ساهره معاد تطهیر محض می‌شود، بعد وارد آن عالم می‌شود. تا تطهیر محض نشود انسان را به آنجا نمی‌برند؛ البته بعضی‌ها طول می‌کشد برای همین جهت است.

پرسش: اگر یک زن و مرد هر دو مسلمان و متّقی و پرهیزگار باشند، مگر اینها در بهشت با یکدیگر نیستند؟

پاسخ: حالا این مربوط به ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾[7] است. دارد بعضی هستند که با همان‌ها ملحق می‌شوند همان‌ها تبدیل می‌شوند به حوری. ﴿لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ﴾؛ یعنی حوری‌هایی هستند که اصلاً با کسی تماس آمیزشی نداشتند و مانند آن. اگر این باشد، شاید وضع حوری‌ها بهتر تشخیص داده بشود. این مردهایشان هم همین طور هستند کوتاهی مژه علامت طهارت چشم است با اینکه اینها أعین هستند با اینکه اینها أحور هستند. با اینکه زن‌ها عینا هستند و حورا هستند؛ اما ﴿قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾ هستند، مژه کوتاه هستند؛ یعنی غیر از همسرهای خود به احدی نمی‌نگرند.

﴿کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَ الْمَرْجَانُ﴾، مستحضرید که «لؤلؤ» بزرگ است و «مرجان» کوچک. لؤلؤ را می‌گویند در خلیج فارس هست. مرجان هم در جای دیگر پیدا می‌شود. تشبیه آن به مرجان برای این است که آن مرجان کوچک‌تر و ظریف‌تر است. وگرنه می‌فرمود: «لؤلؤ»، تشبیه به مرجان برای ظرافت او و لطافت اوست. ﴿کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَ الْمَرْجَانُ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٭ هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلاّ الْإِحْسَانُ﴾، این جزای احسان به احسان، غیر از کیفر است. درباره کیفر به ما گفتند اگر کسی نسبت به شما بد کرد، اگر بگذرید بهتر است عفو کنید بهتر است، ﴿وَ أَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَی،[8] ولی اگر خواستید کیفر بگیرید به عدل باشد،  ﴿فَمَنِ اعْتَدی‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی‏ عَلَیْکُمْ﴾[9] اگر خواستید عقاب کنید، ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُم‏﴾،[10] این آیات کم نیست که اگر خواستید کیفر بدهید باید عدل را رعایت کنید نه بیشتر. اما اگر کسی نسبت به شما احسان کرد شما خواستید پاداش بدهید، جزای احسان، عدل نیست. شما یک وقت مشکلی داشتید کسی در حال دشواریِ شما به داد شما رسید، فلان مبلغ به شما قرض داد. مشکل شما را حلّ کرد، این احسان است. شما بخواهید یک وقت پاداش بدهید، به همین مبلغ، به همین مقدار، نسبت به او احسان بکنید جزای او را ندادید، چون جزای احسان، عدل نیست. جزای احسان، احسان است؛ یعنی شما آن مقداری که به شما خدمت کرد را باید پاسخ بدهید، این می‌شود عدل و از نو یک فیض و فوز جدیدی به او ارائه کنید که بشود احسان و گرنه شما عدل کردید. ذات اقدس الهی می‌فرماید جزای احسان، احسان است. شما اگر یک کار احسانی کردید خدا پاداشتان را می‌دهد و کم نمی‌گذارد، هیچ! اما یک چیز جدیدی هم به شما می‌دهد. جزای احسان، احسان است، نه جزای احسان، عدل باشد. پس اگر یک کار خیری ده درجه‌ای کسی برای ما کرد، ما اگر در روز لزوم همان ده درجه نسبت به ایشان خدمت بکنیم، جزای او را ندادیم، عدل کردیم، چون او ابتدائاً این کار را کرده، ما بدهکار هستیم. اگر کسی خدمتی کرده نسبت به ما، ما بخواهیم پاداش بدهیم، به همان اندازه پاداش بدهیم می‌شود عدل. این جزای احسان عدل نیست، جزای احسان، احسان است. فرمود شما کار خوبی کردید، همان اندازه‌ای که کار خوب کردید به شما می‌دهیم اما ده برابر می‌دهیم؛ اما به این شرطی که این را بیاورید. نفرمود کسی کار خوب بکند در دنیا، فرمود این قدر طیب و طاهر باشد خالص باشد که این کار خوب در دستش باشد. نفرمود: «من فَعلَ الحسنه»، «من فَعلَ الخیر»؛ فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾، این باید در دستش باشد. یک وقت است که کسی کار خوبی می‌کند بعد چهار تا کار بدی انجام می‌دهد یا چهار تا منّتی می‌گذارد می‌فرماید: ﴿وَ لاَ تَمْنُن تَسْتَکْثِرُ﴾،[11] ﴿وَ لاَ تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ﴾،[12] در روایات ما ائمه فرمودند یک کار خیری کردید بگذارید باشد. تعبیراتی که در روایت هست فرمودند مثل اینکه یک برگ گلی است که شما هر بار گفتید؛ مثل اینکه یکبار دست به آن زدی، این برگ گل وقتی که ده بار دست بزنی پژمرده می‌شود. چه خبر است این قدر می‌گویی من این کار را کردم! لذا کار خیری که کردیم کردیم. به این بگوییم به آن بگوییم ائمه فرمودند؛ مثل اینکه شما این برگ گل را مدام در دستتان باشد دست بزنید، این بعد از مدتی پژمرده می‌شود و اثرش را از دست می‌دهد و قرآن هم می‌گوید این کار خیری که کردید باید محکم نگه بدارید در دستتان باشد و بیاورید. بگویید من آن کار را کردم الآن دست خالی است! «من فعل الحسنة» نیست، ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾.

اینجا هم فرمود: ما احسان می‌کنیم. در بعضی از روایات از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که احسان چیست؟ ما احسان را می‌فهمیم مسائل مادی و کمک و این چیزها را می‌فهمیم که احسان است. اما حضرت فرمود احسان مقامی از مقامات اهل سیر و سلوک است. این روایت از خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده فریقین هم آن را نقل کردند؛ «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک‏»[13] احسان این است که طوری انسان خدا را عبادت بکند که گویا خدا را دارد می‌بیند. آن احسان کار خیر نسبت به دیگری است. اما این احسان یعنی کار نیک کردن، نه نسبت به غیر و این برای درجات اهل سیر و سلوک است که انسان در عبادت به جایی برسد که وقتی می‌گوید: ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ،[14] گویا می‌بیند؛ منتها این برای افراد عادی «کأنَّ» است که در روایت آمده: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ»، آنکه بالاتر از «کأنَّ» است «أَنَّ» است که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «لَوْ کُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»،[15] یا «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»[16] او برای همان حضرت است که مقام «أنّ» است نه «کأنّ»؛ اما این که مقدور دیگران است مقام «کأنّ» است و ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلاّ الْإِحْسَانُ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ، بعد نوبت به مراحل بعدی می‌رسد.

«و الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. سوره بقره، آیه127.

[2]. سوره انسان, آیه6.

[3]. سوره ق، آیه35.

[4]. سوره انعام، آیه160.

[5]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص578.

[6]. سوره طور, آیه23.

[7]. سوره طور، آیه21.

[8]. سوره بقره، آیه237.

[9]. سوره بقره، آیه194.

[10]. سوره نحل، آیه126.

[11]. سوره مدثر، آیه6.

[12]. سوره محمد، آیه33.

[13]. مجموعة ورام، ج‏1، ص235.

[14]. سوره حمد، آیه5.

[15]. عیون الحکم و المواعظ(للیثی)، ص415.

[16]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏1، ص98.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق