23 04 2016 456288 شناسه:

تفسیر سوره احقاف جلسه 15 (1395/02/05)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْ إِلَی قَوْمِهِم مُنذِرِینَ (۲۹) قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلَی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ (۳۰) یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (۳۱) وَ مَن لاَ یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الأرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءُ أُولئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ (۳۲) أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَی بَلَی إِنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۳۳

بعضی از مطالبی که مربوط به بحثهای قبل در همین سوره مبارکهٴ «احقاف» است، این است که درباره قوم «عاد» فرمود: ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ؛[1] ظاهراً مدّتی خشکسالی دامن‌گیر آنها شد و بارانی نیامده بود، وقتی ابرِ بارانزا را به حسب ظاهر خودشان دیدند، خیال کردند که این برای سیراب کردنِ سرزمین آنهاست، ﴿قَالُوا هذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا؛ این ابری است که در عرض افق پیدا شده است و به ما «مَطَر» و باران میدهد. ذات اقدس الهی به وسیله پیامبر خود به آنها فرمود که این ابرِ بارانبار نیست ﴿بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ، شما ﴿فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا؛[2] شتابزده گفتید عذاب بیاید که ما هم این عذاب را فرستادیم، این یک مطلب.

مطلب دیگر این است که در آیه 27 از همین سوره «احقاف» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُم مِنَ الْقُرَی وَ صَرَّفْنَا الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ، این با آنچه در سوره مبارکهٴ «انفال» آمده است که ﴿وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ[3] منافات ندارد، برای اینکه آن درباره عذاب کلّی است که امتی را از بین ببرد؛ اما عذابهای مقطعی نظیر آنچه در جنگ احزاب دامن‌گیر مشرکان شده است و مانند آن، این با آن آیه منافات ندارد؛ گذشته از اینکه برخی احتمال دادن این آیه ﴿وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ﴾ در آخر عمر مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده باشد و این‌گونه از سُوَر «احقاف» و امثال اینها در مکّه نازل شده است، پس منافاتی با آن ندارد.

مطلب بعدی درباره علم غیب معصوم(سلام الله علیه) است؛ مستحضرید که معصوم(سلام الله علیه) با غیر معصوم در احکام مشترک هستند، مگر درباره پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که خصایصی دارد ـ مرحوم علامه هم در تذکره[4] تا شصت خصیصه را ذکر کرده است ـ اما در برخی از آن خصایص اختلاف نظر هست؛ ولی امام با امت در احکام مشترک می‌باشند. اگر علم غیب اثر فقهی میداشت، گاهی ممکن بود انسان در جبهههای جنگ با اینکه علم دارد شهید میشود، برای حفظ اسلام «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَک‏»[5] شربت شهادت بنوشد؛ اما فریبکارانه همسر امامی زهری را در ظرفی بریزد و او را مسموم کند، این از آن قبیل نیست، یک؛ یا اگر وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نوزده ماه مبارک رمضان شهید نمیشد، امویان مسلّط نمیشدند و آن خطر نبود، این از آن قبیلها شهادتهای انتحاری و مانند آن نیست، دو؛ در جریان سیدالشهداء(سلام الله علیه)، آن قافله و زن و بچهها را به همراه بردن دیگر لازم نبود، سه؛ معلوم میشود آن علم غیب که مخصوص انسانهای کامل مثل پیغمبر، امام و صدیقه طاهره(سلام الله علیها) است، برتر از یک حکم فقهی است؛ میماند درباره این «نَفْر» جنها.

درباره جن یک سوره جدایی است که ذات اقدس الهی آن را بعد از سوره مبارکه «نوح» در نیمه دوم جزء بیست و نهم بیان فرمود که آغازش این است: ﴿قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ،[6] احکام اینها مبسوطاً در آن سوره مشخص شد که اینها چه هستند، چه کارهاند و ارتباطشان با تکلیف الهی چیست در آن‌جا مشخصتر میشود. در سوره مبارکهٴ «اسراء» و مانند آن آمده است که هدف خلقت انس و جن عبادت است: ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ،[7] این اصل اوّل. اصل دوم این است که اگر گروهی بخواهند خدا را عبادت بکنند پیغمبر میخواهند، دین و مکتب میخواهند، چون عبادت جزء قراردادهای عادی نیست که امر عرفی باشد و اینها برای خودشان قرارداد بکنند! چه وقت نماز بخوانند؟ چند رکعت نماز بخوانند؟ چه وقت روزه بگیرند؟ چند روز روزه بگیرند؟ این موارد دین میخواهد و دین هم پیامبر و آورنده میخواهد! پس اینکه فرمود: ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ، این حتماً مکتب میخواهد، دین میخواهد، رسول و نبیّ میخواهد و مانند آن. اصل سوم این است که لازم نیست آن رسول از خود جن باشد؛ اگر از انس بود و با جن رابطه داشت و آنها هم آمدند و احکام را شنیدند حجّت بر آنها تمام میشود، چه اینکه این چنین هم بوده است؛ از آنها نقل نشد که از آنها کسی به مقام نبوت برسد، چون سطح ادراک آنها ظاهراً بیش از تجرّد وهمی نیست؛ اینها بتوانند به مقام ولایت کلیّه برسند، نبوت و رسالت را ادراک کنند، مشمول ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[8] باشند، نیست یا ثابت نشده است؛ ولی انبیای بشری برای آنها رسالتی بیاورند ممکن هست.

در سوره مبارکهٴ «انعام»[9] و همچنین در سوره مبارکهٴ «الرحمن»[10] از مجموع جنّ و انس به عنوان ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ یاد شده است؛ آیه 130 سوره مبارکهٴ «انعام» این است: ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ، این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ از مجموع «بما أنّه مجموع» دارد اقرار میگیرد، میفرماید مگر رسولی از شما نیامده؟! این معنایش این نیست که هم رسول از جن است و هم رسول از انس! مثل اینکه به مجموع مذکر و مؤنث خطاب میکند ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ،[11] پس ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ﴾ ـ یعنی آیه 130 سوره مبارکه «انعام» ـ معنایش این نیست که یک سلسله پیامبران از جن هستند و یک سلسله از انس؛ مشابه این تعبیر در سوره مبارکهٴ «الرحمن» است؛ منتها در آن‌جا سخن از بعثت رسول نیست.

مطلب بعدی آن است اینها که مکلّف به وحی و نبوت هستند، در بخشهایی دارد که اگر به تکلیف خودشان عمل نکنند گرفتار عذاب میشوند؛ اینکه فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ[12] همین است یا به شیطان میفرماید که ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ[13] از همین قبیل است. چه تهدیدی که نسبت به شیطان میکند و چه تهدیدی که نسبت به مجموع جن و انس میکند ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ، نشان میدهد که اینها مکلّف می‌باشند، به وحی و مکتب الهی دسترسی دارند و مأمور هستند که به آن عمل بکنند؛ حالا آن پیامبر از خودشان باشد یا از غیر خودشان باشد لازم نیست. بنابراین اینها موظف و مکلّف هستند، حالا نحوه تکلیف آنها چگونه  است و نحوه کارشان چیست، چون محل ابتلا نبود در روایات نیست؛ البته بعضی از روایات را در کتاب شریف کنز‌الدقائق[14] ملاحظه فرمودید که اینها با چه کسی ارتباط داشتند، یا در کجا خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند اینها را ایشان نقل میکند.

مسئله «نَفْر» که فرمود ﴿صَرَفْنَا، این صَرفِ ﴿إِلَیْکَ یعنی ما اینها را آوردیم، این یک نحوه «نَفْر» و کوچکردن است؛ «نَفْر» هم قبلاً ملاحظه فرمودید که «نَفْر» یعنی بسیج شدن. در قرآن کریم دو «نَفْر» است: یک «نَفْر» نظامی است که ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً[15] و مانند آن که «نَفْر» نظامی است؛ یعنی بسیج نظامی است. دوم «نَفْر» فرهنگی است که ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ[16] که «نَفْر» فرهنگی است؛ یعنی یک عدّه باید برای حوزه و دانشگاه بسیج بشوند و برای حلّ مشکلات علمی مملکت معارف و علوم را یاد بگیرند؛ یک عدّه باید بسیج نظامی باشند که مرزها و حدود و استقلال مملکت را حفظ بکنند، گرچه اصل حفظ مملکت وظیفه مشترک همگان است؛ ولی براساس تقسیم کار، یک «نَفْر» نظامی و یک «نَفْر» فرهنگی داریم و مانند آن. در این‌جا هم آنها یک «نَفْر» و انصرافی پیدا کردند؛ یعنی به طرف وجود مبارک پیامبر آمدند.

مطلب بعدی آن است که این ﴿یَسْتَمِعُونَ نشان میدهد که گروهی بودند نه یک نفر و چون فعل مضارع است «فی الجمله» دلالت بر استمرار دارد، این دو مطلب و اینها فهمیدند قرآن معجزه است و فهمیدند آورنده قرآن که معجزه است پیغمبر است؛ وگرنه انسان که چند کلمه عربی بشنود، از کجا میفهمد این وحی الهی است و آورنده آن پیغمبر است؟! همان‌طوری که انسانها با شواهدی که دارند قرآن را میفهمند وحی الهی است و میفهمند آورنده وحی الهی پیغمبر است، هر دو اصل که برای جامعه بشری حل شده است، برای جامعه جن هم حل شده است؛ هم گروهی بودند، یک؛ هم یک‌بار و دو‌بار نبود، بلکه به صورت مستمر و چند‌بار این حرفها را شنیدند که ﴿یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ، دو؛ هم مبلّغانی داشتند که مأمور بودند از حوزهٴ علمی وقتی فراغتی پیدا کردند دیگران را باخبر بکنند که به قوم خودشان هم رسیدند و گفتند: ﴿أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ، سه؛ اما وقتی به عنوان تبلیغ نزد قوم خود رفتند ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ،[17] گفتند که ﴿إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی، این بیان یا برای آن است آن کتابی که جامع شریعتی باشد، بعد از تورات موسای کلیم(سلام الله علیه) نازل نشده، چون تقریباً بخش مهم انجیل اخلاقیات و مواعظ و امضای همان بیان تورات است، یا نه! اصلاً یهودی بودند و مسیحیت را نپذیرفتند! همان‌طوری که انسانها بعضیها یهودیاند، بعضی مسلماناند، بعضی رزتشتاند، بعضی مسیحیاند و این چنین نیست که اگر کسی یهودی بود مسیحی باشد و اگر مسیحی بود مجوس باشد! همان طوری که انسانها بعضیها تابع این پیامبرند و بعضیها تابع آن پیامبر و «هکذا»، جن هم این‌چنین است. اینکه گفتند: ﴿إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی، معنای آن این نیست که انبیای دیگر را هم قبول داشتند! ممکن است که قبول نداشته باشند، مثل خود انسانها؛ مثلاً کسی که یهودی است انبیای دیگر را قبول ندارد. پس ظاهر ﴿یَسْتَمِعُونَ﴾ و مانند آن مستمر است و این برهان برای آنها هم حلّ شده است که این وحی است؛ حالا از کجا فهمیدند؟ آیا تحدّی شده؟! به هر حال حق برای آنها روشن شد. اینها دو گروه بودند ـ همان‌طوری که بعدها به خواست خدا خواهد آمد ـ خود جنّیها برابر سوره «جن» آیه چهار به بعد گفتند: ﴿وَ أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً ٭ وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَن لَن تَقُولَ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً ٭ وَ أَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً﴾؛[18] میگفتند در بین ما سُفَهایی بودند که میگفتند خدا وحی ندارد و پیامبری نمیفرستد، بشر رهاست! اینها سفیه هستند و عاقل نیستند، مگر میشود جامعهای را بدون قانون دینی زندگی بکنند؟! جامعهای که با مُردن نمیپوسد و مرگ یک هجرت است، بعد یک حساب و کتابی دارد! اگر یک مکتب و قانونی نباشد، در برابر چه چیزی مسئول است؟ فرمود اینها میگویند که سُفَهای ما منکر وحی و نبوت بودند: ﴿کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً و میگفتند ﴿لَن یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً؛[19] اصلاً نبوت را انکار میکردند، ﴿وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً،[20] ﴿ وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ ...[21] کذا ﴿... فَلاَ تَدْعُوا ...[22] و ﴿... إِنَّمَا أَدْعُوا ...﴾[23] و ﴿... إِنِّی لَا أَمْلِکُ ...[24] و ﴿... لَن یُجِیرَنِی ...﴾[25] که این احکام و حِکَم را یکی پس از دیگری در سوره «جن» بازگو میکند و اینها را به دو قسم عاقل و سَفیه تقسیم میکند، عقلای آنها وحی و نبوت را میپذیرفتند، سُفَهای آنها وحی و نبوت را انکار میکردند و مانند آن که میگفتند هیچ پیامبری مثلاً نخواهد آمد. اینها که ﴿اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجباً ٭ یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَن نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَداً ٭ وَ أَنَّهُ تَعَالَی جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَ لاَ وَلَداً،[26] این عقلای قوم بودند که این حرفها را از قرآن یاد گرفتند و به دیگران هم منتقل کردند.

پرسش: اینکه تعبیر به صراط مستقیم نمیآورد ... .

پاسخ: چرا! صراط مستقیم دارند!

پرسش: صراط نمیگوید، ولی طریق می‌گوید.

پاسخ: فرق نمیکند! طریق باشد، صراط باشد یا سبیل باشد، اینها همه یک حقیقت است؛ در قرآن گاهی طریق است، گاهی سبیل است و گاهی صراط!

پرسش: یعنی اینها به ولایت راه پیدا می‌کنند؟

پاسخ: بله، بعضیها از آنها شیعه و بعضی غیر شیعه هستند! حالا به مقام ولایت مطلقه ـ مثل امام معصوم ـ دلیل نداریم که به آن حدّ میرسند؛ اما خیلی از آنها جزء شیعیان می‌باشند و اهل بیت را دوست دارند، تابع هم هستند و الآن هم عدّهای خدمت حضرت میرسند! پس به آن مقام ما دلیل نداریم که میرسند، مثلاً نبیّ میشوند یا امام میشوند و امثال آن؛ ولی این معارف را خوب ادراک میکنند، قرآن کریم این معارف را از آنها به خوبی نقل میکند. بنابراین آمدنِ اینها یک «نَفْر»ی است.

مطلب بعدی درباره قصص قرآن کریم است؛ قصص قرآن کریم دو قسم است: یک قسمت قصص انبیا و اولیاست که در کنار آن قصص اُمَم هست، صالح و طالح هر دو را ذکر میکند، سعادت و شقاوت اینها را بازگو میکند که اینها حقایق خارجیه هستند و واقع شدند، بعد هم میفرماید: ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا؛[27] بروید بررسی کنید داستان فلان تاریخ را، عاد را، ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ[28] را، ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ[29] را، اینها را بروید بررسی کنید، اینها قصص واقعی قرآن کریم است! بعضیها که احیاناً ممکن است به صورت قصه دربیاید؛ ولی واقعاً قصه نیست، آنها را که قرآن کریم میخواهد ذکر کند، به عنوان مَثل و تمثیل ذکر میکند؛ آنچه مُصَدَّر به تمثیل هست، یعنی واقع نشده و یک تمثیل است. پس هرگز آنچه در سنخ کلیله و دمنه[30] و امثال آن است که یک سلسله ترسیمهای خیالی و وهمی است هرگز در قرآن کریم نیست. اگر یک چنین چیزی باشد، مَصَدَّر به تمثیل است که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً[31] یا ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ[32] یا ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ،[33] این گونه از مَثلهایی که در سوره مبارکه «جمعه» و مانند آن آمده است قصه نیست، این تمثیل است! نه اینکه نظیر کلیله و دمنه یک سلسله افسانههایی سر هم بشود، ولو فایدههای اخلاقی هم داشته باشد، چنین چیزی اصلاً در قرآن کریم نیست؛ یا قصص انبیا و اُمم انبیاست که واقعیتهای خارجی است، بعد به دنبالش میفرماید: ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا«کیف کان، کیف کان» و مانند آن. یا اگر قصه واقعی نیست و یک صورتسازی و تشبیه است، آن مصدَّر به تمثیل است که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً یا ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ یا ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ، اینها را به عنوان تمثیل ذکر میکند. پس قصص آن چنانی اصلاً در قرآن کریم نیست.

مطلب بعدی آن است اینکه فرمود برخیها خیال کردند که پیامبری نمیآید، این حرف منکران از جن است، وگرنه قرآن کریم اینها را کاملاً ذکر میکند. بعضی از روایاتی است که در تفسیر شریف کنز‌الدقائق آمده که عدّهای از اینها میآیند خدمت وجود مبارک حضرت امیر و چیزهایی را یاد میگیرند و برمیگردند؛[34] در این موارد اخباری هست و اینها هم مطابق با آیات قرآن کریم میتوانند بیایند و دلیلی بر ردّ آنها نیست؛ البته باید بررسی سندی ملحوظ بشود. اینکه فرمود: ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ که در سوره مبارکهٴ «انعام» بود، معلوم میشود خطاب الهی به آنها رسیده است، اگر نرسیده بود هرگز اینها معذّب نمیشدند، چون خدای سبحان هیچ قومی را قبل از اتمام حجّت عذاب نمیکند. آیه 130 سوره مبارکه «انعام» و قبل ازآن هم 128 این است، فرمود: ﴿وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِنَ الْإِنْسِ وَ قَالَ أَوْلِیَاؤُهُم مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلاّ مَا شَاءَ اللّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ،[35] از این بیان معلوم شده که اتمام حجّت شده است. هرگز ذات اقدس الهی ـ چه جن و چه انس ـ گروهی را عذاب نمیکند که حجّت بالغه نشده باشد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ.[36] اما جریان بهشت و ورود اینها به بهشت صریحاً و به طور شفّاف در قرآن کریم نیامده که اینها چگونه وارد بهشت میشوند، در بهشت چه لذّتهایی میبرند و با چه کسانی مأنوس هستند «بالصراحة» در قرآن کریم ذکر نشده است؛ ولی از جهنّمی بودنِ اینها که اینها پیروان شیطاناند هم به شیطان فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ و هم ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجمَعین﴾ آمده است و ورود اینها را در جهنّم ذکر میکند، حالا شاید اکثری اینها از این قبیل باشند؛ اما ورود اینها به ساحت بهشت، بهرهبرداری اینها و امثال آن، این به صورت صریح و به این صورت در قرآن کریم نیامده است.

پرسش: با تقابل نمی‌شود وارد شد؟

پاسخ: تقابل؟

پرسش: مقابل جهنمی‌ها!

پاسخ: البته! معلوم میشود که عدّهای بهشتی و مؤمن هستند، همین جا که گفتند: ﴿یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَامعلوم میشود که اینها سعادت و طریق مستقیمی دارند، گفتند: ﴿یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلَی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ، اما قرآن تصریح کرده باشد که اینها وارد بهشت میشوند، جایشان چیست و با چه کسانی محشور هستند اینها را نظیر انسان ذکر نکرده است؛ ولی اصل آن را که ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجمَعین﴾ است را ذکر فرموده است.

فرمود: ﴿یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ﴾، معلوم میشود آن رسولی که آمده است «یدعوا الناس» فقط نیست، بلکه «یدعوا الانس و الجن» هست و هر دو را گروه را میخواند، برای اینکه فرمود داعی خدا را پاسخ بدهید؛ این ﴿یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ﴾ این است، ﴿یَغْفِرْ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ آمده و ﴿إِن یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ[37] هم آمده و قاعده «جَبّ» هم به سه بخش تقسیم شده که دو بخش مشمول قاعده «جَبّ» است؛ اما آن «حقوق الناس»ی که در معاملات،  دیون و امثال آن است، این با اسلام «جَبّ» نمیشود؛ یعنی کسی معاملهای کرده و ثمنی را بدهکار است، مُثمنی را بدهکار است، بیع یا معامله سلفی کرده بدهکار است یا وامی گرفته بدهکار است، حالا او اسلام آورده و این «حقوق الناس» از بین برود، این نیست. آن مسائل مالی که اسلام آورده آنها را، مثل خمس و زکات و کفارات و نذورات و امثال آن براساس قاعده «جَبّ» که «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»[38] برداشته میشود. جریان ربا را که اسلام تحریم کرده، گفته که این حرام است ﴿فَلَکُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَ لاَ تُظْلَمُونَ[39] ربا را باید برگرداند. وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از فتح مکه فرمود تمام ربای جاهلیت «تَحْتَ قَدَمَیَّ»،[40] تمام طلبهای ربوی بانکها را فرمود زیر پای من است و هیچ‌کسی به بانکهای ربوی بدهکار نیست، بعد فرمود اوّلین ربایی که من خطّ بطلان میکشم ربای عموی من عباس است که او جزء رباخواران جاهلیت بود؛ اوّلین ربایی که زیر پای من است ربای عموی من عباس است، هیچ ربادهندهای به رباگیرنده شرعاً بدهکار نیست.

مطلب دوم این است که همه ما با استکبار و صهیونیسم مخالف بودیم و هستیم، مادامی که اینها در صراط استکبار و صهیونیسمی هستند. مطلب اساسی این است که واقعاً کاری از اینها ساخته نیست و نشانه آن هم این دفاع مقدس است! اگر تا حال کاری از اینها ساخته بود در این دفاع مقدس و در جنگ دهساله ـ نه هشت ساله ـ انجام می‌دادند! ما ده سال بالاخره شهید دادیم، کشته دادیم و فرهنگ شهادت احیا شد. دو سال جنگ داخلی بود! نباید گفت دفاع هشت ساله! مگر آن دو سال اوّل ترور نبود؟ مگر فشار نبود؟ مگر شهادت هفتاد و دو تن نبود؟ مگر شهادت نخست وزیری نبود؟ مگر شهادت ریاست جمهوری نبود؟ مگر شهدای محراب نبودند؟ ما آن دو سال را گرفتار جنگ داخلی و ترور داخلی و شهید دادنِ داخلی بودیم و هشت سال هم برونمرزی بود؛ ده سال این ملت در سایه قرآن و عترت استقامت کرده است و هیچ کاری واقعاً از بیگانه ساخته نیست، برای اینکه خدا حافظ است، چه اینکه تجربه نشان داد؛ اما همین که اینها میگویند گزینه نظامی روی میز ماست بعضیها دست و پایشان را گُم میکنند؛ اما خدای سبحان صریحاً گفته گزینه نظامی روی میز قرآن من است! ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ،[41] این یعنی چه؟ بانکهای ربوی، ورشکستشدن یک عدّه زیادی و پایین آمدنِ تولید! با کلاه شرعی که حرام حلال نمیشود! فرمود با من در جنگ هستید! ما هیچ باکمان نیست! آن وقت دلمان میخواهد این کشور، کشورِ امام زمان باشد که طلاق نباشد، اعتیاد نباشد، مشکلات نباشد، بیکاری نباشد. آن را که نباید باور کنیم، گاهی عدهای باور میکنند و این را که باید باور بکنیم، کسی تکان نمیخورد! فرمود با من در جنگ هستید! ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِتوقع دارید که خدای سبحان باران را به موقع بفرستد! این قدر را هم به برکت همین اعتکافیها و نالههای شبانه یک عدّه است، همین یک مقدار! آن برکات خون شهدا و جانبازان و خانوادههای شهدا و ایثارگران و قطع نخاعیهایی که ناله شبانه دارند، به برکت آنهاست! هیچ باور نمیکنیم که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ یعنی با من طرف هستید! آن وقت دلمان میخواهد کشور، کشورِ اَمن و امان باشد!

به هر تقدیر فرمود داعی خدا این است، دعوت کردیم! ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ در آن بخش است، این‌جا هم فرمود: ﴿وَ مَن لاَ یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ، حالا دعوت الهی را در خود قرآن به صراحت خدا به میدان آمده است؛ فرمود شما از این طرف به دنبال اقتصاد مقاومتی هستید، از آن طرف دارید میسازید و از آن طرف ربا دارد ویران میکند! ﴿یَمْحَقُ[42] فعل مضارع است و مفید استمرار ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا، چگونه دارد پیش میرود؟! فرمود: ﴿مَن لاَ یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الأرْضِ، شما چه کار میخواهید بکنید؟ چرا جواب خدا را نمیدهید؟ شما میتوانید از قضا و قدر الهی بیرون بروید؟ نه! از قهر الهی بیرون بروید؟ نه! قهر الهی را عاجز کنید که او نتواند شما را دستگیر کند؟ نه! فرمود شما معاجز نیستید، یک؛ شما سابق نیستید، دو؛ ما مسبوق نیستیم، سه؛ ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ،[43] شما جلو بیفتید و ما عقب بیفتیم این نیست. اگر «سَبق و لُحوق» است، ما سابق هستیم؛ اگر عجز و قدرت است، ما ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ هستیم؛ شما نه ﴿بِمُعْجِزٍ﴾ هستید، نه معاجز هستید و نه سابق! این سه طایفه از آیات عجز بشر را میرساند؛ فرمود: ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ؛ ما عقب نمیافتیم که شما جلو بیفتید! ﴿مَا أَنْتُم بِمُعْجِزِینَ؛[44] نه ما را عاجز میکنید، نه معاجز ما هستید و نه سابق ما هستید! این را به انسانها گفته، به جن گفته، به همه گفته که فرمود حکم این است! ﴿وَ مَن لاَ یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ، این اصل کلّی است، چه انسان و چه جن! ﴿فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الأرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءُ أُولئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ. چون اصل این سوره مبارکهٴ «احقاف» در مکّه نازل شد و عناصر محوری مطالب مکّه هم اصول سهگانه است باز پایان سوره که «ردّ العَجُز إلی الصدر»[45] است، به اصول سهگانه برمیگردد.

پرسش: مراد از این کتابی که أجنّه گفتند ما شنیدیم ... .

پاسخ: قرآن کریم است!

پرسش: کلّ قرآن است یا بعض آن؟

پاسخ: نه، چون ﴿یَسْتَمِعُونَهست ـ کلّ قرآن را که نشنیدند ـ اما مقدار کافی را که حجّت بر آنها تمام بشود و بدانند که حجّت خداست شنیدند. یک آیه و دو آیه و امثال آن که ثابت نمیکند این وحی الهی است و قابلِ هم‌آورد نیست؛ از اینکه فرمود: ﴿یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَو به صورت جمع هم آورد، یک؛ فعل مضارع هم که مفید استمرار، دو؛ معلوم میشود عدّه زیادی مکرّر شنیدند؛ از همان وقتی که گفتند که ما قبلاً به آسمانها میرفتیم، ولی الآن نیست، بروید بررسی کنید و ببینید چه خبر است، از همان وقت معلوم میشود که بررسی میکردند و آیات قرآن را هم فراوان شنیدند؛ اما این در مکّه نازل شد و هنوز خیلی از آیات نازل نشده است؛ کلّ قرآن در زمان نزول سوره «احقاف» نازل نشده تا آنها همه قرآن را بشنوند، ولی آن مقداری که شنیدند مثل خود انسانها، این سُوَری که در مکه بود، آیاتی که در مکّه نازل شد که تحدّی کرده است، کلّ قرآن را که ندیدند تا تحدّی بشوند! اینها هم همین‌طور هستند.

پرسش: آیا این آیات را از زبان مبارک پیامبر اکرم می‌شنیدند؟

پاسخ: بله، از زبان مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدند؛ بخشی از اینها در زمانی که حضرت تلاوت میکرد شنیدند، بعضی هم از وجود مبارک حضرت امیر شنیدند و بعضی را هم از دیگران قرائت میکردند. درباره حضرت امیر سؤال و جوابهایی است که در کتاب شریف کنز‌الدقائق هست. درباره وجود مبارک پیامبر که از سفر طائف برمیگشتند در جایی مشغول تلاوت قرآن بودند آنها شنیدند، درباره وجود مبارک حضرت امیر هم همچنین!

﴿وَ مَن لاَ یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الأرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءُ أُولئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ، این اصل در جن و انس فرقی نمیکند؛ کسی بیراهه برود چه انس چه جن، هیچ سرپرست و ولیّای ندارد، نمیتواند قضا و قدر الهی را عاجز کند، نمیتواند جلو بیفتد، نمیتواند مُعاجز باشد؛ بعد به اصل خلقت و آفرینش برمیگردد که شما اگر اصل خلقت را قبول دارید که ﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ،[46] معاد را هم باید به طریق اُولی داشته باشید! در اصل خلقت یک «کان» تامّه مسبوق به عدم بود! هیچ نبود خدای سبحان همه را آفرید! بعد هم در مسئله معاد که همه چیز سرجای خود محفوظ است! ارواح انسانها که نابود نمیشود، ذرّات این ابدان پراکنده میشود که دوباره جمع میکنند، اینکه هیچ محذوری ندارد! فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ «عَیّ» یعنی خستگی، ﴿وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّکه ﴿أَ فَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الأوَّلِ؛[47] مگر ما از آفرینش آسمان و زمین خسته شدیم که دوباره نتوانیم برگردانیم؟! چون او «فَاعِلٌ لا بالْحَرَکَةُ»[48] است؛ این بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهج‌البلاغه، فرمود او که با حرکت کار نمیکند تا خسته بشود، او با اراده کار میکند و کسی که با اراده کار میکند خستگی ندارد! الآن شما با اراده اقیانوس کبیر را تصوّر بکنید که از همه اینها بزرگتر است، بعد یک قطره آب را هم تصور میکنید، هر دو را به آسانی در ذهن خود ترسیم کردید! اگر کسی با اراده کار بکند نه با اعضا و جوارح، خستگی ندارد. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه است که فرمود: «فَاعِلٌ لا بالْحَرَکَةُ»؛ او که با حرکت و با دست و پا و اعضا و جوارح کار نمیکند، او با اراده کار میکند و اراده هم که خستگی ندارد و گذشته از اینکه قدرت نامتناهی خستگیپذیر نیست! آیا او قادر نیست ﴿عَلَی أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَی﴾؟ ﴿بَلَی إِنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. سوره احقاف، آیه24.

[2]. سوره احقاف، آیه22.

[3]. سوره انفال، آیه33.

[4]. تذکرة الفقهاء(ط ـ القدیمة)، ص565؛ «المقدمة الرابعة فی خصائص رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم...».

[5]. تهذیب الاحکام، ج6، ص113؛ «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَة».

[6]. سوره جن، آیه1.

[7]. سوره ذاریات، آیه56.

[8]. سوره انعام، آیه124.

[9]. سوره انعام, آیه130.

[10]. سوره الرحمن, آیه33.

[11]. سوره انفطار، آیه6؛ سوره انشقاق، آیه6.

[12]. سوره هود، آیه119؛ سوره سجده آیه13.

[13]. سوره ص، آیه85.

[14]. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏12، ص198.

[15]. سوره نساء، آیه71.

[16]. سوره توبه، آیه122.

[17]. سوره توبه، آیه122.

[18]. سوره جن، آیات4 ـ 6.

[19]. سوره جن، آیه7.

[20]. سوره جن، آیه14.

[21]. سوره جن، آیه16.

[22]. سوره جن، آیه18.

[23]. سوره جن، آیه20.

[24]. سوره جن، آیه21.

[25]. سوره جن، آیه22.

[26]. سوره جن، آیات1 و2 و3.

[27]. سوره آل عمران، آیه137؛ سوره نحل، آیه36.

[28]. سوره فجر، آیه7.

[29]. سوره فجر، آیه8.

[30]. کَلیله و دِمنه کتابی‌ است از اصل هندی که در دوران ساسانی به فارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایت‌های گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شده‌است. نام آن از نام دو شغال با نام‌های کلیله و دمنه گرفته شده‌است. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد. اصل داستان‌های آن در هند و در حدود سال‌های صد تا پانصد پیش از میلاد به‌وقوع می‌پیوندند.

[31]. سوره ابراهیم، آیه24؛ سوره نحل، آیات75 و76 و112؛ سوره زمر، آیه30؛ سوره تحریم، آیات10 و11.

[32]. سوره اعراف، آیه176.

[33]. سوره جمعه، آیه5.

[34]. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏12، ص202؛ «... و کانوا یعودون إلی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فی کلّ وقت فأمر رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله أمیر المؤمنین علیه السّلام أن یعلّمهم و یفقّهم فمنهم مؤمنون و منهم کافرون و ناصبون و یهود و نصاری و مجوس و هم ولد الجانّ».

[35]. سوره انعام، آیه128.

[36]. سوره انفال، آیه42.

[37]. سوره انفال، آیه38.

[38]. المجازات النبویّة، ص 67؛ عوالی اللئالی، ج2، ص54.

[39]. سوره بقره، آیه279.

[40]. بحارالانوار، ج21، ص405؛ «...فَخَطَبَ النَّاسَ وَ قَالَ إِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ حَرَامٌ عَلَیْکُمْ کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا فِی بَلَدِکُمْ هَذَا أَلَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِیَّةِ تَحْتَ قَدَمَیَّ مَوْضُوعٌ وَ دِمَاءُ الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَ إِنَّ أَوَّلَ دَمٍ أَضَعُ فِی دِمَائِنَا دَمُ ابْنِ رَبِیعَةَ بْنِ الْحَارِثِ کَانَ مُسْتَرْضِعاً فِی بَنِی سَعْدٍ فَقَتَلَهُ هُذَیْلٌ وَ رِبَا الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَ أَوَّلُ رِباً أَضَعُ رِبَانَا رِبَا عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِب‏...».

[41]. سوره بقره، آیه279.

[42]. سوره بقره، آیه276.

[43]. سوره واقعه، آیه60؛ سوره معارج، آیه41.

[44]. سوره انعام، آیه134.

[45]. لغت‌نامه دهخدا، رد العجز علی الصدر: [رَدْ دُل ْ ع َ ج ُ زِ ع َ لَص ْ ص َ] بازبردن انجام به آغاز. در صنعت عروض و بدیع عبارت است از صفت تصدیر که یکی از صنایع علم بدیع و محاسن شعری است. به اصطلاح عروضی، صنعتی از شعر را گویند که درآن کلمهٴ اول شعر را در آخر آن مکرر کنند یا شعر را به کلمه‌ای ابتدا کنند که شعر ماقبل آن بدان منتهی شده است.

[46]. سوره عنکبوت، آیه61.

[47]. سوره ق، آیه15.

[48]. ر.ک: نهج البلاغه, خطبه1؛ «مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَی الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَة».


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق