10 04 1985 2119543 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 34 (1364/01/21)

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَتُفْسِدُوا فِيْ الأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ المُفْسِدُونَ وَلكِنْ لاَ يَشْعُرُونَ (12) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لاَ يَعْلَمُونَ(13)

سرّ عدم بهره‌مندي كافران و منافقان از هدايت قرآن

در بيان اينكه چرا قرآن كريم ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[1] است و غير اهل تقوا از قرآن استفاده نمي‌كنند، خداي سبحان مردم را به سه قسمت تقسيم كرد؛ فرمود: گروهي اهل تقوايند كه از قرآن بهره مي‌برند؛ گروهي كفّار و گروهي منافقين‌اند كه از قرآن محروم‌اند و سرّ محروميّتشان آن است كه اينها در برابر قرآن مكتبي دارند و قرآن را ـ‌معاذالله‌ـ اسطوره و افسانه مي‌دانند، [خب] اگر گروهي قرآن را افسانه بپندارند كه يقيناً از قرآن استفاده نمي‌كنند. دربارهٴ كفّار فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ[2]، اين مثل آن است كه استدلال كرده باشد، بفرمايد: قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ است، چرا؟ چون «لأنّ الكفّار سواء عليهم أهديتهم أم لم تهدهم». و سرّ اينكه از هدايت به انذار تعبير شده است، بحثش گذشت. دربارهٴ منافقين به طور گسترده بحث كرد؛ فرمود: اگر به عنوان امر به معروف آنها را هدايت كنند، نمي‌پذيرند؛ به عنوان نهي از منكر آنها را هدايت كنند، نمي‌پذيرند، پس روحاً منافقين مثل كفّار خواهند بود [كه] ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُم[3] پس اگر ادّعاي قرآن اين است كه قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[4] است، دليلش آن است كه غير متّقي؛ چه كافر و چه منافق، ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُم﴾؛ «سواء عليهم أهديتهم أم لم تهدهم» منتها دربارهٴ كفّار صريحاً فرمود، دربارهٴ منافقين اين معنا را تحليل كرد و باز كرد و از جمع آيات ديگر هم استفاده مي‌شود كه كفّار هم مثل منافقين‌اند [كه] ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُم﴾.

كافر و مشرك بودن منافقان

بيان ذلك اين است: دربارهٴ مشركين خداي سبحان تهديد كرد؛ فرمود: مشرك را خدا نمي‌آمرزد؛ مگر اينكه مشرك خودش برگردد، توبه كند و مسلمان شود (غير مشرك را مي‌آمرزد ولي مشرك را هرگز نمي‌آمرزد). بعد هم به عنوان يك دستور ديني به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و به مؤمنين دستور صادر كرد، فرمود: «براي مشركين استغفار نكنيد». در بخش سوم هم فرمود: اگر هم استغفار كرديد بي‌اثر است: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُم[5]؛ چه استغفار بكنيد، چه استغفار نكنيد بي‌اثر است، چرا؟ چون خدا منافقين را نمي‌آمرزد.

خب از جمع اين سه دسته آيات ما چه استفاده‌اي مي‌كنيم؟ يك طايفه از آيات مي‌فرمايد: خدا جز شرك، همه گناهان را مي‌آمرزد؛ يك طايفه از آيات مي‌فرمايد: كسي حق ندارد براي مشركين طلب مغفرت كند [و] يك طايفه از آيات مي‌فرمايد: بر فرض هم شما براي مشركين طلب مغفرت بكنيد، اثر ندارد و براي منافقين هم طلب مغفرت بكنيد اثر ندارد، دربارهٴ خصوص منافقين فرمود: براي اينها طلب مغفرت بكنيد، اثر ندارد. از جمع اين سه طايفه [از] آيات، استفاده مي‌شود كه منافق، كافر و مشرك است، چون خدا فرمود: من كفّار و مشركين را نمي‌آمرزم و استغفار براي كفّار و مشركين روا نيست و اگر هم كسي براي مشركين و كفّار استغفار كند، بي‌اثر است، آن گاه به رسولش فرمود: «براي منافقين، چه استغفار بكني و چه استغفار نكني، خدا اينها را نمي‌آمرزد»؛ يعني چه؟ يعني منافقين جزء كفّار و مشركين‌اند، چون خدا يك گروه را فقط در قرآن استثناء كرد، فرمود: «ما مشركين را نمي‌آمرزيم، كفّار را نمي‌آمرزيم» و دربارهٴ منافقين هم فرمود: استغفار پيامبر نسبت به اينها بي‌اثر است؛ يعني اينها جزء كفّار و مشركين‌اند، اگر جزء كفّار شدند؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُم[6]، آن گاه آن مدّعا تثبيت مي‌شود؛ مدعا اين است كه قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[7] است، دليلش آن است كه غير متّقين را چه هدايت كني و چه هدايت نكني، بي‌اثر است (او هدايت‌پذير نيست)، پس قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ خواهد بود.

پرسش: ...

پاسخ: شرك را بله، يعني اگر مشرك مسلمان بشود، بخشيده است.

پرسش: ...

پاسخ: چون مسلمان نمي‌شود؛ اين كسي كه عمداً راه انديشهٴ خود را بسته است، به جايي رسيد كه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِم[8] [يعني] به سوء اختيار خود، راه انديشه‌اش را بسته است و دين را يك اسطوره مي‌داند، خُب، برنمي‌گردد. او مكلّف به توبه است؛ ولي «امتناع بالإختيار لاينافي الإختيار»، او تا زنده است، مكلّف است؛ منتها براي او سخت است، گردن نمي‌نهد؛ نه [اينكه] محال باشد. در صدر اسلام بسياري از اين كفّار با ارشاد و هدايت برگشتند و اسلام آوردند، پس مي‌شود برگشت؛ امّا اين سران كفر وقتي كفر در جانشان اشراب شده است: ﴿أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ العِجْلَ[9]، ديگر برنمي‌گردند.

مقيد بودن آمرزش مشرك به توبه

امّا طايفهٴ اولي از آيات؛ در دو بخش سورهٴ «نساء» اين‌چنين آمده است كه «خدا شرك را نمي‌آمرزد» در سورهٴ «نساء» آيهٴ 48 اين است: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَي إِثْماً عَظِيماً﴾؛ فرمود: خداي سبحان هرگز شرك را نمي‌آمرزد (يعني البته بي‌توبه) غير از شرك هر گناهي را خدا مي‌آمرزد، البته بي‌توبه، با توبه كه شرك را هم مي‌آمرزد. امّا اين انسان را فريب ندهد كه به سراغ گناه برود، چون نفرمود «ما گناه هر كسي را مي‌آمرزيم» [بلكه] فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾؛ گاهي انسان گنهكار است، مي‌ميرد، در اثر داشتن يك فرزند صالح يا علل و عوامل ديگر، گناه او بخشوده مي‌شود؛ يا مؤمني براي او طلب مغفرت مي‌كند، گناهان او بخشوده مي‌شود. فرمود: غير از شرك، همهٴ گناهان را خدا مي‌آمرزد، البّته بي‌توبه، چون با توبه شرك را هم مي‌آمرزد. همهٴ مشركيني كه در صدر اسلام، اسلام آوردند، توبه كردند و گناهانشان بخشوده شد؛ امّا به عنوان قضّيه موجبه جزئيّه يا قضيّه مهمله بيان كرد، فرمود: ﴿ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ[10].

آمرزش خداوند سبحان بر اساس حكمت

چون خودش حكيم است و حكيمانه مي‌خواهد، مشيئت او و ارادهٴ او بر اساس حكمت است [لذا] مي‌داند كه گناه چه كسي را بيامرزد و گناه چه كسي را نيامرزد، پس ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ[11]. همين معنا را در سورهٴ «نساء» با يك تفاوت مختصر بيان كرد.

پرسش: ...

پاسخ: البّته؛ اگر خداي سبحان بخواهد آن شخص را بيامرزد، به صاحب حق آن قدر عطا مي‌كند كه صاحب حق راضي بشود، آن‌گاه خدا از كسي كه «عليه الحقّ» مي‌گذرد.

در همين «سورهٴ نساء» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾؛ اما ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾؛ مادون شرك را خدا مي‌آمرزد؛ امّا نه به نحو «موجبهٴ كليه»، بلكه ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾؛ او چون حكيم است، مشيئت او حساب‌شده است [لذا] مي‌داند چه كسي را ببخشد و مي‌داند چه كسي را نبخشد. ﴿وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً[12] كه اين ذيل در دو جا [يعني آيه 48 و آيه 116 سوره «نساء»] با هم تفاوت مختصر دارند.

پس اين يك طايفه از آيات كه فرمود: «خداي سبحان هرگز شرك را نمي‌آمرزد» و امّا در بخش ديگر كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً[13]، سياق آن آيات، آيات توبه است، فرمود: ﴿وَأَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُم[14] يا ﴿لاَ َقْنَطُوا[15]؛آن سياق، سياق توبه است كه در آن سياق فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً[16] [لذا] به آن آيات نمي‌شود استدلال كرد.

پرسش: ...

پاسخ: مرتدّ؟ آن حكم فقهي‌اش اين است، در آنجا گفته‌اند حكم كلامي‌اش آن است كه توبه مقبول است؛ باطناً بين او و خدا اثر كلامي‌اش بار است يعني ديگر مخلّد در نار نيست؛ امّا آن آثار اربعه فقهي در مرتدّ فطري جاري است. اين نه به آن معناست كه اگر مرتدّ فطري توبه كرد، از نظر بحث كلامي توبه‌اش قبول نيست [بلكه] از نظر بحث فقهي مقبول نيست، آن هم در آثار اربعه.

ممنوعيت طلب مغفرت براي مشركان

طايفه ديگر آياتي است كه مي‌گويد: شما حق استغفار براي مشركين نداريد، كسي مجاز نيست براي مشركين استغفار كند؛ سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُوْلِي قُرْبَي مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِيمِ﴾؛ نه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نه احدي از مؤمنين، هيچ كس حق ندارد براي مشركين استغفار كند (اين منع شده است)؛ ولو از ارحام انسان و بستگان انسان باشد [يعني] بعد از اينكه روشن شد اينها اصحاب جحيم‌اند و مشرك و كافرند، نبايد براي اينها استغفار كرد. آن گاه به دنبالش ـ به عنوان جواب سؤال مقدّرـ مي‌فرمايد: اگر ابراهيم (سلام الله عليه) براي آزر استغفار كرد آن هم به سبب وعده‌اي بود كه تشويقاً قبلاً به او داد، كه بحثش جداست: ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[17] در آيهٴ قبل هم فرمود: ﴿مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ[18]؛ اگر بعد روشن شد كه اين قابل هدايت نيست، كسي نبايد براي او استغفار كند، چه اينكه ابراهيم (سلام الله عليه) هم وقتي برايش روشن شد كه آزر نصيحت‌پذير نيست، تبرّي كرد. قبلاً وعده داده بود كه اگر تو ايمان بياوري من استغفار مي‌كنم تا خداي سبحان گناهان گذشته‌ات را بيامرزد.

مقام شفاعت براي پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم) در دنيا و آخرت

براي رسول خدا (صلي الله عليه و اله و سلم) نه تنها مقام شفاعت در قيامت ثابت است، شفاعت در دنيا هم ثابت است، لذا فرمود: اگر عدّه‌اي گناه كنند و استغفار كنند و به حضور پيامبر شرفياب شوند و رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) براي آنها استغفار كند، خدا, توّاب و رحيم و غفّار است. ظاهراً در سورهٴ «نساء» است كه اگر كفّار، تبهكاران [و] معصيتگران، استغفار بكنند و به حضور رسول خدا شرفياب شوند و رسول خدا براي اينها استغفار بكند، خدا استغفار رسول خدا را ترتيب اثر مي‌دهد: ﴿وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً[19] پس براي رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) گذشته از شفاعت در آخرت، قرآن شفاعت در دنيا را هم اثبات مي‌كند كه استغفار رسول خدا مؤثّر است؛ در آيهٴ 64 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾ كه اين كريمه مي‌گويد: اگر كسي گناه و ظلم كرد به خود [سپس] استغفار و توبه كرد، به حضور رسول خدا آمد و پيامبر براي او استغفار كرد، خدا توّاب و رحيم است. معلوم مي‌شود استغفار پيامبر، مؤثّر است [كه] اين شفاعتي است در دنيا؛ گذشته از شفاعت آخرت، شفاعتي است در دنيا.

پرسش: ...

پاسخ: مزيد درجات است يا تخفيف سيّئات است، چون بعضي از گناهان با يك استغفار شايد حل نشود، براي اينكه حق‌النّاس در عهده دارند يا علل ديگري باعث اشتداد گناه است و مانند آن؛ حداقّل مزيد حسنات خواهد بود.

شفاعت رسول خدا (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)، مشروط به اذن خداي سبحان

اينكه طبق آيهٴ سورهٴ «نساء» براي رسول خدا، شفاعت [را] حتّي در دنيا‌ هم قائل است، چون اصل كلّي شفاعت بايد بإذن‌الله باشد: ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ[20]، اين شفاعت را كه خداي سبحان به رسولش داد، اذن نداد كه نسبت به مشركين و كفّار اين شفاعت را اعمال كند، براي اينكه فرمود: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا[21]؛ فرمود: نسبت به مشركين اينها مجاز نيستند كه استغفار كنند؛ اين شفاعت به آنها داده نشد. گرچه رسول خدا حقّ شفاعت دارد؛ امّا اين شفاعت بايد بإذن الله باشد: ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾، اين اذن را نسبت به مشركين نداد، فرمود: پيامبر مأذون نيست كه نسبت به مشركين طلب مغفرت كند. در آيات بعد هم فرمود: بر فرض، اگر پيامبر، طلب مغفرت كرد، باز بي‌اثر است.

كافر بودن منافق

در سورهٴ «توبه» و همچنين در سورهٴ «منافقون» فرمود: استغفار نسبت به منافقين، بي‌اثر است.تا به حال بحث دربارهٴ مشركين بود،الآن بحث در اي است كه استغفار پيامبر نسبت به منافقين، بي‌اثر است؛ معلوم مي‌شود منافق مشرك است،چون يك گروه را قرآن استثنا كرد، فرمود: كافر را خدا نمي‌آمرزد و استغفار براي كافر هم صحيح نيست و كسي حق ندارد براي كافر استغفار كند،آن گاه فرمود: منافقين كساني‌اند كه استغفار پيامبر نسبت به اينها بي‌اثر است؛ يعني منافقين كافرند.

پرسش: ...

پاسخ: اثر دارد، خيليها هم برمي‌گردند؛امّا آن سران كفر كه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِم[22] برنمي‌گردند. يك‌وقت گفته‌اند شما ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُم[23] بگوييد: ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[24] بگوييد، تنها اثر اين نيست كه او برگردد، اثر گاهي برگشت اوست، گاهي اتمام حجّت است. ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُم﴾ يكي از آثار آن است، مبادا در قيامت بگويند: ﴿لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً[25]، [يكي از آثارش آن است كه] ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[26] بشود. اين دعوت را سالانه تكرار بكنيد كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾ بشود. لازم نيست كه دعوت، اثرش اين باشد كه آنها از كفر برگردند.

سرّ عدم فايده استغفار پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم) براي منافقان

در سورهٴ «توبه» فرمود: اگر براي منافقين طلب مغفرت كني، بي‌اثر است؛ آيهٴ هشتاد سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُم﴾؛ تو براي اينها استغفار بكني يا نكني، يكسان است، اگر هفتاد بار هم استغفار بكني ـ كه اين يا ناظر به همان عدد سبعين است يا ناظر به كثرت مرّات است‌ـ اگر دفعات فراوان براي اين منافقين استغفار بكني، هرگز خداي سبحان اينها را نمي‌آمرزد، ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِه﴾؛ اينها كافرند، ﴿وَاللّهُ لاَيَهْدِي القَوْمَ الفَاسِقِينَ[27]؛ آنها را به مقصد نمي‌رساند، پس خدا اينها را به مقصد نمي‌رساند. يك صغرا و يك كبرا؛ فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِه﴾؛ اينها كافرند _ كافر هم كه يقيناً فاسق است؛ چون «فسق» انحراف از طريق است ـ و خدا كفّار را به مقصد نمي‌رساند: ﴿وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ[28]، ﴿لاَيَهْدِي القَوْمَ الفَاسِقِينَ﴾ و مانند آن، پس «و الله لا يهدي المنافقين». همين معنا را در آيه ششم سورهٴ «منافقون» با اين جمله تعبير فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الفَاسِقِين﴾. براي اينها يكسان است؛ چه استغفار بكني، چه استغفار نكني [يعني] استغفار تو به حال اينها سودي ندارد، چون خدا اينها را نمي‌آمرزد. خدا فقط يك گروه را نمي‌آمرزد كه كفّار و مشركين‌اند، ديگر نفرمود «كفّار و منافقين را»، معلوم مي‌شود منافق، كافر است، گروه ديگر نيست. از اينكه فرمود: «چه استغفار بكني چه استغفار نكني، خدا منافقين را نمي‌آمرزد» براي آن است كه چون مشرك و كافرند و خدا كافر را نمي‌آمرزد؛ ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُم﴾. در همين سورهٴ «منافقون» آيه قبل يعني آيهٴ پنج اين است كه ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رُسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُسْتَكْبِرُونَ﴾؛ اگر به اينها گفته بشود كه يك قدم به اسلام نزديك‌‌تر بشويد تا پيامبر [صلي الله عليه و آله و سلم] براي شما طلب مغفرت كند، مستكبرانه بر مي‌گردند. پس اين گروه، هرگز از مغفرت خدا بهره‌اي ندارند و تنها گروهي كه از مغفرت خدا بهره ندارد، گروه كفّار و مشركين‌اند، پس اينها جزء مشركين و كفّارند و اگر جزء كفّار شدند، همان اصل كلّي كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ[29]، شامل اينها هم خواهد شد.

سر عدم بهره‌مندي كفاران و منافقان از هدايت قرآن

آن گاه صدر و ذيل اين آيات، اين‌چنين خواهد شد كه قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[30] است، چرا؟ «لأنّ غير المتّقين (سواء كانوا أو منافقين) سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون، سواءٌ عليهم أهديتم أم لم تهدهم لا يؤمنون»؛ چرا قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ است؟ براي اينكه غير متّقي «سواء عليه أهديته أم لم تهده لا يؤمن». اين معنا را در مورد كفّار، بالصراحه ذكر فرمود، دربارهٴ منافقين با تحليل گسترده بيان كرد و با اين جمع‌بندي آيات هم به خوبي استفاده مي‌شود كه هرگز هدايت دربارهٴ منافقين سودي ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: اوّلاً، مورد كه مخصّص نيست؛ همهٴ كفّار و منافقين را شامل مي‌شود؛ الّا اينكه خيلي از كفّار بودند كه توبه كردند و مسلمان شدند. مسلمين صدر اسلام را مشركين تشكيل داده بودند ديگر؛ بت‌پرستها بودند، توبه كردند، اسلام آوردند. اگر كسي توبه كند و منتظر رسيدن وحي باشد و هدايت بشود، هدايت در او مؤثّر است؛ امّا اگر كسي اين‌چنين نيست [يعني] بعد از اينكه حق از باطل روشن شد، مع‌ذلك در برابر حق ايستادگي مي‌كند [يعني] وقتي ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَتُفْسِدُوا فِيْ الأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾؛ [يا] ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ﴾، ﴿قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ﴾، مردم را تسفيه مي‌كنند [و] دين را سفاهت و اسطوره مي‌‌داند، خب چنين كسي برنمي‌گردد؛ وقتي برنگشت، هدايت نسبت به او با عدم هدايت يكسان است.

پرسش: ...

پاسخ: نه؛ واقعاً اينها كافرند؛ امّا از نظر تقسيم سه دسته‌اي، عدّه‌اي مؤمن‌اند؛ عدّه‌اي كافرند و عدّه‌اي منافق. آن‌وقت قرآن بايد دليل بياورد كه چرا فقط براي متّقين هدايت است؟ براي متّقين استدلال كرد، چرا قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[31] است؟ براي اينكه ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ٭ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ وبالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ[32]؛ اين اوصاف پنج‌گانه، همه در اهتدا دخيل است [كه] اينها [يعني متقيان] دارند. نسبت به كفّار ـ كه عقد سلبي دارد ـ و نسبت به منافقين هم ـ كه قضيّهٴ سلبي است ـ بايد استدلال كند. اگر قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ است؛ يعني «ليس هديً للكفّار و ليس هديً للمنافقين»، پس يك قضّيهٴ موجبه داشت بايد استدلال بكند [كه] كرد، دو قضّيه سالبه دارد، بايد استدلال كند [كه] دارد مي‌كند: فرمود: قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ است، براي اينكه اوصاف هدايت‌پذيري در آنها هست به آن پنج صفت؛ نسبت به كفّار چرا هدايت نيست؟ براي اينكه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُم[33] كه بحثش گذشت؛ نسبت به منافقين، چرا هدايت نيست؟ براي اينكه ﴿ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ﴾. و اينها بحثهاي گسترده دربارهٴ منافقين است.

سرّ كافر بودن منافقان

امّا جمع‌بندي آيات امروز براي اين بود كه چون منافق، روحاً كافر است، هر دليلي كه در عقد سلبي عدم هدايت قرآن نسبت به كفّار بيان شده است، نسبت به منافقين هم هست. چرا منافق كافر است؟ براي اينكه خدا در قرآن فرمود: فقط يك گروه را نمي‌آمرزيم، آن كفّارند [و] مشركين‌اند، بعد فرمود: منافقين، استغفار و عدم استغفار پيامبر نسبت به آنها يكسان است، براي اينكه خدا اينها را نمي‌آمرزد، پس معلوم مي‌شود اينها كافرند. اگر كافر شدند، مشمول همان علّت قبلي‌اند كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ[34].

پرسش: ...

پاسخ: كفاري كه در صدر اسلام در برابر اسلام بودند، نوعاً مشركين بودند؛ يا اهل كتاب هستند كه از يك نظر ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ[35]، به آن كفر تثليت مبتلايند؛ يا يهودي‌اند كه گفتند: «عزير، ابن ‌الله است» ،از آن جهت گرفتار شرك شدند؛ يا نظير وثنيين حجازند كه در برابر بت گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي[36]. كفاري كه اسلام با آنها روبه‌رو بود و مبتلا به آنها بود، مشركين بودند.

پرسش: ...

پاسخ: مستضعفين جزء مؤمنين‌اند؛ منتها ضعيف الإيمان‌اند. اگر دسترسي تحقيقي نداشته باشند كه معذورند؛ وگرنه ضعيف الإيمان هستند و هدايت در آنها اثر مي‌كند.

پرسش: ...

پاسخ: آنها قابل هدايت‌اند، آنها به جايي نرسيدند كه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِم[37] بشود [لذا] اگر هدايت به آنها ابلاغ بشود آنها مي‌پذيرند، چون اكثر مسلمين صدر اسلام، همان مشركين بودند كه مسلمان شدند.

پندار كافران و منافقان بر سفاهت مؤمنان

و اين سخن كه منافق خود را روشنفكر مي‌داند و مؤمن را سفيه مي‌پندارد، در همهٴ ادوار بود، اختصاصي به اسلام ندارد. در سورهٴ «هود» وقتي جريان بعضي از امم پيشين را مطرح مي‌كند، [از قول كافران] مي‌گويد چون افراد پست از اين جامعه به پيامبر آوردند، ما ايمان نمي‌آوريم؛ آيهٴ 27 سورهٴ «هود»: ﴿فَقَالَ المَلأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَي لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ﴾؛ اين آيهٴ 27 سورهٴ «هود» مي‌گويد اقوام پيشين به نوح (سلام الله عليه) و مانند آن مي‌گفتند يك مشت افراد فرومايه، بي‌تحقيق دنبال تو حركت كردند [و] به دور تو جمع شدند؛ اينها افراد رذل‌اند، آن هم حساب‌نشده ،بادي الرأي؛ يعني در اوّلين انديشه و در اوّلين برخورد، حرف تو را قبول كردند. پس كفّار و منافقين خود را روشنفكر و مؤمنين را سفيه و رذل و بادي‌الرأي مي‌بينند. مي‌گويند: اينها كساني‌اند كه زود تصميم مي‌گيرند. در همين آيهٴ محل بحث هم گفتند ﴿أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ﴾؛ ما روشنفكريم و اينها سفيه‌اند، ما چرا مثل اينها ايمان بياوريم؟! قرآن مي‌فرمايد: ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ﴾ آن عقل را كه خدا بايد اعطا بكند و خالق عقل خداست، فرمود: عقل در اين گروه نيست، ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لاَ يَعْلَمُونَ﴾؛ اين يك مطلب دقيق علمي است و اينها سفيه‌اند و هرگز نمي‌دانند كه سفيه‌اند.

مهاجران و انصار، الگوي ايمان در قرآن

پرسش: ...

پاسخ: آن بحثهايش اشاره شد كه هم مي‌شود رسول خدا را به عنوان الگو و اسوه قرار داد كه ﴿آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ﴾ يعني رسول خدا و صحابه؛ يا نه تودهٴ مسلميني كه قرآن در سورهٴ «حشر» گروهي از اينها را به عنوان مهاجر [و] گروهي از اينها را به عنوان انصار مشخّص كرد، فرمود: همان‌طوري كه اين مردم، اهل جهاد، شهادت، نثار و ايثارند، مثل اينها ايمان بياوريد. مسلمين صدر اسلام را دو گروه تشكيل مي‌دادند: يك عدّه مهاجر بودند و يك عدّه انصار؛ ﴿آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ﴾.

آن گاه منافقين، همين مردم را تسفيه مي‌كردند، مي‌گفتند: اينها كه دست از زندگي‌شان كشيدند، به عنوان هجرت؛ يا آنچه داشتند در اختيار ديگران قرار دارند به عنوان كمك به مهاجرـ كه در مدينه انصار اين ايثار را داشتند ـ اينها را تسفيه مي‌كردند.

آن «ما» هم تمثيليّه است؛ يعني مثل ايمان اينها، اين تقريباً يك مفعول مطلق نوعي است؛ ايمان بياوريد، مثل ايمان اينها، «امنوا ايماناً كايمان النّاس»؛ همان‌طوري كه اينها ايمان ايثارگرانه دارند [كه] گروهي در هجرت [و] گروهي با نصرت در اسلام حضور دارند، شما اين‌چنين ايمان بياوريد.

 

اطلاق حقيقي شيطان بر كافران و منافقان

خصلت ديگر نفاق اين است كه فرمود: ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾، اين شيوهٴ ديگر منافقين است؛ در برابر ساير خصلتهاي نكوهيدهٴ يادشده، اين هم يكي از خصلتهاي ناپسند اينهاست. اينها اصراري ندارند كه با مؤمنين برخورد كنند، اگر يك وقت برخورد كردند، مي‌گويند: «ما مؤمنيم» و امّا نسبت به كفّار اصرار دارند كه در خانه‌هاي امن [و] در مجالس خصوصي اينها راه پيدا كنند، لذا دربارهٴ كفّار نفرمود: «و إذا لقوا الّذين كفروا»، فرمود: ﴿ِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِم﴾ [و] نسبت به مؤمنين فرمود: ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوْا﴾ اگر با مؤمنين برخورد كردند ﴿قالوا آمنّا﴾؛ امّا نسبت به كفّار داعي دارند بر خلوت كردن، مجالس سرّي دارند، لذا فرمود: ﴿ِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِم﴾، نفرمود «واذا لقوا الذين كفروا». درباره مؤمنين تعبير اين است [كه] فرمود: ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوْا﴾؛ وقتي برخورد كردند با مؤمنين، ﴿قالوا آمنّا﴾؛ امّا ﴿و إذا خلوا إلي شياطينهم﴾؛ داعيه بر اين است كه با شياطين خود خلوت كنند، نفرمود «و إذا لقوا». آن هم از كفّار به عنوان شياطين ياد كرده است چون اينها شياطين‌الانس‌اند؛ آن موجودي كه آن شعور سرّي را در انسان احيا مي‌كند از راه باطل، شيطان است و كار او اين است؛ خواه انسي باشد، خواه جنّي و اصلش از جنّ است: ﴿الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الجِنَّةِ وَالنَّاسِ[38]؛ او هم جنّيها را مي‌فريبد و هم انسها را.

﴿شَيَاطِينَ الإِنْسِ وَالجِنِّ[39] هم نشانهٴ آن است كه شيطان منحصر در جنّ نيست، آن ابليس است كه ﴿كَانَ مِنَ الجِنِّ[40]؛ امّا آنهايي كه دست‌پروردهٴ ابليس‌اند، خود شدند شيطان و قرآن كريم از برخي از كفّار به عنوان شيطان ياد كرده است؛ فرمود: ﴿ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ[41]. اگر عده‌اي كه دست‌پروردهٴ ابليس‌اند مي‌شوند شيطان، پس مي‌توان گفت كه منافقين با شياطين خود خلوت مي‌كنند. شياطين انس و شياطين جن، از راه مرموز، وسوسه را در دل تزريق و تلقين مي‌كنند و انسان بغتتاً فريب وساوس آنها را مي‌خورد. همين منافقين ﴿وَإِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُم﴾؛ ما تحقيقاً با شماييم ـ با جمله اسميه و با تأكيد مي‌گويند؛ مي‌گويند: ﴿إِنَّا مَعَكُم﴾ ـ بعد مي‌گويند: اگر ما يك وقت با مؤمنين برخورد كرديم به آنها گفتيم: ﴿آمنّا﴾، آنجا اينها را مسخره كرديم: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾، جواب اينها را حالا خدا مي‌فرمايد.

 

«والحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.

[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.

[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[5] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 6.

[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.

[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.

[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93.

[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.

[11] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.

[12] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 116.

[13] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.

[14] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 54.

[15] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.

[16] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.

[17] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 114.

[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 75.

[19] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 64.

[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.

[21] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 113.

[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.

[23] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.

[24] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[25] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 134.

[26] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[27] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 80.

[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.

[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.

[30] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[32] ـ سورهٴ بقره، آيات 3 و 4.

[33] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.

[34] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.

[35] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 73.

[36] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.

[37] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.

[38] ـ سورهٴ ناس، آيات 5 و 6 .

[39] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 112.

[40] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 50.

[41] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 175.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق