پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به اولین همایش آیین های عاشورایی

04 01 2022 372269 شناسه:


تاريخ پيام: 28/8/1394

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الائمة الهداة المهديين سيّما خاتم الانبياء و خاتم الاوصياء عليهما آلاف التحية و الثناء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله.
«أعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و اياکم من الطالبين لثاره(عليه الصلاة و عليه السلام)».

مقدم شما فرهيختگان و بزرگواران و سوگواران سالار شهيدان حسين بن علي بن ابيطالب را گرامي مي‌داريم از برگزارکنندگان اين همايش وزين حق‌شناسي مي‌کنيم از همه فرهيختگاني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين همايش افزودند سپاسگزاريم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌کنيم که سعي همه شما بزرگواران را مشکور قرار بدهد!
هيئت‌هاي گرانبهاي عاشورايي گرچه اجر و کوشش‌شان نزد خدا محفوظ است ولي چون پيوست و ارتباط عميقي با جريان عاشوراي سالار شهيدان داشته و داريد مي‌توانيد بيش از ديگران و پيش از ديگران نهضت سالار شهيدان حسين‌بن‌علي(صلوات الله و سلامه عليه) را به صورت اينکه «از علم به عين آمد و از گوش به آغوش»[1] با اقسام هنر, متجلّي کنيد. هنرنمايي حسين ‌بن ‌علي ‌بن ‌ابيطالب يک هنر عقلي و آسماني بود که توانست عرش را به فرش بياورد هنري مي‌تواند متعالي باشد و جامعه را به انسانيّت سوق دهد که متنزّل باشد نه نازل, از شعر نازل, از هنر نازل, از تعزيه نازل, از تماشاي نازل, کار افقي ساخته است نه کار عمودي, اگر جامعه بخواهد انساني شود, اگر جامعه بخواهد عرشي شود با پيام فرشي, با پيام نازل, با شعر و تعزيه و هنر نازل چنين کاري شدني نيست. فرق بين هنر نازل و هنر متنزّل آن است که هنر نازل از زمين نشأت گرفته و خودش زمين‌گير است و مخاطبش را در فضاي زمين سير افقي مي‌دهد, هنر متنزّل چون از سنخ تجلّي است نه تجافي, از معقول شروع مي‌شود به متخيّل و بعد به حسّ مي‌رسد مخاطب خودش را از حسّ به خيال مي‌برد و از خيال به عقل مي‌نشاند او را به عقلانيّت مي‌رساند عقلي که به تعبير کليني(رضوان الله عليه) قطب فرهنگي جامعه بشري است[2] به آنجا مي‌رساند.
در روايات ما آمده است که قلب مؤمن, عرش خداست اين قلب وقتي عرش خدا مي‌شود که در جهاد اکبر نه جهاد اوسط, در جهاد اکبر بر عقل پيروز شود. ما يک جهاد اوسط داريم و يک جهاد اکبر داريم در قبال جهاد اصغر, جهاد اصغر جنگ برون‌مرزي با دشمن خاکي است که سلاحش آهن است و نمونه‌اش دفاع مقدس هشت سال, جنگ اوسط ابزارش آه است که «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُکَاء»[3] نه آهن, در جنگ اوسط طرفين جنگ يکي نفس است و يکي عقل, يکي هوس و هواست يکي تقوا, انسان در جهاد اوسط موفق مي‌شود يا عابد بشود يا زاهد بشود وليّ خدا بشود در اين دو محدوده, جهاد اکبر که بالاتر از جهاد اوسط است جنگ بين قلب است و عقل, عقل مي‌خواهد حکيمانه بفهمد, قلب مي‌خواهد عارفانه ببيند, کوشش عقل در فلسفه و کلام اين است که مفهومي را از ذهني به ذهني منتقل کنند, جوشش قلب در بخش عرفان اين است از عمل که وجود خارجي است به مشهود عيني عالمان دين و فرشته‌ها برسد در جهاد اکبر اگر قلب پيروز شد مي‌شود «عرش ‌الرحمان», «أَنَّ قَلْبَ‏ الْمُؤْمِنِ‏ عَرْشُ‏ الرَّحْمَن‏»[4] آنها که در جهاد اکبر يعني بين قلب و عقل پيروز شدند و عرش قلبي اينها پايگاه علوم و معارف الهي شد هر مطلبي که خداي سبحان بر قلب اينها القا کرد مي‌شود «حکمةٌ عرشية», گرچه بعدها هر مطلب عميق و اريقي را مي‌گويند مطلب عرشي، ولي زادگاه اين اصطلاح آن‌جايي است که بر قلب خود عارف مطلبي افاضه شود چون قلب مؤمن «عَرْشُ‏ الرَّحْمَن» است آن مطلب عرشي خواهد بود, اگر از عرش رحمان مطلبي تنزّل کند به عقل برسد و از عقل به خيال و وهم برسد و از خيال و وهم به حسّ برسد آن است که مي‌توان به تعبير جناب سنايي گفت: «از علم به عين آمد و از گوش به آغوش» اين حرف راه دارد. جريان حسين‌ بن ‌علي اين طور بود او آنچه با قلب خودش يافت که «عرش الرحمان» بود آن را در قالب علوم عقلي و معارف عقلي خطابه‌ها و خطبه‌ها و نامه‌ها و پيام‌ها و گفتمان و اينها بيان کرد و از مرحله عقل به مرحله خيال آورد که در شب عاشورا براي عده‌اي مجسّم کرد بهشت را به اينها نشان داد اين معقول را متخيّل کردن است, وجود مثالي دادن است, از عالَم مثال به عالم طبيعت آورد که خود و شهداي او و فرزندان او و ياران او «ارباً اربا» شدند نشان دادند که در اين جهاد بايد فاني شد بدن را فاني کردند بعد از آنکه عقل را به فناي قلب رساندند و در بارگاه قلب, عقل را تضحيه کردند از عقل رها شدند و قلبي فکر کردند آنجا که «عرش‌الرحمان» است.
شعراي ما که شعرهايي سرودند برخي شعرشان نازل است حداکثر اثرگذاري‌شان سير افقي است از خيال به خيال, از حسّ به حسّ, از مدار حسّي به مدار حسّي ديگر, از مدار وهمي به مدار وهمي ديگر و مانند آن، ولي شعري که متنزّل باشد از قلب به عقل آمده باشد, از عقل به وهم و خيال آمده باشد از وهم و خيال به گوش رسيده باشد مي‌تواند مخاطب و مستمع خود را به وهم و خيال برساند اولاً و دست اينها را بگيرد به عقلانيت برساند ثانياً و از آنجا به حوزه قلب بکشاند ثالثاً, اين راه باز است. حسين ‌بن ‌علي(سلام الله عليه) اين کار را کرد؛ يعني شما وقتي تابلوي عاشورا را مي‌بينيد, مي‌بينيد از قلب شروع شده است بعد به عقل رسيده است وجود مبارک حسين‌ بن‌ علي‌ بن ‌ابيطالب مرگ را تفسير کرد؛ يک و آن را زيور معرفي کرد؛ دو و گفت اين مرگ که تفسير شد و زيور هست پلّه‌هايي است که شما که شهيدان کوي حق هستيد روي پلّه‌هاي مرگ پا مي‌گذاريد و بستر قرار مي‌دهيد و از روي مرگ عبور مي‌کنيد مرگ پوسيدن نيست از پوست به در آمدن است؛ يک, مرگ نابودي نيست و از بين رفتن نيست مرگ پل است و لاغير, در اثناي روز عاشورا که «أَقبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ القَومِ کَأَنَّهَا القطَر»[5] مانند قطرات باران تير از هر جهت مي‌آمد وجود مبارک حسين ‌بن‌ علي(صلوات الله و سلامه عليه) ياران خود را با اين جمله دلگرم مي‌کرد دستور صبر و بردباري به آنها مي‌داد، مي‌فرمود: «صَبْراً بَنِي الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُم‏»[6] فرمود دوستان من, ياران من, فرزندان کرامت! اين فرزندان کرامت ما را به يک همايش و کنگره ديگر دعوت مي‌کند در اين مملکت آنچه ما ديديم و شنيديم تأسيس و تشکيل همايش‌هاي مشترک بين انسان و دام است که جواب استفتا را از آزمايشگاه موش مي‌گيرد اين کار, کار علمي است و کار خوبي است اثر بهداشتي و پزشکي دارد و حق‌شناسي هم بايد کرد که کار علمي است اما انسان, همه انسان و حقيقت انسان در همايش مشترک بين انسان و دام خلاصه نمي‌شود همه فتواها را آزمايشگاه موش جواب نمي‌دهد بخش مهمّي را که کربلا به عهده دارد تشکيل همايش, جشنواره, کنگره و مانند آن براي تبيين مشترکات بين انسان و فرشته است که ما با فرشته‌ها در بسياري از معارف وحياني شريک هستيم, اگر ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ﴾[7] آمده است، درباره فرشتگان نيز ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ ٭ کِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[8] است و اگر فرشتگان کساني‌اند که فرّاشي طالبان علوم ديني را خواه در حوزه, خواه در دانشگاه به عهده دارند که «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِه‏»[9] اين فرّاشي، پيام بلندي دارد و آن, اين است که به طالبان حوزوي, به دانشگاهيان و دانشجويان دانشگاهي همين فرشته‌هايي که فرّاشي را به عهده دارند ﴿أُولي‏ أَجْنِحَةٍ مَثْني‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾[10] هستند به ما مي‌گويند ما بال و پر را زير پاي شما پهن کرديم براي چند نکته: يکي اينکه شما هم مثل ما پر داريد از پرتان حمايت کنيد؛ يک، پرواز کنيد از پرتان بهره بگيريد اهل پرواز باشيد؛ دو, سوم که اساسي‌ترين کار است اين است که فرشته‌ها مي‌گويند ما با اين بال و پر ﴿أُولي‏ أَجْنِحَةٍ مَثْني‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾ «از جهت» پرواز مي‌کنيم نه « در جهت» آن مرغ خاکي است که به تبع طعمه به تالاب شرق يا غرب پر مي‌کشد از غرب به شرق, از شرق به غرب, از شمال به جنوب, از جنوب به شمال و استوا و مانند آن پر مي‌کشد آن به طمع طعمه «در جهت» حرکت مي‌کند ما از طمع طعمه منزّه هستيم از جهت بيرونيم از شش جهت خارج مي‌شويم اين مشترک بين انسان و فرشته است که «از جهت» خارج مي‌شود پرواز درمي‌آورد اين کار جعفر طيّارهاست و از جعفر طرّار برنمي‌آيد.
حسين ‌بن ‌علي(صلوات الله و سلامه عليه) در روز عاشورا فرمود: «صَبْراً بَنِي الْکِرَامِ» شما فرزندان کرامت هستيد مانند فرشته ها که کريم هستند: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُم» مرگ امر عدمي نيست؛ يک, يک امر وجودي است مرگ پوسيدن نيست از پوست به در آمدن است؛ دو, مرگ يک ابزار خوبي است يک مسير خوبي است نردبان است که با اين نردبان از جايي به جاي ديگر حرکت مي‌کنيم تمام برکات آن طرف آب است که فرمود: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُم» اين قلب را بر عقل مسلّط کردن و از رهگذر خيال و وهم، حسّ را ياري دادن و دست حسّ را گرفتن پا به پا بردن به خيال و وهم رساندن به قلّه عقل نشاندن و در پاي قلب ذبح کردن و قرباني کردن اين کار عاشوراي حسين ‌بن ‌علي است اگر نثر است بايد متنزّل باشد و اگر نظم است بايد متنزّل باشد و اگر نمايش و تعزيه است بايد متنزّل باشد تا هيئت عاشورايي, پيوند عميق قلبي و عرشي خود را با سالار شهيدان حسين ‌بن ‌علي ‌بن ‌ابيطالب بيش از گذشته تحکيم کند و آن هنر که بتواند عرش را به فرش بياورد؛ يک, فرشيان را روي اين فرش بنشاند؛ دو, دست اينها را بگيرد از همين مسير بالا ببرد؛ سه, اين کار هيئت‌هاي هنرورز و هنرپيشه هنرتوشه عزاداران حسيني است، آ‌ن هنرپيشه‌اي موفق است که هنرتوشه باشد، آن هنري اثر دارد که متنزّل باشد نه نازل, آن نمايشي قدرتمند است که از قلب به عقل و از عقل به وهم و خيال و از آنجا به عالم حسّ بيايد تا دست مخاطبان را بگيرد، اين ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[11] را به تعبير جناب سنايي «از علم به عين آمد و از گوش به آغوش» اميدواريم کار حسين ‌بن‌ علي‌ بن ‌ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه و علي اصحابه) که کار عرشي بود و فرشيان را به عرش برد ـ ان‌شاءالله ـ به دست شما بزرگواران، هنرمندان هنرپيشهٴ هنرتوشه محقّق کند!
پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما و اين بزرگواران را مشمول ادعيه زاکيه وليّ عصر قرار بده! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا و اولياي الهي محشور بفرما! خطر تکفيري و سلفي و داعشي را به استکبار و صهيونيسم برگردان! بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نينداز!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

[1]. ديوان اشعار سنايي، غزليات، غزل209.
[2]. الکافي(ط ـ اسلامي)، ج1، ص9.
[3]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص361.
[4]. بحارالأنوار، ج55، ص39.
[5] . اللهوف، المتن، ص100.
[6]. معاني الأخبار، النص، ص289.
[7]. سوره إسراء، آيه70.
[8]. سوره عبس، آيات15 و 16.
[9]. الکافي(ط ـ اسلامي)، ج1، ص34.
[10]. سوره فاطر، آيه1.
[11]. سوره فاطر،آيه10.

 

 


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات