03 12 2017 441891 شناسه:

تفسیر سوره الرحمن جلسه 23 (1396/09/13)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَ الأقْدَامِ (٤۱) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤۲)هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (٤۳) یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ (٤٤) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤۵) وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (٤۶) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤۷) ذَوَاتَا أَفْنَانٍ (٤۸) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤۹) فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ (۵۰) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۱) فِیهِمَا مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ (۵۲) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۳) مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ (۵٤) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۵) فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ (۵۶) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (۵۷)﴾

بعضی از مسائلی که مربوط به سؤال اهل دوزخ است مانده. آنچه را که مرحوم شیخ طوسی[1] و امین الاسلام(رضوان الله علیهما) [2] در جریان ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ ذکر کردند، که این از «سَوْم» است «سَوْم» با «سین»، نه از «وَسْم»، تصریح نکردند که از «وَسْم» است. فخر رازی هم همین راه را رفته که اصل «سیما»، «سُوما» بود[3] و «سوما» که «وَسْم» نیست که اوّلش مثال واوی باشد از آن قبیل نیست و به این معنا ذکر کردند، ولی ظاهراً همان «وَسْم» است یعنی علامت. علامت‌گذاری برای مجرمین برای اینکه دیگران آنها را نمی‌شناسند بشناسند. وگرنه ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِراماً کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾،[4] پس اینها می‌شناسند. هر کس می‌آید، ﴿مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِیدٌ﴾ پس اینها هم می‌شناسند. دیگران که آشنا نبودند، برای شناسایی دیگران اینها با چهره‌های خاص محشور می‌شوند که دیگران هم او را بشناسند پس اینها یک عنصر ناپاک شناخته شده برای همه هستند. آن فرشته‌هایی که در دنیا مسئول تدبیر اینها بودند که اینها را می‌شناسند، چون ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِراماً کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾. ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْه ‏رَقیبٌ عَتیدٌ﴾،[5] این «رقیبِ عتید»، نه یکی «رقیب» است و دیگری «عتید». کلّ واحد از کسانی در دو طرف نشسته‌اند؛ چه مأمور ضبط حسنات و چه مأمور ضبط سیّئات، «کلُّ واحدٍ رقیبٌ عتیدٌ»، نه «رقیبٌ و عتید»، ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْه ‏رَقیبٌ عَتیدٌ﴾، اگر حسنه باشد. اگر سیّئه باشد، ﴿رَقیبٌ عَتیدٌ﴾؛ یعنی یک مراقب مستعد، پس اینها می‌شناسند. کسانی‌اند که در دنیا اینها را نمی‌شناختند اینها با این علامت شناخته می‌شوند؛ لذا در بخش‌هایی که فرمود آیه 106 سوره مبارکه «آل عمران» که فرمود: ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾، برای همین است. ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ٭ وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾. این دعای وضو که انسان صورت را می‌شوید می‌گوید: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی»[6] برای همین است که انسان در آن روز روسفید و سفیدروی محشور بشود، همه می‌فهمند که آدم خوبی است. این جایی برای تظاهر و ریا که نیست. این کار خود انسان نیست که کار خودش را مخفی کند، رازداری کند، این ذات اقدس الهی علن کرد که این آدم درونش پاک بود نشانه‌اش هم بیرون است. پس معرفی کردن برای افراد ناشناس است وگرنه آنهایی که می‌شناسند که جا برای معرفی نیست یعنی لازم نیست.

پرسش: ...

پاسخ: بله.

پرسش: ...

پاسخ: چون بعد از اینکه سؤال شد و جواب داده شد، افرادی بودند رازدار بودند خدای سبحان اسرار آنها را حفظ می‌کند. شما در روایات قیامت که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) بخشی از آن را نقل کرد ملاحظه بفرمایید. در ساهره معاد در صحنه سؤال و جواب در روایات آمده است که گاهی ذات اقدس الهی این زید را مورد سؤال قرار می‌دهد عمروی که در کنار او ایستاده است اصلاً نمی‌شنود؛ چه اینکه این زید ﴿یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ﴾، و آن یکی در ظلمت و تاریکی است، چنین عالمی است. در آن صحنه ذات اقدس الهی سؤال و جواب دارد؛ در پایان سوره مبارکه «حجر» به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید، فرمود قسم به خدای تو ما سؤال می‌کنیم این طور نیست که هر کسی هر چه کرد کرد! ﴿فَوَ رَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛[7] قسم به خدا من از همه سؤال می‌کنم این طور نیست که جایی برای سؤال نباشد. اما حالا مستحضرید وقتی که سؤال می‌کنند، یعنی بازجویی است. یک وقت منکر هستند. در اوایل سوره مبارکه «انعام» دارد که عده‌ای از مشرکین منکر هستند، ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾، خدا فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾،[8]  علامت‌های شرک در اینها هست، این چه ترفندی دارند؟ آنها می‌گویند: ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾، آن وقت علامت شرک آنها ظاهر می‌شود خدا به رسول می‌فرماید: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾. فرمود قسم به پروردگارِ تو ما اینها را بازجویی می‌کنیم. اما حالا که بازجویی کردیم، بعد یک عده محکوم شدند و روسیاه شدند، اینجاست که می‌گوید: ﴿لاَ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ﴾، نه «لا یُسْئَلُ».

لطیفه‌ای فخر رازی دارد که این قابل توجه است. فخر رازی می‌گوید بازجویی برای همه هست. [9] جا برای کسی بازجویی نشود نیست. در سوره مبارکه «اعراف» گذشت که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾،[10] انبیا مورد سؤال‌اند، امم مورد سؤال‌اند؛ منتها سؤال از انبیا در حقیقت اعتراض به اُمم است که چرا به اینها پاسخ مثبت ندادید، این سؤال هست. در آیه 92 سوره مبارکه «حجر» هم فرمود قسم به پروردگار تو همه اینها زیر سؤال‌اند: ﴿فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئََلنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾؛ اینها را بازجویی می‌کنیم. بعضی‌ها که دلیل می‌آوردند و ثابت می‌کنند که تبهکار نبودند عذرشان می‌آورند برای دیگران روشن می‌شود وگرنه ذات اقدس الهی که می‌داند، اینها معاف هستند. آنهایی که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً[11] کار بدشان را می‌گویند کار خوبشان را می‌گویند، اینها ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ[12]اند، ﴿إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ﴾. اما آنهایی که مجرم شناخته شدند، روشن شد، در این مقطع سؤال نمی‌کنند که تو مجرمی یا مجرم نیستی. ببینید آیات دو طایفه است: یک طایفه این است که ما همه را زیر سؤال می‌بریم؛ یعنی در محکمه باید بازجویی بشوند. حالا که یک عده ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاًشد، یک عده صالح بودند. اینها که مجرم تبهکار بودند اینها ذنب دارند. این ذنبشان در دستشان مانده است: ﴿لاَ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾، هیچ انسانی و هیچ جانّی جوابگوی گناه این شخص نیست، آن وقت این نظیر ﴿وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾[13] می‌شود، این ذنب او را او باید ببرد، نه اینکه سؤال می‌کنند آیا تو این کار را کردی یا نکردی؟ بازجویی تمام شد. بحث این نیست که ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾، بحث این است که ﴿لاَ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ﴾؛ یعنی مسلّم شد که گناه کرد. این گناه را هیچ کسی نمی‌تواند بار ببرد فقط خودش باید ببرد. این لطیفه‌ای است که ایشان اشاره کرده است.

پس سه مرحله است؛ یک مرحله اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما از همه سؤال می‌کنیم؛ چه انبیا چه اُمم، این خیلی سخت نیست، برای اینکه صحنه، صحنه سؤال است؛ یعنی آن روز، روز بازجویی است. بخش دوم آیه سوره مبارکه «حجر» است که فرمود: ﴿فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛ اینها بازجویی می‌شوند. آن وقت آیات سوره «فصّلت» اعضا و جوارح شهادت می‌دهند، مسلّم می‌شود که این آقا گناه کرده است. حالا که گناه کرده چهره‌ها سیاه می‌شود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ﴾ کذا و کذا این سیاه. این بار را چه کسی باید ببرد؟ فرمود: ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ صورت سیاه است، گناهکار هست، گناه در دستش مانده است. چه کسی باید ببرد؟ هیچ کس جواب این گناه را نمی‌دهد مگر خودش. آن وقت می‌شود شبیه آیه ﴿وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾.

بنابراین یکی از پاسخ‌ها این است که موقف متعدّد است، بله آن آیات جواب نمی‌دهد که چرا سؤال نمی‌کنید. آنجا سؤال نمی‌شود در موقف دیگری سؤال می‌شود. اما اینجا که می‌فرماید: ﴿لاَ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾، بعد دارد: ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾، بعد دارد که سر و ته‌شان را جمع می‌کنیم و می‌اندازیم در آتش، این با ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ هماهنگ در نمی‌آید. شما که سؤال کردید محکوم شد کیفر هم دارید می‌دهید، ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ یعنی چه؟ نمی‌توانید بگویید در موقف دیگر! در موقف دیگر مگر چه کار می‌خواهید بکنید که اینجا نمی‌کنید؟ همه کاری که اینجا دارید می‌کنید! اینجا که او را داغ کردید، سیما و وسمه‌اش را که نشان دادید، به همه هم که معرفی کردید، انداختید در جهنم، دیگر چه می‌خواهید بکنید؟ اینکه معروف شده است که این به تعدّد موقف حمل می‌شود، جواب بدی نیست؛ اما جواب تقریباً ابتدایی است.

ملاحظه بفرمایید؛ فرمود: ﴿فَإِذَا انشَقَّتِ السَّماءُ فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾، این روی سر چه کسی می‌ریزد؟ این مثل مس گداخته می‌شود، آب می‌شود، مثل روغن داغ شده؛ اما مس داغ شده است، فلز داغ شده است که قطره قطره می‌ریزد، دُهنِ داغ شده فلز است، این روی سر چه کسی می‌ریزد؟

﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ﴾، نه «لا یُسئَل»، نه کسی زیر سؤال نمی‌رود! از گناه مسلّم و ثابت شده او سؤال نمی‌شود. پس معلوم می‌شود محاکمه شده، مذنب شناخته شده، گناه در دستش مانده است. چه کار میخواهد خدا با او بکند‌؟ این را که رسوا کرده: ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی‏ وَ الْأَقْدامِ﴾، بعد ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾، شما که تمام راه‌ها را بستی! این ﴿یَطُوفُونَ﴾؛ یعنی این پارک است دارد قدم می‌زند؟ یا این بیچاره از این طرف می‌خواهد فرار کند سوخت و سوز است، از این طرف هم می‌خواهد فرار کند سوخت و سوز است. این می‌خواهد قدم بزند یعنی؟ ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ یعنی چه؟ شما همه کار را که کردید، پس چرا می‌گویید: ﴿لاَ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾؟ از این طرف بخواهد فرار کند سوخت و سوز است، از آن طرف بخواهد فرار کند سوخت و سوز است. ﴿یَطُوفُونَ﴾، این ﴿یَطُوفُونَ﴾ یعنی می‌خواهد قدم بزند و تفریح بکند؟ یا می‌خواهد فرار بکند و راه فرار بسته است؟ ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ پس ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ یعنی چه؟ شما در موقف دیگر چه کار می‌خواهید بکنید که حالا اینجا نکردید؟ اینکه معروف شده که این به تعدد موقف حمل می‌شود، حمل ابتدایی است؛ اما دقیق‌ترش همین است که فخر رازی می‌گوید. می‌گوید همه چیز دستش هست، این گناه را فقط خودش باید ببرد؛ نظیر ﴿وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾. پس ما بگوییم این موقف، موقف سؤال نیست: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾، ما از همه سؤال می‌کنیم الآن سؤال نمی‌کنیم در موقف دیگر سؤال می‌کنیم، در موقف دیگر چه کار می‌خواهید بکنید؟ شما که اینجا همه کارها را کردید؛ سؤال کردید، داغ کردید، معرفی کردید، رسوایش کردید، در جهنم هم انداختید و این از این طرف فرار بکند سوزان، از آن طرف فرار بکند سوخت و سوز است. از این طرف فرار می‌کرد ربا، از آن طرف فرار می‌کرد ظلم و فحشا. این کارش این بود. در مغازه که بود ربا بود، منزل هم که بود فحشا بود، این ﴿یَطُوفُونَ﴾ آنجا هم به همین صورت در می‌آید. در قیامت هم می‌گویند این همان است شما کردید بچشید. چون ذنبش مسلّم است، پس اگر یک وقت بگوید ما آیه‌ای داشته باشیم که این شخص مسئول نیست نه مسئول «عن ذنب» نیست؛ یعنی بازجویی نمی‌شود، بله این را می‌شود به تعدد موقف حمل کرد؛ اما وقتی که ﴿عَن ذَنبِهِ﴾ شد؛ یعنی ثابت شد که مذنب است، گناهکار است و از او سؤال نمی‌شود. سؤال دو گونه است یک وقت آیا کردی یا نکردی! این محکمه است سؤال است و جواب است و بازجویی است و اعضا و جوارح شهادت می‌دهند ﴿کِراماً کاتِبینَ﴾[14] شهادت می‌دهند، ثابت می‌شود که مجرم است. این بازجویی است. یک سؤال بعدی است که چرا کردی؟ اوّل این است که آیا کردی یا نکردی؟ این بازجویی است؛ دوم این است که چرا کردی؟ این چرا کردی مال این شخص است که الآن دیگر نمی‌گویند چرا کردی، الآن دارند کیفر می‌دهند.

پس ﴿وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ای که در آیات دیگر آمده، در آیه 164 سوره مبارکه «انعام» به این صورت آمد که ﴿إِلاّ عَلَیْهَا وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾، در سوره مبارکه «اسراء» بیانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه)[15] داشتند که هیچ کس نسبت به دیگری بد نمی‌کند ولو قاتل و هیچ نسبت به دیگری کار خیر نمی‌کند ولو از خود گذشتگی نشان بدهد، ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها،[16] این «لام» لام اختصاص است نه لام انتفاع تا بر اساس قرینه مشاکله جمله دوم «لام» داشته باشد. آنها فکر می‌کردند که ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ، یعنی به سود شماست، ﴿وَ إِنْ أَسَأْتُمْ باید می‌فرمود: «فعلیها»؛ اما ﴿فَلَها گفت به قرینه مشاکله، ولی فرمایش ایشان این است که «لام» لام اختصاص است عمل برای عامل است. آثار بالعرض آن به دیگری می‌رسد. اگر کسی در درون منزلش پارکی احداث بکند تمام نسیم و لطافت و بوی عطر و گل برای خودش است گاهی هم که نسیمی وزید آن رهگذر پشت کوچه را بهره‌مند می‌کند. هر کاری که ما می‌کنیم 99درصدش برای ماست، آن یک درصدش نصیب دیگری می‌شود ولو برای دیگری خانه بسازیم. این کسی که می‌گوید من خودم خانه دارم برای دیگری خانه می‌سازم من که خودم خانه نمی‌خواهم، 99 درصد فایده برای خودش است یک درصدش برای دیگری است سایه عمل به دیگری می‌افتد و اگر ـ خدای نکرده ـ به تباهی افتاد مثل اینکه در درون خودش میخواهد فاضلابی یا کنیفی بکَند تمام بوی بد برای اوست گاهی هم باد می‌زند بوی این کنیف آن رهگذر را آزرده می‌کند یک درصد حتی در قتل، چون «یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَی الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَی الْمَظْلُومِ»؛[17] این پنج شش دقیقه آسیب می‌بیند کسی که مقتول است؛ اما این سوخت و سوز دارد: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا،[18] آن وقت این «لام» می‌شود لام اختصاص، ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ سایه‌اش به غیر می‌رسد. ﴿إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها سایه‌اش به غیر می‌رسد، عمل برای عامل است و او را رها نمی‌کند؛ لذا چون او را رها نمی‌کند، هیچ باربری بار او را نمی‌برد.

فتحصّل که گاهی بحث در این است که فقط سؤال می‌شوند؛ یعنی بازجویی می‌شوند آن ممکن است موقف‌های متعدد داشته باشد و در موقفی هم سؤال بکند که آیا گناه کردی یا نکردی، او انکار بکند یا اثبات بکند، جمع‌بندی بکند می‌گوید فلان گناه را کردم فلان ثواب را کردم، ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾ ترازو می‌آورند و می‌سنجند، معلوم نیست که او مجرم باشد. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که فرمود: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَه‏»؛[19] وای به حال کسی که یکی‌های او بر ده‌تاهای او پیروز بشود! برای اینکه ما یک گناه که بکنیم یک کیفر برای ما ثبت می‌کنند، یک حسنه داشته باشیم ـ إن‌شاءالله ـ ده تا ثبت می‌کنند، فرمود وای به حال کسی که یکی‌های او بیشتر از ده‌تاهای او باشد، «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَه‏». هنوز معلوم نیست که او محکوم است یا نیست! این مسئله بازجویی است این یک جای خاصی دارد؛ اما وقتی که خدا می‌فرماید این مذنب است؛ یعنی محکمه تمام شد جُرم او مسلّم شد قابل بخشش نیست، ذنب در دستش مانده و احدی این بار را برنمی‌دارد، ﴿لاَ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾ که این بار را بردارد، نه اینکه ما سؤال نمی‌کنیم برای اینکه همه کارها را کردید الآن دارید در آن ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ میاندازید، از آن طرف گفتید: ﴿لاَ تَنفُذُونَ إِلاّ بِسُلْطَانٍ﴾، از این طرف هم گفتید که ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾، درِ بهشت باز است و درِ جهنم بسته، ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الأبْوَابُ﴾. درِ بهشت با اینکه باز است هیچ کس رغبت نمی‌کند از بهشت بیرون برود و هیچ کس قدرت ندارد وارد بهشت بشود بدون اذن خدا؛ لذا باز بودن در، یک نعمت و آسایش بیشتری است. جهنم درش بسته است، الآن دیدید این دزدگیرهایی که می‌گذارند قبلاً هم همین طور بود برای بعضی از جاهای حسّاس، یک قفل چوبی داشتند که افقی دو لنگه این در را به هم جفت می‌کرد. قفلی هم داشتند عمودی که از بالا تا پایین در را می‌بست در جاهای حسّاس. الآن هم دزدگیرها دو قسم است: اینها یک قسمت‌ افقی است که دو لنگه را به هم می‌بندند؛ یک قسمت عمودی است که از بالا تا پایین این را می‌بندند، این را می‌گویند «عَمدِ ممدَّد»، ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾؛ یعنی درِ جهنم گذشته از اینکه آن قفل‌های افقی را دارد، قفل‌های سرتاسر عمودی دارد که اینها ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾؛ ممتد از بالا تا پایین بسته است، نه جهنمی می‌تواند برود بیرون، نه کسی از بیرون هوس جهنم می‌کند؛ اما بستن در، خودش «عذاب ألیم» است؛ لذا اینها از این طرف می‌خواهند فرار بکنند ﴿یَطُوفُونَ﴾ بین حمیم. از این طرف می‌خواهند فرار کنند، بین ﴿آنٍ﴾ یعنی آتش سوزانی که ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾. حالا چه چیز را سؤال بکنند؟ کجا می‌خواهند سؤال بکنند؟ کاری که نمانده است.

بنابراین این بیان می‌تواند یک بیان لطیف باشد که آیه 164 سوره مبارکه «انعام» که دارد: ﴿وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾، چون در آیات دیگر دارد: ﴿لا وَزَرَ﴾؛[20] آن روز باربر نیست اصلاً و هر کسی کار خودش را انجام می‌دهد. نه مؤمن حاضر است که بار تباهی گناهکار را ببرد، نه دیگری توان آن را دارد که بار این را ببرد، هر کسی گرفتار خودش است؛ لذا «لا» به صورت نفی جنس فرمود: ﴿لا وَزَرَ﴾؛ یعنی باربری نیست آن روز. اگر این گونه معنا بشود هم آیات سوره مبارکه «حجر» و «انعام» و آنها مشخص می‌شود و هم آیاتی که در سوره مبارکه «کهف» آمده؛ آیه 29 سوره مبارکه «کهف» این است که ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا﴾، چرا؟ چون ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾. چه کسی سراپرده آتش او را فرا گرفته و فرو برده است؟ کسی که در دنیا ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾. اینکه گفت شیطان ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَائِلِهِمْ﴾، از هر طرف می‌آیم، بعضی از هر طرف گناه کردند به هر حال ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾. این ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ به صورت ﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا﴾ در می‌آید؛ سراپرده آتش از هر طرف او را می‌گیرد، چون او هم از هر طرف گناه کرده است، چیزی از خدا و پیغمبر و دین باقی نگذاشت.

﴿وَ إِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾، ـ معاذالله ـ این هنوز به لب نرسیده پوست لب را می‌ریزد پوست صورت را می‌ریزد. این کجا می‌خواهد فرار کند؟ بنابراین ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ چه مانده که شما بعد می‌خواهید سؤال بکنید که ما بگوییم در موقف دیگر دارد سؤال می‌کند! این آخر خط است.

بنابراین این بیان می‌تواند یک بیان لطیفی باشد و آیه سوره مبارکه «سجده» هم همین طور است این معنا را مشخص می‌کند که آنها هر چه بخواهند و هر چه گرفتار بشوند محصول کار خودشان است و آنچه را هم می‌خواهند بچشند ما در کنار اعمال آنها به آنها دادیم. آیه بیست سوره مبارکه «سجده» این است: ﴿وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا﴾، راه بسته است. غرض این است که این ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾، اینها در جهنم حوصله قدم زدن دارند؟ تفریح می‌خواهند بکنند؟ یا از این طرف می‌خواهند فرار بکنند بسته است، از آن طرف می‌خواهند فرار بکنند بسته است؟ لذا در سوره «سجده» فرمود: ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا﴾، نه ما اینها را برمی‌گردانیم، خودشان برمی‌گردند از این طرف می‌روند راه بسته است از این طرف می‌روند راه بسته است. ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾، که این در قیامت سخن از تکذیب نیست. ﴿یَطُوفُونَ﴾ بین این آتش و بین آبِ گداخته جوشان.

پرسش: ...

پاسخ: در جهنم که هستند در همین «عذاب ألیم» ‌هستند بین آتش. الآن کلاً در جهنم‌اند؛ اما یک طرفش شعله است یک طرفش آب جوش، در جهنم‌اند. ﴿یَطُوفُونَ﴾ بین همین شعله‌هایی که گفتیم و بین آب جوشان. اما در قبالش: ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾، خوف با خشیت مستحضرید که فرق است که بحثش در دیروز گذشت که ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ.[21] خشیت آن خوف عقلی است که عظمت آن مَخشی باعث خضوعِ این خاشی می‌شود؛ اما خوف ذلّت خود خائف است و کاری به عظمت مَخشی ندارد و آنها احساس مذلّت می‌کنند، چون وقتی می‌بینند چیزی از خودشان نیست: ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی‏﴾[22] الآن هم که نفس می‌کشند به عنایت الهی است «عَبْدٍ ذَلِیلٍ خَاضِعٍ فَقِیرٍ بِائِسٍ مِسْکِینٍ مُسْتَجِیرٍ لَا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً»[23] این را کسی می‌گوید که مقتدر بر کل این زمین است به اذن خدا، این دعاهای اینهاست. این وقتی خودش را می‌بیند: «عُبَیْدُکَ بِفِنَائِکَ مِسْکِینُکَ بِفِنَائِکَ فَقِیرُکَ بِفِنَائِکَ سَائِلُکَ بِفِنَائِک‏»،[24] این است. جلال و شکوه الهی را می‌بیند، خشیت دارد و از این طرف خودش را که می‌بیند از ذلت خود سخن می‌گوید: «لَا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً». ذلت خودش را می‌بیند، می‌شود خائف. عظمت خدا را می‌بیند، می‌شود خشیت. ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾، در سوره مبارکه «حشر» دارد که ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً﴾،[25] خشوع با خشیت کنار هم ذکر می‌شود: «یخشعون من خشیته» آن «خَشَعَ» با خشیه کنار هم ذکر می‌شود. این کوه که گناهی نکرده است! این کوه مطیع امر خداست، یک وقت به این کوه ذات اقدس الهی دستور می‌دهد که شما به اتفاق داود نماز جماعت بخوانید: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾، اینها ناله و مناجات و نماز و نافله و همه چیز را دارند به همراه داود. ﴿یَا جِبَالُ﴾، شما نماز جماعت بخوانید به امامت داود. ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾، «أوْب» یعنی رجوع. «أوّاب»؛ یعنی راجع، یعنی توّاب. به این کوه‌ها می‌گوید می‌فهمند عاقل‌اند اگر از ما عالم‌تر نباشند کمتر نیستند همه جریان را می‌فهمند شهادت هم می‌دهند. اینها ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾، منتها مأمور نیست وگرنه ریز ریز می‌شد. گوشه‌ای ما نازل کردیم: ﴿فَلَمّا تَجَلّی﴾، سقوط کرد جبل، ﴿وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾.[26] اصلش این است؛ یعنی آن عظمت این ظرفیت را دارد که اگر کسی او را بفهمد بلرزد، ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾. ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً﴾، این گونه شد؛ لذا در سوره «بقره» فرمود: ﴿کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾،[27] این روایت بارها به عرض شما رسید هم مرحوم شیخ طوسی[28] نقل کرد که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من قبل از اینکه پیامبر بشوم وقتی عبور می‌کردم سنگی بود مرا که می‌دید سلام می‌کرد، «إِنِّی لَأَعْرِفُهُ الْآن‏»؛ الآن هم من آن سنگ را می‌شناسم. سنگ‌ها متفاوت‌اند انسان‌ها متفاوت‌اند.

بنابراین ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾، گاهی از ذلت ما ما را باخبر می‌کند، گاهی از عظمت و عنایت ذات اقدس الهی ما را مستحضر می‌کند.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص477.

[2]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص309.

[3]. التفسیر الکبیر، ج‏29، ص367.

[4]. سوره انفطار، آیات10 ـ 12.

[5]. سوره ق، آیه18.

[6]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص70 و 71.

[7]. سوره حجر، آیات92و93.

[8]. سوره انعام، آیات23و24.

[9]. التفسیر الکبیر، ج‏29، ص367.

[10]. سوره اعراف، آیه6.

[11]. سوره توبه, آیه102.

[12]. سوره توبه, آیه106.

[13]. سوره انعام، آیه164؛ سوره اسرا، آیه15؛ سوره فاطر، آیه18؛ سوره زمر، آیه7.

[14]. سوره انفطار، آیه11.

[15]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏13، ص40.

[16]. سوره اسراء، آیه7.

[17]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت241.

[18]. سوره نساء, آیه56.

[19]. معانی الأخبار، النص، ص248.

[20]. سوره قیامت، آیه11.

[21]. سوره فاطر، آیه28.

[22]. سوره قیامت، آیه37.

[23]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص75.

[24]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج‏2، ص143.

[25]. سوره حشر، آیه21.

[26]. سوره اعراف، آیه143.

[27]. سوره بقره، آیه74.

[28]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص310.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق