أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی (1) الَّذی خَلَقَ فَسَوَّی (2) وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدی (3) وَ الَّذی أَخْرَجَ الْمَرْعی (4) فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوی (5) سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی (6) إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی (7) وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری (8) فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری (9) سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی (10) وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی (11) الَّذی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری (12) ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی (13) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی (14) وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی (15) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (16) وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی (17) إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی (18) صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی (19)﴾.
سوره مبارکه «اعلی» که در مکه نازل شد و بخش پایانی آن در مدینه نازل شد، یک امر مشترک بین همه انبیا و صحف آسمانی را هم در بردارد که آن امر مشترک در بخش پایانی این سوره آمده است. قرآن کریم دو وصف برای خود قرآن و برای وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قائل است: یکی اینکه حضرت حرف انبیای قبلی را تصدیق دارد هیچ مخالفتی بین بیان نورانی آن حضرت و بیان انبیای دیگر نیست. نکته دیگر آن است که بیان نورانی حضرت تنها «مصدقا لما قبله» نیست، «مصدقا لما بین یدیه» نیست، بلکه «مُهَیْمِناً عَلَیْهِم»[1] است؛ هیمنه، سیطره، سلطه، برتری و افزونی دارد. این هیمنه در قرآن کریم یک بار ذکر شد، آن هم مخصوص وجود مبارک حضرت است، نسبت به انبیای دیگر، این طور نیست که حرفهایی که انبیای دیگر آوردند حضرت آورده باشد منتها به زبان عربی و تغییر جزیی داشته باشد این طور نیست، هیمنه است این امام صحف گذشته است، امام کتابهای گذشته است، امام انبیای گذشته است که ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[2] این را در بخش پایانی ذکر فرمود.
درباره تسبیح فرمود اسم پروردگار را از هر عیب، عیب یعنی عیب، نقص یعنی نقص، شما در کتابهای فقهی در بحث خیار عیب میبینید که خیار عیب غیر از خیار نقص است از عیب منزه بکن از نقص منزه بکن اسم را، الفاظی را که برای ذات اقدس الهی به کار میبرید، این الفاظ بار منفی نداشته باشد، بار نقص نداشته باشد، بار عیب نداشته باشد این برای لفظ و آن حقیقتی که اسم از آن حکایت میکند که در دعای نورانی «کمیل» است که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء»[3] آنها حقایق خارجیهاند که این الفاظی که ما تلفظ میکنیم اسماءِ اسماءِ اسماء هستند. این الفاظ اسماء هستند برای مفاهیمی که در ذهن داریم آن مفاهیم اسمایی هستند برای حقیقت خارجیه و اولیای الهی و اهل بیت(علیهم السلام) مظهر آن اسما هستند. اینکه میگویند اگر کسی اسم اعظم داشت میتواند مرده را به اذن خدا زنده کند، نه یعنی این لفظ چون از لفظ کاری ساخته نیست، نه یعنی مفهوم؛ چون از معنای ذهنی کاری ساخته نیست مفهوم ذهنی مقام نیست لفظ مقام نیست آن حقیقت خارجیه مقام است که اگر کسی آن را داشت «طیُّ الأرض» دارد، احیای موتا دارد هر چه که ذات الهی بخواهد دارد آنها منزه از هر عیب مقدس از نقصاند.
منتها خدای سبحان برای اینکه به ما بفهماند هم این الفاظ را باید مؤدبانه ذکر بکنیم هم آن مفاهیم ذهنی را باید مؤدبانه در اندیشه ترسیم بکنیم، هم آن اسمایی که «مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء» آنها را هم باید تنزیه و تقدیس بکنیم؛ لکن همه اینها به قداست مسمّی است وگرنه ذاتاً نه آن اسمایی که «مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء» قداستی دارد، نه این مفاهیم ذهنی، نه این الفاظ، همه اینها به برکت آن مسمّا قداست پیدا میکند؛ چون اینها حاکی از آن مسمّا هستند باید مؤدبانه و مقدسانه و منزهانه باشد. برهان مسئله هم این است که او خالق کل است او ربّ کل است. این ﴿الَّذی خَلَقَ﴾ برهان است، ﴿فَسَوَّی﴾ برهان است، ﴿قَدَّرَ﴾ برهان است ﴿هَدی﴾ برهان است چهار یعنی چهار! چهار برهان اقامه شده که او مسبَّح است؛ «کان»ی تامه از او، «کان»ی ناقصه از او، ربوبیت مطلق از او، مهندسی مطلق از او، هدایت راهیان راه و مقصد از آنِ او، پس او منزّه است؛ این چهار برهان دلیل است بر اینکه ذات اقدس الهی منزه است.
منتها گاهی میگویند این اسما را تقدیس کنید گاهی میگویند ذات اقدس الهی را با اسمهای پاک و منزه تقدسی کنید در سوره مبارکه «واقعه» که قبلاً گذشت آیه 74 این بود: ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ﴾ «سبّح» خدا را به اینکه نامهای بزرگ انتخاب کنی. گاهی سخن از تسبیح اسم است؛ مثل ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾؛ گاهی سخن از تسبیح مسمّا است ﴿بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ﴾، گاهی عظیم است که وقتی آن آیه نازل شد حضرت فرمود: «اجْعَلُوهَا فِی رُکُوعِکُم»؛ ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾ که نازل شد فرمود: «اجْعَلُوهَا فِی سُجُودِکُم»[4]. غرض این است که گاهی تسبیح مسمّا است به اسم عظیم، گاهی تسبیح خود اسم عظیم است به لحاظ مسمّی. برهان مسئله این است چرا او مسبَّح است؟ برای اینکه او خالق کل است ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ «کان»ی ناقصه یعنی هر چه آفرید زیبا آفرید که از آن زیباتر ممکن نیست ﴿فَسَوَّی﴾ چون اگر زیباتر از این خلقت ممکن بود و خدای سبحان خلق نکرده بود ـ معاذالله ـ «إما للجهل» است «أو للعجز» است «أو للبخل»، «و التالی بأسره مستحیل»؛ این بر اساس قیاس استثنایی است؛ اگر بهتر از این ممکن بود و خدا خلق نکرده بود یا برای اینکه ـ معاذالله ـ نمیدانست یا برای اینکه ـ معاذالله ـ نمیتوانست یا برای اینکه ـ معاذالله ـ بُخل داشت؛ این تالی قیاس استثنایی، این شرطیه «بأسره مستحیل فالمقدم مثله»؛ پس از این بهتر ممکن نیست.
بنابراین او ﴿فَسَوَّی﴾ است که ﴿أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾؛[5] بعد مهندسی هم کرده نه اینکه چیزهایی را آفریده نظیر تابلو، ما را راهی راه کرده، راه ساخته است، صراط کرده که «بیده صراط المستقیم» است و هدایت هم میکند که انسان راهیِ این راه باشد همین راه را ادامه بدهد تا به مقصد برسد. انسان را نیافریده که بماند یا بخورد یا به این اوهام بسنده کند ﴿قَدَّرَ فَهَدی﴾، طبق این براهین چهارگانه اسم او اعلی است. منتها گاهی این اعلی بودن را برای مؤمنین میخواهد منتها این میشود اعلای بالعرض، آن میشود اعلای بالذات. فرمود: ﴿فَلَا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنتُمُ الأعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَن یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ﴾؛[6] این آیه نورانی پنج برهان مترتّب هم دارد؛ فرمود هرگز دشمن را دعوت به سازش نکنید، شما کاری ندارید شما حمله نمیکنید، شما مزاحم کسی نیستید، از شما جز عدل و عقل چیزی توقع نیست؛ اما آنها هر کاری خواستند کردند اما حالا میخواهند دعوت به سازش کنند، شما دعوت به سازش نکنید: ﴿فَلَا تَهِنُو﴾ وهن و سستی به خود راه ندهید. ﴿فَلَا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا﴾ این ﴿تَدْعُوا﴾ عطف بر این مجزوم است که خودش جزم دارد که نونش افتاده است ﴿وَ تَدْعُوا﴾ یعنی «لا تدعوا إلی السلم» و سازش برای اینکه همه بلاها را به سر شما آوردند؛ با چه چیزی میخواهید سازش کنید؟ شما پیشنهاد سازش ندهید چرا؟ چون ﴿وَ أَنتُمُ الأعْلَوْنَ﴾ شما دست بالا دارید پیروز هستید. چرا پیروز هستید؟ برای اینکه ﴿وَ اللَّهُ مَعَکُمْ﴾ خدا که «مع کل شیء» است. معیت مستحضرید که دو قسم است: یک معیت مطلقه است که «هو مع کل شیء» ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾.[7] یک معیت رحیمیه است که نظیر رحمانیه، معیت رحمانیه است که ﴿أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾،[8] ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾،[9] ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾[10] این معیت خاصه که برای غیر مؤمن نیست، آن ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ یک معیت قیومیه است که خدا با هر چیزی و هر شیئی دارد، آنکه فخرآور نیست. این ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾؛ «إن الله مع المجاهدین»؛ چون خدا با شماست چرا میلرزید؟ بخش چهارم چرا خدا با شماست؟ چرا با دیگران نیست؟ ﴿وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ﴾؛ چقدر این قرآن شیرین است! پنج جمله عقلی مبرهن مسلسل! وهن نکنید، بیجا سازش نکنید، چون شما پیروز هستید، چرا پیرزو هستید؟ چون خدا با شما است و خدا با هر کسی باشد پیروز است، چرا خدا با شماست و با آنها نیست برای اینکه شما کار کردید ﴿وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ﴾؛ «وَتر» در قبال «شَفع» است، کسی که دستش خالی است رفیقی ندارد شفیعی ندارد تک است و اگر بیگانه سر او بریزد و او را تکه و پاره بکند، میشود تکِ تک. اینکه درباره حضرت عرض میکنیم «وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُور»؛[11] یعنی تکِ تک! در عاشورا این طور شد «وترا» به جای اینکه بفرماید «وترا وترا» یا «فردا فردا» ما در فارسی میگوییم تکِ تک! این تکِ تک، یعنی «ما لیس بواحد»، نه یعنی دو. وقتی میگویند تکِ تک، یعنی صد بار هم که بگویید باز جا دارد، یعنی یکبار نیست، بیش از یک بار است نه دوباره! یک وقت است این عدد مفهوم دارد یعنی دو، دو یعنی دو، سه نیست. اما وقتی بگوییم تنهای تنها، نه یعنی دو تا تنهاست، تنهای تنهای تنهای تنهای تنها است، از نظر مال، از نظر قبیله، از نظر فرزند، از نظر برادر، تنهای تنها است «وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُور».
فرمود: ﴿وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ﴾ شما کار کردید شهید دادید جانباز دادید، خدای سبحان مسئول اینهاست؛ این برهان مسئله است؛ امروز دوازده بهمن است امیدواریم ذات اقدس الهی به برکت ارواح شهدا و تلاش و کوشش جانبازان عزیز، این نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری محافظت بفرماید! ولی پیام قرآن زنده است؛ فرمود شما حالا ممکن است یادتان رفته باشد من که یادم نرفته است؛ این شهدا به نام دین رفتند، آن جانبازی که دیگران از او غافلاند، من که یادم نرفته است، آن عزیزی که لِه شده است هنوز جسد او روشن نیست، من که یادم نرفته است؛ این برهان مسئله است. یک وقت است که میفرماید خدا «بکل شیء قدیر» بله قدیر است عزیز است، اما با شما کار دارد شما را تنها نمیگذارد؛ چون شما کار کردید ﴿وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ﴾ اگر ـ معاذالله ـ ذات اقدس الهی عملی را قبول نکند که میشود «هباء منثور»؛ ﴿وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً﴾[12] آنکه چیزی نیست. فرمود ما بعضی اضلاع را ذرات پراکنده میکنیم بیاثر؛ اما عملی را که ذات اقدس الهی قبول کرد فرمود من یادم است، چه کسی شهید شد چه کسی جانباز شد چه کسی تلاش کرد، چه کسی بیسرپرست شد، فرمود من یادم است و من اینها را فراموش نمیکنم به اینها را عمل میکنم، ﴿وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ﴾ این خداست.
در این آیه پنج ضلعی فرمود: ﴿وَ أَنْتُمُ الأعْلَوْنَ﴾، نه «أنتم العالون»؛ ﴿أَنْتُمُ الأعْلَوْنَ﴾؛ منتها این اعلای نسبی است اولاً نه مطلق و ثانیاً بالعرض است نه بالذات. نسبی است یعنی نسبت به دشمنان شما اعلا است، بالعرض است برای اینکه مظهر قدرت الهی هستید، مال خداست، مال خود شما که نیست چون ﴿وَ أَنْتُمُ الأعْلَوْنَ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿وَ اللَّهُ مَعَکُمْ﴾ اگر کسی اعلای بالذات بود که برهان نمیخواست، چون اعلای بالعرض است ذات اقدس الهی علت این علوّ است، فرمود ﴿وَ اللَّهُ مَعَکُمْ﴾. پس اگر گاهی گفته میشود: ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ﴾ گاهی گفته میشود: ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾ گاهی گفته میشود خدا را تسبیح بکن به اسم ﴿رَبِّکَ﴾ که او «رب العالمین» است، گاهی گفته میشود اسم او را، به هر بخشی از کلمه اسم تفسیر بشود تسبیح مناسب خود را خواهد داشت تسبیح لفظ به این است که کلماتی که مفاهیم عیبی و نقصی این خصوصیات را دارد، نباید بر ذات اقدس الهی اطلاق بشود و مانند آن. اینکه میگویند «أسماء الله» توقیفی است، یک بخشی از آن مربوط به این است؛ اما البته آن اسماء اللّهی که توقیفی است و دست ما هم نیست همان اسمایی است که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء» آنها هر کدام یک حدّ خاصی دارند، اسمی که حافظ آسمان است، اسمی که حافظ زمین است اسمی حافظ دریاست در دعای «ندبه» و اینها هم هست به اسمی که موسای کلیم آن کار را کرد، به اسمی که خضر را نجات دادی، به اسمی که یونس را نجات دادی، همه اسمای اینها توقیفی است هر اسمی خاص خودش را دارد ولی اعلا بودن ذات اقدس الهی نسبی است با این چهار برهان.
بعد از اقامه آن براهین چهارگانه فرمود تو در سه بخش معصوم هستی: در بخش دریافت که ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾،[13] در بخش حفظ ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾، در بخش ابلاغ و املاء ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾[14] که گذشت. اما اینکه فرمود فراموش نمیکنی ﴿إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ﴾، بعضی از موارد این استثنا مؤکِّد مستثنا است؛ نظیر آنچه در بخش پایانی سوره مبارکه «هود» آمده است. در سوره مبارکه «هود» آیه 106 به بعد دارد که ﴿فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ ٭ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ﴾؛[15] فرمود اینها در جهنم هستند مگر اینکه خدا بخواهد، یعنی هیچ راهی برای خروج آنها نیست، اولاً؛ مگر اینکه خدا بخواهد ثانیاً؛ خدا خواست که اینها بمانند، ثالثاً؛ پس راهی برای خروج اینها نیست، رابعاً. این ﴿إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ﴾ یعنی هیچ راهی نیست مگر اینکه خدا بخواهد و حال اینکه خدا خواسته که اینها بمانند.
در جریان ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾ این است که هیچ راهی برای سهو و نسیان تو نیست که مثلاً حوادثی پیش بیاید و تلخی پیش بیاید یا شیرینی پیش بیاید، جِدال پیش بیاید، فتح و پیروزی پیش بیاید که باعث بشود تو بخشی از آیات الهی را ـ معاذالله ـ فراموش بکنی این نیست؛ گاهی انسان در اثر شدّت بیماری یا شدّت حوادث تلخ یا شدّت نشاط و سرور و خوشحالی و فتح و پیروزی گاهی بعضی از چیزها یادش میرود، فرق نمیکند. گاهی در اثر شدت نشاط، گاهی در اثر شدت اندوه، حال غیر عادی که پیش آمد ممکن است انسان بعضی از چیزها یادش برود، فرمود هیچ چیزی باعث نمیشود که تو یادت برود، مگر اینکه من بخواهم من که خواستم تو حافظ باشی. این استثنا مؤکِّد آن مستثنا است ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی٭ إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ﴾ مگر اینکه ما بخواهیم ما هم که خواستیم تو فراموش نکنی چون تو مبلّغ ما هستی حرف ما را میخواهی بزنی ما که هرگز این نسیان را برای تو تقدیر نمیکنیم این محال است، این مؤکِّد مستثنا است. فرمود ﴿إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ﴾ برای اینکه او از جهل باخبر است چون قدرت مطلقه دارد از درون باخبر از بیرون باخبر است، درون بخواهد کم و زیاد بشود او نمیگذارد، بیرون بخواهد کم و زیاد بشود او نمیگذارد؛ پس شما با این قدرت انجام بدهید.
بعد کار مهمی دارید برای اینکه تو از همان اول آمدی برای حقوق بشر؛ قبلاً هم به عرض شما رسید که سوره مبارکه «مدّثّر» که جزء عتائق سور قرآنی است در اوایل بعثت نازل شد سخن از حقوق بشر بود؛ یعنی این سه منطقه را ذات اقدس الهی در بر دارد ولی از همان روز اول فرمود، این کتاب، کتاب جهانی است؛ منطقه ملی و محلی که مربوط به مسلمین است؛ نماز هست روزه است زکات است حج است خمس است اینها است؛ منطقهای است که مربوط به مسلمانها و موحدان دیگر کلیمیها و مسیحیها و آنهایی که خدا را قبول دارند است. بخش سوم منطقه بینالمللی است که در همان سوره مبارکه «مدّثّر» دو بار فرمود: ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[16] ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾[17] ما برای بشر کار داریم از همان اول.
بنابراین وجود مبارک حضرت همین که از داخله حجاز فراغت پیدا کرد، نامهای نوشت برای امپراطوری ایران، امپراطوری روم. آن روز به اصطلاح دو قطب سنگین در خاورمیانه بودند: یکی کشور شاهنشاهی ایران بود، یکی هم روم. ایران جزء افتخارات ماست؛ البته این کشور شاهنشاهی بود نه شاهی؛ نه کشوری بود که سلطنت داشت و سلطان داشت، کشوری بود که شاه شاهان بود، بسیاری از کشورهای کوچک اطراف ایران که شاه داشتند آنها باید مالیات میدادند، باج میدادند تحت حکومت و سیطره شاه ایران بودند، ایران بود شاهنشاهی؛ این کشور را ذات اقدس الهی به برکت قرآن و عترت و به برکت اسلام نورانی کرد. روم هم این چنین بود. این از همان اول به صورت ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾؛ در سوره مبارکه «فرقان» هم که آمده ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾[18] به وجود مبارک حضرت هم فرمود اصلاً من تو را برای جهان فرستادم ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾؛[19] منتها حالا ﴿قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ﴾[20] کمکم اول از همسایهها و اینها شروع بکن، بعد به منطقه وسیعتر؛ از همان اول برای این آمد.
فرمود شما این کار را بکن! من دو تا کار کردم برای انبیا و ملل؛ بهترین آن را به تو میدهم. یک وقت است که سختیهای کار را آسان میکند، یک وقت خود صاحبکار را مقتدر میکند که به آسانی انجام میدهد. فرمود کلیم من با مشکلاتی روبهرو بود از من خواست که این کارهای سنگین را برای من آسان بکن کردم، گفت ﴿یَسِّرْ لی أَمْری﴾؛[21] یعنی این کار را برای من آسان بکن، ولی من تو را آن قدر توان دادم که تو را برای اینها آسان کردم ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾ این با آن خیلی فرق دارد. کلیم عرض میکنم این کار را که سخت است برای من آسان بکن! اما ذات اقدس الهی میفرماید من گوهر هستی تو را طرزی قرار دادم که تو اصلاً مشکلی را احساس نمیکنی ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾ این کجا آن کجا؟! کلیم الهی از ذات اقدس الهی شرح صدر طلب کرده است ﴿رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری﴾[22] آن هم در بحبوحه جدال و درگیری با دربار فرعون؛ اما ذات اقدس الهی مستقیماً در همان اوایل دوران به وجود مبارک حضرت میفرماید که ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾[23] این با آن خیلی فرق میکند یعنی گوهر تو را ساختیم مشروح الصدر ساختیم وسیع المنظر ساختیم، یسیر ساختیم؛ اصلاً گوهر تو، گوهر آسان است، هیچ چیزی در برابر تو سخت نیست ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾؛ لذا وجود مبارک حضرت امیر میدانید که او بعد از پیغمبر دومی ندارد؛ در بخشهایی از نهج البلاغه هم هست: وقتی نائره جنگ داغ میشد از هر طرف بکش بکش بود جنگ گرم میشد از هر طرف کشته، وقتی میآمدیم کنار حضرت احساس میکردیم در سنگر رفتیم، وجود مبارک پیغمبر ملاذ ما بود «اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّه»[24] سپر ما بود، این سپر را میگویند «مجنّ و جُنّة»؛ تقوا از «وقوا» است، این تقوا سپر انسان است، وقتی ما احساس خطر میکردیم «اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّه» با اینکه حضرت کسی را نمیکشت؛ این طور ذات اقدس الهی او را محور یسر قرار داده بود، ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾؛ نه کار را برای تو آسان میکردیم، کار را برای افرادی که متوسطاند باید آسان کرد، اما کسی که قوی است اصلاً احساس خطر نمیکند احساس سنگینی نمیکند ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾.
پرسش: ...
پاسخ: چرا، البته به تعلیم الهی است؛ آن سخنی که قرآن دفعتاً نازل شد آنها نشان میدهد که این طور بود. آن آیه سوره مبارکه «طه» یک مقدار این مطلب را به ذهن میآورد که بعد از این: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾ آن قسمتها حل شد. آیه 114 سوره مبارکه «طه» این است: ﴿فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً﴾؛ نقل کردند که وجود مبارک حضرت وقتی آیه را میشنید فوراً آن آیه را تلاوت میکرد که در یاد شریفش بماند، آیه نازل شد که ما تأمین میکنیم ما که این را نازل کردیم ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾[25] نگه میداریم از چه میهراسی؟ ﴿وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ﴾ شما حالا هنوز وحی تمام نشده میخوانی که از یادتان نرود، نه، از یادتان نمیرود مطمئن باشید، اینها البته را به تعلیم الهی میداند.
میفرماید: ﴿فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری﴾ البته یک وقت است که در امر به معروف و نهی از منکر مستحضرید آنجا که بیاثر است بعضیها میگویند که ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظین﴾[26] بیادبی را نگاه کنید چگونه حرف میزنند؟ صریحاً به نبیّ خود میگفتند که چه بگویی و چه جزء واعظین نباشی، نه چه نگویی! این دو نحوه بیادبی است: یک بیادبی متوسط است بگوید چه بگویی چه نگویی! یک بیادبی نهایی است بگوید، چه بگویی چه اصلاً جزء واعظین نباشی! ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظین﴾ این با آن خیلی فرق میکند. یک وقت است که میگوید ﴿أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾[27] «أ و عظت أو لم تعظ»، این یک حدّ از بیادبی است؛ یک وقت میگویند ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظین﴾ اصلاً نبودی، چه بگویی چه اصلاً نباشی! این خیلی فرق میکند؛ با این گروه که مواجه بود میفرماید: ﴿فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری﴾ تا آن جایی که احتمال اثر میدهیم البته ﴿سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی ٭ وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی ٭ الَّذی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری﴾؛ آنکه اهل خشیت است، آن خشیت عالیه مربوط به علما است که ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ﴾[28] علمایی که آیات الهی را تدبر میکنند بررسی میکنند و خضوع میکنند؛ اما در این قسمت فرمود نه، آن کسی که اهل خشیت است، به هر حال متذکر میشود و آن کسی که اشقی است و اصلاً شقاوت او به جایی رسید که اصلاً کاری به حضرت ندارد بگوید «سواء أ وعظت أو لم تعظ» یا ﴿أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظین﴾ او از این آیات الهی تجنّب دارد، از آن فاصله میگیرد؛ لکن باید بداند که اولاً ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری﴾ بعد در آیات دیگر دارد که ﴿وَ تَصْلِیَةُ جَحیم﴾؛[29] اول ثلاثی مجرد است «صَلی یَصلی» یعنی با آتش برخورد میکند در آیات بعدی دارد که ﴿وَ تَصْلِیَةُ جَحیم﴾ که باب تفعیل است. «یَصلی» یعنی انسان میرود میسوزد، «تَصلیه» که باب تفعیل است یعنی روسوزی و درونسوزی که چیزی برای او نمیماند مغزسوزی، این میشود: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾[30] وقتی این ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ از درون سر بزند چیزی نمیماند. یک وقت است که ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾[31] پوستسوزی است این «یَصلی» است، یک وقت درونسوزی است ﴿تَصْلِیَةُ جَحیم﴾ است؛ این «تصلیه» که باب تفعیل است درباره درونسوزی است که بیرون را میسوزاند، این «یصلی» درباره همان پوست و جِلد و گوشت و این چیزهاست «یصلی» است. ﴿ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی﴾ نه زنده است که راحت باشد، نه میمیرد تا راحت باشد؛ نه حیات خوبی دارد نه میمیرد تا راحت باشد. در آیات قبلی هم گذشت که بعضیها که لجوج هستند آن وقتی هم که دارند تنبیه میشوند زیر این شلّاق هم باز دهن کجی دارند؛ بعضیها که خیلی لجوج و مستکبر هستند اصلاً حاضر نیستند که نام مبارک «الله» را ببرند، به فرشته مسئول جهنم که مالک(سلام الله علیه) است میگویند: ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾؛[32] به خدایت بگو جان ما را بگیرد خودشان با خدا ناله ندارند نمیگویند «ربّنا»، به مسئول جهنم(سلام الله علیه) به نام مالک است مالک دوزخ، میگویند: ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا»، این قدر لجوج هستند در آنجا هم لجاجتشان هست. اینها کسانیاند که نه زندهاند که لذت ببرند از حیاتشان، نه میمیرند تا از عذاب راحت بشوند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط ـ القدیمة)، ج2، ص333.
[2]. سوره مائده، آیه48.
[3]. بلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص188.
[4]. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص315.
[5]. سوره طه، آیه50.
[6]. سوره محمد، آیه35.
[7]. سوره حدید، آیه4.
[8]. سوره انفال، آیه19.
[9]. سوره نحل، آیه128.
[10]. سوره عنکبوت، آیه69.
[11]. کامل الزیارات، النص، ص176.
[12]. سوره فرقان، آیه23.
[13]. سوره نمل، آیه6.
[14]. سوره نجم, آیات3 و 4.
[15]. سوره هود، آیات106 و 107.
[16]. سوره مدثر، آیه36.
[17]. سوره مدثر، آیه31.
[18]. سوره فرقان, آیه1.
[19]. سوره انبیاء، آیه107.
[20]. سوره توبه، آیه123.
[21]. سوره طه، آیه26.
[22]. سوره طه، آیه25.
[23]. سوره شرح، آیه1.
[24]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت266؛ «کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ».
[25]. سوره شعراء, آیات193 و 194.
[26]. سوره شعراء، آیه136.
[27]. سوره منافقون، آیه6.
[28]. سوره فاطر، آیه28.
[29]. سوره واقعه، آیه94.
[30]. سوره همزة، آیات6 و7.
[31]. سوره نساء، آیه54.
[32]. سوره زخرف، آیه77.