31 12 1985 2169372 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 135(1364/10/10)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (49)﴾

 

گرچه نعمتي كه خداي سبحان به بني‌اسرائيل داد از آن نعمت با فعل مفرد و صيغه متكلم وحده ياد مي‌كند مي‌فرمايد به اينكه: «اذكروا نعمتي الّتي أنعمت عليكم» امّا مسأله نجات از آل فرعون را كه طرح مي‌كند به عنوان نجّيناكم يا انجيناكم ذكر مي‌كند كه نشانه اهميّت مطلب است اينكه فرمود: «و اذ نحّيناكم من آل فرعون» نه به اين معناست كه آل فرعون را حفظ كرديم شما را نجات داديم بلكه شما را با از بين بردن آل فرعون نجات داديم. يك وقت خداي سبحان رفع ظلم مي‌كند يك وقتي دفع ظالم مي‌كند يك وقت خداي سبحان ظالم را حفظ مي‌كند، از يك مظلوم در يك مقطع خاص ظلم را برطرف مي‌كند يك وقت خداي سبحان ظالم را برمي‌دارد چون ظالم را برداشت ظلم هم برداشته مي‌شود آنچه را كه خداي سبحان در قصص انبيا و امم تبيين مي‌كند اين است كه ما ظالم را برمي‌داريم و اساس ظلم را ريشه‌كن مي‌كنيم. نه اينكه يك كمك موضعي به مظلوم بكنيم ولي ظالم را همچنان حفظ بكنيم. دعاي همسر فرعون اين بود كه «ربّنجّني من فرعون و عمله» يعني مرا از اين جريان و نظام ستم نجات بده نه از شخص او. اينطور نيست كه اينها بخواهند كه اين ظالم از بين برود گرچه ظالم ديگر بيايد يا ما نجات پيدا كنيم گرچه ديگري به دام بيافتد اينطور نيست دعاي اهل معنا اين است كه ظلم ريشه‌كن بشود و ظالم از بين برود. نه دعاي مظلومين اين باشد كه خدايا ظالم را از ما بدور دارد كه بر ما ستم نكند. اينچنين نيست. «نجّني من فرعون و عمله» يعني اصل اين عمل از بين برود نه اينكه تنها او نباشد ديگري هم نباشد گفتند وقتي حجاج بن يوسف هلاك شد يكي از زهّاد آن عصر عرض كرد خدايا «اللّهمّ انّك أمّته فأمت سنّته» خدايا او را از بين بردي توفيق بده كه سنّت ستم او از بين برود. كه ستم نباشد نه تنها ستمكار نباشد. وقتي خداي سبحان سيره‌اش را دربارهٔ ستمكاران نقل مي‌كند مي‌فرمايد به اينكه ما اينها را كه يك مدّتي به عنوان هست مطرح بودند بود كرديم كه اگر شما بخواهيد اسم اينها را ببريد ناچاريد يك پيشوندي مثل كان ذكر كنيد كان كذا لسان قرآن اين است كه ما اينها را احاديث كرديم. «فجعلنا هم احاديث» يعني خبري از اينها در روي زمين نيست فقط اسمشان در تاريخها به عنوان ستمگران مانده است ما اينها را ريشه‌كن كرديم «فجعلناهم احاديث و مزّقناهم كلّ ممزّق» تمزيق يعني تفريق ما افراد ستم‌پيشه را آنچنان از روي زمين برداشتيم كه الآن بيش از احدوثه چيزي از آنها نمانده است قبلاً اگر مردم از آن ستمگران سخن بميان مي‌آوردند الآن اگر بخواهند از آنها سخن بگويند بايد يك كان اوّل ذكر بكنند. كان كذا. فرمود: ما اينها را احاديث كرديم اينها را احدوثه كرديم. احاديث يا جمع حديث است يعني اينها يا در تاريخ دفن شده‌اند يا جمع احدوثه است نظير اساطير كه جمع اسطوره است. اين را در سورهٔ مؤمنون و در سورهٔ سبأ اينچنين فرمود آيهٔ 44 سورهٔ مؤمنون اين است كه: «ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ» اينها كه رسالت و مرسلين را تكذيب مي‌كردند ما اينها را احاديث قرار داديم. يعني مي‌گويند بود. در ايران شاهنشاهي بود، در روم قيصري بود در حبشه آل نجّاشي بوده‌اند، در يمن آل تبع بوده‌اند در بين تركها خاقان بوده‌اند سخن از بودند است نه سخن از هست. فرمود ما كاري كرديم اينها را ريشه كن كرديم. اينها را احدوثه ساختيم. «فجعلناهم احاديث» كه اثري از اينها نيست. در سورهٔ سبأ هم مشابه همين مطلب هست فرمود به اينكه ما اينها را تمزيق كرديم. يعني متفرّق كرديم. آيهٔ 19 سورهٔ سبأ اين است كه «فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ» ما آنچنان اينها را تمزيق و تفريق كرديم كه نظام اينها گسسته شد. اينها را الآن احدوثه كرديم. كه با تلهّي و با طنز از آنها سخن بميان مي‌آيد و پيشوند كان. كان كذا ما اينها را اينچنين كرديم. پس اينكه مي‌فرمايد ما بني اسرائيل را از آل فرعون نجات داديم يعني خود آل فرعون را احدوثه كرديم كه الآن بني اسرائيل وقتي از فراعنه سخن بميان مي‌آورند مي‌گويند كان. بود در اين سرزمين سلطاني كه ستم مي‌كردند آنها را احاديث كرديم. اينچنين خداي سبحان بني‌اسرائيل را از ستمكاران نجات داديم.

جواب سؤال: امّا خداي سبحان سنّتش قطعي است دير يا زود به اين ستم ستمكاران خاتمه مي‌دهد. منتها به ما گفته‌اند شما هم يك دستي بجنبانيد و حركتي بكنيد. صبري داشته باشيد يعني استقامت خداي سبحان توفيق براندازي نظام ستم را نصيب شما هم بكند. چون «الصّبر شجاعة» اين از بيانات مبارك اميرالمؤمنين (سلام‌الله‌عليه) است. فرمود: صبر شجاعت است صبر غير از انزوا و سكوت و خاموشي است. آن سكوت است كه «الساكت عن الحقّ شيطان اخرس» آنكه فضيلت است استقامت و بردباري است.

اينكه فرمود: «و اذ نجّيناكم من ٰال فرعون» يعني اصلاً ما آل فرعون را احدوثه كرديم. الآن چيزي در روي زمين به عنوان آل فرعون نيست. اين آل فرعون شما را به بدترين وضع تغذيب مي‌كردند. «يسومونكم سوء العذاب» كه مفعول مطلق نوعي است. يعني به بدترين عذاب شما را تعذيب مي‌كردند. «و يسومونكم» هم به معناي يعذّبكم نيست. چنانچه در بحث قبل اشاره شد.

جواب سؤال: نه، آن هم روش انبيا زنده است. الآن هم حضور دارند.

جواب سؤال: نه، آن هر لحظه حضور داشته باشد اينها مثل خواب هستند كه از هم گسيخته‌اند. انسان شبها مي‌خوانبد روزها بيدار است امّا بيداري‌هايش بهم متّصل است. خوابهايش از هم گسيخته است. اينچنين نمي‌گويد من كه عمرم 50 سال است 25 سال خواب، 25 سال بيداري. خواب خواب است. بيداري به هم متّصل است. ستمكاران خواب جامعه هستند از هم گسيخته هستند. و هرگز به هم مرتبط نيستند. اين انسانهاي بيدارند كه به هم مرتبط مي‌باشند. و رشته‌شان متّصل است. لذا دربارهٔ اينها گاهي دارد: «وصّلنا لهم القول» گاهي «تترا» تعبير مي‌كند اينها متواترند، تلوهم هستند. امّا آنها ممزّق هستند. «وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ» اين تذبيح ابناء بعد از قيام موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) روشن است. كه چرا فرزندان بني اسرائيل اگر پسر بودند فراعنه مي‌گشتند. قرآن كريم اين را نقل مي‌كند وقتي كه موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) قيام كرد فرعون و آل فرعون دستور دادند كه پسران پيروان موساي كليم را ذبح كنيد. اين رازش روشن است. امّا قبل از قيام موسيٰ دربارهٔ خود موسيٰ (سلام‌الله‌عليه) اين هست يا نه اين را هم قرآن اشاره دارد كه فرزندكشي بود. امّا راز و نكته‌اش را ظاهراً قرآن بيان نكرده است. در تاريخ در بعضي از تفاسير احتمالي هست كه آن احتمالي را گفته‌اند گرچه في نفسه ممكن است ولي برهاني بر آن نيست شايد بشود يك راز تاريخي هم براي آن ذكر كرد. پس بحث در چند مطلب است: يكي اينكه اين فرزندكشي قبل از ميلاد موساي كليم همزمان ميلاد موساي كليم هم بود و بعد از قيام موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) هم ادامه داشت دوم آن است كه اين فرزندكشي بعد از قيام موساي كليم سرّش معلوم است كه فرعون تهديد مي‌كند كه نسل اينها را قطع مي‌كند. امّا چرا فرزندان را قبل از موساي كليم مطرح بود آن را در سورهٔ اعراف به اين صورت بيان مي‌فرمايد آيهٔ 127 سورهٔ اعراف اين است: «وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ» وقتي ملأ قوم فرعون آن افرادي كه چشم‌پُركن هستند از درباريان فرعون به او گفتند كه موسيٰ و قومش را آزاد مي‌گذاري كه فساد در زمين كنند ـ معاذ الله ـ و تو و بتهاي تو را ترك كنند؟ چون خود فرعون هم بت پرست بود. «قال سنقتلّ ابناءهم» ما پسران اينها را مي‌كشيم كه نسل اينها را قطع بكنيم. آنكه به جبهه مي‌رود همان جوان است آنها را مي‌كشيم مي‌مانند يك عده زنها و آنها را براي خدمات نگه مي‌داريم. قهراً نسل اينها منقطع مي‌شود. «قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ» اينجا بود كه موساي كليم فرمود: اگر فرزندانتان را هم كشتند تحمّل كنيد. «قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا» صبر آن است كه انسان بچه‌اش را به جبهه بفرستد شربت شهادت بنوشد بعد صبر كند. نه اينكه در منزل منزوي باشد بگويد من صابر هستم. آنكه صبر نبود. فرمود: «اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» اين حرف سرّش روشن است. در جريان موسيٰ و فرعون در سورهٔ مباركه غافر اينچنين آمده است آيهٔ 25 سورهٔ غافر: «فلمّا جاءهم بالحقّ من عندنا» بعد از اينكه موساي كليم با آيات و معجزات آمد و حق را به فرعون ابلاغ كرد «قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءَهُمْ» دستوري كه از دربار فرعون رسيد اين بود كه فرزندان پيروان موسي را آنها كه پسرند بكشيد زنها را نگه بداريد. قهراً نسل اينها قطع مي‌شود. امّا خداي سبحان فرمود: «و ما كيد الكافرين الاّ في ضلال» در اين قسمت سرّش روشن است كه گفت: ما پسران اينها را مي‌كشيم و نسل اينها را منقرض مي‌كنيم امّا آيا قبل از قيام موسيٰ هم پسربچه‌هاي بني‌اسرايئل را مي‌كشتند يا نه به اين صراحت در قرآن كريم نيست. امّا در اصل ميلاد موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) اين مسأله هست. در سورهٔ قصص خداي سبحان به ما در موساي كليم (عليهما السّلام) امر مي‌كند مي‌فرمايد به اينكه: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» فرمود ما به مادر موسيٰ وحي فرستاديم كه او را شير بده وقتي احساس ترس كردي او را در دريا بينداز و نترس و غمگين نباش زيرا ما او را به تو برمي‌گردانيم و او را جزو مرسلين قرار مي‌دهيم. اين نشانه آن است كه پسركشي و كودك نوزاد را اگر پسر بود مي‌كشتند رواج داشت پس اينكه فرزندان بني‌اسرائيل اگر پسر بودند فراعنه مي‌كشتند اختصاصي به بعد از قيام ندارد آن زمان هم بود. لذا ميلاد موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) با هراس مادرش آميخته بود و خداي سبحان از راه وحي اين قلب را آرام كرد. فرمود: ما اگر قلبش را به خود مرتبط نكرده بوديم و نگرفته بوديم اين قلب مي‌تپيد. ما به او گفتيم به ديرا بينداز اطاعت كرد. آنگاه به دريا گفتيم اين كودك را به عنوان يك پرستار امين حفظ بكن كرد. به مادرش دستور داديم او را در دريا بينداز به دريا هم امر كرديم كه «فليلقه اليمّ بالسّاحل» فرمود: دريا بايد اين كار را بكند. و دريا هم اين كار را كرد. معلوم مي‌شود اصل پسركشي رواج داشت (قبل از قيام موسيٰ) در قرآن اين دو مطلب روشن است سرّ مطلب اول روشن امّا سرّ مطلب دوم روشن نيست كه چرا كودكان نوزاد را اگر پسر بود مي‌كشتند. اين را بعضي احتمال داده‌اند روي خوابي كه خود ديد يا پيشگويي بعضي از كاهنان به اطلاع فرعون رسيد كه فرزندي از بني‌اسرائيل قيام مي‌كند و بساط حكومت تو را برمي‌چيند يا خودش خوابي ديد كه آن خواب را معبّران اينچنين تعبير كردند كه از بني‌اسرائيل كسي قيام مي‌كند و تو را از بين مي‌برد اين احتمالش هست امّا اثباتش يك دليل قطعي مي‌خواهد كه انسان بتواند بر آن تكيه كند. اگر بصورت يك روايت معتبر بود انسان در حدّ روايت به آن احترام مي‌گذاشت. امّا تاريخ و به غير معصوم مستند است و دليل قطعي هم نيست. احياناً ممكن است بني‌اسرائيل در دوران حكومت زمزمه قيام داشته‌اند يا بدون قيامت بوده‌اند و فرعون روي مسائل نژادي و امثال آن ديد كه نسل بني‌اسرائيل كه جزو مهاجرين به سرزمين مصر هستند زياد شد چون اولين كسي كه از اين نژاد به مصر آمد يوسف (سلام‌الله‌عليه) بود. كه از كنعان وارد مصر شد. نهايت رادران يوسف (سلام‌الله‌عليه) آمدند و قبيله اينها فراگير شد. فرعون احساس خطر كرد كه اين مهاجرين ممكن است يك روزي عليه من بشورند يا روي اين احتمال تاريخي دست به كشتار زده است يا روي آن خواب نمي‌شود به صورت قطعي گفت كه آن دليل تاريخي است يا اين دليل خيالي و قرآن در اين زمينه فقط اصل جريان را ذكر مي‌كند كه ميلاد موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) به عنوان معجزه است امّا منشأش چيست چون مهم نبود ذكر نفرمود مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم همان طوري كه دربارهٔ اصل توحيد سخن مي‌گويد كه عالم مبدئي دارد با وثنيّين مجادله به جدال احسن مي‌كند يا وثنيّين هم مجادله به جدال احسن دارد وثنيتين كساني هستند كه نظام عالم را به ارباب متفرّقون ارجاع دادند و براي هر بخشي ربّي قائل بودند ربّ ارض، ربّ سماء، ربّ بحر، ربّ جبال و مانند آن. و خدا را بّ الارباب  مي‌دانستند ارتباط انسان را از خدا قطع و خدا را هم از انسان منغرل و كارها را به اربا متفرّقون مي‌سپردند امّا ثنويّين كه احياناً شبههزرتشتيها هم از آنجا نشأت گرفته است اين است كه كارهاي خير را در عالم به خدا استناد مي‌دهد و كارهاي شر را به اهرمن قرآن كريم همان طوري كه دربارهٔ بت‌پرستان و وثنيّين سخناني دارد و براهين قطعي براي توحيد ربوبي اقامه مي‌كند دربارهٔ ثنويّين و دوگانه پرستان براهين قطعي دارد لذا مي‌فرمايد به اينكه اگر شرّ است آزمون الهي است اگر خير است آزمون الهي است. اينكه فرمود: «في ذلك بلاء من ربّكم عظيم» يعني جامع بين آن عذاب و اين نجات هر دو بلاست. قبلاً كه در رنج بوديد بلاي الهي بود تا ببيند شما صبر مي‌كنيد يا نه و صبر كرامت است، صبر شجاعت است. و بعداً هم خداي سبحان شما را به اين نعم متنعّم كرد تا شما را بيازمايد ببيند شما شاكريد يا نه. پس اگر نعمت است از آنِ خداست به عنوان شكر و اگر بلا و مصيبت استاز آن خداست به عنوان امتحان تا روشن شود چه كسي صابر است و چه كسي غيرصابر اينكه در سورهٔ اعراف فرمود: «و بلوناهم بالحسنات و السّيّئات» كه بحث جلسه قبل بود. فرمود ما به حسنات و سيّئات مي‌آزمائيم براي آن است كه شبهه ثنويّين و دوگانه‌پرستان مطرح نشود. اينكه در سورهٔ انبيا فرمود «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً» براي آن است كه اين شبهه دوگانه‌پرستي مطرح نشود اگر خير است انسان در برابر آن يك وظيفه و مسؤوليتي دارد اگر شرّ است در برابر آن يك وظيفه و مسئوليتي دارد چيزي در جهان هستي به غيرخدا استناد ندارد و هر دو رحمت است با نظر عام زيرا بلارحمت است تا انسان در بلا با صبر آزموده شود و اگر صبر بني‌اسرائيل نبود اين همه نعم را خداي سبحان به اينها نمي‌داد كه از اينها انبيا و ملوكشان سليمان و داوود (عليهما السّلام) مبعوث كند و اگر نعمت است وظيفه جز شكر نيست. بنابراين اينكه فرموده «و في ذلك بلاء من ربّكم عظيم» يك درس توحيدي است هم عليه شرك وثنيّين هم عليه شرك ثنويّين. گاهي با دو تعبير و دو كلمه اين مطلب را بيان مي‌كند. نظير سورهٔ انبيا كه فرمود: «و نبلوكم بالشرّ و الخير فتنة» يا «بلوناهم بالحسنات و السيّئات» يا نظير سورهٔ فجر.

جواب سؤال: اين هم فرمود: فبما كسبت أيديكم» هست امّا ببينيم شما در حال مصيبت جبران مي‌كنيد يا نمي‌كنيد. «قل لن يصيبنا الاّ ما كتب الله لنا» هيچ مصيبتي به انسان برخورد نمي‌كند مگر طبق قضا و قدر الهي. يا كيفر اعمال گذشته يا زمينه است براي اندازه‌گيري مقامات بعدي و صبريابي. چيزي در جهان نيست كه منهاي كار خداي سبحان باشد. منتها از خداي سبحان جز رحمت چيزي تنزّل نمي‌كند در اين جهان كه آمد يك شرّ قياسي و شرّ نسبي انتزاع مي‌شود و آن شرّ نسبي هم زمينه است براي بسياري از تكامل‌ها. «قل لن يصيبنا الاّ ما كتب الله لنا» بنابراين همان طوري كه بلا امتحان است رفاه هم امتحان است. همان طوري كه پيروزي بني‌اسرائيل بلاي عظيم بود امتحان عظيم بود آن رنج و شكنجه‌هايي كه تحمّل مي‌كردند هم بلاي عظيم است آنگاه انسان به استناد آيهٔ سورهٔ حديد نه در شدائد نگران است نه در نعمتها خوشحال. «لكيلاً تأسوا علي ما فاقكم و لا تفرحوا بما ٰاتيٰكم» اين مي‌شود يك بينش الهي و توحيدي. لذا خداي سبحان هر دو را بلا امتحان مي‌شمارد.

دربارهٔ كلمه «يستحيون نساءكم» اين تعبير هم شده است كه قابله‌هاي فراواني از طرف فرعون مأموريت پيدا مي‌كردند كه زنان باردار بني‌اسرائيل را زير نظر داشته باشند كه اگر چنانچه فرزندي كه بدنيا آورد پسر بود همان لحظه بكشند. همين هم يك عذاب مهين بود اين «يستحيون نساءكم» بعد از قيام موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) معنايش بخوبي روشن است كه يقيناً اين كار را مي‌كردند دربارهٔ قبل از ميلاد و قبل از قيام موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) هم همين كار را نقل كرده‌اند كه قابله‌هاي فراوان را مؤموريّت داده بودند كه زنان باردار را مواظب باشند. «يستحيون نساءكم و في ذلكم بلاءٌ من ربّكم عظيم» آنگاه به همين بني‌اسرائيل مي‌فرمايد به اينكه كاري كه فرعون بر شما روا داشت شما بر ديگري روا نداريد در جريان بخت نسر دوباره بر اينها مسلّط كرد. بخت نسّر از بين رفت رفت، فرعون از بين رفت امّا سنّت خدا باقي است نظير اينكه خوابها از هم گسيخته است و بيداري‌ها به هم متّصلند بيداري يك حقّي است كه مي‌ماند و خواب احدوثه‌اي است كه سپري مي‌شود ظالم مثل خواب است كه از يكديگر سلسله ظالمين منقطع هستند و احدوثه خواهند شد و چيزي كه مي‌ماند حق است. لذا فرمود آنكه حق است. «امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الأرض» امّا آنكه باطل است. «فيذهب جفاءً» تا سرانجام به مقصد برسد به جايي برسد كه «ليظهره علي الدّين كلّه» كه عالم به كام اهل حق باشد. كه «لله ميراث السّموات و الأرض» اينها خس و خاشاكند كه مي‌روند و حق مي‌ماند. «امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الأرض» اين مي‌شود سنّت حق عالم به كام اهل حق است به كام اهل تقواست. «فالعاقبة للمتّقين» چون در اين سيل دارد حركت مي‌كند. اين سيلي كه آمده براي ايننيست كه بخار بشود براي آن است كه به دريا برود البته يك خس و خاشاكي هم روي آن هست كه «فيذهب جفاءً» فرمود ظلم و ستمكاران اين خس و خاشاك سيل رحمت هستي ما هستند اينها از بين مي‌روند و اين سيل هستي به دريا مي‌ريزد و مي‌آرمد. «و العاقبة للمتّقين» «لله ميراث السّموات و الأرض» «انّ الأرض لله يورثها من يشاء» «و نريد أن نمن علي الّذين استضعفوا في الأرض» اينها به عنوان سنّت قطعي خداست. فرمود ما كارمان را ادامه مي‌دهيم نه اينكه قبلاً ما اراده كرده‌ايم. اين نريد فعل مضارعي است كه دلالت بر استمرار دارد. ما همواره اين كار را مي‌كنيم شما هم كمي بجنبيد.

جواب سؤال: تاريخ را بايد قرآن بيان كند كه احسن القصص مي‌گويد يعني حق مي‌گويد، حق مي‌بيند حق طرح مي‌كند ممكن است يك مورّخ با يك ديدي دست به قلم بزند چيزهايي به دلخواه خود بنويسد. آنكه اين نظام را ساخت تاريخ اين نظام را مي‌گويد ظالمين مانند خس و خاشاكند و رفتني هستند و مؤمنين همواره مي‌مانند. عالم به كام اهل ايمان است الآن هم اگر زور را بردارند مي‌بينيد كه همهٔ سكنه روي زمين طالب حق هستند. فرمود: «و امّا ينفع النّاس فيمكث في الأرض» آنها خس و خاشاك هستند كه «فامّا الزّبد فيذهب جفاءً» بالاخره اگر يك زرگر بخواهد يك انگشتر گرانبها بسازد بايد اين طلا را آب شد يك كفي هم دارد يا اگر سيل بخواهد به دريا بريزد كفي هم دارد. اين دو مثل را در سورهٔ رعد بيان كرد. فرمود: «أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً» يا مثال آتش زد كه زبدي كه مثل صنعتگر و زرگري كه مي‌خواهد حيله درست كند كه روي آن طلاي آب شده و جوشيده كفي هم پيدا مي‌شود با كف كسي انگشتر درست نمي‌كند اين كف رفتني است چند لحظه آرام مي‌شود و با آن طلاي آب شده انسان انگشتر مي‌سازد. كه دو مثال در سورهٔ مباركه رعد ذكر كرده است.

جواب سؤال: ظلم به سوء اختيار ظالمين است ولي به هاضمه عالم ناسازگار است. مثل غذايي كه در هاضمه انسان سازگار نيست انسان برمي‌گرداند. در هاضمه اين عالم ظلم جا ندارد ظلم را برمي‌گرداند. اين است كه فرمود: «و في ذلكم بلاءٌ من ربّكم عظيم» تنها نعمت بلا نيست نقمت هم بلاست چنانكه تنها نقمت بلا نيست نعمت هم بلاست و هر دو امتحان است و زمام هر دو بدست خداست.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق