أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی (1) الَّذی خَلَقَ فَسَوَّی (2) وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدی (3) وَ الَّذی أَخْرَجَ الْمَرْعی (4) فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوی (5) سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی (6) إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی (7) وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری (8) فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری (9) سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی (10) وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی (11) الَّذی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری (12) ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی (13) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی (14) وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی (15) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (16) وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی (17) إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی (18) صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی (19)﴾.
سوره مبارکه «اعلی» با تسبیح شروع شد لذا این اعلای از غیر نیست برخیها توهم کردند برابر آیه سوره مبارکه «واقعه» که فرمود: ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ﴾[1] اینجا دارد: ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾ ـ معاذالله ـ زمینه تعدد اله مطرح است یکی عظیم، یکی اعلا؛ در حالی که اینجا اعلا به معنای اعلای از غیر نیست. همان طور که در طلیعه بحث ملاحظه فرمودید این اعلای «من أن یوصف» است؛ نظیر آن چند روایتی که از کتاب صلات وسائل خواندیم که وجود مبارک امام(سلام الله علیه) از شاگردش سؤال میکند که «اللَّهُ أَکْبَرُ» یعنی چه؟ عرض کرد: «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَیْء» حضرت فرمود: «فَکَانَ ثَمَّ شَیْءٌ فَیَکُونُ أَکْبَرَ مِنْه» چیزی در عالَم هست که خدا اکبر از او باشد؟ عرض کرد پس معنای «الله اکبر» چیست؟ فرمود: «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف»[2] بنابراین این «اعلی من أن یوصف» است نه «أعلی من فلان و فلان» تا ما دو اله داشته باشیم ـ معاذالله ـ یکی عظیم و یکی اعظم و یکی اعلا، آنگاه کل جهان میشود مظهر او و نمیشود گفت خدا و فلان! اول خدا دوم فلان شخص! این در بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف» که برای ما زنگ خطر است این برطرف میشود ـ إنشاءالله ـ در آن آیه بخش پایانی سوره «یوسف» دارد که ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾[3] در اکثر مردم یک شرک رقیقی هست که میگویند اول خدا دوم فلان شخص. باید بگوییم خدا را شاکریم که به وسیله فلان شخص یا فلان دارو یا فلان باران یا فلان شیء مشکل ما را حل کرد؛ نه اینکه اول خدا دوم فلان شخص، خدا اولی نیست که دوم داشته باشد. همه آنچه در آسمان و زمیناند مخلوق خدا هستند و ابزار دست خدا هستند نِعَم الهیاند مظاهر الهیاند؛ پس او «أعلی من أن یوصف» است آن وقت این چهار برهان، مسئله اعلا بودن او را تضمین میکند که گذشت.
خطبه نورانی حضرت زهرا(سلام الله علیها) هم که چند جمله فرمود، فرمود او نیازی به خلقت ندارد او برای رفع نیاز جامعه، آسمان، زمین، مزارع، مراتع، دریاها و معادن را خلق کرد، او همه اشیاء را خلق کرد، یک؛ و این سفره آسمان و زمین را برای انسان پهن کرد، دو؛ به انسان امکاناتی دارد که از همه آسمان و زمین استفاده کند، سه؛ فرمود از همه آسمان و زمین استفاده بکن و خدا را شاکر باش و آفریدگار خود را سپاسگزار باش، این چهار. هیچ یعنی هیچ! به نحو سالبه کلیه ما باید باور کنیم که تحریم هیچ اثری ندارد مثل دو دو تا چهار تا، برای اینکه درست است که کفار مثل ترامپ و امثال ترامپ دارند سوء استفاده میکنند ولی اینها قاچاق زندهاند او را برای انسان خلق کرد، نه اینکه ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[4] الآن حیوانات هم دارند استفاده میکنند اما فرمود اینها به تبع شما دارند استفاده میکنند ﴿مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ﴾[5] کفار اگر از آسمان و زمین استفاده میکنند این به تبع مؤمنین است به تبع انسانهاست فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ﴾، صدر و ذیل تمام آیات قرآن کریم این است که این آسمان را مسخّر کرد برای انسان؛ آن وقت چیزی در عالم نیست که انسان نتواند از آن استفاده کند، این «ما میتوانیم» بیان قرآن کریم است ما میتوانیم؛ منتها باید تلاش کنیم کوشش کنیم خلاف نکنیم اختلاسی و نجومی و این بازیها نباشد، از نظام الهی بهره صحیح ببریم. فرمود برای شما خلق کردیم شما هیچ آیهای نمیبینید که بفرماید ما آسمان را مثلاً برای ملائکه خلق کردیم یا آسمان را برای خود آسمان خلق کردیم ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾[6] برای شما خلق کردیم.
به ما گفتند وقتی سوار مَرکَب شدید بگویید: ﴿سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ﴾ حالا این اختصاصی به اسب دیروز که ندارد؛ مستحب است یعنی مستحب است شما وقتی که آداب سوار شدن اسب را در سابق میخواندید، این روایت نورانی در ذهن شما بود که مستحب است انسان وقتی سوار مَرکَب میشود بگوید: ﴿سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنینَ﴾ الآن سوار هواپیما میشود سوار اتومبیل میشود سوار کشتی میشود هم مستحب است؛ آن مورد بود دیروز هواپیما نداشتیم اتومبیل نداشتیم کشتی در اختیار ما نبود فقط اسب بود، این آیه را که سوار میشدیم میخواندیم حالا که سوار اتومبیل و کشتی و هواپیما میشویم این آیه هم مستحب است ﴿سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنینَ ٭ وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ﴾[7] همین است.
پس چیزی در عالَم نیست که سفره ما نباشد، چیزی در عالم نیست که به ما بگویند تو حق نداری، هیچ جا برای ترس نیست هیچ جا برای هراس نیست منتها ما باید حرف قرآن را باور کنیم و اینکه گفتیم ما کشور شاهنشاهی داشتیم یعنی کشور بزرگ داشتیم به آن افتخار میکنیم، الآن هم افتخار میکنیم برای اینکه پدران ما کسانی بودند که با همه قدرتی که این شاهنشاهها داشتند وقتی که شعار «أنا ابن الإسلام» سلمانها به ایران آمده، بساط سلطنت را دور ریختند؛ مثل اینکه وقتی اعلامیههای امام آمد بساط شاهنشاهی را دور انداختند؛ ما به چنین کشوری افتخار میکنیم. سلاطین غاصب که بودند پدران ما اینها را دور انداختند؛ الآن این رضاخان و پسر رضاخان را هم پدران ما و فرزندان ما و خود ما دور انداختیم. به این مردم باید افتخار کرد این مردم زیر بار ظلم و زور نمیروند. خدا مرحوم آیت الله العظمای بروجردی را غریق رحمت کند! اینها حافظان دین بودند سنگربانان دین بودند؛ این روایتی که مرحوم طبرسی صاحب احتجاج دارد که در روایات است که علما «اصحاب ثغور»، «ثغور» جمع «ثَغر» است «ثَغر» یعنی مرز؛ یعنی مرزهای کشورهای اسلامی را علما اداره میکنند، مرزبانان هستند، کارهای فرهنگی را اینها انجام میدهند اگر چهار نفر در مرز شهید میشوند اینها شاگردان قلم و قدم علما هستند اینها را به هر حال علما تربیت کردند؛ فرمود ثغور و مرزهای کشورهای اسلامی را اینها دارند حفظ میکنند.[8]
تاریخ زمان رضاخان و اینها که در آموزش و پرورش تدریس میکردند میگفتند ایران دوران ساسانی داشت سامانی داشت هخامنشی داشت، اینها در سلسله سلاطین ایران اعراب را ذکر میکردند. خدا مرحوم آیت الله العظمای بروجردی را غریق رحمت کند! وقتی مسئولین آموزش و پرورش آن روز حضور ایشان شرفیاب شدند ایشان این کتاب تاریخ را خواسته بود آورده بود و بعد اینهایی که آمده بودند عرض ادب کردند ایشان فرمودند این تاریخ اسلام بعد از ساسانی و سامانی و اینها چه کسانی آمدند به ایران؟ این را چرا نوشتید اعراب؟ اعراب چه کسانیاند؟ بگویید اسلام. تاریخ را عوض کنید، نگویید بعد از ساسانی یا فلان، اعراب آمدند، بگویید پیغمبر و اولاد پیغمبر آمدند علی بن ابیطالب آمد حسن بن علی آمد حسین بن علی آمد امام صادق آمد امام باقر آمد، تاریخ تشیّع و اسلام آمد و الآن احیا شده است. غرض این است که آبا و اجداد ما هم پذیرفتند در کشوری که وقتی دین بیاید بساط سلطنت را طرد بکند دور بیندازد، به این کشور و به همین عزیزان ما و به جوانان ما باید افتخار کرد.
غرض این است که این تلقین نیست این سفارش نیست این نصیحت نیست، این سفرهای است آماده، این حرف خداست؛ فرمود ما که برای دیگران آماده نکردیم حالا دیگران میآیند میچرند حرفی دیگر است ولی سفره، سفره شما است. ﴿سَخَّرَ لَکُم﴾؛ حالا یک غاصب یا یک غارتگر آمده در را باز کرده کنار سفره نشسته، اما شما که صاحبخانه هستید چرا فاصله میگیرید؟ ﴿سَخَّرَ﴾ یعنی ﴿سَخَّرَ﴾ یعنی شما بخواهید کره مریخ بروید میتوانید هر کرهای را بخواهید فتح کنید میتوانید، مسخِّر خداست و مسخَّرَله ما هستیم.
این بیانات نورانی حضرت زهرا(سلام الله علیها) این است که خدای سبحان اینها را آفرید نیازی نداشت، یک؛ فایدهاش به شما برمیگردد، دو؛ اینها آیت و علامت و نشانه قدرت الهی است، سه؛ شما از این نشانهها، خالق خود را بشناسید، چهار و شاکر باشید، پنج؛ و مستحضرید این «لام» وقتی که به یک ادیب بدهید بگویید که ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ﴾[9] را ترکیب بکن! این میگوید این «لام» لام فایده است لام غایت است این لام غایت به چه چیزی برمیگردد؟ به «تاء» ﴿خَلَقْتُ﴾ برمیگردد؛ ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ﴾؛ یعنی این «لام» لام غایت است به «تاء» ﴿خَلَقْتُ﴾ برمیگردد؛ یعنی علت غایی منِ خدا که خلق کردم این است که مرا بپرستید. اما وقتی به یک حکیم بدهید و به یک متألّه بدهید میگوید ـ معاذالله ـ این چه تعبیری است؟ این «لام» لام غایت است برای جنّ و انس، غایت است برای خلق نه برای خالق؛ یعنی شما را برای عبادت خلق کردم، نه خودم شما را خلق کردم تا معبود بشوم. من شما را خلق کردم که عابد بشوید، نه شما را خلق کردم که معبود بشوم من نیازی به عبادت شما ندارم. در سوره مبارکه «ابراهیم» از بیان موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود به مردم جهان بگو! ﴿إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً﴾[10] همه این هفت میلیارد یکسره کافر بشوند برای خدا اثری ندارد. ﴿إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً﴾ برای خدا چه اثری دارد؟ پس من خلق نکردم که معبود بشوم، من خلق کردم که شما به کمال برسید و عابد بشوید.
بنابراین ما اگر قرآنی فکر بکنیم باور بکنیم که کل این نظام سفره ما است، دیگران دارند میچرند، سارقانه دارند میچرند بسیار خوب! اما ما چرا از حقّ مسلّم خود بگذریم. «ما نمیتوانیم» حق ما نیست، ما حق نداریم بگوییم نمیتوانیم. حالا کسی سفره پهن کرد همه چیز را فراهم کرده دست هم داده کسی بگوید من نمیتوانم بیایم غذا بخورم؟ این معنا ندارد؛ شما یک آیه پیدا کنید در قرآن کریم که فرموده باشد ما آسمان و زمین را برای فرشتهها خلق کردیم! چنین چیزی نیست یا خلق کردیم ولی در دسترس شما نیست! چنین چیزی نیست. ﴿سَخَّرَ﴾ یعنی ﴿سَخَّرَ﴾! مسخر شما کردیم؛ آن وقت ـ خدای ناکرده ـ کسی بگوید من نمیتوانم گرانی است یا عرضه تدبیر ندارم اینها نیست ما باید مشکل خودمان را حل کنیم و بدانیم این سفره به هر حال پهن است.
آن بیانات نورانی صدیقه کبری(سلام الله علیها) هم همین است که این برای اظهار حکمت الهی است و بینیازی ذات اقدس الهی و اینکه ما او را بپرستیم هدف است نه او معبود ما بشود هدف است، این خیلی فرق میکند؛ لذا فرمود این قسمتها هم همین طور است.
پرسش: آنجا که میفرماید: «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً».[11]
پاسخ: بله آنجا هم همین طور است؛ معروف شدن معلوم شدن هدف شما است نه هدف من. آن آیه سوره مبارکه «ابراهیم» حاکم بر همه آیات است. فرمود: ﴿إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ﴾ این طور نیست که خدا بگوید من افسوس میخورم من برای اینکه معبود بشوم خلق کردم ولی متأسفانه معبود نشدم ـ معاذالله ـ این طور که نیست چون انسان او را بپرستد یا نپرستد برای غنی محض فرقی ندارد این کمال خود ما است که ما میخواهیم او را بپرستیم و بنده او بشویم. او اصلاً غنی است او کریم است کریم و جواد و بخشنده باید جود کند؛ ما که نبودیم چیزی بخواهیم؛ اما یکی از اوصاف او کرامت است یکی از اوصاف او سخاوت او کریم است او غنی است او سخی است؛ لازمه سخاوت این است که جود داشته باشد، منتها جواد بودنِ ذات اقدس الهی را ائمه تفسیر کردند اینکه میگویند «کَلامُکُم نُورٌ»[12] مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله تعالی علیه) از امام(سلام الله علیه) سؤال میکند که خدا جواد است یعنی چه؟ فرمود یک وقت میگوییم که جواد است شما مثلاً فرض کنید میگویید حاتم طائی بخشنده است یعنی چیزی را به دیگری میدهد؛ اما ربوبیت او جوادانه است جیّدانه است سخاوتمندانه است. سخیّ آن است که بداند کمال این آقا چیست و چه چیزی به درد او میخورد و چقدر به درد او میخورد به او عطا کند. فرمود اگر منظور شما از جواد، جواد بشری است آن کسی که تکلیف الهی و امور مالی را ادا میکند جواد است، زکاتش را میدهد خمسش را میدهد حقوق الهی را میدهد، مال مردم را نمیخورد مال مردم را مال مردم میداند او جواد است. یعنی آنچه باید عطا بکند عطا میکند اما وقتی اگر منظورتان جواد بودن خداست «فَهُوَ الْجَوَادُ إِنْ أَعْطَی وَ هُوَ الْجَوَادُ إِنْ مَنَعَ»[13] او اگر چیزی را داد جود و بخشش است اگر چیزی را نداد جود و بخشش است.
توضیح آن این است که الآن نوجوانی که هنوز رشد نکرده با اشک و گریه از پدر و مادر موتور میخواهد یا بخواهد سوئیچ ماشین را بگیرد سوار بشود؛ پدر اگر بخشنده است به او نمیدهد چون بخشش در این حال به این است که به او موتور ندهد چون وسیله خطر است. ذات اقدس الهی اگر چیزی را به کسی نداد برای سود او بود، «فَهُوَ الْجَوَادُ إِنْ أَعْطَی وَ هُوَ الْجَوَادُ إِنْ مَنَعَ» این به معنی جود است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، کل کراتی که خلق شدند، در بیان نورانی که همین مرحوم صدوق در کتاب شریف خصال نقل کرد فرمود قبل از آدم «ألف آدم»، قبل از عالَم «ألف عالَم»؛ ما الآن در هشتمین عالَم هستیم آنجا دارد «ألف ألف» هزار آدم آمدند و رفتند ما یکی از نسلها هستیم. عالَم که حساب و تاریخ هفت هشت هزار ساله ندارد ما در این نسل هستیم. الآن شما ببینید آثاری از دایناسورها پیدا میکنند یا فسیلها پیدا میکنند مربوط به ده میلیون سال بیست میلیون سال اما ما تاریخ بیست میلیون و سی میلیون سال نداریم. این کتاب شریف خصال از «یک» شروع میشود تا «ألْف». در باب «ألْف» آنجا دارد که «ألْف عالَم، ألْف آدم».[14] غرض این است که برای بشر خلق کرد بشر نباید بگوید «من نمیتوانم»! چون این سفره پهن شده است؛ منتها هوش خود را نباید بیجا مصرف کند اگر کسی هوش خود را بیجا مصرف کرد میماند. طلب علم را تنها اسلام به معنای دین قرآن که واجب نکرده است، هر پیامبری که آمده طلب علم را واجب کرده است علمی که مشکل جامعه را حل بکند تحصیل آن واجب است.
یک بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) دارد که سه اصل است که هیچ کشور متمدنی از آن بینیاز نیست و سه اصل دیگر است که هیچ کسی در شهر یا روستا از آنها بینیاز نیست؛ «لَا یَسْتَغْنِی أَهْلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ یَفْزَعُ إِلَیْهِمْ فِی أَمْرِ دُنْیَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِکَ کَانُوا هَمَجاً فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِیرٍ خَیِّرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَة»،[15] اول روحانی و عالِم فقیهِ بصیر عادلی که مدیر و مدبّر جامعه باشد؛ دوم طبیب بصیر ثقه که تا تشخیص نداد دارو ندهد امین باشد نسبت به مَحرم و امثال آن. سوم داشتن ارتش قوی و غنی؛ این سه اصل است. «فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِکَ کَانُوا هَمَجاً»؛ اگر کشوری این سه اصل را نداشت تمدّن ندارد.
درباره انتخاب مسکن فرمود میخواهی روستا زندگی کنی شهر زندگی کنی منطقه بزرگ زندگی کنی منطقه کوچک زندگی کنی، باید این اصول سهگانه رعایت شود: «لَا تَطِیبُ السُّکْنَی إِلَّا بِثَلَاثٍ»[16] زندگی گوارا نیست مگر به این سه اصل: «الْهَوَاءِ الطَّیِّبِ وَ الْمَاءِ الْغَزِیرِ الْعَذْبِ وَ الْأَرْضِ الْخَوَّارَة»[17] این حرفها بوسیدنی نیست؟ «کَلامُکُم نُورٌ». فرمود جایی زندگی میکنید باید زمین حاصلخیز داشته باشی کشاورزی شما را تأمین بکند تا به دیگران نیازمند نباشی. باید آب فراوان داشته باشی، باید هوای سالم داشته باشی و یک روز در میان مدرسهها را تعطیل نکنی؛ «الْهَوَاءِ الطَّیِّبِ»؛ هوای طیّب، آب فراوان، زمین حاصلخیز، بعد فرمود آقای خود باش. اینکه ما حرم مشرّف میشویم به اینها عرض ادب میکنیم میگوییم «کَلامُکُم نُورٌ» همین است؛ دنیای ما را گفتند آخرت ما را گفتند تمدن ما را گفتند، پزشکی ما را گفتند ولایت فقیه ما را گفتند، همه چیز را گفتند اینها گفتند وگرنه ما که قبلاً این چیزها را بلد نبودیم.
در این قسمت هم فرمود: ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾ فرمود راهها برای انجام یک مقصد زیاد است. الآن شما میخواهید به حرم مشرف شوید، یک مسافر یک زائر یک مجاور اگر خوب بداند که نزدیکترین راه کجاست آن را انتخاب میکند. فرمود عالَم برای رسیدن افراد به مقصد راههای فراوانی دارد، من دو تا کار را کردم آن نزدیکترین راه و بهترین راه را به تو نشان دادم، یک؛ گوهر ذات تو هم نزدیکترین را انتخاب میکند، دو؛ ﴿نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾؛ برخلاف کار کلیم الهی که در بحث دیروز گذشت که او گفت: ﴿وَ یَسِّرْ لی أَمْری﴾[18] به من نشان بده که کدام راه بهتر و آسانتر است؟ اما راهها فرق میکند تشخیصها هم فرق میکند. فرمود من تشخیص تو را، یک؛ راه تو را، دو؛ آسان قرار دادم ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾. گوهر ذات پیغمبر را این طور قرار داد مثل اینکه هر کسی درس بخواند عالِم میشود و اما کسی علم لدنّی دارد؛ بنابراین فرمود: ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾؛ پس ﴿فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری﴾ آنجا که شما یقین داری بیاثر است چه تذکرهای؟ ﴿سَیَذَّکَّرُ﴾ کسی که اهل خشیت است اهل تحقیق است اهل علم است متذکر میشود. ﴿وَ یَتَجَنَّبُهَا﴾ این «ها» به آن «ذکری» برمیگردد از ذکرای تو از تعلیم تو. یک عده کسانی بودند که در زمان نوح و غیر نوح(علیهم السلام) انگشتها را در گوش خودشان میگذاشتند تا این حرفها را نشنوند ﴿یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ﴾[19] و اما فرمود: ﴿وَ یَتَجَنَّبُهَا﴾ آن «ذکری» را آن کسی که خیلی شقاوتمند است حاضر نیست بشنود، ﴿الَّذی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری﴾ بعد این کسی که به هر حال عمری را در برابر انبیا به مقاومت پرداخت، تا ممکن بود انبیا گفتند، تا برای او ممکن بود او بیادبی کرد، او خودش را به نحو ابد سوزاند؛ وقتی که چیزی در گوهر ذات کسی، جرثومهای بشود، اگر مربوط به بدن باشد بدن به هر حال سوخت و سوز دارد، اما روح اگر آلوده شد جا برای تغییر نیست، او چگونه میتواند این را عوض بکند این نظیر بدن نیست که مدتی بماند بعد بمیرد؛ روح که مردنی نیست؛ این ﴿ثُمَّ لا یَمُوتُ﴾ برای اینکه مرگ ندارد، ﴿وَ لا یَحْیی﴾، یعنی «حیاةً طیبة»، این طور است. بعد میفرماید این حرفها حرفهای تازه نیست، ما به همه انبیا گفتیم منتها دقیقتر و علمیترش و أعلا و برجسته آن را به تو گفتیم به انبیا این حرفها را گفتیم. اگر میبینید در خاور دور یا باختر دور یا همه جا، مطالبی هست از انبیای قبلی است؛ منتها حالا آن بحثهای الهیات و ربوبیات آن را آنها گرفتند همان جنبههای انسانی آن را حفظ کردند آنها را کنار گذاشتند.
در دو بخش از قرآن کریم فرمود انبیای فراوانی را ما خلق کردیم؛ منتها ما حالا اگر بگوییم آن طرف آب، این طرف آب، قبل از کشف کریستف کلمب[20] همین آمریکاییها چند تا روستایی بیفرهنگ بودند، در آنجا کسی نبود. بعد از کشف کریستف کلمب اینها تازه پیدا شدند از چند قاره جهان خوشاستعدادها و اینها چون موقعیت خوبی هم داشت، رفتند آنجا شده آمریکا، وگرنه اینها چهار تا روستایی عقبافتاده آن طرف آب بودند. اینها که مثل ایران و امثال ایران، سابقه تمدن و اینها را نداشتند.
حالا آن طرف آب و این طرف آب انبیایی آمدند در دو بخش قرآن فرمود: ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[21] خیلی از انبیا بودند که ما قصه آنها و داستان آنها را در قرآن برای شما نگفتیم، ما همین منطقه خاورمیانه یا غرب آسیا به اصطلاح اینها را گفتیم؛ اگر بگوییم آن طرف آب پیغمبری بود شما که باور نمیکردید، ما قصهای را نقل میکنیم که بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا﴾؛[22] بروید ببینید تحقیق کنید، ما همین قسمت خاورمیانه را گفتیم که بتوانیم بگوییم بروید بررسی کنید ببینید که چه خبر است؛ اما آن طرف آب باشد این طرف آب باشد شما تکذیب میکنید، ما هم راهی برای اثبات نداریم ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾؛ پس خیلی از انبیا بودند در خاور دور، باختر دور؛ هر جا سخن از حق است به وسیله انبیا(علیهم السلام) آمده است.
فرمود این بخشهای اساسی را ما در صحف اُولی گفتیم. در روایات ذیل این آیات آمده که ائمه(علیهم السلام) فرمودند «عندنا الصحف الاولی» صحف انبیای قبلی نزد ما هست. خدا مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) را غریق رحمت کند! مواعظ انبیا را که ایشان نقل میکند به وسیله ائمه نقل میکند؛ امام صادق(سلام الله علیه) فرمود که فلان پیامبر در فلان جا بود خدا به او این چنین فرمود؛ این را اینها فرمودند وگرنه ما که دسترسی نداریم. فرمود صحف انبیای گذشته نزد ماست آن وقت در نهج البلاغه هست که آن نوف بِکال، حالا ؟«بِکال» یا بخشی از یمن است یا بخشی از هَمدان. آن نوف میگوید که من سحر بود دیدم که وجود مبارک حضرت امیر ایستاده مشغول نماز شب است و این حرفها را میزند که «یا نوف» خوابی یا بیدار؟! گفتم بیدارم؛ گفت داود پیامبر در چنین فرصتی این مناجاتها را میخواند، حرف داود که در قرآن نیست. این مناجاتهایی که وجود مبارک حضرت امیر از داود پیامبر نقل میکند که در چنین وقتی یعنی سحری، داود پیامبر ایستاده مناجات میکرد و در مناجاتش با خدا این حرفها را گفت؛[23] اینها در کجا نوشته است؟ اینها همان صحف انبیا است که نزد اهل بیت است فرمودند «عندنا الصحف الاولی». بعد بخشی از صحف اولیا را با تجلیل و اجلال و اکرام که فرمود، فرمود صحف ابراهیم و موسی اینها انبیایی است که ما گفتیم تنها غدّه بدخیم دنیاخواهی است که آدم با دست خودش آبروی خودش را میبرد. به هر حال دنیا تا کسی را رسوا نکند رها نمیکند آدم باید مواظب باشد، به هر حال ما اگر کمالات دیگر را نخواهیم آبروی خودمان را که میخواهیم، فرمود این تا رسوایتان نکند رها نمیکند به فکر آبروی خود باشید همین!
قرآن چگونه بگوید؟ این بخش سوره مبارکه «اعراف» را نگاه کنید! اینکه میفرماید «یا ابن آدم، یا ابن آدم»![24] یعنی شما آقازاده هستید پدرتان کسی بود که تمام ملائکه بر او سجده کردند، شما اصل دارید نسب دارید شجره دارید بزرگزاده هستید؛ این تعبیر «یا ابن آدم یا ابن آدم» از بهترین تعبیرات قرآن کریم است. فرمود کسی هستید که به هر حال شجره دارید اصل دارید، پدرتان کسی بود که همه ملائکه در برابر او خضوع کردند چرا شما اصلتان را حفظ نمیکنید؟ و شیطان تلاش کرد که آبروی آنها را ببرد، ﴿لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾[25] میخواهد آبروی آنها را ببرد یعنی حواس شما جمع باشد، تمام تلاش و کوشش شیطان این است که آبرو را ببرد انسان با آبرو زنده است.
این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که مرحوم کلینی در جلد دوم کافی گفت، نظیر همین است که چیزهایی را خدا مِلک ما کرد مال ما خانه ما، خون ما را هم مِلک ما کرد اگر کسی ما را کُشت، بچهها ما، اولیای دم میتوانند ببخشند حق مسلّم اینهاست؛ اما اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ تجاوز به عُنف کرد به حریم ما همه اعضای دو خانواده اگر بروند رضایت بدهند، پرونده همچنان باز است، خود زن بخواهد رضایت بدهد پرونده باز است؛ چون ناموس زن یا ناموس مرد امانت خداست به دست انسان، مِلک کسی نیست اگر به کسی ـ خدای ناکرده ـ تجاوز شد او برود رضایت بدهد حل است؟! نه. بکُشد بعد اولیای دم رضایت بدهند حل است، اما اگر تجاوز به عنف شد که حل نیست. آبروی ما و حیثیت ما مِلک خداست امانت الهی است و ما «امین الله» هستیم، این مقام ما است. همه بستگان و مردان و زنان جمع بشوند رضایت بدهند پرونده همچنان باز است؛ این معلوم میشود که مال ما نیست. این آبرو و این حیثیت و این ناموس مِلک خداست و امانت الهی است به دست ما و ما «امین الله» هستیم باید این ناموس را حفظ بکنیم، انسان این است. بنابراین آن بهره اساسی که قرآن به ما میدهد خودباوری است.
پرسش: ... «شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُودٍ وَ الْوَاقِعَةُ»[26] با این ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾ جمعش چگونه است؟
پاسخ: برای اینکه آن مربوط به قیامت است. در آنجا خدا غریق رحمت کند حکیم سبزواری[27] را و سایر بزرگان را آنها گفتند این «شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُودٍ وَ الْوَاقِعَةُ» و مانند آن، برای اینکه در سوره «هود» دارد ﴿فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ﴾ استقامت داشته باش، یک؛ و کسانی هم که همراه تو هستند استقامت داشته باشند، دو. حضرت فرمود این آیه مرا پیر کرد برای اینکه من تا اینها را جمع بکنم بگویم با من باشید سخت است چقدر گفتم من؟ روز گفتم شب گفتم سفر گفتم حضر گفتم، اینها این طور هستند.
در آیات دیگر دارد که ﴿وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ﴾[28] این مرا پیر نکرد من خودم اطاعت میکنم مستقیم هستم، اما در سوره «هود» دارد که ﴿فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ﴾ تو و امت تو همه جا یکسان مستقیم باشید این مرا پیر کرد من چقدر گفتم به اینها اثر نکرد شب گفتم روز گفتم؛ این را مرحوم حکیم سبزواری و سایر آقایان را که این روایت را نقل کردند این طور معنا کردند.
اما سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) در المیزان میفرمودند این «شَیَّبَتْنِی»، سوره «هود» «وَ الْوَاقِعَةُ»، هم در بعضی از روایات است، این یک مطلب؛ در سوره «واقعه» سخن از استقامت نیست، این دو مطلب؛ آنچه در سوره «هود» و سوره «واقعة» مسئله قیامت است، این سه مطلب؛ جریان قیامت مرا پیر کرد ﴿یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیباً﴾[29] آن صحنه قیامت را اگر کسی ببیند؛ آن روز اگر کسی رفت ﴿یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیباً﴾؛ الآن اگر کسی آن را میبیند باخبر است و از همه جزئیاتش باخبر است او را پیر میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره واقعة، آیات74 و 96؛ سوره حاقة، آیه52.
[2]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص117؛ وسائل الشیة، ج7، ص191.
[3]. سوره یوسف، آیه106.
[4]. سوره فرقان، آیه44.
[5]. سوره نازعات، آیه33؛ سوره عبس، آیه32.
[6]. سوره لقمان، آیه20.
[7]. سوره زخرف، آیات13 و14.
[8]. الاحتجاج(للطبرسی)، ج1، ص17؛ «عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْر».
[9]. سوره ذاریات، آیه56.
[10]. سوره ابراهیم، آیه8.
[11]. الکشف الوافی فی شرح أصول الکافی (للشریف الشیرازی)، ص448. ورد الحدیث مرسلًا فی بعض کتب العرفان والتصوّف والفلسفة مثل: جامع الأسرار، ص 102 و 144 و 159 و 162 و 601؛ الحکمة المتعالیة لصدر المتألّهین، ج 2، ص 285 وج 6، ص 301، وفی عدّة من شروح فصوص الحکم، وفی مواضع من مصباح الانس؛ وأورده المجلسی الأوّل فی بعض آثاره. وأورده الرازی فی تفسیره، ج 28، ص 234. وورد فی التفسیر المنسوب لابن عربی، ج 2، ص 123. وأورده النراقی فی جامع السعادات، ج 1، ص 99 و 110؛ والنوری فی نفس الرحمان، ص 237؛ والبرسی فی مشارق أنوار الیقین، ص 39. وقال العجلونی فی کشف الخفاء، ج 2، ص 132، ح 2016: «قال ابن تیمیة: لیس من کلام النبی- صلّی اللَّه علیه وسلّم- ولا یعرف له سند صحیح ولا ضعیف» وتبعه الزرکشی والحافظ ابن حجر فی اللآلی والسیوطی وغیرهم. وقال القاری: «لکن معناه صحیح مستفاد من قوله تعالی: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ أی لیعرفونی، کما فسّره ابن عبّاس رضی اللَّه عنهما، والمشهور علی الألسنة: کنت کنزاً مخفیّاً فأحببت أن اعرف ... وهو واقع کثیراً فی کلام الصوفیّة، واعتمدوا وبنوا علیه اصولًا لهم»
[12]. من لا یحضره الفقیة، ج2، ص616.
[13]. التوحید (للصدوق)، ص373.
[14]. الخصال، ج2، ص652.
[15]. تحف العقول، النص، ص321.
[16]. تحف العقول، النص، ص320.
[17]. تحف العقول، النص، ص320.
[18]. سوره طه، آیه26.
[19]. سوره بقره، آیه19.
[20]. کریستف کلمب (کریستوبال کُلُن) سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق قاره آمریکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) مأموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال ۱۴۹۲ میلادی با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلس گذشت؛ امّا به جای آسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قارهای ناشناخته را کشف کرده است.
[21]. سوره غافر، آیه78.
[22]. سوره آل عمران، آیه137؛ سوره نحل، آیه36.
[23]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت104.
[24]. سوره أعراف، آیات 26 و 27 و 31.
[25]. سوره اعراف، آیه20.
[26]. هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة (علیهم السلام)، ج3، ص68.
[27]. شرح المنظومة، ج3، ص624.
[28]. سوره شوری، آیه15.
[29]. سوره مزمل، آیه17.